قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

بخش چهارم

 

صلاح و فساد از

ديدگاه‌هاي مختلف

 

 

 

مروري بر مباحث گذشته

پيش از اين، مباحثي در ارتباط با اصلاح، افساد، صلاح و فساد از ديدگاه قرآن كريم مطرح گرديد. در ابتدا در مورد مفهوم واژه اصلاح سخن به ميان آمد و اين نتيجه به دست آمد كه اين مفهوم، از واژه صلاح، كه در مقابل فساد قرار دارد، گرفته شده است. سپس با استفاده از مصاديق يقيني و هم‌چنين موارد استعمال اصلاح در قرآن كريم، تعريفي از صلاح و فساد ارائه گرديد و ملاك صلاح و فساد مورد بررسي قرار گرفت. در نهايت، اين نتيجه حاصل شد كه موجودي صالح شمرده مي‎شود كه با حفظ كمالات خود، در مسير تكامل گام برداشته و به غايت و هدفي كه منظور از وجود اوست، نايل آيد. در اين صورت به چنين وضعيت و شرايطي، صلاح اطلاق مي‎گردد، كساني كه چنين شرايطي را براي اين موجود فراهم مي‎كنند، اصلاح‎گر شمرده مي‎شوند و آن‌چه كه موجب رسيدن اين موجود به كمالش مي‎شود، «مصلحت» ناميده مي‎شود. در مقابل، اگر موجودي در وضعيتي قرار گيرد كه نتواند كمالات خود را حفظ نمايد و در مسير تكامل گام بردارد، به چنين وضعيت و شرايطي فساد اطلاق مي‎گردد، كساني كه چنين شرايطي را فراهم ساخته‎اند، مُفسد شمرده مي‎شوند و آن‌چه كه آن موجود را از رسيدن به كمال باز مي‎دارد، «مفسده» ناميده مي‎شود.

پس از آن، با توجه به آياتي از قرآن كريم، عوامل ايجاد فساد در جامعه و راه‌هاي مقابله با آن مورد بررسي قرار گرفت و مشخص گرديد كه ابتدا بايد به ارشاد و تعليم جاهل پرداخت و سپس به موعظه و تنبيه غافل اقدام ورزيد و در نهايت، بايد براي دفع و رفع فساد از جامعه، به سراغ عالي‎ترين مرحله امر به معروف و نهي از منكر و تشكيل حكومت حق رفت. در اين صورت، كساني كه به وظايف خود عمل كنند و اين امر خطير را به سرانجام رسانند، اصلاح‎گر و طبعاً كساني كه برخلاف آن رويه عمل كنند، مُفسد شمرده مي‎شوند.

 

نسبي‎گرايي، زمينه‎ساز پذيرش تعريف‌هاي مختلف از صلاح و فساد

يكي از مباحث حائز اهميت در تعيين ملاك صلاح و فساد، پذيرش يا عدم پذيرش يك هدف مطلوب مطلق در بحث از فلسفه ارزش‌ها مي‎باشد. برخي معتقدند كه انسان از چنين هدفي برخوردار است و بايد جهت نيل به آن تلاش كند. اما برخي ديگر بر اين اعتقادند كه نمي‎توان هدف مطلوب مطلقي را براي تمام انسان‌ها معرفي كرد. اين انديشه كه هم‎اينك در غرب داراي گرايش غالب مي‎باشد، با مسأله نسبي‎گرايي در ارتباط است. با ترويج گرايش‌‌هاي ليبرالي و افكار انسان‌مدارانه و فردگرايانه، ديگر جايي براي تعريف هدف مطلوب مطلق باقي نخواهد ماند. از اين رو، هرگاه نسبي‌گرايان دم از اصلاح و افساد برمي‎آورند، تنها به تعريف خود از اين دو واژه توجه دارند.

به عبارت ديگر، براساس تفكر رايج در غرب، هر مكتبي مي‎تواند براي خود تعريف خاصي از اين دو واژه ارائه دهد. گاهي ممكن است كه

عملي در يك مكتب اصلاح و در مكتب ديگر افساد به شمار آيد. اما براساس بينش صحيح اسلامي، انسان داراي هدف مطلوب مطلق است و اصلاح و افساد، همواره از تعريف مشخصي برخوردارند. بدين ترتيب، هرگاه حركتي رو به صلاح باشد، آن حركت، حركتي اصلاحي خواهد بود، خواه ديگران آن را اصلاح و خواه افساد تلقي نمايند و هرگاه حركتي رو به فساد باشد، آن حركت، افساد خواهد بود، خواه ديگران آن را افساد و خواه اصلاح تلقي نمايند. اصلاح يا افساد تابع هوس و سليقه اشخاص نيست، بلكه تابع آن هدف مطلوب و مطلقي است كه خلقت جهان آفرينش، ارسال رُسُل، انزال كتب و ساير موهبت‌هاي الهي در راستاي تحقق آن مي‎باشد.

هدف از خلقت تمام هستي، هدايت بشر مي‎باشد. هرچه كه در اين مسير قرار گيرد و انسان را در رسيدن به اين هدف ياري رساند، اصلاح و هرچه كه انسان را از اين مسير دور كند، افساد شمرده خواهد شد. همين معناي واقعي از افساد، قبل از خلقت انسان، براي ملائكه نيز قابل پيش‎بيني بود. از اين رو، آنان به محض مطلع شدن از خلقت انسان در روي زمين و جانشيني او از سوي خداوند، از خداوند متعال سؤال كردند: أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَك؛(1) آيا بر زمين كسي را مي‏گماري كه در آن فساد انگيزد و خونها بريزد و حال آن‌كه ما با ستايش تو، [تو را] تنزيه مي‏كنيم و به تقديست مي‏پردازيم. بنابراين، وقوع افساد، با تعريف و واقعيت مشخصي، براي ملائكه قابل پيش‎بيني بوده است.


1. بقره (2)، 30.

كساني ممكن است از روي اشتباه يا براي اغفال ديگران، ادعاي اصلاح‎گري كنند، ليكن معناي مورد نظر آنان از اصلاح، قابل تطبيق با اصلاح واقعي نباشد. قرآن كريم در مورد چنين كساني مي‎فرمايد: وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِي الأرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَـكِن لاَّ يَشْعُرُون؛(1) و چون به آنان گفته شود در زمين فساد مكنيد مي‏گويند ما خود اصلاحگريم. به هوش باشيد كه آنان فسادگرند، ليكن نمي‏فهمند. براساس اين آيه شريفه، منافقين، همواره ادعاي اصلاح در روي زمين را مطرح مي‎كنند، در صورتي كه مفسد واقعي همين افراد هستند. بنابراين، يك صلاح و فساد واقعي در جهان وجود دارد كه ممكن است كساني در تشخيص آن دو، دچار اشتباه شوند و به جاي حركت در مسير اصلاح واقعي، به افساد روي آورند.

مباني فكري نسبي‎گرايانه در غرب، نسبي‌گرايان را به اين سو كشانده است كه صلاح و فسادي وراي خواست و اراده افراد وجود ندارد. در واقع، صلاح همان است كه مردم خواهان آن هستند و فساد همان است كه مردم از آن پرهيز مي‎كنند. اما براساس تعاليم انبيا الهي، تنها، روشي كه از سوي پيامبران آورده شده است، برحق مي‎باشد و هر چه كه مخالف آن باشد، باطل محسوب خواهد گرديد: فَذَلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ فَأَنَّى تُصْرَفُون؛(2) اين است ‏خدا پروردگار حقيقي شما و بعد از حقيقت جز گمراهي چيست؟ پس چگونه [از حق] بازگردانيده مي‏شويد؟


1. بقره (2)، 11 و 12.

2. يونس (10)، 32.

حاصل آن‌كه، از نظر قرآن كريم اصلاح و افساد واقعي وجود دارد و پذيرش افكار پلوراليستي (تكثرگرايي) و نسبي‎گرايي در حوزه ارزش‌ها، به معناي نفي آن دو خواهد بود. براساس ديدگاه رايج در غرب، كه مبتني بر افكار پلوراليستي است، هر كس يا گروهي مي‎تواند براي خود، تعريف خاصي از اصلاح و افساد داشته باشد. در اين صورت در يك جامعه چندين ميليوني، نمي‎توان يك اصلاح مطلوب مطلق را تعريف نمود. اصلاح در نزد يك گروه، همان خواهد بود كه آن گروه خواهان آن است و در نزد گروه ديگر آن چيزي خواهد بود كه براي آن گروه مطلوبيت دارد.

البته بايد به اين نكته نيز توجه داشت كه به سبب معصوم نبودن تمام انسان‌ها و وجود گرايش‌هاي منفي در ميان بسياري از آنان، كساني بايد در جهت جلوگيري از افساد اين عده تلاش كنند. اينان همان كساني هستند كه به عنوان مصلحان جامعه شناخته مي‎شوند و حركت آنان، حركتي اصلاح‎طلبانه تلقي مي‎گردد. آيه شريفه أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُون؛(1) زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد، به اين مطلب اشاره دارد كه تا آن دوران، همواره در روي زمين، فساد وجود خواهد داشت و در نهايت، صالحان، اختيار را از دست فاسدان خارج خواهند كرد. بنابراين، تا قبل از آن زمان يا فاسدان به طور مطلق اختيارات را در دست دارند و يا آن‌كه صلاح و فساد به هم آميخته است. صلاح مطلق زماني به دست خواهد آمد كه جامعه بشري از رشد كافي برخوردار باشد و آن زمان، زماني جز دوران ظهورِ تنها منجي عالم بشريت نيست.


1. انبيا (21)، 105.

تحقق منافع مادي، ملاك صلاح و فساد در انديشه دنياپرستان

هم اينك مناسب خواهد بود كه با استفاده از آيات ديگري از قرآن كريم، به ديدگاه كساني اشاره شود كه اين برداشت صحيح از صلاح و فساد را مردود شمرده و خود، معنايي ديگر از اين دو واژه ارائه مي‎دهند. انسان‌هاي خودپرست، صلاح و فساد را تنها در تحقق منافع خود و لذت‌هاي زودگذرِ حاصل از شرايط اجتماعي دانسته و غير از آن، مصلحت و صلاحي براي جامعه قايل نيستند. متأسفانه، اين انديشه دنياپرستانه، در حال حاضر، گرايش غالب در جهان غرب بوده و در كشورهاي پيشرفته، تمام تلاش‌ها در جهت دست يافتن به منافع شخصي صورت مي‎گيرد. از اين رو، علي‎رغم مرگ ميليونها انسان بر اثر گرسنگي، همواره مقادير فراواني از محصولات كشاورزي به دريا ريخته شده و يا سوزانده مي‎شود تا قيمت آن‌ها در بازار ثابت مانده يا افزايش يابد.

برخي از سرمايه‎داران، براي حفظ سود شخصي خود، به راحتي مي‎پذيرند كه براي حفظ قيمت‌ها، مقدار زيادي از كالاهاي خود را از بين برده و يا به توليد كالاهايي بپردازند كه جز ضرر براي افراد جامعه، ارمغاني ديگر به همراه ندارد. توليد اين‎گونه كالاها در اين جوامع آزاد بوده و حتي از طريق رسانه‎هاي جمعي، براي كالاهاي آنان، تبليغ نيز صورت مي‎گيرد. از مسايل عجيب در دنيا اين است كه گاهي سردمداران اين كشورها با صراحت اعتراف مي‎نمايند كه آنان تنها به منافع خود مي‎انديشند و نگران جامعه خود و به خصوص نگران كشورهاي ديگر نيستند.

در شرح حال انيشتين آمده است كه پس از كشف انرژي اتمي توسط وي، سردمداران آمريكا در صدد برآمدند تا از اين انرژي در جهت

ساختن سلاح اتمي استفاده كنند. وي همان زمان به آنان هشدار داد كه در صورت اقدام به اين عمل، نسل بشر مورد تهديد قرار خواهد گرفت. در همان زمان عده‎اي از سران آمريكا، اين كلام انيشتين را خلاف منافع خود دانسته و با آن مخالفت نمودند.(1) اين گونه افراد، غير از منافع مادي خود، صلاح و فسادي براي جامعه قايل نيستند و حاضرند تمام جامعه انساني به نابودي كشيده شود، ليكن منافع مادي آنان به خطر نيفتد.

به هر حال، در طول تاريخ همواره كساني وجود داشتند كه تنها به منعفت شخصي خويش مي‎انديشيدند و هرگاه از صلاح و اصلاح دم مي‎زدند، به دنبال اين بودند كه در جامعه شرايطي تحقق يابد كه سود بيشتري را عايد آنان نمايد. مصلحت از ديدگاه اين افراد، شرايطي است كه زمينه سوء استفاده و بهره برداري بيشتر ايشان را فراهم نمايد. ليبراليسم ريشه در همين انديشه دارد؛ چرا كه براساس آموزه‎هاي اين تفكر، افراد بايد در انجام دادن هر كاري آزاد باشند و مسؤوليتي نيز در برابر زيان‎هاي ناشي از اعمال آن‌ها وجود نداشته باشد. البته طرفداران اين تفكر مي‎پذيرند كه در صورتي كه فساد اجتماعي به حدي رسد كه خود آن‌ها را هم تهديد نمايد، بايد از آن جلوگيري كرد و در اين مواقع بايد قانون در امور جامعه دخالت كند.

 

صلاح و فساد از ديدگاه فرعون و فرعونيان

قرآن كريم سرگذشت بسياري از اقوام گذشته يا افراد و گروه‌هايي را كه داراي چنين طرز تفكري بوده‎اند، نقل مي‎نمايد. سرگذشت فرعون و قوم


1. والنتين، آنتونينا؛ رنجهاي آلبرت اينشتين؛ ترجمه هوشنگ گرمان؛ تهران: نشر دانش امروز، چ2، 1371، ص315.

او از بارزترين نمونه‎هايي است كه قرآن از آن ياد مي‎كند. از اين رو، خداوند متعال هنگام نقل داستان فرعون، به پيامبر خود ‎فرمود: فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَه الْمُفْسِدِين؛(1) پس ببين فرجام مفسدان چگونه بود. از اين طريق، خداوند سرانجام كار مفسدين را به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نشان داد. قرآن كريم در مقام بيان فساد فرعون مي‎فرمايد: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاَ فِى الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَه مِّنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَيَسْتَحْيِى نِسَاءهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِين؛(2) فرعون در زمين برتري‎جويي كرد و اهل آن را به گروه‌هاي مختلفي تقسيم نمود، گروهي را به ضعف و ناتواني مي‎كشاند، پسرانشان را سر مي‎بريد و زنانشان را (براي كنيزي و خدمت) زنده نگه مي‎داشت. او به يقين از مفسدان بود.

فرعون و فرعونيان رژيمي طبقاتي را در مصر بر سر كار آورده بودند. در واقع، در آن زمان ساكنين مصر به سه دسته تقسيم مي‎شدند: دسته‎اي از ايشان درباريان و اطرافيان فرعون بودند كه او را به عنوان خدا و معبود معرفي كرده و مردم را وادار مي‎ساختند تا از فرعون اطاعت نموده و در برابر او سر بر سجده قرار دهند. قرآن كريم از اين دسته از افراد كه از سردمداران حكومت فرعون بوده و همه گونه امكانات براي استثمار ديگران، در اختيار آنان بود، با تعبير «الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْن»(3) ياد نموده است. گروه دوم، مصرياني بودند كه گروه اول از آنان بهره‎كشي ‎نموده، آنان را به استثمار خود در مي‎آوردند. گرچه اين افراد از شهروندان مصر محسوب مي‎شدند، ليكن تحت سيطره اقليت سلطه طلب و حاكم


1. اعراف (7)، 103.

2. قصص (28)، 4.

3. اعراف (7)، 109

قرار داشتند. سومين گروه نيز مهاجراني به نام بني اسرائيل بودند كه از زمان حضرت يوسف(علي نبينا و آله و عليه السلام) و پس از مهاجرت برادران او به مصر و سكونت در آن‌جا، جمعيت آنان رو به فزوني نهاد.

هرچند كه حضرت يوسف مدت‌ها حاكم مصر بود و حضرت يعقوب (علي نبينا و آله و عليه السلام) و فرزندان ديگر او هم به مصر آمده و در آن‌جا ساكن شدند و پس از مدتي جمعيت آنان گسترش يافت، ليكن آنان نسبت به شهروندان مصري، اقليتي بيگانه و مهاجر به شمار مي‎رفتند. وضع اين اقليت بدتر از ديگران بود و ساير گروه‌ها از آنان بيگاري ‎كشيده و با آن‌ها مانند برده رفتار مي‎كردند. حضرت موسي(عليه السلام) در هنگام خطاب به فرعون، بر اين مطلب مهر تأييد زده است: وَتِلْكَ نِعْمَه تَمُنُّهَا عَلَىَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِى إِسْرَائِيل؛(1) و [آيا] اين‌كه فرزندان اسرائيل را بنده [خود] ساخته‏اي، نعمتي است كه منتش را بر من مي‏نهي!؟ مدت‎هاي مديدي، بني اسرائيل در نهايت بدبختي و تحت سلطه فرعونيان زندگي مي‎كردند و لذا با تضرع و زاري فراوان در درگاه الهي، از خداوند خواستند تا آنان را از ظلم فرعونيان نجات دهد. سرانجام، حضرت موسي به پيامبري مبعوث گرديد تا فرعون را به يكتا پرستي دعوت نمايد و مردم را از زير يوغ او نجات دهد.

فرعونيان در مواجهه با آن حضرت، مانع از ورود او به كاخ فرعون شدند، ليكن سرانجام، پس از مدتي، با تدبير الهي به كاخ فرعون راه پيدا كرد و رسالت خود را به فرعون ارائه نمود. پس از آن‌كه فرعون از آن حضرت خواست تا حجتي بر ادعاي خود اقامه نمايد، آن حضرت به ذكر


1. شعراء (26)، 22.

دلايل و معجزات خود پرداخت و به فرعون ثابت نمود كه فرستاده خداوند است. كساني كه در دربار فرعون حضور داشتند، با مشاهده اين صحنه‎ها دچار تزلزل شدند و احتمال دادند كه حق با حضرت موسي (علي نبينا و آله و عليه السلام) باشد. از اين رو، جلسه‎اي خصوصي براي مشورت تشكيل دادند و در اين مورد به بحث و گفتگو پرداختند: فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى؛(1) [ساحران] ميان خود درباره كارشان به نزاع برخاستند و به نجوا پرداختند. برخي از درباريان فرعون پيشنهاد قتل آن حضرت را دادند، برخي ديگر او را سزاوار تبعيد دانستند و برخي نيز خواهان رها نمودن آن حضرت بودند.

در دربار فرعون فردي نيز به نام «مؤمن آل فرعون» حضور داشت كه به منظور خدمت به بني اسرائيل وارد دربار فرعون گرديد و در اين مدت تقيه نموده و ايمان خود را اظهار نكرد. در آن جلسه مشورتي، مؤمن آل فرعون با كشتن حضرت موسي(علي نبينا و آله و عليه السلام) مخالف ورزيد و براي درباريان، استدلالات مفصلي را ارائه نمود كه جريان مفصل آن در سوره مباركه غافر آمده است. در پاسخ به استدلال او، گروه سودپرستي كه اطراف فرعون را احاطه كرده بودند و سياست‎مدار و مغز متفكر دربار فرعون به شمار مي‎رفتند، اظهار داشتند: أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُواْ فِى الأرْضِ وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَك؛(2) آيا موسي و قومش را رها مي‏كني تا در اين سرزمين فساد كنند. از نظر آنان، آن حضرت براي فساد بر روي زمين تلاش مي‎كند و سرانجام جامعه را به سمت انحطاط سوق خواهد داد: قَالُوا إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ يُرِيدَانِ أَن يُخْرِجَاكُم مِّنْ أَرْضِكُم


1. طه (20)، 62.

2. اعراف (7)، 127.

بِسِحْرِهِمَا وَيَذْهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلَي؛(1) قطعا اين دو تن[موسي و هارون] ساحرند [و] مي‏خواهند شما را با سحر خود از سرزمينتان بيرون كنند و آيين والاي شما را براندازند. براساس اين آيه شريفه، آنان معتقد بودند كه رژيم آنان ايده‎آل است و بهترين روش، همان شيوه طبقاتي است كه در جامعه آنان وجود دارد. آنان از اين وحشت داشتند كه آن حضرت، زندگي عادي آنان را بر هم زده و مردم تحت سلطه آنان را از اختيارشان درآورد. از اين رو، براي خنثي نمودن عمل آن حضرت، چاره‎انديشي نمودند.

اطرافيان فرعون به جهت آن‌كه نسبت به از دست دادن موقعيت خود در هراس بودند، به وسوسه كردن فرعون پرداختند و از او خواستند تا آن حضرت و اطرافيان او را به حال خود رها نكند؛ چرا كه احتمال دارد عده‎اي از بني اسرائيل را اطراف خود جمع كرده و زمينه حركتي را در مصر فراهم نمايد. آنان معتقد بودند كه آن حضرت و قوم او، در صورتي كه به حال خود رها شوند، اقدام به فساد در جامعه خواهند نمود و زمينه اصلاح جامعه از بين خواهد رفت. از نظر چنين متفكران اصلاح طلبي، خدا پرستي و نجات عده‎اي مظلوم از دست ستم‎كاران فساد محسوب مي‎گرديد. در نهايت، فرعون اظهار داشت: ذَرُونِى أَقْتُلْ مُوسَي وَلْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّى أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَن يُظْهِرَ فِى الْأَرْضِ الْفَسَاد؛(2) مرا براي كشتن موسي به خود واگذاريد و او پروردگارش را بخواند (تا او را نجات دهد) زيرا من مي‏ترسم آيين شما را تغيير دهد يا در اين سرزمين فساد برپا كند. براساس اين آيه، دليلي كه


1. طه (20)، 63.

2. غافر (40)، 26.

فرعون براي كشتن آن حضرت ارائه كرد، اين بود كه از منحرف نمودن دين مردم يا برپا شدن فساد توسط آن حضرت واهمه داشت.

 

صلاح و فساد در انديشه حضرت موسي

همان‎گونه كه فرعون و فرعونيان ادعاي مبارزه با فساد را مطرح و خود را اصلاح طلب معرفي مي‎نمودند، در مقابل آنان نيز حضرت موسي بارها شعار اصلاح‎طلبي را مطرح فرمود و براي تحقق آن از هيچ تلاشي دريغ ننمود. حتي در جريان آن چهل روزي كه حضرت موسي به كوه طور دعوت شد، برادرش، هارون را خليفه خود قرار داد و به او سفارش‌هايي كرده و فرمود: اخْلُفْنِي فِى قَوْمِى وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِين؛(1) در ميان قوم من جانشينم باش و [كار آنان را] اصلاح كن و از راه فسادگران پيروي مكن. از جمله سفارش‌هاي حضرت موسي به برادرش اين بود كه در ميام قوم خود به اصلاح‎گري پرداخته و از راه مفسدان پيروي ننمايد.

واضح است كه مراد آن حضرت از صلاح و فساد، با برداشتي كه فرعون و درباريان او داشتند، كاملاً متفاوت بود و هرگز آنان از اين دو واژه يك معنا را اراده نمي‎كردند. از نظر فرعون و اطرافيان او، دعوت به توحيد و رفع ظلم از مردم مظلوم و ستم‎ديده و نيز محروم شدن فرعونيان از بيگاري و بهره كشي از بني اسرائيل، فساد محسوب مي‎گرديد. بنابراين، از نظر آنان، براي جلوگيري از اين فسادها، لازم بود تا آن حضرت به قتل رسد. حاصل آن‌كه صلاح و فساد در عرف


1. اعراف (7)، 142.

فرعونيان داراي يك معنا و در عرف حضرت موسي و عرف الهي داراي معنايي كاملاً متفاوت و متغاير است.

 

اصلاحات آمريكايي در ادامه روند اصلاحات فرعوني

براساس تعريف صحيحي كه از صلاح و فساد ارائه گرديد، همانند هر موجودي، جامعه انساني نيز داراي كمالاتي است كه اساساً هدف از تشكيل جامعه، پيدايش سير تكاملي به سوي آن كمالات مي‎باشد. انسان‌ها در سايه زندگي اجتماعي، به كمال نهايي خود كه قرب به خداوند است، نايل مي‎آيند. هر چه كه انسان را در راه رسيدن به اين هدف كمك كند، صلاح و مصلحت، و هر چه كه انسان را از خداپرستي، آشنا شدن با معنويات، قرب به خداوند متعال و كمالات انساني دور كند، فساد و مفسده محسوب مي‎گردد.

اين تعريف از صلاح و فساد، مورد پذيرش همگان نمي‎باشد. اصلاحاتي كه امروزه در جامعه مطرح مي‎باشد و آمريكا نيز از آن دم مي‎زند و نگران آن است كه مبادا حركت اصلاح طلبانه‎اي كه طي چند سال اخير در كشور ما آغاز شده است، به بن بست برسد و تداوم نيابد، با اين تعريف سازگار نمي‎باشد. بر كسي پوشيده نيست كه آمريكا از اصلاحاتي حمايت خواهد كرد كه فرعون از آن طرفداري مي‎كرد. مسؤولين آمريكا از همان فسادي در هراسند كه فرعونيان از آن در هراس بودند. فرعونيان، باز داشتن مردم از بت پرستي، دعوت به سوي خدا پرستي و رهانيدن مظلومان از چنگال ظالمان را فساد مي‎شمردند. امروزه نيز اصلاحات مورد نظر آمريكا، همان اموري است كه به تأمين منافع آن كشور كمك نمايد. تنها راه چنين اصلاحاتي نيز در حال حاضر

مبارزه با دين‎داري و اسلام است. سران آمريكا بارها و بارها, با صراحت و گاهي با كنايه و تعبيرات مختلف، بر اين مطلب مهر تأييد زده‎ و اسلام را در كشورهاي اسلامي، به خصوص در خاورميانه و ايران، مانع تحقق منافع خود معرفي نموده‎اند. از نظر آنان اصلاحات به معناي از بين بردن اسلام است و لذا به اصلاحاتي در ايران دل‎خوش كرده‎اند كه مبارزه با دين و نابود كردن ارزش‌هاي اسلامي را هدف قرار دهد.

كساني نيز در داخل همين كشور كه يا مزدور آمريكا هستند و يا فريفته سخنان سران آمريكا شده‎اند، تصور مي‎كنند كه با اجراي برنامه‎هاي آمريكايي، جامعه به سمت صلاح پيش رفته و رونق مي‎گيرد؛ غافل از آن‌كه در كشورهايي مثل تركيه كه سرسپردگي كامل خود را به آمريكا نشان داده‎اند، نه تنها نفعي از آن نبرده‎اند، بلكه روز به روز اقتصاد آنان رو به ورشكستگي نهاده و با تورم‌هاي هزار درصدي مواجه شده‎اند. اصلاحات آمريكايي در تركيه، آن كشور را بدان حد خوار و ذليل ساخته كه ناچار است براي تعمير تانك خود نيز، براي صهيونيست‌ها دريوزگي كند. اصلاحات آمريكايي براي ايران اسلامي همان چيزي را به ارمغان خواهد آورد كه براي كشورهايي نظير تركيه به ارمغان آورده است.

 

حقيقت اصلاحات ديني

كساني كه در حال حاضر بحث اصلاحات ديني را پيش كشيده‎اند، بايد مراد خود را از اين‎گونه اصلاحات مشخص نمايند؛ در صورتي كه مراد، اصلاحاتي باشد كه براساس دين شكل مي‎گيرد، بدون ترديد مورد پذيرش ما نيز خواهد بود. براساس اين معنا از اصلاحات، مفروض اين است كه هدف مقدسي وجود دارد كه دين مبين اسلام، راه رسيدن به

آن را نشان داده است. ممكن است كساني در درون جامعه اسلامي از اين مسير منحرف گشته، از دين فاصله بگيرند. در اين‌جا بايد براي اعمال تغييرات در جامعه تلاش كرد تا آن هدف دين تأمين گردد. اين‎گونه اصلاحات، كه در نقطه مقابل اصلاحات آمريكايي است، از وظايف يكايك مسلمين شمرده مي‎شود.

 

اما گاهي مراد از اصلاحات ديني، اصلاح بر دين است، همان گونه كه بعد از رنسانس نيز پروتستان‌ها با همين بهانه و به اسم زدودن انحرافات از دين، دست به اصلاحات ديني زدند. در اين صورت، بايد مراقب بود كه عده‎اي با اين بهانه، ارزش‌هاي ديني را از جامعه نزدايند. يهوديان و مسيحيان، انحرافات زيادي وارد دين خود كردند و حتي در مورد اسلام نيز، در برخي از جوامع، پيرايه‎هايي به دين بسته شده است و تفاسيري انحرافي از اين دين ارائه گرديده است؛ از اين رو بايد در اصلاح اين قبيل موارد تلاش كرد. ليكن بايد قبل از هر امر ديگري، معرفت صحيح ديني را به دست آورد. لازمه پاسخ‎گويي به اين‎گونه بدعت‌ها آن است كه بتوان مسايل اساسي دين را با يك شيوه واحد به دست آورد.

به عبارت ديگر، در هنگام سؤال از وجود يا عدم وجود خدا، تنها يك جواب مي‎توان ارائه داد و آن، وجود خداست. در پاسخ به سؤال از واحد يا كثير بودن خدا نيز تنها مي‎توان، به واحد بودن خدا معتقد بود. هم چنين در زماني كه سؤال از وجود وحي و حقيقت آن مي‎شود، تنها جواب صحيح اين است كه اين امر حقيقت دارد و وحي چيزي جز رابطه‎اي واقعي بين انسان و خدا نيست. در هنگام سؤال از عصمت يا عدم

عصمت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليه السلام) نيز، تنها مي‎توان حكم به عصمت آنان داد. در صورتي كه اصلاحات ديني، به معناي پايبندي به جواب‌هاي صحيح اين قبيل سؤالات اساسي باشد، مورد پذيرش ما نيز خواهد بود و بايد تلاش كرد تا هرگونه انحرافِ از اين مسير را از جامعه زدود.

در صورت اعتقاد به پلوراليسم معرفتي و قرائت‌هاي مختلف از دين، هيچ يك از سؤالات اساسي فوق، پاسخي واحد نخواهد داشت. در اين حالت، هر كس، از اسلام تعريف خاصي را ارائه خواهد داد و تا سخن از اصلاحات ديني به ميان مي‎آيد، بحث قرائت‌هاي مختلف پيش مي‌آيد و قرائت هر شخص از دين معتبر شناخته مي‏شود. زماني كه مقام معظم رهبري، بحث اسلامي شدن دانشگاه‎ها را عنوان مي‎كند، برخي از مسئولين كشور، با طرح همين مباحث، كه ريشه در نسبي‎گرايي دارد، از عمل به اين رهنمودها طفره مي‎روند.

بنابراين، تنها در صورتي مي‎توان از اصلاحات صحيح ديني سخن به ميان آورد كه يك معرفت ديني واحد وجود داشته باشد. البته، اين كلام تنها در مورد مسايل اساسي اسلام صحيح خواهد بود؛ چرا كه در اين‎گونه مسايل، از طرق مختلفي نظير نص قرآن، خبر متواتر و خبر واحد معطوف به قراين قطعي، مي‎توان به نظر قطعي اسلام پي‌برد. اما در مسايل فرعي، پاسخ‌هاي ظني نيز كفايت مي‎كند، زيرا به دليل عدم دسترسي به امام معصوم(عليه السلام)، نمي‎توان به احكام قطعي دست يافت. در اين‎گونه موارد كه مجتهدين، در فتاواي خود اختلافاتي دارند، اختلاف قرائت‌ها مورد قبول است. البته در همين‎گونه مسايل نيز تنها نظرات و

اختلافات صاحب نظران پذيرفته مي‎شود، نه هر كس كه از خود نظري ارائه مي‎دهد.

حاصل آن‌كه براي هرگونه اصلاح ديني، بايد قرائت معتبري از دين را پذيرفت تا بتوان با آن، صلاح و فساد را از يكديگر تمييز داد. در صورتي كه كساني تلاش كنند تا دين را بر طبق خواست افراد تعريف نمايند، ديگر، آن عمل اصلاح ديني به شمار نخواهد رفت، بلكه اصلاح مبتني بر نسبي‎گرايي خواهد بود كه براساس آن هر كس براي خود صلاح و فساد خاصي دارد و كسي هم نمي‎تواند ديگري را به خاطر عدم پذيرش تعريف او از صلاح و فساد مؤاخذه كند. چنين نگرشي به خلاف تعاليم قرآن و اصول مسلم اسلام است.

 

نقش حاميان داخلي اصلاحات آمريكايي در ايجاد فساد در جامعه

دسته‎اي از كساني كه اصلاح را به گونه‎اي غير از معناي مورد نظر قرآن تفسير مي‎كنند، تابع مكتب فردگرايي، لذت گرايي و مادي‎گري هستند و لذا در اصل مفهوم صلاح و فساد با ديگران اختلاف نظر دارند. فرهنگي كه بر اين سه اصل استوار باشد، وراي لذت‎هاي مادي و منافع دنيوي، آن هم براي افراد خاصي، مصلحتي را در نظر نمي‎گيرد. در اين صورت سخن از يك تفكر و بينش است و ممكن است كساني واقعاً در همين معرفت، شناخت و بينش اشتباه كرده باشند. بنابراين، اين‎گونه نيست كه هر فيلسوفي كه طرفدار لذت گرايي، فردگرايي يا مادي‎گرايي است، مزدور آمريكا قلمداد شود، بلكه ممكن است انسان‌هاي كج فكري وجود داشته باشند كه بينش آنان بر اين اساس شكل گرفته باشد؛ كما اين‌كه

در زمان‎هاي گذشته نيز كساني هم‎چون اريستوكرات‌ها تابع چنين تفكري بوده‎اند. بنابراين، در مورد معناي صلاح و فساد اختلاف در مبنا وجود دارد كه نخبگان جامعه، فيلسوفان، انديشمندان و صاحب‎نظران بايد آن را حل نمايند. البته در جاي خود به اين مسأله پرداخته شده و تقريباً اين مكتب از نظر فلسلفي منقرض شده است، ولي به هر حال، سياست‎مداران، در عمل، تابع همين مكتب هستند.

ما فرض را بر اين مي‎گذاريم كه در جامعه ما اين مسأله حل شده است؛ چرا كه اصلاح طلبان داخلي خود را مسلمان مي‎دانند و حداقل، به زبان، اظهار اسلام مي‎كنند. البته اين ادعاي آنان، با گفتارهاي ديگر برخي از آنان كه تاريخ مصرف احكام اسلام را منقضي دانسته و آن را براي عصر حاضر كارآمد نمي‎دانند، در تعارض است. مسأله با اهميت در مورد اين دسته از افراد اين است كه، برخي از آنان مصالح واقعي مردم را تشخيص مي‎دهند و حتي اذعان مي‎كنند كه بي‎بندوباري، جامعه را به سمت فساد سوق خواهد داد. اما همين افراد، به خاطر منافع شخصي خود، حاضر نمي‎شوند كه از اين‎گونه اعمال چشم بپوشند. برخي از مهره‎هاي داخلي دشمنان ايران اسلامي هم همين گونه‎اند. آنان با اين‌كه نظر اسلام را مي‎دانند، مصالح جامعه را تشخيص مي‎دهند و بر اين باورند كه اسلام مصلحت انسان‌ها را تأمين مي‎نمايد و دور شدن از اسلام، دور شدن از مصالح انسانيت است؛ ليكن علاقه به پول، مقام و لذت‎هاي جنسي مانع از آن مي‎شود كه در پيِ مصالح جامعه باشند. دليل گسترش مسايلي از قبيل رشوه خواري، سوءاستفاده مالي، اختلاس و فسادهاي جنسي، در چند سال اخير، آن نيست كه عاملان آن‌ها مبناي فكري

ديگري غير از مباني فكري اسلام دارند; بلكه دليل اصلي اين امر، مقدم داشتن منافع خود بر منافع جامعه است.

دسته‎اي ديگر از افراد جامعه، كساني هستند كه فريفته ظاهر فريبنده غرب شده‎ و ناآگاهانه مصالح جامعه را با تهديد مواجه مي‎سازند. به عنوان نمونه، اينان با مشاهده پيشرفت كشورهاي غربي در تكنولوژي و عرضه صنايع جديد توسط آن‌ها كه در تمام دنيا كاربرد دارد، تصور مي‎كنند كه فاصله گرفتن از دين، آنان را به چنين جايگاهي رسانده است. از اين رو، پيشنهاد مي‎نمايند كه براي نيل به پيشرفت‌ها و منافع مادي، برخي از احكام اسلام براي مدتي كنار گذاشته شود. اينان رمز موفقيت كشور را در پيروي از سياست‌هاي كشورهاي توسعه يافته، كه در رأس آن‌ها آمريكا قرار دارد، خلاصه مي‎كنند. در اين‌جاست كه چنين كساني براي حل تضاد بين فرهنگ اسلامي و دستورات آن با الگوي توسعه آمريكايي، نسخه توسعه را يقيني پنداشته و در دين، اصول و تعاليم آن تشكيك مي‎كنند. اين افراد بر اين باورند كه راه توسعه و پيشرفت، همان راهي است كه كشورهاي غربي آن را پيموده‎اند و در صورتي كه كشوري همانند كشور ايران بخواهد به توسعه برسد، بايد همان راه را طي نمايد. لازمه سخن فوق اين است كه براي حل مشكل ناسازگاري اسلام با خط مشي غربي، بايد در شناخت خود نسبت به اسلام تجديد نظر نمود و آن قرائتي را از اسلام مطرح كرد كه با آن الگو سازگار باشد.

هر چند كه كساني كه اين‎گونه مي‎انديشند، ممكن است در ابتدا سوء‌نيت و خصومت با ملت و اسلام نداشته باشند، اما آن‎چنان تحت تأثير زرق و برقهاي دنياي غرب قرار مي‎گيرند كه اولاً چشمانشان بر مفاسد و

جنايات رايج در آن كشورها بسته شده و تنها پيشرفت‌هاي صنعتي و اقتصادي آن‌ها را مشاهده مي‎كنند. ثانياً راه رسيدن به آن پيشرفت را منحصراً در همان راهي مي‎دانند كه كشورهاي غربي آن را پيموده‎اند. ثالثاً بر اساس تجزيه و تحليل، لازمه پيمودن آن راه را در رها كردن اموري مانند حرام و حلال كه در دين مطرح است، مي‎بينند و قيد و بندهاي ديني را مانع پيشرفت قلمداد مي‎كنند.

 

شيوه برخورد با مروّجان داخلي اصلاحات آمريكايي

از مجموع مباحثي كه ارائه گرديد، مي‎توان طرفداران اصلاحات فرعوني و آمريكايي در داخل كشور را در سه دسته خلاصه نمود. يك دسته كساني هستند كه در مبنا و تعريف صلاح و فساد با اسلام اختلاف نظر دارند. افراد اين گروه، اساساً منكر وجود هدفي براي خلقت اين جهانند و غايتي براي خلقت انسان در نظر نمي‎گيرند. آنان بر اين باورند كه: مَا هِىَ إِلاَّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا إِلاَّ الدَّهْر؛(1) غير از زندگاني دنياي ما [چيز ديگري] نيست. مي‏ميريم و زنده مي‏شويم و ما را جز طبيعت هلاك نمي‏كند. از نظر اينان، هر چه كه هست در همين دنياست و غير از زندگي مادي، حيات ديگري در كار نيست و به همين دليل انسان تنها بايد به فكر لذت و خوشي خود باشد. طرفداران اين نظريه، در صورتي كه به اين كلام خود ايمان داشته باشند، نمي‎توانند خود را مسلمان بنامند. دسته ديگر، كساني هستند كه صلاح و فساد را تشخيص مي‎دهند، اما منافع ايشان به آنان اجازه نمي‎دهد كه مصلحت جامعه را دنبال نمايند. دسته سوم نيز كساني هستند كه فريفته سخنان و


1. جاثيه(45)، 24.

وعده‎هاي سران آمريكا شده و تصور مي‎كنند كه كنار گذاشتن دين موجب توسعه اقتصادي و صنعتي مي‎شود.

طبيعي است كه بايد با هر يك از اين افراد مطابق شأن و روش خاص او برخورد نمود. با فيلسوفان بايد بحث فلسفي كرد و نيز بايد كساني را كه در اشتباه هستند، متوجه اشتباه خود نمود؛ هر چند كه اگر اين افراد هنوز متوجه اشتباه خود نشده‎اند، تجربه روزگار، به زودي، به آن‌ها خواهد فهماند كه اشتباه بزرگي را مرتكب شده‎اند. اما با كساني كه آگاهانه در صدد نابود كردن منافع و مصالح مردم هستند، بايد به صورت جدي برخورد نمود. چنين كساني اهل توطئه و براندازي محسوب مي‎گردند كه تنها برخورد قاطع مي‎تواند حركات آن‌ها را خنثي نمايد. در واقع، اينان كساني هستند كه نظام شاهنشاهي يا نظام دموكراسي ليبرال را رژيمي ايده‎آل و آزادي و بي‌بندوباري در مسايل جنسي، اخلاقي و اقتصادي را روشي ايده‎آل قلمداد مي‎كنند و در صددند تا براي، به اصطلاح، اصلاح كشور، حكومت اسلامي را كه براساس باورها و ارزشهاي اسلامي استوار است، دگرگون كنند. در مورد اين گروه، اختلاف مبنا، سليقه و مشي سياسي مطرح نيست، بلكه آنان آگاهانه به مبارزه با دين برخاسته‎اند.

اينان ادامه دهنده راه همان كساني هستند كه در طول تاريخ، به صورت‌هاي مختلف با انبيا مبارزه كرده و هرگاه كه در موضع قدرت قرار گرفته‎اند، صريحاً با انبيا مخالفت ورزيده‎اند. اين افراد، زماني كه در موضع قدرت هستند، با صراحت سخن مي‎گويند، ليكن هنگامي كه در اقليت يا در موضع ضعف باشند، ماسك به چهره خود زده و خط‌مشي منافقين را دنبال مي‎كنند. وظيفه ما در اين مقطع اين است كه اين عناصر منافق را شناسايي نموده و فريفته سخنان آنان نشويم. قرآن

كريم با صراحت، صفات، نيّات و شيوه‎هاي اين دسته از افراد را نقل مي‎كند. در آن زمان كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در قيد حيات بود، نسبت به وجود افراد دو رو و منافق در جامعه هشدار داده شد: وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ يُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا يَشْعُرُون;(1) و برخي از مردم مي‏گويند ما به خدا و روز بازپسين ايمان آورده‏ايم، ولي آنان گِرَوَندگان [راستين] نيستند؛ با خدا و مؤمنان نيرنگ مي‏بازند؛ ولي جز بر خويشتن نيرنگ نمي‏زنند و نمي‏فهمند. براساس اين آيه شريفه، حتي در آن زمان، كساني در اطراف آن حضرت حضور داشتند كه، به زبان، اظهار مي‎داشتند كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند، ليكن در اين گفتار خود صادق نبودند؛ بلكه آنان تصميم داشتند تا از اين طريق، خداوند متعال و مؤمنان را فريب دهند، غافل از آن‌كه خداوند اعمال آنان را در روز حساب در جلو ديدگانشان حاضر خواهد نمود.

در روز قيامت كه به محاسبه اعمال بندگان پرداخته خواهد شد، حقيقت هر كس مشخص خواهد شد و اين افراد، ديگر در آن‌جا ياراي نفس كشيدن را نيز نخواهند داشت. در آيات زيادي از قرآن، از جمله در آيات شريفه فَأَخَذْنَاهُم بَغْتَه وَهُمْ لاَ يَشْعُرُون؛(2)پس در حالي كه بي‌خبر بودند به ناگاه [گريبان] آنان را گرفتيم، فَأَخَذْنَاهُمْ أَخْذَ عَزِيزٍ مُّقْتَدِر؛(3) چون زبردستي زورمند [گريبان] آنان را گرفتيم، اين حقيقت مورد تأكيد قرار گرفته و به عذاب ناگهاني خداوند اشاره شده است. بنابراين،


1. بقره (2)، 8 و 9.

2. اعرف (7)، 95.

3. قمر (54)، 42.

اين افراد، در اين دنيا، براي مدتي به حال خود رها شدند و به ايشان مهلت داده شد تا راه صحيح را در پيش گيرند، ليكن آنان مغرور شده و راه انحرافي را در پيش گرفتند. هرچند كه اين افراد، در اين دنيا براي مدتي به حال خود رها شده و مهلت داده شدند، ليكن در آينده به حساب آنان رسيدگي خواهد شد: فَمَهِّلِ الْكَافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْدًا؛(1) پس كافران را مهلت ده و كمي آنان را به حال خود واگذار. اين افراد همان كساني هستند كه هنگامي كه نسبت به گسترش فساد توسط آنان مورد بازخواست قرار مي‎گيرند، خود را مصلح معرفي مي‎نمايند: وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِى الأرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُون؛(2) و چون به آنان گفته شود در زمين فساد مكنيد، مي‏گويند ما خود اصلاح‎گريم.

بنابراين، براي فهم معناي صلاح و فساد از ديدگاه قرآن كريم، بايد همان مفهومي را از اين دو واژه در نظر گرفت كه با آيات قرآن سازگار باشد. از نظر قرآن ظلم، خيانت، شرك، بي‎ديني، فساد اخلاقي، رشوه خواري، ترويج و استفاده از مواد مخدر و اختلاط نامشروع دختر و پسر، از مصاديق بارز فساد شمرده مي‎شود. اما متأسفانه، در حال حاضر، در اين جامعه اسلامي، برخي از همين قبيل اعمال، توسط خانه‎هاي جوان، فرهنگ‎سراها و برخي از انجمن‌هايي كه نام اسلامي را يدك مي‎كشند، انجام مي‌شود. در ابتدا به بهانه آموزش قرآن، فرهنگ‎سراهايي را ايجاد كردند و در توجيه اين عمل خود اظهار داشتند كه ديگر نوجوانان براي يادگيري قرآن به مساجد نمي‎آيند و لذا بايد فضاي مناسبي وجود داشته باشد تا آنان جهت فراگرفتن قرآن و دين، براي رفتن به آن‌جا رغبت


1. طارق (86)، 17.

2. بقره (2)، 11.

نشان دهند. به اين بهانه، مكان‌هايي به نام فرهنگ‎سرا را ايجاد نمودند، نوجوانان را از مساجد بيرون كشيدند و به آنان موسيقي و رقص آموزش دادند تا در نهايت، اين مكان‌ها به مركزي براي توزيع مواد مخدر بين نوجوانان تبديل گرديد. اصلاح‎طلبان تمام اين امور را نيز اصلاح ناميدند، اقدامات قوه قضاييه براي برخورد با عوامل گسترش اين‎گونه مفاسد را مانع اصلاحات معرفي كردند و اين اقدامات قوه قضائيه را برخورد با آزادي‌هاي مشروع مردم قلمداد نمودند. اين اتهامات كاملاً مشابه سخن فرعون در مورد حضرت موسي(علي نبينا و آله و عليه السلام) مي‎باشد كه در آيه‎اي از آيات شريفه قرآن، اين چنين انعكاس يافته است: إِنِّى أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَن يُظْهِرَ فِى الْأَرْضِ الْفَسَاد؛(1) همانا من مي‏ترسم آيين شما را تغيير دهد يا در اين سرزمين فساد كند. آمريكا نيز روش هاليوود را روش ايده‎آل مي‎داند و هر كس را كه از اين روش فاصله بگيرد، فاسد مي‎شمارد.

براي مصون ماندن از فريب اين اصلاح‎گران منافق بايد، در ابتدا اسلام را بهتر شناخت و در مرحله بعد، از تجربيات تاريخي بهره برد. تاريخ نشان مي‎دهد كه افرادي از همين قبيل بودند كه نهضت مشروطيت را به بن بست كشانده و به جاي حركت دادن آن نهضت در مسير عدالت و اصلاح، آن را به صورت حركتي ليبرالي و غرب‎گرا در آوردند و براي تحقق اصلاحات در جامعه، فرنگي شدن كامل كشور را پيشنهاد ‎نمودند. امروزه، همان افراد، بعد از گذشت بيش از دو دهه از پيروزي انقلاب، مجدداً سر از لانه‎هاي خود بيرون آورده و به نام اصلاح طلبي، نوجوانان و جوانان را مي‎فريبند.


1. غافر (40)، 26.

بايد تمام تلاش را به كار برد تا با شناخت باورها و ارزش‌هاي اسلامي و تقويت آن‌ها در جامعه و نيز از طريق بهره‎گيري از تجربه‎هاي تاريخي، مانع از تكرار داستان مشروطيت شد؛ داستاني كه با حركت علما و متدينين براي اقامه عدل و اجراي احكام اسلامي شروع شد، ولي در نهايت، به دست كساني كه خود را روشنفكرملي مي‎ناميدند، به تعطيلي احكام اسلام منتهي شد. اين روشنفكرمآب‌ها همان اصلاح طلبان و تحصيل‎كرده‎هاي اروپا و آمريكا و فريب خوردگان مكتب ماكياولي و امثال آن بودند.

امروزه، همان حركت، به صورتي خزنده در حال نفوذ در بعضي از مراكز تصميم‎گيري كشور است و اين همان مسأله‎اي است كه امام خميني(رحمه الله عليه) پيش از اين، آن را پبش‎بيني نموده و نسبت به نفوذ اين عناصر بدتر از منافق در دستگاه‎هاي تصميم‎گيري هشدار داده است. برخي از عناصر داخلي، به نام توسعه سياسي، دست چنين افرادي را در اين كشور باز گذاشتند. برخي از آنان، حتي علي‎رغم درخواست برخي از مسئولين، حاضر به تغيير نام خود و گروهشان نشدند، ليكن حتي بدون آن‌كه نام و گروه خود را تغيير دهند، به مراكز قدرت راه يافتند. برخي از آنان نيز در پشت پرده، نقش سياست‎گذار و مغز متفكر را به عهده گرفتند. هنگامي نيز كه قوه قضائيه در صدد برخورد با اين افراد برمي‎آيد، فرياد «وا اسلاما»ي آن‌ها بلند مي‎شود و بابت از دست رفتن آزادي‌ها مرثيه‌خواني آن‌ها آغاز مي‎گردد. هنگامي كه كسي از نيت دروني آن‌ها خبر مي‎دهد، برآشفته مي‎شوند و آزادي‌هاي نامشروع را از خود مبرا مي‎دانند. ليكن وقايعي هم‎چون كنفرانس برلين نشان داد كه آزادي مورد نظر آن‌ها همان آزادي‎اي است كه قبلاً خود را از آن بري مي‎دانستند. در

آن كنفرانس ننگين، مرد و زن برهنه به رقص در حضور ميهمانان ايراني خود پرداختند، ليكن آن مدعيان اصلاح‎طلبي كم‌ترين خمي به ابروي خود نياوردند و به حضور خود در جلسه نيز ادامه دادند. تدريجاً دامنه آن اعمال نامشروع به داخل كشور نيز كشيده شد و در برخي از مجالس عيش و نوش، چهره كساني نمايان شد كه يا در پست‌هاي حساس مملكتي قرار گرفته بودند و يا در بعضي از گروه‌هاي سياسي فعاليت داشتند. علي‎رغم اين‎گونه اعمال شنيع كه حتي تعقيب كيفري آنان را به همراه داشته است، آنان خود را از آزادي‌هاي منفي مبرا دانسته و خود را طرف‎دار آزادي مطابق با شريعت اسلام معرفي مي‎نمايند. بايد هوشيار بود كه اينان جامعه را نيز همانند خود به منجلاب فساد نكشانند. معناي آزادي غربي، اموري از همين قبيل است. كشورهاي غربي چيزي جز پول و قدرت و شهوت نمي‎شناسند و تصميم دارند تا تمام دنيا را نيز با خود همراه كرده، در گرداب افكار ليبرالي گرفتار سازند.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org