قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
صوت جلسه5.92 مگابایت

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحيم

آن چه پيش‌رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت‌الله مصباح‌يزدي (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 24/03/91 ايراد فرموده‌اند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

جمع‌بندي مباحث امسال

تبيين هدف خلقت، تنها مبناي ممکن براي نظام اخلاقي

محور بحث‌هاي سال گذشته، اخلاق اسلامي و ويژگي‌هاي کلي اين نظام بود. سعي کرديم بسيار ساده روح مطلب را بيان کنيم و اگر خداي متعال توفيق دهد امشب جمع‌بندي مباحث يكسال گذشته را داشته باشيم. يکي از مباحث ريشه‌اي که بدان اشاره کرديم اين بود که اكثر نظام‌هاي اخلاقي دنيا همه درخت‌هايي بي‌ريشه‌اند و مباحث آن‌ها مبتني بر اصولي است که تبيين نمي‌شوند؛ بنابراين پايه و اساسي محکم ندارند. معروف‌ترين آن‌ها که در عالم اسلام و در کتاب‌هاي اخلاقي ما نيز وجود دارد نظام اخلاقي ارسطويي است. بر اساس اين ديدگاه، انسان داراي قواي متعددي است که عمده آن‌ها دو قوه شهويه و غضبيه هستند که هر کدام شعبه‌هايي دارند، و اخلاق خوب عبارت است از وجود ملکاتي که باعث شوند انسان از هر يک از اين قوا به طور معتدل استفاده کند، به طوري که نه گرفتار افراط شود نه تفريط. بنابر اين نظر، ملاک خوبي اخلاقي، اعتدال بين افراط و تفريط در ارضاي خواسته‌هاي ماست که از قواي شهويه و غضبيه سرچشمه مي‌گيرند و براي رسيدن به اعتدال بايد تحت تدبير قوه عاقله اداره شوند.
سؤالي که مي‌توان در برابر اين ديدگاه مطرح کرد اين است که انسان به چه انگيزه‌اي بايد به دنبال اعتدال باشد و اعتدال چه تأثيري در سعادت ما دارد؟ آيا اگر تنها مردم اخلاق کسي را خوب بدانند کافي است؟ البته علماي اسلامي اين چهارچوب را پذيرفته‌اند، اما سعي کردند با استفاده از بيانات اسلامي و منابع ديني آن را تکميل کنند. نمونه بارز چنين تلاشي دو کتاب معراج السعادة و جامع‌السعادات است. اما نظام‌هاي اخلاقي ديگر يعني غير از آن‌چه در کشورهاي اسلامي مطرح است، به خصوص در اخلاق جديد غربي، بسيار بي‌ريشه‌تر از اين است. برخي از اين مکاتب تنها لذت‌ انسان را ملاک خوبي و فضليت مي‌دانند؛ در واقع اصالتي براي خوبي اخلاقي قائل نيستند و مي‌گويند: «هرچه لذت بيشتري داشته باشد بهتر است. رعايت اعتدال هم به خاطر اين که لذت بيشتري را نصيب انسان مي‌کند مطلوب است. افراط موجب ابتلاي انسان به بيماري مي‌شود و بهره او را از لذت کم مي‌کند!» گروهي ديگر مي‌گويند: «اصلا خوبي و بدي قراردادي است. بدين معنا که اگر افراد جامعه‌اي بر خوبي چيزي توافق کنند آن چيز خوب شمرده مي‌شود و اگر بعد از آن  نظرشان عوض شد آن چيز نيز ديگر خوب نخواهد بود!»
اما اخلاقي که قرآن و منابع ديني به ما تعليم مي‌دهند در واقع نظامي مبتني بر يک نظام هستي‌شناسانه و انسان‌شناسانه است. آموزه‌هاي ديني به ما مي‌گويند: براي درک صحيح فضائل و رذايلْ ابتدا بايد هستي را بشناسيم؛ بايد بدانيم که اين نظام هستي مخلوق خداست و اراده الهي بر آن حاکم است و خداوند اين عالم را بر اساس حکمت و نظام احسن آفريده است. پس آفرينش انسان هم هدف‌دار است و انسان اتفاقي به وجود نيامده است و بايد به آن هدف برسد. اين يکي از اصول هستي‌شناختي اخلاق اسلامي است. در باره انسان‌شناسي ما بايد بفهميم که حقيقت انسان روح اوست و اين بدن ابزاري براي تکامل روح است. تا زماني که نگوييم: خداوند انسان را براي هدفي خاص آفريده است که با رسيدن به آن هدفْ انسان به کمال و سعادت مي‌رسد، نوبت به اين نمي‌رسد که بگوييم: انسان چه بايد انجام دهد؛ چنان كه دليلي وجود ندارد که بگوييم: نبايد افراط و تفريط کرد. اما اگر گفتيم: خداوند از روي حکمتْ انسان را آفريده و آفرينش او عبث نيست و سير انسان در اين عالم در واقع قدم‌هايي است که براي رسيدن به آن هدف برمي‌دارد، و آن هدف کمال نهايي انسان است که عالي‌ترين مرتبه سعادت انسان در آن نهفته است، اين سؤال معنا پيدا مي‌کند که «انسان براي رسيدن به آن هدف بايد چه کاري انجام دهد؟» نظامي که نشان دهنده اين است که چه کارهايي براي رسيدن به سعادت خوب و چه کارهايي بد است،  نظام اخلاقي يا نظام ارزشي نام دارد. پس بدون خداشناسي و بدون انسان‌شناسي (به همين معنايي که عرض کردم) نمي‌توان نظام اخلاقي صحيحي را تعريف کرد. بدون اين‌ها هر سخني بگوييم بي‌پايه خواهد بود (كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ).1 درختي که ريشه ندارد به اندک بادي مي‌افتد و خشک مي‌شود. ريشه‌هاي اخلاق در هستي‌شناسي و انسان‌شناسي نهفته است.

وحي مکمل عقل در شناخت راه سعادت

از ديدگاه اسلامي انسان از ابزارهاي مختلفي براي شناخت بهر‌ه‌مند است که اولين آن‌ها عقل است. ما با استفاده از عقل مي‌فهميم که خداوند ما را آفريده و آفرينش او هدف‌دار بوده و عبث نبوده است. پس به کمک عقل مي‌توان کليات راه رسيدن به آن هدف را شناخت، اما عقل هميشه مفاهيمي کلي را براي ما بيان مي‌کند و نمي‌تواند تفاصيل راه‌ها را به ما نشان دهد. از اين رو خداوند متعال براي رفع اين کمبود، عاملي ديگر را ضميمه اين ابزار شناخت کرده است که اين کمبود را ندارد و آن عامل، وحي است. اصولا بعثت انبيا و نزول کتاب‌هاي آسماني به خاطر اين است که عقل انسان به تنهايي براي تشخيص راه‌هاي خوب و بد کافي نيست. البته تا آن‌جايي که عقل توان تشخيص دارد مورد تأييد شرع است (کل ما حکم به العقل حکم به الشرع). اگر عقل حقيقتا چيزي را به صورت صحيح درک کرد شرع هم همان را مي‌گويد، اما عقل توان درک همه چيز را ندارد.

هدف خلقت انسان، نزديک شدن به کمال مطلق

نتيجه بحث‌هاي مرحله دوم اين‌ بود که هدف نهايي از خلقت انسان، مرتبه کاملي از وجود انساني است که ما در شرايط کنوني حيات خويش نمي­توانيم حقيقت آن را به درستي درک کنيم. مانند کودکي که نمي‌تواند لذاتي را درک کند که انسان‌هاي بالغ درک مي‌کنند. اين مرتبه از تکامل در اصطلاح و ادبيات قرآني و روايي «قرب به خدا» نام دارد. اين مفهوم به قدري در عالم اسلام شناخته شده است که کلمه قربة الي الله کلمه شايعي گشته است. اين مفهوم به يک باره بر سر زبان‌ها نيافتاده است، بلکه اسلام با آموزه‌هاي خاص خود آن را نهادينه کرده است. حقيقت اين است که بيانات عقلي به تنهايي ما را به اين مطلب نمي‌رساند، اما بعد از دريافت از شرع مي‌توان مؤيداتي عقلي براي آن اقامه کرد. قرآن مي‌فرمايد: «هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئًا مَّذْكُورًا؛2  آيا زمانى بر انسان گذشت كه چيز قابل ذكرى نبود؟!» انسان در ابتدا يک اسپرماتوزوئيد بود، اما خداوند آن چنان استعدادي در وجود او قرار داده است که مي‌تواند آن‌قدر ترقي کند که فرشتگان در مقابل او به خاک بيافتند (فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ).3

بندگي خداوند، تنها راه رسيدن به تکامل

بعد از اين مرحله نوبت به اين مسأله مي‌رسد: اکنون چگونه مي‌توان به آن مقام رسيد؟ باز آنچه که از آيات و روايات شريف استفاده کرديم اين بود که تنها راه کلي رسيدن به قرب خدا بندگي خداست. اگر قرآن مي‌فرمايد: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ،4 بيان غايت نسبي خلقت است، و غايت نهايي همان قرب خداست. عبادت مقدمه رسيدن به قرب است. بيان غايت تنها مي‌رساند که اين هدف حتما بايد در رفتار انسان ملحوظ باشد. بدين معنا که رنگ کلي زندگي ما بايد رنگ بندگي خدا را به خود بگيرد.

اخلاص، معيار ارزش عبادات

درباره بندگي خدا هم بحث‌هاي مختصري شد و اجمالا عرض کرديم که بندگي خدا چند مرتبه دارد. همان‌طور که بايد همه رفتارهاي ما مطابق دستورات شرع باشد، در مقام عبادت هم بايد هرچه مي‌توانيم سعي کنيم عبادت‌هايمان را خالص فقط براي خدا انجام دهيم. اختلاف مراتب اولياي خدا به همين مرتبه خلوص‌شان برمي‌گردد. شاخص‌ترين عبادات، که در ميان همه مراتب عبادت‌هاي بندگان خدا مي‌درخشد، عبادت اميرالمؤمنين صلوات‌الله‌عليه است که فرمود: مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا طَمَعاً فِي جَنَّتِكَ لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُك‏.5
به هر حال ما بايد سعي کنيم که هر چه بيشتر محبت خدا را تحصيل کنيم تا کارهايمان را خالص براي خدا انجام دهيم. وقتي انسان به کسي محبت شديد پيدا مي‌کند ديگر هدفش از ارتباط با او کسب منفعت خويش نيست. معناي اين آيات الهي که مي‌فرمايند: والَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ؛6 يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ؛7  وَاللّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ؛8  اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ؛9 اين است که بايد به دنبال محبت خدا بود. بايد ديد محبت خدا به چه چيزهايي تعلق مي‌گيرد تا آن‌ها را انجام دهيم و از انسان‌هايي شويم که محبوب خدا هستند و خداوند خود محبت خودش را به ما عنايت کند (أَنْتَ الَّذِي أَزَلْتَ الْأَغْيَارَ عَنْ قُلُوبِ أَحِبَّائِكَ حَتَّى لَمْ يُحِبُّوا سِوَاك).10 از جمله کارهايي که به پيشرفت انسان در اين مسير کمک مي‌کند توجه به نعمت‌هاي خدا و به جا آوردن شکر آن نعمت‌هاست. اين امر موجب مي‌شود که هم خدا را بيشتر دوست بداريم و هم مورد محبت خداوند قرار گيريم. چراکه خداوند بندگان شکرگزار را دوست مي‌دارد.

زنده نگه‌داشتن آگاهي‌هاي خوب، راه‌کار تقويت اراده

آخرين بحثي که در چند جلسه اخير مطرح کرديم اين بود که ما يا از راه عقل يا با بهره‌گيري از انوار قرآن کريم، بيانات اهل‌بيت عليهم‌السلام، و توضيحات علماي عامل و اولياي خدا حقايقي چون وجود خدا، حکيمانه بودن آفرينش و ... را باور کرده‌ايم؛ اما مشکل ما اين است که با اين‌که مي‌دانيم چه کارهايي مورد رضايت خداست و گاهي تصميم هم مي‌گيريم يا حتي نذر هم مي‌کنيم که عبادتي را انجام دهيم يا گناهي را مرتکب نشويم، اما باز هم موفق نمي‌شويم. اگر در قالب فني بخواهيم اين سؤال را مطرح کنيم بايد بگوييم: انسان بايد از چه مبادي‌اي استفاده کند تا اراده‌اي جدي براي انجام کار خير در او پديد آيد؟ حاصل پاسخ اين شد که دانسته‌هاي ما در اين حد و به اين شکلي که ما مي‌دانيم براي ايجاد اراده کافي نيست و لازم است ساز و کارهايي يافت که اين دانسته‌ها هميشه در ذهن زنده باشند و بايگاني نشوند. روان‌شناسان در تشبيهي دقيق مي‌گويند: ذهن انسان لايه‌هايي بيروني و دروني (ظاهري و باطني) دارد، و به اصطلاح معروف در روان‌شناسي، ذهن انسان سه مرتبه دارد؛ آگاه، نيمه آگاه و ناخودآگاه. بسياري از مطالب هست که انسان آن‌ها را مي‌داند اما به تدريج از صفحه آگاه ذهن او عقب مي‌روند و در مرحله نيمه‌آگاه جاي مي‌گيرند و از آن‌جا به تدريج به ناخودآگاه ذهن مي‌روند به گونه‌اي که گويا انسان آن‌ها را نمي‌داند. البته گاه در شرايطي خاص دانسته‌هايي که در ناخودآگاه ذهن بايگاني شده‌اند جلو آمده، بازيگر ميدان و منشأ فعاليت‌هايي مي‌شوند. به هر حال اين واقعيت دارد که بسياري از دانسته‌هاي انسان به تدريج در بايگاني ذهن قرار مي‌گيرند و به گونه‌اي مي‌شوند که گويا انسان آن‌ها را نمي‌داند. پس بايد به دنبال ساز و کاري بود که نگذارد دانسته‌هاي مفيد انسان بايگاني شوند. اگر ما هميشه يادمان باشد که لذت‌هاي بهشتي هزارها بلکه صدها هزار– بلكه بيشتر از هر عددي که تصور کنيم– برابر لذت‌هاي دنيوي است و اصلا بهشت قابل مقايسه با اين دنيا نيست، چگونه حاضر خواهيم شد که همه لذت‌هاي بهشتي را فداي لذت اندک دنيا کنيم. اگر انساني که اين شناخت را دارد مرتکب گناه مي‌شود بدين خاطر است که فراموش مي‌کند که اين گناه چه عذاب‌هايي به دنبال دارد و از چه کمالاتي و لذت‌هايي انسان را محروم مي‌کند. اگر سعي کنيم اين دانسته‌هايمان زنده بمانند در انجام کارهايي که مي‌دانيم خوب هستند و در ترک کارهايي که مي‌دانيم بد هستند بسيار به ما کمک مي‌کنند.

تفکر در خوبي‌ها، راه‌کار زنده نگه‌داشتن آگاهي‌هاي خوب

براي اين منظور عرض کرديم خود قرآن راه زنده نگه داشتن دانسته‌ها را به ما ياد داده است. بخشي از آن در مقوله تفکر مي‌گنجد که در اين باره چند جلسه صحبت کرديم و عرض کرديم که قرآن چه موضوعاتي را براي تفکر، مورد تأکيد قرار داده است. تفکر زحمت چنداني ندارد؛ تنها لازم است انسان ذهن خويش را هدايت کند. بايد از تفکر درباره لذت‌هاي گناه بپرهيزد، چراکه باعث مي‌شود انسان بيشتر مرتکب گناه شود؛ و در باره کارهاي خوب بيانديشد، چراکه به انجام آن رغبت پيدا مي‌کند. اگر انسان برنامه‌اي بگذارد و به تدريج به اين سنت عادت کند ديگر چندان مؤونه‌اي براي او نخواهد داشت. البته در باره گناه هم همين سنت جاري است. اگر انسان عادت به گناه کند ديگر چندان احتياج به فکر کردن براي انجام آن نخواهد داشت.
يکي از موضوعاتي که تفکر درياره آن بسيار آسان است، به آساني به نتيجه مي‌رسد، و انسان هم از اين تفکر لذت مي‌برد و هم درد و رنج‌هايش را کم‌کم فراموش مي‌کند، تفکر درباره نعمت‌هاي الهي است. خداوند متعال در بدن ما چشم، گوش، دست، پا و ... قرار داده و در بيرون از وجود ما پدر و مادر مهربان، همسايه خوب، محلي براي سکونت، آب، برق و ... براي ما مهيا کرده است. اگر يک ساعت برق يا آب قطع شود چه قدر انسان به سختي مي‌افتد؟ ما فراموش مي‌کنيم که برق هم يکي از نعمت‌هاي خداوند است. شايسته است انسان عادت کند که درباره هر نعمتي که از آن استفاده مي‌کند اندکي فکر کند. توجه به نعمت‌هاي الهي موجب مي‌شو که انسان از زندگي هم لذت ببرد. اگر کسي گنجي بي‌حساب داشته باشد و چشمانش در معرض نابينايي قرار گيرد حاضر است همه دارايي‌هاي خود را بدهد تا چشمانش را از دست ندهد. پس معلوم مي‌شود چشم ما اين مقدار قيمت دارد و خداوند رايگان آن را به ما عطا کرده است. او مادر را به ما مهربان قرار داد تا ما را پرورش دهد که اگر اين مهرباني نبود ما بسيار زود از بين مي‌رفتيم. اين تفکرات موجب مي‌شود که انسان شيريني نعمت‌هاي الهي و مهرباني و خوبي خداوند را درک کند و از تفکر خود هم لذت ببرد و هم خدا را بهتر بشناسد و به دنبال آن خواهان انس با خدا ‌شود. شايسته است انسان به جاي غصه خوردن براي دنيا به اين نعمت‌ها فکر کند. وقتي انسان با تفکر درباره نعمت‌هاي الهي متوجه مي‌شود که چه قدر ثروت‌مند است اگر کمبودي هم ببيند چندان اهميتي نمي‌دهد. اين راه‌کار موجب مي‌شود محبت خداوند در دل انسان بيشتر شود و به دنبال آن بيشتر به عبادت خدا بپردازد؛ عبادتي از روي شکر و محبت که بسيار بسيار باارزش‌تر از عبادات ديگر است.

قرآن و عترت، راهنماي انديشه صحيح

تا اين‌جا بحث‌هاي جلسات قبل را جمع‌بندي کرديم، اما نکته‌اي که مي‌خواهم امشب اضافه کنم از مقوله شناخت و درک است، و اگرچه به آن تفکر نمي‌گويند، اما مي‌تواند فکرساز، مشوق تفکر و القاکننده نتيجه صحيح باشد تا انسان مطمئن شود تفکر او صحيح بوده است، و آن تلاوت کلام خدا (قرآن کريم) است. قرآن هم به ما مي‌گويد: فکر کنيد و هم مي‌گويد: درباره چه موضوعاتي فکر کنيد؛ بعد هم  راهنمايي مي‌کند که چگونه از تفکر خويش بهره‌برداري کنيد. آهنگ همين جملات کوتاه، زيبا، و رسا دل انسان را شاد مي‌کند تا چه رسد به فهميدن آن‌ها و عمل به آن‌ها! و در مرتبه بعد خواندن روايات اهل‌بيت عليهم‌السلام همين خاصيت را دارد. شايسته است انسان گرچه چند دقيقه هم که شده فرصتي را براي قرائت قرآن، انس با روايات، انس با کتاب‌هاي اخلاقي و مفيد قرار دهد. رعايت اين نکات به انسان کمک مي‌کند تا دانسته‌هاي خود را زنده نگه دارد. اگر در خزانه خداوند چيزي ارزشمندتر از قرآن وجود مي‌داشت خدا آن را به پيغمبر خود مي‌داد و پيغمبر آن را در دسترس ما قرار مي‌داد. البته اگر تلاوت قرآن همراه شود با تدبر و تفهم و تغيير حالي که از مضامين آن حاصل مي‌شود اثرش به صورت مضاعف بالا مي‌رود.
 پروردگارا! تو را به حق محمد وآل محمد قسم مي‌دهيم ما را با حقيقت قرآن آشنا بفرما و دست ما را از دامان اهل‌بيت کوتاه نفرما!

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين


1 . ابراهیم، 26.

2 . انسان، 1.

3 . حجر، 29.

4 . ذاریات، 56.

5 . بحارالانوار، ج67 ص186.

6 . بقره، 165. 

7 . مائده، 54.

8 . آل‌عمران، 146. 

9 . بقره، 222. 

10 . بحارالانوار، ج 25 ص 226.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org