قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

 

نشست دوم

 

 

چيستي ملاقات با خداوند

و

حركت به سوي او (2)

 

 

 

 

 

«يا ايها الانسان انک کادح الي ربک ..

 

چگونگي ملاقات عمومي با خداوند در قيامت

گفتيم بنابر ظاهر آيه شريفه، انسان با رنج و تلاش به سوي خداوند حرکت مي‌کند و اين حرکت نمي‌تواند از قبيل حرکت انتقالي و مکاني و حرکت در اعراض باشد. بدين مناسبت مسأله حرکت جوهريه را مطرح کرديم که بر اساس آن، حرکت و تغيير تدريجي در جوهر و ذات موجودات رخ مي‌دهد و چنان نيست که تنها اعراض موضوع حرکت و تغيير تدريجي باشند و جوهر و ذات موجودات، ثابت و بدون حرکت باشد، بلکه جوهر و ذات اشياء و موجودات نيز همواره در حرکت بوده و برخوردار از تغيير تدريجي مي‌باشد. بر اين اساس، روح انسان نيز در تغيير تدريجي هدفمند و در حرکت به سوي مقصد مشخصي است و دگرگوني‌هايي که در روح انسان پديد مي‌آيد، همان حرکت به سوي هدف مشخص است و اگر جهت اين حرکت خداوند باشد، مي‌شود گفت بر اساس حرکت جوهريه، ما به سوي خداوند حرکت مي‌کنيم؛ چه اين که با ترسيم حرکت جوهريه در روح، انحصار تغيير تدريجي و

حرکت در ماده و امور جسماني شکسته مي‌شود و روح نيز که امري مجرد است، در اثر تعلق به ماده موضوع حرکت قرار مي‌گيرد.

همچنين گفته شد از ديدگاه قرآن همه موجودات در سير و حرکت به سوي خداوند متعال هستند و حرکت به سوي خداوند ويژه انسان نيست و هر چند اين حرکت حقيقتي انکارناپذير است؛ اما شناخت ماهيت آن نياز به تحقيق و بررسي بيشتري دارد. بدين مناسبت مسأله ديدار با خداوند مطرح و گفته شد در برخي دعاها و مناجات‌ها و از جمله مناجات خمس‌عشر، ملاقات اختصاصي اولياي خداوند با پروردگار مطرح شده است و همچنين برخي آيات ناظر به ديدار و لقاي خاص هستند؛ همانند آيه:

«الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُوا رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَاجِعُون»(1) و «إَنَّ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَيه الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا».(2)

اما بيشتر آيات مربوط به لقاي الهي ناظر به ملاقات عمومي همه موجودات و نيز انسان با خداوند هستند و بر اساس اين آيات که در برخي از آن‌ها انسان مخاطب مستقيم خداوند است، همه انسان‌ها در روز قيامت با خداوند ملاقات مي‌کنند و از جمله آن آيات، آيه مورد بحث در سوره مكي انشقاق است که در آن موضوع معاد و توجه دادن انسان به عالم آخرت و دگرگون گشتن آسمان، زمين، ماه، ستارگان و خورشيد در هنگامه قيامت مطرح شده است و هماهنگ با سياق ديگر


1. بقره (2)، 46.

2. يونس (10)، 7.

آيات آن سوره، آيه مورد بحث نيز ناظر به معاد و ديدار انسان با خداوند در جهان آخرت است. با توجه به سياق آيات و نشانه‌هاي موجود در آن سوره، ملاقات انسان با خداوند، در قيامت، امري مسلم و قطعي قلمداد مي‌گردد. حال، اين پرسش مطرح مي‌شود که چگونه همه انسان‌ها، در قيامت، خداوند را ملاقات مي‌کنند، در حالي که قرآن، کفار و گردن‌کشان را از ديدار خداوند در روز قيامت محروم مي‌داند(1)؟ آيا چنين آياتي ناظر به ملاقات عمومي بندگان با خداوند را تخصيص مي‌زنند، يا معنا و مفاد آن‌ها با آيات ناظر به ملاقات عمومي با خداوند منافات ندارد؟

در پاسخ بايد گفت ملاقات با نديدن منافات ندارد و ممکن است کساني خداوند را ملاقات کنند؛ اما او را نبينند و از اين ملاقات بهره‌اي نبرند. کسي که نابينا و ناشنواست، کسي را نمي‌بيند و صدايي را نمي‌شنود و مانعي که در وجود اوست او را از مشاهده و شنيدن سخنان ديگران و در نتيجه انس گرفتن با آنان محروم کرده است و اين مسأله او را رنج مي‌دهد و چنين است حال كافران و طغيانگران. آن‌ها خداوند را ملاقات مي‌کنند؛ اما کفرشان مانع مشاهده خداوند و بهره‌ بردن از اين ملاقات مي‌شود و اين محروميت براي آنان عذاب دردناکي است که لحظه‌اي آنان را رها نمي‌کند. آنان در روز قيامت همانند ديگران در مقام ديدار قرار مي‌گيرند؛ اما کفر و اعمال زشت آنان توفيق مشاهده خداوند را از آنان مي‌گيرد و حسرت ابدي محروم شدن از انس با خداوند آنان را


1. كَلاَّ إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُون. مطففين (83)، 15.

سخت مي‌آزارد. آنان در دنيا نيز با کفر و اعمال ناپسند پرده بر قلبشان مي‌كشند و خودشان را از درک حقايق و شنيدن حق محروم مي‌كنند و چراغ هدايت به رويشان خاموش مي‌گردد:

«صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُون؛(1) کرند، لالند، کورند و به راه نمي‌آيند».

بنابراين، با اينکه ديدار با خداوند در روز قيامت همگاني است؛ اما تعابيري در قرآن وجود دارد که گاه از آن‌ها چنين برداشت مي‌شود که کفار و گنه‌کاران از اين بار عام بي نصيبند. دقت در اين آيات روشن مي‌سازد که مفاد آن‌ها بهره نبردن از ملاقات با خدا و محروم بودن از عنايت و انس با پروردگار است. تعابير مشابهي نيز در برخي آيات قرآن وجود دارد كه جهنميان در قيامت نه زنده مي‌شوند و نه مي‌ميرند: «ثُمَّ لا يَمُوتُ فِيهَا وَلا يَحْيَى.»(2) در حالي كه هر کسي يا زنده است و يا مرده و عقلاً غير اين ممکن نيست. اهل جهنم براي درك عذاب الهي بايد زنده باشند و هستند؛ اما منظور از آيه اين است که جهنميان حيات مطلوب ندارند. انسان حيات و زندگي را براي لذت بردن و بهره‌مندي از منافع آن مي‌خواهد وگرنه زندگي آکنده از رنج، شکنجه و عذاب از مرگ بدتر است. حيات مطلوبْ ويژه مؤمنان و دوستان خداست و کساني که از آن محروم باشند مرده‌اند، حتي اگر از حيات ظاهري برخوردار باشند. حيات مطلوب، زندگي همراه با نور هدايت الهي و برخورداري از راهنمايي‌هاي


1. بقره (2)، 18.

2. اعلي (87)، 13.

فرستادگان خداست. همان حياتي که خداوند مؤمنان را بدان فرا مي‌خواند و مي‌فرمايد:

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُم؛(1) اي کساني که ايمان آورده‌ايد، چون خدا و پيامبر شما را به چيزي فراخواندند که به شما حيات مي‌بخشد، آنان را اجابت کنيد».

در آيه ديگر، خداوند درباره جايگاه و بزرگي انسان برخوردار از حيات مطلوب و برتري آن بر کسي که در تاريکي‌ گناهان گرفتار است، مي‌فرمايد:

«أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُون؛(2) آيا کسي که مرده [دل] بود و زنده‌اش گردانيديم و براي او نوري پديد آورديم تا در پرتو آن در ميان مردم راه برود، همانند کسي است که گويي گرفتار در تاريکي‌هاست و از آن بيرون آمدني نيست؟ اين گونه براي کافران آنچه انجام مي‌دادند، زينت داده شده است».

خداوند قرآن را بيم‌دهنده براي کسي که حيات مطلوب دارد، معرفي مي‌کند:

«لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيًّا وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِين؛(3)تا هر که را


1. انفال (8)، 24.

2. انعام (6)، 122.

3. يس (36)، 70.

[دلي] زنده است، بيم‌ دهد و گفتار [خدا] درباره کافران محقق گردد».

 

عذاب حرمان از مشاهده و انس با خدا در قيامت

روشن شد در قيامت که عالم لقاء و ملاقات با خداست، کساني به هنگام ملاقات او را نمي‌بينند. البته آنان که با کفر و طغيان خويش در دنيا، خشم و غضب خداوند را براي خويش فراهم آورده‌اند، بايد در قيامت که همه در موقعيتي هستند که سخت نيازمند مشاهده خداوند و لذت بردن از آن هستند، از لذت مشاهده پروردگار خويش محروم گردند و اين حرمان رنج و عذابي جانکاه براي آنان خواهد بود. کسي كه احساس گرسنگي و تشنگي به او دست مي‌دهد و يا به درد شديدي گرفتار مي‌شود، از اين احساس رنج برده و درصدد رفع آن برمي‌آيد؛ اما اگر با وجود  نياز به آب و غذا، گرسنگي و تشنگي به او دست نداد، در تکاپوي رفع نياز خود برنمي‌آيد. گرچه در دنيا دور بودن از خداوند مصيبت بزرگي است؛ اما از آن جا كه اهميت ارتباط با خدا و زيان و خسارت دور شدن از او را درک نمي‌کنيم و احساس نياز به مشاهده خداوند نداريم، از اين که از وي دور هستيم و از انس با او محروميم، رنج نمي‌بريم. در قيامت چنين نيست. آن جا عالم ملاقات با خدا است و همه عطش بي‌پاياني براي مشاهده خداوند دارند و والاترين نياز و لذت انسانْ شنيدن سخن خداوند مي‌باشد. نياز انسان به انس با خدا وصف‌ناشدني است و در عين  حال سخت‌ترين عذاب الهي و سوزانده‌تر

از آتش جهنم، محروم شدن از مشاهده خداوند و سخن گفتن با اوست. به همين خاطر هنگامي كه خداوند درصدد بيان سخت‌ترين عذاب گنه‌کاران برمي‌آيد، مي‌گويد خداوند در روز قيامت به آنان نگاه نمي‌کند و با آنان حرف نمي‌زند.

«لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيًّا وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِين».(1)

قيامت عالم ديدار با خداست و هر چند ممکن است اين امر، قابل تبيين عقلاني نباشد و نتوان برهان عقلي براي آن ارائه کرد؛ اما قرآن تأکيد دارد که در قيامت همگان خداوند را ملاقات مي‌کنند و در مقامي قرار مي‌گيرند که مي‌بايست او را ببينند و سخنش را بشنوند و از اين راه به لذتي سرشار و غير قابل توصيف دست يابند و اين در حالي است كه گنه‌کاران از عنايت الهي و مشاهده و شنيدن سخن پروردگار خويش محروم مي‌گردند و مشخص است منظور از مشاهده خداوند مشاهده حسي و مشاهده با چشم نيست و بيان کيفيت اين مشاهده معنوي نيازمند فرصتي ديگر مي‌باشد.

از آن جايي كه دنيا عالم ملاقات همگاني با خداوند نيست، لذت ديدار خداوند و شنيدن سخن او براي بسياري درک شدني نيست و از اين جهت باکي از گناه و مخالفت با فرمان خدا و در نتيجه محروم شدن از انس با خدا در قيامت ندارند. در واقع، گنه‌کاران همانند کسي هستند که ذهنش تخدير شده است و درد و کمبودهاي بدن خويش را احساس نمي‌کند؛ همچون کسي که بدنش نياز به آب دارد؛ اما آن نياز را احساس


1. آل عمران (3)، 77.

نمي‌کند يا شامه‌اش از کار افتاده و بوي بد گنداب و مرداب را احساس نمي‌کند و قرار گرفتن در محيط متعفن او را نمي‌آزارد. گنه‌کاران نيز بوي بد گناه را احساس نمي‌کنند و تعفن گناه آنان را آزار نمي‌دهد.

 

علت عدم ملاقات عمومي با خدا در دنيا

اکنون با توجه به اين که بنا نيست همه مردم در دنيا، خدا را مشاهده کنند و سخنانش را بشنوند و عنايات او را درک کنند، گرچه در همين دنيا نيز خداوند به وسيله وحي و يا از پس حجاب با پيامبران و دوستان خودش سخن مي‌گويد:

«وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيم؛(1) و هيچ بشري را نرسد که خدا با او سخن گويد، جز [از راه] وحي يا از فراسوي حجابي يا فرستاده‌اي بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحي کند. آري، اوست بلندمرتبه حکيم».

و نيز با توجه به اين که در عالم آخرت همگان خدا را ملاقات مي‌کنند و امکان سخن گفتن با خداوند و شنيدن سخن او در آخرت فراهم است، اين پرسش مطرح مي‌شود که چه تفاوتي بين دنيا و آخرت وجود دارد و چرا در دنيا امکان ديدار با خدا براي همگان فراهم نيست و همه در آخرت خدا را ملاقات مي‌کنند؟ آيا اين يک قرارداد است و خداوند چنين مقرر كرده در دنيا همه مردم او را ملاقات نکنند و سخنش


1. شوري (42)، 51.

را نشنوند و اين ملاقات در آخرت فراهم شود و مي‌شود در جهان آخرت خداوند را ديد و سخنش را شنيد؟ خداوند درباره دوستان خود در آخرت مي‌فرمايد:

«وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَه * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَه؛(1) در آن روز چهره‌هايي شادابند. به سوي پروردگار خود مي‌نگرند».

در بسياري از آيات قرآن نکته‌هايي وجود دارد که با توجه به آن‌ها پاسخ اين پرسش به دست مي‌آيد و آن اين که: انسان‌ها بايد در اين دنيا با انتخاب و اختيار خويش راه صحيح را بشناسند و آن را بر راه ضلالت و گمراهي ترجيح دهند و با پيمودن راه صحيح به کمال شايسته خويش برسند. اگر از آغاز همه حقايق عالم و دين براي انسان‌ها آشکار باشد، هيچ کس آن‌ها را انکار نخواهد كرد و در اين صورت تکليف و امتحان الهي معنا نخواهد داشت تا در پرتو آن خوب از بد شناخته شود. هيچ انسان عاقلي به هنگام  روز و حضور آفتاب ادعا نمي‌کند شب است و روشنايي روز در كار نيست. خداوند اراده کرده است انسان‌ها با تلاش بر پايه اختيار و انتخاب خويش حقايق دين را بشناسند و در مسير سعادت گام بردارند. او اراده کرده است كه انسان در معرض امتحان قرار گيرد و از اين رهگذر فضايل انساني براي او ثابت شوند. اگر او مي‌خواست، مي‌توانست انسان را وادار به تسليم در برابر حق نمايد و امکان هر گونه مخالفت با حق و انکار آن را از او بگيرد که در اين صورت تکليف بي‌معنا مي‌بود و خوب از بد شناخته نمي‌شد:


1. قيامت (75)، 23 ـ 22.

«إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّن السَّمَاء آيَه فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِين؛(1)  اگر بخواهيم معجزه‌اي از آسمان بر آنان فرود مي‌آوريم تا در برابر آن گردن‌هايشان خاضع گردد».

خداوند انسان‌ها را در اين دنيا از قدرت اختيار و انتخاب بهره‌مند کرده و راه شناخت و تشخيص حق از باطل را به آنان نمايانده و آنان را در معرض امتحان قرار داده است، تا جوهر ذات خود را نشان دهند و نيکوکار از بدکردارشان بازشناخته شود:

«الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَه لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُور؛(2) همان [خدايي] که مرگ و زندگي را پديد آورد تا شما را بيازمايد که کدامتان نيکوکارتريد و اوست ارجمند آمرزنده».

خداوند فرشتگان را به گونه‌اي آفريده که حق را کاملاً مي‌شناسند و تسليم آن هستند و هيچ‌گاه آن را انکار نمي‌کنند و از اين رو در معرض امتحان نيز قرار نمي‌گيرند و از اين جهت هنگامي که خداوند به آنان فرمود که مي‌خواهم انسان را بيافرينم و او را خليفه خويش در زمين قرار دهم، گفتند:

«أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَك؛(3) آيا در آن [زمين] کسي را مي‌گماري که در آن


1. شعراء (26)، 4.

2. ملک (67)، 2.

3. بقره (2)، 30.

فساد کند و خون‌ها بريزد؟ و حال آن که ما با ستايش تو، [تو را] تنزيه مي‌کنيم و به تقديست مي‌پردازيم».

بر اساس حکمت خداوند، آفرينش عالم مقدمه آفرينش انسان است و چون انسان داراي شعور،  آگاهي و قدرت انتخاب است و در معرض امتحان خداوند قرار مي‌گيرد و با تشخيص، تلاش و اختيار خويش راه خود را برمي‌گزيند، شايسته احراز مقام خلافت الهي است و جز او موجود مرئي ديگري چنين شايستگي‌اي را ندارد. او از آن رو که در معرض امتحان است و بايد با تلاش خود مسير هدايتش را بيابد، بايد ابهام‌هايي وجود داشته باشد و بعضي از حقايق پوشيده و پنهان باشند، آن‌گاه او با وجود حجاب‌هايي که فراروي اوست، با تلاشْ مسير خويش را انتخاب کند. چنان‌که امتحانات مدرسه از مسائل و مطالبي گرفته مي‌شود که دانش‌آموز در آغاز به آن‌ها آگاهي ندارد و او با شرکت در درس، مطالعه و تلاش خود به آن‌ها مي‌رسد و اين آزمون براي مشخص شدن ميزان آگاهي به مواد آزمون و سطح تلاش علمي او است. پس اگر در آغاز همه مسائل و حقايق براي انسان روشن ‌بود امتحان بيهوده و بي‌ثمر مي‌بود.

 

حکمت پوشيده بودن حقايق براي انسان در دنيا

در برخي روايات آمده است زندگي انسان در دنيا، آميخته با جهل است و حجاب‌هايي فراروي او وجود دارند و او بايد به تدريج و با تلاش خويش مجهولات و حجاب‌هاي پيش رو را برطرف سازد. از جمله امام

سجاد(عليه السلام) در پاسخ اين پرسش ابوحمزه ثمالي كه چرا خداوند معرفت خويش را از بندگانش پنهان داشته است، فرمودند:

«لأنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَتَعَالى بَنَاهُمْ بنْيَه عَلَى الْجَهْلِ فَلَو أنَّهُمْ كَانُوا يَنْظُرُونَ إِلَى اللهِ عَزّوَجَلَّ لَمَا كَانُوا بِالَّذِينَ يُهَابُونَهُ وَلا يُعَظِمُونَه؛(1) خداوند تبارک و تعالي وجود انسان را آميخته با جهل قرار داد و اگر انسان‌ها مي‌توانستند خداوند را مشاهده کنند و او را بشناسند، از او ترس و بيم نمي‌داشتند و به تعظيم و خضوع در برابر او نمي‌پرداختند».

پس اين عالم آميخته با حجاب‌هاست و انسان نيز از بسياري از حقايق بي خبر است و اگر انسان از همان ابتدا همه حقايق را مي‌دانست، غرض از آفرينش او نقض مي‌شد؛ چون او آفريده شده که با تلاش و اختيار خويش به حقايق پنهان دست يابد و حجاب‌ها را کنار نهد و از امتحان الهي سربلند بيرون آيد؛ اما پس از آن که انسان دنيا را که محل امتحان است پشت‌سر نهاد، رفته رفته حجاب‌ها از برابرش کنار مي‌روند.

دو پرده اصلي در اين دنيا وجود دارند که نمي‌گذارند انسان حقايق را بشناسد. هر يک از آن دو پرده اصلي، داراي پرده‌هاي فرعي بي‌شماري هستند و آگاهي انسان به آن حجاب‌ها و پرده‌ها و شناخت حقيقت و چيستي آن‌ها بسيار دشوار است. اولين پرده اصلي پس از مرگ و با داخل شدن انسان به عالم برزخ کنار مي‌رود و در آن جا حقايقي را مشاهده مي‌کند که در دنيا برايش ممکن نبود. البته دوستان خاص خدا که


1. بحارالانوار، ج 3،  باب 2، روايت 2، ص 15.

در مسير اطاعت خداوند و کمال، گام‌هاي بسيار بلندي برداشته‌اند و شايسته دريافت عنايات ويژه خداوند گرديده‌اند، خداوند در همين دنيا نيز چشم برزخي آن‌ها را مي‌گشايد و آنان پاره‌اي از حقايق که از ديگران پوشيده است را مشاهده مي‌کنند؛ براي نمونه، در عالم مکاشفه انسان‌هاي گنه‌کار را در هيئت حيوانات مي‌بينند.

چنان‌که از برخي از آيات قرآن استفاده مي‌شود، دومين پرده اصلي در عالم قيامت کنار مي‌رود و انسان در آن جا حقايقي که در دنيا و برزخ از او پنهان بودند را خواهد ديد:

«يَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِّنَ الْحَيَه الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الآخِرَه هُمْ غَافِلُون(1)؛ از زندگي دنيا ظاهري را مي‌شناسند و حال آن که از آخرت غافلند».

بنابراين آيه شريفه مردم، ظاهر دنيا را مي‌بينند و از باطن آن بي‌خبرند و اگر چنين نبود در رفتار خويش تجديدنظر مي‌کردند و از پرداختن به دلبستگي‌ها و لذت‌هايي که باطن آن‌ها آتش جهنم است، خودداري مي‌کردند:

«إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرا؛(2) در حقيقت، کساني که اموال يتيمان را به ستم مي‌خورند، جز اين نيست که آتشي در شکم خود فرو مي‌برند و به زودي در آتشي فروزان در مي‌آيند».


1. روم (30)، 7.

2. نساء (4)، 10.

از ديدگاه قرآن، کساني که مال حرام و مال يتيم مي‌خورند، چون ظاهر آن را مي‌بينند، برايشان خوشايند است و از خوردنش لذت مي‌برند و از باطن آن كه آتش سوزان و جان‌گداز است بي‌خبرند، مالي كه هرچه بيشتر از آن بخورند، آتش بيشتري در درون خود انباشته مي‌كنند، و پس از مرگ نيز براي هميشه در همين آتشي که فراهم کرده‌اند خواهند سوخت.

خداوند مي‌فرمايد: مردم ظاهربين از آخرت غافلند. اين بدان معنا نيست که چون آن‌ها آخرت را نمي‌بينند از آن غافلند؛ زيرا بي خبري به معناي نديدن نيست و ممکن است کسي چيزي را نبيند؛ اما بدان توجه داشته باشد. در تأييد اين نکته، به اين خطاب  خداوند در قيامت به کافران توجه كنيد:

«لَقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَه مِّنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيد؛(1) [به او مي‌گويند:] واقعاً که از اين [حال] سخت در غفلت بودي، و[لي] ما پرده‌ات را [از جلوي چشمانت] برداشتيم و ديده‌ات امروز تيز است».

روشن است که امكان ديدن آخرت در دنيا جز براي اندکي از اولياي خدا فراهم نيست و بيشتر مؤمنان آخرت را نمي‌بينند؛ اما بدان باور و ايمان دارند و کافران علاوه بر آن که آخرت را نمي‌بينند، از آن غافل نيز هستند تا هنگامي كه مرگشان فرا مي‌رسد و با کنار زده شدن پرده‌ها و حجاب‌هاي، فراروي آن‌ها، آخرتي که در دنيا از آن غافل بودند و انکار مي‌كردند را مي‌بينند و با التماس به خداوند مي‌گويند:


1. ق (50)، 22.

«رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً إِنَّا مُوقِنُون؛(1) پروردگارا ديديم و شنيديم، ما را بازگردان تا کار شايسته کنيم؛ چراکه ما يقين داريم».

و اين يقين آن جهاني ارزشي ندارد و سودي به حال آن‌ها نمي‌بخشد؛ چون آن يقين جبري است و اگر در دنيا نيز به دست مي‌آمد فايده‌اي نداشت. يقيني ارزش دارد که در دنيا و در پرتو تلاش، تفکر و استفاده از راهنمايي‌هاي پيامبران و اولياي خدا و عمل به آن‌ها به دست آيد. يقين تنها علم و انباشت يک سري مفاهيم که تأثيري در عمل و رفتار انسان ندارد نيست، بلکه باوري است فراتر از علم و رسوخ‌يافته در دل که انسان را وامي‌دارد به مقتضاي آن عمل کند.

 

زندگي، حرکتي هميشگي و پويشي آکنده از سختي‌ها به سوي آخرت

چنان‌که از آيات قرآن به دست مي‌آيد نسبت دنيا به آخرت، به نوعي نسبت ظاهر به باطن و پوسته به مغز است و دنيا آکنده از ناداني­‌ها و پرده‌هايي است که جلو شناخت حقايق را مي‌گيرند؛ اما در آخرت پرده‌ها كنار مي‌روند و نهان انسان‌ها و همه حقايق آشکار مي‌گردند. گرچه ما در عالم طبيعت گرفتار حجاب‌ها هستيم و حقايق را نمي‌بينيم و درک درستي از خداوند و ديدار او نداريم؛ اما با شتاب به سوي آخرت در حرکتيم و هر روز که از عمرمان کاسته مي‌شود، قدمي به آخرت نزديک‌تر مي‌شويم. اين سير و حركت تكاملي و ارادي، همانند حرکت


1. سجده (32)، 12.

جوهري يكنواخت نيست، بلکه همراه با رنج و زحمت است، حتي خوشي‌ها و لذت‌هاي آن نيز چنين مي‌باشد. اگر ما به راحت‌ترين زندگي‌ها نيز بنگريم، آن را آميخته با رنج‌ها مي‌يابيم، حتي غذا خوردن نيز خالي از رنج و خستگي نيست:

«لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ فِي كَبَد؛(1) به راستي که انسان را در رنج آفريديم».

اما زندگي در بهشت خالي از رنج و زحمت و سرشار از آسايش و لذت است. کساني که در اين دنيا عاشق عبادت خدا هستند، در آخرت نيز عاشق عبادت خدا خواهند بود و آن جا نيز پيوسته به عبادت خدا مي‌پردازند؛ چون از آن لذت فوق‌العاده مي‌برند. چه اينکه اکنون نيز فرشتگان همواره مشغول عبادت خدا هستند و از آن لذت بسيار مي‌برند و هيچ‌گاه از عبادت خدا خسته نمي‌شوند:

«وَلَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَنْ عِندَهُ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلا يَسْتَحْسِرُون؛(2) و هرکه در آسمان‌ها و زمين است براي اوست و کساني که نزد اويند از پرستش وي تکبر نمي‌ورزند و درمانده نمي‌شوند».

ما در پايان حرکت همراه با رنج خويش به جهان آخرت وارد مي‌شويم و آن جا همه خداوند را ملاقات مي‌کنند، ملاقاتي که در دنيا تحقق نمي‌يابد. در آن عالم همه همانند تشنه‌اي که مدت زيادي آب ننوشيده،


1. بلد (90)، 4.

2. انبياء (21)، 19.

عطش ملاقات خدا را دارند. بهشتيان بر حسب درجاتشان از ديدار خدا لذت مي‌برند و گاهي غرق توجه به خداوند مي‌گردند و در مقابل، جهنميان بهره‌اي از اين ديدار ندارند و حرمان از توجه خداوند درد و عذابي جانکاه بر جانشان مي‌نهد و هيچ‌گاه نمي‌توانند درد محروميت از انس با خدا را التيام بخشند و از آن عذاب دردناک رهايي يابند و براي ابد در حسرت بهره‌مندي از لذت‌هاي بهشت باقي مي‌مانند:

«وَنَادَى أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّه أَنْ أَفِيضُواْ عَلَيْنَا مِنَ الْمَاء أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْكَافِرِين؛(1) و دوزخيان بهشتيان را آواز مي‌دهند که از آن آب يا از آنچه خدا روزي شما کرده بر ما فرو ريزيد. مي‌گويند: خدا آن‌ها را بر کافران حرام کرده است».

 

ظهور قدرت و مالکيت مطلق خداوند در آخرت

در كل دستگاه آفرينش و نيز در اين دنيا كه بخش كوچكي از آن است، حاکميت و قدرت مطلق از آن خداست و همه کارها با اراده و مشيّت او انجام مي‌پذيرد؛ اما ستمگران و حاکمان فاسد، قدرت ظاهري و پوچ خود را به رخ ديگران مي‌کشند و در حق بندگان خدا ستم مي‌کنند. در آخرت براي همه روشن مي‌شود که قدرت مطلق از آن خداست و او مالک همه هستي است و آن گاه آتش قهر الهي همه ستمگران و عصيانگران را در خود فرو خواهد ‌برد:


1. اعراف (7)، 50.

«يَوْمَ هُم بَارِزُونَ لَا يَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ لِّمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّار؛(1) آن روز که آنان ظاهر گردند، چيزي از آن‌ها بر خدا پوشيده نمي‌ماند. امروز فرمانروايي از آن کيست؟ از آن خداوند يکتاي قهار است».

خداوند در همه جا و براي همه چيز حضور دارد و به تعبير حضرت امام خميني (رحمه الله): «عالم محضر خداست»؛ اما چون در اين عالم با علل و اسباب ظاهري رو به رو هستيم، حضور خداوند را درک نمي‌کنيم و نيز نمي‌توان آن را به آساني با برهان عقلي اثبات کرد. از اين رو، برخي از بزرگان گفته‌اند که منظور از حضور خداوند، حضور و احاطه علم خداوند برهمه هستي است. اما حضور خداوند را به روشني مي‌توان با ادله تعبدي ثابت کرد و از اين راه به آن ايمان آورد و چون شهود و درک حضور خدا براي ما ميسور نيست، ايمان به خدا و حضور او، ايمان به غيب است. در يکي از آيات قرآن، خداوند درباره احاطه خداوند بر عالم هستي و حضور عام او مي‌فرمايد:

«وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِيم؛(2) و مشرق و مغرب از آن خداست، پس به هر سو رو کنيد، آن جا روي [به] خداست. آري، خدا گشايشگر داناست».

با توجه به اين که حضور خداوند در دنيا را درک نمي‌کنيم، از آياتي که دلالت بر حضور خداوند در همه عالم و حرکت انسان به سوي او


1. مؤمن (40)، 16.

2. بقره (2)، 115.

دارند، چنين برداشت مي‌شود که دنيا عالم حجاب و ظاهر است و کُنه، واقعيت و باطن بسياري از حقايق در اين عالم شناخته نمي‌شود و معرفتي که از راه براهين عقلي يا تعبدي به آن‌ها به دست مي‌آيد، معرفت بالوجه است، با پشت سر نهادن دنيا، بخشي از پرده‌ها در عالم برزخ و بخش ديگر در عالم قيامت از برابر چشمان ما برداشته مي‌شود و همه حقايق را آشكارا مي‌بينيم و هيچ حقيقتي از ما پنهان نمي‌ماند:

«يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ * فَمَا لَهُ مِن قُوَّه وَلا نَاصِر؛(1) آن روز که رازها [همه] فاش شود. پس او را نه نيرويي ماند و نه ياري».

در آن عالم همه حضور خداوند را آشکارا درک مي‌کنند و مي‌فهمند که سروکارشان با خداست و از کسي جز خدا کاري ساخته نيست و حتي بدون اذن و اجازه خدا کسي نمي‌تواند سخن بگويد:

«يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلائِكَه صَفًّا لاَّ يَتَكَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرحْمَنُ وَقَالَ صَوَابًا؛(2) روزي که روح و فرشتگان به صف مي‌ايستند و [مردم] سخن نگويند، مگر کسي که [خداي] رحمان به او رخصت دهد و سخن راست گويد».

خداوند در آن عالم به گرفتاران عذاب تحمل ناشدني الهي كه درخواست تخفيف آن را دارند، مي‌فرمايد:

«اخْسَؤُوا فِيهَا وَلا تُكَلِّمُون؛(3) [برويد] در آن گم شويد و با من سخن نگوييد».


1. طارق (86)، 9.

2. نباء (78)، 38.

3. مؤمنون (23)، 108.

در فارسي براي دور کردن سگي كه به انسان حمله كرده واژه «چخ» را به کار مي‌برند و اين تحقيرآميزترين و توهين‌آميزترين واژه براي راندن سگ و يا کسي است كه درصدد تحقير او هستيم و عرب هنگامي كه مي‌خواهد سگ را از خود براند از واژه «اخسأ» استفاده مي‌كند كه همان تحقير و توهين را به همراه دارد.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org