قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

درس اول

مفهوم و جايگاه تزكيه

تزكيه و تعليم، دو هدف اساسى انبيا

در قرآن كريم هدف از بعثت انبيا، به خصوص پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) تعليم و تزكيه بيان شده است.(1) اين دو واژه را در زبان فارسى مى‌توان به «آموزش و پرورش» ترجمه كرد؛ كه «تعليم» را معادل «آموزش» و «تزكيه» را معادل «پرورش» قرار دهيم. البته در مورد تعليم و آموزش بايد توجه داشت كه در اين بخش آنچه هدف و وظيفه اصلى پيامبران و جانشينان ايشان است، تعليم مطالبى است كه در سعادت انسان نقش اساسى دارند و بشر خود به تنهايى به آنها دسترسى ندارد، يا به طور معمول، با وجود اهميت فوق‌العاده‌شان، از آنها غفلت مىورزد. به عبارت ديگر، آنچه وظيفه انبيا است «آموزش معارف دينى» است. ساير علوم و فنون نيز اگرچه ممكن است اهميت فراوانى در زندگى بشر داشته باشند، اما از چيزهايى هستند كه اولا، دست‌رسى به آنها با عقل و تجربه بشرى ممكن است و ثانياً، نقش چندانى در سعادت واقعى انسان ندارند و بشر با ندانستن آنها چندان ضرر نمى‌كند.

با توجه به آيات قرآن، هدف بعثت انبيا را مى‌توان در دو بعد اساسى


1. بقره (2)، آيه 129 و آل عمران (3)، آيه 164.

خلاصه كرد: 1. آموزش معارف دين؛ 2. پرورش و تربيت انسان. اين دو وظيفه در وهله اول بر عهده انبيا و بعد از ايشان بر دوش اوصياى آنان مى‌باشد؛ از جمله، ائمه اطهار(عليهم السلام) كه اوصياى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) هستند به انجام اين وظيفه قيام كرده‌اند. پس از ائمه(عليهم السلام) نيز علما و تربيت يافتگان مكتب اهل بيت(عليهم السلام) اين وظيفه را بر عهده دارند.

وظيفه اصلى انبيا، تربيت انسان براى ترقى و تكامل معنوى و روحى، و رسيدن به هدف نهايى است كه از خلقت انسان در نظر بوده است؛ يعنى نزديكى و قرب به خداى متعال.

علما، متوليان امر تزكيه و تعليم، پس از انبيا

نياز به «تعليم و تربيت»، اين دو هدف اساسى بعثت انبيا نه تنها امروزه مرتفع نشده است، كه با پيچيده‌تر شدن زندگى و تمدن بشرى افزون‌تر نيز گرديده است. پيش از اين اگر كسى مى‌خواست آنچه را كه در زمينه معارف دينى براى او لازم است و او را از انحراف فكرى و عقيدتى مصون مى‌دارد فرا بگيرد، كافى بود چند صباحى به مكتب‌خانه‌اى برود و قرآن و اصول و فروع دين را در سطحى ساده بياموزد. اما امروزه نياز ما به آموزش مسايل دينى تا بدان حد وسعت يافته، كه اگر تمام عمر خود را صرف آموختن اين مسايل كنيم، باز هم به فراگيرى تمام آنچه براى سعادت لازم است، قادر نخواهيم بود.

امروزه همان‌گونه كه علوم مادى گسترش يافته و به رشته‌هاى گوناگون تخصصى تقسيم گرديده، علوم و معارف دينى نيز رشد و گسترشى چشم‌گير داشته و به رشته‌هاى مختلفى تقسيم گرديده است. امروزه شاخه‌هاى علوم اسلامى آن قدر متنوع و گسترده است كه براى متخصص شدن در هر يك از

رشته‌هاى علوم اسلامى و حوزوى بايد سال‌ها زحمت كشيد.

آنچه گفتيم، در حوزه «تعليم» و «آموزش» قابل فهم و تصديق است، اما آيا در زمينه «تزكيه» و «پرورش» نيز مسأله به همين صورت است؟ وضعيتى كه در حال حاضر در جامعه بشرى شاهديم، افت اخلاقيات و معنويت آن‌چنان بارز و چشم‌گير است كه بسيارى از انديشمندان در شرق و غرب عالم معتقدند بشر امروز از «بحران معنويت» رنج مى‌برد. از اين رو مى‌توان گفت در اين عصر، نياز بشر به تزكيه و پرورش، به مراتب بيش از نياز او به تعليم و آموزش است.

خداوند انبيا را با هدف «تعليم» و «تزكيه» بشر به رسالت مبعوث كرد: هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة؛(1) او است آن كس كه در ميان بى‌سوادان فرستاده‌اى از خودشان برانگيخت تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت بديشان بياموزد. انبيا و اوصياى آنان نيز با تحمل رنج‌ها و مصايب، اين رسالت را انجام دادند و رفتند. آخرين آنان نيز پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليهم السلام) بودند.

اما امروزه كه مردم از حضور انبيا و اوصياى آنان بى‌بهره‌اند، چه كسى بايد اين بار سنگين را به دوش بكشد؟ آيا خدا و پيامبر براى اين مسأله تدبيرى انديشيده‌اند؟ اين وظيفه بر دوش علماى دين است. پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) فرمودند: رَحِمَ اللّهُ خُلَفائى. فَقيلَ: يا رسولَ اللّهِ و مَنْ خُلَفاؤكَ؟ قالَ الَّذينَ يُحْيُوْنَ سُنَّتى وَ يُعَلِّمونَها عِبادَ اللّه؛(2) خدا رحمت كند جانشينان مرا. عرض شد: يا رسول اللّه، جانشينان شما چه كسانى هستند؟ فرمودند: كسانى كه


1. جمعه (62)، 2.

2. بحار الانوار، ج 2، باب 8، روايت 83.

سنّت مرا زنده مى‌كنند و آن را به بندگان خدا مى‌آموزند. گرچه در اين روايت صريحاً به مسأله «تزكيه» اشاره نشده و فقط «تعليم» ذكر گرديده، اما با توجه به اين‌كه تزكيه بايد براساس تعاليم دينى و وحيانى باشد، اين علماى دين هستند كه بايد متكفّل اين امر گردند. به علاوه، «سنّت پيامبر» فقط تعليم نبوده، بلكه به تصريح آيه، تعليم و تزكيه در سنّت پيامبر دوشادوش يكديگرند. بنابراين احياى سنّت پيامبر در قيام به امر تعليم و تزكيه، هردو، است. عملا نيز در طول تاريخ اسلام نهاد يا گروه ديگرى غير از «روحانيت» و «حوزه»ها متصدّى امر تزكيه نبوده‌اند.

همان گونه كه در مورد خود پيامبر(صلى الله عليه وآله) مرزى بين «تعليم» و «تزكيه» وجود ندارد، طبيعى است كه در مورد «خلفا»ى آن حضرت نيز همين‌گونه باشد.

لزوم توجه بيشتر به امر تزكيه در حوزه

در كار علما و حوزه‌هاى علميه تعليم و تزكيه بايد همواره در كنار هم باشند و اهميت لازم و كافى به هر دو داده شود. يكى از امورى كه آفت غفلت به آن سرايت كرده، مسايل مربوط به تزكيه و مسايل اخلاقى و معنوى است. آنچه بيشتر مايه تأسف است جاى خالى تزكيه و برنامه‌هاى تربيت اخلاقى و معنوى در حوزه است. غفلت نسبت به اين مسأله، تا حدود زيادى هم‌چنان استمرار يافته و تا كنون تلاشى قانون‌مند و منظم در اين زمينه در حوزه انجام نشده است.

شايد يكى از عواملى كه به اين مسأله دامن زده و باعث مهجوريت اخلاق و مباحث مربوط به تزكيه و تربيت معنوى در حوزه‌ها گرديده، استنكاف بزرگان و علما و تواضع بيش از حد آنان در اين زمينه است. آنان نگرانند كه مبادا به خودستايى يا مطرح كردن خويش و شهرت مبتلا شوند، و به همين روى، از

انجام اين وظيفه مهم پرهيز مى‌كنند. به تعبير ديگر، تصور مى‌شود كسى كه در صدد تربيت اخلاقى ديگران برمى‌آيد، خود را تزكيه شده و بى‌نياز از تربيت مى‌داند و بر همين اساس اين شايستگى را براى خود قايل است كه براى ديگران درس اخلاق بگويد و آنان را تربيت كند. كسانى كه در صدد تهذيب نفس هستند از چنين خودستايى‌هايى گريزانند و تا حد ممكن سعى مى‌كنند خود را در معرض شهرت و تعريف و تمجيد ديگران قرار ندهند.

به نظر مى‌رسد يك مسأله در اين‌جا از نظر دور مى‌ماند. اگر همه بخواهند با اين توجيهات از وظيفه‌اى كه در مورد تزكيه جامعه دارند طفره بروند، اين مسؤوليت مهم اجتماعى بر زمين خواهد ماند. چه كسى بايد اين وظيفه را عهده‌دار شود؟ اگر كسانى كه مهذب‌تر از ديگران هستند از انجام اين وظيفه پرهيز كنند، آن‌گاه كسانى كه صلاحيت ندارند وارد اين عرصه خواهند شد؛ كه اگر زيان نداشته باشند، نتيجه مثبتى از كار آنان انتظار نمى‌رود.

اگر همه علما براى پرهيز از شهرت و ريا و... از تدريس و اظهار علم خوددارى كنند، پس چه كسى بايد عهده‌دار امر تدريس و تعليم گردد؟! مسأله تزكيه نيز به همين صورت است. اگر همه افراد وارسته، به منظور پرهيز از خودنمايى و خودستايى، از نصيحت و راهنمايى ديگران و گفتن درس اخلاق خوددارى كنند، اين تكليف خطير بر زمين خواهد ماند؛ هم‌چنان كه متأسفانه تا كنون بر زمين مانده و اقداماتى كه انجام شده و مى‌شود به هيچ وجه كافى نبوده و نيست. حتماً كسانى بايد از باب واجب كفايى به اين مهم اقدام كنند تا جايى كه احساس شود به قدر كفايت رسيده است.

بنده نيز صلاحيت انجام اين كار را براى خود قايل نيستم و خود را به تربيت محتاج‌تر از ديگران مى‌بينم؛ اما از خود مى‌پرسم، اگر براى انجام اين

تكليف اقدامى نكنم آيا فرداى قيامت مؤاخذه نخواهم شد؟ گرچه بزرگانى در حوزه درس اخلاق دارند، ولى به نظر مى‌رسد نياز حوزه‌اى با اين عظمت، با اين تعداد جلسات برطرف نمى‌شود. از اين رو امثال بنده، با همه ضعف‌ها و نقص‌هايى كه در خود سراغ داريم، به ناچار و از سر انجام تكليف وارد اين عرصه مى‌شويم و در حد وسع و توان خود به انجام اين وظيفه اقدام مى‌كنيم.

مفهوم تزكيه

«تزكيه» واژه‌اى عربى است و در زبان فارسى، لفظ واحدى كه دقيقاً معناى آن را برساند و معادل آن باشد، سراغ نداريم. مفاهيمى از قبيل: شكوفايى استعدادها، بالندگى، و رشد و كمال يافتن، در معناى «تزكيه» مندرج است. قرآن اين مفهوم را در مقابل «تدسيه» به كار برده است؛ آن‌جا كه مى‌فرمايد: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّاها. وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها.(1)

مورد اصلى استعمال اين كلمه در پرورش درخت است؛ زمانى كه باغبانى به درخت رسيدگى مى‌كند، آن را هرس نموده، آب و خاك و نور مناسب آن را تأمين مى‌كند تا درخت رشد كرده و به ثمر برسد. در اين كارِ باغبان، هم جهت اثباتى هست و هم جهت سلبى. براى رشد درخت، از يك سو دادن آب و كود و فراهم كردن نور و حرارت كافى لازم است و از سوى ديگر، قطع شاخه‌هاى اضافه و هرس كردن آن نيز ضرورى است.

تزكيه در مورد انسان نيز همين دو بعد را دارد؛ هم لازم است چيزهايى را در نفسْ ايجاد كنيم و هم لازم است چيزهايى را بزداييم و از بين ببريم. اين، جهت تشابه تزكيه درخت و تزكيه انسان است؛ اما اين دو، تفاوت‌هايى نيز دارند.


1. شمس (91)، 9ـ10.

ويژگى‌هاى تزكيه در مورد انسان

1. ارادى و اختيارى بودن: يكى از تفاوت‌هاى اساسى تزكيه درخت و تزكيه انسان در مورد اراده و اختيار است. درختى كه باغبان تربيت مى‌كند از خود اراده‌اى ندارد. اين باغبان است كه مطابق خواست و اراده خود به درخت رسيدگى مى‌كند؛ به آن آب و كود مى‌دهد و شاخ و برگ زايد آن را قطع مى‌كند.

اما تزكيه انسان اين گونه نيست، بلكه با اراده و اختيار خودِ او انجام مى‌گيرد. كسى نمى‌تواند انسان را با اجبار و تحميل به سوى رشد و خوبى‌ها رهنمون شود و بى آن‌كه خود بخواهد او را بهشتى كند. قرآن كريم در مورد هدايت، خطاب به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)مى‌فرمايد: إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاء؛(1) در حقيقت، تو هركس را دوست دارى نمى‌توانى راهنمايى كنى، ليكن خدا است كه هر كه را بخواهد راهنمايى مى‌كند. آرى، حتى پيامبر(صلى الله عليه وآله) با آن مقام عظيم و ولايت معنوى خود بر انسان‌ها، نمى‌تواند هركس را كه خود خواست هدايت كند. هدايت كار خدا است و هركه را او بخواهد، هدايت مى‌كند. در مورد تزكيه نيز قرآن اين‌چنين مى‌فرمايد: بَلِ اللّهُ يُزَكِّي مَنْ يَشاء؛(2) بلكه خدا است كه هركه را بخواهد پاك مى‌گرداند. براساس اين آيه، تزكيه نيز مانند هدايت كار خدا است.

مؤمن بايد متوجه باشد كه اختيار همه امور در دست خدا است و هيچ‌كارى، فعلى و حركت و سكونى بدون اذن او انجام نمى‌گيرد.

در مورد تزكيه انسان هم گرچه مى‌گوييم به اراده خود او است، اما نبايد تصور كنيم كه ما مستقل از تأثير و اراده خداوند مى‌توانيم اين كار را انجام دهيم.


1. قصص (28)، 56.

2. نساء (4)، 49.

قرآن كريم گاهى تزكيه را به خدا، گاهى به پيامبر و گاهى به خود انسان نسبت مى‌دهد. در جايى مى‌فرمايد: بَلِ اللّهُ يُزَكِّي مَنْ يَشاء؛(1) بلكه خدا هر كه را بخواهد پاك مى‌گرداند. در اين آيه تزكيه به خدا نسبت داده شده است. در جايى ديگر مى‌فرمايد: يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة؛(2)[ پيامبر] آنان را پاك مى‌گرداند و كتاب و حكمت بديشان مى‌آموزد. در اين آيه تزكيه را كار پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى‌داند. در جاى ديگر نيز تزكيه را به خود انسان نسبت داده، مى‌فرمايد: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّاها؛(3) به تحقيق رستگار شد كسى كه آن [نفس] را پاك گرداند. فاعل مستقل خدا است و فاعليت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و انسان با اجازه خداوند و در طول فاعليت خداى متعال است؛ و اين همان معناى توحيد افعالى است.

يكى از تفاوت‌هاى اساسى تزكيه انسان و تزكيه درخت، در داشتن و نداشتن اختيار است. درخت از خود اختيارى ندارد و نمى‌تواند در مقابل عمل باغبان كه در صدد تزكيه آن برمى‌آيد، مقاومتى نشان دهد و يا انتخابى داشته باشد. اما تزكيه انسان امرى ارادى و اختيارى است. كسى نمى‌تواند بر انسان تأثير قهرى و جبرى داشته باشد و انسان بخواهد و نخواهد او را به سمت و سويى خاص ببرد. كمال انسان در آن است كه با «اراده و اختيار خود» راه صحيح را انتخاب كند و در مسير خوبى و صلاح طى طريق نمايد.

از همين رو كسى كه به امر تزكيه انسان‌ها مبادرت مىورزد، بايد زمينه‌اى فراهم آورد كه آنان با اراده و اختيار خود در جهتِ نيل به كمالات انسانى


1. نساء (4)، 49.

2. آل عمران (3)، 164.

3. شمس (91)، 9.

تلاش كنند. «اراده» فعل خود انسان است و كسى نمى‌تواند آن را در انسان ايجاد كند، اما مربى مى‌تواند مقدماتى را فراهم كند كه توجه متربّى به خوبى‌ها و كمالات معطوف گردد و به اراده كردن آنها تشويق شود.

بنابراين معناى تزكيه انسان اين است كه كسانى در صدد برآيند و براى ديگران زمينه‌اى فراهم كنند كه آنان با اراده خود به سوى خوبى‌ها و كمال سوق داده شوند؛ برخلاف تزكيه درخت، كه امرى قهرى است و بى هيچ‌گونه دخالتى از ناحيه خود درخت، اتفاق مى‌افتد.

2. امكان «خودتزكيه‌گى»: تفاوت مهم ديگر بين تزكيه انسان و تزكيه درخت اين است كه انسان برخلاف درخت مى‌تواند «خودتزكيه» باشد. درخت خود نمى‌تواند زمينه رشد و نمو و تكامل خود را فراهم كند، اما چنين امكانى براى انسان وجود دارد. براى تزكيه، درخت راهى ندارد جز اين‌كه چشم به راه باغبانى باشد، اما انسان همان‌گونه كه مى‌تواند «خودآموز» و «خودتعليم» باشد، مى‌تواند «خودپرور» و «خودتزكيه» نيز باشد. البته تأثير و كمك «معلم» و «مربى» در امر «تعليم» و «تربيت» غيرقابل انكار است؛ اما انسان هميشه و ضرورتاً نبايد در هر مرحله و هر زمينه‌اى منتظر معلم و مربى باشد. در بسيارى از موارد و مراحل، امكان «خودآموزى» و «خودپرورى» براى انسان وجود دارد و در بسيارى از مراحل و مراتب تزكيه و تكامل، نمى‌توان نايل نشدن به آنها را به گردن نبود استاد و مربى انداخت. اگر شنيده‌ايم، بى‌استاد و مراد نبايد راه طريقت و سير و سلوك را در پيش گرفت.

بى پير مرو تو در خرابات *** هر چند سكندر زمانى

بايد بدانيم كه اين امر مربوط به مراتب عالى خودسازى و تزكيه نفس است. بسيارى از مراحل و مراتب سير و سلوك و تزكيه نفس، بى‌استاد و مربى

نيز قابل دست‌رسى است. كمبودها، نقص‌ها و ضعف‌ها در اين مراتب و مراحل را نبايد ناشى از نبود استاد و مربى دانست؛ كه اين، نوعى فرافكنى و عذرى غيرموجه است. در اين مراحل؛ آيات قرآن، احاديث و معارف اهل بيت(عليهم السلام) و كتاب‌هاى علما و بزرگان اخلاق و سير و سلوك مى‌توانند جاى خالى استاد را پر كرده و سالك را كفايت كنند.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org