- مقدمه
- جلسه اول: جستارى در مقامها و وظايف پيامبر و امامان معصوم(صلوات اللّه عليهم اجمعين)
- جلسه دوم: بررسى حقيقت تقليد و جايگاه و ضرورت آن
- جلسه سوم: بازخوانى انگيزههاى تقليد و تبعيت از ديگران
- جلسه چهارم: امكان و ضرورت تأسّى و تبعيت از معصوم
- جلسه پنجم: نگاهى به پارهاى از شيوههاى تشكيك در دين
- جلسه ششم: بررسى حوزههاى تبعيت از عقل و وحى
- جلسه هفتم: نگرش اسلام و ليبراليسم به سنتها، باورها و ارزشها
- جلسه هشتم: نقد و بررسى نظريه عدم ثبات قوانين و احكام
- جلسه نهم: مقابله جبهه نفاق و كفر با جبهه حق
جلسه چهارم
امكان و ضرورت تأسّى و تبعيت از معصوم
مرورى بر مطالب پيشين
گفتيم كه يكى از وظايف مهم انبياى الهى تربيت انسانهاست و در فرهنگ قرآنى از تربيت به «تزكيه» تعبير مىگردد. همچنين گفتيم كه اين وظيفه پس از پيامبر خاتم(صلى الله عليه وآله) به عهده ائمه اطهار(عليهم السلام) نهاده شد. آنگاه اين بحث مطرح گرديد كه مهمترين راهكار تربيت، نشان دادن الگو، نمونه و سرمشق عملى است. از اين رو، هم در قرآن و هم در روايات بر اين نكته تأكيد شده كه ما به رفتار اولياى خدا و بزرگان دين تأسّى و اقتدا كنيم و روش و سيره آنها را در رفتار خود عينيت و تحقق بخشيم. مسلماً مسأله تبعيت و تأسّى و تقليد از اولياى دين و سايرين، پيشفرضهايى دارد كه ابتدا بايد به آنها پرداخته شود. از اين جهت، اين سؤال را مطرح كرديم كه اساساً تقليد و تبعيت از ديگران صحيح است يا نه؟ در پاسخ گفتيم كه تقليد امرى فطرى و عقلايى است و ضرورتى اجتنابناپذير در زندگى انسان است و اگر كسى در هيچ موردى نخواهد از ديگران سؤال كند و از غير خود تقليد و پيروى نكند، زندگىاش به سامان نمىرسد. اما چنان نيست كه انسان در هر موردى و از هر كسى مىتواند تقليد كند و تقليد و پيروى از ديگران، وقتى منطقى و صحيح است كه شرايط آن فراهم گردد و چنان كه گفتيم، در مواردى تقليد و پيروى از ديگران مذموم و خطرناك است.
مطلب ديگرى كه بدان اشارت رفت اين بود كه در مبحث تقليد به سه نكته بايد توجه داشت: نكته اول: در چه مواردى مىتوان و بايد تقليد كرد؟ نكته دوم: از چه كسى بايد تقليد كرد؟ و نكته سوم: با چه انگيزهاى بايد تقليد كرد؟ پاسخ اجمالى اين است كه اساساً در مواردى كه انسان نياز به معرفت و شناختى دارد و آن معرفت براى او فراهم نيست و ابزار و راه صحيحى كه او را به آن معرفت برساند نمىشناسد و يا قدرت فكرى او ضعيف است و يا فرصت كافى براى انديشيدن و فراهم ساختن آن معرفت ندارد و به هر دليلى از پيش خود نمىتواند پاسخى قطعى به نياز خويش پيدا كند، مىتواند تقليد كند. همچنين از كسانى بايد پيروى و تقليد كند كه در زمينه نيازمندى انسان، معرفت و آگاهى لازم را دارند و مىتوان در پرتو تقليد از آنها به معرفت و شناخت صحيح دست يافت. بالطبع اين نكته نيز روشن مىشود كه انگيزه انسان در تقليد بايد كشف حقيقت باشد. چون ما به دنبال حقيقت هستيم تا بدان عمل كنيم، و چون خودمان حقيقت را نمىشناسيم، از كسانى تقليد مىكنيم كه به آن حقيقت واقف هستند و مىتوانند ما را بدان رهنمون گردند. بىشك چنين تقليدى صحيح و خردمندانه است. اما گاهى انسان با انگيزه كشف حقيقت از ديگران تبعيت نمىكند، بلكه كوركورانه و با انگيزههاى ناصحيح و غيرمنطقى به دنبال ديگران راه مىافتد و از آنان تقليد مىكند. اين تقليدهاى كوركورانه گاهى با انگيزه تعصبات قومى انجام مىگيرد و مردمى تنها بدان دليل كه نياكانشان مرام و عقيدهاى داشتهاند و به سنتهايى عمل مىكردهاند، از سنتها و عقايد نياكانشان پيروى مىكنند؛ هرچند آنها نادرست باشند. با توجه به خطراتى كه چنين تقليدى براى جامعه دارد، در قرآن كراراً از تقليد و تبعيت كوركورانه از نياكان نكوهش شده است.
گاهى تقليد كوركورانه از سوى كسانى صورت مىپذيرد كه احساس حقارت و بىهويتى مىكنند و صرفاً براى خودنمايى و كسب شهرت و شخصيت، از
ديگران تقليد مىكنند و در رفتار و انتخاب فرم لباس و اصلاح سر و صورت خود به آنان شباهت مىجويند.
چنان كه گفتيم تقليد در صورتى صحيح و عقلايى و آگاهانه است كه به انگيزه كشف حقيقت انجام پذيرد و در اين راستا، انسان از كسانى تقليد كند كه معلومات بيشترى دارند و بهتر از ديگران حقيقت را مىشناسند. البته بهترين گزينه و ايدهآل تبعيت از كسانى است كه مرتكب هيچ خطا و اشتباهى نمىشوند و اگر گزينه اصلح و ايدهآل فراهم نيامد، بايد از كسانى تقليد كرد كه در زمينه مورد نظر تخصص بيشترى دارند و كمتر از سايرين خطا مىكنند. اين روشى است معقول و منطقى و پسنديده و همواره سيره عقلا در مواردى كه نياز به دانش، مهارت و تخصصى داشتهاند، بر اين استوار بوده كه از متخصصترين و عالمترين در هر فن و رشتهاى تبعيت مىكرده و مىكنند. درست به همين دليل، ما سعى مىكنيم كه در مسايل و احكام فقهى از كسانى تقليد كنيم كه اعلم و افقه از ديگران هستند و دانش فقهى آنها بيش از ديگران است.
چگونگى تأسّى به معصومان در عصر غيبت
بزرگترين نعمتى كه خداوند در اختيار مسلمانان و به خصوص شيعيان قرار داد، وجود مبارك پيامبر(صلى الله عليه وآله)و ائمه اطهار(عليهم السلام) است. شخصيتهاى عالىقدرى كه سرآمد و والاترين بندگان خدا و برخوردار از كمال و علم بىشمار هستند و همه ملكات و فضايل انسانى و الهى را دارا مىباشند و در عين حال، در معرفت و شناخت و رفتار، معصوم هستند و ممكن نيست خطا و اشتباهى در انديشه، شناخت و رفتارشان رخ دهد. ايشان با توجه به شايستگىهايى كه دارند اسوه و الگويى ايدهآل براى ما مسلمانان مىباشند و ما بدون دغدغه و نگرانى و با خيال راحت مىتوانيم به رفتار و سيره آنها تأسّى و اقتدا كنيم و بر ما لازم است كه قدر
اين نعمت والا و بزرگ را بدانيم و خداوند را به پاس آن شكرگزاريم و در اين انديشه باشيم كه اگر خداوند متعال اين انسانهاى مقدس را به ما معرفى نمىكرد تا با اقتداى به آنها و قدردانى از وجود مباركشان به طريق هدايت و صواب رهنمون گرديم، ما نيز چون كسانى كه از اين نعمت بزرگ محرومند، در جهالت و بىخبرى باقى مىمانديم و به گمراهىهايى كه فرقههاى گوناگون در گوشه و كنار عالم بدان مبتلا گرديدهاند مبتلا مىگشتيم. براين اساس، اقتدا كردن به حضرات معصومين نه تنها صحيح است بلكه ضرورت نيز دارد و اگر ما به آنها تأسّى نجوييم گمراه مىگرديم.
در اين جا دو سؤال و دو شبهه پيش روى ماست كه بايد بدانها پاسخ گوييم:
پرسش اول اين است كه در زمان حضور پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليهم السلام) براى مسلمانان كه مستقيماً با آن حضرات ارتباط و مراوده داشتند و رفتارشان را مشاهده مىكردند و گفتارشان را مىشنيدند، ممكن بود كه مستقيماً به رفتار آن حضرات تأسّى جويند و آنها را الگو و مقتداى خويش قرار دهند و در اصطلاح، قدم در جاى پاى آنها نهند. (البته در زمان حضور معصومين(عليهم السلام)تنها كسانى كه در پيروى و محبت به آنها صادق بودند، بدانها تأسّى مىكردند و با كمال تأسف با اينكه بيش از دويست و پنجاه سال امامان معصوم(عليهم السلام) بين مردم حضور داشتند و با آنها زندگى مىكردند و مردم مىتوانستند به رفتارشان تأسّى كنند، بسيارى از مردم نه تنها به آنها اقتدا نكردند، بلكه در حقشان ظلم و جفا روا داشتند.) اما ما در زمانى زندگى مىكنيم كه دستمان از پيامبر و امامان معصوم(عليهم السلام) كوتاه است و امام زمان(عجل الله تعالى فرجه الشريف) هم در غيبت به سر مىبرند، چگونه مىتوانيم به رفتار آنها تأسّى جوييم؟ اگر وجود مقدس حضرت ولى عصر(عجل اللّه تعالى فرجه الشريف) در بين ما حضور داشتند، براى ما امكان تأسّى و اقتداى به ايشان به معناى دقيق كلمه ميسر بود و ما مىتوانستيم با مشاهده مستقيم رفتار ايشان، مستقيماً از ايشان تبعيت كنيم و در هر موضوعى
به رأى و نظر ايشان عمل كنيم و در هر زمينهاى حق براى ما عيان مىگشت و راه هموار مىشد و به اين همه گمراهىها، اختلافات و اشتباهاتى كه اكنون بدان مبتلا گشتهايم مبتلا نمىشديم. اما افسوس كه محروميت از حضور آن حجت و ولى خدا و غيبت آن حضرت، باعث گرديده كه ما نتوانيم مستقيماً به رفتار ايشان اقتدا كنيم و ناچاريم كه اين حرمان و محروميت جانكاه را تحمل كنيم و نفرين بفرستيم بر كسانى كه در حق اهلبيت(عليهم السلام) ظلم و جفا كرده و مىكنند و باعث محروم گشتن ما از حضور حجت خداوند(عجل اللّه تعالى فرجه الشريف) گشتهاند.
پاسخ شبهه و پرسش فوق اين است كه هر چند براى ما ميسر نيست كه مستقيماً به ائمه معصومين(عليهم السلام) تأسّى و اقتدا كنيم، اما به صورت غيرمستقيم مىتوانيم به آنها اقتدا كنيم. توضيح اينكه گرچه در عصر و زمان ما ائمه حضور ندارند تا رفتار آنان را مشاهده كنيم و به آنها تأسّى جوييم، اما ما مىتوانيم از لابلاى احاديث و سنّت بر جاى مانده از ائمه اطهار و تاريخ زندگانى آن حضرات، چهره و سيماى روشنى از آنها در ذهن خود ترسيم كنيم. تا حدودى براى ما ميسر است كه با مشاهده روايات قطعى كه مفاد و دلالت آنها براى ما روشن و واضح گشته است و همچنين سيره زندگانى آن حضرات، روش و منش ائمه اطهار(عليهم السلام) را بشناسيم و از اين طريق شمايى از رفتار و باورهاى آنان را در ذهن خود پديد آوريم و از آنها پيروى كنيم. بلاتشبيه، نظير كسى كه شخصى را از نزديك نديده، اما تصوير و فيلم او را در تلويزيون مشاهده مىكند و از اين طريق چهره و رفتار او برايش مجسم مىگردد.
شبهه عدم امكان تأسّى به معصومان و پاسخ آن
شبهه و پرسش دوم عبارت است از اينكه شرايط زمانى و مكانى در رفتار ائمه معصومين(عليهم السلام) دخالت داشته است و اساساً نمىتوان نقش زمان و مكان را در مسأله تقليد ناديده گرفت و چه بسا رفتارى در برههاى خاص امكان تحقق داشته
باشد ولى در زمان ديگرى، نتوان آن رفتار و عمل را انجام داد. بر اين اساس، حداكثر تا پنجاه و يا صد سال پس از زمان ائمه معصومين(عليهم السلام) تقليد و تبعيت از رفتار آن حضرات ميسور بود و با توجه به اينكه بيش از هزار و چند صد سال از آن زمان مىگذرد، ديگر امكان تقليد و تأسّى از رفتار آنها وجود ندارد. مثلا در آن زمان، در جنگها از شمشير و نيزه و اسب استفاده مىشد، اما امروزه با توجه به وجود سلاحهاى مدرن، ديگر امكان جنگيدن با شمشير وجود ندارد. همچنين در آن زمان خانهها و ساختمانها را از مصالح سادهاى چون خشت خام و چوب درخت خرما مىساختند، كه امروزه نوعاً از چنين مصالحى در ساخت خانهها استفاده نمىشود.
در زمان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) حجرههاى محقرى در اطراف مسجد آن حضرت بنا گرديد كه متعلق به همسران آن حضرت بود و خانهاى هم به اميرالمؤمنين(عليه السلام) تعلق داشت. پس از گذشت زمانى آن حجرهها متروك ماند و كسى در آنها سكنى نداشت، تا اينكه در زمان حكومت عمر بن عبدالعزيز تصميم گرفتند كه مسجدالنبى را توسعه دهند و به بازسازى مسجد و خانهها و حجرههاى اطراف آن بپردازند. وقتى مشغول تخريب آنها شدند، مشاهده كردند كه آن حجرههاى كوچك و محقر از ديوارهاى خشتى ساخته شدهاند كه سقف آنها با شاخه و ليف خرما پوشيده شده است. خانه همسر پيامبر(صلى الله عليه وآله) چنين وضعيتى داشت، خانههاى بزرگ هم شرايط چندان بهترى نداشت و حداكثر ديوار خشتى آن خانهها را با كاهگل اندود مىكردند. جلوى هر خانه و يا حجرهاى پوستى مىانداختند و بر روى آن علف براى گوسفند خود مىريختند و گاهى در بعضى از خانهها شتر آبكشى بود كه از آن براى بيرون آوردن آب از چاه استفاده مىكردند. حال با توجه به اينكه خانه پيامبر(صلى الله عليه وآله)و اميرالمؤمنين(عليه السلام)كه حاكم زمان خويش نيز بودند چنين وضعيتى داشت، آيا ما كه در صدد تبعيت و تقليد از آن بزرگواران هستيم، مىتوانيم با تأسّى به آنها چنان خانهها و زندگىاى براى خود برگزينيم؟
كسانى از روى شيطنت، يا جهل و غفلت، در صدد القا و اشاعه اين شبهه برمىآيند و مىگويند: زندگى و رفتار ائمه اطهار مربوط به زمان و شرايط اقليمى و جغرافيايى خاصى بود و با توجه به تغيير زمان و ساير شرايط، امروزه نمىتوان به رفتار و زندگى آنها تأسّى كرد. امروزه نمىتوان زندگى حضرت زهرا(عليها السلام) را كه مربوط به 1400 سال قبل بود، الگوى زنان قرار داد و ادعاى تأسّى و تبعيت از ايشان غيرواقعى و غير عملى است.
شكى نيست كه قرآن ما را به تأسّى و تبعيت از رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) دعوت مىكند و مىفرمايد: لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللّهَ وَ الْيَوْمَ الْأَخِرَ وَ ذَكَرَ اللّهَ كَثِيراً؛(1) هر آينه شما را در [خصلتها و روش]پيامبر خدا نمونه و سرمشق نيكو و پسنديده اى است، براى كسى كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خداى را بسيار ياد مى كند.
علاوه بر اطلاق اين آيه كه بر تأسّى به رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را در همه شؤون زندگى تأكيد مىكند، روايات متواترى وارد شده كه ما را به تأسّى از آن حضرت و همچنين ائمه اطهار(عليهم السلام)دعوت مىكنند. با توجه به اينكه قرآن و روايات ما را به تأسّى و تبعيت از بزرگان و اولياى دين دعوت مىكنند ضرورت دارد كه به شبهه فوق پاسخ گوييم و ساحتها و زمينههايى را كه انسان، به مقتضاى عقل و فطرت و براى رفع نيازمندىهاى خود، بايد تأسّى و تبعيت از ديگران كند برشماريم:
ساحتهاى تقليد
الف . ساحت باورها
از جمله ساحتها و زمينههاى تقليد و تبعيت از ديگران، باورها، مسايل فكرى، نظرى و اعتقادى است. پارهاى از اصول و مسايل اعتقادى بايد با برهان عقلى ثابت گردند و عقل توانايى دست يافتن به آنها را دارد؛ نظير اصل توحيد، نبوت و
1. احزاب، 21.
معاد. اين بخش از اصول اعتقادى را ما با براهين عقلى اثبات مىكنيم و در اين زمينه، تعبد و تقليد جا ندارد. اما بخشى از مسايل اعتقادى و باورها را نمىتوان با برهان عقلى ثابت كرد و عقل متعارف به آنها دسترسى ندارد؛ نظير سؤال شب اول قبر و احوال قيامت. در اين بخش از باورها و مسايل اعتقادى ما نيازمند تقليد هستيم. (البته منظور از اين تقليد، تقليد اصطلاحى كه در ارتباط با مسايل فقهى كاربرد دارد و با شرايط خاصى از فقيه جامعالشرايط صورت مىگيرد نيست، بلكه تقليد به معناى عرفى آن و به معناى اخذ علم از معصوم است. اين همان تقليدى است كه در مباحث اجتماعى و روانشناسى مطرح مىگردد و فراتر از تقليد اصطلاحى است و براساس اين تعريف جامع، مراجعه به پزشك و مراجعه به مهندس ساختمان، براى گرفتن نقشه ساختمان، و مواردى از اين قبيل نيز تقليد به حساب مىآيد.)
پس آن دسته از باورها و اعتقاداتى را كه با برهان عقلى نمىتوان اثبات كرد، چون قرآن و پيامبر(صلى الله عليه وآله)و ائمه اطهار(عليهم السلام) از آنها خبر دادهاند، با تأسّى و تعبد به قول آنها بدانها معتقد مىگرديم و از اين جهت، آنها در شمار باورها و اعتقادات قطعى ما قرار مىگيرند؛ چون ما آنها را از منبع معتبرى اخذ كردهايم. توضيح اينكه آن بخش از باورها و اعتقاداتى كه ما بايد بدانها معتقد گرديم و عقل ما مستقلا نمىتواند آنها را درك كند، بايد از كسانى اخذ شوند كه خطا و اشتباهى از آنها سر نمىزند و از هر جهت معصوم هستند. در اين صورت ما به خبر و قول آنها اطمينان و باور خواهيم داشت و آنچه از آن طريق به ما مىرسد در زمره اعتقادات ما قرار مىگيرد. بر اين اساس، خداوند متعال بر ما منت نهاد و منبع معتبر و معصومى، يعنى خاندان عصمت و طهارت را در اختيار ما نهاد كه سخن، رفتار و منش ايشان براى ما حجت و معتبر است و باورهايى كه آنها به ما القا مىكنند قابل اعتماد مىباشد. البته در مسايل اعتقادى بايد به طريق يقينى و
قطعى به رأى و نظر معصوم دست يابيم و اگر روايتى در اين زمينه وارد شده است، علاوه بر آنكه بايد دلالتش روشن و واضح باشد، ضرورت دارد كه متواتر و مستفيض يا همراه با قراين قطعى باشد تا آن روايت از جهت سند نيز قطعى و يقينى تلقّى شود. در اين صورت، نظر و رأى معصوم توسط چنين روايتى براى ما كشف مىگردد و چون رأى و نظر معصوم حجت است، آنچه از طريق قطعى به ما القا كردهاند در شمار اعتقادات ما جاى مىگيرند. به هر روى، خبر و روايتى كه حامل امرى اعتقادى است وقتى براى ما معتبر است كه يقينآور باشد و اعتبار خبر واحد در مسايل اعتقادى جاى بحث دارد. خلاصه آنكه وقتى باور و اعتقادى از منبع معتبرى چون خاندان عصمت و طهارت به ما رسيد براى ما حجت و معتبر است و ما با تأسّى و تبعيت از آن بزرگواران آن را در شمار اعتقادات و باورهاى خود قرار مىدهيم.
اين باورها و اعتقاداتى كه از طريق قرآن و خاندان عصمت و طهارت به ما رسيده و با تبعيت و تأسّى از ايشان آنها را پذيرفتهايم، ثابت و دايمى هستند و شرايط زمانى و مكانى و تغيير و تحول در زندگى مادى تأثيرى در آنها ندارد. چنان كه اعتقاد به وحدانيت خداوند كه از طريق برهان عقلى ثابت شده همواره باقى و ثابت است و هيچگاه با تغيير شرايط زمانى و مكانى و گذشت زمان تغييرى در آن پديد نمىآيد، همچنين شرايط زمانى و مكانى و تغيير و تحولهاى اجتماعى تغييرى در ساير اعتقاداتى كه با دليل متقن عقلى و نقلى ثابت شدهاند، ايجاد نمىكند. مثلا سؤال نكير و منكر در شب اول قبر كه مخبر صادقى چون رسول خدا(صلى الله عليه وآله)از طرف خداوند آورده حق و ثابت است و نمىتوان گفت كه چون اين خبر مربوط به بيش از 1400 سال قبل است امروز ديگر اعتبار ندارد. چون اين خبر حاكى از واقعيتى ثابت است كه تغيير زمان و تغييراتى كه در زندگى مادى بشر در طول سالهاى متمادى حاصل گشته هيچگونه نقش و
تأثيرى در آن ندارد. براين اساس، در زمينه باورها و اعتقادات نمىتوان گفت كه الگوهاى ما مربوط به بيش از 1400 سال قبل هستند و ما اكنون نمىتوانيم باورها و اعتقاداتمان را از آنها اخذ كنيم.
ب . ساحت ارزشها
ساحت ديگرى كه ممكن است در آن تقليد صورت گيرد، ارزشهاست؛ يعنى بايدها و نبايدها و خوبها و بدها. البته اگر باورها و اعتقادات را به معناى عام آن در نظر بگيريم، شامل ارزشها نيز مىشود، اما هم در اصطلاح و هم در محاورات، باورها و اعتقادات را از ارزشها جدا مىكنند و عقايد و اخلاقيات را در دو حوزه مستقل از يكديگر جاى مىدهند. در زمينه ارزشها، در آن بخش از ارزشهايى كه توسط عقل انسان درك مىشوند (البته عقل واقعى و حقيقى نه عقل پندارى كه از مشخصات عقل واقعى و حقيقى اين است كه همه عقلا در فهم و درك آن شريكند و اختلافى در آن ندارند.) و عقل در درك آنها مستقل است و ما در شناخت آنها محتاج وحى و شريعت نيستيم و در اصطلاح، مدركات استقلالى عقل به عنوان «مستقلات عقليه» شناخته مىشوند. در اين بخش از ارزشها كه عقل مستقلا درك مىكند، ما ديگر نيازمند الگو، تقليد و تبعيت از ديگران نيستيم. آنچه را عقل خوب تشخيص داد، بدان ملتزم مىشويم و آنچه را عقل بد تشخيص داد، بد مىشماريم و حكم عقل را معتبر مىدانيم. حتى در فقه نيز مستقلات عقليه حجت هستند و آنچه دليل خاصى براى آن وارد نشده اما عقل ما آن را فهم و درك مىكند، براى ما معتبر و حجت است. حتى قبل از مراجعه به ادله فقهى اگر چيزى در زمره مستقلات عقليه قرار گرفت و عقل ما مستقلا حكم آن را مشخص كرد، حكم عقل براى ما حجت و كافى است. اما در آن بخش از ارزشهايى كه عقل مستقلا آنها را درك نمىكند و ما نيازمند به منبع
معتبر و قابل اعتمادى هستيم، بحث گزينش الگو و تبعيت و تأسّى از وحى و حاملين وحى؛ يعنى خاندان عصمت و طهارت مطرح مىگردد و بر اين اساس، ما با تأسّى و تبعيت از حضرات معصومين(عليهم السلام) به ارزشهايى معتقد و ملتزم مىگرديم. در اين صورت، آن ارزشهايى كه ما از وحى و حاملين وحى يعنى حضرات معصومين اخذ مىكنيم مطلق، ثابت و يقينى هستند.
البته بايد در نظر داشت كه اعتقاد به وجود ارزشهاى ثابت و مطلق و اثبات آنها، به سهولت و راحتى اعتقاد و اثبات باورها و عقايد ثابت و مطلق نيست، و گرچه سوفسطاييان و شكاكان در زمينه باورها معتقدند كه باورهاى يقينى و ثابت وجود ندارند و حتّى قواعد علمى هم در معرض تحول و تبدل هستند. اما اين نظر كه مربوط به جاهليت كهن و جاهليت قرن بيستم و بيست يكم است مردود و غيرقابل اعتناست و نظر اغلب علما و دانشمندان و عقلا اين است كه ما در زمينه علوم و باورها امور و مسايل ثابت و مطلق و تغييرناپذير داريم؛ نظير مسايل رياضى و منطقى و متافيزيكى كه يقينى، قطعى و ثابت هستند و گفتيم اين بخش از عقايد و باورهاى ثابت را ما مىتوانيم از انبيا و ائمه معصومين(عليهم السلام) اخذ كنيم. اما در زمينه ارزشها اختلاف و شكاف بيشترى بين علما وجود دارد و نه تنها شكاكان و سوفسطاييان كه بكلى منكر علم و يقين حتى در زمينه باورها هستند، بلكه برخى از كسانى كه معتقد به وجود باورهاى يقينى و ثابت هستند، قائل به نسبيت ارزشها مىباشند. آنها معتقدند كه خوب و بد ثابت نيست. آنها مىپذيرند كه خداوند يكتاست و اين عقيده ثابت است و نيز مىپذيرند كه آخرتى وجود دارد كه با ادله قطعى ثابت شده است، اما نمىپذيرند كه اگر چيزى در زمانى خوب بوده، اكنون نيز خوب است. يا اگر رفتارى در زمانى بد بوده امروزه نيز آن رفتار بد است. آنها معتقدند كه خوب و بد نسبى است؛ يعنى خوب و بدى، هم نسبت به اقوام و جنس زن و مرد متفاوت مىگردد و هم نسبت به مناطق جغرافيا و اقليمهاى مختلف و زمانهاى متفاوت. با توجه به اين نظر، ما نمىتوانيم
ارزشها و خوبىها و بدىها را از كسانى كه بيش از 1400 سال قبل در منطقه حجاز زندگى مىكردند اقتباس كنيم.
البته نقد و بررسى نظريه نسبيت ارزشها نيازمند بحثى مبنايى است و بررسى اينكه اساساً ما خوب و بد ثابت داريم و يا نداريم و در صورت اثبات خوب و بد ثابت، خوب و بدهاى ثابت از خوب و بدهاى متغير چگونه بازشناخته مىشوند، بحثى پيچيده و مهم و مربوط به فلسفه اخلاق و فلسفه ارزشهاست و اكنون ما در صدد طرح آن نيستيم. اجمالا نظر ما اين است كه براساس باورهايى كه از قرآن ، فرمايشات پيامبر اكرم و ائمه اطهار(عليهم السلام) به ما رسيده و ما آنها را حجت مىدانيم، ما يك سلسله ارزشهاى ثابت داريم و معتقديم كه ارزشهاى كلى اخلاق ثابتند و هيچگاه تغيير نمىكنند و حكم آنها نسبت به زمانهاى گوناگون و اشخاص متفاوت، تغيير نمىكند. به عنوان مثال، ظلم همواره بد بوده و بد خواهد بود و عدالت همواره خوب بوده و خوب خواهد بود. چنان كه ملاحظه مىكنيد اين سلسله از ارزشها مثل باورها و اعتقادات ثابت هستند كه شرايط زمانى و مكانى تغييرى در آنها پديد نمىآورد. چنان كه اعتقاد به خدا امرى ثابت است و تغيير و تبديل زمان و ساير شرايط در آن تغييرى ايجاد نمىكند، همچنين اصول كلى اخلاق نيز ثابت و مطلق هستند و در زمانهاى گوناگون تغييرى در آنها پديد نمىآيد. بنابراين، اگر ما در فهم و درك ارزشهاى ثابت نيازمند تقليد بوديم، مىتوانيم از حاملان وحى كه بيش از 1400 سال قبل زندگى مىكردند تقليد كنيم و با تأسّى به آنها و همچنين تبعيت از وحى، به ارزشهاى ثابتى ملتزم و معتقد گرديم.
البته در برخى از رفتارها و ارزشهاى اخلاقى با تغيير شرايط و البته در چارچوب موازين و قواعد خاصى، تغيير رخ مىدهد. مثلا راستگويى خوب است، اما در شرايط خاصى راستگويى بد است؛ مثلا اگر راستگويى باعث قتل انسان بىگناهى شود، بد و ناپسند است. يا دروغ بد است، اما اگر دروغ باعث نجات جان
انسان شريفى شود، نه تنها پسنديده و خوب است بلكه واجب نيز مىگردد. پس در برخى از ارزشها تغيير رخ مىدهد، اما اين تغيير به جهت شرايط زمانى نيست، بلكه به جهت تغيير ملاك آن ارزشهاست و اگر ما اين ارزشهاى متغير را با ملاكهايشان در نظر بگيريم، در خواهيم يافت كه آنها نيز به نوعى ثابت هستند. خلاصه اينكه در آن بخش از باورها و ارزشهايى كه عقل ما راه به آنها نمىبرد، ما مىتوانيم از وحى، حاملين و مبلغين وحى، تقليد و تبعيت كنيم.
ج . ساحت روشها
زمينه سومى كه براى تقليد وجود دارد، راهكارها و به اصطلاح تاكتيكها و روشهاى عملى جهت دستيابى به اهداف ارزشمند است. توضيح اينكه ما براساس ارزشهايى كه داريم، هدفى را براى زندگىمان ترسيم كردهايم؛ كه عبارت است از رسيدن به مقام قرب الهى و به تعبير ديگر، مقام انسان كامل. و همچنين اهداف متوسّطى كه كانالهاى رسيدن به آن هدف متعالى و نهايى هستند. بىترديد رسيدن به اين هدف بلند و والا، روش و راهكارهاى خاصى دارد كه با استدلال عقلى و يقينى و از طريق تجربه يقينى ما مىتوانيم به برخى از آن روشها و راهكارها دست يابيم. در اين صورت، آن روشهايى كه ما با استدلال عقلى و تجربه يقينى دريافتهايم ما را در رسيدن به اهداف بلند و متعالى مدد مىرساند و ما نيازمند تأسّى از ديگران نيستيم. اما گاهى ما نمىتوانيم از پيش خود راهكارها و روشهاى رسيدن به اهداف متعالى مبتنى بر ارزشهايى را كه بدانها اعتقاد داريم، بشناسيم. يا از آن جهت كه تجربه ما ناكافى است و يا قدرت استدلال ما ضعيف است و ما را به يقين نمىرساند و ما بايد اين راهكارها و روشها را از ديگران فرا گيريم و با تبعيت و تأسّى از منبع معتبرى راهكار رسيدن به اهداف و ارزشهاى والا را شناسايى كنيم.
«امنيت» يك ارزش قطعى براى جامعه است كه ايجاد و حفظ آن براى
زندگى فردى و اجتماعى ضرورى و لازم است و در هر زمان و هر شرايطى بايد امنيت جامعه را تأمين كرد و اگر در جامعه امنيت نباشد، سنگ روى سنگ قرار نمىگيرد و هيچ كارى به سامان نمىرسد و آسايش و آرامش از مردم گرفته مىشود؛ اما روشها و راهكارهاى ايجاد و حفظ امنيت در شرايط و زمانهاى گوناگون تفاوت مىكند. مثلا در زمان ائمه اطهار(عليهم السلام) با امكانات و نيروهاى محدودى امنيت جامعه تأمين مىگشت، اما امروزه براى تأمين امنيت جامعه نياز به تشكيلات گسترده پليس با برنامههاى پيچيده و ابزارهاى پيشرفته و نيروهاى فراوان برخوردار از آموزشهاى ويژه مىباشد كه براى اداره چنين تشكيلات گستردهاى بودجه كلانى صرف مىگردد. اين تغيير و تحول در سازمان پليس، ناشى از شرايط جديدى است كه در زندگى بشر پديد آمده و براساس آنها لازم شده كه براى تأمين امنيت بشر امروزى، بايد دستگاهى با آن گستردگى، پيچيدگى و قابليتها، و برخوردار از قواعد و قوانين و مقررات و سلسله مراتب تشكيل شود. در ساير امور حكومتى نيز با گذشت زمان و تغيير شرايط، چنين پيشرفت و تحولى پديد آمده است.
در صدر اسلام، براى اداره يك استان يك والى مىفرستادند كه عهدهدار اداره آن استان مىشد و گاهى با او فرد امينى را براى اداره بيتالمال و عالم و مفسر قرآنى را براى راهنمايى مردم مىفرستادند و اين چند نفر به كمك همديگر امور يك استان يا شهرى را اداره مىكردند. اما امروزه حتى يك دهكده را نمىتوان با سه نفر اداره كرد و اداره يك شهر نيازمند دستگاههاى گوناگون ادارى و خدماتى و صرف بودجههاى كلان است كه اين گستردگى و پيچيدگى در امور حكومتى ناشى از ضرورتهاى جديد زندگى و ويژگىها و شرايط خاص اداره جامعه است. با اين وصف، آيا كسى مىتواند بگويد كه چون در زمان اميرالمؤمنين(عليه السلام) ارتش با اين گستردگى و امكانات و دستگاه پليس و نيروى
انتظامى وجود نداشته، امروز نيز اين تشكيلات نبايد باشد و ما اگر بخواهيم حكومت اسلامى داشته باشيم و بخواهيم از پيامبر(صلى الله عليه وآله)و ائمه اطهار(عليهم السلام) تأسّى و تبعيت كنيم بايد همه تشكيلات كشورى و لشگرى و دستگاهها و وزارتخانهها را منحل كنيم؟ بىشك چنين منطقى پذيرفته نيست و معناى تأسّى اين نيست كه ما شرايط و ضرورتهاى اداره جامعه را در نظر نگيريم.
پيچيدهترين بخش شبهه و پرسش از تبعيت و تأسّى از ديگران مربوط به ساحت سوم؛ يعنى راهكارها و روشهاست: ارائه پاسخ به شبهه در مورد باورها و ارزشها آسانتر است، چون باورها امور ثابتى هستند كه زمان در آنها نقش ندارد و ارزشها گرچه فىالجمله در آنها تغيير رخ مىدهد، اما با توجه به ملاكاتى كه براى آن ارزشها وجود دارد باز آن ارزشها از نوعى ثَبات برخوردارند، و زمان در آنها تغييرى ايجاد نمىكند. (گرچه فرقههاى گوناگون فكرى و مذهبى در مورد پارهاى از باورها و ارزشها با يكديگر اختلافاتى دارند، اما سخن ما در مورد كسانى است كه داراى تفكر، مذهب و عقيده واحدى هستند و بر اصولى توافق دارند و مبتنى بر آن اصول، باورها و ارزشهايى را برگزيدهاند و به ندرت اتفاق مىافتد كه در مورد باورها و ارزشهاى خود بحث و كشمكش داشته باشند). اما در روشها، راهكارها، تاكتيكها و امورى كه به زندگى روزمره ما مربوط مىشود، تعيين قلمرو تقليد و تأسّى از ديگران و نحوه آن دشوار است.
ف. نقش تقليد در زندگى انسان
بخشى از روشها و راهكارها فقهى هستند و حكم و ابعاد آنها را به وسيله اجتهاد در فقه و يا تقليد از فقيه بايد شناخت. مثلا جواز و يا عدم جواز اخذ ماليات يك مسأله فقهى است و فقيه بايد با تتبع و بررسى منابع فقهى مشخص كند كه دولت اسلامى مىتواند علاوه بر خمس و زكات، مالياتهاى ديگرى را بر اموال و درآمدهاى شهروندان مسلمان ببندد و اخذ كند، يا چنان كه برخى تصور كردهاند ماليات همان خمس و زكات است و جايز نيست زايد بر آنها چيزى از مردم اخذ
شود؟ اتفاقاً فقها از سيره پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليهم السلام) و بخصوص اميرالمؤمنين(عليه السلام) استفاده كردهاند كه براى رفع نيازمندىهاى جامعه اسلامى، دولت اسلامى مىتواند علاوه بر خمس و زكات، مالياتهاى ديگرى اخذ كند.
بخش ديگر روشها و راهكارها، فقهى نيستند و براى شناخت آنها دانش و تخصص در فقه كارآيى ندارد و براى تشخيص آنها ما نيازمند تخصص در زمينه مباحث اجتماعى و سياسى و ساير تخصصهاى انسانى هستيم. به عنوان نمونه تعيين سياست بينالملل و نحوه و شكل ارتباط با ساير كشورها، در زمره مهمترين راهكارهاى اداره كشور و حكومت است و نياز مبرم جامعه به شمار مىآيد و هيچ جامعهاى نمىتواند بدون تدبير و تعيين سياست در آن زمينه به حيات خود ادامه دهد؛ چون هيچ كشورى نمىتواند به دور خود ديوار بكشد و ارتباطش را با دنيا قطع كند. اما تخصص در زمينه روابط بينالملل و تعيين شرايط و حدود ارتباط با ساير كشورها و نحوه تعامل با آنها بسيار پيچيده است و به اين سادگى نيست كه ما بگوييم كه هر طور پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)و اميرالمؤمنين(عليه السلام)با ساير كشورها رفتار كردند ما نيز رفتار مىكنيم؛ چرا كه شرايط زمانى بسيار تغيير كرده است و متناسب با اين شرايط جديد، سياستهاى جديدى بايد تعيين گردد. يكى از مسايل مهم جهان اسلام مسأله فلسطين و جناياتى است كه رژيم صهيونيستى با حمايت آمريكا و ساير قدرتها در حق مردم مسلمان آن سامان روا مىدارد. مردمى كه براى حفظ هويت و اصالت اسلامى و نجات كشور خود تحت شديدترين سركوبها و شكنجهها قرار گرفتهاند و با كمال اخلاص براى حفظ آرمانهاى مقدس خود از ويرانى خانه و كاشانه و كشته شدن عزيزان خود دريغ نمىكنند و چندين سال است كه صهيونيستها خانههاى آنها را بر سرشان خراب مىكنند و پير و جوان و حتى كودكان آنان را آماج گلوله قرار مىدهند و به شهادت مىرسانند و فرياد مددخواهى آنها به آسمان برخاسته است. حال ما چه وظيفهاى در برابر آنها داريم، آيا مىتوانيم و شرايط به ما اجازه مىدهد كه پول،
امكانات و اسلحه و نيرو براى آنها بفرستيم؟ بىترديد تعيين نحوه يارىرسانى به آنها پيچيده است و نياز به مطالعه و بررسى و دقت دارد و به اين سادگى نيست كه ما براساس روايت خاصى به روشنى وظيفه خود را تشخيص دهيم.
چنان كه ملاحظه كرديد ما براى تعيين راهكارها و روشهاى دستيابى به اهداف و ارزشها و از جمله اداره حكومت و جامعه نياز به دو نوع تخصص و فعاليت علمى داريم كه در هر دو زمينه عموم مردم بايد از متخصصان تقليد كنند: تخصص اول به مسايل فقهى مربوط مىگردد و متأسفانه در زمينه مسايل مستحدثه و مسايل مربوط به حكومت و نحوه اداره جامعه خيلى كم كار شده و تحقيقات اندكى صورت پذيرفته كه نياز جامعه و حكومت را برآورده نمىكند. مسلماً گستردگى و پيچيدگى امور حكومتى و سازوكارهاى اداره جامعه مىطلبد كه در ابعاد فقهى تحقيقات گستردهترى انجام پذيرد.
تخصص دوم به تشخيص موضوعات و تخصص در زمينه سياست و مباحث اجتماعى و دانشهايى از اين دست مربوط مىشود. سادهانگارى است كه ما تصور كنيم با استخراج احكام كلى فقهى كار ما به سامان رسيده و وظيفه ما روشن گرديده است؛ چه اينكه تشخيص موضوعاتى كه احكام فقهى بر آنها مترتب مىگردد، خود نيازمند تخصصهاى ويژهاى است. به عنوان نمونه تشخيص موضوعات سياسى نيازمند تخصص در مسايل سياسى است و در اينجا از كسى بايد تقليد كرد كه در مسايل سياسى متخصص باشد و در اينجا نظر هر فقيهى معتبر نيست و ما نمىتوانيم به نظر فقيهى كه سياستمدار نيست عمل كنيم، بلكه اگر فقيهى سياستمدار بود رأى و نظر او در مسايل سياسى معتبر است؛ آن هم از آن نظر كه سياستمدار ست. مثلا در مواجهه با مسأله فلسطين آيا ما مىتوانيم تكليف و وظيفه خود را در رسالههاى عمليه جستجو كنيم؟ و آيا در رسالهها نوشته شده كه ما براى حمايت از فلسطينىهاى مظلوم چه وظيفهاى داريم؟ تازه اگر فقيهى در چنين زمينهاى جنبههاى فقهى را با دقت بررسى كرده
باشد، در نهايت يك سرى احكام كلى در اختيار ما مىنهد و تشخيص شيوههاى عملى و ابزارها و راهكارهاى موردى، نيازمند تخصصى در مسايل ديگرى است و به فقه مربوط نمىگردد.
به همان دليل كه ما در مسايل فقهى بايد به فقيه اعلم مراجعه كنيم، براى تشخيص وظيفه خود، در مسايل سياسى، در درجه اول بايد به فقيه سياستمدارى مراجعه كنيم كه در مسايل سياسى از ديگران داناتر است، و اگر خداى نكرده روزى رسيد كه فقهاى ما از سياست بىبهره گشتند، بايد احكام فقهى و مسايل كلى را كه به فقه مربوط مىشود از فقيه اخذ كنيم و براى تشخيص موضوعات سياسى به سياستمدار عادل و مورد وثوق و اعتماد مراجعه كنيم. گرچه لازم نيست كه سياستمدار داراى شرط اعلميت در فقه باشد، اما شرط عدالت كه موجب اطمينان و وثوق به او مىگردد باقى است و ما در زمينه مسايل سياسى از كسى مىتوانيم تقليد كنيم كه در درجه اول عادل باشد و در درجه دوم داراى تخصص در مسايل سياسى باشد. عملا ثابت شد كه امام(رحمه الله)علاوه بر اينكه فقيه بود سياستمدار بزرگى نيز بود. همچنين مقام معظم رهبرى علاوه بر اينكه فقيه است سياستمدار بزرگى نيز مىباشد. امام كه عمرى با فقه سروكار داشت، وقتى در جماران براى مردم سخنرانى مىكرد سياستمداران دنيا را مبهوت مىكرد و حتى رئيسجمهور وقت آمريكا برنامههاى روزمرهاش را تعطيل مىكرد و به سخنرانى آن رادمرد گوش مىداد و بر حسب آنچه نقل شده، رئيسجمهور وقت آمريكا گفته بود كه براى ما قابل پيشبينى نيست كه فردا رهبر ايران چه مىگويد و چه مىكند. بر اين اساس، همانطور كه مردم در مسايل فقهى مىتوانند از چنين فقهاى بزرگى تقليد كنند، در مسايل سياسى نيز مىتوانند به آنها مراجعه كنند، چون چنين شخصيتهايى در علم سياست و فنّ كشوردارى نيز از ديگران برترند.
سادهانگارى است كه گفته شود: معصوم به ما فرموده كه از فقها تقليد كنيم و
نفرموده از سياستمداران تقليد كنيم. چون اولا دستور معصوم ناظر به مسايل فقهى است و ثانياً، لزوم تقليد داراى دليل عقلى نيز هست و آن رجوع جاهل به عالم مىباشد و جاهل در هر موضوعى به كسى مراجعه مىكند كه در آن موضوع عالم است. از اين جهت، وقتى فقيه فتوا مىدهد كه اگر روزه براى كسى ضرر داشته باشد نبايد روزه بگيرد، ما در اين مسأله فقهى از فقيه تقليد مىكنيم، اما براى تشخيص موضوع و در اينباره كه روزه براى ما ضرر دارد يا ندارد به پزشك مراجعه مىكنيم. بله اگر فقيهى پزشك نيز بود، براى تشخيص موضوع حكم شرعى نيز به او مراجعه مىكنيم.
د . ساحت ابزارها و وسايل
زمينه و ساحت چهارم براى تقليد، ابزارها و وسايلى است كه توسط آنها نيازهاى مردم برطرف مىگردد. مثل نوع و فرم لباس و ابزار و وسايلى كه مردم در زندگى روزمره خود از آنها استفاده مىكنند. در اينباره ما به هركسى كه مىتواند اين ابزار را در اختيار ما بنهد مراجعه كنيم. مثلا براى تفاهم و گفتگوى با ملتهاى ديگر، بايد آشناى به زبان آنها باشيم و مجبوريم كه در سخن گفتن از آنها تقليد كنيم. ما براى اينكه با مردم عرب زبان ارتباط برقرار كنيم، بايد زبان و خط آنها را فرا گيريم و همچنين براى اينكه با مردم انگليسى زبان ارتباط داشته باشيم، بايد زبان و خط آنها را فرا گيريم. بنابراين، در ارتباط با ابزارهاى محض كه جنبه ارزشى ندارند، ما به هركسى كه مىتواند اين ابزارها را در اختيار ما قرار دهد مراجعه مىكنيم و به نوعى از او تقليد مىكنيم. كسى كه مىخواهد زبان و خط انگليسى ياد بگيرد، لازم نيست كه نزد يك انسان با تقوا برود تا زبان انگليسى به او ياد بدهد او حتى مىتواند نزد شخص كافرى زبان انگليسى ياد بگيرد؛ البته رعايت مسايل جنبى معاشرت حكم ديگرى دارد. سخن در اين است كه براى صِرف فراگيرى زبان و خط، انسان به هر كسى كه قادر است او را آموزش بدهد
مىتواند مراجعه كند. ادوات و وسايلى چون تلويزيون، خودرو و آنچه را ما در زندگى روزمره خود بدانها نياز داريم مىتوانيم از كشورهاى غيراسلامى نيز تهيه كنيم، چون اينها ابزارند و بار ارزشى ندارند. البته به جهت ملاحظات سياسى و جنبى بايد از مصنوعات برخى كشورها مثل رژيم صهيونيستى پرهيز كرد.
كوتاه سخن اينكه: در برابر اين شبهه كه رفتار و گفتار ائمه معصومين(عليهم السلام) مربوط به 1400 سال قبل است و با توجه به تغيير و تحولاتى كه در اين دوران طولانى پديد آمده و شرايط جديدى بر زندگى ما حاكم گشته ما نمىتوانيم از آنها تأسّى و تبعيت كنيم. پاسخ ما اين است كه چهار ساحت براى تقليد وجود دارد و در ساحت اول و دوم؛ يعنى باورها و ارزشها با توجه به اينكه آنها مىتوانند ثابت باشند و شرايط زمانى و مكانى و اقليمى در آنها تغييرى پديد نمىآورد و حتى ارزشهاى به ظاهر متغير نيز در كادر ارزشهاى ثابت جاى مىگيرند، ما مىتوانيم در اين دو ساحت از وحى و حاملان و مبلغان وحى؛ يعنى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليهم السلام) تقليد كنيم. اما در ارتباط با ساحت سوم، يعنى راهكارها، روش و تاكتيكها كه در آنها تغيير رخ مىدهد و متناسب با تغيير شرايط، راهكارهاى جديدى بايد اتخاذ گردد، و گرچه دست ما از معصوم كوتاه است كه مستقيماً راهكارها را از او اخذ كنيم، اما جانشين معصوم يعنى ولى فقيه كه متخصص در فقه و سياست و مسايل حياتى مردم و نظام است، در دسترس است و ما مىتوانيم درباره راهكارها و شيوهها از او تأسّى و تقليد كنيم و تقليد از او، تقليد با واسطه از معصوم به حساب مىآيد. ولى فقيه علاوه بر اينكه بايد فقيه باشد، بايد مدير، مدبّر و متخصص در سياست و كشوردارى باشد و البته بايد به عالىترين مدراج تقوا و عدالت نيز دست يافته باشد. پس او داراى تخصصهاى حياتى و مهم براى اداره كلان جامعه اسلامى است و اگر در زمينههايى نيز تخصص نداشت براى تشخيص موضوعات، از نظر مشاورين امين و مورد اعتماد استفاده مىكند.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org