قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
قسمت اول3.25 مگابایت
قسمت دوم3.45 مگابایت

بسم الله الرحمن الرحيم

آن چه پيش رو داريد گزيده‏اي از سخنان حضرت آيت‌الله مصباح يزدي (دامت بركاته) است كه در تاريخ 7/8/1383 مصادف با 13 رمضان 1425 در دفتر مقام معظم رهبري(دام ظله العالي) ايراد فرموده‏اند.

در ايام شريف ماه مبارك رمضان، سخنان گران‌قدر اهل‌بيت(ع) را دست‏آويز خود قرار مي‏دهيم، تا خداوند متعال آن را وسيله نجاتمان گرداند.
خطبه «قاصعه» در اواخر باب خُطب نهج‌البلاغه قرار دارد و محور اصلي آن صفت رذيله نفساني «تكبر» و نقش آن در شقاوت فردي و بدبختي‏هاي اجتماعي است. شايد مناسب‏ترين وجه تسميه اين خطبه اين است كه «قاصعه» به معناي كوبنده است؛ يعني اين خطبه، گردن‌فرازان، مستكبران و كساني را كه بر ديگران بزرگي مي‏فروشند، توبيخ مي‏كند. اين خطبه، «قاصعه» ناميده شده، چون توبيخ كننده مستكبران است.
خطبه «قاصعه» در اواخر حيات امير مؤمنان(ع) انشاء شده و حضرت در اين خطبه مخاطبان خود را به شدت مورد توبيخ و سرزنش قرار مي‏دهند و مي‌فرمايند: شما در بغي و سركشي افراط كرديد، به عصبيت و حميت جاهلي برگشتيد، ارزش‏هاي اسلام را زير پا گذاشتيد. از محتواي اين خطبه مبارك چنين به دست مي‏آيد كه حضرت علي(ع) ام‌الفساد اين جريانات را روحيه تكبر مي‏داند و تعبيرات بسيار سنگيني را به کار مي‌برد كه انسان از شنيدن آنها تعجب مي‏كند. تعجب مي‏كنيم وقتي مي‏بينيم كساني كه سال‏ها پاي منبر اميرالمومنين(ع) بزرگ شده بودند و قبل از آن بسياري از ايشان پاي منبر رسول الله (صلي الله عليه و آله) نشسته‏اند، چگونه به اين آفات اخلاقي و اجتماعي مبتلا شده بودند؟! امروز هم معلوم نيست جامعه ما بهتر از جامعه زمان اميرالمؤمنين(ع) باشد؛ جامعه‏اي كه مورد توبيخ آن حضرت قرار گرفت كه فساد در شما زياد شده، حق‏كشي مي‏كنيد، ارزش‏هاي جاهلي را زنده مي‏كنيد، احكام اسلام را فراموش كرده‏ايد. بايد از فرمايشات اميرالمؤمنين(ع) براي زمان خودمان هم اين درس را بياموزيم كه ريشه بسياري از مفاسد اخلاقي، خودبزرگ‌بيني است و هم بدانيم كه بسياري از مفاسد اجتماعي هم از همين خصلت شيطاني سرچشمه مي‏گيرد.
مناسبت ايراد اين خطبه اين است كه تدريجاً نسل دوم و سوم مسلمانان و بسياري از آن‏ها كه پيغمبر اكرم(ص) را زيارت نكرده بودند، روحيه عصبيت قومي، نژادي و قبيله‏اي داشتند. اين روح قبيله‏گرايي و افتخار به آباء و اجداد صفت زشت جاهلي بود كه به تدريج در ميان جوانان مسلمان آن زمان شكل مي‏گرفت؛ روحيه ملي‏گرايي و نژادپرستي كه در جوامع رشد نيافته به يك شكل و در جوامع رشد يافته هم به شكل ديگري هميشه وجود داشته و دارد. امروز، ريشه برتري‏جويي غربي‏ها در چيست؟ در اين است كه نژاد خود را برتر مي‏دانند و براي شرقي‏ها، هر قدر هم عالم، محقق، مخترع و كاشف بزرگي باشند، ارزشي قائل نمي‏شوند. بدترين فساد زمان ما فسادي است كه از ناحيه صهيونيست‏ها در فلسطين برپا مي‏شود. اساس اين فساد چيست؟ آن‏ها خود را نژاد برتر و «شعب مختار» مي‏دانند؛ «قالوا نحن ابناء الله و احبائه»؛ ما دوست خدا هستيم و اصلاً ديگران به طُفيل ما آفريده شدند. اين هم يك نوع تكبر جمعي است.
حضرت اميرالمؤمنين (ع) خطبه خود را اين‌گونه با براعت استهلال شروع مي‏كنند كه بزرگي مخصوص خداست، براي اين كه ذهن‏ها آماده شود و روح خودبزرگ‏بيني را رها كنند. تا زماني که آدم روح خودبيني، خودپسندي و برتري‏طلبي دارد، به سعادت فردي و تهذيب اخلاقي نمي‏رسد. جامعه‏اي هم كه داراي چنين روحيه‏اي است، روي سعادت را به خود نخواهد ديد.
امير مؤمنان(ع) مي‌فرمايد: «بسم الله الرحمن الرحيم. الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْكِبْرِيَاءَ وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ وَ جَعَلَهُمَا حِمًى وَ حَرَماً عَلَى غَيْرِهِ وَ اصْطَفَاهُمَا لِجَلَالِهِ وَ جَعَلَ اللَّعْنَةَ عَلَى مَنْ نَازَعَهُ فِيهِمَا مِنْ عِبَادِهِ»؛ ستايش خداوندي را سزاست كه لباس عزت و بزرگي را پوشيد. اهل ادب چنين بياني را استعاره مي‏گويند. عزت و بزرگي به مانند لباسي تلقي شده كه كسي مي‏پوشد؛ البته خداي متعال از لباس پوشيدن، چه لباس جسماني و چه لباس معنوي منزه است. خدا نيازي به لباس ندارد. اين تعبيري اديبانه است. ما لباس را در مورد چيزي به كار مي‏بريم كه ملبوس را كاملاً پوشش دهد. به اين مناسبت عزت و بزرگي به عنوان لباسي براي ذات الهي تلقي شده، به اين معنا كه نمي‏شود براي خدا حيثيتي فرض كرد كه عين عزت و كبريايي نباشد. هيچ شأني از وجود خداوند بي بهره از عظمت و بزرگي نيست. كبريايي و عزت، وجود خدا را پوشش مي‏دهد.
عزت و كبريا از صفات اختصاصي خداوند هستند؛ يعني هيچ كس ديگر حق ندارد ادعاي اين صفات را بكند. همه موجودات و مخلوقات در برابر خداوند ذليلند؛ «خشعت الاصوات للرحمان،»1 پس عزت‏هايي كه ما به غير خدا نسبت مي‏دهيم همه نسبي است يا عزت ناقص است، عزت كامل نيست. هر كس غير از خدا هر عزتي كه دارد، عاريتي است. حتي انبياء و اولياء هم عزتشان عاريتي است. عزت حقيقي و اصيل مخصوص خداست. تنها اوست كه سر تسليم در مقابل هيچ كس فرود نمي‏آورد و هيچ كس نمي‏تواند بر او غالب شود. البته، خداوند مراتبي از همه چيزهايي را كه اختصاص به او دارد، به اولياء خودش مرحمت مي‏كند. علم غيب هم مخصوص خداست؛ «يا من لا يعلم الغيب الا هو»؛ اما به هر اندازه كه بخواهد به اوليائش اعطا مي‌کند. «فلا يظهِرُ علي غَيبه اَحدا الا من ارتضي من رسول‏»2. در اين مورد هم درست است که «العزة لله جميعا»؛ ولي «تعز من تشاء»، «العزة لله و لرسوله و للمومنين». پس اين كه مي‏گوييم عزت مخصوص خداست، منظور عزت كامل، عزت مطلق، عزت اصيل و عزت حقيقي است. ولي اين امر منافاتي ندارد با اين كه به اذن‌الله و با اعطا و بخشش الهي ديگران هم مراتبي از آن را داشته باشند كه «تُعِّزُ من تشاء و تذل من تشاء»3 .
كبريا يعني بزرگي مطلق، بزرگي حقيقي، عظمتي كه بالاتر از آن بزرگي نباشد. عزت و كبريايي مخصوص خدا است. اما گاهي انسان از سر جهل، صفات خدايي را به خود نسبت مي‏دهد و همه ما كما بيش به اين امر مبتلا هستيم؛ همچنانکه خيلي از اموري را كه كار خداست به خودمان نسبت مي‏دهيم؛ معرفتمان كم است. «قال انما اوتيته علي علم عندي»4؛ قارون گفت: من اين ثروت را با علم و تدبير خودم به دست آورده‌ام.‏ بسياري از انسان‌ها زماني که به آن‏ها گفته شود حقوق فقرا را رعايت كنيد، مي‏گويند: آقا! ما با خون دل خوردن، با عرق جبين و کد يمين اين ثروت را جمع كرده‌ايم؛ حالا بدهيم ديگران بخورند. اما فراموش مي‏كند كه خدا اين ثروت را به او داده است. تصور مي‌کنيم روزي و كار را خودمان ايجاد مي‏كنيم، علم را خودمان كسب مي‏كنيم، قدرت را خودمان به دست مي‏آوريم و...؛ گاهي هم فراتر از اين حرف‏ها، كساني پيدا مي‏شوند که در اثر غرور به جايي مي‏رسند كه مي‏گويند: «انا رَبكم الاعلي»5؛ من، فرعون رَب شما هستم؛ آن هم نه از رَب‏ّ معمولي، والاترين رب؛ بالاترين مرتبه ربوبيت از آن من است. خيلي‏ها هم اين گونه هستند که وقتي كه قدرتي به هم مي‏زنند، يا كسي را در برابر خود نمي‏بينند، طغيان مي‌کنند؛ «ان الانسان ليطغي»6 ريشه اين مسأله در همين جاست، «أن رآه استغني»7؛ وقتي آدميزاد خود را در موردي بي‌نياز ديد، در اثر جهل و غرور و گاه در اثر حماقت، اين خيال برايش پيدا مي‏شود كه من خيلي بزرگ هستم؛ اصلاً معلوم نيست بزرگ‏تر از من كسي باشد! اگر خدا قدرتي را در زندگي‏ به ما داده باشد، و بتوانيم دستوري بدهيم که ديگران اطاعت كنند، اگر چند صباحي بگذرد، باورمان مي‏شود كه ما هم کسي شديم. اگر اين حالت گسترش پيدا كند و با يك امضاي ما لشكري به حركت در‏آيد، با يك امضا اين لشکر به عراق حمله ‏كنند، به افغانستان حمله كنند، ما ديگر چه مي‏خواهيم؟! عجب قدرتي داريم! يك امضاء كرديم، اين لشکريان رفتند، كشتند، بمباران كردند!
اگر آدم در خود احساس بزرگي كند و اين بزرگي را از آن خودش ببيند، او در واقع چيزي را كه مخصوص خداست، غصب كرده است؛ در حالي كه بزرگي واقعي متعلق به خداست. تا اين بزرگ‏ترين هست، كسي در مقابل خدا چه دارد كه بگويد؟ هر چه هست، مال اوست. هر كس هر چه دارد، از او دارد. اگر بادي به غبغب بياندازد كه من هم بزرگي هستم، اين منشأ فساد مي‏شود. اتفاقاً تعبير باد نسبت به كبر در روايات هم آمده است؛ اين باد شيطاني است. پس كساني كه درمقابل خدا براي خودشان عزت و بزرگي قائل باشند در واقع به جنگ خدا رفته‏اند و چيزي را كه مخصوص خداست غصب كرده‏اند. اگر كسي چنين حالتي پيدا كند، مشمول لعن ونفرين الهي قرار مي‏گيرد.
«الحمدلله الذي لبس العزَّ و الكبرياء واختارهما لنفسه»؛ خدا عزت و كبريايي را براي خودش برگزيد، «دون خلقه»؛ سهمي براي خلقش قائل نشد. عزت الهي است كه در ديگران ظهور پيدا مي‏كند. درست است که «العزة لله و لرسوله»، يا «تعز من تشاء»، اما به اين معنا نيست که در مقابل عزت خودش عزتي هم براي مخلوق قرار داده باشد. «و جعلهما حميً و حرماً علي غيره». اين مطلب خط قرمزي است و هيچ كس حق ندارد از اين خط عبور كند؛ يعني هيچ كس نبايد وارد دايره عزت و كبرياي الهي بشود. اگر کسي بخواهد پايش را آن طرف اين خط بگذارد، با خدا جنگ كرده و حق او را غصب كرده. «و اصطفاهما لجلاله»؛ خدا عزت و كبريا را براي جلال و شكوه خودش برگزيد. «و جعل اللعنه علي من نازعه فيهما من عباده» اگر كسي از بندگان به ستيز با خدا برخيزد و چيزي از اين‏ها را براي خودش ادعا كند، خدا او را مورد لعنت قرار مي‏دهد.


1 . طه: 108.

2. جن: 27 و 26

3. آل عمران: 26

4. قصص: 78

5. نازعات: 24

6. علق: 60

7. علق: 7

 


 

جلسه اول | جلسه دوم | جلسه سوم | جلسه چهارم | جلسه پنجم | جلسه ششم | جلسه هفتم | جلسه هشتم | جلسه نهم | جلسه دهم|جلسه يازدهم
 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org