قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
برای‌دریافت‌فایل‌صوتی‌این‌جاراکلیک‌کنید!11.75 مگابایت

بسم الله الرحمن الرحيم

بيانات حضرت آيت‌الله مصباح در جمع بسيج دانشجويي خوزستان و دانشگاه شهيد چمران اهواز - 17/4/1391

برکات وجود معصومان و وظايف ما

عيد سعيد ولادت امام عصرعجل‌الله‌فرجه‌الشريف را که برکت و نورانيتش ايام سال را فرا مي‌گيرد به پيشگاه مقام معظم رهبري و همه دوستداران اهل‌بيت تبريک و تهنيت عرض مي‌کنيم و از خداي متعال درخواست مي‌کنيم که عيدي ما را تعجيل در ظهور آن حضرت قرار بدهد.

برکت حضوري و غيرحضوري امام عصرعجل‌الله‌فرجه‌الشريف

برکاتي که از ناحيه وجود مقدس ولي عصرعجل‌الله‌فرجه‌الشريف عائد مردم مي‌شود طيف‌هاي مختلفي دارد. درک اين امر بر معرفت بيشتر به مقامات اهل‌بيتصلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين و مخصوصاً وجود مقدس ولي عصراروحنافداه مبتني است. همه ما درباره وجود امام مي‌دانيم که او انساني است که در زماني خاص و از پدر و مادري متولد شده است و روزي هم از دنيا خواهد رفت. حال، ممکن است عمري کوتاه يا احياناً عمري بلندي داشته باشد، مثل امام عصرعجل‌الله‌فرجه‌الشريف که بيش از هزار سال عمر دارند. امام مثل همه انسان‌هاي ديگر با افرادي ارتباط دارد و از عوامل طبيعي متأثر مي‌شود. رابطه امام با مردمي که با او مواجه مي شوند، به‌صورت گفت‌وگويي حضوري است که طبعاً چنين رابطه‌اي در زمان حيات امام و به هنگام حضور او در جامعه است؛ و ارتباط امام با مردمي که غايب هستند و حضور ندارند، به‌صورت ارسال و دريافت پيام است. گاه، اين پيام‌ها پيام‌هايي خاص و ازطريق کساني است که با او ملاقات مي‌کنند، آن‌چنان که در زمان غيبت صغري اين‌گونه بود. در اين دوره، بين ولي‌عصرعجل‌الله‌فرجه‌الشريف و مردم، يک نفر واسطه بود که پيام‌هاي مردم را به آقا و پيام‌هاي آقا را هم به مردم مي‌رساند. وقتي اين فرد از دنيا مي‌رفت، شخص ديگري جانشين او مي‌شد. آن‌ها چهار نفر بودند که يکي پس از ديگري، بين امام زمان و مردم واسطه بودند. غيبت صغري به اين معناست که هنوز رابطه انساني حضوري با آن حضرت في‌الجمله ممکن است، ولو به‌واسطه فردي ديگر. امام عصرعجل‌الله‌فرجه‌الشريف به‌گونه‌اي ديگر نيز به مردم برکت مي‌رسانند و آن برکتي است که در اثر توسلات و تضرعات مردم و واسطه قراردادن ايشان به مردم مي‌رسد. در پيشگاه الهي، به برکت دعاي ايشان و توجه ايشان، مشکلات توسل‌کنندگان حل مي‌شود. البته، اين توسلات به خود پيغمبر اکرم و ائمه اطهار نيز  که از دنيا رفته‌اند مي‌شود، اما ارتباط با وجود مقدس ولي‌عصر نزديک‌تر است و طبق بعضي از بيانات، حتي وقتي مردم به پيغمبر اکرم يا ائمه اطهار هم متوسل مي‌شوند، آن‌ها امر را به امام حي حواله مي‌دهند و اوست که نهايتاً حوائج مردم را برآورده و مشکلات آن‌ها رفع مي‌کند. مي‌دانيم که تقريباً همه مسلمان‌ها في‌الجمله به توسل اعتقاد دارند؛ مخصوصاً شيعيان که به‌خصوص به حضرات چهارده معصومسلام‌الله‌عليهم‌اجمعين متوسل مي‌شوند و خدا به برکت آن‌ها حوائج متوسلان را هم برآورده مي‌کند.
اما طبق بسياري از روايات، غير از اين وجود جسماني که ما براي پيغمبر اکرم و اهل‌بيت معتقد هستيم، امام مرتبه وجودي ديگري نيز دارند؛ مرتبه‌اي فوق عوامل طبيعي و جسماني که به آن مقام نورانيت مي‌گويند. اين امر مطلب غامضي است، اما آن‌قدر روايات شيعي و سني دراين‌باره وجود دارد که اگر احصاء بشود، فوق حد تواتر است. خداي متعال نور اهل‌بيتسلام‌الله‌عليهم‌اجمعين را در مرتبه‌اي مقدم بر همه عوالم آفريده است و همه برکات و فيوضاتي که در عالم نصيب موجودات مي‌شود، شعاعي از آن نور مقدس است. حتي تصور اين امر هم کمي براي ما دشوار است، تا چه رسد به اينکه حقيقتش را دريابيم و کاملاً آگاهانه و عميق آن را تصديق کنيم. به‌هرحال، ما بر‌حسب تعبد به کلمات ائمهصلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين مي‌دانيم که چنين واقعيتي وجود دارد، اما نمي‌دانيم دقيقاً به چه معناست. در زيارت جامعه کبيره‌اي که از امام هاديصلوات‌الله‌عليه نقل شده و يکي از گنج‌هاي معارف اهل‌بيت است، مي‌خوانيم: «خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَارا فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ»، خطاب به اهل‌بيت است و مي‌فرمايد: خداي متعال شما را به‌صورت نوري آفريد که اطراف عرش الهي حلقه زده بوديد: «فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ». البته، ما نه معناي عرش خدا را مي‌دانيم و نه معناي نور آن‌ها و نيز نمي‌دانيم که مراد از حلقه‌زدن نور در اطراف عرش خدا چيست. ما فقط اجمالاً مي‌دانيم که حقيقتِ خيلي از چيزها را درک نمي‌کنيم.

حقيقت روح

ما حتي به‌درستي نمي‌دانيم که روح خودمان چيست. همين روحي که با شما حرف مي‌زند و با شما ارتباط برقرار مي‌کند و در مقابل، روح شما که حرف او را مي‌شنود و با او ارتباط برقرار مي‌کند. اين درک‌ها متعلق به روح است و نه به بدن؛ اما خود ما نمي‌دانيم که چه هستيم. اين چه چيزي است که حرف مي‌زند، اراده مي‌کند، عشق مي‌ورزد و مي‌ترسد؟ ما پاسخ اين پرسش را نمي‌دانيم. برخي از سر جهل يا از سر غرور، مي‌گويند اين همين دستگاه مغز و اعصاب است و چيزي ديگر نيست؛ اما آن‌ها که دقيق‌اند، در بحث‌هاي عقلي، اثبات مي‌کنند که محال است منِ اراده‌کننده يا منِ داراي ساير صفات همان مغز و اعصاب يا همان سلول‌هاي مغزي باشد. من چيزي ديگر هستم و اين‌ها ابزار کار من است. حکايتش مثل داستان راننده و ماشين است؛ ماشيني را فرض کنيد که راننده‌اي پشت فرمان آن نشسته و هوا هم تاريک است. کسي که از بيرون نگاه مي‌کند، اصلاً راننده را نمي‌بيند، بلکه او فقط اتومبيلي را درحال حرکت مي‌بيند. اگر بپرسي چرا ماشين حرکت مي‌کند، مي‌گويد بنزين مي‌سوزد و به انرژي تبديل مي‌شود و انرژي ماشين را به حرکت در مي‌آورد. در نگاه او، علت چپ يا راست رفتن ماشين اين است که فرمان اتومبيل به چپ يا راست مي‌چرخد. او درست مي‌گويد، اما مسئله اين جاست که چه کسي استارت مي‌زند، چه کسي فرمان را در دست مي‌گيرد و آن را به اين طرف و آن طرف مي‌چرخاند. اين گروه به دنبال پاسخ چنين پرسشي نيستند و مي‌گويند: نه تمام مسئله همان است که گفتيم و اين‌ها ديگر خودش مي‌شود. روح ما نسبت به بدن‌مان همين حال را دارد؛ همانند راننده‌اي است که پشت اين شيشه‌هاي سياه پنهان است؛ اما اوست که اين بدن را به حرکت در مي‌آورد، اراده مي‌کند و حتي مي‌تواند حرکات مغزش را کنترل کند. اگر روح قوت پيدا کند، مي‌تواند بر فعاليت‌هاي بدن تسلط پيدا کند. فردي که روحي قوي دارد مي‌تواند علاوه بر بدن خودش، بر بدن ديگران نيز تسلط پيدا کند؛ مانند مرتاضان که همه درباره آنان چيزهايي مي‌دانند. حال، اينکه اين روح چيست و از چه سنخي است، ما نمي‌دانيم. بله، برخي از حکيمان و محققان و عارفان تحقيقاتي کرده‌اند و اجمالاً براي روح اوصافي بيان کرده‌اند. براي مثال، مي‌گويند موجود مجردي است و از سنخ علم است؛ اما اين‌ها مفاهيمي مبهم است. بالاخره، اين روح چيست؟ من مي‌دانم هستم، اما من چه کسي هستم؟
وقتي ما روح خودمان که عين خودمان است را درست نمي‌شناسيم، آن وقت توقع داريم که کنه همه حقايق عالم را درک کنيم؟ خب، توقع به‌جايي نيست و بايد کمي متواضع باشيم. بايد اعتراف کنيم که خيلي چيزها هست و ما آن را درک نمي‌کنيم. گاه، ما اجمالاً مي‌دانيم که چيزي هست، يعني گاه دلايلي وجود دارد که چيزي هست، اما ماهيت دقيق آن را نمي‌دانيم. حتي اين امر گاهي در بين موجودات مادي‌اي رخ مي‌دهد که مي‌شناسيم و کمابيش در آن‌ها تصرف مي‌کنيم؛ يعني ما از آن‌ها استفاده هم مي‌کنيم، اما نمي‌دانيم چيست. براي مثال، همين وسيله‌اي که امروز در دسترس همه مردم قرار دارد، تلويزيون. شما دکمه‌اي را فشار مي‌دهيد و صورتي ظاهر مي‌شود و صدايي پديد مي‌آيد که شما مي‌بينيد و مي‌شنويد، با حرکتي ديگر، کانالي ديگر و شخصي ديگر را مي‌بينيم. خب، آيا قبل از اينکه شما تلويزيون را روشن کنيد، اين امواج وجود دارند يا اينکه با فشار دکمه تلويزيون آن‌ها ايجاد مي‌شوند؟ مي‌دانيم که اين‌ها از قبل وجود داشته است، اما ما راهي براي ارتباط با آن‌ها نداشتيم؛ پس چيزي بوده است و ما از آن بي‌خبر بوده‌ايم. هم اکنون در همين فضا، خدا مي‌داند چقدر امواج ناشناخته وجود دارد و هريک چه تأثيراتي دارند. علم به چنين چيزي مبتني است بر اينکه ما چه وقت آن‌ها را کشف کنيم و راه کنترل و استفاده از آن‌ها را به‌دست بياوريم. پس، بايد بپذيريم که خيلي چيزها هست و ما نمي‌دانيم، نمي‌شناسيم و حقيقتش را درک نمي‌کنيم. حال اين‌ها که از سنخ ماديات است، اما درباره روح، ما حتي روح خودمان را هم نمي‌شناسيم.

نور وجود معصومان، مقدم بر عالم هستي است

طبق صدها روايتي که ازطرق مختلف و حتي ازطريق اهل سنت هم نقل شده و در کتاب‌هاي معتبر اهل سنت آمده است، اول خدا نور پيامبر و نور عليعليهماالصلاه‌والسلام را با هم آفريد. آن‌ها يک نور بودند و بعد منشقّ شدند؛ نصفش نور پيغمبر شد و نصفش نور علي. از اين نور چه‌ها آفريده شد! همه آن برکاتي که در بهشت و در نعمت‌هاي خدا هست، از شعاع نوري است که نصفش نور پيغمبر اکرم و نصف ديگرش نور اميرالمؤمنين است. به‌هرروي، ما از معناي اين‌ها سردر نمي‌آوريم. گاه، امامان معاني اين‌ها را به خواص اصحاب مي‌گفتند و گاهي هم مي‌گفتند که اين‌ها را به همه نگوييد، چون همه نمي‌توانند درک کنند و انکار مي‌کنند. انکار بي‌دليل، نمره منفي دارد. وقتي آدم درباره چيزي که نمي‌داند، بگويد نيست، در مرتبه‌اي از کفر قرار مي‌گيرد.
به‌هرحال و الحمدلله، ما به چنين امري معتقديم. کتاب‌هاي مفاتيح و زيارت جامعه چاپ شده است و ديگر امکان اخفاي حقيقت نور معصوم وجود ندارد. بزرگان ما همواره زيارت جامعه را مي‌خوانده‌اند؛ براي مثال وقتي حضرت امامرضوان‌الله‌عليه در نجف بودند، هر شب زيارت جامعه را مي‌خواندند. اين مقام نورانيت چيزي فراتر از عرصه زمان است. در فلسفه الهي اثبات مي‌شود که فقط موجودات مادي در ساحت زمان قرار مي‌گيرند و زمان بُعدي از ابعاد وجود مادي است، يعني بُعد چهارم اين عالم. اين امر، به‌نحوي، در قضيه اينشتين نيز بيان شده است. اگر چيزي از عالم ماده فراتر برود، آن‌جا ديگر اصلاً عالم زمان نيست. ازاين‌رو، کساني که با آن عوالم ارتباط دارند، هم گذشته را مي‌بينند و هم آينده را؛ آينده‌اي که هنوز در عالم زمان تحقق پيدا نکرده است، اما در ظرفي ديگر و در عالمي ديگر وجود دارد. برخي افراد مي‌توانند با آن عالم‌ها ارتباط پيدا کنند و اين حادثه را در ظرف و عالمي ديگر ببينند.

معصوم، واسطه فيض الهي

به‌هرحال، مقام نورانيت اهل‌بيتصلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين مقامي است که واسطه فيض الهي با همه عوالم است. يعني، آن‌قدر اين مقام ارزش دارد که همه برکات ساير عوالمْ شعاعي از وجود آن‌هاست. آن‌ها هدف اصلي خلقت الهي هستند و چيزهاي ديگر طفيلي آن‌هايند. در حديث کساء مي‌خوانيم که اگر به‌سبب وجود شما نبود، آسمان و زمين و ماه و خورشيدي خلق نمي‌شد. اجازه بدهيد، براي تقريب به ذهن، مثالي از عالم جسماني خودمان بزنيم. فرض کنيد، در منطقه‌اي معدنِ الماسي وجود دارد که هر گرم يا حتي هر قيراط آن ارزش بسيار زيادي دارد، منتها اين الماس‌ها در اعماق معدن ذغال‌سنگ قرار دارند و بايد آن‌ها را به‌سختي استخراج کرد. فرض کنيد سرمايه‌داري بيايد، اين زمين را بخرد، استخراج از معدن را آغاز کند، سنگ‌ها و خاک‌هايش را کنار بريزد تا به آن عمقي از زمين برسد که معدن الماس هست، و از ميان خروارها ذغال‌سنگ، چند گرم الماس پيدا بکند، آيا مي‌توان گفت او به هدف ذغال سنگ اين کارها را کرده است؟ اگر کسي بپرسد شما اين زمين را براي چه خريديد، پاسخ الماس خواهد بود. بله، از ذغال‌سنگ‌هايش هم استفاده مي‌شود، اما هدف اصلي الماس بود. در واقع، در کنار الماس، مقداري ذغال‌سنگ هم استخراج شد. اگر الماسي در کار نبود، اين همه پول خرج نمي‌شد و ذغال‌سنگ طفيلي الماس است. البته، ذغال‌سنگ هم چيز کم ارزشي نيست و خدمت‌هاي زيادي به تمدن بشري کرده است و حتي هنوز هم بسياري از قطارها با ذغال‌سنگ کار مي‌کند، اما ذغال‌سنگ، در مقايسه با الماس، ارزش ندارد. در مقام تشبيه، انوار اهل‌بيت مانند آن الماس‌هايي‌اند که هدف اصلي خلقت هستند. اينکه آن‌ها چه مقامي دارند و چقدر مي‌ارزند، ما نمي‌توانيم درک کنيم. ارزش آن‌ها با اعداد و ارقامي که با آن آشنا هستيم، محاسبه نمي شود. گاه، با يک اشاره‌ اهل‌بيت و حتي با اشاره‌اي از امام‌زاده‌ها، بيماري شفا مي‌يابد که ميليون‌ها براي او خرج کرده‌اند و درمان نشده است. صدها و هزارها نمونه‌ اين‌چنيني داريم و برخي از نزديک ديده‌اند که در حرم حضرت رضاصلوات‌الله‌عليه، عده‌اي شفا پيدا کرده‌اند.

خاطره‌اي از مقام معظم رهبري

چند ماه پيش، در مشهد، به خدمت مقام معظم رهبري شرفياب شدم. صحبت از کرامات حضرت رضاعليه‌السلام شد. ايشان فرمودند که براي مشهدي‌ها کرامات حضرت رضاعليه‌السلام چيزي عادي است و آن‌ها از اين مسئله که بگويند امروز حضرت کوري يا معلولي را شفا داد، هيچ تعجبي نمي‌کنند. آقا فرمودند: من بچه بودم که به مسجد پدرم در بازار مي‌رفتيم. اين مسجد معروف بود به مسجد ترک‌ها. در مسجد، مکبري بود به نام کربلايي که نابينا بود و حتي به او کربل رضاي عاجز مي‌گفتند. (آقا فرمودند که مشهدي‌ها به نابينا عاجز مي‌گويند.) کربلايي رضاي عاجز به مسجد مي‌آمد و تکبير مي‌گفت. ما بچه بوديم و سال‌ها بود که او را مي‌شناختيم و کوري او را ديده بوديم. روزي من پيش پدرم بودم که اين کربلايي رضا آمد، اما بينا شده بود. پدرم از او پرسيد: کربلايي رضا من را مي‌بيني؟ گفت: بله آقا و سپس قيافه پدر من را شرح داد. پدرم شنيده بودند که کربلايي شفا گرفته است و مي‌خواستند خودشان ببينند. من هم آن‌جا بودم و ديدم همان کربلايي رضايي که هر روز کور مي‌آمد، امروز بينا شده بود. اين کربلايي دختري داشت که در وقت کوري دست کربلايي را مي‌گرفت و پدر نابينايش را به مسجد مي‌آورد. بعد از اينکه در مسجد مستقر مي‌شد، ديگر به کسي نياز نداشت. ما جستجو کرديم که چرا شفا داده‌اند. گفتند: سال‌ها بود که اين دختر بچه دست کربلايي را مي‌گرفت و به مسجد مي‌آورد. کم‌کم دختر بزرگ شد و به‌اصطلاح آب و رنگي پيدا کرده بود. روزي بعضي از بچه‌هاي بازار متلکي گفته بودند و کربلايي هم شنيده بود. او نتوانسته بود تحمل کند و به دخترش گفته بود دست من را بگير و مرا به حرم ببر. در حرم، کربلايي به دخترش مي‌گويد تو برو خانه من اين‌جا مي‌مانم. او به امام رضاعليه‌السلام عرض کرده بود: آقا! من سال‌هاست که نابينا هستم و حتي يک‌بار هم گله نکردم، زندگي من با فقر گذشته است، اما يک‌بار هم گله نکردم و گفتم تقدير خداست و من هم راضي هستم به رضاي خدا، اما تعرض به ناموسم را تحمل نمي‌کنم؛ يا من را شفا بدهيد يا همين‌جا مرگم بدهيد. من ديگر طاقت ندارم متلک‌هاي مردم را به ناموس خودم تحمل کنم. کربلايي به حضرت متوسل مي‌شود و بعد از مدتي خوابش مي‌برد. در خواب، حضرت رضاعليه‌السلام او را شفا مي‌دهند. مقام معظم رهبري خودشان اين داستان را نقل کردند و فرمودند من خودم اين جريان را ديده‌ام، وگرنه براي مردم مشهد اين چيزها خيلي عادي است و آن‌ها هر روز از اين چيزها مي‌بينند.

کرامات معصومان و ادراک انساني

معناي اين حکايت چيست؟ امام رضايي که هزار سال پيش از دنيا رفته، آن‌جا دفن شده است با کدام گوش مي‌شنود؟ چطور اراده مي‌کند که فردي را شفا بدهد؟ آدم مرده‌اي که هزار سال پيش، اين‌جا دفن شده است، چگونه چشم نابينايي را بينا مي‌کند؟ با چه ابزاري، با چه عمل جراحي‌اي و با چه دارويي؟ هيچ‌کدام از اين‌ها در کار نبوده است و فقط اراده و توجه حضرت چنين کاري را کرده است. توجه حضرت رضاعليه‌السلام فرد نابينايي را بينا مي‌کند که سي يا چهل سال کور و اصلاً معروف به عاجز و نابينا بوده است. اين چه قدرتي است؟ با چه چيزي مي‌توان اين قدرت را سنجيد؟ چقدر مي‌ارزد؟ در چنين مواردي است که انسان مي‌تواند حدس بزند که پيامبر و امامانعليهم‌الصلاه‌والسلام چه مقامي دارند. آن‌ها چه قدرتي دارند که براي مثال در ايام شلوغ، همزمان، سخن ميليون‌ها انسان را مي‌شنوند؟ نيمه‌شب‌هايي که در جمکران، چند ميليون انسان با هم مي‌گويند يا صاحب‌الزمان، امام عصرعجل‌الله‌تعالي‌فرجه چند تا از اين درخواست‌ها را مي‌شنود؟ خود امام کجاست؟ بر فرض که همين جا هم باشد، اما چگونه چندميليون صدا مي‌شنود؟ چطور صداها را از هم تشخيص مي‌دهد؟ همزمان، افرادي با زبان‌هاي فارسي، عربي، ترکي، انگليسي و اردو سخن مي‌گويند، او چگونه حاجت‌شان را در مي‌يابد؟ چگونه حاجتشان روا مي‌کند؟ اين قدرت از کجاست و چه چيزي است که اين‌ها را درک مي‌کند؟ آيا همان سلول‌هاي مغز است؟! همان سلول‌هاي مغزي که من و شما هم داريم و بعد از مرگ، از کار مي‌افتد! يا اينکه اين نورانيت چيز ديگري است که نمي‌دانيم اسمش را چه بگذاريم و لذا مي‌گوييم نور. همان‌طورکه درباره خداي متعال هم مي‌گوييم خدا نور است. قرآن مي‌فرمايد: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ».1 تعبير، تعبيري مقدس است؛ چيزي را که نمي‌دانيم حقيقتش چيست، مي‌گوييم نور است؛ اما مراد از آن نور اين نور عادي نيست.

نور معصومان، فراتر از عالم مادي

اين مقام است که معصوم را فوق زمان قرار مي‌دهد. اين مقام در سال فلان متولد نمي‌شود که در سالي ديگر هم از دنيا برود. اين مقام مرگ و حيات ندارد و حيات همه تحت شعاع اوست. برخي کمابيش اين مقام را درک مي‌کنند؛ براي مثال ما شيعيان اجمالاً از چنين جايگاهي آگاه هستيم. ازاين‌رو، وقتي کسي در بياباني گير مي‌کند، مي‌گويد: يا صاحب‌الزمان و مشکلش حل مي‌شود. حتي برخي از راننده‌هاي ارمني هم وقتي در بيابان ماشينشان خراب مي‌شود يا تصادف مي‌کنند، به ابوالفضل متوسل مي‌شوند و مشکلش حل مي‌شود. حال، وقتي در وسط بيابان، راننده‌اي ارمني مي‌گويد، يا ابوالفضل، ابوالفضل کجاست؟ چه وقت صدايش را مي‌شنود؟ چطور مي‌تواند مشکل او را حل کند؟ در اين ماجرا، به طورقطع، فراتر از اين بدن و اين روحي که متعلق به بدن است، چيز ديگري هم هست؛ البته، ما نمي‌دانيم چيست. عرض کردم، ما حتي همين امواج الکترومنيتيک را هم نمي‌شناسيم و نمي‌دانيم چيست، همين امواج راديويي را که پخش مي‌شود نمي‌دانيم چيست، بلکه فقط اثرش را مي‌بينيم، والا نمي‌دانيم حقيقت آن چيست. شايد در همين فضا، هزاران نوع موجودات ديگري هم باشند که ما اصلاً هيچ خبري از آن‌ها نداريم. اگر روزي آن‌ها کشف بشوند، درمي‌يابيم که موجودات ديگري هم بوده است و ما نمي‌دانستيم.
خدا را شکر مي‌کنيم که همين معرفت ناقص درباره مقامات اهل‌بيتعليهم‌الصلاه‌والسلام را به همه ما عنايت فرموده است. همه ما به اين امر معتقديم که اين حضرات مقامي بزرگ دارند و وقتي به آن‌ها متوسل مي‌شويم، مي‌توانند حاجت آدمي را بدهند. آن‌ها مي‌توانند نزد خدا دعا کنند و از خدا بخواهند که حاجت افراد ملتمس را برآورده کند. حاجت‌دادن آن‌ها و دعاکردن‌شان يکي است؛ زيرا آن‌ها خودشان، به‌خودي‌خود، هيچ ندارند و کمالشان هم در اين است که هيچ چيزي را متعلق به خودشان نمي‌دانند. آن‌ها بنده‌اي محض‌اند و به‌سبب همين بندگي خالصانه است که همه چيز دارند.

به‌کارگيري آموزه‌هاي اهل‌بيت

حال، ما بايد از اين مقاماتي که اهل‌بيت دارند، به‌صورت‌هاي مختلفي و متناسب با خودمان، استفاده کنيم. نخست، بايد از همان پيام‌هاي لفظي ايشان درست استفاده کنيم؛ پيام‌هايي که هزار و چند صدسال پيش داده‌اند. عالمان زحمت کشيده‌اند و با خون‌دل اين روايت‌ها را ضبط کرده‌اند. دستگاه چاپ و نشر نبوده است و آن‌ها بايد با قلم و مرکب، روي کاغذ حديث‌ها را مي‌نوشتند و آن را از چشم دشمنان پنهان مي‌کردند. گاه، آن‌ها کتاب‌هايي را که با زحمت فراوان فراهم کرده بودند، از ترس دشمنان، زير خاک دفن مي‌کردند؛ شبيه آن‌چه در زمان طاغوت و پيش از انقلاب بود که بسياري از فعالان و مبارزان بسياري اسناد را دفن مي‌کردند که به دست ساواک نيفتد و سپس موقع حاجت، بيرون مي‌آوردند. بسياري از اصحاب امام صادق و امام موسي‌بن‌جعفرعليهماالسلام مدت‌ها، روايات اهل‌بيت را دفن کردند و بعدها وقتي از زير خاک بيرون آوردند، بسياري از آن‌ها پوسيده بود. با چنين مشقت‌هايي کلمات اهل‌بيت را به ما رسانده‌اند. تصورش را بکنيد و ببينيد که چقدر در چنين فضايي کارکردن سخت است. آن‌ها با دشواري روايات را حفظ کردند و براي نسل‌هايي گذاشتند که هزاران سال بعد مي‌آيند. آن زحمت‌ها براي اين تحمل شد که امروز من و شما به پيام‌هاي امامان دسترسي داشته باشيم و با امامان ارتباط برقرار کنيم. اهل‌بيتعليهم‌الصلاه‌والسلام اين پيام‌ها را با همين زبان جسماني و از همان مقام مادي خودشان گفتند و کساني هم شنيدند.
حال، آيا ما واقعاً از اين پيام‌هايي که از وجود مقدس ولي عصر و پدران‌شانعليهم‌الصلاه‌والسلام به ما رسيده است، به‌درستي، استفاده مي‌کنيم؟! ما چقدر با کلمات اهل‌بيت آشنائيم؟ چند تا کتاب درباره روايات اهل‌بيت خوانده‌ايم؟ الحمدلله، بزرگان و عالمان آن‌ها را مي‌خوانند، درباره آن‌ها تحقيق مي‌کنند و حاصلش را هم تاآنجاکه به عمل ما مربوط است، در رساله‌هاي عمليه، مي‌نويسند؛ اما اين‌ها يک‌صدم مطالبي است که از معصومان نقل شده است. بسياري از مطالب ايشان به عمل روزانه ما مربوط نيست، بلکه درباره معارف است يا درباره اخلاق است. معارف دقيقي از اهل‌بيت به‌جا مانده است که ما سراغش نمي‌رويم. اين معارف لابه‌لاي کتاب‌ها و در کتابخانه‌ها قرار دارد، اما در پي بهره‌بري از آن‌ها نيستيم. بايد به ميراثي توجه کنيم که از اهل‌بيت به ما رسيده است. آيا انصاف است که ما دنبال همه‌جور اطلاعاتي برويم و اين همه با کامپيوتر و اينترنت کار کنيم، اما سراغ چند روايت از اميرالمؤمنينعليه‌السلام نرويم. دست‌کم نهج‌البلاغه که در دسترس همه هست، چرا کوتاهي مي‌کنيم؟ اين‌ها تازه برکاتي است که از ناحيه مقام عادي امامان به ما رسيده است؛ پيامي است که به‌طورعادي بين دو انسان ردوبدل شده است. علم امروز از کتاب‌هايي استفاده مي‌کند که هزاران سال پيش نوشته شده است. براي مثال، پزشکي از نوشته‌هاي محمدبن زکرياي رازي استفاده مي‌کند. دست‌کم، ما هم به همين اندازه به کتاب‌ها و نوشته‌هايي اهميت بدهيم که از اهل‌بيتعليهم‌السلام به ما رسيده است. اين يک نوع ارتباطي است که بايد با امام زمان و ديگر اهل‌بيتعليهم‌السلام برقرار کرد. اگر روزي ما با امام عصرعجل‌الله‌فرجه روبه‌رو شويم و ايشان به ما بگويد من از هزار سال پيش، براي شما پيام فرستاده‌ام، آيا شما گوش کرديد؟ آيا خوانديد؟، ما چه پاسخي داريم؟ پس چرا اين‌قدر شما مي‌گفتيد يا صاحب‌الزمان منتظريم و آقا دلمان تنگ است؟ امام به ما خواهد گفت: آن روايت‌ها پيام‌هاي من بود، چرا نخوانديد؟ خب اگر هم من را مي‌ديديد، من همين‌ها را به شما مي‌گفتم؛ مگر آن‌هايي که من را مي‌ديدند از من چه مي‌شنيدند؟ اين اولين وظيفه‌اي است که ما دربرابر اهل‌بيت و وجود مقدس ولي‌عصر داريم.

معناي توسل به ائمه اطهار

دوم، مسئله توسلات است. در اين زمينه، برداشت‌ها مختلف است و مثل همه زمينه‌ها افراط و تفريط وجود دارد. بعضي خيال مي‌کنند معناي توسل اين است که انسان همه چيز را کنار بگذارد و فقط دعا کند. يعني، اگر مريض هم شديم، دکتر و دارو را کنار بگذاريم، رعايت بهداشت را کنار بگذاريم و فقط دعا کنيم. براي مثال، اگر سرمان درد گرفت، فلان دعا را بخوانيم. مي‌دانيم که سيره خود اهل‌بيت و پيغمبراکرم و اصحاب‌شانعليهم‌الصلاه‌والسلام اين‌گونه نبوده است. خود امامان نيز به‌هنگام دشواري از توسل استفاده کرده و دعا مي‌کردند. گاه، امام باقرصلوات‌الله‌عليه هنگام مريضي، نذر مي‌کردند که کسي را به زيارت سيدالشهداعليه‌السلام بفرستند. دقت کنيد، خود ايشان امام است و همه چيز دست اوست، اما او هم وظيفه بندگي دارد. او هم مثل همه انسان‌ها بايد نماز بخواند و روزه بگيرد. او بايد خودش را مثل هر انسان ديگري، در پيشگاه خدا، فاقد همه چيز ببيند؛ حتي او بايد بيش از ديگران فقر خودش را درک کند. منظور از دعا و توسل اين‌چنين چيزي است و منظور اين نيست که ما چيزي را جانشين اين نظامي بکنيم که خداي عالم براساس حکمتش در عالم برقرار کرده. خواص داروها را خدا خلق فرموده است و افرادي زحمت کشيده‌اند و آن‌ها را کشف کرده‌اند. توسل و دعا به‌معناي پشت‌کردن به اين ابزارها و وسيله‌ها نيست.
روزي، حضرت موسيعلي‌نبيناوآله‌وعليه‌السلام مريض شد. به خداوند عرض کرد: خدايا من مريض شده‌ام، من را شفا بده. خطاب شد: نزد فلان پزشک برو و او فلان دارو را به تو مي‌دهد تا شفا بيابي. حضرت موسي خودش آن دارو را تهيه کرد و خورد، اما درمان نيافت. بار ديگر که براي مناجات با خدا رفته بود، گفت: خدايا دارويي را که گفته بودي، استفاده کردم، اما بهبود نيافتم. خطاب شد: به تو گفتيم نزد فلان پزشک برو تا او به تو دارو بدهد. در اين عالم، بايد اين اسباب وجود داشته باشد تا بسياري از حکمت‌هاي آفرينش، در سايه اين اسباب و ارتباطات، فراهم بشود. اگر اين روابط نباشد، تکليف‌ها به‌وجود نمي‌آيد و اگر تکليفي نباشد، رشد و پيشرفتي در عالم وجود نخواهد داشت. اگر تکليف نسخه‌نويسي بر عهده پزشک نباشد، او در تشخيص بيماري دقتي نمي‌کند و پژوهش‌هاي پزشکي ادامه نمي‌يابد. اگر اين باب بسته شود، ديگر در عالم رشدي وجود نخواهد داشت. براي مثال، اگر بنا شد هر کس گرسنه مي‌شود به خدا بگويد من گرسنه‌ام پس مرا سير کن، ديگر نه زراعتي پيدا مي‌شود و نه کارخانه آسيابي و نه نانوايي. پس اصلاً اين عالم براي چه خلق شده است؟ اين اسباب براي چه فراهم شده‌اند؟
دعاکردن براي اين است که انسان درهرحال به خدا توجه کند و بداند که اين اسباب خودشان مستقلاً اثر نمي‌کنند؛ بلکه خداست که از راه اين‌ها شفا مي‌دهد. وقتي نمرود به حضرت ابراهيمعليه‌السلام گفت تو چه کسي را مي‌پرستي و خداي تو چه کسي است، ابراهيم گفت: «الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ*وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِين*وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِين»،2 خداي من آن کسي است که به من غذا مي‌خوراند. او نگفت خداي من کسي است که مرا خلق مي‌کند، و غذاي من را مي‌دهد. يطعم، يعني غذا به کسي دادن و حتي پول‌دادن به کسي براي روزي. دقت کنيد، نمي‌گويد اطعام کرد، در اطعام فقط غذا مي‌دهند. اما ابراهيم گفت: خداي من آن کسي است که غذا به من مي‌خوراند و آب را به من مي‌نوشاند. انسان بايد طوري بشود که همه اين‌ها را ابزار دست خدا بداند؛ يعني کار اصلي را خدا مي‌کند. پس معناي توسل اين نيست که ما نظام عالم را نديده بگيريم و از حکمت‌هايي که خدا در آفرينش قرار داده است، صرف‌نظر کنيم. توسل به‌معناي آن نيست که بگوييم من از خدا مي‌خواهم فقط خود او من را شفا بدهد. توسل به‌معناي آن است که رابطه‌مان را با امام زمانعجل‌الله‌فرجه حفظ کنيم؛ بدانيم هرچه داريم از برکت اوست؛ بدانيم که اگر انقلابي شد و پيروز شديم از ناحيه اوست؛ بدانيم اگر امامي داشتيم و اگر رهبري داريم که خدا بر طول عمرش بيفزايد، همه شعاعي از نور وجود مقدس ولي‌عصراروحنافداه است؛ بدانيم با اشاره اوست که کارها پيش مي‌رود. بنابراين، اگر ما لياقتش را داشته باشيم و ايشان اشاره بفرمايند، کارمان به سامان مي‌رسد. اين مرحله دوم ارتباطي است که ما بايد با امام زمان برقرار کنيم؛ يعني در حل مشکلات‌مان، بايد توجه‌مان به او باشد. ما بايد کار و تلاش کنيم اما بايد توجه داشته باشيم که اثر حقيقي از خداي متعال است که با وساطت وجود مقدس ولي‌عصر به ما مي‌رسد.

تلاش براي نزديک‌شدن به جايگاه معصومان

سوم، سعي کنيم آن ويژگي‌هايي را به‌دست آوريم که امام به‌وسيله آن‌ها به مقام امامت رسيده است. امام براي اين امام مي‌شود که مردم را هدايت کند و دست آن‌ها را بگيرد و به‌جايي برساند که خودش رسيده است. وظيفه ما در مقابل امام اين است که وقتي فرمود بيا اين راه را برويم، به همراه او برويم، نه اينکه فقط مسئله‌اش را بدانيم و کتابش را بخوانيم. آن‌چه پيغمبر و امام را به اين مقام رساند، عبوديت بود. انسان بايد در مقابل خدا، اراده خودش را ببازد و بگويد حکم آن‌چه تو فرمايي. هر قدر ما اين مسئله را تمرين کنيم و اراده‌مان را تابع اراده خدا کنيم، به مقام اهل‌بيت نزديک مي‌شويم. حال، اراده خدا چيست؟ خدا اراده‌اش را به‌وسيله انبيا و ائمه معصومين به ما ابلاغ کرده است. بنابراين، سعي کنيم موبه‌مو، دستورهاي آن‌ها را اجرا کنيم، آن وقت شعاعي از نورانيت آن‌ها بر ما هم مي‌تابد. اگر آن راه را برويم، خداوند به ما نيز کراماتي عطا مي‌کند؛ همان‌طورکه گاه ديده‌ايد بعضي از بزرگان نمونه‌اي از کرامات اهل‌بيت را داشته‌اند؛ بزرگاني که با اشاره‌اي مشکلي را حل مي‌کردند و بيماري را شفا مي‌دادند. اين کرامت‌ها به‌سبب همان عبوديتي است که از ائمه ياد گرفته بودند.
اين ايام فرصتي است که ما سعي کنيم روابط‌مان را با امام زمانصلوات‌الله‌عليه تقويت کنيم. اين تقويت از سه راه صورت مي‌گيرد: نخست، به پيام‌هايي که داده‌اند، به‌دقت گوش کنيم و آن‌ها را درست ياد بگيريم. دوم، در مشکلات‌مان به اهل‌بيت توسل کنيم. منظور فقط مشکلات مادي فردي نيست، بلکه بايد براي حل مشکلات اجتماعي‌مان نيز توسل کنيم؛ مانند مشکلاتي که شيعيان امروز، به‌ويژه بحرين، به آن مبتلا هستند. سوم، سعي کنيم راه امامان را بپيماييم تا به مرتبه‌اي از مراتبي دست يابيم که آن‌ها دست يافته‌اند.


1 . نور، 35

2 . شعراء 78-80.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org