- مقدمه ناشر
- مقدمه معاونت پژوهش
- نشست اول: چيستي ملاقات با خداوند و حركت به سوي او (1)
- نشست دوم: چيستي ملاقات با خداوند و حركت به سوي او (2)
- نشست سوم: سراي آخرت و لقاي خداوند هدف اساسي زندگي و حركت انسان
- نشست چهارم: اميد به لقاي خداوند و راه دستيابي بدان
- نشست پنجم: جستاري در بازدارندهها و زمينههاي نااميدي از لقاي الهي
- نشست ششم: راهكار برخورداري از اميد به لقاي الهي
- فهرست منابع
نشست چهارم
اميد به لقاي خداوند
و
راه دستيابي بدان
«فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلا يُشْرِكْ بِعِبَادَه رَبِّهِ أَحَدا؛(1) پس هرکس به لقاي پروردگار خود اميد دارد بايد به کار شايسته بپردازد و هيچ کس را در پرستش پروردگارش شريک نسازد».
نگرشي دوباره به مفهوم ملاقات با خدا
در نشستهاي پيشين گذشت که درباره ملاقات خدا كه در برخي از آيات قرآن، از جمله آيه ششم سوره انشقاق مطرح شده است دو ديدگاه وجود دارد: در ديدگاه اول اين ملاقات عمومي تلقي شده و بر اين اساس، مؤمن و کافر با ورود به عالم آخرت خدا را ملاقات خواهند کرد. با استفاده از آيات قرآن، توجيه اين ديدگاه اين است که عالم آخرت، عالم ظهور حقايق و برطرف شدن حجابهاست. در آن عالم همه چيز براي همگان آشکار ميگردد و هيچ چيز مخفي نميماند و همه درمييابند که سروکارشان با خداست:
1. کهف (18)، 110.
«يَوْمَ هُم بَارِزُونَ لا يَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ لِّمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّار؛(1) آن روز که آنان ظاهر گردند، چيزي از آنها بر خدا پوشيده نميماند. امروز فرمانروايي از آن کيست؟ از آن خداوند يکتاي قهار است».
ديدگاه دوم براي کساني است که داراي گرايشهاي عرفاني هستند و ملاقات خدا را به لقاي خاص تفسير کردهاند که همراه با شهود و مشاهده خداوند است. همان ملاقاتي که در برخي از دعاها و مناجاتها از آن ياد شده است. از جمله امام سجاد(عليه السلام) در مناجات خود آن را نهايت آرزوي خويش و والاترين و لذتبخشترين نعمتهاي خداوند معرفي ميکند و ميفرمايد:
«وَلِقاؤُکَ قُرَّه عَيْنِي وَ وَصْلُکَ مُني نفسي؛(2) لقاي تو نور ديدگانم و وصال تو نهايت آرزوي من است».
اميرالمؤمنين(عليه السلام) نيز چون وصال الهي را عاليترين آمال و آرزو و لذتبخشترين نعمت و هدف نهايي خويش ميداند، با بيقراري از درد فراق الهي که سوزندهترين درد و سختترين مصيبت است شکوه ميکند و ميفرمايد:
«وَ هَبْنِي صَبَرْتُ عَلَي عَذَابِکَ فَکَيْفَ أصْبِرُ عَلَي فِرَاقِک؛(3)خدايا، گيرم بر عذاب تو صبر کردم، چگونه بر فراق تو شکيبا باشم؟»
1. غافر (40)، 16.
2. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، مناجات خمس عشر، مناجات مريدين.
3. همان، دعاي کميل.
عذاب محروم شدن از جوار الهي
گفتيم واژه «لقا» و «ملاقات» در قرآن ناظر به ملاقات عمومي خداوند است و مدلول آيات در بردارنده اين واژهها اين است که همه مردم با ورود به عالم آخرت حضور خداوند را درک خواهند كرد. مسلماً اين درک، ذهني و در چارچوب مفاهيم نيست، بلکه به معناي شهود و درک حضوري خداوند است. اين لقا براي همه اهل آخرت لذتبخش نيست، بلكه از آن رو كه لقاي مطلوب؛ يعني لقاي خاص، بزرگترين آرمان انسان است و در پرتو آن، علاوه بر آن که حضور خداوند را درک ميکند، او را مشاهده نيز خواهد كرد و در جوار او از سرور و لذتي ابدي و بينهايت برخوردار ميگردد؛ براي کساني که از مشاهده خداوند و جوار او محرومند سختترين عذاب خواهد بود.
«كَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُون؛(1) چنين نيست که آنها ميپندارند، بلکه آنها در آن روز از پروردگارشان محجوبند».
بنابر بسياري از آيات کفار و گنهکاران در قيامت کور و کر محشور ميشوند و در هنگام ملاقات با خدا، با اين که حضور او را درک ميکنند؛ اما او را مشاهده نميکنند و سخنش را نميشنوند و از اين که آنچه را بايد ببينند، نميبينند و آنچه را که بايد بشنوند، نميشنوند رنج ميبرند و در عذابند:
«قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنتُ بَصِيرًا * قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْك
1. مطففين (83)، 15.
آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنسَى؛(1)ميگويد: پروردگارا، چرا مرا نابينا محشور کردي با آن که بينا بودم؟ ميفرمايد همان گونه که نشانههاي ما بر تو آمد و آن را به فراموشي سپردي، امروز همانگونه فراموش ميشوي».
كنه و واقعيت عذاب ديداري و شنيداري شدن کفار و گنهکاراني كه کور و کر محشور ميشوند، براي ما آشکار نيست و ما در اين دنيا با فهمهاي عادي خود و با مقايسههايي که بين آنچه از آخرت به ما گزارش شده با وضعيتهاي مشابه آن در دنيا، برداشتهاي ناقصي از رخدادهاي آخرت داريم. گاه براي داشتن دركي مناسب از کوري و کري افراد در قيامت، آنها را با کساني که به ظاهر سالم هستند و به خاطر پريشاني حواس چيزي را نميبينند و صدايي را نميشنوند مقايسه ميكنيم؛ اما داشتن چنين وضعيتي در دنيا به خاطر تخدير شدن است و اين افراد به اين جهت درکي از شنيدن و ديدن ندارند. در حالي كه كفار در آخرت تخدير نميشوند و درک خويش را از دست نميدهند، بلكه در وضعيتي قرار ميگيرند که ميخواهند خدا را مشاهده کنند، از رحمت او بهرهمند گردند و لذت برند؛ اما چون از اين موهبت بزرگ محرومند، سخت اذيت ميشوند و عذاب ميکشند.
گرچه مدلول ظاهري «لقاي الهي» در آيات قرآن ملاقات عام است و لقاي خاص خداوند با ظاهر آيات ناسازگار است؛ ولي بر اساس
1. طه (20)، 125 ـ 126.
آنچه در نشستهاي پيشين گفتيم، ميتوانيم علاوه بر تطبيق واژه «لقا» و «ملاقات الهي» بر ملاقات عام خداوند، لقاي خاص را مدلول اشارهاي اين آيات بدانيم؛ چون گاهي برخي از جملات و الفاظ در کنار دلالت آشكار خود، دلالت ديگري نيز دارند که اهل فن آن را «دلالت اشارهاي» مينامند.
راه نيل به لقاي محبوب
پس از آن که روشن شد همه انسانها در قيامتْ خداوند را ملاقات ميکنند و لقاي مطلوب آن ملاقاتي است که انسان از جوار و همنشيني با خداوند بهرهمند گردد و با انس با خداوند و مشاهده و دريافت رحمت بينهايت وي به سعادت، سرور و لذت بينهايت دست يابد، اين پرسش مطرح ميشود که راه دستيابي به لقاي خاص و مطلوب خداوند چيست؟ خداوند در برخي از آيات قرآن پاسخ اين پرسش را عمل صالح و شرک نورزيدن به خداوند معرفي كرده است:
«فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلا يُشْرِكْ بِعِبَادَه رَبِّهِ أَحَدا؛(1) پس هر کس به لقاي پروردگار خود اميد دارد بايد به کار شايسته بپردازد و هيچ کس را در پرستش پروردگارش شريک نسازد».
ميتوان گفت که مراد از «لقاي خداوند» در اين آيه لقاي خاص
1. کهف (18)، 110.
خداوند است که اولياي خدا و کساني که به آخرت باور و يقين دارند، اميد رسيدن به آن را دارند؛ چراکه ملاقات عمومي براي مؤمن و کافر حاصل ميگردد و لازم نيست خداوند اميدواران بدان را استثنا كند. پس اگر خداوند ميفرمايد:
«هر کس به لقاي پروردگار خود اميد دارد»، با وجود اين كه اميد نداشتن به اين لقا سوي ديگر قضيه است، لقاي خاص و ملاقات خدا از نگرش عرفاني را مد نظر دارد که برخي بدان اميد ندارند. راه دستيابي به اين لقا و برخوردار گشتن از ولايت و رحمت بينهايت خداوند اين است که انسان اعمال صالح انجام دهد و به پروردگار خويش شرک نورزد و در سلك اولياي خدا و كساني باشد كه به آخرت يقين و به آن لقا اميد دارند.
جستاري در مفهوم ظن به لقاي الهي
در قرآن علاوه بر «يقين» به آخرت، «ظن» به آخرت نيز به کار رفته است و اين دو تعبير در مورد لقاي الهي نيز کاربرد قرآني دارد:
«قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُوا اللهِ كَم مِّن فِئَه قَلِيلَه غَلَبَتْ فِئَه كَثِيرَه بِإِذْنِ اللّهِ...؛(1) [اما] کساني که باور داشتند خداي را ديدار خواهند کرد. گفتند چه بسا گروه اندک بر گروهي بسيار، به اذن خدا پيروز شدند».
ميتوانيم در اين گونه موارد، مانند برخي از مفسران كه يکي از معاني
1. بقره (2)، 249.
«ظن» را علم ميدانند، بگوييم ظن به معناي علم و يقين است؛ زيرا انسان بايد به آخرت يقين داشته باشد كه نشانه رستگاري و هدايت انسان است. از اين جهت خداوند يقين به آخرت را از ويژگيهاي اهل تقوا برميشمارد و ميفرمايد:
«والَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالآخِرَه هُمْ يُوقِنُون؛(1) و آنان که بدانچه به سوي تو فرود آمده و به آنچه پيش از تو نازل شده است، ايمان ميآورند و به آخرت يقين دارند».
اما بايد توجه داشت كه؛ زيرا در برخي از آيات قرآن ظن به معناي اصلي خودش و در برابر علم و يقين به كار رفته است و ظهور آن آيات، تأويل ظن به علم و يقين را برنميتابد، آن جا كه خداوند از بنده گنهکار خود نقل ميکند که:
«مَا أَظُنُّ السَّاعَه قَائِمَه؛(2) گمان ندارم که رستاخيز برپا شود».
و يا:
«وَإِذَا قِيلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَالسَّاعَه لَا رَيْبَ فِيهَا قُلْتُم مَّا نَدْرِي مَا السَّاعَه إِن نَّظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِين؛(3) و چون گفته شد وعده خدا راست است و شکي در رستاخيز نيست، گفتيد: ما نميدانيم رستاخيز چيست. ما جز گماني نميپنداريم و [به آن] يقين نداريم».
1. همان، 4.
2. فصلت (41)، 50.
3. جاثيه (45)، 32.
تعبير «ظن به لقاي الهي و قيامت» در آيه شريفه از آن روست که خداوند ميخواهد پايينترين مرتبه احتمالي که برانگيزاننده و مؤثر در رفتار انسان است را مطرح كند.
گاهي انسان به دو سوي کاري كه ميخواهد انجام دهد، ترديد مساوي و پنجاه درصدد احتمال ميدهد آن کار انجام بگيرد يا نه. گاهي احتمال انجام كاري کمتر از پنجاه درصد نيز هست، به اين احتمال مرجوح که به هيچ وجه برانگيزاننده رفتار انسان نيست «وهم» گفته ميشود، اگر چه شک نيز برانگيزاننده رفتار انسان نيست. اما گاهي انسان نسبت به کاري ظن دارد؛ يعني بيش از پنجاه درصد احتمال ميدهد آن کار انجام بگيرد. اين احتمال راجح در رفتار انسان مؤثر است و در مقابل علم با نيروي كامل برانگيزندگي، پايينترين مرتبه اين نيرو را دارد. اين ظن گاهي به معناي خاص خودش؛ يعني «بشرط لا» به كار ميرود. در اين صورت مراد از آن، احتمال فراتر از شک و فروتر از علم است و نميتواند شامل علم نيز بشود، اما گاهي ظن به معناي احتمال راجح؛ يعني «لا بشرط» به كار ميرود. در اين صورت مراد از آن احتمال راجح فراتر از شک است، چه به مرز علم برسد و چه نرسد. اين ظن اعم از معناي اصطلاحي آن است و ميتواند شامل علم نيز باشد.
تلازم بين باور لقاي الهي و اميد داشتن به آن
ظن محرک انسان است. وقتي کسي به آخرت ظن داشته باشد و مثلا
هفتاد و يا هشتاد درصد احتمال بدهد آخرتي وجود دارد، در همان اندازه به لقا و ديدار خداوند در قيامت اميدوار است و اين باور او را براي داشتن رفتاري مناسب و شايسته و باز داشتن از گفتن سخنان ناپسند و بيهوده و دستاندازي به مال مردم و انجام هر معصيتي واميدارد. هنگامي كه انسان باور داشت حساب و کتابي در کار است، مواظب رفتار خود خواهد بود. پس ظن به آخرت ملازم و همراه با اميد به آخرت و لقاي الهي است و از اين روي، در برخي از آيات قرآن رجا و اميد به لقاي الهي ملاک ايمان، نداشتن رجا و اميد به لقاي الهي ملاک کفر معرفي شده است. خداوند از کفار و کساني که اميدي به لقاي الهي نداشتند چنين نقل ميکند:
«وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَـذَا أَوْ بَدِّلْه؛(1) و چون آيات روشن ما بر آنان خوانده شود، آنان که به ديدار ما اميد ندارند ميگويند: قرآن ديگري جز اين بياور، يا آن را عوض کن».
مقايسه بين آيات بيانگر اميد به آخرت با آياتي که در آنها اميد به لقاي الهي گفته شده و مشابهتي که بين مفاد آن دو دسته از آيات وجود دارد، ما را به تلازم بين اميد به آخرت و اميد به لقاي الهي و همراه هم بودن آن دو رهنمون ميسازد. خداوند درباره کساني که به خداوند و آخرت ايمان و اميد دارند ميفرمايد:
1. يونس (10)، 15.
«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَه حَسَنَه لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرا؛(1) قطعاً براي شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقي نيکوست، براي آن کس که به خدا و روز واپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد ميکند».
در جاي ديگر، پس از آن که حضرت ابراهيم(عليه السلام) و پيروان راستينش را سرمشق مؤمنان ميداند، ميفرمايد:
«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَه حَسَنَه لِمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ...؛(2) قطعاً براي شما در [پيروي از] آنان سرمشقي نيکوست، براي کسي که به خدا و روز واپسين اميد دارد».
مفاد و سمت و سوي اين دو آيه، شبيه آيات مربوط به لقاي الهي، از جمله آيه 110 از سوره کهف که محور اين بحث هست و آيه 249 از سوره بقره ميباشد.
چنان که گفتيم منظور از لقاي الهي در آيه مورد بحث، لقاي مطلوب است که براي مؤمنان در قيامت حاصل ميشود و آنان به خاطر پرستش خداوند و انجام دستورات الهي، از رحمت بينهايت الهي و سعادت ابدي و همجواري محبوب در قيامت برخوردار ميگردند اما به راحتي نميتوان از آن، واژه مشاهده و رؤيت الهي را که عرفا بدان قائلند برداشت کرد؛ چه اين که بسياري از مؤمنان تصوري از رؤيت الهي ندارند، چه رسد که آن را تصديق کنند.
1. احزاب (33)، 21.
2. ممتحنه (60)، 6.
بعضي از مفسران چون رؤيت خداوند را در بهشت محال ميدانند، واژه «لقاء الله» را به لقاي رحمت خداوند تأويل کردهاند؛ اما اگر گفته شود که منظور از لقاءالله در آيه لقاي عمومي خداوند است که براي همگان در قيامت حاصل ميشود، مفاد آيه چنين خواهد بود ظن به آخرت دست كم باعث ميشود انسان در برابر پروردگار سر تسليم فرود آورد و تنها او را عبادت کند، شرک نورزد و عمل نيك انجام دهد. اين برداشت هرچند مقتضاي ظاهر آيه است و نميتوان آن را انکار کرد؛ اما بايد توجه داشت آيات قرآن علاوه بر برخوردار بودن از مدلول و معناي ظاهري، لطايف و معاني دقيقتري نيز دارند که مدلول اشارهاي آن آيات به حساب ميآيند. گاهي حقايق و معارفي که در قرآن مطرح شده داراي مراتبي از معاني است و نخست معناي ظاهري و سطحي از آنها برداشت ميشود؛ اما با دقت و ظرافت بيشتر، در بطن و لايه زيرين آن معناي ظاهري، معنايي عميقتر کشف ميگردد و گاه دقت و موشکافي فزونتر، معاني عميق و جديدتري از باطن آن حقايق را براي ما نمايان ميسازد.
مراتب و درجات عبادت
يکي از حقايقي که از ارکان دين به شمار ميآيد عبادت است و خداوند آن را يکي از اهداف بعثت پيامبران و فرستادگان خود معرفي ميکند:
«فَأَرْسَلْنَا فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا
تَتَّقُون؛(1) و در ميان آنان از خودشان پيامبري فرستاديم که خداي را بپرستيد، شما را هيچ خدايي جز او نيست. آيا پروا نميکنيد؟»
اين حقيقت ديني سطوح، لايهها و مراتبي دارد و ميتوان آن را به سه مرتبه تقسيم کرد:
مرتبه اول: برداشت ظاهري و سطحي است که نوع افراد از عبادت دارند. از اين زاويه، در برابر کساني که به عبادت و پرستش بت ميپردازند، بر پرستش ظاهري خداوند و انجام نماز، روزه و مناسک دين ـ حتي اگر تهي از روح، محتوا و توجه به خداوند باشد ـ عبادت اطلاق ميشود. از ديدگاه کساني که نگاه سطحي به عبادت خدا دارند، کسي که بدون توجه و حضور قلب نماز ميخواند و در هنگام نماز فکرش به غير خداوند توجه يافته است و به هنگام سلام نماز، تازه متوجه نماز خواندنش ميشود، عبادت خدا را انجام داده است.
مرتبه دوم: داشتن حضور قلب و توجه به خداوند در هنگام عبادت است. وقتي ما با دقت به عبادت خدا نگاه ميکنيم، درمييابيم که حقيقت عبادت نميتواند تنها انجام يکسري حرکات و سکنات باشد و فراتر از اعمال ظاهري، عبادت معنايي لطيفتر دارد که به واقع همان معنا حقيقت عبادت است و آن اين که در هنگام عبادت بايد به معبود توجه داشته باشيم و حرکات و سکنات ما جز براي عبادت خدا نباشد. پس هنگامي
1. مؤمنون (23)، 32.
كه حقيقت و واقعيت عبادت خدا چيزي جز بروز بندگي او نيست و اعمال و مناسکي که به عنوان عبادت خدا معرفي شدهاند، همه براي اين است که ما نشان دهيم که به بندگي خدا ميپردازيم، آيا کسي که حقيقتاً خدا را عبادت ميکند، ممکن است دلش به غير خدا بستگي يابد و فکرش متوجه غير خدا باشد و ادعا کند که خدا را عبادت ميکند؟
کسي که در نماز توجهي به خدا ندارد و دلش با غير خداست، مانند کسي است که به هنگام گفت و گو با دوستش روي خود را از او برميگرداند و به او پشت ميکند. بيترديد چنين رفتاري بيادبي و اهانت است. هنگامي كه ما براي برپايي نماز در برابر خدا ايستادهايم و ميگوييم «اياک نعبد»؛ يعني خدايا روي دل ما متوجه توست و ما تنها تو را سزاوار پرستش ميدانيم، اگر در آن حال دلمان از خدا به جاي ديگر منصرف گردد، به ساحت پروردگار خود اهانت و جسارت کردهايم و حتي اگر در برابر چنين رفتاري کيفر نشويم و خدا از رفتار ما درگذرد، بيشک چنين عبادتي ما را به قرب الهي نميرساند.
مرتبه سوم: لطيفترين و عاليترين درجه عبادت اين است و بنده در اين مرتبه با همه وجود خدا را بندگي کند و براي خود شأني و حيثيتي جز بندگي خدا قائل نباشد. چنين بندهاي نه تنها با همه وجود براي خدا نماز ميخواند و در هنگام نماز و ديگر عبادات تنها به خداوند توجه دارد، بلکه كارهاي روزمره؛ همانند خوردن و آشاميدن را نيز براي خداوند و در راستاي بندگي او انجام ميدهد.
«وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاء وَيُقِيمُوا الصَّلَه وَيُؤْتُوا الزَّكَه وَذَلِكَ دِينُ الْقَيِّمَه؛(1) و بجز اين که خدا را بپرستند فرمان نيافته بودند و در حالي که به توحيد گراييدهاند، دين [خود] را براي او خالص گردانند و نماز برپا دارند و زکات بدهند و دين [ثابت و] پايدار همين است».
چنين عبادتي در عاليترين سطح در حضرت ابراهيم(عليه السلام) تجلي يافت و خداوند خطاب به او فرمود:
«قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِين؛(2) بگو در حقيقت، نماز من و [ديگر] عبادات من و زندگي و مرگ من براي خدا، پروردگار جهانيان است».
بنابراين، عبادت حقيقي آن است که در آن توجه انسان تنها به خداوند جلب گردد و دل در گرو معبود داشته باشد و اگر کسي به غير خدا توجه يافت و از هواي نفس خود پيروي کرد در واقع به پرستش غير خدا و هواي نفس پرداخته و از هدايت الهي محروم شده است:
«أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَه فَمَن يَهْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُون؛(3) پس آيا ديدي کسي را که هوس خويش را معبود خود قرار داد و خدا او را دانسته گمراه گردانيد و بر گوش و
1. بينه (98)، 5.
2. انعام (6)، 162.
3. قيامت (75)، 22ـ23.
دلش مهر زد و بر ديدهاش پرده نهاد؟ آيا پس از خدا چه کسي او را هدايت خواهد کرد؟ آيا پند نميگيريد؟»
شايسته است به بررسي رفتار خود بپردازيم و بنگريم که انگيزه ما در رفتارها به ويژه رفتاري که در حضور مردم انجام ميشود، جلب رضايت و خوشنودي خداوند است يا جلب نظر مردم، حتي عبادت و کارهايي که براي هدايت مردم و ترويج دين است، واقعاً براي خداوند انجام ميگيرند و يا براي مردم، که اگر براي مردم انجام گيرند، مردم را پرستش کردهايم نه خدا را.
لذت انس با خداوند در کام اولياي الهي
دو برداشت از لقاي الهي مطرح شد كه يکي ظاهري و سطحي بوده و عبارت است از لقاي عمومي خداوند در قيامت. بر اساس اين برداشت، همه مردم، بدون استثنا، در آن عالم خداوند را ملاقات ميکنند و حجاب گناهان مانع ميشود کفار و گنهکاران خداوند را مشاهده کنند و از رحمت بيکرانش بهرهمند گردند و آن گناهان آنان را به خشم و کيفر الهي گرفتار ميكند. طبيعي است که اگر کسي لقاي عمومي خداوند و آخرت را باور داشت، بايد مواظب رفتار خود بوده و فرمانهاي خداوند را انجام دهد. برداشت ديگر از لقاي الهي، درک محضر و حضور خداوند و بهرهمندي از رحمت بيکران و توجهات ويژه معبود است. اين لقا که عاليترين مرتبه شهود خداوند است، ويژه دوستان و اولياي خداست که پس از گذران عمر در مسير اطاعت و جلب رضايت
الهي، خداوند چنين فرجام مبارکي براي آنان رقم ميزند و آنان را از مشاهده خود مسرور ميسازد:
«وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَه * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَه؛ در آن روز چهرههايي شادابند و به پروردگار خود مينگرند».(1)
دوستان خدا با لقاي الهي در قيامت به نقطه اوج و كمال انس با خداوند ميرسند؛ چه اينكه در دنيا نيز ذكر و انس با خداوند بزرگترين آرمان آنهاست و عاليترين لذتها را به آنان ميدهد و بيبهرهگشتن از آن را خسارت بزرگي براي خود ميدانند. از اين رو امام سجاد(عليه السلام) در مناجات خود ميفرمايد:
«وَأسْتَغْفِرُکَ مِنْ کُلِّ لَذَّه بِغَيْرِ ذِکْرِکَ وَمِنْ کُلِّ رَاحَه بِغَيْرِ أُنْسِکَ وَمِنْ کُلِّ سُرُورٍ بِغَيْرِ قُرْبِک؛(2) خدايا، از هر لذتي بجز ياد تو و از هر آسايشي جز انس با تو و از هر نشاطي جز مقام قرب تو آمرزش ميطلبم».
لقاي حقيقي الهي برداشته شدن فاصله بين عاشق و معشوق و عبد و معبود است؛ همچون عاشقي که پس از سالها جدايي و دوري از معشوق و لحظه شماري براي رسيدن به او و ترس و نگراني از اين که مبادا به محبوبش نرسد ، ناگاه خود را در کنار معشوق ميبيند و او را در آغوش ميکشد. اگر کسي خواهان چنين لقايي است، بايد رفتارش را براي خداوند خالص گرداند و رفتار او تنها با نيت و انگيزه الهي باشد.
1. جاثيه، (45)، 23.
2. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، مناجات خمس عشره، مناجات الذاکرين.
لزوم پالايش عبادت از انگيزههاي غير الهي
برخي از «عمل صالح» برداشت سطحي دارند و به کارهاي به ظاهر خير و شايسته، عمل صالح ميگويند و توجه ندارند كه عمل صالح عملي است كه علاوه بر برخورداري از ظاهري شايسته، بايد با نيت الهي و براي خداوند انجام گيرد. ممکن است کسي به نيازمندان کمک کند و به کارهايي كه سود همگاني دارد بپردازد؛ اما هنگامي كه به انگيزه و نيت خود توجه ميكند، ميفهمد کارش براي خدا نيست و با انگيزه اطاعت از خدا آن كارها را نكرده، حتي ممکن است کارهايي همانند نماز و روزه که از عبادات هستند را براي غير خدا انجام دهد.
بنابراين نبايد خودمان را فريب دهيم و با دل خوش كردن به ظواهر تصور کنيم اعمالمان صالحند و براي خداوند انجام گرفتهاند، بلکه بايد با دقت رفتار خود را بررسي كنيم، آن گاه در خواهيم يافت که چه بسا با داشتن نيت الهي، انگيزههاي غيرالهي همچون شهرت طلبي، جلب توجه و پسند ديگران نيز در كار بوده و حتي نقش اساسي در انجام كارهايمان داشتهاند و با نبود اين انگيزهها به آن كارها اقدام نميکرديم. اگر با دقت به رفتار خود مينگريم و ناخالصيهاي فراواني در آنها مييابيم، شايسته است از آن رفتار که با انگيزههاي غير الهي انجام گرفتهاند توبه کنيم؛ چون خداوند کاري را که براي غير او انجام گيرد نميپذيرد. فرمايش خداوند در روايتي از امام صادق(عليه السلام)، است که:
«أنَا خَيْرُ شَرِيکٍ مَنْ أشْرَکَ مَعِيَ غَيْرِي فِي عَمَلِهِ لَمْ اَقْبِلْهُ إلاّ مَا
کَانَ خَالِصا؛(1) من شريک خوبي هستم و عمل کسي را که در انجامش غير مرا با من شريک گردانيده نميپذيرم و عملي که تنها براي من انجام بگيرد ميپذيرم».
پس هر اندازه معرفت انسان افزايش يابد و بيشتر به اصلاح نفس خود بپردازد و تلاش بيشتري در پيرايش رفتار خود از انگيزههاي غيرالهي داشته باشد، با دقت بيشتري به كارهايش نگاه ميكند که مبادا انگيزه غير الهي در انجام آنها دخالت داده شده باشد و در اين سير تکاملي به مرحلهاي ميرسد که براي او اندک شائبه مادي و غير الهي خسارت بزرگي به شمار ميآيد، به همين خاطر است كه گفتهاند: «حَسَنَاتُ الأبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبين».
گرچه در روايت آمده است: «أکْثَرُ أهْلِ الْجَنَه الْبُلَه؛(2) بيشتر بهشتيان ساده دلان هستند»؛ اما مقربان درگاه الهي که به عاليترين درجات شناخت خداوند نايل گشتهاند، شرايط متفاوتي دارند. چه بسا براي آنان که خود را براي خداوند خالص گردانيدهاند و مقام و مرتبه عالي آنها ايجاب ميکند که تنها براي جلب رضايت خدا و رسيدن به مقام قرب او عبادت کنند، انجام عبادت به اميد ثواب و رسيدن به بهشت باعث سبب افت مقام و مرتبت ميگردد و از اين جهت از خداوند طلب بخشش و آمرزش دارند.
اگر زماني دريابيم كه كارها و حتي عبادت هايمان را تنها براي خدا
1. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 70، باب 54، حديث 15، ص 243.
2. همان، ج 5، باب 3، حديث 79، ص 128.
انجام ندادهايم و زن و فرزند، خويشان، دوستان و گروه و جناحي را که بدان وابستهايم با خداوند شريک قرار دادهايم بسي حسرت خواهيم خورد، زيرا بيترديد خداوند اين رفتار و عبادات شرکآلود را نميپذيرد و چنين داشتههايي ما را به لقاي حقيقي خداوند نايل نميگرداند. تنها كار نيكي که انگيزههاي غير الهي در انجام آن نقشي ندارد، مورد پذيرش خداوند قرار ميگيرد. به همين سبب بايد بكوشيم رفتارمان خداپسند باشد و در انجام آنها انگيزهاي جز جلب رضايت خداوند نداشته باشيم و رفتارمان را از شرک آشکار و شرک پنهان كه همان ريا است پيراسته سازيم. در اين صورت به ايمان حقيقي ميرسيم و در فرجام زندگي به لقاي حقيقي خداوند خواهيم رسيد.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org