قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

 

فصل چهارم:

 

تحريف‌ناپذيري قرآن

 

درس پانزدهم: مفهوم تحريف و ادله تحريف‌ناپذيري قرآن

درس شانزدهم: دلايل قرآني سلامت قرآن از تحريف

درس هفدهم: ارزيابي و نقد ديدگاه قايلان به تحريف

 

 

 

درس پانزدهم:

 

مفهوم تحريف و ادله تحريف‌ناپذيري قرآن

 

اهميت و جايگاه مسئله تحريف‌ناپذيري قرآن

مفهوم تحريف و انواع آن

دلايل تحريف‌ناپذيري قرآن

يک استدلال ناتمام

 

از دانش‌پژوه انتظار مي‌رود پس از فراگيري اين درس:

 

1. با اهميت و جايگاه مسئله تحريف‌ناپذيري قرآن آشنا شود؛

2. مفهوم تحريف و انواع آن را بيان كند؛

3. شواهد تاريخي عدم تحريف قرآن را توضيح دهد؛

4. دلايل مختلف تحريف‌ناپذيري قرآن را دسته‌بندي و بيان كند.

 

مصطفي را وعده كرد الطاف حق

گـر بميري تو نميـرد اين سبق

من كتاب و معجزت را حافظـم

بيش و كم كن را ز قرآن مانعم

كس نتاند بيش و كـم كردن درو

تو به از من حافظي ديگر مجو

(جلال‌الدين مولوي)

 

 

اهميت و جايگاه مسئله تحريف‌ناپذيري قرآن

مبحث تحريف‌ناپذيري قرآن از جهات مختلفي مهم و تعيين‌کننده است و پس از مسئله اعجاز يکي از مباحث زيربنايي در قرآن‌شناسي محسوب مي‌شود؛ زيرا اگر مصونيت قرآن از تحريف (كاستي، افزايش، تغيير و تبديلِ مؤثر در معناي آيات) به اثبات نرسد، هرگونه استناد به همه يا بخشي از آيات قرآن مورد ترديد قرار مي‌گيرد؛ زيرا احتمال آنكه آيات مورد استناد، تحريف شده و آنچه مقصود خداوند بوده تغيير يافته باشد، منتفي نيست و با چنين احتمالي، استدلال به آنها نتيجه بخش نخواهد بود. از سوي ديگر چنان‌كه در دلايل قرآني عدم تحريف خواهد آمد، ارتباط مستحكمي بين «اعجاز قرآن» و «عدم تحريف» قرآن وجود دارد و يکي از دلايل عدم تحريف قرآن، اعجاز قرآن است.

علاوه بر اين دو، اعتبار روايات پيامبر و امامان معصوم نيز به‌ويژه در مقام تعارض‌

روايات با يكديگر، به قرآن متكي است و اگر در قرآن تحريفي رخ داده باشد، اعتبار روايات نيز خدشه‌دار مي‌شود.

در اين درس، ابتدا به مفهومشناسي واژه تحريف و اقسام آن پرداخته و در ادامه دلايل و شواهد تحريف‌ناپذيري قرآن را ذكر مي‌کنيم.

 

مفهوم تحريف و انواع آن

تحريف از ريشه «حرف» (به معناي لبه، كناره و مرز يك چيز) در لغت، به معناي مايل كردن و منحرف كردن و دگرگون ساختن است،(1) و تحريف سخن، به معناي ايجاد نوعي دگرگوني و انحراف در آن است.

در يك دسته‌بندي كلي، تحريف هر سخني از جمله تحريف قرآن را مي‌توان به دو نوع تحريف معنوي و تحريف لفظي تقسيم كرد. مقصود از تحريف معنوي، برداشت انحرافي از معناي کلام يا تفسير و توجيه يک سخن، برخلاف مقصود گوينده آن است. اين نوع تحريف، قطعاً نسبت به قرآن صورت گرفته است. حضرت علي(عليه السلام) در نهج‌البلاغه از وقوع چنين تحريفي در زمان خويش، به خدا شكوه مي‌برد(2) و از وقوع آن در آينده نيز خبر مي‌دهد.(3)

قرآن مجيد نيز از وقوع اين نوع تحريف در كتاب‌هاي آسماني گذشته در آياتي ياد


1. ر.ك: محمود بن عمر زمخشري، اساس البلاغة و احمد بن محمد فيومي، مصباح المنير في غريب شرح الكبير.

2. « الي الله اشكو من معشر يعيشون جهّالاً ويموتون ضلاّلا ليس فيهم سلعة ابور من الكتاب اذا تلي حق تلاوته ولا سلعة انفق بيعاً ولا اغلي ثمناً من الكتاب اذا حرّف عن مواضعه؛ به خدا شكوه مي‌برم از گروهي كه با جهالت زندگي مي‌كنند و با گمراهي مي‌ميرند. در ميان آنان كالايي كسادتر از قرآن، آن‌گاه كه شايسته تلاوت شود و پررونق‌تر و گرانبهاتر از قرآن، آن‌گاه كه از جايگاهش منحرف شود، وجود ندارد» ( نهج البلاغه، تنظيم و تصحيح صبحي صالح، خطبه 17).

3. « وانّه سيأتي عليكم من بعدي زمان... ليس عند اهل ذلك الزمان سلعة ابور من الكتاب اذا تلي حق تلاوته ولا انفق منه اذا حرّف عن مواضعه؛ به راستي كه بر شما پس از من زماني خواهد آمد كه... نزد مردم آن دوران كالايي كسادتر از قرآن، آن‌گاه كه شايسته تلاوت شود و پررونق‌تر از قرآن، آن‌‌گاه كه از جايگاهش منحرف شود، وجود ندارد» (همان، خطبه 147).‌

كرده است: يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ؛ نساء:46؛ «كلمات الهي را از جايگاه‌هايش منحرف مي‌سازند»؛ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ؛ مائده:41؛ «كلمات الهي را پس از (استقرار) در جايگاه‌هايش منحرف مي‌كنند»؛ وَيُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ؛ بقره:75؛ «سخن خدا را پس از آنكه دريافته‌اند، تحريف مي‌كنند». در آيات و روايات، از نقطه مقابل تحريف معنوي كتاب‌هاي مقدس، با تعبير «تلاوت آيات چنان‌كه شايسته آن است»،(1) ياد شده است.

تحريف لفظي نيز اگر به معناي عدم رعايت ترتيب نزول آيات و سوره‌ها در مقام نگارش و قرائت آنها باشد، مسلّماً در مورد قرآن تحقق يافته است؛ به اين معنا كه آيات و سُوَر قرآني موجود، در موارد بسياري بر طبق ترتيب نزول تدريجي آن تنظيم نشده است؛ البته مي‌دانيم که، قرآن نازل ‌شده بر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از زمان نزول تاكنون نه مفقود شده و نه بر آن مطلبي افزوده شده است، بلكه همواره بين مسلمانان نوشته و حفظ مي‌شده و با تواترِ قطعي بي‌نظيري، نسل به نسل قرائت شده تا به دست ما رسيده است.(2) اين مسئله از مسلّمات تاريخ و مورد اتفاق و قبول مسلمانان، بلكه اکثر دانشمندان غير مسلمان است.

اما اگر مقصود از آن، تغيير در اعراب كلمات، يا دگرگون شدن الفاظ آيات (جابه‌جايي يا تغيير الفاظ آنها) و يا كاستي برخي آيات، كلمات و حروف قرآن مجيد در عين محفوظ ماندن اصل آن (از بين نرفتن کل قرآن به عنوان يک کتاب) باشد، اين‌ گونه تغيير و تحريف مورد اختلاف و محل نزاع است.

براي اثبات مصونيت قرآن از تحريف دلايل قرآني، عقلي و مستندات روايي و شواهد تاريخي متعددي ذكر شده كه به لحاظ قرآني بودن مباحث كتاب، مستندات و دلايل قرآني عدم تحريف محور اصلي قرار مي‌گيرد.


1. « يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاَوَتِهِ» (بقره:121).

2. چنان‌كه گذشت، مقصود از تواتر در اينجا تواتر مصطلح در علم دراية‌الحديث نيست كه سلسله سند در هر طبقه شامل راويان مشخص و متعددي باشد، بلكه مقصود، تواتر منطقي است؛ هرچند نام اشخاص در جايي ثبت نشود و از آن آگاه نباشيم.‌

دلايل تحريف‌ناپذيري قرآن

‌‌

1. دلايل قرآني

الف) آيات تحدي

چنان كه در فصل پيش گذشت، آيات تحدي دلالت بر اين مطلب دارد كه همانند هيچ يك از سُوَر قرآن را نمي‌توان آورد. (در آنجا يادآور شديم كه مقصود از سوره، معناي اصطلاحي و متعارف آن نيست، بلكه معناي لغوي آن، يعني يك قطعه مشخص و برجسته و مستقل از آيات، مد نظر است؛ بنابراين سوره مجموعه‌اي از آيات مرتبط با هم است كه يك هدف را دنبال مي‌كند؛ آغاز و انجام، مقدمه و نتيجه‌گيري و نقطه اوج مشخص دارد؛ خواه يكي از سُوَر صد و چهارده گانه قرآن باشد يا كمتر از آن) و لازمه عدم امکان آوردن مثل يک سوره، نفي اکثر انواع و شقوق تحريف قرآن است؛ توضيح مطلب:

1. نفي تحريف به زياده يک سوره کامل: اگر كسي ادعا كند كه قرآني که در دست ماست، يکي از سوره‌هايش در قرآنِ نازل‌ شده بر پيامبر وجود نداشته و بعداً اضافه شده است، آيات تحدي اين مدعا را نفي مي‌كند؛ زيرا اگر چنين بود، پس بايد بتوان مانند آن يك سوره، سوره‌اي فراهم آورد؛ چون آن يك سوره، سخن خدا نيست که نتوان مثل آن را آورد. اما از سوي ديگر مي‌بينيم که واقعاً مانند هيچيك از سُوَر قرآن را کسي تاکنون نياورده و نمي‌توان آورد، پس معلوم مي‌شود كه در بين سوره‌هاي قرآن موجود سوره‌اي ساخته و پرداخته فكر بشر وجود ندارد.

2. نفي تحريف به زياده کمتر از سوره: اگر مدعي تحريف بگويد در سُوَر قرآني تحريف به اين صورت رخ داده كه در اجزاي يک سوره دخل و تصرف شده، به اين شکل که قسمتي از يك سوره از جانب خداست و قسمتي ديگر از آن حذف شده و به جاي آن، بخشي از سوي بشر افزوده شده است، آيات تحدي اين نوع تحريف را هم نفي مي‌كند؛ زيرا بر فرض که چنين باشد بايدبتوان مانند چنين سوره‌اي را آورد؛ به دليل آنكه بخشي از آن كه ساخته فكر انسان است، خدايي و معجزه نيست، پس مي‌توان مانندش را آورد، و بخش ديگر آننيز كه كمتر از يك سوره است، دليلي بر‌

عدم امكان همانند‌آوري آن در دست نيست؛ چون مقتضاي آيات تحدي آن است كه همانند يك سوره قرآن را نمي‌توان آورد.اما مي‌بينيم که امکان آوردن همانند هيچ يک از سور قرآن موجود نيست، پس چنان سوره تحريف شده‌اي در قرآن وجود ندارد.(1)

البته آيات تحدي از اثبات عدم تحريف قرآن به صورت حذف يك سوره كامل قرآن ناتوان است؛ زيرا در صورتي كه چنين تحريفي رخ داده باشد، باز هم مفاد آيات تحدي كه مي‌فرمايد: همانند سور موجود قرآن نمي‌توان سوره‌اي آورد، درست است.

3. نفي تحريف به تغيير و تبديلِ مخلِّ اعجاز: اگر تحريف ادعايي در زمينه تغيير و تبديل آيات، در عين حفظ تعداد آيات در سُوَر و كم و زياد نشدن آنها باشد، و تغيير و تبديل در حدي باشد كه نظم ظاهر يا محتوايي قرآن نازل شده را به گونه‌اي تغيير دهد كه تفاوت نظم موجود با نظم اعجازآميز براي اهل فن روشن باشد، چنين تحريفي را نيز آيات تحدي نفي مي‌كند؛ زيرا در اينصورت، نظم اعجازآميزي كه از سوي خداوند نازل شده بود و امكان آوردن مانندش نبود، به هم خورده و نظمي فروتر از حد اعجاز پديد آمده است و بايد بتوان مثل آن را آورد. ولي اگر تغييري باشد كه چنين اختلال نظمي را به وجود نياورد، آيات تحدي آن را نفي نمي‌كند.(2)

 

ب) اوصاف قرآن

در اين دليل، سلامت قرآن از تحريف با تكيه بر چند مقدمه به اثبات مي‌رسد:


1. اين دو صورت و هر صورت ديگري از تحريف كه مستلزم افزوده‌اي در قرآن باشد، چنان‌كه گذشت، برخلاف مسلّمات تاريخ قرآن و اجماع قرآن‌پژوهان است.

2. ممکن است کسي اين شبهه را مطرح کند: از کجا معلوم که آيات تحدي خود ساختگي و تحريف شده نباشند. اگر اين آيات خود معرف باشند، نمي‌توان با تمسک به آنها بر عدم تحريف قرآن استدلال کرد؛ زيرا دوْر پيش مي‌آيد. چون از يک‌سو اعتبار قرآن به اعتبار آيات تحدي مبتني خواهد شد و از سوي ديگر اعتبار آيات تحدي بر اعتبار قرآن. در پاسخ مي‌توان گفت: در اينكه آيات تحدي، با همين مفاد در قرآنِ نازل شده بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) وجود داشته، ترديدي نيست و مدعيان تحريف نيز آن را قبول دارند. به‌علاوه، تحدي به قرآن از مسلّمات تاريخي و روايي است و افزون بر آنها با توجه به قرآن موجود فعلي، اعجاز قرآن را اثبات مي‌كنيم و با تكيه بر اعجاز آن، عدم تحريف آن را نتيجه مي‌گيريم؛ بنابراين در استدلال به آيات تحدي مشكل دوْر و امثال آن وجود ندارد.‌

الف) ظهور پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) در بيش از چهارده قرن قبل، ادعاي نبوت از سوي آن حضرت، آوردن كتابي به نام قرآن و تحدي كردن به آن از مسلّمات تاريخ است.

ب) اين موضوع نيز از مسلّمات تاريخ است كه قرآنِ رايجِ كنوني في‌الجمله همان قرآن ارائه شده از سوي پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) است؛ يعني چنين نبوده كه در مقطعي از تاريخِ اسلام قرآن مفقود شده باشد و به جاي آن، كتابي همسان يا ناهمسان با آن تأليف شده و بين مسلمانان رواج يافته باشد.

ج) با بررسي قرآن كنوني مشاهده مي‌كنيم كه قرآن، خود را به اوصاف عامي كه مربوط به همه آيات آن مي‌شود، توصيف و به آنها تحدي مي‌كند؛ مانند فصاحت و بلاغت، عدم اختلاف، در برنداشتن هيچ مطلب نادرست و ذكر بودن.(1)

د) دقت در آيات قرآن كنوني اين نكته را روشن مي‌سازد كه همه بخش‌هاي آن از اين اوصاف عام برخوردار است: همه آياتش داراي فصاحت و بلاغت خارق‌العاده است؛ بين آنها هماهنگي كامل ديده مي‌شود؛ هيچ مطلب نادرستي در آن يافت نمي‌شود؛ خبرهاي مربوط به گذشته تاريخ و پيشگويي‌هاي مربوط به آينده آن، با واقعيت‌هاي عيني تطابق دارد؛ صفاتي از قبيل نور و هدايت بودن بر تمامي آيات آن منطبق است و جامع‌ترين صفت آن، يعني «ذكر بودن» كاملاً بر همه آيات آن صدق مي‌كند.

با توجه به مقدمات ياد شده، اگر تحريفي مؤثر در معناي قرآن رخ داده بود، اين صفات نمي‌بايست دستكم بر برخي از آيات آن منطبق مي‌شد، ولي چنان‌كه گذشت، بررسي قرآن، انطباق دقيق اين اوصاف را به بهترين وجه بر همه آيات آن نشان مي‌دهد؛ پس اگر تحريفي در قرآن صورت گرفته باشد، بايد در اموري كه در اين اوصاف مؤثر نيست، رخ داده باشد؛(2) مانند حذف آيه‌اي مكرر، يا اختلاف در اعراب، يا نقطه‌هاي برخي كلمات.


1. آيات مشتمل بر اوصاف عام قرآن به قدري فراوان است كه ادعاي تحريف آنها به كلي منتفي است و مدعيان تحريف نيز تحريف شدن آنها را قبول ندارند.

2. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، همان، ج 12، ص 106 ـ 110.

دلالت اعجاز قرآن بر سلامت آن از تحريف، به عنوان اولين دليل قرآني عدم تحريف مورد بررسي قرار گرفت و روشن شد كه اثبات عدم تحريف به مقتضاي آن ويژگي (اعجاز) نيازي به مقدمات ياد شده در اين استدلال ندارد و آن نتيجه، مستقيماً از اعجاز قرآن حاصل مي‌آيد؛ ولي دلالت ساير اوصاف عمومي قرآن بر عدم تحريف، نيازمند ضميمهشدن آن مقدمات است؛ در عين حال همان‌طور كه در بيانات مرحوم علامه طباطبايي آمده، اين استدلال، افزايش، كاهش و تغييراتي را نفي مي‌كند كه اوصاف ياد شده (هدايت، ذكر، حق و...) را دگرگون سازد؛ اما اگر پاره‌اي از تغييرات جزئي فرض شود كه هيچ ‌گونه تأثيري در اين اوصاف نداشته باشد، با اين دليل نفي نمي‌شود؛ همچنين اين دليل خودبه‌خود نظري به آينده ندارد و تحريف مفروض در آينده را نفي نمي‌كند.(1)

 

‌‌

2. دليل روايي تحريف‌ناپذيري قرآن

رواياتي كه براي اثبات سلامت قرآن از تحريف، به آنها استدلال شده فراوان است. برخي از آنها عبارت‌اند از:


1. در برخي منابع علوم قرآن اين استدلال اين ‌گونه نقد شده است:

اين استدلال براي نفي افزوده‌هاي زياد يا كاستي‌هاي متعدد در موارد فراوان سودمند است؛ ولي نفي افزايش يا كاهش اندك كه مد نظر دليل‌آورنده است، با اين دليل به كرسي نمي‌نشيند؛ به عنوان مثال نمي‌تواند حذف شدن كلمه «في علي» در آيه «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ» (مائده:67) را نفي‌ كند؛ زيرا در صورت وجود يا عدم عبارت «في علي» هيچ يك از اوصاف قرآن دگرگون نمي‌شود (ر.ک: محمد فاضل لنکراني، مدخل التفسير، ص 209).

به نظر مي‌رسد اين نقد از دو جهت قابل پذيرش نيست: نخست آنكه در بيان مرحوم علامه در چند جا بر اين نكته تأكيد شده كه اين استدلال براي نفي كاهش آيه‌اي يا تغيير در اعراب يا نقطه‌هاي كلماتي است كه مؤثر در اوصاف عام قرآن است؛ و مورد نقض، چون در اوصاف عمومي قرآن مؤثر نيست، از قلمرو اين دليل خارج است. از سوي ديگر اين‌ گونه نيست كه صرف اندك بودنِ افزوده يا كاستي، معيار دگرگون نشدن اوصاف عمومي قرآن شود، بلكه گاه افزوده يا كاسته شدن يك حرف، اوصاف ياد شده را دگرگون مي‌كند؛ به عنوان مثال اگر در آيه «وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ» (آل عمران:85) حرف لن برداشته شود، آن گونه كه در قرآن چاپ شده در اسرائيل طبق نقل مرحوم مغنيه حذف شده بود (ر.ك: محمدجواد مغنيه، التفسير الكاشف، ج 4، ص 468 ـ 469) مفاد حق آيه، به باطل، و هدايت آن به گمراهي مبدل مي‌شود و از اين گونه موارد در قرآن مجيد بسيار است.

الف) حديث معتبر ثقلين كه به صورت متواتر در منابع روايي شيعه و اهل‌سنت نقل شده است. در اين حديث آمده است: قرآن و اهل‌بيت(عليهم السلام) دو گوهر گران‌سنگي هستند كه مادام كه امت اسلام به آن دو چنگ زنند، هرگز گمراه نخواهند شد.(1) در صورتي كه اگر قرآن تحريف شده بود چنگ زدن به آن نه‌تنها مانع گمراهي نمي‌شد، بلكه خود گمراه‌كننده بود.

ب) روايات فراوان توصيه‌كننده به محور و محك قرار دادن قرآن در بازشناسي آرا، تمايلات و جريانات فكري و اجتماعي حق از باطل؛ مانند: اذا التبست عليكم الفتن كقطع اللّيل المظلم فعليكم بالقرآن؛ «آن‌گاه كه فتنه‌ها (جريانات فكري و اجتماعي منحرف) چونان پاره‌هاي شب‌ تيره بر شما مشتبه شدند بر شما باد به قرآن».(2)

ج) روايات تأكيدكننده به محك زدن روايات با قرآن و كنار گذاردن روايات مخالف قرآن. در برخي از اين روايات آمده است: تركك حديثاً لم تروه خير من روايتك حديثاً لم تحصه... فما وافق كتاب الله فخذوه وما خالف كتاب الله فدعوه؛ «از دست دادن و رها كردن حديثي كه آن را نقل نكرده‌اي بهتر است از نقل كردن حديثي كه اطلاع كافي از آن نداري... پس روايتي را كه با كتاب خدا موافق است، انتخاب كنيد (و آن را مبناي فكر و عمل خويش قرار دهيد) و روايتي را كه با كتاب خدا مخالفت دارد واگذاريد».(3)

د) روايات فراواني كه با صراحت يا با ملازمه قطعي بر تحريف‌ناپذيري قرآن در زمان امامان(عليهم السلام) دلالت دارد(4) و ظاهر آنها سلامت قرآن در طول تاريخ است؛ مانند روايتي كه در آن از امام صادق(عليه السلام) درباره قرآن سؤال مي‌شود و حضرت در پاسخ مي‌فرمايد:


1. براي اطلاع از اسانيد اين روايت در منابع اهل‌سنت، ر.ك: قوام‌الدين الوشنوي، حديث الثقلين، قاهره، مجمع تقريب مذاهب اسلامي، 1374 ق.

2. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 92، ص 17.

3. ميرزا حسين نوري طبرسي، مستدرك الوسائل،  ج 17، ص 325، روايت شماره 21484 ـ 13؛ بحارالانوار، ج 2، ص 165، روايت 25 و ج 75، ص 189، روايت 43.

4. اين موضوع كه علي(عليه السلام) پس از به دست گرفتن خلافت ظاهري، هيچ ‌گونه اقدامي در مورد قرآن انجام ندادند، نيز از نظر تاريخي و روايي شاهد ديگري بر عدم تحريف قرآن تا آن زمان است.

هو كلام اللّه وكتاب اللّه و وحي اللّه وتنزيله وهو الكتاب العزيز الّذي لا يأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه؛(1) «قرآن سخن خدا، كتاب خدا، وحي الهي و نازل شده از سوي اوست و آن كتاب نفوذناپذيري است كه باطل به هيچ وجه به آن رو نمي‌آورد».

آن حضرت در روايتي ديگر مي‌فرمايد: وانّه حقّ من فاتحته الي خاتمته؛(2) «قرآن از آغاز تا پايانش حق است».

 

3. شواهد تاريخي بر عدم تحريف قرآن

در شواهد تاريخي بر جايگاه و اهميت ويژه قرآن در ميان مسلمانان و جاذبه فصاحت و بلاغت قرآن براي عرب معاصر نزول و اهتمام مسلمانان به توصيه‌هاي پيامبر بر تلاوت، کتابت و حفط قرآن تأکيد مي‌شود.(3)

 

استدلالي ناتمام

برخي محققان با استناد به آياتي که ضرورت ارسال پيامبران براي اتمام حجت و خاتم بودن پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را بيان مي‌کنند استدلال ديگري را به عنوان استدلال عقلي بر عدم تحريف قرآن اقامه کرده‌اند که توضيح آن به شرح زير است:


1. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 89 ، ص 117، 118.

2. ابوجعفر محمد بن علي بن بابويه (شيخ صدوق)، عيون اخبار الرضا(عليه السلام)، ج 1، ص 129، باب ما كتبه الرضا(عليه السلام) للمأمون في محض الاسلام و شرايع‌ الدين، روايت 1.

3. در مورد شواهد تاريخي عدم تحريف، اموري از اين قبيل مطرح است:

الف) حافظه شگفت‌انگيز عرب معاصر با قرآن و علاقه زايدالوصف آنان به قرآن به دليل فصاحت و بلاغت و آهنگ معجزه‌آساي آن؛

ب) انس فراوان مسلمانان با قرآن و حفظ و تلاوت آن؛

ج) تقدس قرآن نزد مسلمانان و حساس بودن آنان نسبت به هر گونه تغيير در آن؛

د) دستورها و توصيه‌هاي ويژه پيامبر گرامي(صلى الله عليه وآله) در مورد تلاوت، كتابت، حفظ و جمع‌آوري قرآن و اهتمام مسلمانان به اين دستورات؛

ه‍( مطرح نشدن تحريف قرآن در ضمن انتقاداتي كه به زمامداران پس از رسول خدا شده است.

بر اساس اين استدلال، با تكيه بر دو مقدمه نزاهت قرآن از تحريف نتيجه‌گيري مي‌شود: 1. خداوند حكيم، براي هدايت بشر قرآن را فرستاده است و با توجه به خاتميت دين و پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) اگر قرآن تحريف شود، پيامبر ديگري كه راه درست را به مردم نشان دهد، نخواهد آمد و مردم گمراه خواهند شد، بدون آنكه در اين گمراهي تقصيري متوجه آنان باشد، بلكه اين گمراهي مستند به عدم حفظ الهي مي‌شود؛ 2. و اين امر با ساحت اقدس خداوند ناسازگار و نقض غرض و مخالف با حكمت الهي است.(1)

بررسي: اولاً، اين استدلال در صورتي تمام است که هرگونه تحريفي مستلزم گمراهي مردم ‌شود و تنها راه جلوگيري از گمراهي مردم، حفظ كامل قرآن يا فرستادن پيامبر جديد باشد.

ثانياً، چه دليل عقلي يا نقلي بر اين مطلب وجود دارد که در صورت تحريف کتاب آسماني حتماً بايد پيامبري مبعوث شود، ممکن است وجود امام معصوم و حتي علماي راستين يک دين کفايت کند؛ زيرا در اين صورت نيز محتواي دين الهي با روشنگري امام معصوم(عليه السلام) از تحريف معصون مي‌ماند، هرچند تحريفي در کتاب آسماني رخ داده باشد.


1. ر.ك: عبدالله جوادي آملي، نزاهت قرآن از تحريف، ص 42 ـ 44؛ در كتاب البيان في تفسير القرآن دليل ديگري ذكر شده كه در برخي از منابع علوم قرآن به عنوان دليل عقلي از آن ياد شده است (ر.ک: محمد فاضل لنکراني، مدخل التفسير، ص 225 ـ 229)، ولي تكيه‌گاه اصلي آن، شواهد تاريخي است (ر.ك: سيدابوالقاسم موسوي خويي، همان، ص 215 ـ 220).

خلاصه

1. اعتبار قرآن موجود و درستي استناد به آن و اعتبار روايات، به‌ويژه در مقام تعارض با يكديگر، وابسته به اثبات تحريف‌ناپذيري قرآن است.

2. تحريف در لغت به معناي مايل و منحرف كردن و دگرگون ساختن است و تحريف سخن به معناي ايجاد نوعي دگرگوني و انحراف در آن است.

3. برداشت انحرافي و تفسير و توجيه سخن برخلاف مقصود گوينده، تحريف معنوي است و به يقين در مورد قرآن رخ داده است.

4. قرآن نازل شده بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) نه مفقود شده و نه چيزي بر آن افزوده شده است و در تغيير اعراب كلمات و كاستي در برخي آيات و كلمات و حروف قرآن كريم اختلاف نظر وجود دارد، ولي دلايل و شواهد متعدد تاريخي روايي و قرآني آن را نفي مي‌کند.

5. آيات مختلفي از قرآن دال بر سلامت آن از تحريف است. از آن جمله آيات تحدي است كه بر ناتواني همانندآوري يك سوره قرآن از سوي بشر دلالت دارد. آيات تحدي تحريف به زياده را نفي مي‌كند، ولي نسبت به تحريف به كاسته شدن كمتر از يك سوره، و تحريف به صورت حذف يك سوره، ساکت است؛ زيرا در اين صورت مفاد آيات تحدي مبني بر ناتواني بشر در همانندآوري سور موجود، درست است.

6. آيات بيانگر اوصاف قرآن، مانند فصاحت و بلاغت، عدم اختلاف، عدم اشتمال بر مطالب نادرست و غير آن، نيز بر عدم تحريف آن دلالت دارد، زيرا با فرض وقوع تحريف، قرآن كريم فاقد اين اوصاف خواهد بود؛ در حالي ‌كه بررسي‌ها نشان مي‌دهد اين اوصاف بر همه آيات قرآن كريم صادق است. اين دليل، تحريف قرآن در آينده را نفي مي‌کند.

7. روايات فراواني از جمله روايت ثقلين و روايات بيانگر معيار بودن قرآن در ارزيابي آرا و اهواء و نيز روايات متعارض، دليل سلامت قرآن از تحريف است.

8. شواهد تاريخي عدم تحريف قرآن عبارت‌اند از: حافظه شگفت‌انگيز عرب، تقدس قرآن نزد مسلمانان و انس فراوان آنان با قرآن، سفارش پيامبر در باب قرائت و كتابت و جمع قرآن، مطرح نشدن تحريف قرآن در زمره انتقادات بر زمامداران صدر اسلام.

9. برخي با استدلال به خاتميت دين و پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و نزول قرآن براي هدايت بشر، معتقدند‌

كه تحريف قرآن موجب گمراهي بشر براي هميشه خواهد بود، بدون آنكه تقصيري متوجه آنان باشد و اين با حكمت خداي تعالي ناسازگار و نقض غرض خواهد بود. اما مي‌توان گفت كه هر نوع تحريفي مستلزم گمراهي نبوده و تنها راه جلوگيري از گمراهي مردم نيز حفظ كامل قرآن با فرستادن پيامبر جديد نيست.

 

پرسش‌ها

1. اهميت موضوع سلامت قرآن از تحريف را توضيح دهيد.

2. تحريف را تعريف كرده و انواع آن را بنويسيد.

3. كدام يك از انواع تحريف در قرآن رخ داده است؟

4. شواهد تاريخي عدم تحريف قرآن را بيان كنيد.

5. دليل عقلي عدم تحريف قرآن را توضيح داده و نقد کنيد.

6. چگونگي دلالت آيات تحدي بر نفي تحريف را بنويسيد.

7. آيا مي‌توان با استناد به آيات بيانگر اوصاف قرآن بر تحريف‌ناپذيري آن استدلال كرد؟ چگونه؟

 

براي مطالعه بيشتر

براي آگاهي بيشتر در زمينه مصونيت قرآن از تحريف، ر.ك:

1. جوادي آملي، عبدالله، تفسير موضوعي جلد 1: قرآن در قرآن، قم: مركز نشر اسراء، 1378 شمسي، ص 315ـ349.

2. ــــــــــــــــــ ، نزاهت قرآن از تحريف، قم: مرکز نشر اسراء، 1378 شمسي.

3. مركز الثقافة والمعارف الاسلامية، علوم القرآن عند المفسرين، قم: مكتبة الاعلام الاسلامي، 1416 ق، ج 1، ص 485 ـ 586.

4. معرفت، محمدهادي، صيانة القرآن من التحريف، قم: جماعة المدرسين، 1413 ق.

5. موسوي خويي، سيدابوالقاسم، البيان في التفسير القرآن، بيروت: دار الزهراء، 1401 ق، ص 197 ـ 235.

6. فاضل لنكراني، محمد، مدخل التفسير، تهران: مطبعة الحيدري، 1400 ق، ص 183 ـ 296.

7. عسكري، سيدمرتضي، القرآن وروايات المدرستين، بيروت: شركة التوحيد، 1417 ق، ج 2، ص 9 ـ 34.

8. عاملي، سيدجعفر مرتضي، حقائق هامّة حول القرآن الكريم، قم: انتشارات اسلامي، 1410 ق.

9. طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، قم: جماعة المدرسين، [بيتا]، ج 12، ص 104ـ133.

10. محمدي، فتح‌الله، سلامة القرآن من التحريف، تهران: مشعر، 1382.

 

 

 

 

درس شانزدهم:

 

دلايل قرآني سلامت قرآن از تحريف

 

آبات بیانگر دليل نقلی تحريف‌ناپذيري قرآن

آبه حفظ

آبه عزت

دو استدلال ناتمام

جمع و قرائت قرآن از سوی خدا

تهديد پيامبر به مجازات

از دانش‌پژوه انتظار می‌رود پس از فراگيری اين درس:

 

1. آيات بيانگر مصونيت قرآن را بيان و تفسير كند؛

2. شبهه‌هاي مطرح شده در ذيل آيات بيانگر مصونيت قرآن را بيان و نقد كند؛

3. استدلال‌هاي ناتمام به برخي آيات را بيان و نقد كند.

شخصي از امام صادق(عليه السلام) پرسيد اي فرزند رسول خدا نظر شما درباره قرآن (موجود در ميان مردم) چيست؟

امام صادق(عليه السلام) فرمود: ... اين قرآن همان كتاب شكست‌ناپذيري است كه باطل به هيچ وجه و از هيچ سو به آن رو نمي‌آورد و فرو فرستاده‌اي (بس بزرگ) از سوي خداوند فرزانه و ستوده است.

(شيخ صدوق، الامالي، ص 639، مجلس 81، روايت 11)

 

 

در درس گذشته سالم بودن قرآن از تحريفِ به زياده را در پرتو آيات تحدي اثبات کرديم و نيز يادآور شديم که عدم تحريف به زياده از مسلّمات تاريخ قرآن است. در ادامه، آيات ديگري را که دال بر عدم تحريف قرآن‌اند بررسي مي‌کنيم. از جمله اين آيات که به عنوان دليل نقلي بر عدم تحريف به آن استناد شده، آيه حفظ و آيه عزت است که در اين درس به آن دو خواهيم پرداخت.

 

الف) آيه حفظ

إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ؛ حجر:9؛ «ما خود، ذكر (قرآن) را فرو فرستاده، خود نگهبانان آن هستيم».

اين آيه از دو جمله تشكيل شده است: جمله اول، یعنی إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ، از نزول قرآن از سوي خدا با دو تأكيد «انّ و نحن» و به كار گرفتن ضمير جمع «نا و نحن» به صورت قطعي و مسلّم خبر مي‌دهد. استفاده از چندين تأكيد و ضمير جمع دلالت بر‌

عظمت كار و رد ترديد كساني دارد، که ادعا مي‌کردند قرآن کلام خدا نيست؛ زيرا آيات قبل از آن،(1) اشاره به اين نکته دارد كه مخالفان اسلام، در نزول قرآن از سوي خدا ترديد داشته و آن را انكار مي‌كرده و نيروهاي غير الهي را در اين زمينه مؤثر مي‌دانسته‌اند. خداوند با اين تأكيد‌ها و ضماير جمع، هم عظمت قرآن و نزول آن را تأييد و هم دخالت هر نيروي ديگري را نفي و بر مصونيت قرآن در حين نزول و انتساب آن صرفاً به خداوند تأكيد مي‌كند.

در جمله دوم از آيه، یعنی وَإِنّا لَهُ لَحافِظُونَ، نيز با ادات تأكيد «انّ» و «لام تأكيد» و وصف جمع، از نگهباني و حفظ قطعي و مسلّم قرآن پس از نزول سخن مي‌گويد و با بيان مطلب در قالب جمله اسميه هميشگي بودن حفظ قرآن را تأکيد مي‌کند. نحوه بيان اين جمله نيز رفع ترديد و نيز عظيم بودن موضوع را مي‌رساند و چون مصونيت قرآن پس از نزول را به‌طور مطلق بيان كرده، شامل حفظ قرآن از هرگونه تحريف اعم از زياده و نقيصه مي‌شود.

توضيح آنکه: آيه شريفه با به‌کارگيری صيغه اسم فاعل (حافظون) می‌گويد ما حفظ‌کننده قرآن هستيم. بدون شک منظور از حفظ اين است که اين کتاب آن‌ گونه که به ما انتساب دارد، بايد به مردم برسد و اگر بخواهد با غير خود اختلاط پيدا کند، به نحوی که معلوم نباشد کدامش کلام خداست و کدامش کلام خدا نيست، اينجا ديگر حفظ صدق نخواهد کرد، يا اگر چيزی از آن کم شده باشد، باز هم حفظ صدق نخواهد کرد؛ زيرا آن قسمتی که نقص پيدا کرده، خدا از بيان آن غرضی داشته که با وجود آن کلام و رسيدنش به دست مردم، حجت تمام می‌شد و بدون آن، غرض الهی تأمين نشده و حجت تمام نيست. پس اين آيه دلالت دارد بر اينکه قرآن هم از جهت زياده و هم نقيصه محفوظ از تحريف است.

از سوی ديگر هرچند که آيه شريفه، حفظ قرآن در همه ابعاد را تضمين کرده است،


1. وََقَالُواْ يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ * لَّوْ مَا تَأْتِينَا بِالْمَلائِكَةِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ * مَا نُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ إِلاَّ بِالحَقِّ وَمَا كَانُواْ إِذًا مُّنظَرِينَ (حجر:6 ـ 8).

ولی هيچ نوع حفظي مهم‌تر از حفظ از تحريف نيست. تحريف يك کتاب، به‌طور طبيعي، هم اتفاق مي‌افتد و هم انگيزه‌هاي فراواني براي آن وجود دارد، به‌ويژه اگر کتابي مانند قرآن، هدايتگر، داراي جاذبه و دافعه‌اي قوي، فراگيرنده تمام شئون زندگي و روي سخنش با همه اقوام و ملل باشد.

افزون بر اين، ظاهر آيه دال بر حفظ قرآن مجيد، به عنوان سخن و پيام الهي است، وتفاوتي بين آيات قرآن در اين جهت نيست. بنابراين، حفظ كل آيات قرآن مد نظر است و اختصاص دادن آن به مجموعه‌اي خاص از آيات، مانند آيات نازل شده تا زمان نزول آيه مورد بررسي (حجر:9)(1) خلاف ظاهر آيه شريفه است و هيچ دليلي بر آن نيست. چنان‌كه مقصود از حفظ، همان نگهباني و مصون داشتن قرآن است و حمل آن بر علم و آگاهي خدا نسبت به قرآن(2) برخلاف ظاهر آيه است؛ زيرا هيچيك از لغت‌شناسان، حفظ را به معناي علم ندانسته‌اند و اراده اين معنا از اين واژه، بدون مصحح و دليل است،(3) و نيز ظاهر آيه، حفظ قرآن از هر جهت است و اختصاص دادن حفظ قرآن به حفظ آن از مغلوب واقع شدنِ محتواي آن در برابر شبهات مخالفان يا منسوخ شدن يا امكان همانندآوري آن، ادعايي بيش نيست(4) و نمي‌توان مفاد آيه را منحصر در آن دانست.

اما يک سؤال، آيا معناي حفظ قرآن اين است که ترتيب سوره‌ها و آيات نيز محفوظ مي‌ماند؟ به عبارت ديگر آيا آيه حفظ شامل نفي تغيير در ترتيب آيات و سور و جابه‌جا شدن آنها نيز مي‌شود يا خير؟


1. ر.ك: ميرزاحسين نوري طبرسي، فصل الخطاب في تحريف كتاب رب الارباب، ص 370.

2. ر.ك: ميرزا ابوالقاسم قمي، قوانين الاصول، ص 405.

3. براي به‌كار بردن يك واژه در معناي مجازي، به دو چيز نياز داريم: نخست آنكه به‌كار رفتن آن واژه در آن معناي مجازي در آن زمان متداول باشد؛ زيرا هر واژه‌اي را نمي‌توان در هر معنايي مجازاً به كار برد؛ دوم آنكه قرينه‌اي در كلام باشد كه دليل به‌كار بردن آن واژه در آن معناي مجازي از سوي گوينده سخن باشد. به‌كار رفتن واژه حفظ در معناي علم در زمان نزول قرآن نه متداول بوده است و نه قرينه‌اي در كلام وجود دارد كه نشان اراده اين معنا از اين واژه در قرآن مجيد باشد.

4. ر.ك: ميرزا حسين نوري طبرسي، فصل الخطاب في تحريف كتاب رب الارباب، ص 369.‌

اگر جابه‌جايي و تقديم و تأخير سوره‌هاي قرآن (اعم از سوره به معناي لغوي يا اصطلاحي) مراد باشد، چنانچه هر کدام کلام تام و علي‌حده‌اي باشند و فهم يکي بر ديگري توقف نداشته باشد و جابه‌جايي تأثيري در نظم آنها نداشته باشد، آيه ذکر اين مسئله را نفي نمي‌کند؛ زيرا اين فراز‌ها و سوره‌ها کلام‌هاي مستقلي هستند و نظم خاصي بين آنها برقرار نيست که در فهم معناي آنها دخيل باشد؛ لذا نمي‌توان به عدم تغيير ترتيب سوره‌ها بر اساس آيه ذکر ملتزم شد؛ يعني اين نحوه تغيير با حفظ قرآن قابل جمع است. اين مطلب را حتي در آيات خاصي مثل آيه تطهير و آيه اکمال هم مي‌توان گفت به اين معنا که غرضي که خداوند از نزول آيات قرآن داشته با تمام خصوصيات محفوظ است و اين نحوه تقديم و تأخير آسيبي به آن غرض نمي‌زند؛ بنابراين لازم نيست که ملتزم شويم ترتيب سوره‌ها به همين شکل بوده است. البته اگر در موارد خاصي دليل و قرينه داشتيم که ترتيب همين ‌گونه بوده، گردن مي‌نهيم، ولي با آيه ذکر نمي‌توان ادعاي حفظ در ترتيب سوره‌ها کرد. ولي اگر جابه‌جايي در حد به‌هم خوردن نظم آيات باشد به نحوي که با از بين رفتن آن نظم در فهم مقصود الهي و غرض خداوند خلل و خدشه ايجاد شود، اين نحوه تغيير را آیه ذکر نفي مي‌کند.

 

پاسخ به چند شبهه

اكنون به بررسي دو شبهه كه در مورد دلالت اين آيه بر عدم تحريف مطرح شده است، مي‌پردازيم.

1. شبهه متشابه بودن واژه ذكر

برخي گفته‌اند اين آيه بر تحريف‌ناپذيري قرآن دلالت ندارد و مقصود از ذکر در آن، پيامبر اسلام است، همان‌ گونه که در بسياري از آيات ديگر قرآن هم، واژه ذكر بر پيامبر اطلاق شده است؛ مانند: فَاتَّقُوا اللّهَ يا أُولِي الأَْلْبابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً * رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللّهِ مُبَيِّنات؛ طلاق:9،10؛ «اي خردمنداني كه ايمان آورده‌ايد! از

خدا پروا كنيد. به راستي كه خداوند به سوي شما يادآوري فرستاد؛ فرستاده‌اي كه آيات روشنگر الهي را بر شما تلاوت مي‌كند».

بر اين اساس، مفاد اين آيه مانند آية: وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ؛ مائده:67؛ «و خدا تو را از گزند مردم مصون خواهد داشت»، ضمانت حفظ پيامبر(صلى الله عليه وآله)از آسيب دشمنان اسلام است، يا دست‌كم احتمال آنهست كه مقصود از ذكر در آيه 9 حجر پيامبر باشد، و در اين صورت واژه ذكر واژه‌اي متشابه مي‌شود، زيرا قرينه‌اي بر اراده مصداق خاصي از آن وجود ندارد و استدلال به آن براي عدم تحريف قرآن نادرست است.(1)

 

پاسخ

بررسي موارد كاربرد واژه «ذكر» در قرآن به خوبي نشان مي‌دهد كه در هيچ آيه‌اي نمي‌توان مقصود از «ذكر» را قطعاً پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) دانست. فقط در برخي آيات كه روشن‌ترين آنها آيه 9 طلاق است، احتمال دارد كه مقصود، پيامبر اسلام باشد؛ پس اين ادعا كه در بسياري از آيات، واژه ذكر بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) اطلاق شده، مدعايي بي‌دليل است و در قرآن هيچ شاهدي بر اينكه مقصود از ذكر در آيه مورد بحث پيامبر(صلى الله عليه وآله) باشد، در دست نيست.(2)

از سوي ديگر، در آيات فراواني واژه ذكر با صراحت بر قرآن اطلاق شده است؛ مانند: وَأَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ؛ نحل:44؛ «و ما ذكر را به سوي تو


1. ر.ك: ميرزا حسين نوري طبرسي، همان.

2. در اينكه مقصود از ذكر در آيه 9 طلاق چيست، چهار احتمال وجود دارد: الف) قرآن؛ ب) فرشته وحي؛ ج) معناي مصدري (يادآوري کردن)؛ د) پيامبر اسلام. دو احتمال نخست با تعبير انزلنا كه در آيه به كار رفته، تناسب بيشتري دارد و ديدگاه اول، مورد پذيرش جمعي از مفسران، مانند سدّي، ابن عطيه، ابوحيان اندلسي، ابوعبدالله محمد بن احمد قرطبي، ابوعلي فضل بن حسن طبرسي، احمد مصطفي مراغي و وهبة الزحيلي است (ر.ك: شهاب‌الدين محمود آلوسي، روح المعاني؛ ابوحيان اندلسي، البحر المحيط في التفسير؛ ابوعبدالله محمد بن احمد قرطبي، الجامع لاحكام القرآن؛ ابوعلي فضل بن حسن طبرسي، همان؛ احمد مصطفي مراغي، تفسير المراغي و وهبة الزحيلي، التفسير المنير في العقيدة و الشريعة و المنهج ذيل آيه نهم از سوره طلاق).

فرو فرستاديم تا آنچه را به سوي مردم نازل شده، برايشان روشن‌سازي». در اين صورت واژه ذكر، آن‌ گونه كه در اين شبهه ادعا شده، متشابه و مشترك بين دو مصداق نيست.

افزون بر آن، با توجه به اين نكته كه در آيه 6 سوره حجر(1) واژه ذكر صريحاً بر قرآن اطلاق شده است، مقصود از ذكر در آيه نهم نيز قرآن مي‌باشد؛ زيرا آيه نهم پاسخ نسبت نارواي مطرح شده در آيه ششم است و الف و لام «الذکر» در آيه نهم عهد ذکري است، پس سياق اين آيات هم نافي شبهه ياد شده است.

 

2. شبهه مصون بودن قرآنِ موجود در نزد امام معصوم(عليه السلام)

اگر مقصود از حفظ قرآن در اين آيه (وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ)، حفظ همه نسخههاي نوشته شده قرآن باشد، برخلاف واقعيت خارجي است؛ زيرا در طول تاريخ اسلام بسياري از نسخههاي قرآن عمداً از سوي دشمنان اسلام يا به اشتباه از سوي نويسندگان و ناشران، تحريف شده است؛ و اگر مقصود، حفظ برخي از نسخه‌ها هرچند يك نسخه آن باشد، مي‌توان با پذيرش تحريف قرآن موجود در ميان مسلمانان، معتقد به حفظ نسخه موجود نزد امام زمان(عليه السلام) شد و مفاد آيه را ناظر به آن دانست.(2)

 

پاسخ

هدف نزول قرآن،(3) نحوه بيان آيه ذکر و پاسخ بودن آن براي نسبت نارواي مطرح شده


1. وَقَالُواْ يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ؛ «و گفتند اي کسي که ذکر بر تو نازل شده است به راستي تو مجنون هستي».

2. ر.ك: ميرزا حسين نوري طبرسي، همان، ص 369، 370.

3. هدف قرآن در يك جمله، هدايت انسان‌ها به معارف و دستورالعمل‌هايي است كه در اين كتاب آمده است تا با اعتقاد و عمل به آن، به سعادت نهايي دست يابند و اين هدف با تحريف قرآن ميسّر نيست. در بيان آيه از تأكيدها و ضميرهاي جمع، مكرر استفاده شده كه نشان عظمت و اهميت موضوع است و حفظ قرآن محرّف يا حفظ يك نسخه در نزد امام معصوم(عليه السلام) داراي اين همه عظمت و اهميت نيست. پاسخ بودن آيه نهم براي آيه ششم اين سوره نيز در صورتي تناسب لازم يا كامل را خواهد داشت كه آيه درصدد بيان حفظ كامل قرآن از هرگونه تحريف باشد. براي توضيح نكته اخير، ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 12، ص 101.

در آيه ششم اقتضا دارد كه قرآن نازل شده بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) به گونه اي در ميان مسلمانان محفوظ و مصون بماند كه مسلمانان بتوانند به آن دست يابند تا زمينه فهم، اعتقاد و عمل به آنچه خداوند براي هدايتشان نازل كرده، فراهم آيد.چنين مصونيتي به هيچ وجه وابسته به آن نيست كه برخي يا همه نسخه‌هاي قرآن در پاره اي از آيات دستخوش تحريف نشود؛ زيرا امكان دارد كه با تحريف همه نسخه‌ها در يك مقطع زماني، مسلمانان از تحريف آن نسخه‌ها و اينكه قرآن واقعي چيز ديگري است، آگاه باشند و به عنوان مثال از طريق قرآن‌پژوهان، قاريان و حافظان قرآن، به قرآن واقعي دسترسي داشته باشند. اين نكته نيز روشن است كه اين نحوه از مصونيت، با حفظ يك نسخه در نزد امام معصوم(عليه السلام) به‌ويژه در زمان غيبت به دست نميآيد.

 

ب) آيه عزت

آيه ديگري كه براي اثبات عدم تحريف قرآن به آن استناد شده، آيه عزت است:

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمّا جاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ * لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيم حَمِيد؛ فصلت:41، 42؛ «به راستي كساني كه چون ذكر (قرآن) برايشان آمد به آن كافر شدند... و به راستي كه قرآن كتابي شكست‌ناپذير است. باطل به هيچ وجه و از هيچ‌سو به آن رو نمي‌آورد. فرو فرستاده‌اي از سوي خداوند فرزانه و ستوده است».

ترديدي نيست كه مقصود از ذكر و كتاب در اين دو آيه، قرآن مجيد است كه به سه وصف «عزيز»، «لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ» و «تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ» وصف شده است.(1) دو وصف اول، هر يك، دلالت بر عدم تحريف قرآن و صفت سوم به منشأ و راز اين تحريف‌ناپذيري اشاره دارد.


1. در كتاب‌هاي تفسير، در مورد ارتباط جمله «وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ» با جمله پيش از آن و نيز خبر «انّ» در جمله إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا، بحث‌هايي صورت گرفته است كه چون در استفاده عدم تحريف از آيات شريف تأثيري ندارد، به آن پرداخته نشد. براي اطلاع از آن مطالب، ر.ك: شهاب‌الدين محمود آلوسي، روح المعاني، ج 13، ص 196، ذيل آيات ياد شده.

«عزيز» از مادّه عزت و واژه عزت از ارض عزاز (زمين سخت) گرفته شده است؛ از اين رو «عزيز» به معناي شكستناپذير و نفوذناپذير است.(1)

«باطل» به معناي تباه‌شونده و تباه‌كننده است و به هر چيزي كه خود به تباهي مي‌انجامد يا امر ديگري را به تباهي مي‌كشاند، اطلاق مي‌شود؛ از اين‌ رو چيزهاي فاسدشونده و مطالب نادرست و امور بيثبات را باطل مي‌نامند.(2)

«مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ» در آيه، يا به معناي پيش‌رو و پشت‌سر از نظر زماني است و مقصود هنگام نزول آيات و پس از نزول آن است، يا روي‌همرفته به معناي به هيچ‌ وجه و از هيچ جهت است و دلالت بر نفي كامل دارد.(3)

اکنون با توجه به نکات ياد شده مي‌گوييم صفت عزيز به تنهايي بر مصونيت قرآن از تحريف دلالت دارد؛ زيرا تحريف، نوعي شكست‌پذيري و نفوذپذيري است كه با «عزيز بودن» قرآن سازگاري ندارد.

از صفت دوم (لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ) نيز به خودي خود، عدم تحريف قرآن به خوبي استفاده مي‌شود؛ زيرا با توجه به اعجاز و حق بودن قرآن، هرگونه تغييري كه اعجاز و معارف آن را دگرگون سازد، مصداق باطل (تباه‌شونده و تباه‌كننده) است كه راه يافتن آن به قرآن در اين جمله به‌طور كلي در هر زمان و از هر جهت، منتفي دانسته شده است؛ همچنين اين صفت، هرگونه حذفِ آيات قرآن نازل شده را از قرآن موجود نفي


1. واژه عزيز، مصاديق مختلفي دارد كه گاه از آنها به عنوان معاني مختلف آن‌ ياد مي‌شود؛ به عنوان مثال: بر حاكمان مقتدر به لحاظ شكست‌ناپذيري آنان و بر اشياي كمياب به جهت دشواري دستيابي به آنها و به حوادث ناگوار، به دليل تمايل شديد انسان به نپذيرفتن آن، عزيز اطلاق مي‌شود كه در همه، نوعي نفوذناپذيري لحاظ شده است.

2. باطل يا اسم فاعل از «بطل» و به معناي تباه‌شونده يا تباه‌كننده است؛ زيرا هرچند «بطل» فعل لازم و به معناي باطل شدن است، ولي در موارد استثنايي، اسم فاعل فعل لازم، به معناي متعدي مي‌آيد؛ مانند وارس كه به معناي مورس، يعني برگ درآورنده است. احتمال ديگر آن است كه باطل، مصدر باشد؛ مانند عافيت و به معناي اسم فاعل لازم يا متعدي به كار رفته باشد.

3. تركيب «من بين يديه و من خلفه» دو گونه معنا مي‌شود: الف) من بين يديه به معناي پيش رويش، و من خلفه به معنای پشت سرش؛ ب) من بين يديه و من خلفه روي هم رفته در جمله مثبت به معناي «كاملاً و از هر جهت» و در جمله منفي به معناي «به هيچ وجه و از هيچ جهت». در معناي اول گفته شده كه اين دو جهت، كنايه از جهات شش‌گانه است.‌

مي‌كند؛ زيرا اگر خداوند اراده كرده كه آن معارف در اختيار بشر قرار گيرد، حذف شدن آن آيات، مصداق بارز روي آوردن باطل به قرآن نازل شده به شمار مي‌آيد.

چنان كه قبلاً اشاره شد، جمله پاياني اين آيه، يادآور اين نكته است كه قرآن، به اين دليل قابل تحريف و شكست پذير نيست كه فرودآمده از سوي خداوند فرزانه و ستوده‌اي است كه كارهايش داراي هدف معقول و متناسب است و خود همه كمال‌ها را دارد.

مقايسه آيه عزت با آيه حفظ، تفاوت نحوه بيان و مفاد دو آيه را با يكديگر آشکار مي‌کند. در آيه حفظ سخن از نگهباني خداوند از قرآن به ميان آمده بود، ولي در اين آيه، نفوذناپذيري خود قرآن مطرح شده است و مفاد اين دو آيه آن مي‌شود كه سلامت قرآن، هم از درون (به لحاظ نفوذناپذيري) و هم از برون (به دليل نگهباني خداوند) تأمين شده است. نگهباني خداوند از قرآن روشن است، ولي نفوذناپذيري كتاب نياز به اندكي توضيح دارد. چرا قرآن نفوذناپذير است و كدام ويژگي قرآن آن را از نفوذ آسيبرسانان مصون نگه مي‌دارد؟

 

راز نفوذناپذيري قرآن

با توجه به آنچه در اولين دليل قرآني عدم تحريف (آيات تحدي) گذشت، روشن مي‌شود كه آن ويژگي، اعجاز قرآن است. اعجاز قرآن، راز نفوذناپذيري و راه نيافتن باطل به آن است. اعجاز قرآن، به كاربرد حروف خاص، كلمات ويژه، و جملات كوتاه (فعل و فاعل، مبتدا و خبر، حال و ذوالحال و امثال آن) وابسته نيست؛ زيرا امور ياد شده در زبان عرب و دست‌كم در اشعار فصيحان عرب قبل و بعد از نزول قرآن، فراوان يافت مي‌شود. اعجاز قرآن در «محتواي غني و معارف هماهنگ و سراسر حق آن» و «در نظم خاصي است كه بر مجموعه آيات و جملات يك سوره و مفاد آنها حاكم است»؛ چنان‌كه برجستگي يك غزل برجسته يا يك نثر ادبي ممتاز، متّكي به مفردات و تركيبهاي آن نيست، بلكه از نظم خاصي كه بر مجموعه آنها حاكم است سرچشمه مي‌گيرد. اگر نظم و محتواي ويژه قرآن فوق توان بشر است، هرگونه دستكاري بشر‌

در اين آيات كه به آن محتوا و نظم آسيب رساند، قرآن را فروتر از حد اعجاز و در نتيجه، قابل همانندآوري خواهد کرد؛ ولي بررسي قرآن نشان مي‌دهد كه قرآن معجزه است و همانند آن را نميتوان آورد؛ کما اينکه تاريخ قرآن هم حاکي از عجز و شکست معارضان و هماوردجويان در آوردن مثل يک سوره است. بنابراين، باور داشتن اعجاز قرآن، ملازم با اعتقاد به عدم تحريف آن است.(1)

‌‌

پاسخ به چند شبهه

در دلالت اين دو آيه (41 و 42 فصلت) بر عدم تحريف قرآن، شبهاتي مطرح شده كه به بررسي مهمترين آنها مي‌پردازيم:

 

1. شبهه بي‌سابقه بودن استدلال به آيه عزت بر نفي تحريف

در منابع روايي و كتاب هاي دانشمندان گذشته (اعم از كتب تفسير و غير تفسير) با آنكه معاني مختلفي براي اين آيه ذكر شده، ولي در هيچ يك از آنها سخن از تعميم باطل به تغيير و تبديل و تحريف قرآن، حتي به عنوان يك احتمال هم ذكر نشده است. بنابراين، استفاده عدم تحريف قرآن از اين آيه، برخلاف روايات و فهم دانشمندان گذشته است و نمي توان به آن اعتماد كرد.(2) و منظور از بطلان، تناقض در احکام يا کذب در إخبارها و قصص آن است.

 

پاسخ

روايات درصدد بيان تمام مفاد آيه و منحصر ساختن آن در معناي خاصي نيستند و


1. جمله آخر آيه 42 فصلت (تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ) مي‌تواند اشاره به اين نكته باشد كه چون قرآن، سخن خداوند است و خداوند آن را براي هدايت فرستاده، تحريف شدن آن نقض غرض و ناسازگار با حكيم بودن اوست و اگر از ابتدا قابل تحريف باشد، با توجه به جاودانگي قرآن و خاتميت پيامبر(صلى الله عليه وآله) نشان نقص ذاتي آن است و با حميد بودن خداوند سازگاري ندارد.

2. ر.ك: ميرزا حسين نوري طبرسي، همان، ص 371 (ومع ورود التفسير عنهم(عليهم السلام) کيف يمکن التعميم في الباطل ولم یحتمله احد من االمفسرين بالآراء وغيرهم قال الشيخ الطوسي في التبيان قوله تعالي لا يأتيه...).

دانشمندان اسلامي نيز چنين انحصاري را در نظر نداشته‌اند؛ در نتيجه، اين استفاده نه برخلاف مقتضاي روايات و نه مخالف با ديدگاه دانشمندان مسلمان است.

به‌علاوه، بيشتر رواياتي كه مشتمل بر اين آيه هستند، هيچ گونه توضيحي دربارة مفاد آيه در آنها نيامده است، و روايات معدودي كه به تفسير آيه پرداخته اند، از نظر سندي معتبر نيستند و نمي توان به آنها استناد كرد؛هرچند برخي از آنها اشعار به همين برداشت دارند.

اين مدعا كه دانشمندان گذشته حتي به عنوان يك احتمال هم عدم تحريف قرآن را از آيه شريفه استفاده نكرده‌اند نيز خلاف واقع است. تعدادي از مفسران، عدم تحريف را به عنوان ديدگاه خود و برخي به عنوان يكي از ديدگاه‌ها در تفسير اين آيه ذكر كردهاند. به عنوان مثال، مي‌توان از مفسراني مانند طبرسي در مجمع البيان، آلوسي در روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، بروسوي در روح البيان و فخر رازي در مفاتيح الغيب نام برد.(1) و حتي شيخ طوسي كه اشكال‌كننده با استناد به تفسير ايشان مدعي شده كه استفاده عدم تحريف از آيه، برخلاف نظر دانشمندان گذشته است، نيز در دو قسمت از تفسير تبيان اين برداشت را ذكر كرده است.(2)


1. به عنوان مثال: در تفسير مجمع البيان ذيل آيه نهم از سوره حجر آمده است: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ» اي القرآن، « وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» عن الزيادة والنقصان والتحريف والتغيير عن قتادة و ابن عباس؛ ومثله «لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ»؛ يعني قرآن را ما نازل كرديم و « إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» يعني (آن را) از زياده و نقصان و تحريف و تغيير حفظ مي‌كنيم. اين برداشت از قتاده و ابن عباس نقل شده است؛ و مانند آن است، آيه «لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ» (ابوعلي فضل بن حسن طبرسي، همان، ج 5 ـ 6، ص 508).

در جلد نهم، ص 23 اين تفسير ذيل آيات 41 و 42 سوره فصلت، نيز استفاده عدم تحريف قرآن از دو وصف « عزيز» و «لا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ» به عنوان يك ديدگاه ذكر شده و آيه نهم از سوره حجر مؤيد آن دانسته شده است. براي اطلاع از ديدگاه ديگر مفسران ياد شده، به تفاسير مذکور ذيل آيه نهم از سوره حجر و آيه چهل و يكم و دوم سوره فصلت مراجعه کنید.

2. در تفسير تبيان ذيل آيه نهم از سوره حجر آمده است: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ» يعني القرآن في قول الحسن والضحاك وغيرهما؛ و «إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» قال قتادة لحافظون من الزيادة والنقصان ومثله «لا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ» ؛ «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ» يعني قرآن را نازل كرديم، برحسب ديدگاه حسن و ضحاك و غير ايشان؛ و «إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»،  قتاده گفته است معناي آيه اين است كه از زياده و نقصان قرآن را حفظ مي‌كنيم و مانند اين آيه است آيه «لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ» (محمد بن الحسن طوسي، همان، ج 6، ص 320). در جلد نهم صفحه 131 اين تفسير نيز از واژه عزيز در آيه 41 سوره فصلت استفاده عدم تحريف شده است.

2. شبهه عدم شمول عزت نسبت به محفوظ ماندن الفاظ قرآن

مقصود از عزيز بودن قرآن و راه نيافتن باطل به آن، مغلوب واقع نشدن، باطل نشدن محتواي آن و نسخ نشدن آن است، نه محفوظ ماندن عبارات و الفاظ آن. بنابراين آيه شريفه شامل تحريف لفظي مورد نظر نميشود.

 

پاسخ

اولاً، نحوه بيان آيه مطلق و بدون هيچ قيدي است و اختصاص دادن آيه به اين نوع خاص از مصونيت دليل مي‌خواهد؛ ثانياً، چگونه ممكن است كه الفاظ و عبارات قرآن در آن سطح وسيع مد نظر مدعيان تحريف، دگرگون شود، ولي معارف آن به حقانيت خود باقي بماند، به‌ويژه اگر اين دگرگوني‌ها را در ارتباط با فصاحت و بلاغت قرآن در نظر بگيريم و نيز به اين نكته توجه داشته باشيم كه گاه افزودن يا كاستن يك حرف، مطلب حق را به باطل و باطل را به حق مبدل مي‌سازد.

حتي مدعيان تحريف نيز ادعاي تغييراتي را دارند كه مطالب حقِ قرآن نازل ‌شده را (به گمان ايشان) به مطالب نادرست مبدل كرده است؛ نه تغييراتي كه در عين تحقق تحريف، حقايق قرآن، به‌طور كامل به حال خود باقي بماند و بتوان از طريق الفاظ قرآن به آن دست يافت.

 

3. شبهه دوْري بودن استدلال به آيات قرآن براي نفي تحريف

اين شبهه اختصاص به آية عزت ندارد، بلكه در مورد آيه نهم سوره حجر و هر آيه ديگري كه براي عدم تحريف قرآن به آن استناد شود نيز جريان دارد. به اين بيانكه استدلال به آيات قرآن براي عدم تحريف آن، استدلالي دوْري است؛ زيرا صحت استدلال به هر یک از اين آيات، متوقف بر آن است كه قرآن و از جمله اين آيه تحريف نشده باشد، و از سوی دیگر عدم تحريف قرآن، متوقف بر استدلال به اين آيات است. به عبارت ديگر، ممكن است كسي بگويد: آيات مورد استناد براي عدم تحريف، خود

تحريف شده و قرآن واقعي نيست(1) يا احتمال مي‌دهيم چنين باشد، بنابراين استدلال به آنها براي نفي تحريف سودمند نيست.

 

پاسخ

برخي از دانشمندان شيعي و سني در برابر شبهه تسليم شده، و آن را سؤالي بيجواب دانستهاند.(2) به‌نظر مي‌رسد اين شبهه به سه صورت مي‌تواند مطرح شود:

الف) چون در مورد قرآن، همانند هر متن تاريخي ديگر، احتمال تحريف وجود دارد و سابقه نسبتاً طولاني آن به ضميمه دشمنان فراوانش اين احتمال را تقويت مي‌كند، استدلال به آيات قرآن براي نفي تحريف آن سودمند نيست، هرچند يقين به تحريف آن نداشته باشيم؛ زيرا به هر آيهاي كه استدلال شود، احتمال تحريف شدن و غير معتبر بودن آن وجود دارد.

بررسي: بايد دانست كه چنين شبهه اي اختصاص به استدلال بر عدم تحريف قرآن از طريق آيات آن ندارد و اگر چنين شبهه اي را بپذيريم، هرگونه استدلال به هر آيه اي و براي هر موضوعي مورد سؤال قرار مي‌گيرد و قرآن به‌طور كلي از صحنه انديشه و استدلال خارج مي‌شود، بلكه روايات و حتي متون تاريخي نيز دچار چنين وضعيتي مي‌شوند.


1. ر.ك: فخرالدين محمد بن عمر رازي، مفاتيح الغيب، ج 19، ص 124.

2. از جمله كساني كه در برابر اين شبهه تسليم شده‌اند، فخرالدين محمد بن عمر رازي، در مفاتيح الغيب، ج 19، ص 124 است. سيدابوالقاسم موسوي خويي(رحمه الله) نيز در البيان، ص 209 پس از طرح اين شبهه مي‌نويسد: اين شبهه بر كسي كه براي عترت، اعتباري قايل نيست وارد است، ولي بر كسي كه عترت را هم‌تراز قرآن مي‌داند و پيروي از آنان را لازم مي‌داند، وارد نيست؛ زيرا استدلال امامان معصومين(عليهم السلام) به قرآن و تأييد اصحاب خويش بر استناد و استفاده از قرآن، حكايت از اعتبار قرآن موجود (هرچند تحريف شده باشد) دارد.

اين گونه پاسخ دادن به اين شبهه، پاسخ جدلی است و شبهه دوْري بودن استدلال به آیات براي نفی تحریف را به‌طور کامل و برای همگان حل نمی‌کند و ثانياً اعتبار قرآن را به تأييد روايات وابسته مي‌سازد؛ در صورتي كه اعتبار روايات وابسته به قرآن است و اگر صحت و اعتبار قرآن اين‌ گونه مورد سؤال قرار گيرد، راهي براي اثبات اعتبار روايات وجود ندارد، مگر آنکه تحریف را منحصر به این آیات بدانیم و دست‌کم آیات اعتباربخشنده به روایات را شامل نشود. براي توضيح بيشتر در زمينه وابسته بودن اعتبار روايات به قرآن، (ر.ك: سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 12، ص 111، 112).

اما اين شبهه بي‌اساس است؛ زيرا صرف احتمال تحريف، هيچ متني را از اعتبار نمي‌اندازد و نهايت چيزي كه صرف احتمال تحريف اقتضا دارد، ضرورت بررسي تحريف يا عدم تحريف آن متن است و چنانچه شواهد و شرايط خارجي اقتضا مي‌كرد كه به‌طور طبيعي اين متن دستخوش تحريف نشود، اگر دليلي بر تحريف به دست نيايد، اعتبار متن تثبيت مي‌شود و در استدلال به آن هيچ خللي رخ نميدهد و در مورد قرآن و موضوع تحريف، مسئله اينچنين است.

ب) چون ما به تحريف آيات معيّن و مشخصي از قرآن قطع داريم، اين علم قطعي سبب مي‌شود كه در واقعي و غير محرّفبودن هر آيهاي از جمله آيات مورد استدلال ترديد روا داريم و استدلال به آنها نتيجه بخش نباشد.

در پاسخ اين بيان بايد گفت: اگر آياتي كه ادعاي تحريف قطعي آنها شده در برگيرنده آيات مورد استدلال در بحث عدم تحريف نباشند، اين تصوير از شبهه به صورت پيشين بازمي‌گردد و فقط به منشأ ديگري براي احتمال تحريف در آن اشاره شده است؛ در نتيجه پاسخ اين تصوير، همان پاسخ صورت اول است؛ ولي اگر مقصود آن باشد كه آيات تحريف شده، همان آيات مورد استناد در بحث عدم تحريف است يا شامل آنها هم مي‌شود، پاسخ آن است كه اين سخن ادعايي بيش نيست و تاكنون هيچ دليلي بر تحريف آيات ياد شده ارائه نشده است؛ حتي آن دسته از مدعيان تحريف قرآن كه درصدد گردآوري و استقصاي آيات تحريف شده (به گمان خويش) برآمدهاند، اين آيات را از آيات تحريف شده به شمار نياورده اند.(1)

ج) از آنجا كه اجمالاً مي‌دانيم برخي از آيات قرآن تحريف شده و موارد آن را دقيقاً نميدانيم، در مورد هر آيهاي احتمال مي‌دهيم كه اين آيه از آن آيات تحريف شده باشد و در نتيجه استدلال به آن عقيم است.

چنانكه قبلاً يادآور شديم، اعجاز قرآن اقتضا دارد كه همانند هيچيك از سورههاي آن را نتوانند بياورند. اين موضوع مي‌تواند براي دفع اين شبهه كارساز باشد؛ زيرا


1. ر. ك: ميرزا حسين نوري طبرسي، همان، دليل دوازدهم.

مي‌توان آيات مورد استدلال را با مجموعه آيات قبل و بعد آن كه مرتبط با آن هستند و يك سوره را تشكيل مي‌دهند، در نظر گرفت و بررسي كرد كه آيا همانند آن را تاكنون آورده‌اند يا مي‌توانند بياورند؟ اگر نتيجه منفي بود، چنانكه بررسي تاريخ اسلام و قرآن نشان مي‌دهد كه تاكنون چنين بوده و هم‌اكنون نيز چنين است، پس معلوم مي‌شود كه اين آيات تحريف نشده است و از قرآن منزّل است؛ زيرا اگر تحريف شده بود، نظم و محتواي خاص قرآن نازل ‌شده از سوي خدا به هم خورده بود و بايد همانند آن را بتوان آورد.(1) علاوه بر آن، اگر مقصود از تحريف افزايش اين آيه يا بخشي از آن باشد، این ادعا برخلاف مسلّمات تاريخي، اجماع مسلمانان و تواتر قرآن است.

 

‌‌

دو استدلال ناتمام

افزون بر آياتي كه به آنها براي نفي تحريف قرآن استدلال شد، دو دسته ديگر از آيات وجود دارد كه استدلال به آنها براي اثبات عدم تحريف قرآن متقن به نظر نميرسد. در اينجا به بررسي كوتاهي از آن دو دسته آيات بسنده مي‌كنيم:

 

1. جمع و قرائت قرآن از سوي خدا

در آيات 16 و 17 سوره قيامت آمده است: لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ؛ «زبانت را به (تلاوت آيات) قرآن حركت مده تا در خواندن آن شتاب كني. به راستي كه گردآوري و خواندن آن بر عهده ماست».

برخي گفتهاند: مقصود از واژه «جَمعه» در اين آيه، گردآوري و جمع قرآن پس از


1. برخي اين شبهه را با اجماع بر عدم زياده در قرآن پاسخ داده‌اند كه افزون بر عدم كارآيي اجماع در اين‌ گونه مسائل (بر فرض پذيرش اجماع به عنوان يك دليل مستقل) فقط افزوده شدن اين آيات را نفي مي‌كند، ولي تغيير در آنها و جابه‌جايي و تعويض كلمات يا حروف را نفي نمي‌كند.

برخي ديگر با تأييد روايات نسبت به قرآن موجود نتيجه گرفته‌اند كه استدلال به اين آيات درست است، ولي اين پاسخ نيز عدم تحريف قرآن را نتيجه نمي‌دهد، بلكه حجيت و اعتبار قرآن موجود از راه تعبد و دليل نقلي را نتيجه مي‌دهد.

نزول است و خداوند عهده‌دار آن شده و خواست خداوند حتماً محقق مي‌شود.(1) براي تأييد اين برداشت، به تفسير نقل شده از ابن عباس در مورد اين آيه استناد شده است. در آن تفسير آمده است: انّ المعني انّ علينا جمعه وقرآنه عليك حتي تحفظه ويمكنك تلاوته فلا تخف فوت شيء منه؛ «معناي آيه شريفه آن است كه بر ماست قرآن را گرد آوريم و بر تو بخوانيم تا آن را حفظ كني و تلاوت آن برايت ميسر شود؛ پس از اينكه چيزي از قرآن از بين رود در بيم مباش».(2)

اما اين استدلال از اتقان كافي برخوردار نيست و تفسير ابن عباس هم نمي تواند مؤيد اين برداشت باشد. زیرا ظاهر آيه آن است كه اين جمع هرچه باشد، مربوط به مرحله قبل از تلاوت بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) است. آيه اول، پيامبر را از شتاب در تلاوت آيات، پيش از آنكه فرشته وحي آن را به اتمام برساند، نهي مي‌كند و اشاره به آن دارد كه پيامبر نگران فوت شدن بخشي از قرآن قبل از تلاوت است؛ چنانكه ظاهر تفسير ابن عباس نيز همين است؛ زيرا در آن تفسير هم، نتيجه و سرانجام جمع و قرائت قرآن بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) آن است كه زمينه حفظ آن براي ايشان فراهم و تلاوت آن بر مردم برايش ميسّر شود؛ به همين دليل در نقل هاي ديگري كه از ابن عباس در تفسير اين آيه رسيده مي‌خوانيم: معناه انّ علينا جمعه في صدرك؛ «معناي سخن خدا، آن است كه به عهده ماست كه قرآن را در سينه تو گردآوريم».(3)

 

2. تهديد پيامبر به مجازات

خداوند متعال در آياتي مي‌فرمايد: اگر پيامبر(صلى الله عليه وآله) به دروغ چيزي را به خدا نسبت دهد، مجازات خواهد شد. (احقاف:8، حاقه:43 ـ 47 و اسراء:73 ـ 75). ممكن است گفته شود: اگر پيامبر در صورت كم و زياد كردن يا تغيير دادن معارف وحياني، شديداً مجازات مي‌شود با آنكه در پيشگاه خداوند، داراي مقام و منزلت بالايي است، پس غير


1. برخي نيز واژه « قرآنه» در آيه را به معناي گردآوري قرآن دانسته‌اند كه ديدگاهي ضعيف و نادرست است (ر.ك: ابوعلي فضل بن حسن طبرسي، همان، ج 9 ـ 10، ص 600).

2. همان، ج 9 ـ 10، ص 600، ذيل آيه 17 سوره قيامة.

3. ر.ك: محمد بن الحسن طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج 10، ص 196.‌

پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه هيچگاه به مرتبت پيامبر نميرسد، اگر قرآن را تحريف كند، به مجازات شديد سزاوارتر است. بنابراين اگر كسي قرآن را تحريف كند، فوراً مجازات يا رسوا مي‌شود و با مجازات يا رسوا شدن وي، مردم از نادرستي آنچه او به عنوان قرآن مي‌خوانده يا مي‌نوشته، آگاه مي‌شوند؛ در نتيجه يا افراد منحرف اقدام به تحريف نميكنند يا اقدام آنها بي نتيجه مي‌ماند.(1)

اين استدلال نيز ناتمام است؛ زيرا مجازات پيامبر(صلى الله عليه وآله) در صورت تحريفكردن پيام خدا، براي آن است كه با معجزهاي كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) آورده، همه او را پيامآور خدا و سخن او را سخن خدا مي‌دانند؛ در نتيجه اگر پيام را تحريف كند، مردم آن پيام تحريف شده را پيام خدا مي‌پندارند و از آن پيروي مي‌كنند و گمراه مي‌شوند و اين امر، نقض غرض و مخالف با حكمت خداست؛ ولي افراد ديگر چون چنين زمينهاي ندارند، مردم سخن آنان را به‌طور كامل و بيچون و چرا قبول نمي كنند، بلكه بر اساس قواعد، آن را بررسي مي‌كنند و اگر درست يافتند، مي‌پذيرند و در صورت تحريفشدن قرآن از سوي چنين كسي مردم به مقايسه آنچه او خوانده يا نوشته است با ساير قرائت‌ها و نسخه‌ها مي‌پردازند و به نادرستي و تحريف آن پي‌ مي‌برند و بي اختيار گمراه نميشوند. بلي اگر فرض شود كه در قرآن تحريفي رخ دهد كه تشخيص آن براي اهل فن نيز ميسر نباشد و همگان آن را پيام خدا بدانند و در نتيجه گمراه شوند، براي واقع نشدن نقض غرض، خداوند از رخ دادن چنين تحريفي جلوگيري و آن را آشكار خواهد كرد و در اينصورت استدلال ياد شده به دليل عقلي بر عدم تحريف بازمي‌گردد.


1. ر.ك: اسماعيل حقي بروسوي، روح البیان، ج 10، ص 151. قابل ذكر است كه لازمه گفتار كساني كه فاعل «تقوّل» در آيه « وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ» (الحاقه:45) متقوّل دانسته‌اند، نيز آن است كه هر كس به دروغ به خدا گفتاري را نسبت دهد كه تحريف قرآن نيز يك مصداق آن است، خدا او را مجازات مي‌كند (ر.ك: ابوحيان اندلسي، البحر المحيط في التفسير، ج 10، ص 265 ـ 267).

خلاصه

1. آيه إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ از دلايل نقلي عدم تحريف است و از دو جمله تشكيل شده است كه در آن ادات تأكيد «انّ»، «نحن» و «لام»، ضمير جمع «نا» و «نحن» وجود دارد. در جمله اول هم عظمت قرآن و نزول آن را تأييد و هم دخالت هر نيروي ديگري را نفي كرده است و بر مصونيت قرآن به هنگام نزول و انتساب انحصاري آن به خدا تأكيد مي‌كند؛ در جمله دوم از نگهباني و حفظ قطعي و مسلّم قرآن پس از نزول سخن مي‌گويد.

2. مراد از ذكر، قرآن است و اين ادعا كه در بسياري از آيات، واژه ذكر بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) اطلاق شده، بي‌دليل است و هيچ شاهد قرآني بر اينكه مقصود از ذكر در آيه مورد بحث پيامبر(صلى الله عليه وآله) باشد، وجود ندارد، بلكه برعكس آياتي داريم كه به صراحت، ذكر را بر قرآن اطلاق كرده است.

3. هدف نزول قرآن، حفظ قرآن در ميان مسلمانان است تا به آن دسترسي داشته و زمينه فهم و اعتقاد و عمل به آنچه خداوند براي هدايتشان نازل كرده فراهم آيد، و با حفظ قرآن در نزد امام معصوم(عليه السلام) چنين هدفي تأمين نخواهد شد.

4. آيه عزت نيز از دلايل نقلي عدم تحريف است. بي‌ترديد مقصود از واژه هاي «ذكر» و «كتاب» در اينجا، قرآن كريم است كه به سه وصف «عزيز»، «لا يأتيه الباطل» و «تنزيل من حكيم حميد» وصف شده است. دو وصف نخست هر يك بر عدم تحريف دلالت دارد و وصف سوم به منشأ آن اشاره مي‌كند.

5. بيان آيه عزت مطلق است و نمي‌توان مقصود از آن را عدم تحريف محتوا و نسخ ناشدني بودن آن دانست و نمي توان پذيرفت كه الفاظ قرآن تحريف شود، ولي محتواي آن به حقانيت خود باقي بماند!

6. شبهه دوْري بودن استدلال به آيات قرآن بر نفي تحريف بي‌اساس است؛ زيرا صرف احتمال تحريف، هيچ متني را بي‌اعتبار نميكند. نهايت آنكه بايد تحريف يا عدم آن را بررسي كرد؛ و كسي از مدعيان تحريف اين آيات را محرَّف ندانسته است.

7. بر اساس آيات تحدي و گواهي تاریخ، كسي تاكنون براي هيچ‌ یک از سوره‌هاي قرآن و از جمله سوره اي كه اين آيات در آن قرار دارند، همانندآوري نكرده است.

8. استدلال به آيات بيانگر جمع و قرائت قرآن از سوي خدا و آيات تهديد پيامبر(صلى الله عليه وآله) به مجازات (در صورت استناد دروغينِ مطالبي به خداوند) از اثبات مصونيت قرآن از تحريف، ناتوان است.

 

پرسش‌ها

1. دلالت آيه ذكر بر تحريف‌ناپذيري قرآن را شرح دهيد.

2. صفت عزيز چگونه بر سلامت قرآن از تحريف دلالت دارد؟

3. آيا با حفظ قرآن در نزد امام معصوم هدف از نزول آن تأمين مي‌گردد؟

4. شبهه دوْري بودن استدلال به آيات قرآن بر نفي تحريف را بيان و نقادي كنيد.

5. آيا مي‌توان پذيرفت كه الفاظ و عبارات قرآن دگرگون شود، ولي محتواي آن محفوظ بماند؟ چرا؟

 

براي مطالعه بيشتر

براي آگاهي بيشتر در زمينه سلامت قرآن از تحريف، ر.ك:

1. جوادي آملي، عبدالله، تفسير موضوعي جلد 1: قرآن در قرآن، قم: مركز نشر اسراء، 1378 شمسي، ص 315ـ349.

2. مركز الثقافة والمعارف الاسلامية؛ علوم القرآن عند المفسرين، قم: مكتبة الاعلام الاسلامي، 1416 ق، ج 1، ص 485ـ 586.

3. معرفت، محمدهادي، صيانة القرآن من التحريف، قم: جماعة المدرسين، 1413 ق.

4. فاضل لنكراني، محمد، مدخل التفسير، تهران: مطبعة الحيدري، 1400 ق، ص 183ـ 296.

5. عسكري، سيدمرتضي، القرآن وروايات المدرستين، بيروت: شركة التوحيد، 1417 ق، ج 2، ص 9 ـ 34.

6. عاملي، سيدجعفر مرتضي، حقائق هامّة حول القرآن الكريم، قم: انتشارات اسلامي، 1410 ق.

7. طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، قم: جماعة المدرسين، [بيتا]، ج 12، ص 104ـ133.

 

 

درس هفدهم:

 

ارزيابي و نقد ديدگاه قايلان به تحريف

 

نقد دلايل معتقدان به تحريف

مشابهت امت اسلام با امت‌هاي پيشين

وجود مصاحف متفاوت با قرآن موجود

روايات بيانگر تحريف

از دانش‌پژوه انتظار می‌رود پس از فراگیری این درس:

 

1. دلايل معتقدان به تحريف قرآن را دسته‌بندي كند؛

2. استدلال به آيات و روايات بيانگر مشابهت امت اسلام با امت‌هاي پيشين را بيان و نقد كند؛

3. استدلال به تفاوت مصحف‌ها و تعدد قرائت‌ها بر تحريف قرآن را نقد كند؛

4. استدلال به روايات بيانگر تحريف قرآن را بيان و نقد كند.

سخن از زياد يا كم شدن آيات قرآن درخور قرآن نيست، زيرا زياد شدن را همه نادرست مي‌دانند و كم شدن نيز برخلاف باور مسلمانان است و همين با ديدگاه درست اماميه تناسب بيشتري دارد. سيدمرتضي آن را تأييد كرده و مفاد ظاهر روايات است جز اينكه روايات زيادي از شيعه و سني در باب كاسته شدن آيات زيادي از قرآن و جابه‌جايي برخي از آنها نقل شده كه (همه) خبر واحدند. بنابراين نه دانشي به بار مي‌آورند و نه مبناي كاري قرار مي‌گيرند و بهتر است كه از (اعتماد به) آنها پرهيز شود.

(شيخ الطائفة، محمد بن حسن طوسي، التبيان فی تفسیر القرآن، مقدمه، ص3)

 

 

بررسي دلايل معتقدان به تحريف

معتقدان به تحريف قرآن به برخي از آيات و روايات براي اثبات تحريف استدلال كرده‌اند كه به اختصار به ذكر و بررسي آنها مي‌پردازيم.

 

‌‌

لف) آيات و روايات بيانگر مشابهت امت اسلام با امت‌هاي پيشين

در برخي از آيات و روايات به مشابهت امت اسلام با امتهاي پيشين اشاره شده است؛ مانند: لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَق؛ انشقاق:19؛ «حتماً شما بر حالتي پس از حالتي سوار مي‌شويد». یا این روایت: كلّ ما كان في الاُمم السّالفه يكون في هذه الامة مثله؛(1) «هرچه


1. ابوجعفر محمد بن علي بن بابويه (شيخ صدوق)، كمال الدين و تمام النعمة، ص 530 و 576.‌

در امت‌هاي گذشته وجود داشته در اين امت همانند آن تحقق خواهد يافت». ادعا شده است كه آيه و روايت پيشين و آيات و روايات مشابه آن، مانند آيات «سنت الهي»(1) دلالت دارند كه امت اسلام، همانند امتهاي گذشته سير خواهد كرد و جرياناتي كه در آن امت‌ها رخ داده، در اين امت نيز رخ مي‌دهد و چون يكي از جريان‌هاي مهم امتهاي گذشته، تحريف كتابهاي آسماني آنهاست، پس كتاب آسماني اين امت نيز تحريف مي‌شود.(2)

اگر از مناقشه در سند روايات ياد شده صرف نظر شود(3) و دلالت اين آيات و روايات بر همانندي امت اسلام با امت هاي پيشين در همه امور پذيرفته شود،(4) مقتضاي آن، صرفاً وقوع تحريف در قرآن در طول تاريخ پس از پيامبر اكرم است؛ ولي به هيچ ‌وجه زمان تحقق تحريف را مشخص نميكند، و چه بسا تا زمان تحقق آن، ساليان طولاني باقي مانده باشد؛ بنابراين هيچ دلالتي بر تحريف قرآن موجود ندارد. علاوه بر آن، همانندي در همه امور با امتهاي گذشته، موارد نقض فراواني دارد كه در آيات و روايات به آن تصريح شده است؛ مانند: گوسالهپرستي، شكافته شدن رود نيل و غرق شدن فرعون و لشكريانش، حکومت گسترده حضرت سليمان، سرگرداني چهل ساله بنياسرائيل در بيابان، مسخ شدن جمعي از بنياسرائيل، جريان گاو بني اسرائيل و


1. مقصود، مجموعه آياتي است كه سرگذشت امت‌هاي گذشته را ذكر كرده و مي‌فرمايد: اين سنت خدا در امت‌هاي گذشته است و سنت خدا تغيير‌ناپذير است.

2. ميرزا حسين نوري طبرسي، فصل الخطاب في تحريف كتاب رب الارباب، ص 35.

3. بيشتر روايات مورد استناد از نظر سند بي‌اعتبارند و فقط چهار روايت نقل شده از كافي، قرب الاسناد، بصائرالدرجات و رجال كشي معتبر هستند. از اين چهار روايت دو روايت اول ناظر به موارد خاص و دو روايت اخير ناظر به مشابهت امت اسلام با بني‌اسرائيل (نه همه امت‌هاي گذشته) است.

4. هيچ يك از آيات مورد استناد، مشابهت در تمامي امور را نمي‌رساند، بلكه ناظر به مخالفت امت‌ها (تكذيب و معارضه) با پيامبران و نابود شدن آن امت‌ها است. در تفسير آيه مطرح شده در اين استدلال پنج احتمال ذكر شده است كه در برخي از كتب تفسير يكي از آن پنج احتمال را همانندي امت اسلام با امت‌هاي پيشين دانسته‌اند (ر.ك: تفاسير: التبيان في تفسير القرآن، الجامع لاحكام القرآن، البحر المحيط، مفاتيح الغيب و مجمع البيان، ذيل آيه نهم از سوره انشقاق).

مسئله خاتميت پيامبر اسلام و انتفاي عذاب استيصال در مورد امت اسلام. پس اين همانندي عمومي استثناپذير است و با توجه به دلايل عدم تحريف قرآن، تحريف نشدن قرآن يكي از موارد استثناي اين آيات و روايات است.

افزون بر آن، از نمونههاي ذكر شده در اين روايات استفاده مي‌شود كه مقصود از اين آيات و روايات، نوعي مشابهت است،(1) نه مشابهت تام و كامل و در اين صورت، در خصوص مسئله تحريف مي‌توان گفت: تحريف معنوي كتاب يا بياعتنايي به آن در مقام فهم و عمل، مورد مشابه با تحريف كتابهاي انبياي گذشته به شمار مي‌آيد.

به‌علاوه، اگر مقصود از اين روايات، مشابهت كامل و در همه امور باشد، با آيات دال بر نفي تحريف مخالف خواهند بود و بايد توجيه يا كنار زده شوند. پاسخ اخير در مورد انواع روايات ديگري كه پس از اين به بررسي آنها مي‌پردازيم نيز جريان دارد.

 

ب) وجود مصحف‌هاي متفاوت با قرآن موجود(2)

در روايات آمده است كه غير از قرآن موجود، قرآن‌هاي ديگري وجود داشته كه از جمله آنها قرآن حضرت علي(عليه السلام) است. قرآن‌هاي ياد شده با قرآن كنوني تفاوتهايي داشته و برخي از آنها مانند قرآن حضرت علي(عليه السلام)، ابن مسعود و ابيّبن كعب از ديدگاه شيعه داراي اعتبار كامل هستند، به‌ويژه قرآن حضرت علي(عليه السلام) كه معيار و محك صحت هر نسخه و قرآن ديگري است و به دستور پيامبر(صلى الله عليه وآله) گردآوري و براي استفاده مردم به


1. به عنوان مثال در يكي از اين روايات، رجعت امامان(عليهم السلام) در امت اسلام در مقايسه با بازگشت خانواده حضرت ايوب به سوي آن حضرت از موارد مشابهت امت اسلام با امت‌هاي پيشين به شمار آمده است (ر.ك: ميرزا حسين نوري طبرسي، همان، ص 75)؛ در صورتي كه رجعت امامان(عليهم السلام) پس از شهادت و از عالم آخرت به عالم دنيا و با ويژگي‌هاي خاص خود است، ولي بازگشت خانواده حضرت ايوب صرفاً روي آوردن و زندگي كردن با آن حضرت، پس از جدايي از ايشان بوده است.

2. هرچند هدف اصلي کتاب بيان مباحث علوم قرآني از منظر قرآن کريم است، ولي به دليل آنکه بيشترين شبهات و دستاويز مدعيان تحريف مسائل تاريخي و روايات است، براي تکميل بحث مصونيت قرآن از تحريف به اين دسته از دلايل پرداخته شد.‌

خليفه اول ارائه شد، ولي خليفه از پذيرش آن سر باز زد و برخي از اطرافيانش گفتند كه ما همانند آن قرآن را پيش خود داريم. با توجه به تعدد قرآن‌ها، تفاوت آنها با قرآن موجود و اعتبار برخي از آنها معلوم مي‌شود كه قرآن تحريف شده است.

در پاسخ بايد گفت: قرآن‌هاي ياد شده و قرائتهاي مذكور آنها با قرآن موجود تفاوت نداشته و آنچه به عنوان موارد اختلاف ذكر شده، از قبيل شأن نزول، ذكر مصداق، تفسير و تأويل قرآن بوده است و ربطي به متن قرآن ندارد. به‌علاوه دليلي بر اعتبار آن قرآن‌ها در دست نيست و اگر متن آن قرآن‌ها با قرآن موجود متفاوت باشند، همين تفاوت دليل ديگري بر بياعتباري آنهاست؛ زيرا قرآن موجود به صورت متواتر نقل شده و بررسي آن، از سوي خدا بودنش را تأييد مي‌كند، ولي در مورد قرآن‌هاي ادعا شده، هيچ دليلي بر اعتبار موارد اختلاف آنها با قرآن موجود در دست نيست، بلكه بررسي برخي موارد نقل شده از آنها غير قرآن بودن آنها را تأييد مي‌كند. تفاوت قرآن حضرت علي(عليه السلام) با قرآن موجود نيز فقط در دو زمينه بوده است: الف) آنكه قرآن آن حضرت طبق ترتيب نزول مرتب شده است؛ ب) آنكه افزون بر متن قرآن، شأن نزولها، مصاديق، تفسير و تأويل آيات نيز در آن ثبت شده است و اگر قرآن‌هاي ديگر با قرآن آن حضرت تفاوتهاي اساسي و قابل توجه مي‌داشت، آن حضرت نسبت به آن اعتراض جدي مي‌فرمود؛ در صورتيكه هيچ اعتراضي در اين خصوص از آن حضرت نقل نشده است.

از همين بيان، پاسخ استدلال به قرائتهاي هفتگانه يا دهگانه و يا بيشتر(1) و رواياتي كه مفاد آنها نازل شدن قرآن بر هفت حرف است نيز روشن مي‌شود؛ زيرا هيچ دليلي بر اعتبار يا قرآنبودن قرائتهاي ياد شده در موارد اختلاف وجود ندارد و براي


1. در روايات مربوط به نزول قرآن به حروف متعدد، سه حرف، چهار حرف، پنج حرف، هفت حرف و ده حرف ذكر شده است و برخي گفته‌اند: مقصود از هفت حرف، حروف متعدد است، نه خصوص عدد هفت (ر.ك: جعفر مرتضي عاملي، حقايق هامة حول القرآن الكريم، ص 180، 181). براي اطلاع از چگونگي و عدم اعتبار قراء هفت‌گانه و قرائت‌هايشان، ر.ك: سيدابوالقاسم موسوي خويي، البيان، ص 151 ـ 166.

«هفت حرف» در اين دسته از روايات نيز معاني مختلفي ذکر شده است و نميتوان براي هفت قرائت به آن استدلال كرد.(1) مشکل ديگر اين روايات اين است که علاوه بر عدم اعتبار سند آنها، با روايات متعدد و معتبري معارض است كه نزول بر هفت حرف را تكذيب و نزول آن بر يك حرف را مطرح و بر آن تأكيد مي‌كند.(2) اين تكذيب بدان معنا است كه قرائتهاي ديگر، قرائتهاي جعلي است و براي مسلمانان در عصر امامان(عليهم السلام) قرائت واقعي مشخص بوده است؛ به همين دليل از آن قرائت واحد سؤالي نميشود، نه آنكه آياتي تحريف شده و قرآن واقعي در هالهاي از ابهام قرار داشته است.

‌‌

ج) روايات بيانگر تحريف قرآن

روايات فراواني داريم كه طبق نظر مدعيان تحريف، از تحريف قرآن به‌طور كلي سخن به ميان آورده يا در آنها آيات قرآن به گونهاي ديگر تلاوت شده(3) و نشان تحريف شدن آن آيات در قرآن موجود مشهود است.

اكثر قريب به اتفاق اين روايات كه ادعاي تواتر آنها شده، معتبر نيستند و مجموع روايات معتبر آنها نزديك به چهل روايت است: برخي از اين مجموعه تكراري است؛


1. براي تعبير «سبعة احرف» در اين روايات كه اكثر قريب به اتفاق آنها از منابع اهل‌سنت نقل شده، بيش از ده معنا ذكر شده است كه يكي از معاني آن، هفت قرائت است و نه‌تنها ترجيحي براي اين معنا بر ساير معاني وجود ندارد، بلكه شواهدي در همين روايات بر برخي معاني ديگر يافت مي‌شود (ر.ك: سيدابوالقاسم موسوي خويي، همان، ص 178ـ 193 و جعفر مرتضي عاملي، حقائق هامة حول القرآن الكريم، ص180).

2. براي اطلاع از روايات دال بر نزول قرآن بر هفت حرف و عدم اعتبار آنها، ر.ك: جعفر مرتضي عاملي، همان، ص 177ـ 186 و سيدابوالقاسم موسوي خويي، همان، ص 171 ـ 193.

3. برخي براي اثبات تحريف قرآن، به مسئله نسخ تلاوت و يا نسخ تلاوت و حكم كه در بين اهل‌سنت مطرح است و به روايات نقل شده در اين زمينه استدلال كرده‌اند كه با توجه به عدم اعتبار آن روايات، استدلال به آنها بر تحريف قرآن بي‌اساس خواهد بود. براي اطلاع از مسئله نسخ تلاوت و بي‌اعتباري روايات آن، ر.ك: محمدجواد بلاغي، آلاء الرحمن في تفسير القرآن، ص 19ـ 25؛ سيدابوالقاسم موسوي خويي، همان، ص 201 ـ 207 و جعفر مرتضي عاملي، همان، ص 303ـ 368.‌

آيات را مطرح ساخته است؛ بسياري از آنها مطالب تفسيري و ذكر مصداق و شأن نزول و نقل به معنا و اقتباس است و در بعضي از آنها نيز تعابيري كلي به كار رفته كه شمول آنها نسبت به تحريف لفظي نيازمند دليل ديگري است. فقط يك روايت صحيح در اين مجموعه وجود دارد كه ظاهر، بلكه صريح آن حذفشدن نزديك به دو سوم از قرآن مجيد است. بررسي مفصل اين روايات با قرآني بودن مباحث كتاب سازگار نيست؛ از اين‌ رو به توضيحي فشرده در اين زمينه اكتفا مي‌شود:

1. از مجموع روايات ذكر شده كه در دليل يازدهم و دوازدهم فصل‌الخطاب آمده است، حدود چهل روايت معتبر به چشم مي‌خورد و مجموعه روايات مسند آن (اعم از صحيح، ضعيف و مجهول) بيش از چهارصد روايت است كه ادعاي تواتر اجمالي آنها، سخني گزاف نيست؛ هرچند در مفاد و محدوده تواتر، جاي بحث و مناقشه فراوان وجود دارد و استفاده تحريف مورد نظر مدعيان تحريف، از آن غير ممكن است. از مجموعه روايات مسند نيز تعداد بسيار زيادي (نزديك به دو سوم آن) از شخصي به نام سيّاري نقل شده كه دانشمندان علم رجال او را دروغگو و جعل‌كننده حديث معرفي كرده‌اند.

2. در مجموعه روايات معتبر (از نظر سند) چهارده روايت تكراري است؛ به اين معنا كه هر دو روايت راجع به يك آيه سخن مي‌گويند و در نتيجه از موارد ادعايي تحريف، هفت مورد كاسته مي‌شود. چهار مورد از اين روايات، بيارتباط با بحث تحريف و ذكر آنها در اين مجموعه شگفت انگيز، بلكه سؤالانگيز است؛ به عنوان مثال در اين مجموعه، روايتي از كامل الزيارات نقل شده كه امام صادق(عليه السلام) درباره آيه شريفه «وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ * بِأَيِّ ذَنْب قُتِلَتْ» مي‌فرمايد «نزلت في الحسين بن علي(عليه السلام)».(1) روشن است كه به هيچ وجه نميتوان ادعا كرد كه «جمله نزلت في الحسينبن علي(عليه السلام)» ادامه آيه بوده و از قرآن‌هاي كنوني حذف شده است. با توجه به دو نكته پيش‌گفته،


1. ابوالقاسم جعفر بن قولويه قمي، كامل الزيارات، ص 63.‌

3. هفت روايت كه يكي از آنها مكرر است و نيز صدر سه روايت ديگر مشتمل بر تغيير اندكي در آيه است كه تأثيري در معناي آيه ندارد؛ مانند آنكه در يكي از اين روايات، آيه «فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ» توبه:40، «فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلي رَسُولِهِ» نقل شده(1) كه تأثيري در معنا ندارد؛ در نتيجه موارد ادعايي به بيست و چند روايت تقليل مي‌يابد.

4. نزديك به نيمي از روايات باقيمانده، در مقام تفسير، ذكر مصداق، شأن نزول و تأويل يا معاني بطني آيات هستند؛ به عنوان مثال در ادامه تلاوت آيه حافِظُوا عَلَي الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطي؛ بقره:238، آمده است: وهي صلوة الظّهر وهي اوّل صلوة صلاّها رسول ‌اللّه وهي وسط النّهار؛ «و آن (نماز ميانه)، نماز ظهر است و اولين نمازي است كه پيامبر آن را به جاي آورده و (وقت آن) در ميان روز است».(2)

با اندكي تأمل در روايت ياد شده و موارد مشابه آن روشن مي‌شود كه اين روايات، درصدد تلاوت آيه نيستند، بلكه در مقام تفسير و توضيح آن‌اند و با توجه به اينكه آيه مذكور در اين روايت، در روايات متعددي كه در منابع معتبر شيعه نقل شده، به همان صورت كه در قرآن‌هاي فعلي آمده، تلاوت شده است، ترديدي باقي نميماند كه نميتوان با استناد به برخي روايات مرسله يا نقل شده در منابع غير معتبر، مدعي شد كه اين آيه تحريف و عبارت «صلوة العصر»(3) از آن حذف شده است. منشأ اشتباه مدعيان تحريف آن است كه آنان با ذهنيت و پيشفرض تحريف قرآن به سراغ اين نوع روايات رفته‌اند و سؤال راوي حديث را كه از مفاد آيه و تفسير آن پرسيده، بر سؤال از تلاوت و قرائت آيه حمل كرده‌اند و مسلّم پنداشته‌اند كه راوي در قرائت آيه ترديد داشته، لذا از امام راجع به آن سؤال كرده و امام تلاوت درست آيه را به راوي ارائه فرموده است؛


1. عبدعلي العروسي الحويزي، تفسير نور الثقلين، ج 2، ص 220، ذيل آيه 40 سوره توبه.

2. ابوجعفر محمد كليني، کافي، ج 3، ص 271، باب فرض الصلاة، روايت 1.

3. محمد بن مسعود عياشي، تفسيرالعياشي، ج 1، ص 127، ذيل آيه 238 بقره؛ عبدعلي العروسي الحويزي، تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 237 و علي بن ابراهيم قمي، تفسير القمي، ج 1، ص 79.

وجود ندارد؛ بلكه در همين روايات شواهد روشني بر اينكه سؤال از مفاد آيه است، يافت مي‌شود.

5. در تعدادي از اين روايات (چهارده روايت) آيه، نقل به معنا شده و امام(عليه السلام) به مفاد آيه استناد كرده يا از آيه در بيان خويش اقتباس كرده است؛ مانند روايت نقل شده از كافي كه در آن، راوي از آيه أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأَْمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْء فَرُدُّوهُ إِلَي اللّهِ وَالرَّسُولِ؛ نساء:59، سؤال مي‌كند و امام مي‌فرمايد: فان خفتم تنازعاً في امر فردّوه الي الله والي رسوله والي اولي‌ الامر منكم كذا نزلت الآية وكيف يأمرهم الله عزّ وجلّ بطاعة ولاة الامر ويرخّص في منازعتهم؛ «پس اگر از اختلاف در امري بيمناك بوديد، آن را به خدا و رسولش و صاحبان امر از خودتان برگردانيد. آيه اين‌ گونه نازل شده است. چگونه خداوند «عزوجل» (از يك‌سو) دستور به اطاعت از صاحبان امر مي‌دهد و (از سوي ديگر) نزاع كردن با آنان را مجاز مي‌شمرد».(1)

جمله «كيف يامرهم...» به روشني دلالت دارد كه مقصود پرسش راوي مربوط به چگونگي قرائت آيه و مسئله تحريف نبوده و مقصود امام(عليه السلام) از «كذا نزلت الآيه» آن نيست كه عبارت «فَإِن تَنَازَعْتُمْ» در موقع نزول «فان خفتم تنازعاً في امر» بوده است، بلكه پرسش راوي اين است كه آيا مقصود از «تَنَازَعْتُمْ فِي الأَمْرِ»، اختلاف مردم با اوليالامر است يا اختلاف مردم با يكديگر است؟ و امام در پاسخ مي‌فرمايد: مقصود اختلاف مردم با يكديگر است وگرنه چگونه در صدر آيه، دستور به اطاعت مطلق از اوليالامر مي‌دهد و در ذيل آن، اجازه منازعه با آنان را مطرح مي‌سازد؟ اين نوع برداشت از آيه به معناي تناقض صدر و ذيل آيه است كه باطل است؛ پس مقصود، نزاع مردم با يكديگر است كه موظف‌اند طبق مفاد آيه به خدا و رسول و پس از وي به اوليالامر براي حل اختلاف رجوع كنند؛ با اين بيان روشن مي‌شود كه تعبير «والي رسوله والي اولي الامر منکم» نيز از باب بيان مفاد آيه و مقصود از آن است.


1. ابوجعفر محمد بن یعقوب كليني، کافي، ج 1، ص 276، روايت 1.

6. در ساير روايات به جز دو روايت كه در بند 7 به آن مي‌پردازيم، تعابيري كلي آمده كه شمول آنها نسبت به تحريف لفظي مورد نظر مدعيان تحريف، نيازمند دليل و قرينه است و هيچ دليل و قرينه متقني بر آن نيست و يا در آنها مطالبي مطرح شده كه هيچ ملازمهاي بين آنها با تحريف قرآن وجود ندارد؛ مانند:

الف) اگر مردم قرآن را آنگونه كه نازل شده مي‌خواندند، حتي دو نفر هم با يكديگر اختلاف پيدا نميكردند.

ب) آنگاه كه حضرت مهدي(عليه السلام) ظهور كند، قرآن ِعلي(عليه السلام) را مي‌آورد و قرآن را آن گونه كه بايد تلاوت مي‌فرمايد.

ج) هيچكس جز اوصياي پيامبر نميتواند ادعا كند كه تمام قرآن، ظاهر و باطنش را جمع كرده است.

د) قرآن را تحريف كرده‌اند و مردم در تمام باورداشت‌ها و مباني رفتارشان دچار تحريف شده اند.(1)

سه نوع روايت نخست، ناظر به قرآن با تفسير و شأن نزول و بيان مصداق و تأويل آن و مطابق با ترتيب نزول است؛ آنگونه كه در بيان تفاوت قرآن علي(عليه السلام) با قرآن كنوني ذكر شد و از روايت نوع سوم نيز استفاده مي‌شود.

روايت چهارم هم ناظر به تحريف معنوي است؛ زيرا دچار تحريف شدن مردم در همه معتقدات، لازمه اش آن است كه آيات مربوط به اصول دين در كل قرآن تحريف شده باشد يا مردم در اعتقاد به توحيد و نبوت و معاد نيز منحرف شده باشند؛ بنابراين، هيچ دليلي بر شمول اين روايات نسبت به تحريف لفظي قرآن وجود ندارد و استدلال به آنها براي اثبات اين مدعا از اتقان كافي برخوردار نيست؛ به‌ويژه كه در روايات ديگر


1. اين روايات به ترتيب در ص 215 كد «يا»، ص 212 كد «كه»، ص 3 كد «يا» و ص 223 كد «ن» از كتاب فصل الخطاب آمده است.

7. از دو روايت باقيمانده يكي مربوط به قسمتي از آيه 95 سوره مائده است كه در قرآن‌هاي كنوني عبارت «يحكم به ذواعدل منكم» است و در روايت «يحكم به ذوعدل منكم» خوانده شده است؛ علاوه بر آنكه مصداق ذوعدل را نيز امام مي‌داند؛ ولي بايد توجه داشت كه در بيشتر رواياتي كه اين آيه در آنها به كار رفته، تعبير ذواعدل (طبق عبارت قرآن‌هاي موجود) آمده است و فقط در يك روايت، تعبير ذوعدل ذكر شده و در آن آمده است كه ذواعدل از خطاي نويسندگان است؛(1) ولي اين روايت نيز به دو صورت نقل شده و در نقل ديگر اينگونه است: «يحكم به ذوا عدل منكم» فالعدل رسول الله(صلى الله عليه وآله) والامام من بعده يحكم به وهو ذوعدل فاذا علمت ما حكم الله به من رسول الله والامام فحسبك ولا تسأل؛ «عدل رسول‌الله و امام پس از اوست كه در مورد آن قضاوت مي‌كند و او (رسول‌الله يا امام پس از او) احب عدل است، پس وقتي از طريق رسول‌الله و امام آنچه را كه خدا به آن حكم كرده، دانستي تو را كافي است و ديگر سؤال مكن».(2)

با توجه به اين روايت روشن مي‌شود كه نقل ديگر، يا تقطيع شده اين روايت و يا تلخيص نادرست آن است و روايات در مقام توضيح آيه هستند و امام و پيامبر را «ذوعدل» ناميده‌اند و يادآور مي‌شوند كه وقتي پيامبر يا امام حكمي كرد، كفايت مي‌كند و نياز به سؤال ندارد و «ذواعدل» ياد شده در آيه، مقصود دو نفر انسان عادل از مسلمانان نيست، بلكه حكم پيامبر يا امام است كه دو فرد برجسته ذوعدل هستند و ذواعدل بر آن دو منطبق است.

در روايت دوم آمده است: ان القرآن الذي جاء به جبرئيل(عليه السلام) الي محمد(صلى الله عليه وآله) سبعة عشر الف آية؛ «به راستي، قرآني را كه جبرئيل به سوي پيامبر آورد، هفده هزار آيه بوده


1. ابوجعفر محمد بن یعقوب كليني، کافی، ج 8، ص 205، روايت 247.

2. محمد بن الحسن طوسي، تهذيب الاحكام، ج 6، ص 314، روايت 74.

اين روايت نيز در كتاب وافي بدون واژه «عشر» به اين صورت «سبعة آلاف آية» نقل شده(1) و مفاد آن هفت هزار آيه مي‌شود كه نزديك به شماره آيات قرآن موجود است.(2)

افزون بر آن، مقصود از اين روايت، مي‌تواند متن قرآن همراه با توضيح و تفسير آن، كه جبرئيل از سوي خدا براي پيامبر(صلى الله عليه وآله) آورده است، نيز باشد؛ نظير اين را هم مرحوم صدوق در كتاب اعتقادات خود آورده است كه آنچه از وحي به عنوان غير قرآن نازل شده اگر به وحي قرآني افزوده شود، به هفده هزار آيه مي‌رسد.(3)


1. محمدمحسن فيض كاشاني، وافي، ج 9، ص 1780، 1781، روايت 9089 ـ 7.

2. قابل ذكر است كه اعتبار كتاب وافي از نظر دقت، مورد پذيرش صاحب‌نظران است، و به عنوان مثال مرحوم شعراني بر آن تأكيد كرده است.

3. ابوجعفر محمد بن علي بن بابويه (شيخ صدوق)، الاعتقادات، ص 84 ـ 86، باب الاعتقاد في مبلغ القرآن، (چاپشده در مجموعه: مصنفات الشيخ المفيد، شماره 5).

خلاصه

1. آيات و روايات بيانگر مشابهت امت مسلمان با امت‌هاي پيشين، هيچ دلالتي بر تحريف لفظي قرآن ندارد؛ زيرا صرف نظر از مناقشه در سند روايات و دلالت آنها بر مشابهت کامل، مقتضاي آنها صرفاً وقوع تحريف است، اما زمان آن مشخص نيست و دلالتي بر وقوع تحريف تا عصر حاضر ندارد.

2. اگر مفاد اين آيات و روايات، مشابهتِ كامل باشد، موارد نقض فراواني دارد؛ مانند خاتميت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)، انتفاي عذاب استيصال از مسلمانان، و قضاياي ويژه قوم بني‌اسرائيل و مانند آن و مصونيت قرآن نيز مي‌تواند از اين موارد استثنا به شمار آيد، چنان‌كه چنين است. علاوه بر اين، مراد از مشابهت، نوعي تشابه است و مصداق آن در موضوع كتاب آسماني، بي‌توجهي به آن و تحريف معنوي است كه در امتهاي گذشته نيز رواج داشته است.

3. وجود مصحفهاي متفاوت با قرآن موجود نيز دليلي بر تحريف قرآن نيست؛ زيرا مصحفهاي ياد شده در اموري از قبيل شأن نزول، ذكر مصداق، تفسير و تأويل قرآن با مصحف موجود تفاوت داشته و اين تفاوت ربطي به متن قرآن ندارد.

4. روايات بيانگر تحريف قرآن نيز از اثبات تحريف لفظي قرآن ناتوان است؛ زيرا بيشتر اين روايات معتبر نيستند. مجموع روايات معتبر از اين مجموعه، نزديك به چهل روايت است كه برخي از آنها تكراري است و برخي ديگر با مبحث تحريف بي‌ارتباط است و تعدادي از آنها تغييرات غير مؤثر در معناي آيات را مطرح كرده است و بسياري از آنها بيانگر مطالب تفسيري و ذكر مصداق و شأن نزول و نقل به معنا و اقتباس است.

 

پرسش‌ها

1. آيا مي‌توان ادله نقلي مشابهت امت اسلامي با امت‌هاي گذشته را دليل تحريف قرآن دانست؟ چرا؟

2. چرا وجود مصحفهاي متفاوت با قرآن موجود، مصونيت قرآن از تحريف را خدشه دار نمي كند؟

3. پاسخ استدلال به روايات بيانگر تحريف قرآن را بيان كنيد.

4. آيا وجود قرائات مختلف دليل تحريف قرآن نيست؟ چرا؟

براي مطالعه بيشتر

براي آگاهي بيشتر در زمينه سلامت قرآن از تحريف، ر.ك:

1. جوادي آملي، عبدالله، تفسير موضوعي جلد 1: قرآن در قرآن، قم: مركز نشر اسراء، 1378 شمسي، ص 315ـ349.

2. ـــــــــــــــــــ، نزاهت قرآن از تحريف، قم: مرکز نشر اسراء، 1383 شمسي.

3. مركز الثقافة والمعارف الاسلامية، علوم القرآن عند المفسرين، ج 1، قم: مكتبة الاعلام الاسلامي، 1416 ق، ص 485ـ 586.

4. معرفت، محمدهادي، صيانة القرآن من التحريف، قم: جماعة المدرسين، 1413 ق.

5. فاضل لنكراني، محمد، مدخل التفسير، تهران: مطبعة الحيدري، 1400 ق، ص 183ـ 296.

6. عسكري، سيدمرتضي، القرآن وروايات المدرستين، بيروت: شركة التوحيد، 1417 ق، ج 2، ص 9ـ34.

7. عاملي، سيدجعفر مرتضي، حقائق هامّة حول القرآن الكريم، قم: انتشارات اسلامي، 1410 ق، ص15 ـ 57.

8. طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، قم: جماعة المدرسين، [بيتا]، ج 12، ص 104ـ133.

9. نوري، میرزا حسين، فصل الخطاب، [بی‌جا]، [بی‌نا]، 1298 ق.

10. موسوي خويي، سيدابوالقاسم، البيان في تفسير القرآن، بيروت: دار الزهراء، 1401 ق، ص 197 ـ‌235.

 

 

 

واژه‌نامه

عذاب استيصال: استيصال به معناي ريشه كن ساختن و مقصود از عذاب استيصال عذابي است كه بر اثر آن، يك ملت منقرض و به كلي نابود مي‌شوند.

اضافه معنوي: اضافه اي است كه يكي از دو اسم، به ديگري منتسب شده، كسب تعريف يا تخصيص كند.

بسيط: چيزي كه جزء ندارد (خلاف مركّب).

تركيب اسنادي: تركيبي است كه در حكمِ يك كلمه نيست و اعراب حرف پاياني قسمت اول، در شرايط مختلف، قابل تغيير است.

تواتر: در اصطلاح روايي، وصف حديثي است كه راويان آن در هر طبقه، به اندازه اي باشند كه امكان هم‌دست‌شدن آنان بر دروغگويي وجود نداشته باشد.

تركيب مزجي: تركيبي است كه در آن، دو كلمه به يكديگر متصل و ممزوج و مانند يك كلمه مي‌شوند و آخرين حرف قسمت دوم، پايان كلمه محسوب مي‌شود؛ مانند بعلبك، سيبويه و... .

ثقات: افراد مورد اعتماد (جمع ثقه)، اصطلاحي رجالي است و به كساني گفته مي‌شود كه در امانت‌داري و راستگويي آنان ترديدي نباشد.

حكمت نظري: علم به احوال، اشيا و موجودات است؛ چنان‌كه هستند يا خواهند بود و از هست‌ها و است‌ها بحث مي‌كند و به الهيات، رياضيات و طبيعات تقسيم مي‌شود.

حكمت عملي: عبارت است از علم به اينكه افعال انسان (افعال اختياري) چگونه و به چه منوال خوب است و بايد باشد، و چگونه و به چه منوال بد است و نبايد باشد. حكمت عملي به اخلاق، تدبير منزل و سياست مدن تقسيم مي‌شود.

سياق: روند سخن است. در اصطلاح مفسران و اصوليان، به جملات پيشين و پسين واژه يا جمله مورد بحث گويند كه مراد از جمله يا واژه مذكور با توجه به آنها روشن مي‌شود.

صفت مشبهه: اسمي كه از فعل لازم اشتقاق مي‌يابد و در معنا، شبيه اسم فاعل است.

صحيح: اصطلاحي حديثي است. به حديثي گويند كه راويان آن، همه امامي مذهب و ثقه (مورد اعتماد) باشند و سلسله سند به معصوم متصل شود.

عهدين: يعني دو عهد (قديم و جديد) و مراد از آن، كتاب مقدس است. عهد قديم، شامل تورات و كتاب‌هاي ضميمه آن، و عهد جديد، شامل انجيل‌هاي چهارگانه و كتاب‌هاي ضميمه آن است.

عنوان مشير: عنواني كه صرفاً اشاره به موضوعي خاص است و بار معنايي ديگري ندارد.

ضعيف: اصطلاحي حديثي است و به خبري گويند كه واجد شرايط هيچيك از اقسام خبر (صحيح، حسن، موثق و قوي) نيست.

قيد توضيحي: قيدي است كه دامنه مفاد واژه يا حكم را محدود نكرده و صرفاً به وصفي از اوصاف آن اشاره دارد.

قيد احترازي: گوينده براي بيرون راندن ساير موارد از دايره حكم يا مفاد، واژه‌اي را مي‌آورد كه در صورت ذكر نشدن آن، همه موارد را شامل مي‌شود.

لغات دخيل: واژگاني كه از زبان بيگانه وارد زبان ديگري شده و جزئي از آن به شمار آيند.

مسند: حديثي است كه سلسله سند آن (افراد ذكر شده در زنجيره سند حديث) در تمامي مراتب تا معصوم متصل و مذكور باشد.

مجهول: حديثي است كه افراد مذكور در سند آن، گرچه در كتاب‌هاي رجال آمده، ولي نسبت به عقيده، وثاقت و مذهب آنان ذكري نشده باشد. به خود راوياني كه چنين باشند نيز مجهول مي‌گويند.

اَوْل و مشارفت: اَوْل به معناي بازگشتن و منجر شدن و مشارفت به معناي نزديك بودن است. اصطلاح ادبي يكي از مناسبت هايي است كه به جهت آن مجازگويي و چيزي را به نام آنچه در آينده خواهد شد، نامگذاري مي‌كنند؛ مانند ناميده شدن مرد بيگانه به همسر در آيه: حَتَّىَ تَنكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ؛ بقره:230؛ «تا با همسري ديگر ازدواج كند»، در صورتي كه هنوز به عقد نكاح او در نيامده تا زوج او باشد.

فهرست منابع

‌‌

1.قرآن مجيد.

‌‌

2.نهج البلاغه، تأليف ابوالحسن محمد شريف الرضي، تنظيم و تصحيح صبحي صالح، چاپ اول، قم: دار الهجرة، 1407 ق.

‌‌

3.آربري، آرتور جان، ترجمه انگليسي قرآن، مقدمه بخش دوم، ترجمة احمد احمدي، با عنوان حقيقت جاودانه، در: مجله درس‌هايي از مکتب اسلام، سال هيجدهم، شماره 6 و 7، شهريور و مهر 1357 شمسي.

‌‌

4. الآلوسي، شهاب‌الدين محمود، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، بيروت: دار الفكر، 1417 ق / 1997 م.

‌‌

5. ابراهيم، مصطفي و ديگران، المعجم الوسيط، قاهره: مجمع اللغة العربية، [بي‌تا].

‌‌

6. ابن حزم الاندلسي، علي بن احمد، الفصل في الملل والاهواء والنحل، بيروت: دار صادر (افست از روي چاپ المطبعة الادبية مصر)، [بي‌تا].

‌‌

7. ابن فارس، احمد، معجم مقاييس اللغة، تحقيق عبدالسلام محمد هارون، بيروت: الدار الاسلامية،‌ 1410 ق / 1990 م.

‌‌

8. ابن قولويه، ابوالقاسم جعفر بن محمد، كامل الزيارات، چاپ اول، نجف اشرف: مكتبةالمرتضوية، 1356 ق.

‌‌

9. ابن منظور، جمال‌الدين محمد، لسان العرب، بيروت: دار صادر، [بي‌تا].

‌‌

10. ـــــــــــــــــــــــــــ ، نزاهة القرآن عنالتحريف، چاپ اول، قم: مركز نشر اسراء، 1383 شمسي.

 

‌ ‌‌

1. ابن هشام المعافري، ابومحمد عبدالملك، السيرة النبوية، چاپ دوم، بيروت: دار الوفاق، 1375 ق.

‌‌

2. الاحمدي الميانجي، علي، مكاتيب الرسول، چاپ اول، قم: دار الحديث، 1998 م.

‌‌

3. الازهري، ابومنصور محمد بن احمد، تهذيب اللغة، چاپ اول، بيروت: دار احياء التراث العربي، 1421 ق / 2001 م.

‌‌

4. اقبال لاهوري، محمد، احياي فكر ديني، ترجمه احمد آرام، چاپ اول، تهران: رسالت قلم، [بي‌تا].

‌‌

5. الاندلسي، ابوحيان محمد بن يوسف، البحر المحيط في التفسير، چاپ دوم، بيروت: دار الفكر، 1412 ق.

‌‌

6. البلاغي النجفي، محمدجواد، آلاء الرحمن في تفسير القرآن، چاپ اول، قم: بنياد بعثت، 1420 ق.

‌‌

7.   البيضاوي، ناصرالدين عبدالله بن عمر، انوار التنزيل واسرار التأويل (تفسير البيضاوي)، چاپ اول، بيروت: مؤسسة الاعلمي للمطبوعات،‌1410 ق / 1990 م.

‌‌

8.   پورت، چان ديون، عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن، ترجمه غلامرضا سعيدي، چاپ دوم، تهران: شركت نسبي حاج محمدحسين اقبال و شركاء، 1335 شمسي.

‌‌

9. پيمان، حبيب‌الله، برداشت‌هايي درباره فلسفه تاريخ از ديدگاه قرآن، چاپ اول، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، [بي‌تا].

‌‌

10. التفتازاني، سعدالدين مسعود بن عمر، شرح التصريف، چاپ شده در «جامع المقدمات» چاپ اول، تهران: كتابفروشي علميه اسلاميه، 1366 ق.

‌‌

11. ـــــــــــــــــــــــــــــــــ ، مختصر المعاني، قم: مکتبة المصطفوي، [بي‌تا].

‌‌

12. جمعي از مؤلفان زير نظر رسول جعفريان، نقد و بررسي منابع سيرة نبوي، تهران: سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاه‌ها (سمت)، 1378 شمسي.

‌‌

13. جمعي از نويسندگان، محمد خاتم پيامبران، ج 1، چاپ دهم، تهران: انتشارات حسينيه ارشاد، 1363 شمسي.

‌‌

14. جوادي آملي، عبدالله، تفسير موضوعي قرآن كريم: قرآن در قرآن، چاپ اول، قم: مركز نشر اسراء، 1378 شمسي.

 

‌ ‌‌

1. ــــــــــــــــــ ، تفسير موضوعي قرآن مجيد، چاپ اول، تهران: مركز نشر فرهنگي رجاء، 1364 شمسي.

‌‌

2. الجوهري، اسماعيل بن حماد، الصحاح؛ تاج اللغة و صحاح العربية، تحقيق عبدالغفور عطّار، بيروت: دارالعلم للملايين، 1407 ق.

‌‌

3. الحسيني البحراني، السيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، چاپ سوم، قم: مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، 1375 ق.

‌‌

4.   الحسيني الموسوي الجزائري، نورالدين بن نعمة‌الله، فروق اللغات في التمييز بين مفاد الكلمات، حققه وشرحه د. محمد رضوان الداية، الطبعة الثانية، طهران: مكتب نشر الثقافة الاسلامية (دفتر نشر فرهنگ اسلامي)، 1408 ق / 1367 شمسي.

‌‌

5. حقي البروسوي، اسماعيل، روح البيان، چاپ هفتم، بيروت: دار احياء التراث العربي، 1405 ق.

‌‌

6. حكيم، سيدمحمدباقر، علوم قرآني، ترجمه محمدعلي لساني فشاركي، چاپ اول، تهران: مؤسسه فرهنگي انتشاراتي تبيان، 1378 شمسي.

‌‌

7.   الحلي، ابومنصور حسن بن يوسف، الباب الحادي عشر، تحقيق مهدي محقق، چاپ دوم، تهران: مؤسسه مطالعات اسلامي دانشگاه مك‌گيل و دانشگاه تهران،‌ 1365 شمسي.

‌‌

8. ــــــــــــــــــــــــــــــ ، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، تصحيح و تعليق حسن حسن‌زاده آملي، قم: مؤسسة النشر الاسلامي، [بي‌تا].

‌‌

9. خليفه، محمد، الاستشراق والقرآن العظيم، قاهره: دار الاعتصام، 1414 ق.

‌‌

10. الخوري الشرتوني، سعيد، اقرب الموارد في فصح العرب والشوارد، چاپ اول، قم: مكتبة آيت‌الله العظمي المرعشي النجفي، 1403 ق.

‌‌

11. درّاز، محمد عبدالله، النبأ العظيم: نظرات جديدة في القرآن، چاپ سوم، كويت: دار القلم، 1394 ق.

‌‌

12. دورانت، ويل، تاريخ تمدن، ج 4، ترجمه ابوطالب صارمي و ديگران، چاپ سوم، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371 شمسي.

‌‌

13. دوكاستري، كنت هنري، اسلام، افكار و انديشه‌ها، ترجمه سيدمحمد قمي فاطمي، چاپ اول، تهران: چاپخانه خاور، 1309 شمسي.

 

‌ ‌‌

1. الرازي، زين‌الدين محمد بن ابي بکر، اسئلة القرآن المجيد و اجوبتها، چاپ دوم، [بي‌جا]، مطبعة مهر، 1390 ق.

‌‌

2. الرازي، فخرالدين محمد بن عمر، مفاتيحالغيب (التفسير الكبير)، بيروت: دار احياء التراث العربي، 1420 ق.

‌‌

3. الراغب الاصفهاني، ابوالقاسم حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن، چاپ دوم، تهران: دفتر نشر كتاب، 1404 ق.

‌‌

4. رشيدرضا، محمد، تفسير القرآن الحكيم الشهير بتفسير المنار، چاپ دوم، بيروت: دار المعرفة، [بي‌تا].

‌‌

5. الزحيلي، وهبة، التفسير المنير في العقيدة و الشريعة و المنهج، بيروت ـ دمشق: دار الفکر المعاصر، 1418 ق.

‌‌

6. الزرقاني، محمد عبدالعظيم، مناهل العرفان في علوم القرآن، بيروت: دار الفکر، 1408 ق.

‌‌

7. الزرکشي، بدرالدين محمد بن عبدالله، البرهان في علوم القرآن، چاپ اول، تحقيق مصطفي عبدالقادر عطا، بيروت: دارالفکر، 1408 ق.

‌‌

8. الزمخشري، جارالله محمود بن عمر، اساس البلاغة، چاپ اول، قم: انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، [بي‌تا].

‌‌

9.   ـــــــــــــــــــــــــــــــ ، الکشاف عن حقائق غوامض التنزيل وعيون الأقاويل في وجوه التأويل، چاپ سوم، بيروت: دار الکتاب العربي، 1407 ق / 1987 م.

‌‌

10. الزنجاني، ابوعبدالله، تاريخ القرآن، چاپ اول، تهران: منظمة الاعلام الاسلامي 1404 ق.

‌‌

11. سبحاني، جعفر، احمد موعود انجيل، قم: انتشارات دفتر تبليغات اسلامي قم، 1379 شمسي.

‌‌

12. ـــــــــــــ ، مفاهيم القرآن، چاپ اول، قم: مؤسسة النشر الاسلامي، 1405 ق.

‌‌

13. سيد قطب، في ظلال القرآن، چاپ دهم، بيروت: دار الشروق، 1402 ق.

‌‌

14. السيوطي، جلال‌الدين عبدالرحمن، الاتقان في علوم القرآن، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، قم: منشورات الرضي، بيدار، عزيزي، [بي‌تا].

‌‌

15. ــــــــــــــــــــــــــــــ ، الدر المنثور في تفسير المأثور، قم: كتابخانه آية الله مرعشي نجفي، 1404 ق.

 

‌ ‌‌

1. ــــــــــــــــــــــــــــــ ، معترك الاقران في اعجاز القرآن، چاپ اول، بيروت: دار الكتب العلمية، 1408 ق.

‌‌

2. شريعتي، علي، اسلام‌شناسي (درس‌هاي دانشگاه مشهد)، مجموعه آثار، ج 30، چاپ دوم، [بي‌جا]: چاپخش، 1368 شمسي.

‌‌

3. شعراني، ابوالحسن، مجمع البيان في تفسير القرآن (تعليق و تصحيح و حواشي)، تهران: كتابفروشي اسلاميه، 1374 ق.

‌‌

4. صبحي صالح، مباحث في علوم القرآن، چاپ هفدهم، بيروت: دار العلم للملايين، 1990 م.

‌‌

5.   الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن بابويه، الاعتقادات، (چاپشده در مصنفات الشيخ المفيد، شماره 5)، چاپ اول، قم: المؤتمر العالمي لالفية الشيخ المفيد، 1413 ق.

‌‌

6. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الامالي، چاپ اول، قم: مؤسسة البعثة، 1417 ق.

‌‌

7. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، عيون اخبار الرضا، چاپ اول، بيروت: مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1404 ق / 1984 م.

‌‌

8. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، كمال‌ الدين و تمام النعمة، قم: مؤسسة النشر الاسلامي، 1405 ق.

‌‌

9. طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، چاپ اول، قم: جماعة المدرسين، [بي‌تا].

‌‌

10. ـــــــــــــــــــــــ ، قرآن در اسلام، قم: دفتر انتشارات اسلامي، 1361 شمسي.

‌‌

11. طبرسي، ابوعلي فضل بن حسن، مجمع البيان، چاپ سوم، تهران: انتشارات ناصرخسرو، 1372 شمسي.

‌‌

12. طوسي، ابوجعفر محمد بن الحسن، التبيان في تفسير القرآن، چاپ اول، قم: مكتب الاعلام الاسلامي، 1409 ق.

‌‌

13. ــــــــــــــــــــــــــــــ ، تهذيب الاحكام، تهران: دار الكتب العلمية، 1365 شمسي.

‌‌

14. الطوسي، نصيرالدين محمد، تجريد الاعتقاد (همراه با شرح كشف المراد علامه حلي)، قم: مؤسسة النشر الاسلامي، [بي‌تا].

‌‌

15. عاملي، سيدجعفر مرتضي، حقائق هامة حول القرآن الكريم، چاپ اول، قم: مؤسسة النشر الاسلامي، 1410 ق.

 

‌ ‌‌

1. عباس حسن، النحو الوافي، تهران: انتشارات ناصرخسرو (افست از روي چاپ دار المعارف مصر، الطبعة الثانية)، [بي‌تا].

‌‌

2. العروسي الحويزي، عبدعلي، تفسير نور الثقلين، چاپ دوم، قم: مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، ‌افست از چاپ علميه قم، 1358 ق.

‌‌

3. عناية، غازي، شبهات حول القرآن وتفنيدها، بيروت: دار و مکتبة الهلال، ‌2002 م.

‌‌

4. العياشي، محمد بن مسعود، تفسير العياشي، تصحيح السيد‌ هاشم الرسولي المحلاتي، بيروت: مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1411 ق / 1991 م.

‌‌

5. فاضل اللنكراني، محمد، مدخل التفسير، چاپ اول، تهران: مطبعة الحيدري، 1396 ق.

‌‌

6. الفراء البغوي، ابومحمد الحسين بن مسعود، معالم التنزيل، بيروت: دار احياء الثراث العربي، 1420 ق.

‌‌

7. الفراهيدي، الخليل بن احمد، کتاب العين، قم: انتشارات اسوه، 1414 ق.

‌‌

8. الفيروزآبادي، مجدالدين محمد بن يعقوب، القاموس المحيط، چاپ اول، بيروت: دار احياء التراث العربي، 1412 ق / 1991 م.

‌‌

9. الفيض الكاشاني، مولي محمدمحسن، تفسير الصافي، چاپ دوم، بيروت: مؤسسة الاعلمي، 1409 ق.

‌‌

10. ــــــــــــــــــــــــــــــــ ، كتاب الوافي، چاپ اول، اصفهان: مكتبة الامام امير‌المؤمنين علي(عليه السلام)، 1406 ق.

‌‌

11. الفيومي، احمد بن محمد، المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، چاپ دوم، قم: مؤسسة دار الهجرة، 1414 ق.

‌‌

12. القرطبي، ابوعبدالله محمد بن احمد، الجامع لاحكام القرآن، چاپ دوم، بيروت: دار احياء التراث العربي، 1967 م.

‌‌

13. قمي مشهدي، محمد بن محمدرضا، كنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامي، ‌1368 شمسي.

‌‌

14. قمي نيشابوري، نظام‌الدين حسن، غرائب القرآن و رغائب الفرقان، بيروت: دار الکتب العلمية، 1416 ق.

‌‌

15. القمي، علي بن ابراهيم، تفسير القمي، چاپ اول، قم: دار الكتاب، 1367 شمسي.

 

‌ ‌‌

1. قمي، ميرزا ابوالقاسم، قوانين الاصول، تهران: انتشارات علميه اسلاميه، 1378 ق.

‌‌

2. كارلايل، توماس، تاريخ حيات پيغمبر اسلام، ترجمه ابوعبدالله زنجاني، چاپ سوم، تبريز: كتابخانه سروش، 1355 شمسي.

‌‌

3. كتاب مقدس، عهد عتيق و عهد جديد، لندن: دار السلطنة، 1914 م.

‌‌

4. الكلبي، محمد بن احمد بن جزي، التسهيل لعلوم التنزيل، بيروت: دار الفكر، [بي‌تا].

‌‌

5. الكليني، ابوجعفر محمد، الاصول من الكافي، چاپ سوم، تهران: دار الكتب الاسلامية، 1388 ق.

‌‌

6. ـــــــــــــــــــــ ، الروضة من الكافي، چاپ دوم، تهران: دار الكتب الاسلامية، 1348 ق.

‌‌

7. ـــــــــــــــــــــ ، الفروع من الكافي، تهران: دار الكتب الاسلامية، 1377 ق.

‌‌

8. مارتين، هانري، حسن الايجاز في ابطال الاعجاز، ترجمه نصيرالدين ظافر، چاپ اول، بولاق مصر: المطبعة الانكليزية ـ الامريكانية، 1912 م.

‌‌

9. المجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ دوم، تهران: المكتبة الاسلامية، 1364 شمسي.

‌‌

10. مراغي، احمد مصطفي، تفسير المراغي، بيروت: دار احياء التراث العربي، 1985 م.

‌‌

11. مصباح يزدي، محمدتقي، قرآن‌شناسي، ج 2، تدوين و نگارش غلامعلي عزيزي‌كيا،‌ چاپ اول، قم: انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(رحمه الله)، 1387 شمسي.

‌‌

12. ـــــــــــــــــــــ ، معارف قرآن 1 ـ 3 (خداشناسي، كيهان‌شناسي، انسان‌شناسي)، چاپ اول، قم: مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(رحمه الله)، 1376 شمسي.

‌‌

13. ـــــــــــــــــــــ ، معارف قرآن 4 و 5 (راه و راهنما‌شناسي)، چاپ دوم، قم: انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(رحمه الله)، 1379 شمسي.

‌‌

14. مطهري، مرتضي، پيامبر امّي، تهران: انتشارات صدرا، [بي‌تا].

‌‌

15. ــــــــــــــ ، مجموعه‌ آثار، ج 3، چاپ هفتم، تهران: انتشارات صدرا، 1420 ق/ 1378 شمسي.

‌‌

16. معرفت، محمدهادي، التمهيد في علوم القرآن، قم: مؤسسةالنشر الاسلامي، 1411 ـ 1416 ق.

‌‌

17. مغنيه، محمدجواد، التفسير الكاشف، چاپ چهارم، بيروت: دار العلم للملايين، 1990 م.

 

‌ ‌‌

1.   لمفيد، محمد بن محمد بن نعمان، اوائل المقالات في المذاهب والمختارات (مصنفات الشيخ المفيد)، ج 4، چاپ اول، قم: المؤتمر العالمي لالفية الشيخ المفيد، 1413 ق.

‌‌

2. ــــــــــــــــــــــــــــــ ، تصحيح الاعتقادات الامامية، قم: المؤتمر العالمي لالفية الشيخ المفيد، 1413 ق.

‌‌

3. موسوي خميني، روح‌الله، تفسير سوره حمد، قم: آزادي، [بي‌تا].

‌‌

4. موسوي خويي، سيدابوالقاسم، البيان في تفسير القرآن، چاپ هشتم، بيروت: دارالزهراء، 1401 ق / 1981 م.

‌‌

5. مونتگمري وات، ويليام، محمد پيامبر و سياستمدار، ترجمه زير نظر اسماعيل ولي‌زاده، تهران: کتابفروشي اسلاميه، 1344 شمسي.

‌‌

6. نوري طبرسي، ميرزا حسين، فصل الخطاب في تحريف كتاب رب الارباب، [بي‌جا]، [بي‌نا]، 1298 ق.

‌‌

7. ــــــــــــــــــــــــ ، مستدرك الوسائل، چاپ اول، بيروت: مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1408 ق.

‌‌

8. هيئت تحريريه مؤسسه در راه حق، احمد است، تسلي دهنده نيست، قم: انتشارات در راه حق، [بي‌تا].

‌‌

9. ـــــــــــــــــــــــــــــــ ، حقيقت مسيحيت، قم: انتشارات در راه حق، 1361 شمسي.

‌‌

10. الوشنوي، قوام‌الدين، حديث الثقلين، قاهره: مجمع تقريب مذاهب اسلامي، 1374 ق.

11.R, J, Z, W; DI "Miracle", Encyclopaedia Britannica, vol. 15 (By Encyelopaedia Britannica, inc. 1971).

12.Manabu, Waida, "Miracles", The Encyclopaedia of Religion, Edited by Mircea Eliade, Vol. 9, New Yourk. Macmillan Publishing com, 1993.\

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org