بخش چهارم
صلاح و فساد از
ديدگاههاي مختلف
مروري بر مباحث گذشته
پيش از اين، مباحثي در ارتباط با اصلاح، افساد، صلاح و فساد از ديدگاه قرآن كريم مطرح گرديد. در ابتدا در مورد مفهوم واژه اصلاح سخن به ميان آمد و اين نتيجه به دست آمد كه اين مفهوم، از واژه صلاح، كه در مقابل فساد قرار دارد، گرفته شده است. سپس با استفاده از مصاديق يقيني و همچنين موارد استعمال اصلاح در قرآن كريم، تعريفي از صلاح و فساد ارائه گرديد و ملاك صلاح و فساد مورد بررسي قرار گرفت. در نهايت، اين نتيجه حاصل شد كه موجودي صالح شمرده ميشود كه با حفظ كمالات خود، در مسير تكامل گام برداشته و به غايت و هدفي كه منظور از وجود اوست، نايل آيد. در اين صورت به چنين وضعيت و شرايطي، صلاح اطلاق ميگردد، كساني كه چنين شرايطي را براي اين موجود فراهم ميكنند، اصلاحگر شمرده ميشوند و آنچه كه موجب رسيدن اين موجود به كمالش ميشود، «مصلحت» ناميده ميشود. در مقابل، اگر موجودي در وضعيتي قرار گيرد كه نتواند كمالات خود را حفظ نمايد و در مسير تكامل گام بردارد، به چنين وضعيت و شرايطي فساد اطلاق ميگردد، كساني كه چنين شرايطي را فراهم ساختهاند، مُفسد شمرده ميشوند و آنچه كه آن موجود را از رسيدن به كمال باز ميدارد، «مفسده» ناميده ميشود.
پس از آن، با توجه به آياتي از قرآن كريم، عوامل ايجاد فساد در جامعه و راههاي مقابله با آن مورد بررسي قرار گرفت و مشخص گرديد كه ابتدا بايد به ارشاد و تعليم جاهل پرداخت و سپس به موعظه و تنبيه غافل اقدام ورزيد و در نهايت، بايد براي دفع و رفع فساد از جامعه، به سراغ عاليترين مرحله امر به معروف و نهي از منكر و تشكيل حكومت حق رفت. در اين صورت، كساني كه به وظايف خود عمل كنند و اين امر خطير را به سرانجام رسانند، اصلاحگر و طبعاً كساني كه برخلاف آن رويه عمل كنند، مُفسد شمرده ميشوند.
نسبيگرايي، زمينهساز پذيرش تعريفهاي مختلف از صلاح و فساد
يكي از مباحث حائز اهميت در تعيين ملاك صلاح و فساد، پذيرش يا عدم پذيرش يك هدف مطلوب مطلق در بحث از فلسفه ارزشها ميباشد. برخي معتقدند كه انسان از چنين هدفي برخوردار است و بايد جهت نيل به آن تلاش كند. اما برخي ديگر بر اين اعتقادند كه نميتوان هدف مطلوب مطلقي را براي تمام انسانها معرفي كرد. اين انديشه كه هماينك در غرب داراي گرايش غالب ميباشد، با مسأله نسبيگرايي در ارتباط است. با ترويج گرايشهاي ليبرالي و افكار انسانمدارانه و فردگرايانه، ديگر جايي براي تعريف هدف مطلوب مطلق باقي نخواهد ماند. از اين رو، هرگاه نسبيگرايان دم از اصلاح و افساد برميآورند، تنها به تعريف خود از اين دو واژه توجه دارند.
به عبارت ديگر، براساس تفكر رايج در غرب، هر مكتبي ميتواند براي خود تعريف خاصي از اين دو واژه ارائه دهد. گاهي ممكن است كه
عملي در يك مكتب اصلاح و در مكتب ديگر افساد به شمار آيد. اما براساس بينش صحيح اسلامي، انسان داراي هدف مطلوب مطلق است و اصلاح و افساد، همواره از تعريف مشخصي برخوردارند. بدين ترتيب، هرگاه حركتي رو به صلاح باشد، آن حركت، حركتي اصلاحي خواهد بود، خواه ديگران آن را اصلاح و خواه افساد تلقي نمايند و هرگاه حركتي رو به فساد باشد، آن حركت، افساد خواهد بود، خواه ديگران آن را افساد و خواه اصلاح تلقي نمايند. اصلاح يا افساد تابع هوس و سليقه اشخاص نيست، بلكه تابع آن هدف مطلوب و مطلقي است كه خلقت جهان آفرينش، ارسال رُسُل، انزال كتب و ساير موهبتهاي الهي در راستاي تحقق آن ميباشد.
هدف از خلقت تمام هستي، هدايت بشر ميباشد. هرچه كه در اين مسير قرار گيرد و انسان را در رسيدن به اين هدف ياري رساند، اصلاح و هرچه كه انسان را از اين مسير دور كند، افساد شمرده خواهد شد. همين معناي واقعي از افساد، قبل از خلقت انسان، براي ملائكه نيز قابل پيشبيني بود. از اين رو، آنان به محض مطلع شدن از خلقت انسان در روي زمين و جانشيني او از سوي خداوند، از خداوند متعال سؤال كردند: أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَك؛(1) آيا بر زمين كسي را ميگماري كه در آن فساد انگيزد و خونها بريزد و حال آنكه ما با ستايش تو، [تو را] تنزيه ميكنيم و به تقديست ميپردازيم. بنابراين، وقوع افساد، با تعريف و واقعيت مشخصي، براي ملائكه قابل پيشبيني بوده است.
1. بقره (2)، 30.
كساني ممكن است از روي اشتباه يا براي اغفال ديگران، ادعاي اصلاحگري كنند، ليكن معناي مورد نظر آنان از اصلاح، قابل تطبيق با اصلاح واقعي نباشد. قرآن كريم در مورد چنين كساني ميفرمايد: وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِي الأرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَـكِن لاَّ يَشْعُرُون؛(1) و چون به آنان گفته شود در زمين فساد مكنيد ميگويند ما خود اصلاحگريم. به هوش باشيد كه آنان فسادگرند، ليكن نميفهمند. براساس اين آيه شريفه، منافقين، همواره ادعاي اصلاح در روي زمين را مطرح ميكنند، در صورتي كه مفسد واقعي همين افراد هستند. بنابراين، يك صلاح و فساد واقعي در جهان وجود دارد كه ممكن است كساني در تشخيص آن دو، دچار اشتباه شوند و به جاي حركت در مسير اصلاح واقعي، به افساد روي آورند.
مباني فكري نسبيگرايانه در غرب، نسبيگرايان را به اين سو كشانده است كه صلاح و فسادي وراي خواست و اراده افراد وجود ندارد. در واقع، صلاح همان است كه مردم خواهان آن هستند و فساد همان است كه مردم از آن پرهيز ميكنند. اما براساس تعاليم انبيا الهي، تنها، روشي كه از سوي پيامبران آورده شده است، برحق ميباشد و هر چه كه مخالف آن باشد، باطل محسوب خواهد گرديد: فَذَلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ فَأَنَّى تُصْرَفُون؛(2) اين است خدا پروردگار حقيقي شما و بعد از حقيقت جز گمراهي چيست؟ پس چگونه [از حق] بازگردانيده ميشويد؟
1. بقره (2)، 11 و 12.
2. يونس (10)، 32.
حاصل آنكه، از نظر قرآن كريم اصلاح و افساد واقعي وجود دارد و پذيرش افكار پلوراليستي (تكثرگرايي) و نسبيگرايي در حوزه ارزشها، به معناي نفي آن دو خواهد بود. براساس ديدگاه رايج در غرب، كه مبتني بر افكار پلوراليستي است، هر كس يا گروهي ميتواند براي خود، تعريف خاصي از اصلاح و افساد داشته باشد. در اين صورت در يك جامعه چندين ميليوني، نميتوان يك اصلاح مطلوب مطلق را تعريف نمود. اصلاح در نزد يك گروه، همان خواهد بود كه آن گروه خواهان آن است و در نزد گروه ديگر آن چيزي خواهد بود كه براي آن گروه مطلوبيت دارد.
البته بايد به اين نكته نيز توجه داشت كه به سبب معصوم نبودن تمام انسانها و وجود گرايشهاي منفي در ميان بسياري از آنان، كساني بايد در جهت جلوگيري از افساد اين عده تلاش كنند. اينان همان كساني هستند كه به عنوان مصلحان جامعه شناخته ميشوند و حركت آنان، حركتي اصلاحطلبانه تلقي ميگردد. آيه شريفه أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُون؛(1) زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد، به اين مطلب اشاره دارد كه تا آن دوران، همواره در روي زمين، فساد وجود خواهد داشت و در نهايت، صالحان، اختيار را از دست فاسدان خارج خواهند كرد. بنابراين، تا قبل از آن زمان يا فاسدان به طور مطلق اختيارات را در دست دارند و يا آنكه صلاح و فساد به هم آميخته است. صلاح مطلق زماني به دست خواهد آمد كه جامعه بشري از رشد كافي برخوردار باشد و آن زمان، زماني جز دوران ظهورِ تنها منجي عالم بشريت نيست.
1. انبيا (21)، 105.
تحقق منافع مادي، ملاك صلاح و فساد در انديشه دنياپرستان
هم اينك مناسب خواهد بود كه با استفاده از آيات ديگري از قرآن كريم، به ديدگاه كساني اشاره شود كه اين برداشت صحيح از صلاح و فساد را مردود شمرده و خود، معنايي ديگر از اين دو واژه ارائه ميدهند. انسانهاي خودپرست، صلاح و فساد را تنها در تحقق منافع خود و لذتهاي زودگذرِ حاصل از شرايط اجتماعي دانسته و غير از آن، مصلحت و صلاحي براي جامعه قايل نيستند. متأسفانه، اين انديشه دنياپرستانه، در حال حاضر، گرايش غالب در جهان غرب بوده و در كشورهاي پيشرفته، تمام تلاشها در جهت دست يافتن به منافع شخصي صورت ميگيرد. از اين رو، عليرغم مرگ ميليونها انسان بر اثر گرسنگي، همواره مقادير فراواني از محصولات كشاورزي به دريا ريخته شده و يا سوزانده ميشود تا قيمت آنها در بازار ثابت مانده يا افزايش يابد.
برخي از سرمايهداران، براي حفظ سود شخصي خود، به راحتي ميپذيرند كه براي حفظ قيمتها، مقدار زيادي از كالاهاي خود را از بين برده و يا به توليد كالاهايي بپردازند كه جز ضرر براي افراد جامعه، ارمغاني ديگر به همراه ندارد. توليد اينگونه كالاها در اين جوامع آزاد بوده و حتي از طريق رسانههاي جمعي، براي كالاهاي آنان، تبليغ نيز صورت ميگيرد. از مسايل عجيب در دنيا اين است كه گاهي سردمداران اين كشورها با صراحت اعتراف مينمايند كه آنان تنها به منافع خود ميانديشند و نگران جامعه خود و به خصوص نگران كشورهاي ديگر نيستند.
در شرح حال انيشتين آمده است كه پس از كشف انرژي اتمي توسط وي، سردمداران آمريكا در صدد برآمدند تا از اين انرژي در جهت
ساختن سلاح اتمي استفاده كنند. وي همان زمان به آنان هشدار داد كه در صورت اقدام به اين عمل، نسل بشر مورد تهديد قرار خواهد گرفت. در همان زمان عدهاي از سران آمريكا، اين كلام انيشتين را خلاف منافع خود دانسته و با آن مخالفت نمودند.(1) اين گونه افراد، غير از منافع مادي خود، صلاح و فسادي براي جامعه قايل نيستند و حاضرند تمام جامعه انساني به نابودي كشيده شود، ليكن منافع مادي آنان به خطر نيفتد.
به هر حال، در طول تاريخ همواره كساني وجود داشتند كه تنها به منعفت شخصي خويش ميانديشيدند و هرگاه از صلاح و اصلاح دم ميزدند، به دنبال اين بودند كه در جامعه شرايطي تحقق يابد كه سود بيشتري را عايد آنان نمايد. مصلحت از ديدگاه اين افراد، شرايطي است كه زمينه سوء استفاده و بهره برداري بيشتر ايشان را فراهم نمايد. ليبراليسم ريشه در همين انديشه دارد؛ چرا كه براساس آموزههاي اين تفكر، افراد بايد در انجام دادن هر كاري آزاد باشند و مسؤوليتي نيز در برابر زيانهاي ناشي از اعمال آنها وجود نداشته باشد. البته طرفداران اين تفكر ميپذيرند كه در صورتي كه فساد اجتماعي به حدي رسد كه خود آنها را هم تهديد نمايد، بايد از آن جلوگيري كرد و در اين مواقع بايد قانون در امور جامعه دخالت كند.
صلاح و فساد از ديدگاه فرعون و فرعونيان
قرآن كريم سرگذشت بسياري از اقوام گذشته يا افراد و گروههايي را كه داراي چنين طرز تفكري بودهاند، نقل مينمايد. سرگذشت فرعون و قوم
1. والنتين، آنتونينا؛ رنجهاي آلبرت اينشتين؛ ترجمه هوشنگ گرمان؛ تهران: نشر دانش امروز، چ2، 1371، ص315.
او از بارزترين نمونههايي است كه قرآن از آن ياد ميكند. از اين رو، خداوند متعال هنگام نقل داستان فرعون، به پيامبر خود فرمود: فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَه الْمُفْسِدِين؛(1) پس ببين فرجام مفسدان چگونه بود. از اين طريق، خداوند سرانجام كار مفسدين را به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نشان داد. قرآن كريم در مقام بيان فساد فرعون ميفرمايد: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاَ فِى الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَه مِّنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَيَسْتَحْيِى نِسَاءهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِين؛(2) فرعون در زمين برتريجويي كرد و اهل آن را به گروههاي مختلفي تقسيم نمود، گروهي را به ضعف و ناتواني ميكشاند، پسرانشان را سر ميبريد و زنانشان را (براي كنيزي و خدمت) زنده نگه ميداشت. او به يقين از مفسدان بود.
فرعون و فرعونيان رژيمي طبقاتي را در مصر بر سر كار آورده بودند. در واقع، در آن زمان ساكنين مصر به سه دسته تقسيم ميشدند: دستهاي از ايشان درباريان و اطرافيان فرعون بودند كه او را به عنوان خدا و معبود معرفي كرده و مردم را وادار ميساختند تا از فرعون اطاعت نموده و در برابر او سر بر سجده قرار دهند. قرآن كريم از اين دسته از افراد كه از سردمداران حكومت فرعون بوده و همه گونه امكانات براي استثمار ديگران، در اختيار آنان بود، با تعبير «الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْن»(3) ياد نموده است. گروه دوم، مصرياني بودند كه گروه اول از آنان بهرهكشي نموده، آنان را به استثمار خود در ميآوردند. گرچه اين افراد از شهروندان مصر محسوب ميشدند، ليكن تحت سيطره اقليت سلطه طلب و حاكم
1. اعراف (7)، 103.
2. قصص (28)، 4.
3. اعراف (7)، 109
قرار داشتند. سومين گروه نيز مهاجراني به نام بني اسرائيل بودند كه از زمان حضرت يوسف(علي نبينا و آله و عليه السلام) و پس از مهاجرت برادران او به مصر و سكونت در آنجا، جمعيت آنان رو به فزوني نهاد.
هرچند كه حضرت يوسف مدتها حاكم مصر بود و حضرت يعقوب (علي نبينا و آله و عليه السلام) و فرزندان ديگر او هم به مصر آمده و در آنجا ساكن شدند و پس از مدتي جمعيت آنان گسترش يافت، ليكن آنان نسبت به شهروندان مصري، اقليتي بيگانه و مهاجر به شمار ميرفتند. وضع اين اقليت بدتر از ديگران بود و ساير گروهها از آنان بيگاري كشيده و با آنها مانند برده رفتار ميكردند. حضرت موسي(عليه السلام) در هنگام خطاب به فرعون، بر اين مطلب مهر تأييد زده است: وَتِلْكَ نِعْمَه تَمُنُّهَا عَلَىَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِى إِسْرَائِيل؛(1) و [آيا] اينكه فرزندان اسرائيل را بنده [خود] ساختهاي، نعمتي است كه منتش را بر من مينهي!؟ مدتهاي مديدي، بني اسرائيل در نهايت بدبختي و تحت سلطه فرعونيان زندگي ميكردند و لذا با تضرع و زاري فراوان در درگاه الهي، از خداوند خواستند تا آنان را از ظلم فرعونيان نجات دهد. سرانجام، حضرت موسي به پيامبري مبعوث گرديد تا فرعون را به يكتا پرستي دعوت نمايد و مردم را از زير يوغ او نجات دهد.
فرعونيان در مواجهه با آن حضرت، مانع از ورود او به كاخ فرعون شدند، ليكن سرانجام، پس از مدتي، با تدبير الهي به كاخ فرعون راه پيدا كرد و رسالت خود را به فرعون ارائه نمود. پس از آنكه فرعون از آن حضرت خواست تا حجتي بر ادعاي خود اقامه نمايد، آن حضرت به ذكر
1. شعراء (26)، 22.
دلايل و معجزات خود پرداخت و به فرعون ثابت نمود كه فرستاده خداوند است. كساني كه در دربار فرعون حضور داشتند، با مشاهده اين صحنهها دچار تزلزل شدند و احتمال دادند كه حق با حضرت موسي (علي نبينا و آله و عليه السلام) باشد. از اين رو، جلسهاي خصوصي براي مشورت تشكيل دادند و در اين مورد به بحث و گفتگو پرداختند: فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى؛(1) [ساحران] ميان خود درباره كارشان به نزاع برخاستند و به نجوا پرداختند. برخي از درباريان فرعون پيشنهاد قتل آن حضرت را دادند، برخي ديگر او را سزاوار تبعيد دانستند و برخي نيز خواهان رها نمودن آن حضرت بودند.
در دربار فرعون فردي نيز به نام «مؤمن آل فرعون» حضور داشت كه به منظور خدمت به بني اسرائيل وارد دربار فرعون گرديد و در اين مدت تقيه نموده و ايمان خود را اظهار نكرد. در آن جلسه مشورتي، مؤمن آل فرعون با كشتن حضرت موسي(علي نبينا و آله و عليه السلام) مخالف ورزيد و براي درباريان، استدلالات مفصلي را ارائه نمود كه جريان مفصل آن در سوره مباركه غافر آمده است. در پاسخ به استدلال او، گروه سودپرستي كه اطراف فرعون را احاطه كرده بودند و سياستمدار و مغز متفكر دربار فرعون به شمار ميرفتند، اظهار داشتند: أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُواْ فِى الأرْضِ وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَك؛(2) آيا موسي و قومش را رها ميكني تا در اين سرزمين فساد كنند. از نظر آنان، آن حضرت براي فساد بر روي زمين تلاش ميكند و سرانجام جامعه را به سمت انحطاط سوق خواهد داد: قَالُوا إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ يُرِيدَانِ أَن يُخْرِجَاكُم مِّنْ أَرْضِكُم
1. طه (20)، 62.
2. اعراف (7)، 127.
بِسِحْرِهِمَا وَيَذْهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلَي؛(1) قطعا اين دو تن[موسي و هارون] ساحرند [و] ميخواهند شما را با سحر خود از سرزمينتان بيرون كنند و آيين والاي شما را براندازند. براساس اين آيه شريفه، آنان معتقد بودند كه رژيم آنان ايدهآل است و بهترين روش، همان شيوه طبقاتي است كه در جامعه آنان وجود دارد. آنان از اين وحشت داشتند كه آن حضرت، زندگي عادي آنان را بر هم زده و مردم تحت سلطه آنان را از اختيارشان درآورد. از اين رو، براي خنثي نمودن عمل آن حضرت، چارهانديشي نمودند.
اطرافيان فرعون به جهت آنكه نسبت به از دست دادن موقعيت خود در هراس بودند، به وسوسه كردن فرعون پرداختند و از او خواستند تا آن حضرت و اطرافيان او را به حال خود رها نكند؛ چرا كه احتمال دارد عدهاي از بني اسرائيل را اطراف خود جمع كرده و زمينه حركتي را در مصر فراهم نمايد. آنان معتقد بودند كه آن حضرت و قوم او، در صورتي كه به حال خود رها شوند، اقدام به فساد در جامعه خواهند نمود و زمينه اصلاح جامعه از بين خواهد رفت. از نظر چنين متفكران اصلاح طلبي، خدا پرستي و نجات عدهاي مظلوم از دست ستمكاران فساد محسوب ميگرديد. در نهايت، فرعون اظهار داشت: ذَرُونِى أَقْتُلْ مُوسَي وَلْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّى أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَن يُظْهِرَ فِى الْأَرْضِ الْفَسَاد؛(2) مرا براي كشتن موسي به خود واگذاريد و او پروردگارش را بخواند (تا او را نجات دهد) زيرا من ميترسم آيين شما را تغيير دهد يا در اين سرزمين فساد برپا كند. براساس اين آيه، دليلي كه
1. طه (20)، 63.
2. غافر (40)، 26.
فرعون براي كشتن آن حضرت ارائه كرد، اين بود كه از منحرف نمودن دين مردم يا برپا شدن فساد توسط آن حضرت واهمه داشت.
صلاح و فساد در انديشه حضرت موسي
همانگونه كه فرعون و فرعونيان ادعاي مبارزه با فساد را مطرح و خود را اصلاح طلب معرفي مينمودند، در مقابل آنان نيز حضرت موسي بارها شعار اصلاحطلبي را مطرح فرمود و براي تحقق آن از هيچ تلاشي دريغ ننمود. حتي در جريان آن چهل روزي كه حضرت موسي به كوه طور دعوت شد، برادرش، هارون را خليفه خود قرار داد و به او سفارشهايي كرده و فرمود: اخْلُفْنِي فِى قَوْمِى وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِين؛(1) در ميان قوم من جانشينم باش و [كار آنان را] اصلاح كن و از راه فسادگران پيروي مكن. از جمله سفارشهاي حضرت موسي به برادرش اين بود كه در ميام قوم خود به اصلاحگري پرداخته و از راه مفسدان پيروي ننمايد.
واضح است كه مراد آن حضرت از صلاح و فساد، با برداشتي كه فرعون و درباريان او داشتند، كاملاً متفاوت بود و هرگز آنان از اين دو واژه يك معنا را اراده نميكردند. از نظر فرعون و اطرافيان او، دعوت به توحيد و رفع ظلم از مردم مظلوم و ستمديده و نيز محروم شدن فرعونيان از بيگاري و بهره كشي از بني اسرائيل، فساد محسوب ميگرديد. بنابراين، از نظر آنان، براي جلوگيري از اين فسادها، لازم بود تا آن حضرت به قتل رسد. حاصل آنكه صلاح و فساد در عرف
1. اعراف (7)، 142.
فرعونيان داراي يك معنا و در عرف حضرت موسي و عرف الهي داراي معنايي كاملاً متفاوت و متغاير است.
اصلاحات آمريكايي در ادامه روند اصلاحات فرعوني
براساس تعريف صحيحي كه از صلاح و فساد ارائه گرديد، همانند هر موجودي، جامعه انساني نيز داراي كمالاتي است كه اساساً هدف از تشكيل جامعه، پيدايش سير تكاملي به سوي آن كمالات ميباشد. انسانها در سايه زندگي اجتماعي، به كمال نهايي خود كه قرب به خداوند است، نايل ميآيند. هر چه كه انسان را در راه رسيدن به اين هدف كمك كند، صلاح و مصلحت، و هر چه كه انسان را از خداپرستي، آشنا شدن با معنويات، قرب به خداوند متعال و كمالات انساني دور كند، فساد و مفسده محسوب ميگردد.
اين تعريف از صلاح و فساد، مورد پذيرش همگان نميباشد. اصلاحاتي كه امروزه در جامعه مطرح ميباشد و آمريكا نيز از آن دم ميزند و نگران آن است كه مبادا حركت اصلاح طلبانهاي كه طي چند سال اخير در كشور ما آغاز شده است، به بن بست برسد و تداوم نيابد، با اين تعريف سازگار نميباشد. بر كسي پوشيده نيست كه آمريكا از اصلاحاتي حمايت خواهد كرد كه فرعون از آن طرفداري ميكرد. مسؤولين آمريكا از همان فسادي در هراسند كه فرعونيان از آن در هراس بودند. فرعونيان، باز داشتن مردم از بت پرستي، دعوت به سوي خدا پرستي و رهانيدن مظلومان از چنگال ظالمان را فساد ميشمردند. امروزه نيز اصلاحات مورد نظر آمريكا، همان اموري است كه به تأمين منافع آن كشور كمك نمايد. تنها راه چنين اصلاحاتي نيز در حال حاضر
مبارزه با دينداري و اسلام است. سران آمريكا بارها و بارها, با صراحت و گاهي با كنايه و تعبيرات مختلف، بر اين مطلب مهر تأييد زده و اسلام را در كشورهاي اسلامي، به خصوص در خاورميانه و ايران، مانع تحقق منافع خود معرفي نمودهاند. از نظر آنان اصلاحات به معناي از بين بردن اسلام است و لذا به اصلاحاتي در ايران دلخوش كردهاند كه مبارزه با دين و نابود كردن ارزشهاي اسلامي را هدف قرار دهد.
كساني نيز در داخل همين كشور كه يا مزدور آمريكا هستند و يا فريفته سخنان سران آمريكا شدهاند، تصور ميكنند كه با اجراي برنامههاي آمريكايي، جامعه به سمت صلاح پيش رفته و رونق ميگيرد؛ غافل از آنكه در كشورهايي مثل تركيه كه سرسپردگي كامل خود را به آمريكا نشان دادهاند، نه تنها نفعي از آن نبردهاند، بلكه روز به روز اقتصاد آنان رو به ورشكستگي نهاده و با تورمهاي هزار درصدي مواجه شدهاند. اصلاحات آمريكايي در تركيه، آن كشور را بدان حد خوار و ذليل ساخته كه ناچار است براي تعمير تانك خود نيز، براي صهيونيستها دريوزگي كند. اصلاحات آمريكايي براي ايران اسلامي همان چيزي را به ارمغان خواهد آورد كه براي كشورهايي نظير تركيه به ارمغان آورده است.
حقيقت اصلاحات ديني
كساني كه در حال حاضر بحث اصلاحات ديني را پيش كشيدهاند، بايد مراد خود را از اينگونه اصلاحات مشخص نمايند؛ در صورتي كه مراد، اصلاحاتي باشد كه براساس دين شكل ميگيرد، بدون ترديد مورد پذيرش ما نيز خواهد بود. براساس اين معنا از اصلاحات، مفروض اين است كه هدف مقدسي وجود دارد كه دين مبين اسلام، راه رسيدن به
آن را نشان داده است. ممكن است كساني در درون جامعه اسلامي از اين مسير منحرف گشته، از دين فاصله بگيرند. در اينجا بايد براي اعمال تغييرات در جامعه تلاش كرد تا آن هدف دين تأمين گردد. اينگونه اصلاحات، كه در نقطه مقابل اصلاحات آمريكايي است، از وظايف يكايك مسلمين شمرده ميشود.
اما گاهي مراد از اصلاحات ديني، اصلاح بر دين است، همان گونه كه بعد از رنسانس نيز پروتستانها با همين بهانه و به اسم زدودن انحرافات از دين، دست به اصلاحات ديني زدند. در اين صورت، بايد مراقب بود كه عدهاي با اين بهانه، ارزشهاي ديني را از جامعه نزدايند. يهوديان و مسيحيان، انحرافات زيادي وارد دين خود كردند و حتي در مورد اسلام نيز، در برخي از جوامع، پيرايههايي به دين بسته شده است و تفاسيري انحرافي از اين دين ارائه گرديده است؛ از اين رو بايد در اصلاح اين قبيل موارد تلاش كرد. ليكن بايد قبل از هر امر ديگري، معرفت صحيح ديني را به دست آورد. لازمه پاسخگويي به اينگونه بدعتها آن است كه بتوان مسايل اساسي دين را با يك شيوه واحد به دست آورد.
به عبارت ديگر، در هنگام سؤال از وجود يا عدم وجود خدا، تنها يك جواب ميتوان ارائه داد و آن، وجود خداست. در پاسخ به سؤال از واحد يا كثير بودن خدا نيز تنها ميتوان، به واحد بودن خدا معتقد بود. هم چنين در زماني كه سؤال از وجود وحي و حقيقت آن ميشود، تنها جواب صحيح اين است كه اين امر حقيقت دارد و وحي چيزي جز رابطهاي واقعي بين انسان و خدا نيست. در هنگام سؤال از عصمت يا عدم
عصمت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليه السلام) نيز، تنها ميتوان حكم به عصمت آنان داد. در صورتي كه اصلاحات ديني، به معناي پايبندي به جوابهاي صحيح اين قبيل سؤالات اساسي باشد، مورد پذيرش ما نيز خواهد بود و بايد تلاش كرد تا هرگونه انحرافِ از اين مسير را از جامعه زدود.
در صورت اعتقاد به پلوراليسم معرفتي و قرائتهاي مختلف از دين، هيچ يك از سؤالات اساسي فوق، پاسخي واحد نخواهد داشت. در اين حالت، هر كس، از اسلام تعريف خاصي را ارائه خواهد داد و تا سخن از اصلاحات ديني به ميان ميآيد، بحث قرائتهاي مختلف پيش ميآيد و قرائت هر شخص از دين معتبر شناخته ميشود. زماني كه مقام معظم رهبري، بحث اسلامي شدن دانشگاهها را عنوان ميكند، برخي از مسئولين كشور، با طرح همين مباحث، كه ريشه در نسبيگرايي دارد، از عمل به اين رهنمودها طفره ميروند.
بنابراين، تنها در صورتي ميتوان از اصلاحات صحيح ديني سخن به ميان آورد كه يك معرفت ديني واحد وجود داشته باشد. البته، اين كلام تنها در مورد مسايل اساسي اسلام صحيح خواهد بود؛ چرا كه در اينگونه مسايل، از طرق مختلفي نظير نص قرآن، خبر متواتر و خبر واحد معطوف به قراين قطعي، ميتوان به نظر قطعي اسلام پيبرد. اما در مسايل فرعي، پاسخهاي ظني نيز كفايت ميكند، زيرا به دليل عدم دسترسي به امام معصوم(عليه السلام)، نميتوان به احكام قطعي دست يافت. در اينگونه موارد كه مجتهدين، در فتاواي خود اختلافاتي دارند، اختلاف قرائتها مورد قبول است. البته در همينگونه مسايل نيز تنها نظرات و
اختلافات صاحب نظران پذيرفته ميشود، نه هر كس كه از خود نظري ارائه ميدهد.
حاصل آنكه براي هرگونه اصلاح ديني، بايد قرائت معتبري از دين را پذيرفت تا بتوان با آن، صلاح و فساد را از يكديگر تمييز داد. در صورتي كه كساني تلاش كنند تا دين را بر طبق خواست افراد تعريف نمايند، ديگر، آن عمل اصلاح ديني به شمار نخواهد رفت، بلكه اصلاح مبتني بر نسبيگرايي خواهد بود كه براساس آن هر كس براي خود صلاح و فساد خاصي دارد و كسي هم نميتواند ديگري را به خاطر عدم پذيرش تعريف او از صلاح و فساد مؤاخذه كند. چنين نگرشي به خلاف تعاليم قرآن و اصول مسلم اسلام است.
نقش حاميان داخلي اصلاحات آمريكايي در ايجاد فساد در جامعه
دستهاي از كساني كه اصلاح را به گونهاي غير از معناي مورد نظر قرآن تفسير ميكنند، تابع مكتب فردگرايي، لذت گرايي و ماديگري هستند و لذا در اصل مفهوم صلاح و فساد با ديگران اختلاف نظر دارند. فرهنگي كه بر اين سه اصل استوار باشد، وراي لذتهاي مادي و منافع دنيوي، آن هم براي افراد خاصي، مصلحتي را در نظر نميگيرد. در اين صورت سخن از يك تفكر و بينش است و ممكن است كساني واقعاً در همين معرفت، شناخت و بينش اشتباه كرده باشند. بنابراين، اينگونه نيست كه هر فيلسوفي كه طرفدار لذت گرايي، فردگرايي يا ماديگرايي است، مزدور آمريكا قلمداد شود، بلكه ممكن است انسانهاي كج فكري وجود داشته باشند كه بينش آنان بر اين اساس شكل گرفته باشد؛ كما اينكه
در زمانهاي گذشته نيز كساني همچون اريستوكراتها تابع چنين تفكري بودهاند. بنابراين، در مورد معناي صلاح و فساد اختلاف در مبنا وجود دارد كه نخبگان جامعه، فيلسوفان، انديشمندان و صاحبنظران بايد آن را حل نمايند. البته در جاي خود به اين مسأله پرداخته شده و تقريباً اين مكتب از نظر فلسلفي منقرض شده است، ولي به هر حال، سياستمداران، در عمل، تابع همين مكتب هستند.
ما فرض را بر اين ميگذاريم كه در جامعه ما اين مسأله حل شده است؛ چرا كه اصلاح طلبان داخلي خود را مسلمان ميدانند و حداقل، به زبان، اظهار اسلام ميكنند. البته اين ادعاي آنان، با گفتارهاي ديگر برخي از آنان كه تاريخ مصرف احكام اسلام را منقضي دانسته و آن را براي عصر حاضر كارآمد نميدانند، در تعارض است. مسأله با اهميت در مورد اين دسته از افراد اين است كه، برخي از آنان مصالح واقعي مردم را تشخيص ميدهند و حتي اذعان ميكنند كه بيبندوباري، جامعه را به سمت فساد سوق خواهد داد. اما همين افراد، به خاطر منافع شخصي خود، حاضر نميشوند كه از اينگونه اعمال چشم بپوشند. برخي از مهرههاي داخلي دشمنان ايران اسلامي هم همين گونهاند. آنان با اينكه نظر اسلام را ميدانند، مصالح جامعه را تشخيص ميدهند و بر اين باورند كه اسلام مصلحت انسانها را تأمين مينمايد و دور شدن از اسلام، دور شدن از مصالح انسانيت است؛ ليكن علاقه به پول، مقام و لذتهاي جنسي مانع از آن ميشود كه در پيِ مصالح جامعه باشند. دليل گسترش مسايلي از قبيل رشوه خواري، سوءاستفاده مالي، اختلاس و فسادهاي جنسي، در چند سال اخير، آن نيست كه عاملان آنها مبناي فكري
ديگري غير از مباني فكري اسلام دارند; بلكه دليل اصلي اين امر، مقدم داشتن منافع خود بر منافع جامعه است.
دستهاي ديگر از افراد جامعه، كساني هستند كه فريفته ظاهر فريبنده غرب شده و ناآگاهانه مصالح جامعه را با تهديد مواجه ميسازند. به عنوان نمونه، اينان با مشاهده پيشرفت كشورهاي غربي در تكنولوژي و عرضه صنايع جديد توسط آنها كه در تمام دنيا كاربرد دارد، تصور ميكنند كه فاصله گرفتن از دين، آنان را به چنين جايگاهي رسانده است. از اين رو، پيشنهاد مينمايند كه براي نيل به پيشرفتها و منافع مادي، برخي از احكام اسلام براي مدتي كنار گذاشته شود. اينان رمز موفقيت كشور را در پيروي از سياستهاي كشورهاي توسعه يافته، كه در رأس آنها آمريكا قرار دارد، خلاصه ميكنند. در اينجاست كه چنين كساني براي حل تضاد بين فرهنگ اسلامي و دستورات آن با الگوي توسعه آمريكايي، نسخه توسعه را يقيني پنداشته و در دين، اصول و تعاليم آن تشكيك ميكنند. اين افراد بر اين باورند كه راه توسعه و پيشرفت، همان راهي است كه كشورهاي غربي آن را پيمودهاند و در صورتي كه كشوري همانند كشور ايران بخواهد به توسعه برسد، بايد همان راه را طي نمايد. لازمه سخن فوق اين است كه براي حل مشكل ناسازگاري اسلام با خط مشي غربي، بايد در شناخت خود نسبت به اسلام تجديد نظر نمود و آن قرائتي را از اسلام مطرح كرد كه با آن الگو سازگار باشد.
هر چند كه كساني كه اينگونه ميانديشند، ممكن است در ابتدا سوءنيت و خصومت با ملت و اسلام نداشته باشند، اما آنچنان تحت تأثير زرق و برقهاي دنياي غرب قرار ميگيرند كه اولاً چشمانشان بر مفاسد و
جنايات رايج در آن كشورها بسته شده و تنها پيشرفتهاي صنعتي و اقتصادي آنها را مشاهده ميكنند. ثانياً راه رسيدن به آن پيشرفت را منحصراً در همان راهي ميدانند كه كشورهاي غربي آن را پيمودهاند. ثالثاً بر اساس تجزيه و تحليل، لازمه پيمودن آن راه را در رها كردن اموري مانند حرام و حلال كه در دين مطرح است، ميبينند و قيد و بندهاي ديني را مانع پيشرفت قلمداد ميكنند.
شيوه برخورد با مروّجان داخلي اصلاحات آمريكايي
از مجموع مباحثي كه ارائه گرديد، ميتوان طرفداران اصلاحات فرعوني و آمريكايي در داخل كشور را در سه دسته خلاصه نمود. يك دسته كساني هستند كه در مبنا و تعريف صلاح و فساد با اسلام اختلاف نظر دارند. افراد اين گروه، اساساً منكر وجود هدفي براي خلقت اين جهانند و غايتي براي خلقت انسان در نظر نميگيرند. آنان بر اين باورند كه: مَا هِىَ إِلاَّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا إِلاَّ الدَّهْر؛(1) غير از زندگاني دنياي ما [چيز ديگري] نيست. ميميريم و زنده ميشويم و ما را جز طبيعت هلاك نميكند. از نظر اينان، هر چه كه هست در همين دنياست و غير از زندگي مادي، حيات ديگري در كار نيست و به همين دليل انسان تنها بايد به فكر لذت و خوشي خود باشد. طرفداران اين نظريه، در صورتي كه به اين كلام خود ايمان داشته باشند، نميتوانند خود را مسلمان بنامند. دسته ديگر، كساني هستند كه صلاح و فساد را تشخيص ميدهند، اما منافع ايشان به آنان اجازه نميدهد كه مصلحت جامعه را دنبال نمايند. دسته سوم نيز كساني هستند كه فريفته سخنان و
1. جاثيه(45)، 24.
وعدههاي سران آمريكا شده و تصور ميكنند كه كنار گذاشتن دين موجب توسعه اقتصادي و صنعتي ميشود.
طبيعي است كه بايد با هر يك از اين افراد مطابق شأن و روش خاص او برخورد نمود. با فيلسوفان بايد بحث فلسفي كرد و نيز بايد كساني را كه در اشتباه هستند، متوجه اشتباه خود نمود؛ هر چند كه اگر اين افراد هنوز متوجه اشتباه خود نشدهاند، تجربه روزگار، به زودي، به آنها خواهد فهماند كه اشتباه بزرگي را مرتكب شدهاند. اما با كساني كه آگاهانه در صدد نابود كردن منافع و مصالح مردم هستند، بايد به صورت جدي برخورد نمود. چنين كساني اهل توطئه و براندازي محسوب ميگردند كه تنها برخورد قاطع ميتواند حركات آنها را خنثي نمايد. در واقع، اينان كساني هستند كه نظام شاهنشاهي يا نظام دموكراسي ليبرال را رژيمي ايدهآل و آزادي و بيبندوباري در مسايل جنسي، اخلاقي و اقتصادي را روشي ايدهآل قلمداد ميكنند و در صددند تا براي، به اصطلاح، اصلاح كشور، حكومت اسلامي را كه براساس باورها و ارزشهاي اسلامي استوار است، دگرگون كنند. در مورد اين گروه، اختلاف مبنا، سليقه و مشي سياسي مطرح نيست، بلكه آنان آگاهانه به مبارزه با دين برخاستهاند.
اينان ادامه دهنده راه همان كساني هستند كه در طول تاريخ، به صورتهاي مختلف با انبيا مبارزه كرده و هرگاه كه در موضع قدرت قرار گرفتهاند، صريحاً با انبيا مخالفت ورزيدهاند. اين افراد، زماني كه در موضع قدرت هستند، با صراحت سخن ميگويند، ليكن هنگامي كه در اقليت يا در موضع ضعف باشند، ماسك به چهره خود زده و خطمشي منافقين را دنبال ميكنند. وظيفه ما در اين مقطع اين است كه اين عناصر منافق را شناسايي نموده و فريفته سخنان آنان نشويم. قرآن
كريم با صراحت، صفات، نيّات و شيوههاي اين دسته از افراد را نقل ميكند. در آن زمان كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در قيد حيات بود، نسبت به وجود افراد دو رو و منافق در جامعه هشدار داده شد: وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ يُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا يَشْعُرُون;(1) و برخي از مردم ميگويند ما به خدا و روز بازپسين ايمان آوردهايم، ولي آنان گِرَوَندگان [راستين] نيستند؛ با خدا و مؤمنان نيرنگ ميبازند؛ ولي جز بر خويشتن نيرنگ نميزنند و نميفهمند. براساس اين آيه شريفه، حتي در آن زمان، كساني در اطراف آن حضرت حضور داشتند كه، به زبان، اظهار ميداشتند كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند، ليكن در اين گفتار خود صادق نبودند؛ بلكه آنان تصميم داشتند تا از اين طريق، خداوند متعال و مؤمنان را فريب دهند، غافل از آنكه خداوند اعمال آنان را در روز حساب در جلو ديدگانشان حاضر خواهد نمود.
در روز قيامت كه به محاسبه اعمال بندگان پرداخته خواهد شد، حقيقت هر كس مشخص خواهد شد و اين افراد، ديگر در آنجا ياراي نفس كشيدن را نيز نخواهند داشت. در آيات زيادي از قرآن، از جمله در آيات شريفه فَأَخَذْنَاهُم بَغْتَه وَهُمْ لاَ يَشْعُرُون؛(2)پس در حالي كه بيخبر بودند به ناگاه [گريبان] آنان را گرفتيم، فَأَخَذْنَاهُمْ أَخْذَ عَزِيزٍ مُّقْتَدِر؛(3) چون زبردستي زورمند [گريبان] آنان را گرفتيم، اين حقيقت مورد تأكيد قرار گرفته و به عذاب ناگهاني خداوند اشاره شده است. بنابراين،
1. بقره (2)، 8 و 9.
2. اعرف (7)، 95.
3. قمر (54)، 42.
اين افراد، در اين دنيا، براي مدتي به حال خود رها شدند و به ايشان مهلت داده شد تا راه صحيح را در پيش گيرند، ليكن آنان مغرور شده و راه انحرافي را در پيش گرفتند. هرچند كه اين افراد، در اين دنيا براي مدتي به حال خود رها شده و مهلت داده شدند، ليكن در آينده به حساب آنان رسيدگي خواهد شد: فَمَهِّلِ الْكَافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْدًا؛(1) پس كافران را مهلت ده و كمي آنان را به حال خود واگذار. اين افراد همان كساني هستند كه هنگامي كه نسبت به گسترش فساد توسط آنان مورد بازخواست قرار ميگيرند، خود را مصلح معرفي مينمايند: وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِى الأرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُون؛(2) و چون به آنان گفته شود در زمين فساد مكنيد، ميگويند ما خود اصلاحگريم.
بنابراين، براي فهم معناي صلاح و فساد از ديدگاه قرآن كريم، بايد همان مفهومي را از اين دو واژه در نظر گرفت كه با آيات قرآن سازگار باشد. از نظر قرآن ظلم، خيانت، شرك، بيديني، فساد اخلاقي، رشوه خواري، ترويج و استفاده از مواد مخدر و اختلاط نامشروع دختر و پسر، از مصاديق بارز فساد شمرده ميشود. اما متأسفانه، در حال حاضر، در اين جامعه اسلامي، برخي از همين قبيل اعمال، توسط خانههاي جوان، فرهنگسراها و برخي از انجمنهايي كه نام اسلامي را يدك ميكشند، انجام ميشود. در ابتدا به بهانه آموزش قرآن، فرهنگسراهايي را ايجاد كردند و در توجيه اين عمل خود اظهار داشتند كه ديگر نوجوانان براي يادگيري قرآن به مساجد نميآيند و لذا بايد فضاي مناسبي وجود داشته باشد تا آنان جهت فراگرفتن قرآن و دين، براي رفتن به آنجا رغبت
1. طارق (86)، 17.
2. بقره (2)، 11.
نشان دهند. به اين بهانه، مكانهايي به نام فرهنگسرا را ايجاد نمودند، نوجوانان را از مساجد بيرون كشيدند و به آنان موسيقي و رقص آموزش دادند تا در نهايت، اين مكانها به مركزي براي توزيع مواد مخدر بين نوجوانان تبديل گرديد. اصلاحطلبان تمام اين امور را نيز اصلاح ناميدند، اقدامات قوه قضاييه براي برخورد با عوامل گسترش اينگونه مفاسد را مانع اصلاحات معرفي كردند و اين اقدامات قوه قضائيه را برخورد با آزاديهاي مشروع مردم قلمداد نمودند. اين اتهامات كاملاً مشابه سخن فرعون در مورد حضرت موسي(علي نبينا و آله و عليه السلام) ميباشد كه در آيهاي از آيات شريفه قرآن، اين چنين انعكاس يافته است: إِنِّى أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَن يُظْهِرَ فِى الْأَرْضِ الْفَسَاد؛(1) همانا من ميترسم آيين شما را تغيير دهد يا در اين سرزمين فساد كند. آمريكا نيز روش هاليوود را روش ايدهآل ميداند و هر كس را كه از اين روش فاصله بگيرد، فاسد ميشمارد.
براي مصون ماندن از فريب اين اصلاحگران منافق بايد، در ابتدا اسلام را بهتر شناخت و در مرحله بعد، از تجربيات تاريخي بهره برد. تاريخ نشان ميدهد كه افرادي از همين قبيل بودند كه نهضت مشروطيت را به بن بست كشانده و به جاي حركت دادن آن نهضت در مسير عدالت و اصلاح، آن را به صورت حركتي ليبرالي و غربگرا در آوردند و براي تحقق اصلاحات در جامعه، فرنگي شدن كامل كشور را پيشنهاد نمودند. امروزه، همان افراد، بعد از گذشت بيش از دو دهه از پيروزي انقلاب، مجدداً سر از لانههاي خود بيرون آورده و به نام اصلاح طلبي، نوجوانان و جوانان را ميفريبند.
1. غافر (40)، 26.
بايد تمام تلاش را به كار برد تا با شناخت باورها و ارزشهاي اسلامي و تقويت آنها در جامعه و نيز از طريق بهرهگيري از تجربههاي تاريخي، مانع از تكرار داستان مشروطيت شد؛ داستاني كه با حركت علما و متدينين براي اقامه عدل و اجراي احكام اسلامي شروع شد، ولي در نهايت، به دست كساني كه خود را روشنفكرملي ميناميدند، به تعطيلي احكام اسلام منتهي شد. اين روشنفكرمآبها همان اصلاح طلبان و تحصيلكردههاي اروپا و آمريكا و فريب خوردگان مكتب ماكياولي و امثال آن بودند.
امروزه، همان حركت، به صورتي خزنده در حال نفوذ در بعضي از مراكز تصميمگيري كشور است و اين همان مسألهاي است كه امام خميني(رحمه الله عليه) پيش از اين، آن را پبشبيني نموده و نسبت به نفوذ اين عناصر بدتر از منافق در دستگاههاي تصميمگيري هشدار داده است. برخي از عناصر داخلي، به نام توسعه سياسي، دست چنين افرادي را در اين كشور باز گذاشتند. برخي از آنان، حتي عليرغم درخواست برخي از مسئولين، حاضر به تغيير نام خود و گروهشان نشدند، ليكن حتي بدون آنكه نام و گروه خود را تغيير دهند، به مراكز قدرت راه يافتند. برخي از آنان نيز در پشت پرده، نقش سياستگذار و مغز متفكر را به عهده گرفتند. هنگامي نيز كه قوه قضائيه در صدد برخورد با اين افراد برميآيد، فرياد «وا اسلاما»ي آنها بلند ميشود و بابت از دست رفتن آزاديها مرثيهخواني آنها آغاز ميگردد. هنگامي كه كسي از نيت دروني آنها خبر ميدهد، برآشفته ميشوند و آزاديهاي نامشروع را از خود مبرا ميدانند. ليكن وقايعي همچون كنفرانس برلين نشان داد كه آزادي مورد نظر آنها همان آزادياي است كه قبلاً خود را از آن بري ميدانستند. در
آن كنفرانس ننگين، مرد و زن برهنه به رقص در حضور ميهمانان ايراني خود پرداختند، ليكن آن مدعيان اصلاحطلبي كمترين خمي به ابروي خود نياوردند و به حضور خود در جلسه نيز ادامه دادند. تدريجاً دامنه آن اعمال نامشروع به داخل كشور نيز كشيده شد و در برخي از مجالس عيش و نوش، چهره كساني نمايان شد كه يا در پستهاي حساس مملكتي قرار گرفته بودند و يا در بعضي از گروههاي سياسي فعاليت داشتند. عليرغم اينگونه اعمال شنيع كه حتي تعقيب كيفري آنان را به همراه داشته است، آنان خود را از آزاديهاي منفي مبرا دانسته و خود را طرفدار آزادي مطابق با شريعت اسلام معرفي مينمايند. بايد هوشيار بود كه اينان جامعه را نيز همانند خود به منجلاب فساد نكشانند. معناي آزادي غربي، اموري از همين قبيل است. كشورهاي غربي چيزي جز پول و قدرت و شهوت نميشناسند و تصميم دارند تا تمام دنيا را نيز با خود همراه كرده، در گرداب افكار ليبرالي گرفتار سازند.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org