قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

جلسه پنجم

 

 

نگاهى به پاره‌‌اى از شيوه‌‌هاى تشكيك در دين

 

 

دين‌‌زدايى و شبهه‌‌افكنى نتيجه سياست تساهل و تسامح

در جلسات قبل درباره الگو و سرمشق قراردادن اهل‌‌بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) و لزوم تأسّى و تبعيت از گفتار، رفتار و روش‌‌هاى عملى ايشان سخن گفتيم. گرچه مباحث از اين دست براى مردم ما حل شده است، اما با توجه به جوّ فرهنگى حاكم بر دنيا و جريان ارزش‌‌زدايى و دين‌‌زدايى كه متأسفانه برخى از اقشار جامعه ما را نيز تحت تأثير قرار داده، ضرورت دارد كه ما عقايد و مبانى فكرى خود را با استدلال‌‌هاى محكم و متقن به اثبات برسانيم تا بدين وسيله، شبهات و تشكيك‌‌ها و مغالطه‌‌ها بى‌‌اثر گردند. به همين منظور، به جهت اهميت مسأله تقليد و تأسّى از بزرگان دين و در جهت پاسخ‌‌گويى به شبهاتى كه به تقليد وارد شده، درباره تقليد صحبت كرديم. اشاره داشتيم كه عده‌‌اى اساساً تقليد و پيروى از ديگران را ناپسند و به عنوان يك ارزش منفى معرفى مى‌‌كنند؛ با اين توجيه كه هر انسانى عقل و قدرت تشخيص دارد و بايد بر اساس فهم و درك خود تصميم بگيرد و انتخاب كند و نبايد تابع ديگران گردد. اگر چنين شبهاتى از سوى افراد جاهل و بر اثر غفلت و يك سونگرى و تاثير پذيرى از برخى القائات شيطانى طرح گردد، پاسخ به آن راحت است و با روشن‌‌گرى، آن شبهات مرتفع مى‌‌گردد. اما اين شبهات با اهداف و انگيزه‌‌هاى شيطانى و با طرح و نقشه حساب شده، جهت تقدس‌‌زدايى و دين‌‌زدايى و در هماهنگى كامل با عوامل استكبار و

دشمنان اسلام براى فروپاشى نظام اسلامى و براى خارج ساختن دين از عرصه زندگى مردم، طرح مى‌‌گردند. از اين جهت، آنان به مسأله الگودهى در رفتار و زير سؤال بردن آن اكتفا نمى‌‌كنند، بلكه تبعيت از اقوال، گفتار و آموزه‌‌هاى دينى را زير سؤال مى‌‌برند و نوع عملكرد شبهه‌‌افكنانه و خطرناك آنها ما را متوجه نقشه‌‌هاى شوم آنها مى‌‌كند. اينجاست كه ما متوجه هشيارى و آينده‌‌نگرى مقام معظم رهبرى مى‌‌شويم كه بيش از ده سال پيش نسبت به تهاجم فرهنگى و جريانى كه براى تهاجم به مقدسات و دين شكل گرفته بود هشدار دادند. آن روز بسيارى از مردم و حتى خواص متوجه اهميت سخن ايشان نشدند و پى به چنين توطئه‌‌اى نبردند، اما اكنون به وضوح نمونه‌‌هاى آشكارى از فعاليت‌‌هاى ضد دينى مهاجمان به دين و فرهنگ و عوامل استكبار جهانى مشاهده مى‌‌شود.

كار ما به جايى رسيده كه در پناه حاكم شدن روح تساهل و تسامح در جامعه، صريحا مقدسات دينى مورد استهزا و سخريه قرار مى‌‌گيرند و احكام ضرورى دين انكار مى‌‌شوند. وقتى زنى جاهل و ناآگاه گفت: «الگوى ما اوشين است، نه فاطمه زهرا(عليها السلام)» امام(رضوان الله تعالى عليه) برآشفت و فرمود: اگر آن زن آگاهانه آن سخن را گفته، مرتد است، و با چنين هشدارهايى تا مدتى جامعه بيمه مى‌‌گشت. اما امروزه آن قدر سخنان كفرآميز تكرار شده و به گوش ما آشنا گشته، كه عكس‌‌العملى در برابر آنها بروز نمى‌‌دهيم و هيچ حساسيتى به خرج نمى‌‌دهيم، بلكه گاهى گويندگان چنين سخنانى از سوى افراد موجّه و بعضى از مسؤولان كشور تأييد نيز مى‌‌گردند!

 

سير تدريجى تشكيك در دين

كسانى كه به دنبال براندازى دين و نظام اسلامى، هستند، روش‌‌هاى گوناگونى را براى تشكيك در دين بر مى‌‌گزينند و با گزينش سيرى تدريجى، در آغاز در مسايل فرعى و كمتر تنش‌‌زا تشكيك مى‌‌كنند و به تدريج وقتى از حساسيت‌‌ها

كاسته شد و زمينه آماده گشت، در اصول اساسى ديانت تشكيك مى‌‌كنند. ما در سخنان خود، تحليلى روان‌‌شناختى از افراد مؤمنى كه به تدريج به سوى كفر كشانده مى‌‌شوند ارائه داده‌‌ايم. بر اساس آن تحليل، وقتى براى شخصى انجام برخى از دستورات و احكام دين دشوار است و تمايلى به انجام آنها ندارد و هواى نفس او را به طغيان وا مى‌‌دارد، ابتدا در فتواى مجتهد و مرجع تقليد تشكيك مى‌‌كند و مى‌‌گويد از كجا كه فتواى مجتهد درست باشد و او در فتوايش اشتباه نكرده باشد؛ آن هم با توجه به اينكه مراجع تقليد در فتواهايشان با يكديگر اختلاف دارند. پس با توجه به امكان اشتباه، فتوايشان غير قابل اعتماد است. وقتى به او گفته مى‌‌شود كه مجتهد به دلخواه خود فتوا نمى‌‌دهد و او با توجه به سنت و كلام معصوم فتوا مى‌‌دهد، به تشكيك در روايات مى‌‌پردازد و مى‌‌گويد از كجا روايتى كه مستند آن مجتهد بوده صحيح باشد، چون سند پاره‌‌اى از روايات ضعيف است و ما همان طور كه روايت صحيح داريم، رواياتى نيز داريم كه سندشان ضعيف است. وقتى براى او اثبات گرديد كه مجتهد در فتواى خود به روايت صحيح و بلكه متواتر استناد كرده و در جهت انتساب آن به معصوم شكى وجود ندارد، در سخن معصوم تشكيك مى‌‌كند و مى‌‌گويد از كجا كه امام درست گفته باشد و تنها ما شيعيان روايات امامان را مدرك احكام و فتاوا مى‌‌شماريم و اهل سنت چنين اعتقادى ندارند و سخنان اهل‌‌بيت(عليهم السلام) را قابل استناد نمى‌‌دانند.

حتى اگر ثابت شد كه در آن مورد خاص آيه قرآن وارد شده و مجتهد به قرآن تمسك كرده، در فهم مجتهد از قرآن تشكيك مى‌‌كند و مى‌‌گويد: قرائت‌‌ها مختلف است و ممكن است كه ديگران فهم ديگرى از قرآن داشته باشند و چنان نيست كه آنچه علما و مراجع از قرآن فهميده‌‌اند درست باشد. باز اگر ثابت شد كه آن آيه قرآنْ، صريح در معناى خاصى است و كسانى كه به زبان عربى و اصطلاحات آن آشنا هستند، تنها همان معنا را از آن آيه قرآن برداشت مى‌‌كنند و نمى‌‌توان معناى ديگرى از آن فهميد، مى‌‌گويد از كجا كه قرآن كلام خدا باشد!

امروزه عده‌‌اى اين بحث را مطرح مى‌‌كنند كه اصلا قرآن كلام خدا نيست و تعبيرات و برداشت‌‌ها و تحليل هايى است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) از حالت وحى خود ارائه كرده است. در نظر آنان وحى نيز يك حالت صامت است كه در آن مفهوم و لفظ نيست و پيامبر از حالت وحى خود تعبيرات و گفته‌‌هايى دارد و اين مجموعه، كلام پيامبر است نه خدا؛ و چون پيامبر نيز اشتباه مى‌‌كند، كلامش قابل استناد نيست! حتى اگر ثابت شود كه قرآن كلام خداست، در آن نيز تشكيك مى‌‌كنند و مى‌‌گويند از كجا كه كلام خدا درست باشد. چنان كه يكى از اساتيد دانشگاه، در دانشكده الهيات، گفته بود: بر فرض كه قرآن كلام خدا باشد، مى‌‌گوييم ممكن است كه خدا دروغ گفته باشد! البته بر اين ادعا استدلال نيز دارند و آن اينكه خوب و بد و راست و دروغ اعتبارى هستند و ما دروغ مصلحت‌‌آميز نيز داريم و ممكن است خداوند بر اساس مصلحتى دروغ گفته باشد!

آنچه گفتيم نمونه‌‌اى است از تسويلات شيطان و مراحلى كه شيطان براى انحطاط و انحراف در پيش روى انسان مى‌‌نهد و او را به كفر مى‌‌كشاند و اين فرجام كسى است كه از ولايت خداوند خارج گشته و ولايت شيطان را برگزيده است، و كسى كه ولايت شيطان را پذيرفت شيطان بر او تسلط مى‌‌يابد و او را به دنبال خود مى‌‌كشاند و در نهايت گرفتار جهنمش مى‌‌سازد: إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ؛(1) تسلط او تنها بر كسانى است كه او را به سرپرستى خود برگزيده اند و آنها كه نسبت به او [خدا]شرك مى ورزند.

شيطان براى اجراى نقشه‌‌هاى خود كارگزاران متعددى دارد كه هر يك بخشى از نقشه‌‌هاى او را اجرا مى‌‌كنند و تلاش مى‌‌كنند كه بندگان خدا را فريب دهند و از مسير حق منحرف سازند: قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ ؛(2) گفت: به عزتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم كرد.


1. نحل، 100

2. ص،82

چنانكه مقام معظم رهبرى فرمودند، امروز قلب و ايمان جوان‌‌هاى ما را هدف قرار داده‌‌اند و زنجيره‌‌اى از شبهات را به آنها القا مى‌‌كنند كه از تشكيك در تقليد از فقيه جامع الشرايط شروع مى‌‌شود و به عدم امكان فهم درست و واحدى از قرآن و روايات مى‌‌انجامد. ادعاى آنها در عدم امكان ارائه فهم و برداشت مطلق از قرآن و روايات، يا مستند به فلسفه هرمنوتيك است كه بر اساس آن، قرآن و روايات داراى تفسيرها، تاويل‌‌ها و قرائت‌‌هاى گوناگون و مختلفى است و نمى‌‌توان قرائتى را بر بقيه قرائت‌‌ها ترجيح داد؛ يا مستند است به نظريه‌‌اى در فلسفه دين است كه زبان دين را واقع نما و كاشف از واقع و حقيقت نمى‌‌داند. به هر روى، آنان از آنچه در رشته‌‌هاى گوناگون علوم انسانى مطرح شده براى از بين بردن عقايد و ايمان جوانان ما بهره مى‌‌گيرند. آنان در اجراى نقشه و توطئه خود تا آنجا پيش رفته‌‌اند كه در اين چند ساله پس از انقلاب اشخاصى را منحرف كرده‌‌اند كه باورش براى ما دشوار است و ما هيچ گاه تصور نمى‌‌كرديم كه در اين چند ساله اين تحولات و دگرگونى‌‌ها در آنها پديد آيد. از اين جهت، ما بايد هوشيار باشيم و ايمان خود را حفظ كنيم و سپس بكوشيم كه جوانان ما به انحرافات فكرى، عقيدتى و رفتارى گرفتار نگردند.

 

تشكيك در پيروى از پيشوايان دينى

چنان كه در جلسات پيشين گفتيم كه اگر تقليد با انگيزه حقيقت جويى نباشد و انسان رفتارى را از افراد غير صالح و غير شايسته اقتباس كند، چنين تقليدى غير عاقلانه و كوركورانه است؛ مثل كسانى كه كوركورانه از نياكان، قهرمانان ملى و يا ستاره‌‌هاى سينما تقليد مى‌‌كنند. چنين تقليدى مذموم و ميمونوار است. آن وقت عده‌‌اى مغالطه مى‌‌كنند و حكم تقليد در اين مصاديق را به همه موارد تعميم مى‌‌دهند. در صورتى كه تقليد اگر به انگيزه كشف حقيقت و به معناى رجوع جاهل

به عالم باشد، يك ضرورت اجتماعى است و به حكم عقل، در زندگى، گريزى از آن نيست، و بر اين اساس مى‌‌توانيم به رفتار اهل‌‌بيت تأسّى كنيم (تقليد مفهوم عامى دارد و شامل پيروى و دنباله روى در فكر، نظر و اعتقاد نيز مى‌‌شود، اما تأسّى مفهوم محدودترى دارد و تنها شامل الگوگيرى در رفتار مى‌‌شود). در مورد تأسّى به اهل‌‌بيت(عليهم السلام) دو شبهه وارد شده: شبهه اول عبارت است از اينكه بر فرض الگوگيرى در رفتار صحيح باشد، در مواردى رواست كه نقش مثبت داشته باشد و آن در جايى است كه الگوى صحيح فرا روى تربيت‌‌پذير باشد تا او با مشاهده آن الگو، بتواند از رفتارش پيروى كند. امّا كسانى كه در 1400 سال پيش زندگى مى‌‌كرده‌‌اند و ما آنها را نديده‌‌ايم، چگونه ما مى‌‌توانيم از رفتار آنها الگو بگيريم؟

پاسخ اين شبهه آن است كه هر چند تأسّى مستقيم به ائمه اطهار(عليهم السلام) به اين معنا كه ما رفتار آن حضرات را مشاهده كنيم و از آنها الگو بگيريم، فعلاً براى ما ممكن نيست و در اينجا كسانى مقصر هستند كه موجب غيبت وجود مقدس حضرت ولى عصر(عجل الله تعالى فرجه الشريف) و حرمان ما از محضر ايشان شدند، اما چنان نيست كه اگر دست ما از معصوم كوتاه است، ديگر ما راهى براى شناختن سيره و سنّت ايشان نداريم. اولا همان‌‌گونه كه در حوزه ارزش‌‌ها اگر امكان تحقق ارزش صددر صد نيست، بايد كوشيد كه ارزش فروتر و برخوردار از درجه پايين‌‌تر تحقق يابد، در اينجا نيز وقتى ما نمى‌‌توانيم مستقيما به معصوم تأسّى كنيم، بايد بكوشيم به كسى تأسّى كنيم كه به معصوم نزديك‌‌تر و شبيه‌‌تر است. به علاوه، آن الگوگيرى كه در روان‌‌شناسى مطرح است، تنها مربوط به الگوگيرى از معصوم نيست و گرچه معصوم الگوى ايده آلى است، اما وقتى كه جامعه از وجود او محروم است، بايد بكوشيم كسانى را كه از نظر علم، تقوا و معنويت فراتر از ديگران هستند و شباهت بيش‌‌ترى به معصوم دارند، الگوى

خودمان قرار دهيم. ثانياً مفهوم عام تقليد و پيروى، اختصاص به پيروى از الگوى مستقيم رفتارى ندارد و گرچه ما مستقيما به معصوم دسترسى نداريم اما با مطالعه آنچه در احاديث و سيره معصومان(عليهم السلام) و تاريخ درباره رفتار، خصال و ويژگى‌‌هاى آن حضرات وارد شده، مى‌‌توانيم رفتار آنها را كشف كنيم و در ذهن خود، الگويى رفتارى از آنها ترسيم و از آن پيروى كنيم.

شبهه دوم اين است كه ما مى‌‌پذيريم كه انسان در مسير تربيت خويش بايد از الگوهايى تبعيت كند و در مواردى تقليدْ عقلايى و صحيح و بلكه لازم است، اما نمى‌‌توانيم كسانى را كه در 1400 سال قبل زندگى مى‌‌كرده‌‌اند الگوى خود قرار دهيم؛ چون رفتار آنها مربوط به چندين قرن پيش بوده و بر فرض كه اين رفتار در زمان خود، نمونه و قابل اقتباس و پيروى بوده، اما امروزه با توجه به تغيير شرايط زمانى و مكانى، ديگر آن رفتار قابل تأسّى و پيروى نيست.

چنانكه دانستيم شبهه‌‌افكنان در مورد اصل تقليد مغالطه مى‌‌كردند و با استناد به مصاديق و مواردى كه تقليد در آنها كوركورانه و موجب گمراهى است و قرآن نيز آنها را مذمت كرده و مردم را از تقليد از نياكان باز داشته است، حكم اين مصاديق را به همه موارد تعميم مى‌‌دادند. ما در رد مغالطه آنها گفتيم كه اگر در مواردى تقليد ناپسند و غيرعقلايى بود، دليل آن نيست كه در همه موارد تقليد صحيح نباشد؛ بلكه تقليد در مواردى نه تنها صحيح بلكه از نظر عقلْ واجب و لازم نيز هست. در اينجا نيز آنان شبهه خود را در قالب يك مغالطه طرح مى‌‌كنند و با شمردن چند مورد از رفتار معصومان كه فعلاً تأسّى به آنها ممكن نيست، حكم آن موارد محدود را به همه موارد تعميم مى‌‌دهند و مى‌‌گويند كه اصلاً نمى‌‌شود به معصومان تأسّى كرد و زمان تأسّى به رفتار آنها گذشته است.

به عنوان نمونه، آنها مى‌‌گويند كه لباس شب عروسى حضرت زهرا(عليها السلام) از كرباس بود و يا ظروف جهيزيه ايشان سفالين بود و امروز كسى براى لباس

عروس و جهيزيه از كرباس و ظروف سفالى استفاده نمى‌‌كند. يا در آن زمان، بر طبق آنچه در تاريخ و روايات آمده، خانه‌‌هاى خود را از خشت خام مى‌‌ساختند و سقف آن را با شاخه و ليف خرما مى‌‌پوشاندند، و امروزه چنين خانه‌‌اى در حلبى آبادها نيز يافت نمى‌‌شود و به هيچ وجه نمى‌‌توان چنين زندگى‌‌اى را الگو قرار داد.

چنان‌‌كه ملاحظه مى‌‌شود آنها در شبهه و اشكال خود استناد مى‌‌كنند به امورى مانند استفاده از ظرف سفالين، خانه خشتى و لباس كرباس كه امروزه اقتباس از آنها ممكن نيست، و سپس نتيجه مى‌‌گيرند كه به هيچ وجه نمى‌‌توان به زندگى و رفتار امامان معصوم تأسّى كرد و امروزه بايد پرونده آن را بست و كنار نهاد و ما بايد راه و شيوه جديدى براى رفتار و زندگى خود برگزينيم و سعى كنيم در رفتار و زندگى خود از كشورهاى متمدن و پيشرفته تقليد كنيم كه در اين صورت، چنين تقليدى ميمون وار و ناصحيح نيست و بلكه عامل پيشرفت، توسعه و تكامل است!

 

شبهه تاريخ‌‌مندى گزاره‌‌هاى دينى و سيره پيشوايان دينى

شبهه‌‌افكنان، با طرح چند مثال پيش پا افتاده و ابطال آنها، الگوگيرى رفتارى از زندگى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اهل‌‌بيت(عليهم السلام) را رد مى‌‌كنند. سپس با توجه به اينكه مفهوم تقليدْ عام است و شامل تقليد در فكر، نظر، احكام، قوانين و ارزش‌‌ها نيز مى‌‌شود، عدم تأسّى و عدم الگوگيرى رفتارى را به مسايل گفتارى، عقايد، افكار و انديشه‌‌ها توسعه مى‌‌دهند و مى‌‌گويند: علاوه بر اينكه تقليد از مرجع تقليد صحيح نيست، تقليد از گفتار و رفتار ائمه اطهار(عليهم السلام) نيز كه در روايات و سنت بر جاى مانده از آن حضرات انعكاس يافته و منبع فقه ما به شمار مى‌‌رود، صحيح نيست. و اضافه مى‌‌كنند كه آن روايات و احكام گرچه در زمان خود مفيد و قابل اقتباس و عمل بود، اما تاريخ مصرف آنها گذشته است و چون آن احكام تاريخ‌‌مند بوده و

در شرايط خاصى كاربرد داشته‌‌اند، امروزه ديگر نمى‌‌توان به آنها عمل كرد و نه تنها مفيد نيستند، بلكه مضر نيز هستند؛ نظير دارويى كه تاريخ مصرف آن گذشته است و ديگر قابل مصرف نيست و بايد دور ريخته شود. چنين شبهاتى از سوى افراد منحرف در سطحى گسترده در روزنامه‌‌ها، مجلات و سخنرانى‌‌ها، در جهت رسيدن به اهداف شيطانى، مطرح مى‌‌گردد و به نوجوانان و جوانان ما القا مى‌‌شوند و بى‌‌ترديد اگر اقدامى صورت نگيرد و جلوى اين القائات شيطانى گرفته نشود، به تدريج تبديل به فرهنگى مى‌‌شود كه همه ارزش‌‌ها و باورهاى دينى ما را تهديد مى‌‌كند.

به هر روى، بايد به چنين شبهاتى پاسخ داده شود و بررسى شود كه آيا ارزش‌‌هاى اسلامى تاريخ‌‌مند و قابل تغيير است و همچنين رفتار اهل‌‌بيت(عليهم السلام) منحصر به زمان خودشان بوده و اكنون قابل اقتباس نيست، يا اينكه ارزش‌‌هاى اسلامى تاريخ‌‌مند نيست و اختصاص به زمان خاصى ندارد و همچنين پاره‌‌اى از رفتار اهل‌‌بيت در هر زمانى قابل تأسّى و اقتباس است؟ در مورد مثال‌‌هايى كه آنها از رفتار اهل‌‌بيت ذكر كردند، ما هم مى‌‌دانيم كه انجام دادن عين آنها لازم نيست و هيچ مجتهدى با استناد به رفتار اهل‌‌بيت در آن زمينه‌‌ها، نگفته است كه بايد خانه‌‌هاى خود را از خشت خام و شاخ و برگ خرما بسازيد. اما اين بدان معنا نيست كه به ساير رفتار اهل‌‌بيت نيز نمى‌‌شود تأسّى كرد و تفاوت بين رفتار قابل تأسّى با رفتار غيرقابل تأسّى، به جهت ملاكاتى است كه شرع مقدّس در اختيار ما نهاده، و به جهت آن ملاكات است كه ما در پاره‌‌اى از موارد تأسّى به رفتار اهل‌‌بيت را لازم نمى‌‌دانيم، اما تأسّى به رفتار آنها در ساير موارد را صحيح و لازم مى‌‌شمريم. ما از پيش خود حق نداريم بدون دليل بگوييم كه به برخى از رفتار اهل‌‌بيت بايد تأسّى كنيم و به برخى ديگر از رفتار آنها نبايد تأسّى كنيم.

برخى از افراد جاهل و غير آشناى به فقه و معارف اسلامى، وقتى مى‌‌بينند كه

در شرايط خاصى حكم برخى از موضوعات عوض مى‌‌شود و به برخى از احكام ديگر عمل نمى‌‌گردد، توهم مى‌‌كنند كه فقها از پيش خود آن احكام را تغيير مى‌‌دهند و حكم خداوند را عوض مى‌‌كنند! و در حقيقت، اگر جامعه احكامى را نپذيرفت و به آنها عمل نكرد، فقها مجبور مى‌‌شوند كه آن احكام را بردارند، و بنابراين ممكن است در آينده بقيه محرمات نيز جايز شوند!

يكى از بستگان ما كه چندين سال در خارج زندگى مى‌‌كرد، پس از انقلاب به ايران آمد و به صورت جدى امورى را ذكر مى‌‌كرد و مى‌‌گفت هنوز اينها حلال نشده‌‌اند؟ او خيال مى‌‌كرد كه وقتى در ايران انقلاب رخ داد، به تدريج كارهاى حرام حلال مى‌‌گردد و هر روز بايد منتظر بود كه حرامى حلال گردد! چنين تصورى ناشى از فرهنگ غرب و اختياراتى است كه كليسا دارد. جايگاه كليسا و پاپ و كشيشان در غرب با جايگاه فقها و مراجع تقليد در عالم تشيع متفاوت است: نگاه ما به فقها و مراجع تقليد، نگاه به كارشناسى است كه بهتر از ديگران به احكام شرعى آشناست و بهتر از ديگران مى‌‌تواند احكام شرعى را از قرآن و روايات و منابع فقه استخراج كند و به هيچ وجه حق تشريع ندارد. اما آنان براى كليسا به نوعى حق تشريع قائلند و معتقدند كه كليسا با اختياراتى كه دارد مى‌‌تواند احكام را عوض كند. پس با توجه به گرايشى كه بيشتر در كليساى كاتوليك وجود دارد پاپ و ارباب كليسا اين اختيار را دارند كه حرامى را حلال كنند.

خيال مى‌‌كنند كه اگر ما مى‌‌گوييم بايد از مراجع تقليد كرد، اعتقاد داريم كه آنها مى‌‌توانند از پيش خود چيزى را حرام و يا حلال كنند. نمى‌‌دانند كه تصرف در احكام الهى بزرگ‌‌ترين گناه و بسان شرك است و كسى كه سعى كند حكمى از احكام الهى را تغيير بدهد، مثل اين است كه به خدا شرك ورزيده است و لحن آيات قرآن و روايات در اين مورد، بسيار قاطع و كوبنده است و حتى خداوند به پيامبر خويش نيز اجازه نداده كه از پيش خود حكمى بياورد و اگر بر فرض محال

چنين مى‌‌كرد، او را شديدتر و سخت‌‌تر از كيفر هر گناه كار ديگرى كيفر مى‌‌داد: وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ. لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالَْيمِينِ. ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ ؛(1) اگر او سخنى دروغ بر ما مى‌‌بست، ما او را با قدرت مى‌‌گرفتيم؛ سپس رگ قلبش را قطع مى‌‌كرديم.

آنان با توجه به چنين خيال خامى كه مراجع تقليد مى‌‌توانند احكام خدا را تغيير دهند، با تشكيك در احكام و دسيسه‌‌هاى شيطانى تلاش مى‌‌كنند كه افكار عمومى را همسو با خود سازند و زمينه اجتماعى لازم براى تغييرات را فراهم آورند تا به تصور آنان دستگاه روحانيت مجبور گردد تابع افكار عمومى شود و احكامى را كه مردم نمى‌‌پسندند تعطيل كنند و به جاى آنها احكامى را جعل كنند كه افكار عمومى مى‌‌پسندد.

حاصل شبهه اين است كه ديگر رفتار ائمه اطهار(عليهم السلام) قابل انجام نيست و ما نمى‌‌توانيم آنها را الگوهاى رفتارى خود قرار دهيم و نمى‌‌توان انتظار داشت كه حضرت زهرا(عليها السلام) الگوى زنان جامعه ما باشند و امروزه الگوى آنان شخصيت‌‌هايى چون اوشين و يا چهره‌‌هايى هستند كه اوايل انقلاب از كشور فرار كردند و امروز به جهت وجود جوّ تساهل و تسامح به ايران برگشته‌‌اند و به عنوان الگو معرفى مى‌‌گردند. آنان به عدم تأسّى و عدم الگوگيرى رفتارى از بزرگان دين اكتفا نمى‌‌كنند، بلكه شبهه را به حوزه احكام و ارزش‌‌ها نيز سرايت مى‌‌دهند و مى‌‌گويند: امروزه نمى‌‌توان بسيارى از احكام و حدود اسلامى را اجرا كرد: ديگر نمى‌‌توان دست دزد را بريد و يا نمى‌‌توان كسانى را كه مرتكب اعمال زشت مى‌‌شوند تازيانه زد.

در اوايل انقلاب كه دانشگاه‌‌ها تعطيل شد، حضرت امام(رضوان الله عليه) دستور دادند كه براى بازسازى دانشگاه و تأسيس دانشگاه اسلامى، حوزه با


1. حاقه، 44 ـ 46.

اساتيد دانشگاه همكارى داشته باشد. در جهت تحقق بخشيدن به اين فرمان، دفتر همكارى حوزه و دانشگاه تأسيس شد و بنا شد با همكارى اساتيد حوزه و اساتيد متدين دانشگاه، برنامه‌‌هاى درسى متناسب با دانشگاه اسلامى تدوين گردد و متون و كتاب‌‌هاى درسى با محتواى اسلامى نوشته شود؛ بنده نيز با آن جمع همكارى داشتم. در يكى از جلسات، تصميم گرفتيم كه نزد يكى از اساتيد دانشگاه تهران كه در رشته حقوق تخصص داشت و لباس روحانى برتن داشت و از بستگان نزديك يكى از مراجع تقليد بود برويم و از ايشان تقاضا كنيم كه به گروه حقوق دفتر همكارى حوزه و دانشگاه بپيوندد و ما را در جهت تدوين حقوق اسلامى يارى رساند. تصور ما اين بود كه ايشان از درخواست ما مبنى بر تدوين كتاب‌‌هاى حقوقى مبتنى بر مبانى اسلامى استقبال مى‌‌كند. به اين جهت از ايشان دعوت كرديم كه به دانشگاه شهيد بهشتى كه برنامه‌‌ها و فعاليت‌‌هاى ما در آنجا اجرا مى‌‌شد، تشريف بياورند. ايشان تشريف آوردند و ابتدا بنده به عنوان مقدمه سخنانى را طرح كردم و از جمله گفتم كه با توجه به استقرار نظام اسلامى در اين كشور، ضرورت دارد كه دانشگاه‌‌ها بر اساس مبانى اسلامى اداره شوند و بايد اساتيد محترم همكارى كنند تا تحولاتى متناسب با شرايط جديد در دانشگاه‌‌ها پديد آيد. از اين جهت، با توجه به اينكه حقوق ارتباط نزديكى با احكام اسلامى دارد، لازم است از اساتيد متعهّد دانشگاه در جهت تدوين حقوق اسلامى استفاده شود.

ايشان از ما تشكر كرد و گفت پس از انقلاب ما را كنار گذاشتند و كسى به سراغ ما نيامد و اينكه حوزه به فكر دانشگاه افتاده قدم مثبتى است كه برداشته شده و جاى تشكر دارد سپس افزود: شنيده‌‌ام كه هنوز برخى از آخوندها در قم خيال مى‌‌كنند كه امروز هم بايد افراد متخلّف را مثل خر چوب زد و كسى كه زنا مى‌‌كند بايد تازيانه زد! ما يكه خورديم و پيش خود گفتيم از چه كسى براى همكارى دعوت كرده‌‌ايم. به هر ترتيبى بود با رعايت ادب و متانت جلسه را جمع

كرديم و با ذكر اين مطلب كه در مواردى افراط و تفريط انجام مى‌‌گيرد و بايد كوشيد كه با روش صحيح عمل كرد جلسه را خاتمه داديم.

 

ضرورت مقابله با مظاهر كفر و ارتداد

وقتى در آغاز انقلاب داماد يكى از مراجع تقليد كه در حوزه تحصيل كرده بود احكام جزايى اسلام را مسخره مى‌‌كرد، تعجبى ندارد شخصى كه در حوزه درس نخوانده و با مبانى اسلامى آشنايى ندارد و از جايگاه يكى از پست‌‌هاى حساس كشور بگويد: «ما به دينى كه آزادى را تضمين نكند مرتديم!» آزادى را نيز چنين تفسير كرده‌‌اند كه «هر وقت مردم خواستند حكومت و نظام اسلامى را براندازند، هيچ تنشى در جامعه پديد نيايد». معناى اين سخن اين است كه در صورتى ما اسلام را قبول داريم و به آن ايمان خواهيم داشت كه اجازه دهد ما ريشه‌‌اش را بكنيم. اما اگر اسلام به ما اجازه ندهد كه نظام اسلامى را براندازيم و احكام اسلامى را تعطيل كنيم، آن را قبول نداريم چون آزادى مردم را تأمين نكرده است. وقتى كسانى احكام جزايى اسلام را مسخره مى‌‌كنند و يا كسانى در لباس روحانيت مى‌‌گويند حكم بريدن دست دزد تنها يك حكم بازدارنده است و اگر راه ديگرى براى جلوگيرى از دزدى وجود داشته باشد، ديگر نبايد دست دزد را قطع كرد، به واقع خط بطلان مى‌‌كشند روى احكام ضرورى اسلام كه با نص قرآن ثابت شده‌‌اند و اين خود نمودى از كفر و خروج از ايمان است. چون فاصله بين كفر و ايمان اندك است و ممكن است افرادى به راحتى از سلك ايمان خارج گردند و به سلك كفر درآيند و چنين تغيير و تحولى در آخرالزمان فراوان رخ مى‌‌دهد؛ چنان كه امام صادق(عليه السلام) درباره احوال مردم در آخر الزمان فرمودند: اِنَّ الْعَبْدَ يُصْبِحُ مُؤْمِناً و يُمْسى كافِرا؛(1) (در آخر الزمان) انسان صبح مؤمن است و شب كافر مى گردد.


1. بحار الانوار، ج 69، باب 34، روايت 17، ص 225.

وقتى ما بچه بوديم از منبرى‌‌ها مى‌‌شنيديم كه مى‌‌گفتند «در آخرالزمان نگاه داشتن دين مثل نگاه داشتن آهن گداخته در كف دست است». آن روز باور اين سخن كه مضمون روايات نيز هست براى ما دشوار بود و تعجب مى‌‌كرديم كه چگونه دين دارى و اعتقاد به خدا، قيامت و خواندن نماز و گرفتن روزه مثل نگاه داشتن آتش در كف دست است. سال‌‌ها معناى آن سخن را نفهميديم؛ اما امروز به راحتى آن سخن براى ما عينيت مى‌‌يابد. چون مى‌‌بينيم كه در نشريه‌‌هاى پرتيراژ، كتاب‌‌ها و سخنرانى‌‌ها ضروريات اسلام انكار مى‌‌شود و احكام دين را مسخره مى‌‌كنند و نَفَس از كسى بر نمى‌‌آيد. فكر مى‌‌كنيد وقتى شخصى مثل آغاجرى در سخنرانى خود امامان معصوم(عليهم السلام) و احكام دين را مسخره مى‌‌كند، قضيه به همين جا ختم مى‌‌شود؟ والله اگر حكم اعدام او اجرا نگردد، سال آينده حداقل ده نفر مثل او پيدا مى‌‌شوند و به عنوان عامل استعمار و مجرى توطئه‌‌ها و نقشه‌‌هاى آنها به مقدسات و احكام دين ما هجمه خواهند برد.

چندى پيش با نقشه استعمار پير انگليس بنا شد در كشور نيجريه در افريقا كه بيش از صد ميليون جمعيت دارد و اكثريت مردم آن مسلمان هستند و حكومت آن در دست مسيحيان است، جشنواره‌‌اى به نام «ملكه زيبايى» برگزار گردد و از افرادى در سراسر دنيا دعوت كردند كه در اين جشنواره شركت كنند. قبل از آن تلاش كردند كه شرايط فرهنگى و اجتماعى لازم را براى اجراى نقشه‌‌هاى خود فراهم سازند و كوشيدند تا حساسيت و عكس العمل مردم مسلمان آن كشور در مقابل حمله به مقدسات آنان را ارزيابى كنند. از جمله يك نويسنده مسيحى را مامور كردند تا عليه مقدسات مسلمانان مقاله‌‌اى بنويسد و به ساحت مقدس پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) توهين كند. در مقابل، مردم غيرتمند نيجريه در اعتراض به آن مقاله ننگين دست به تظاهرات و شورش زدند و صدها كشته دادند. نمونه آنچه در آنجا اتفاق افتاد در روزنامه‌‌هاى ما نيز اتفاق مى‌‌افتد، اما چون در آنجا وزارت

فرهنگ و ارشاد اسلامى نيست تا فرهنگ تساهل و تسامح را ترويج كند، مردم آن گونه حساسيت و عكس العمل نشان مى‌‌دهند. در آنجا چون هنوز انديشه استعمارى و خطرناك جامعه چند صدايى و پلوراليسم دينى رواج نيافته، مسلمان پاى دينش مى‌‌ايستد و از آن حمايت مى‌‌كند. اما در كشور انقلابى و اسلامى ما كه مركز حاكميت فرهنگ اسلام است و بنيان گذار انقلابش غيرتمندترين انسان اين عصر نسبت به اسلام و احكام آن بود، كار به جايى رسيده كه كسانى صريحاً در روزنامه‌‌ها، كتابها و سخنرانى‌‌هاى خود بر ضد اسلام تبليغ مى‌‌كنند و احكام و معارف اسلامى را مسخره مى‌‌كنند و برخى مسؤولين خيلى راحت از كنار آن مى‌‌گذرند و تنها به يك موضع‌‌گيرى سرد و بى اثر اكتفا مى‌‌كنند و مى‌‌گويند: «نبايد آن سخنان را مى‌‌زدند». اگر اين روند تداوم يابد، معلوم نيست كار ما به كجا بينجامد.

شكى نيست كه همه ما در برابر اين هجوم شيطانى به مقدسات كه از هجوم نظامى خطرناك‌‌تر و زيان بارتر است مسؤوليم و در درجه اول مسؤوليت متوجه روحانيت است كه از مكتب اهل‌‌بيت استفاده كرده و معلوماتى را اندوخته و اين وظيفه را به عهده گرفته است كه از اسلام و تشيع دفاع كند؛ و اگر سكوت كند، فردا جوابى نخواهد داشت. البته مردم و دولت اسلامى وظايفى دارند كه بايد بدان عمل كنند و در چنين مواردى همه ما وظيفه مشتركى داريم. اما ويژگى صنف روحانيت و شرايط و قابليت‌‌هاى آن، ايجاب مى‌‌كند كه بيش از ديگران در قبال مسايل دينى و فرهنگى، احساس مسئوليت كنيم. از اين رو، بايد شبهات را از نظر منطقى تحليل كنيم و به ارائه پاسخ صحيح و منطقى و جامع به آنها بپردازيم.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org