- پيشگفتار
- درس اول: مفهوم و جايگاه تزكيه
- درس دوم: نفس و تزكيه آن
- درس سوم: تكامل و تنازل نفس
- درس چهارم: كمال نهايى انسان«قرب الى الله»
- درس پنجم: «عبوديت»، راز كمال انسان
- درس ششم: خودپرستى، عامل سقوط
- درس هفتم: در جستجوى هويت انسانى
- درس هشتم: خروج از غفلت
- درس نهم: عوامل غفلت
- درس دهم: ياد خدا، هويتبخش انسان
- درس يازدهم: ذكر لفظى و ذكر قلبى
- درس دوازدهم: راهى براى ذكر قلبى
- درس سيزدهم: مانعى مهم براى ذكر
- درس چهاردهم: اهميت تفكر، در سير معنوى
- درس پانزدهم: مقايسه دنيا و آخرت
- درس شانزدهم: دنيا از ديدگاه اسلام
- درس هفدهم: نقش ايمان و عمل صالح در تكامل انسان
- درس هجدهم: متعلَّق و مراتب ايمان
- درس نوزدهم: راههاى تقويت ايمان
- درس بيستم: تحليل رابطه ايمان و عمل
- درس بيست و يكم: گناه، عامل سقوط انسان
- درس بيست و دوم: نماز، سرّ تكامل
- درس بيست و سوم: نقش «نيت» در تعالى و سقوط انسان
- درس بيست و چهارم: ريــا
- درس بيست و پنجم: نيت و مراتب آن
- درس بيست و ششم: در جستجوى روح نماز
- درس بيست و هفتم: نماز خاشعان
- درس بيست و هشتم: راهى براى خشوع در نماز (1)
درس هجدهم
متعلَّق و مراتب ايمان
متعلَّق ايمان در قرائت ماركسيستى و جديد!
يكى از سؤالات مهمى كه درباره ايمانْ قابل طرح است مسأله «متعلَّق ايمان» است. به چه چيز بايد ايمان بياوريم؟ اين سؤال از آن جهت مهم است كه براى متعلَّق ايمان هر چيزى را مىتوان فرض كرد. مشركان هم به الهههاى خود ايمان دارند. كسانى هم كه طبيعتگرا و قايل به اصالت ماده هستند به ماده و نظريات مادىگرايانه خود ايمان دارند.
كسانى گفتهاند منظور از «ايمان»، ايمان به هدف است؛ تفاوتى هم نمىكند كه چه هدفى باشد! اين سخن به خصوص قبل از انقلاب و از جانب كسانى مطرح مىشد كه گرايشهاى ماركسيستى و ماترياليستى داشتند. آن روزها هنوز اصطلاح «قرائتها» مطرح نشده بود و به جاى آن، اصطلاح «برداشتهاى خاص» را به كار مىبردند. اين افراد به قول خودشان برداشتهايى خاص و نو از قرآن ارايه مىدادند. از جمله اين كه مىگفتند منظور از «آمنوا» در قرآن، ايمان به هدف است؛ و هدف ما عبارت است از «برقرارى جامعه تراز نوين توحيدى». منظور آنها از «جامعه تراز نوين توحيدى» همان «جامعه بى طبقه» بود كه در ادبيات ماركسيستى وجود داشت، منتها اينها براى آنكه حرفشان رنگ و لعاب
اسلامى داشته باشد اين اصطلاح را به كار مىبردند. خلاصه، توحيد اسلام را مىگفتند همان وحدت طبقاتى است كه ماركس و انگلس گفتهاند. «ايمان» را هم مىگفتند «ايمان به هدف» است. هدف چيست؟ تشكيل جامعه توحيدى. توحيد يعنى چه؟ يعنى بى طبقه بودن و طبقه واحد داشتن و برچيده شدن اختلاف طبقاتى؛ يعنى همان چيزى كه ماركسيسم در پى آن است.
در مورد «عمل صالح» هم تفسير آنها اين بود كه يعنى مبارزه براى تحقق جامعه تراز نوين توحيدى. بنابراين «آمنوا و عملوا الصالحات» يعنى به هدف، كه تشكيل جامعه تراز نوين توحيدى است، ايمان بياوريد و بعد هم براى تحقق چنين جامعهاى مبارزه كنيد.
امروزه نيز كسانى ديگر شبيه همين حرفها را در قالبهايى ديگر مطرح مىكنند. اصطلاح «قرائتهاى جديد» را آوردهاند و مىگويند ما از قرآن قرائتى جديد داريم. البته قرائتهاى جديد سابقهاش به زمان خود پيامبر(صلى الله عليه وآله) باز مىگردد، ولى آن زمان نامش «تفسير به رأى» بوده است. قرآن مىگويد دنبال خواسته نفس رفتن و نفس پرستى، گمراهى است؛(1) اما قرائت جديد از دين و قرآن مىگويد بايد ببينيم انسان چه مىخواهد، هر چه او مىخواهد، بايد به خواستهاش احترام گذاشت و آن را برايش فراهم كرد!
متعلَّق ايمان در آيات قرآن
مىبينيم كه بحث از متعلَّق ايمان، امرى است لازم، و اگر اين مسأله كاملا برايمان روشن نشود هيچ بعيد نيست كه ما نيز روزى به اين افكار باطل و انحرفى گرفتار شويم.
1. جاثيه (45)، 23.
با تحقيق در قرآن مىبينيم كه متعلَّقهاى مختلفى براى ايمان ذكر شده است؛ مثل اين آيه كه مىفرمايد: لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ...؛(1) نيكوكارى آن نيست كه روى خود را به سوى مشرق و [يا] مغرب بگردانيد، بلكه نيكى آن است كه كسى به خدا و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب [آسمانى] و پيامبران ايمان آورد. در اين آيه، ايمان به «خدا»، «روز قيامت»، «فرشتگان»، «كتاب آسمانى» و «پيامبران» مطرح شده است.
اما با وجود ذكر متعلَّقهاى مختلف، مىتوان همه آنها را به يك متعَّلق باز گرداند و گفت متعلَّق ايمان، «خدا با جميع صفات و لوازمش» مىباشد. روح همه ايمانها به ايمان به خدا باز مىگردد و ايمان به ساير چيزهايى هم كه ذكر شده در واقع از لوازم و آثار و پىآمدهاى ايمان به خدا است. اقتضاى حكمت خدا بعثت انبيا است. بنابراين ايمان به خدا ايمان به انبيا را نيز در پى مىآورد. ايمان به انبيا نيز ايمان به كتابهاى آسمانى را كه انبيا از جانب خداى متعال مىآورند در پى خواهد داشت. همچنين لازمه ايمان بهانبيا پذيرش فرشتگان وايمان بهوجود آنها است؛ چرا كه آنان وحى الهى را بر پيامبران نازل مىكنند. همانگونه كه از لوازم ايمان بهخدا وپيامبران وكتابهاى آسمانى، ايمان بهمعاد و روز قيامت نيز هست.
به هر حال هر انسان منصفى كه قرآن را بررسى كند به روشنى مىيابد كه متعلَّق ايمان از نظر قرآن، «الله» و صفات و لوازم مربوط به او است؛ از قبيل: انبيا، فرشتگان، آخرت، كتابهاى آسمانى و... .قرآن به اقتضاى مقام، گاهى دو، گاهى سه و گاهى تا پنج يا شش متعلَّق را به تفصيل براى ايمان ذكر مىكند. در اينجا مواردى را از باب نمونه ذكر مىكنيم:
1. بقره (2)، 177.
ـ آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِه؛(1) پيامبر بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ايمان آورده است، و مؤمنان همگى به خدا و فرشتگان و كتابها و فرستادگانش ايمان آوردهاند.
ـ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِم؛(2) هر كس به خدا و روز باز پسين ايمان آوَرَد و كار نيكو كند، پس بيمى بر ايشان نيست.
ـ وَ إِذا جاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُم؛(3) و چون كسانى كه به آيات ما ايمان دارند نزد تو آيند، بگو: «درود بر شما».
ـ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا؛(4) پس به خدا و پيامبرش و نورى كه فرستادهايم ايمان بياوريد.
مراتب ايمان
ايمان مراتب و درجات مختلفى دارد و اين طور نيست كه همه كسانى كه «مؤمن» ناميده مىشوند درجه ايمانشان يكسان باشد. آياتى از قرآن كريم دلالت دارند كه ايمان قابل افزايش و زياد شدن است، و همين مسأله مىرساند كه ايمان يك درجه ندارد. برخى از اين آيات را با هم مرور مىكينم:
ـ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيمانا؛(5) مؤمنان، همان كسانىاند كه چون خدا ياد شود دلهايشان بلرزد، و چون آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان بيفزايد.
1. بقره (2)، 285.
2. مائده (5)، 69.
3. انعام (6)، 54.
4. تغابن (64)، 8.
5. انفال (8)، 2.
ـ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِم؛(1) او است آن كس كه در دلهاى مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ايمانى بر ايمان خود بيفزايند.
ـ وَ لَمّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاّ إِيماناً وَ تَسْلِيماً؛(2) و چون مؤمنان دستههاى دشمن را ديدند، گفتند: «اين همان است كه خدا و فرستادهاش به ما وعده دادند و خدا و فرستادهاش راست گفتند»، و جز بر ايمان و فرمانبردارى آنان نيفزود.
امام صادق(عليه السلام) مىفرمايند ايمان ده درجه دارد و حضرت سلمان در درجه دهم ايمان، جناب ابوذر در درجه نهم و جناب مقداد در درجه هشتم ايمان هستند.(3)
اين گونه روايات در مقام بيان تقسيمات و مراتب كلى ايمان هستند و متعرّض همه مراتب و تقسيمات جزئى نيستند.
ملاك سنجش مرتبه ايمان
براى سنجش مراتب ايمان مىتوان به ميزان التزام عملى افراد توجه كرد. بالاترين مرتبه ايمان لازمهاش اين است كه صاحب آن به تمام لوازم عملى بى كم و كاست و صد در صد ملتزم باشد؛ تا برسد به مراتب بعدى كه به تدريج از اين التزام عملى كاسته مىشود. انسانهاى معمولى اينگونه هستند كه با آن كه بنا مىگذارند صد در صد ملتزم باشند اما در عمل سستى مىكنند و مرتكب معصيت مىشوند. چنين كسى «مؤمن گناهكار» است و با «كافر باطنى» فرق
1. فتح (48)، 4.
2. احزاب (33)، 22.
3. ر. ك: بحار الانوار، ج 69، باب 32، روايت 9.
دارد. كافر باطنى در اصل بنا گذارى مشكل دارد، ولى مؤمن گناهكار در ميزان پاىبندى به بناگذارى.
كسانى كه صد در صد و در همه موارد به بنايى كه گذاشتهاند متعهد مىمانند و ذرّهاى از آن تخطى نمىكنند «معصوم» ناميده مىشوند. از نظر اعتقادات و تعاليم اسلامى، در اسلام كسانى كه معصوم بودن آنها تضمين شده باشد بيش از چهارده نفر نيستند. كسانى هم مثل حضرت زينب(عليها السلام) يا حضرت على اكبر و ابوالفضل العباس(عليهما السلام) يا حضرت معصومه(عليها السلام) دختر گرامى امام هفتم(عليه السلام) نيز مرتكب گناه نمىشدهاند، ولى تفاوتشان با چهارده معصوم در اين جهت اين است كه عصمت آن چهارده بزرگوار تضمين گرديده، اما عصمت اين بزرگواران به اين صورت نبوده است. اعتقاد به عصمت آن چهارده نفر شرط تشيع است و اگر كسى چنين اعتقادى را نداشته باشد به تشيع او خلل وارد مىشود، ولى اعتقاد به عصمت ديگران، شرط تشيع نيست.
از نظر عقلى و فلسفى كاملا ممكن است كه يك انسان عادى هم به جايى برسد كه در همه حال كاملا ملتزم به لوازم ايمانش باشد و هيچگاه گناه نكند. اما افراد عادى اينگونه هستند كه ايمانشان ضعيف است و در طول عمرشان دائماً در افت و خيز هستند؛ گاهى مطيعند و گاهى عاصى. مراتب ايمان از همين جا پيدا مىشود؛ بستگى به اين دارد كه انسان چقدر گناه مىكند و آن تعهد عملى به باور قلبى را مىشكند.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org