قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

 

فصل چهارم:

 

 

 

شخصيت چند بُعدى علاّمه

 

 

 

 

 

سيماى جامعيت

از سال 1331 ه‌.‌ش كه براى ادامه تحصيل به قم آمدم، خوشبختانه از همان سال اوّل با مرحوم استاد علامه طباطبايى(رحمه الله) افتخار آشنايى پيدا كردم. ايشان آن موقع دو درس عمومى داشتند، يكى درس تفسير كه روزهاى تعطيل در مسجد سلماسى قم، تدريس مى‌فرمودند، و ديگرى درس اسفار كه همه روزه جز ايام تعطيل، تدريس مى‌كردند. از همان موقع در درس‌هاى ايشان افتخار حضور به دست آوردم و با آشنايى افزون‌تر در جلسات خصوصى، يا اخلاقى و احياناً مباحث فلسفى و معقول كه معمولا شب‌هاى پنج‌شنبه و جمعه تشكيل مى‌گرديد، شركت مى‌كردم و از موقعى كه ايشان مشغول طبع تفسير الميزان شدند، بنده هم، همكارى‌هايى در اين خصوص انجام مى‌دادم، گاهى با رجوع به منابعش، و گاهى هم تصحيح متون حروف‌چينى شده را عهده دار بودم، همين طور ترجمه يك جلد از اين تفسير را به اين جانب واگذار نمودند و موفق شدم به دستورشان دومين جلد از الميزان را به فارسى برگردانم.

در حوزه‌هاى علميه بحمد‌الله اساتيد بزرگ زياد بودند و هستند ولى برخى از آنان ويژگى‌هايى خاص دارند كه موجب مى‌شود تحولاتى در

حوزه پديد آيد و از بركات وجودشان بيشتر استفاده شود. علاّمه از معدود اساتيدى بود كه نه‌تنها در حوزه علميه قم بلكه در جهان تشيع از خود تأثير مهمى بر جاى نهاد. بعضى از اين ويژگى‌ها مربوط به جنبه شخصى ايشان است و برخى به جنبه‌هاى علمى آن استاد بزرگ ارتباط دارد. يعنى بُعد عاقبت‌انديشى و عُمق تفكرشان درباره رشته‌هايى كه برگزيدند و نيازهاى اساسى جامعه را با اين انتخاب درست تشخيص دادند و براى آنها چاره‌انديشى كردند.

مجموع اين ويژگى‌ها ايشان را به عنوان شخصيت اسلامى ممتاز معرفى كرد كه امروزه بركات وجوديشان در داخل و خارج ايران مشهود است و در بسيارى از مناطق جهان اعم از نواحى مسلمان‌نشين و سرزمين‌هاى غير اسلامى، مردم با توجه به آثار ايشان با مباحث اسلامى آشنا شده‌اند. اغلب آثارشان به عنوان منابع شناخت اسلام، معرفى گرديده و به زبان‌هاى ديگر ترجمه شده است. در بسيارى از جاها كه رفته‌ام و با مردمانى تماس داشته‌ام ملاحظه نمودم علامه طباطبايى به عنوان شخصيتى برجسته تأثير فرهنگى عميقى بر آنان گذارده است كه رمز اين توفيق از يك طرف در وسعت و عمق معلومات ايشان نهفته بود و از سوى ديگر از حُسن تدبير، دورانديشى، اخلاص و فداكارى آن بزرگ‌مرد علم و دين نشأت مى‌گرفت.

 

توجه به عالم قدس و ملكوت

يكى از جنبه‌هاى جالب در زندگى ايشان بُعد اخلاقى و عرفانى است.

هركس يك يا چند جلسه با ايشان مى‌نشست و معاشرت مى‌كرد به خوبى احساس مى‌نمود كه وى از نظر خُلق و خوى داراى چه مرتبه ممتازى مى‌باشد، غير از آن، در آداب معاشرت، ارتباط با ديگران، حسن برخورد، فُروتنى و مهربانى و اين قبيل صفات و خصال حميده، نيز ايشان اُسوه بودند. انسان احساس مى‌كرد كه ايشان از نظر معنوى مقام شامخى دارد. در يكى از اعياد اسلامى عدّه‌اى براى عرض تبريك خدمت ايشان آمده بودند جوانى كه گويا رايحه عرفان و معنويت به مشامش رسيده و در كنار من نشسته بود وقتى مى‌خواست آن جلسه را ترك گويد، زير لب زمزمه كرد: در شگفتم كه چگونه زمين عظمت اين شخصيت را تحمّل مى‌كند. حالتى جالب و اعجاب برانگيز در ايشان مشاهده مى‌گرديد كه مأنوسين با وى متوجه مى‌شدند از نظر معنوى با ديگران تفاوت دارد.

تقريباً در تمامى حالات، حتى هنگام تدريس كه بيشتر توجه انسان به سوى مخاطب جلب مى‌شود مشهود بود كه توجه ايشان به ساحت قدس الهى قطع نمى‌گردد و علاّمه آن‌چنان خودشان را در اختيار بحث‌ها و شاگردان قرار نمى‌دادند كه كاملا در ديگران مستغرق شوند، معمولا وقتى مشغول تدريس بودند، نگاهشان را كأنّه به سقف مى‌دوختند و توجّه زيادى به افراد نمى‌كردند حتّى اگر كسى سؤالاتى داشت وقتى ايشان مى‌خواست جواب دهد، در چشم افراد خيره نمى‌گرديد و اين ويژگى مؤيّد آن بود كه هميشه دلشان متوجّه مقام قدس الهى است و نمى‌خواستند اين حالات معنوى و عرفانى لحظه‌اى قطع شود و از بين برود، به كرّات اتفاق مى‌افتاد كه ايشان در كوچه و خيابان كه در حال

حركت بودند و ما با ايشان برخورد مى‌نموديم، سلامى مى‌كرديم و علاّمه جواب كوتاهى مى‌دادند و اصلا توجه نمى‌نمودند كه سلام كننده چه كسى بود؟ مگر كسى بسيار نزديك مى‌رفت و سؤالى مى‌كرد كه ناگزير مى‌شدند به او توجّه كنند امّا عمق دلشان معطوف به جاى ديگرى بود. در هر حال آنچه درباره ايشان شنيديم و در آثارشان نيز مشاهده كرديم اين است كه آن مفسّر حكيم از برجسته‌ترين شاگردان عارف نامدار آيت‌الله سيد على قاضى طباطبايى،(1) استاد معروف اخلاق و عرفان در نجف، بودند و علامه از بنى اعمام و دست‌پروردگان آن مرحوم به شمار مى‌آمدند. مرحوم قاضى در مراتب معنوى، سير و سلوك به كمالاتى ويژه دست يافته بود، اين‌ها مسايلى بود كه ما مى‌توانستيم درك كنيم امّا حقيقت مراتبى كه ايشان به آن نائل شدند در اين مبحث نمى‌گنجد و از حد فهم مثل بنده‌اى خارج است.

 

محصول اخلاص

نكته‌اى ديگر را هم لازم ديدم برايتان بيان كنم، ايشان (علامه) از استاد اخلاقشان نقل كرده‌اند اگر كسى ضمانت كند نمازش را اول وقت به جاى


1. عارف معروف آيت‌الله سيد على قاضى در سال 1285 ه‌.‌ق ديده به جهان گشود، ميرزا موسى تبريزى، پدر گراميش سيد حسين قاضى، ميرزا محمد على قراچه داغى و ميرزا محمد على تبريزى از استادان وى در ايران هستند، وى در نجف اشرف محضر آخوند خراسانى، ميرزا حسين تهرانى، علامه مامقانى و سيد محمدكاظم يزدى را درك كرد و حوزه معنوى شيخ محمد بهايى و سيد احمد كربلايى را مغتنم شمرد، علاوه بر علامه، شهيد دستغيب، آيت‌الله بهجت، محمدتقى آملى، على‌اكبر مرندى و‌... از شاگردان اويند، وى در سال 1366 ه‌.‌ق رحلت نمود.

آورد ما تضمين مى‌نماييم كه او به مقامات عالى معنوى و معرفتى برسد! ملاحظه نماييد به‌سوى خدا رفتن چندان مشكل نيست بايد اين تقيّد و اراده را براى انجام امور عبادى در خود بوجود آورد و تقويت كرد. مرحوم آيت‌الله قاضى با ادب ويژه‌اى و با وضو رو به قبله قرآن را به دست مى‌گرفت و آن را تلاوت مى‌نمود، جاى خلوت ومكانى كه صداى ديگر و چيزى‌نباشد انتخاب مى‌كرد و تمام توجه ايشان به مفاد آيات بود، خصوصاً نيمه‌هاى شب و وقت سحر: «إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُودا»(1) يكى هم توسّل به امام حسين(عليه السلام)، فرموده بود اگر به جايى رسيده‌ام در پرتو قرآن و آقا اباعبدالله است. شاگردانش از جمله علامه‌طباطبايى، آيات‌عظام بهجت، و ديگران خاطرنشان ساخته‌اند كه آن بزرگوار از نوادر روزگار بود و در اخلاق و عرفان به اوجى رسيده بود كه ديگران كمتر نائل شده‌اند. آن وقت مى‌گفت همه اين مقامات را از بركت قرآن و توسل به سيدالشهدا(عليه السلام) دارم. اجمالا معامله با خدا كار چندان دشوارى نمى‌باشد ولى پروردگار نيّت خالص، قلب پاك و درون سالم مى‌خواهد. اگر با اخلاص به درب خانه خدا برويم و بگوييم تنها بنده تو هستيم مطيع فرمانت مى‌باشيم، در دلمان چيزهاى ديگر را راه نمى‌دهيم، دل‌بستگى‌ها را گسسته‌ايم، چندان مشكل نمى‌باشد. حتى مى‌توانيم بگوييم خدايا ما با همين حال به درگاهت آمده‌ايم، اگر هم آلوده‌ايم، پاكمان كن، اين را اگر جدّى و از اعماق وجود بگوييم، خداوند متعال روزنه‌هاى رحمتش را مى‌گشايد و بر دل و ذهن ما سرازير مى‌نمايد.(2)


1. اسراء (17)، 78.

2. سخنرانى و پاسخ به سؤالات استاد مصباح در جمع طلّاب علوم دينى دامغان در حوزه علميّه اين شهر (16/8/1378).

بر كران قرآن

در دوره سياه رژيم منحوس پهلوى، حوزه‌هاى علميه تحت فشارهاى شديد سياسى حكّام وقت به انزوا كشيده و در مواردى نابود شدند، صرفاً در برخى نقاط از جمله قم و نجف و تا حدودى مشهد مقدس در آن زمان حوزه‌هايى باقى ماند كه برخلاف اختناق شديد توانستند به حيات علمى و فرهنگى خود ادامه دهند و طبعاً به ضرورى‌ترين مسايل كه مورد نياز بود مى‌پرداختند و آنچه بيشتر مورد سؤال روزمره قرار مى‌گرفت، مسايل فقهى بود، از اين روى تمامى تلاش‌هاى حوزه‌هاى مذكور بر محور فقه و اصول متمركز گرديده و ساير علوم اسلامى از جمله معارف قرآنى كم‌رنگ شده بود. به همين دليل تا زمان حركت علمى و فكرى علامه طباطبايى پيشرفتى در ساير دانش‌هاى دينى نمى‌ديديم و در زمينه تفسير قرآن، فلسفه، كلام، عقايد و حتى اخلاق در اين ايام كتابهاى برجسته‌اى تأليف نمى‌گرديد، صرفاً در گوشه و كنار، اشخاصى با اشتياق شخصى خودشان، مطالعاتى در تفسير انجام مى‌دادند.

در اين ميان علاّمه با آن بينش نافذى كه داشت احساس وظيفه در خصوص احياى علوم قرآنى مى‌نمود، و به همين جهت درس تفسير را در حوزه بُنيان نهاد. ابتدا در ايام تعطيل و سپس در ايام تحصيل، اين درس رسمى گرديد و همراه با آن، تفسير الميزان را نگاشتند كه در همان وقت نه‌تنها در ايران، بلكه در ديگر سرزمين‌هاى اسلامى، استقبال كم‌نظيرى از آن‌شد و شيوه تفسيرى ايشان كه مُبتنى بر تفسير آيات به كمك ساير آيات بود به عنوان شيوه‌اى ممتاز مورد تحسين و ستايش اهل نظر قرار

گرفت. در كنار تفسير متون آيات، مباحث مورد نياز جامعه را مطرح مى‌فرمودند و براى حلّ آنها از آيات قرآن و احياناً روايات و استدلال‌هاى عقلى كمك مى‌گرفتند. همچنين بعد از تبيين آيات، بحث‌هاى اجتماعى، تاريخى و فلسفى مطرح مى‌شد، هر كدام با سبك خاص خودشان. به اين ترتيب الميزان نه‌تنها براى فهم ظواهر قرآن بلكه براى حل مشكلات فرهنگى جامعه اسلامى منبع بزرگى به شمار مى‌رود. بنابراين مى‌توان گفت: اين تلاش بزرگ‌ترين خدمتى بود كه علاّمه به اسلام، حوزه علميه و جامعه اسلامى نمود.

 

احياى فلسفه اسلامى

همانگونه كه اشاره شد، به دليل برخى شرايط سياسى و اجتماعى، فلسفه اسلامى تقريباً متروك شده بود در صورتى كه در اين عصر نياز شديدى به حكمت الهى احساس مى‌گرديد و روز به روز اين احتياج مُبرم بيشتر خودش را بروز مى‌داد يعنى با متروك شدن آن و نيز آشكار گرديدن فلسفه‌هاى الحادى و انحرافى در عرصه‌هاى فكرى و فرهنگى برخى كشورهاى اسلامى و از جمله ايران بايد تلاش مى‌شد تا فرهنگ اسلامى تقويت گردد و مواضع اسلام در برابر اين افكار باطل، مشخص شود و از عقايد دينى دفاع گردد و نيز انحرافات و خرافات جديد با بيانى فلسفى و عقلى تبيين شود و اين مُهم در صورتى عملى مى‌گرديد كه در حوزه‌ها فلسفه به صورت يك علم زنده، پويا و ضرورى حضور داشته باشد و دانشوران در اين زمينه كار كنند و آمادگى پاسخ‌گويى به شبهات را داشته

باشند. علامه چنين نياز و ضرورتى را درك كرد و با روشن‌بينى خاصى كه داشت، تشخيص داد در آينده چنين نيازى شديدتر خواهد شد، از اين روى با وجود آن‌كه شرايط چندان مساعد نبود، اهتمام كردند تا فلسفه اسلامى را احيا كنند و بدين‌گونه تدريس اين رشته از علوم اسلامى را در حوزه آغاز نمودند. ابتدا شرح منظومه سبزوارى را تدريس كردند و بعد اسفار و الهيات شفا را درس دادند. البته بنده دو كتاب اخير را خدمت ايشان خواندم.

به اين ترتيب در حوزه طلاب و فضلاى زيادى كه با فلسفه اسلامى آشنا شدند، تربيت گرديدند و براى پاسخگويى به شبهات الحادى و انحرافى مهيا شدند.

 

ستيز با افكار انحرافى

علاّمه زمانى به حوزه علميه قم تشريف آوردند كه موجى قوى از ماركسيسم در ايران به وجود آمده بود و حزب دموكرات و حزب توده و ساير احزاب كمونيستى در منطقه آذربايجان رواج يافته و حتى حاميان اين احزاب براى مدتى كوتاه موفق شدند اين قلمرو را تحت سلطه خود درآورند و تا حدّى ناحيه مذكور را از حكومت مركزى جُدا نمودند. در چنين موقعيتى ايشان احساس خطر نمود زيرا عقيده داشت چنين عارضه‌اى علاوه بر بُعد سياسى و نظامى، بُعد فرهنگى هم دارد و مى‌تواند بر افكار و عقايد مسلمين تأثير منفى بگذارد. از اين جهت در كنار تلاش‌هايى كه مسؤولين بايد براى رفع خطرهاى سياسى و نظامى انجام

دهند، علما و دانشمندان هم بايد براى مبارزه با خطرهاى فكرى و عقيدتى تلاش كنند. به همين دليل ايشان با كمك تنى چند از شاگردانش و مهم‌تر از همه شهيد آيت‌الله مطهرى جلساتى در روزهاى پنج‌شنبه و جُمعه تشكيل داده و طى آن به نقد و بررسى فلسفه ماترياليسم و پاسخ‌گويى به شبهاتى كه آنان مطرح كرده بودند، پرداختند و بدين ترتيب چهارده مقاله در زمينه مسايل اسلامى با مُحتوايى فلسفى ناظر به افكار انحرافى مادى‌گراها به نگارش درآمد كه متن كتاب «اصول فلسفه و روش رئاليسم» را تشكيل داد و شهيد مطهرى توضيحات و پاورقى‌هاى مُفصّلى بر آن نوشتند. البته اين مجموعه در پنج مجلّد به زيور طبع آراسته گرديد‌؛ ولى جلد چهارمش از توضيحات آن متفكر شهيد برخوردار نبود. اين حركت آغاز مبارزه‌اى ايدئولوژيك عليه افكار و امواج انحرافى به شمار مى‌رفت كه در آن زمان رشد سرطانى يافته بود.

در آن زمان فلسفه‌اى رواج يافته بود كه افكار مسلمانان را تهديد مى‌كرد. علامه و شاگردانش توجه خويش را به دفع اين آفات و علف‌هاى هرز مصروف نمودند و آن موقعى كه مهم‌ترين تهديد فلسفى از ناحيه ماركسيست‌ها احساس مى‌گرديد، ايشان به بحث در اين زمينه‌ها پرداخته و حاصل اين مباحث را در كتابى گرد آوردند كه اثر ارزشمندى است زيرا علاوه بر ردّ شبهات آنان، افكار انحرافى ديگر را هم از طريق بحث‌هاى منطقى رد مى‌نمايد و باعث تقويت بنيه فكرى جوانان در پيكار با فلسفه‌هاى الحادى مى‌گردد. اين نوشتار به سرعت جايگاه خودش را در ميان كُتُب فلسفى ديگر معاصر به دست آورد و به زبان عربى هم ترجمه

شد و مأخذ استفاده و اقتباس براى بسيارى از آثارى كه در اين موضوع بعداً به رشته تحرير درآمد، قرار گرفت.

تربيت دانشوران

در كنار اين كوششهاى ارزنده و مُفيد، علاّمه طباطبايى علاقه داشت ميراث گذشتگان را احيا كند و بر اين مواريث، سرمايه‌هاى گرانبهايى هم بيفزايد و فرهنگ تشيع را بارور كند. ايشان غير از غنى نمودن بنيه علمى حوزه‌ها، اهتمامى خاص را به تربيت شاگردان نشان دادند. تنها وجود كتاب و مفاهيم علمى را براى جامعه اسلامى كافى نمى‌دانستند و عنايت خاصى داشتند كه دانشورانى كه پاسخگوى نيازهاى مردم باشند، تربيت گردند، در واقع علاوه بر تدريس و انتقال مفاهيم، تأكيد و عنايت خاص بر تزكيه و خودسازى و تهذيب نفس شاگردان مى‌نمودند. در مكتب وى بزرگانى چون شهيد مطهرى، شهيد دكتر بهشتى و در درجه بعد شهيد مفتح، شهيد دكتر محمد جواد باهنر و افراد ديگرى به شكوفايى علمى و اخلاقى رسيدند. در يك سخن مى‌توان گفت كه شايد امروز هيچ دانشمند كارآمدى را در ايران اسلامى نداشته باشيم كه به طور مستقيم يا غير مستقيم از حوزه درسى و پرتوهاى معنوى علامه بهره نبرده باشد.

 

ارتباط با دانشگاهيان

علامه به اين برنامه اكتفا نكرد و با اين‌كه دانشمندى حوزوى به شمار مى‌رفت و تحصيلات خويش را در حوزه نجف گذرانده بود و تلاش‌هاى

علمى خود را در حوزه علميه قم متمركز كرده بود در عين حال براى ارتباط با دانشگاه و رابطه بين دانشمندان حوزه با اساتيد دانشگاه اهميت خاص قائل بود. بسيارى از استادان دانشگاه خدمت ايشان مى‌رسيدند و سؤالات خود را در محضر ايشان طرح مى‌كردند و علاّمه هم با آغوش باز، استقبال مى‌نمودند و اين ارتباط موجب آن گرديد كه به تدريج رابطه‌اى ثابت بين ايشان و اساتيد برقرار شود و گاهى مشاهير دانشگاهى در قم به محضر ايشان مى‌رسيدند. در مواقعى هم آن فيلسوف كبير به تهران عزيمت مى‌نمودند و با اين دانشوران جلسات مستمر علمى و فلسفى داشتند. در پرتو اين محفل ارزنده ارتباط با پروفسور هانرى كربن فرانسوى برقرار گرديد و اين متفكر اروپايى يك سلسله از معارف دينى به خصوص حكمت اسلامى و عرفان شيعى را از پرتو پرفروغ علامه فرا گرفت. ايشان سؤالاتى را در موضوعات گوناگون اعتقادى و علمى مطرح مى‌كرد و علامه جواب‌هايى متناسب، برهانى و مستدل بيان مى‌فرمودند، مجموعه اين مذاكرات و گفتگوها در چندين جلد كتاب تدوين گشت و آثار مزبور با كمك و همكارى پروفسور كربن و نيز اساتيد ديگر به زبان انگليسى و بعد زبان عربى ترجمه شد و همين آثار مأخذ آشنايى بسيارى از متفكران و محقّقان غربى با اسلام و تشيع، گرديد. علاوه بر ارتباط مستقيمى كه خود ايشان با دانشگاهيان داشتند، شاگردان خويش را تشويق مى‌كردند كه اين ارتباط را تقويت كنند. به طور مثال يك بار از ايشان پرسيدم آيا صلاح مى‌دانيد كه جلسه تفسيرى در تهران داشته باشم و مقدارى از وقتمان صرف اين كار شود با وجود اين‌كه تا حدّى از درس

حوزه عقب خواهيم ماند، ايشان با تأكيد فرمودند:حتماً اين كار را انجام بدهيد! چون آينده كشور اسلامى در اختيار دانشگاهيان مى‌باشد اگر اين قشر با اسلام و معارف تشيع آشنا نشوند در آينده براى اسلامى شدن كشورمان اميدى نخواهيم داشت.

 

آفاق برون‌مرزى

اگرچه شرايط ايجاب نمى‌كرد كه علامه به طور مستقيم به خارج از كشور برود و بر مسايل فكرى و فرهنگى برون‌مرزى تأثيرگذار باشد زيرا اولا در داخل سرزمين ايران مسايل فراوانى بود كه بايد حداقل به بخشى از آنها پاسخ داده مى‌شد، و نيز ثانياً امكانات لازم براى ارتباط با خارج وجود نداشت مخصوصاً براى شخص ايشان كه در نهايت سختى زندگى مى كردند ولى علاّمه به طور غير مستقيم و از طريق برخى محقّقان اروپايى و برخى ديگر اساتيد دانشگاه كه آثارشان را مُعرّفى و ترجمه كردند، موفق شدند معارف اسلامى را در اقصى نقاط عالم و به خصوص در اروپا و امريكا منتشر كنند و به درون مجامع علمى و فرهنگى و دانشگاهى راه يابند و اساتيد معروفى را اين جانب در پاريس، بروكسل، نيويورك، واشنگتن و جاهاى ديگر ملاقات كردم كه با ديده احترام و تكريم به مرحوم علاّمه طباطبايى مى‌نگريستند و اشخاص ديگرى هم هستند كه گرايش به مذهب تشيع را مديون آثار ايشان هستند.

در بسيارى از كشورهاى اسلامى كه شيعه هم نمى‌باشند، منبع شناخت

اسلامشان آثار علامه است. به عنوان نمونه در كشور اسلامى اندونزى(1) كه به لحاظ جمعيت بزرگ‌ترين سرزمين اسلامى در جهان اسلام است از تفسير الميزان به عنوان يكى از منابع و متون اسلامى استفاده مى‌گردد و حتى ترجمه اين اثر به زبان اندونزيايى در حال انجام است.

 

تبيين مبانى فكرى انقلاب اسلامى

علامه طباطبايى(رحمه الله) در مسايل انقلاب اسلامى هم نقش مهمى داشته است‌؛ زيرا اين حركت بزرگ قبل از آن‌كه سياسى و اجتماعى باشد، فرهنگى بود و براى پيروزى چنين انقلابى به فعاليت فرهنگى مستمرى نياز بود، و علامه طباطبايى در تقويت اين بُعد انقلاب بسيار تأثيرگذار بوده است.

شاهدش اين مى‌باشد كه بسيارى از مسؤولين بزرگ نظام جمهورى اسلامى ايران از شاگردان ايشان هستند و از افكارشان الهام گرفته‌اند. آن زمانى كه كمتر صحبتى از حكومت اسلامى به ميان مى‌آمد مرحوم علامه هم در اثر سترگ خود يعنى الميزان و نيز در برخى آثار ديگرش اين موضوع مهم را مطرح كرد و مقالاتى به قلم ايشان در سال‌هاى اختناق سياسى رژيم پهلوى درباره زعامت و رهبرى منتشر شد كه براى تبيين مبانى نظام اسلامى از منابع ارزشمندى به شمار مى‌روند.

تأثيرى كه وى در فراهم نمودن زمينه فرهنگى انقلاب داشتند، چشمگير و غير قابل انكار است. در آغاز نهضت اسلامى كه علماى حوزه


1. كشور اندونزى به عنوان بزرگ‌ترين سرزمين مجمع‌الجزايرى جهان در آسياى جنوب شرقى و در آبهاى اقيانوس هند قرار دارد، از 13600 جزيره آن 6000 جزيره مسكونى‌اند.

علميه قم و ساير شهرستان‌ها، جلساتى تشكيل مى‌دادند و براى روشن نمودن افكار و اذهان مردم اعلاميه‌هايى صادر مى‌كردند، علامه در زمره برجسته‌ترين افرادى بود كه در اين جلسات حضور مى‌يافت و برخى اعلاميه‌هايى كه به امضاى ايشان مى‌باشد در دسترس است. پس در واقع آن مفسّر عاليقدر در دو عرصه در پيشرفت انقلاب اسلامى، مؤثر بوده است يكى مشاركت در جلسات مشورتى با علما، اساتيد و مراجع و انتشار اعلاميه(1) و ديگرى تبيين مبانى فكرى انقلاب چه در درسهايشان و چه در كتابهايشان.


1. علامه طباطبايى در مبارزات سياسى علماى بزرگ حوزه علميه قم بر عليه استبداد رژيم پهلوى شركت داشت و طى سال‌هاى 1341 و 1342 شمسى در نشست‌هايى كه توسط فضلاى قم برگزار مى‌شد حضور مى‌يافت و با بيان و قلم، تنفّر خود را از ظلم و تجاوز و بى‌عدالتى اعلام مى‌كرد.

امام خمينى به منظور هرچه فروزان‌تر ساختن آتش نهضت اسلامى مقامات روحانى قم را جهت مشاوره و تبادل نظر در مورد مسايل جارى كشور و اتخاذ تصميم واحد به نشست هفتگى متوالى و منظم فراخواند. علامه طباطبايى به همراه فقهايى چون ميرزا هاشم آملى، حاج شيخ مرتضى حائرى و تنى چند از اساتيد برجسته و عالى‌مقام حوزه در اين گردهمايى حضور مى‌يافت.

هنگامى كه از سوى دستگاه ستم در قانون اساسى اختلالى پديد آمد و دستبرد خائنانه‌اى به آن صورت گرفت تا انتخابات به نفع رژيم پهلوى صورت گيرد امام خمينى(قدس سره) در برابر اين نيرنگ شاهانه كه در ياوه‌گويى‌هايى مى‌خواست تحريف قانون را اجراى قانون اساسى تلقّى كند‌؛ قد علم كرد و تصميم به افشاگرى گرفت و موضوع مزبور را با مقامات روحانى كه در نشست فوق شركت كرده بودند مطرح كرد و طى اعلاميه‌اى مستدل، متقن و حساب شده كه شخصاً نوشت و نُه نفر از مراجع و علما آن را امضاء كردند از اين توطئه خائنانه پرده برداشت. امضاى علامه طباطبايى در ذيل اين اعلاميه ديده مى‌شود، متن اين نوشتار افكار مسلمانان را عليه رژيم شاه به شدت تحريك كرد و ضربه كوبنده‌اى بر مغز عليل شاه وارد نمود. (جرعه‌هاى جانبخش، ص 329)

ترويج معارف ناب در جامعه

براى اين‌كه بتوانيم اسلام را در سطح جامعه ترويج كنيم و در واقع يك نظام مردمى ولى اسلامى داشته باشيم، بايد سعى كنيم كه عموم مردم با معارف اسلامى آشنا گردند. طبعاً هرچه مردم با منابع اصيل اسلامى اُنس داشته باشند و هر قدر افراد با دانشمندان متخصص در علوم اسلامى ارتباط برقرار كنند از حقايق ناب اسلامى بيشتر بهره‌مند مى‌گردند‌؛ زيرا روند استفاده از منابع امكان دارد با آفت‌هايى توام باشد، وقتى مردم و طبقات تحصيل كرده را به متون اسلامى اعم از قرآن، حديث و تاريخ دعوت مى‌كنيم، اين عامل خواه ناخواه موجب مى‌شود كه سؤالاتى برايشان مطرح گردد، چون قرآن و منابع دينى و غير دينى داراى مسايل مبهم و متشابهى هستند، متخصّصان بايد اين دشوارى‌ها را بيان كنند. كسانى كه علاقه دارند به طور مستقيم به منابع اسلامى مراجعه نمايند، گاهى سؤالاتى برايشان مطرح مى‌گردد كه يا دسترسى به عالمى ندارند كه آن ابهام و اشكال را براى آنان توضيح دهد و برطرف كند يا دوست دارند خودشان از منابع استفاده بكنند كه اين شيوه سبب مى‌شود برداشت‌هاى نادرستى داشته باشند. امكان دارد انگيزه مراجعه به منابع اصلى و اصيل كاملا صحيح باشد ولى بايد دانست مسايل دقيق و عميقى در هر علمى و هر زمينه معرفتى وجود دارد كه جز با مراجعه به اهل فن و كارشناس آن رشته قابل حل نمى‌باشد. بنابراين ضمن تأكيد بر اهميّت دادن به منابع اسلامى و اُنس با آن‌ها به اين نكته هم بايد توجه داشته باشيم كه مسايل دقيق و ظريف و متشابه را بايد از متخصّص مربوطه سؤال كرد و

اگر كسى بخواهد با ذوق و سليقه شخصى خودش پاسخ اين دشوارى‌ها و سؤالات را به دست آورد و يا با برداشت‌هاى خام و سطحى بخواهد به حقايقى دست يابد از خطا، اشتباه و انحراف مصون نخواهد بود و عملا موجب پراكندگى و اختلاف نظرها، پيدايش مذاهب و مسالك متعددى خواهد شد و اين وضع برخلاف آن است كه قرآن ما را دعوت كرده كه از هرگونه پراكندگى و اختلاف اجتناب كنيم و در عرصه‌هاى فكرى براى جلوگيرى از تشتت و انحراف راهى جز همكارى با افراد خبره در معارف و استفاده از زحماتشان در هر رشته‌اى وجود ندارد.

بنابراين بايد به جوانان عزيزمان كه علاقه‌مند به اسلام ناب هستند يادآور شويم اولا در متن اسلام مسايلى وجود دارد كه در زمينه علوم مربوطه نمى‌توان براى آنها پاسخ صحيحى ارائه داد. همانطورى كه اگر كسى رياضيات ابتدايى را نخوانده باشد نمى‌تواند رياضيات عالى را بخواند و بفهمد و در تمامى علوم، تا مقدمات را نگذرانند به مؤخّرات نمى‌رسند.

دانشجويى كه دو يا سه سال درس پزشكى خوانده است اجازه ندارد نسخه بنويسد و بيماران را معالجه كند بلكه حتى مجاز نيست كه براى درمان دردهاى خودش اقداماتى انجام دهد و مطمئن نيست كه مرض خودش را درمان نمايد. بنابراين در هر علمى بايد مراحلى را سپرى كرد و لازم است كه متخصص‌هاى آن دانش تأييد كنند كه فرد مورد نظر در آن علم، صاحب‌نظر شده است آن وقت است كه مى‌تواند اظهار نظر كند و شخصاً به حل مسايل آن دانش بپردازد و اين راه عقلايى در همه جا

وجود دارد ولى متأسفانه كسانى ناآگاهانه و احياناً گاهى هم آگاهانه براى گل‌آلود كردن آب زلال چشمه معرفت و منحرف كردن ديگران، اين افكار را القا مى‌كنند كه شما به افراد خبره و متخصص احتياجى نداريد و به خوبى مى‌توانيد از كتاب و سنت استفاده كنيد و اين زمينه‌اى است براى اين‌كه برخى افكار انحرافى القا گردد و افراد را از مسير حق منحرف سازند. پس بايد هوشيار باشيم و آن راه عقلايى كه همان مراجعه كردن به منابع اسلامى است چراغ راهمان قرار دهيم و آن را در راه شناخت اسلام اِعمال كنيم يا اين‌كه خود آنقدر زحمت بكشيم كه متخصص و صاحبنظر شويم يا آن‌كه براى فهميدن معارف اسلامى و حل مشكلات و معضلات به اهل نظر و خبره مراجعه نماييم والاّ از انحراف مصون نخواهيم بود و ديگر نه عذرى پيش خدا داريم و نه نزد خلق خدا و نه پيش وجدانمان.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org