قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

بخش چهارم

پيشنهاداتى درباره نظام حوزه

پيشنهاداتى درباره نظام حوزه

حوزه علميه با وجود امتيازاتى كه بر ساير نظامهاى آموزشى دارد، داراى كمبودها و نارساييهايى نيز هست. وضع حوزه فعلا به گونه اى نيست كه بتواند رسالتى را كه بر عهده دارد به خوبى ايفا نمايد.

موقعيت زمانى ما به شكلى است كه حركتهاى اجتماعى، مثل پيشرفت مصنوعات بشرى، بسيار سرعت گرفته است. در گذشته، هدايت و گمراهى افراد به كندى انجام مى شد. اما امروز همانسان كه حركت وسايط نقليه سرعت پيدا كرده، حركتهاى فكرى و ذهنى نيز سرعت گرفته است. همچنان كه در روايات مربوط به آخرالزمان نيز به اين مطلب اشاره شده است(1)، در اين زمان، افكار و عقايد به سرعت تغيير مى كند. گاهى با القاى يك شبهه، انسان دين خود را از دست مى دهد. پس در اين زمان، به اقتضاى افزون شدن مسؤوليت روحانيت، بايد نظام آموزشى حوزه متناسب با زمان باشد و به مشكلاتْ بيشتر توجه شود.

روحانيت بايد خود را براى پاسخگويى به شبهات بيش از گذشته آماده كند. كندى حركتها و تغييرات فرهنگى، در گذشته، موجب گشته بود


1ـ عن أبى عبد اللّه(عليه السلام)، قال: اِنَّ العَبدَ يُصْبِحُ مُؤمِناً و يُمسى كافِراً و يُصْبِحُ كافراً و يُمسى مُؤمِناً و قَومٌ يُعارُونَ الايمانَ ثُمَّ يُسْلَبُونَهُ وَيُسَمَّوْنَ المُعارينَ ثُمَّ قال فُلانٌ مِنهُم.» (اصول كافى ج 2، ص 418، روايت2)

كه علما مشى علمى ثابت و آرامى داشته باشند. در واقع، در گذشته، فرهنگ ساكن، آرام و كم حركت بود و به كندى تغيير و تبادل فرهنگى رخ مى داد. اين موضوع داراى نفع و ضررهايى بود: از جمله منافع آن، اين بود كه مسلمانان كمتر دين و آيين خود را از دست مى دادند. و ازجمله ضررهاى آن، اين بود كه كفار كمتر مسلمان مى شدند؛ ولى در مجموع، چندان خطرى مسلمانان را تهديد نمى كرد، بر خلاف امروز كه براحتى دين آنها از بين مى رود و اين مصداق روشن روايت مذكور است.

بنابراين، باتوجه به سرعت تغيير مسايل فرهنگى، شيوه سابق متناسب با اين زمان نيست و روحانيت با آن شيوه نمى تواند نقش خود را به درستى در جامعه ايفا كند.

محور دروس آموزشى حوزه «فقه» و «اصول» است كه با همان شيوه صد سال پيش در حوزه هاى علميه تدريس و تدرّس مى شود. بديهى است كه دستاورد آن نيز متناسب با يك قرن پيش است. اگر بخواهيم متناسب با زمان و با شتاب آن حركت كنيم بايد در برنامه هاى درسى حوزه تجديد نظر نماييم و راههاى نزديكتر و بهترى براى تحصيل بيابيم.

نيروهايى كه امروز براى تحصيل علوم دينى صرف مى شود و زمان زيادى را به خود اختصاص مى دهد با دستاورد اين تلاشها تناسبى ندارد. بسيارى از حوزويان با وجود آنكه بيش از سى، چهل سال در برخى رشته هاى تخصصى حوزه، مانند فقه و اصول زحمت مى كشند، ولى در همان بخش نيز قادر به پاسخگويى به نيازهاى جامعه نيستند. چه بسا، اگر برنامه صحيحى براى آموزش در حوزه وجود داشته باشد با صرف وقتى كمتر بتوان دستاوردهاى بهترى بدست آورد.

همه درك مى كنند كه روحانيت بايد متحول و متكامل گردد، حتى اگر

ممكن باشد بايد در اين زمينه، انقلابى صورت بگيرد، دست كم، بايد يك اصلاح تكاملى تدريجى ايجاد شود؛ و تحولات لازم به تدريج و بر اساس برنامه ريزى علما و فضلا، حاصل شود.

ايجاد تحول در روحانيت و نظام آموزشى حوزه كار مشكلى است، ولى محال نيست. اين كار بايد با برنامه اى حساب شده انجام گيرد تا به موفقيت برسد. بنابراين، بايد راههاى عملى را بررسى و در بين آنها آن را كه از همه كم خطرتر، مستقيم تر و پسنديده تر است انتخاب كرد. در اين صورت، حتماً به نتيجه خواهد رسيد، بخصوص اگر با اخلاص همراه باشد.بهرحال، لازم است در اين زمينه بيشتر سرمايه گذارى شود.

روحانيت بايد از نظر كميت نيز رشد قابل توجهى داشته باشد تا بتواند ابتدا نيازهاى داخلى كشور را تأمين كند، و سپس به ترويج اسلام در سراسر عالم بپردازد. كمبودهاى حوزه با وجود مديران دلسوز و آگاه به نيازهاى اسلام و جامعه اسلامى و اوضاع جهانى و جايگاه فرهنگ اسلام در مقابل فرهنگهاى بيگانه رفع مى گردد مديرانى كه با همفكرى و حسن نيت، برنامه ريزى صحيحى براى نظام آموزشى حوزه انجام دهند و با جديّت و همكارى صميمانه به اجرا گذارند. خوشبختانه وضعيت فرهنگى و اجتماعى طلاّب براى ايجاد چنين تحولى مناسب است.

وضعيت برنامه و دروس حوزه

نظام علمى حوزه جوابگوى مسائل اجتماعى فعلى نيست. در اين زمينه، اگر هيچ تقصيرى هم نشده باشد دست كم قصور هست و بايد آن قصورها را رفع كرد؛ وگرنه در مقابل خداى متعال، ائمه اطهار(عليهم السلام)و شهداى عزيز پاسخى نخواهيم داشت. برخى هنگام مواجهه با اين

كمبودها و مشكلات و بى سر و سامانى حوزه را غير قابل اصلاح مى دانند و ترجيح مى دهند كه براى تحصيل به مراكزى بروند كه داراى استاد، كتاب و برنامه بهترى باشد تا ازآينده روشنى برخوردار گردند. اما آيا چنين نتيجه گيرى صحيح است؟

اگر ما معتقديم كه بايد اسلام را شناخت و به ديگران شناساند و اين كار را بزرگترين مسؤوليت خود مى دانيم بايد هر قدر كه ميسّر است در اين زمينه تلاش كنيم. اسلام فقط به وسيله عالمانْ خوب شناخته خواهد شد. در جاى ديگرى غير از حوزه هاى علميه چنين افرادى را نمى توان يافت. اگر كسانى نيز در جاهاى ديگر با اسلام و علوم اسلامى آشنايى پيدا كرده اند نتيجه كوششهاى همين افراد حوزوى است كه يا از كتابها و يا از بيانات آنها بهره مند شده اند. بنابراين، براى اينكه حوزه تقويت شود و بتواند وظيفه و رسالت خود را انجام دهد، بايد اين كمبودها رفع شود.

تعدد مراكزى كه كم وبيش در تصميم گيريهاى روحانيت مؤثرند يكى از مشكلات حوزه است كه مانع از اتخاذ يك خط مشى و تصميمى واحد براى تمام نظام حوزه مى شود. اين امر نه تنها كمكى به حل مشكلات نمى كند، بلكه گاهى اينگونه اختلافات به صورت مانعى در راه حل اين مسأله ظاهر مى شود تصميمى كه از سوى مرجعى گرفته مى شود براحتى از سوى ديگران نقض مى شود؛ اما همفكرى و همكارى براى حل مشكلات به آسانى انجام نمى گيرد. اين يكى از مشكلات اساسى روحانيت است كه بطور طبيعى در نظام حوزه وجود دارد و بايد بگونه اى برطرف شود تا راه براى برنامه ريزى هموار شود.

زمانى كه براى آموختن دروس در حوزه صرف مى شود بيش از حدِّ معقول است و مى توان همين معلومات را با صرف وقت كمتر به دست

آورد. به عنوان مثال به گونه اى برنامه ريزى شود كه بجاى صرف وقت براى خواندن كتابهاى متعدد، چند كتاب باكيفيت خوب خوانده شود كه البته معناى اين سخن كاستن از عمق مطالب نيست.

بطور كلى، مى توان هر علمى را با پيمودن راههاى كوتاهتر و به نحو بهتر آموخت. اينگونه نيست كه راه تحصيل علوم حوزوى نيز منحصر به آموختن كتابهاى امثله، انموذج، سيوطى، مغنى و... باشد و پس از صرف چهار سال عمر، طلبه نتواند يك مقاله عربى بنويسد يا به عربى سخن بگويد و يا حتى يك صفحه عربى را بى غلط بخواند و به خوبى ترجمه كند.

اگر برنامه صحيحى اجرا شود ممكن است روحانى در مدت كوتاهترى بتواند هم عربى بخواند، هم به زبان عربى بنويسد و هم بدان سخن بگويد. اگر به جاى تكرار قواعد و نقل اقوال افرادى مثل ابن عصفور و ابن جماعه بيشتر بر تمرين تكيه شود و قواعد لازم خوانده و عمل شود بهتر است. البته اين كارها و برنامه ها احتياج به زحمت دارد و به آسانى قابل اجرا نيست.

وضع حركت علمى امروز دنيا با بيست يا سى سال پيش بسيار تفاوت دارد. در آن زمان، اگر مى خواستيم نظرات ملاصدرا را جستجو كنيم بايد همه كتابهاى او را زير و رو و خلاصه بردارى مى كرديم تا ببينيم در هر كتابى چه مطلبى نوشته است. متأسفانه در بسيارى از موارد هنوز هم اينگونه عمل مى شود؛ ولى امروز كامپيوتر در زمان بسيار كوتاهى مى تواند همه اين اطلاعات را به ما بدهد.

براى ايجاد تحوّل فرهنگى، لازم است يك سلسله كارهاانجام گيرد: در خود حوزه بايد بحث شود و مقالات و كتابهايى نوشته شود تا زمينه

فكرى براى تحوّل فراهم شود. بسيارى از افراد توجه ندارند و بر اساس حسن ظنى كه به بزرگان حوزه دارند، به شكل مغالطه آميز استدلال مى كنند: در حضور يكى از استادان حوزه مطرح شد كه خواندن كتاب شرح امثله چه سودى دارد و چه اصرارى بر تدريس آن در حوزه هست. ايشان پاسخ داد كه امام فرموده اند: «بايد فقه سنتى را احيا كرد، آيا شما مخالف فقه سنتى هستيد؟» واضح است كه اين سخن ربطى به فقه سنتى ندارد و استدلالى غلط است.

امكانات روحانيت در زمان حال بسيار است و زمينه فعاليت كافى نيز وجود دارد. مهمترين نياز حوزه طرح، برنامه و كار است. حوزه به مديران و مجريانى لايق نيازمند است تا ضمن ارائه طرحهاى مناسب، در عمل نيز آنها را پياده كنند.

متأسفانه تا كنون، در دروس طلبگى برنامه مدون و رشته هاى مشخص و تفكيك شده نداشته ايم و دروس حوزوى همان ادبيات و فقه و اصول بوده است. اگر كسى فلسفه، رياضيات، هيئت يا... نيز مى خوانده، درس جنبى محسوب مى شده است.

چگونه بايد اين كمبودها را برطرف كرد؟ در گذشته ما (با همكارى برخى دوستان) طرح جامعى براى تحصيل طلاب ارائه نموده و زمان تحصيلات حوزه را به پانزده سال ـ سه تا پنج سال ـ زمانبندى كرديم كه البته احتياج به بررسى و تكميل دارد.(1)

وظايف نظام آموزشى

هر نظام آموزشى و به عبارت ديگر، نظام تعليم و تربيت بايد زمينه


1ـ اين طرح در پايان همين بخش مى آيد.

رشد افراد را فراهم سازد: امكاناتى مهيا كند كه راه رسيدن به مقصد كوتاه شود و بهره گيرى از نيروهاى موجود براحتى انجام شود، نه اينكه پيشرفت با مشقت حاصل گردد. بايد اكثريت افرادى كه در آن نظام مشغول به تحصيل اند به حد نصاب اهداف آموزشى كه در آن نظام منظور شده است، برسند؛ هرچند مراتب عاليه آن مخصوص افراد معدودى باشد.

مسؤولان هر نظام آموزشى بايد در اصلاح نقاط ضعف و رفع كمبودها و نارساييها تلاش كنند: ضعفها و كمبودهايى كه در برنامه ريزى آموزشى، كتابهاى درسى، شيوه تدريس، تكنولوژى آموزشى و ساير موارد وجود دارد بررسى كنند و حركت آنها در جهتى باشد كه بتوانند در كمترين زمان كمبودهاى مذكور را با رعايت اولويتها تأمين كنند؛ هر چند بطور كلى و در كوتاه مدت نتوان آنها را رفع كرد.

برخى مسائل موجب اشتغال فكرى محصلان مى شود و مانع از ادامه تحصيل آنها به شكل جدى و با اراده قاطع مى گردد؛ مانند: مشكلات بهداشتى، روانى، خانوادگى، ضعف در تشخيص وظايف اجتماعى و... . برخى از اين مشكلات براى قشر جوان بيشتر بروز مى كند و حتى موجب ايجاد بحران در آنها مى شود. در اين حالت، ممكن است خود آنها نيز علت بروز مشكلات را ندانند و دچار اضطراب شوند و نسبت به اين موارد حساسيت بيجا به خرج دهند. اين حالت مانع از مطالعه و موجب سلب علاقه آنها به تحصيل مى شود.

مسؤولان نظام آموزشى مى توانند در اينگونه موارد، گاهى با يك راهنمايى كوچك و به عنوان برادرى كه تجربه بيشترى دارد، مشكلات آنها را حل كنند و آنها را در مسير صحيح قرار دهند تا بتوانند از

استعدادهاى خدادادى و امكاناتى كه حوزه براى آنها فراهم كرده است، از استاد و كتاب و تحصيل و...، بيشتر بهره بردارى كنند. البته براى اينكه اين كار به شكل صحيح و اصولى انجام گيرد، به مربّيانى احتياج است كه هم از نظر علمى و فنى و هم از نظر تجربى، تخصّص كافى براى راهنمايى و مشاوره داشته باشند ولى متأسفانه به قدر كافى از چنين افرادى برخوردار نيستيم. از اينرو، با اين قبيل مشكلات روبرو هستيم. ولى بنابر قاعده «لا يَسقُطُ المَيسوُر بِالمَعسوُرِ»(1)، به قدرى كه امكان دارد، بايد اقدام كنيم.

نكته ديگرى كه در نظام آموزشى بايد رعايت شود نظم است. عامل نظم بسيار مهم و موفقيت آور است. نظم، نه تنها در تعليم و تعلّم، بلكه در هر كارى لازم است. وقتى به امام راحل(رحمه الله) در سن هشتاد و چند سالگى، گفته مى شود كه وقت نهار است، ايشان مى فرمايد: «هنوز يك دقيقه وقت مانده است». ما بايد به اهميت نظم و انظباط بيشتر پى ببريم و از ايشان سرمشق بگيريم.

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ساير ائمه(عليهم السلام) رعايت حقوق اجتماعى و نظم را در روايات متعدد به ما تأكيد كرده اند. اميرالمؤمنين(عليه السلام) نيز در آخرين وصيت خود مردم را به نظم دعوت مى فرمايند.(2) اما متأسفانه بسيارى از ما اين مسائل را رعايت نمى كنيم و به تبع آن، هر روزه با مشكلات عديده اى روبرو مى شويم.


1ـ بحار الانوار ج 84، باب 12، ص 101، روايت 2

2ـ من وصيةِ علىِّ بن ابى طالب(عليه السلام) للحسنِ و الحسينِ(عليهما السلام) لمّا ضربه ابن ملجم، لعنه الله: اُوصيكُما وجَميعَ وُلدى واَهلى ومَن بَلَغَهُ كِتابى بِتَقوىَ اللّهِ ونَظمِ اَمرِكُم وصَلاحِ ذاتِ بَينِكُم... . (نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 17، باب 47، ص 5)

ضرورت توسعه كمى و كيفى حوزه براى پاسخ به مسائل و شبهات

با توجه به افزايش هر روزه نيازها و شبهاتى كه از سوى مكتبهاى مادى و غير اسلامى القا مى شود، ضرورت اين مسأله روشنتر مى گردد كه بايد بيش از گذشته به تحصيل علوم دينى اهميت داد و فقط به معلوماتى كه هم اكنون در حوزه ها مطرح است اكتفا نكرد؛ لازم است مواد تحصيلى حوزه گسترده تر شود و دروسى كه بيشتر مورد نياز امروز جامعه است در حوزه تدريس گردد.

در گذشته، وقتى علما در مقابل سؤالات و شبهات قرار مى گرفتند، به دنبال يافتن پاسخ مى رفتند و با كنكاش عقلى، كتاب و سنت را بررسى مى كردند تا جواب آنها را بيابند. اينگونه جوابها كتابهاى كلامى را بهوجود آورد. اگر ذهن را از مسائل و شبهات دور كنيم و فقط به مطالعه منابع خود بپردازيم، با وجود آنكه اينگونه منابع مشتمل بر حقايقى است، ولى تا مشكل خود را بدانها ارائه ندهيم، پاسخگوى همه مسائل و شبهات نخواهند بود؛ مثلا تا يك سؤال روان شناسى براى ما مطرح نباشد، نمى توانيم نظر قرآن را در باره آن مسأله پيدا كنيم. اما وقتى سؤالى به ذهن انسان خطور كرد، با بررسى آيات جواب صحيحى براى آن مى يابيم. همچنين بسيارى از سؤالات را اگر ديگران مطرح نمى كردند ما هرگز به دنبال يافتن پاسخ آنها نبوديم.

آيا جامعه اسلامى مى تواند از همه انديشه ها و مذاهب و اعتقادات عالم جدا باشد؟ شايد در گذشته چنين چيزى ممكن بود اما اكنون چنين مسأله اى امكان ندارد؛ زيرا امروز همه دنيا به شكل يك خانه در آمده است.

آيا تلاشهاى فعلى در حوزه هاى علميه براى پاسخگويى به نيازها

كافى است؟ متأسفانه پاسخ منفى است. بنابراين بايد از چارچوبهاى مستحكم و استخوان بندى قوى حوزه هاى علميه و از امكانات فراوان فكرى و معنوى كه در آنها هست براى پاسخ دادن به مسائل فراوان موجود استفاده كرد و انسانهايى را ساخت كه بتوانند با بهره گيرى از معارف و احكام اسلامى، نيازها را رفع و خلأها را پر كنند.

در هر سطح، بايد عده اى اسلام شناس وجود داشته باشند و آن را به مردم تعليم دهند؛ امّا چنين افرادى را براى كشور خودمان نيز كم داريم. با گذشت بيش از ده سال از انقلاب، روحانيت هنوز نتوانسته است به تعداد كافى كتابهاى دينى بنويسد. با وجود مسائل و مشكلات بسيار اجتماعى و حياتى كه مطرح بوده و هست و بايد پاسخ آنها را از كتاب و سنت بدست آورد، هنوز كار چشمگيرى انجام نشده است.

از ابتداى انقلاب تا كنون، تمام مجامع دنيا سؤال مى كنند كه تز انقلاب چيست و شما چه طرح و برنامه اى را براى حكومت و كشوردارى پيشنهاد مى كنيد؟ متأسفانه هنوز پاسخ مناسبى به اين سؤال داده نشده است. گفته مى شود كه حكومت و انقلاب ما براساس قرآن و حكومت حضرت على(عليه السلام) است؛ اما اصول آن كدام است؟ چه شكلى دارد؟ چه مى خواهد انجام دهد؟ كيفيت اجراى آن چگونه است؟ مسؤوليتهاى آن بر چه اساسى تقسيم مى شوند؟ مسؤولان آن چگونه تعيين مى شوند؟ اختيارات هر مقامى چقدر است؟ و... اينها سؤالاتى است كه احتياج به پاسخهاى روشن و سنجيده اى دارد.

براى سروسامان يافتن حوزه، بايد بخشهاى متعددى در آن وجود داشته باشد تا به كارها رسيدگى شود. بديهى است كه اين كار به تشكيلات وسيعترى نياز دارد. براى توضيح مطلب، هر يك از

دانشكده هاى وابسته به دانشگاههاى كشور، كه از نظر حجم كارى مانند يكى از مدارس علميه كوچك مى باشد، داراى تشكيلات وسيع، رئيس، معاون، بخشهاى متعدد با مسؤولان جداگانه، تعدادى كارمند و بسيارى قسمتهاى ادارى ديگر است، با وجود آنكه ممكن است يك رشته نيز بيشتر در آن تدريس نشود. اما چنين تشكيلات گسترده و منظمى در حوزه علميه وجود ندارد. به عنوان مثال، اگر بخواهيم رشته فلسفه، به نحو مطلوب، آموزش داده شود لازم است كه از مكاتب فلسفى قديم و جديد به قدر كافى اطلاع و به كتابهاى فلسفى مورد نياز و منابع اين رشته دسترسى داشته باشيم. به علاوه، امكانات آموزشى و محل مناسب براى تدريس موجود باشد و به تبع آن، بايد بودجه كافى براى اين منظور وجود داشته باشد. لذا، اگر حوزه بخواهد نيازهاى داخلى خود را تأمين كند بايد دست كم حجم آن، از نظر كميت، چند برابر گردد و از چنان كيفيتى نيز برخوردار شود كه بتواند جوابگوى همه نيازها باشد.

علوم حوزه

فقه و اصول

بدون شك، دقتهايى كه از ديرزمان علما در فقه و اصول داشته اند و هنوز هم انجام مى گيرد امتياز فوق العاده اى براى فقه و اصول محسوب مى شود. اين دقتها حتى در فلسفه نيز وجود نداشته است. اگر علما علاوه بر فقه و اصول، همين دقتها را در ساير رشته هاى مورد نياز جامعه، مثل فلسفه، اقتصاد و... داشتند به اكتشافات علمى مهم و باارزشى دست مى يافتند كه بسيارى از خلأهاى موجود را پر مى كرد.

نكته سنجى هاى علما در فقه و اصول موجب مى شود كه از يك سو،

آنها بر مطالب احاطه كاملى پيدا كنند و هر سخنى را به راحتى نپذيرند و از سوى ديگر، نظرات پخته و حساب شده اى را ارائه دهند. فقه نبايد دستخوش افكار شرق و غرب و جولانگاه هوى و هوسها قرار گيرد. منظور امام خمينى(قدس سره) نيز از فقه سنّتى همين بود؛ يعنى فقه و اصول بايد ناب باقى بماند و از افكار شيطانى غرب و شرق متأثر نگردد و جولانگاه هوى پرستان قرار نگيرد، بلكه همواره به حركت پوياى خود براى حل معضلات اجتماعى و نيازهاى روزمره زندگى انسانها ادامه دهد و روز به روز بارورتر شود.

شيوه علماى گذشته اين بود كه شاگرد خود را به درس تشويق مى كردند و از آنها مى خواستند كه درس را بنويسند، ايشان را راهنمايى مى كردند، نوشته هاى آنها را مطالعه مى كردند و آنها را در موارد لزوم راهنمايى مى كردند. در اين كار، از شاگردان ممتاز خود نيز كمك مى گرفتند. اما متأسفانه امروز اينگونه تلاشها انجام نمى گيرد. اميد است كه اين شيوه، كه در واقع پرورش دهنده شاگرد و موجب اغتنام عمر آنها است، دوباره در حوزه زنده شود. در اين زمينه، توجه به نكات ذيل ضرورى است:

الف. صرفه جويى در عمر براى دستيابى به علوم مورد نياز افتاء

در گذشته، براى اينكه شخص بتواند مجتهد شود و نيازهاى دينى شهر خود را برطرف كند به سى سال وقت نياز بود و طلبه اى كه در سن بيست سالگى وارد حوزه مى شد در پنجاه سالگى مى توانست به اجتهاد برسد و نيازهاى فقهى جامعه را برطرف كند. اما امروز از يك سو، به دليل گستردگى علوم و مسائل مورد نياز زندگى بشر، مجتهدى كه بخواهد در

همه آن زمينه ها، اعم از مسائل اقتصادى، سياسى، اجتماعى و... فتوا دهد به اطلاعات بيشترى نياز دارد و از سوى ديگر، نيازهاى دينى منحصر در مسائل فقهى نيست و جامعه نياز به متخصّصان زيادى در رشته هاى گوناگون علوم دينى دارد.

بديهى است كه با شيوه سابق نمى توان چنين كار عظيمى را انجام داد. لذا، بايد سرعت تحصيل بيش از گذشته باشد. به عنوان مثال، همانسان كه در گذشته با شتر مسافرت مى شد و راهها به آرامى طى مى گرديد ولى امروزه همان مسير را با هواپيما و در مدتى بسيار كم طى مى شود، حركت درسى ما نيز بايد به گونه اى باشد كه بازدهى بيشترى داشته باشد و در كوتاهترين مدت، به بهترين نتايج دست يابيم. معلومات گذشته براى امروز ما كافى نيست، و علاوه بر مسائل فقهى بايد از مسائل اعتقادى و تاريخى و از مسائل سياسى و اجتماعى كه امروز در جامعه مطرح مى شود نيز بايد اطلاع كافى داشته باشيم. بنابراين؛ بايد براى كار و وقت خود بسيار ارزش قائل شويم و برنامه هاى خود را به گونه اى تنظيم كنيم كه بازده عمر ما بيشتر باشد. اين كار بسيار فنّى و مهمى است كه بايد با برنامه ريزى متخصّصين و اساتيد باتجربه، كه احاطه كافى به همه اين مشكلات داشته باشند، انجام شود.

ب. لزوم دقت در علوم اسلامى و تصحيح منابع فقهى

در بدو ملاحظه روايات، ممكن است تعارضاتى بين آنها به نظر برسد. متأسفانه كسانى كه به صورت سطحى كار مى كنند و بهره چندانى از تحصيل و تدقيق ندارد و معمولا از يك زاويه به روايت نگاه مى كنند بيشتر دچار كج فهمى و انحراف مى شوند. اين انحراف، كه از كم دقتى و

سطحى نگرى ناشى مى شود، باعث دورى از حقايق اسلام و گاهى درج مطالب نادرست در معارف اسلامى مى شود. بنابراين، يكى از مواردى كه بايد در حوزه علميه و ساير مراكز دينى رعايت گردد توصيه طلاب و محققين به تحصيل خوب و دقت كافى در آيات، روايات، منابع و مآخذ علمى است؛ به عبارت ديگر، برخورد تخصّصى با مطالب و دورى از سطحى نگرى.

يكى از كارهايى كه انجام آن ضرورى است تصحيح منابع فقهى است؛ بدين معنا كه منابع فقه را مورد بررسى قرار دهيم و مثلا اول آياتى را كه در باره يك موضوع فقهى است مورد رسيدگى قرار دهيم سپس روايات را بررسى كنيم و مراقب باشيم كه در نقل آنها اشتباهى رخ نداده باشد.

متأسفانه بسيارى از رواياتى كه اكنون در كتب فقهى ما موجود است، على رغم تصحيحاتى كه روى آنها انجام شده، با مرجع و مصدر اصلى خود مطابقت ندارد و با يكديگر متفاوتند. با توجه به اينكه اين نوع اختلافات در اجتهاد و استنباط تأثير مى گذارد، ضرورت دارد كه دست كم در فقه و اصول اين كار انجام شود.

نكته ديگرى كه قابل توجه است در باره تنظيم كتب درسى و روش تدريس، بخصوص درس خارج، است. متأسفانه روش معمول در حوزه ها، موجب تلف شدن عمر طلاب مى شود و به ازاى آن نتيجه مطلوب بدست نمى آيد. پس بايد در اين موارد نيز سرمايه گذارى شود، همچنان كه بعضى از بزرگان در فكر انجام چنين كارى بوده اند و اگر امكانات براى ما فراهم شود بسيار مشتاقيم كه در انجام آن شريك باشيم و گامى مثبت برداريم تا، ان شاء الله، رشته هاى درسى حوزه، بخصوص فقاهت، به شكل صحيحتر و كاملترى تدريس و تدرّس شود.

منابع فقهى، آيات و روايات در دست ما، بسيار غنى و پربار است و اگر بتوانيم آنچه را در اين منابع غنى نهفته است به دنيا عرضه كنيم كار عظيم و باارزشى انجام داده ايم؛ زيرا در اين منابع، مطالبى وجود دارد كه بسيار باارزش و مورد نياز جامعه مى باشد و فقهاى ما نيز از نظر تحقيق و ظرافت، ژرف نگرى شگفت آورى كرده اند؛ ولى با اين همه، ما اكنون در وضعيتى هستيم كه نمى توانيم پاسخگوى همه نيازهاى زندگى بشريت باشيم. از اينرو، بايد به گونه اى در اين منابع عظيم غور كنيم كه آنچه را بدان نياز است استخراج كنيم و در اختيار همه بگذاريم.

اكنون ما در زمينه فقاهت، مانند بسيارى از رشته هاى ديگر، از لحاظ كمّى و كيفى كمبود داريم: براى رفع نيازهاى روزافزون جامعه به تعداد كافى فقيه نداريم. بر طبق فتواى امام خمينى(قدس سره) قاضى هر شهرى، علاوه بر اجتهاد، بايد اعلم آن شهر نيز باشد. بر طبق اين فتوا، اكنون اكثر قضات دادگاه هاى كشور شرايط لازم براى قضاوت را ندارند.

اگر امروز به اين فتوا عمل نمى شود به دليل ضرورت است؛ يعنى از سوى مجتهد و مرجع تقليد، به دليل نياز مبرم جامعه، اجازه داده شده است كه اينگونه افراد به قضاوت بپردازند. اين يك حكم ثانوى است وگرنه بر اساس حكم اوّلى، قاضى بايد مجتهد و اعلم بلد خود باشد. با توجه به اين موارد، وظيفه فقها بسيار بزرگ و مهم است. بايد آنقدر مجتهد تربيت شود كه در هر دادگاه، قاضى مجتهد قضاوت كند، گرچه كار فقها فقط در اين يك مورد خلاصه نمى شود و در ابعاد ديگر نيز بايد كار شود. بنابراين، بايد دايره فقاهت در حوزه هاى علميه، كمّاً و كيفاً، تا حدى توسعه پيدا كند كه بتواند پاسخگوى نيازهاى زندگى بشر در همه ابعاد باشد.

ج. لزوم تحقيقات بيشتر براى يافتن حكم عناوين ثانويه

با توجه به اينكه هر روز مسائل جديدى به وجود مى آيد، بايد اطلاعاتى بيش از آنچه در كتابهاى فقهى وجود دارد، به دست آيد تا بتوان فتوا داد، بلكه حكم ولايى صادر كرد. اجتهادى كه اكنون در حوزه ها وجود دارد در بسيارى از موارد كارساز و راهگشا نيست.

در حال حاضر، موضوعات جديدى مطرح است. براى صادر كردن حكم اجتهادى دقيق و مطابق نياز زمان، شناخت مسائل و موضوعات موجود لازم است. با توجه به اينكه راههاى شناخت اين مسائل، در حوزه وجود ندارد، بايد از اطلاعات و علوم متخصّصين خارج از حوزه نيز استفاده كرد تا امكان شناسايى دقيق و در نتيجه افتا در موضوعات جديد بهوجود آيد و نيازهاى جامعه تأمين گردد. افزون بر اين، نظر به شرايط خاص سياسى ـ اجتماعى، بايد به عناوين ثانويّه اى كه بر آنها مترتّب مى شود توجّه نمود و با يك نگرشى جامع و همه سويه فتوى صادر كرد. موضوعات جديد عناوين ثانويه نيست، بلكه مسائلى كه بر آنها مترتب مى شود.

اين بدان معنا نيست كه اجتهاد رايج در حوزه ها باطل و غلط است بلكه بدين معنى است كه بايد با بينشى ژرفتر و جامعتر به مسائل نگريست و از تنگ نظرى و يك سونگرى پرهيز كرد. و اگر امام خمينى(قدس سره)فرمودند كه اجتهاد بايد همان اجتهاد صاحب جواهرى و بر همان اساس و روش باشد منظورشان اين بود كه ما روش فقاهتى صحيح را كه از ائمه اطهار(عليهم السلام) و بوسيله فقهاى بزرگوار به ارث برده ايم از دست ندهيم و در دام التقاط و انحراف نيفتيم. و اگر حتّى مايل به تغيير كتابهاى حوزه نبودند به اين دليل بود كه اگر ما آنها را از دست بدهيم، تا جايگزين كردن روشى

بهتر، مدت زمانى طولانى خواهد گذشت و در نتيجه همين پيشرفتهايى را هم كه داريم از دست خواهيم داد. علاوه بر اينكه ممكن است انحرافات و كجرويهايى نيز پيش آيد.

بنابراين، روش فقاهت بايد همان روش و شيوه سنّتى باشد؛ اما مجتهد بايد براى نيازهاى مردم و مشكلاتى كه هر روزه براى آنها به وجود مى آيد، راه حل داشته باشد و بتواند حكم مناسب صادر كند. در اينجاست كه به معلوماتى بيش از آنچه تا كنون در حوزه ها وجود داشته نياز است و آنچه تا كنون بوده است نمى تواند مشكلات زندگى مردم را در همه زمينه ها حل كند. از اينرو، مجتهد بايد، علاوه بر علوم متداول در حوزه، از علوم روز نيز آگاهى داشته باشد تا بتواند با استفاده از همان قواعدى كه در دست دارد احكام مورد نياز جامعه را صادر كند. به عنوان مثال، امروز در مسائل اقتصادى، موضوعاتى مطرح است كه در قديم مطرح نبوده است؛ مثل مسأله ارز، اعتبارات، اسكناس و برخى موضوعات ديگر كه در گذشته در فقه مطرح نبوده ولى امروز گريبانگير زندگى اقتصادى مردم است.

فلسفه

مهمترين شبهات و ترديدهايى كه دشمنان القاء مى كنند، همان شبهات مربوط به عقايد است. و از آنجا كه مسايل عقيدتى عمدتاً از طريق عقلى بايد تبيين شود، بنابراين لازم است دركنار فقيه و مُحدِّث و اصولى كسانى به علوم عقلى بپردازند و دفاع از عقايد را به عهده گيرند. متخصص در علوم عقلى باشند تا بتوانند شبهاتى كه درباره خدا و ماواراء طبيعت و معاد و ... مطرح مى شود پاسخ دهند تا نوبت برسد به اينكه قرآن كتاب

آسمانى و از طرف خداست. اگر كسى از اساس و ريشه منحرف شد و ايمان به خدا و نبوّت و قيامت را از دست داد ديگر جاندارد كه براى او تفسير قرآن و احكام عمليه گفته شود.

از طرف ديگر وقتى شبهه اى در ذهن كسى وارد شد، صرف اينكه تكفيرش كنيم مشكل حل نمى شود، و اگر از پى آمدهاى اجتماعى آن بترسد نهايت اين است كه فكرش را ابراز نكند، اما در نهان دلش شبهه باقى است. پس بايد شبهات را درست شناخت و پاسخ داد.

از سوى ديگر حوزه علميه، كه مى خواهد پرچمدار ترويج اسلام و عقايد اسلامى و مبارزه با انحراف عقيدتى باشد و فرهنگ اسلام و انقلاب را صادر كند، بايد بتواند ايدئولوژى اسلام را در دنيا اثبات و تمام عقايد مخالف را ابطال كند. اين كار به وسيله روحانيان، مردان فكر و تحصيل كردگان علوم دينى، انجام مى گيرد. حوزه، براى تربيت چنين افرادى كه مى خواهند با ساير فيلسوفان مكاتب عالم دست و پنجه نرم كنند تا افكار آنها را ابطال نمايند، چه برنامه ايى تدارك ديده است تا بتواند رسالت خود را بخوبى انجام دهد؟

بنابراين فقط با خواندن ادبيات عرب، فقه و اصول، قدرت پاسخگويى به نيازها حاصل نخواهد شد. اين بدان معنا نيست كه دروس فقه و اصول كم اهميت است، بلكه بايد، در كنار دروس حوزه، به دروس ديگر نيز توجه شود. گذشته از نيازهاى فقاهتى، جامعه نيازهاى ديگرى نيز دارد و در درجه اول نيازهايى است كه محور آنها عقايد اسلامى مى باشد. فقه اصطلاحى به فروع دين مربوط است.

پس براى تكميل برنامه هاى حوزه، بايد مواد درسى ديگرى، دست كم، براى گروه خاصى وجود داشته باشد وگرنه ما دچار سيلى از شكوك

و شبهات مربوط به عقايد خواهيم شد كه پاسخگويى در بين روحانيت و حوزه هاى علميه ندارد. اگر سؤال شود كه فلسفه تحليل زبانى و پوزيتيويسم يعنى چه و از چه مسائلى بحث مى كند جز عده معدودى از آن اطلاع ندارند. با اين حال، چگونه مى توان با انواع مكاتب فلسفى مبارزه كرد؟

الف. اهميت فلسفه

از آنجا كه، از يك سو، اصليترين اعتقادات ما قبول مبدأ هستى است و از سوى ديگر، وجود واجب الوجود اثبات نمى گردد مگر از راه عقل، درمى يابيم كه در مرتبه نخست، براى شناخت مسائلى كه تنها راه معرفت به آنها از طريق عقل ممكن است، بايد به عقل مراجعه كرد؛ مانند مسائل مربوط به خداشناسى، ردّ شبهات منكران خدا و افكار و تصورات غلط درباره خدا، مانند اينكه خدا را عين طبيعت، روح طبيعت، قوانين رياضى عالم و امثال آن معرفى مى كنند.

علمى كه اينگونه مسائل عقلى در آن مطرح مى شود فلسفه نام دارد. بنابراين، اولين علمى را كه بايد براى پاسخگويى به نيازهاى عقيدتى فرا گرفت فلسفه است. مراد از اين سخن آن است كه فلسفه نه بر حسب زمان، بلكه بر حسب رتبه عقلى بر ساير علوم تقدم دارد؛ زيرا چه بسا آموزش را بايد از ادبيات شروع كرد. اما چون مرتبه خداشناسى مقدم است. از نظر مرتبه و ترتيب منطقى تأكيد مى شود كه آموختن فلسفه تقدم دارد.

فلسفه پايه معلومات عقلى است؛ هر چه را بخواهيم با عقل اثبات كنيم، مثل اصول اوليه اعتقادات، توحيد، نبوت، صفات حق تعالى و معاد، ريشه فلسفى دارد.

شبهات اعتقادى كه از سوى مكاتب الحادى و التقاطى مطرح مى شود بايد با ادله عقلى پاسخ داده شود؛ زيرا در پاسخ ماده گرايان، نمى توان با آيه قرآن يا روايت استدلال كرد. در بحثهاى آزاد، در زمينه علوم انسانى نيز به شاخه هايى از فلسفه نيازمنديم؛ مثل فلسفه اخلاق، فلسفه سياست و... . اگر به بعضى از مسائل كه با اعتقادات سر و كار دارد پاسخ لازم داده نشود اصل دين مردم به خطر مى افتد. تا وقتى مردم به خدا معتقد نباشند، نوبت به اثبات حقانيت اسلام در برابر يهوديت و نصرانيت نمى رسد؛ همچنان كه تا اصل اسلام اثبات نگردد، نمى توان حقانيت تشيّع را نسبت به ساير فرق اثبات كرد.

فقه و اصول، على رغم آن كه بسيار ارزشمند است و نيازهاى گوناگون فرهنگ اسلامى را تأمين مى كند؛ با آنها نمى توان خدا را اثبات و شبهات الحادى را رد كرد. امروز در عالم مكتبهاى الحادى متعددى وجود دارد، فقط منحصر به مكتب ماركسيسم يا ماترياليسم نيست. بسيارى از مكتبها و فلسفه ها الحاديند منكر دين هستند يا در مسائل اعتقادى شبهاتى دارند. امروز اينگونه مكاتب در دنيا بسيار رواج پيدا كرده است و نمى توان بدانها با «اصالة البرائة»، «استصحاب قهقرايى» و «تمسّك به عام در شبهه مصداقيّه» و امثال آن پاسخ داد.

ابتدا بحث در اين است كه آيا ماوراى حس چيزى وجود دارد يا نه. سپس بحث خواهد شد كه آيا خدايى وجود دارد يا ندارد. بسيارى از كتابهاى فلسفى غير ماترياليسم، نه تنها به وجود خدا اعتراف نمى كنند، بلكه مى گويند: «اصلا غير از آنچه كه با حس درك مى شود، هيچ چيز ديگرى قابل اثبات نيست و بايد حدّاكثر درباره ماوراى حس سكوت كرد». آنها به زعم خود با هزار و يك دليل اثبات مى كنند كه اصلا علم به

ماوراى حس تعلق نمى گيرد. روحانيت در مقابل اينگونه عقايد، به چه تمسك مى جويد؟ به قرآن يا حديث؟ آنها خدا را قبول ندارند، تا چه رسد به كلام پيامبر او(صلى الله عليه وآله).

امروز مردم بسيارى از كشورها، كه آنها را به عنوان مسيحى مى شناسيم، در باطن، ملحد و منكر خدا هستند. آنها، به قول معروف «مسيحى شناسنامه اى» هستند وگرنه هيچ اعتقادى به خدا ندارند. به ظاهر، در فلان كشور، چند ميليون مسيحى وجود دارد؛ ولى اگر بررسى شود هيچ يك از آنها اعتقادى به خدا ندارند.

امروزه شبهات الحادى، به شكل وسيعى، در دنيا گسترش پيدا كرده است. حتّى در دانشگاههايى كه از سوى كليسا اداره مى شود، مطالبى را مطرح مى كنند كه لازمه آنها انكار وجود خدا و اديان و وحى و همه اصول اعتقادى دينى است. ما در چنين وضعيتى قرار داريم و با چنين مردم و چنان مكتبهايى مواجه هستيم.

البته ما در كشور خود، بحمداللّه از نعمت اسلام برخورداريم و اگر قبل از انقلاب نيز شبهاتى وجود داشت بسيارى از آنها به بركت فرمايشات امام خمينى(قدس سره) و ديگر بزرگان، از اذهان جوانان ما زدوده شده است؛ ولى با توجه به تبليغاتى كه دشمنان ما در خارج و داخل كشور مى كنند، چه ضمانت بقايى براى اسلام و انقلاب وجود دارد؟

در اين زمينه ها، بايد عقل را به كار گرفت تا با تفكر بيشتر و موشكافى دقيقتر، قدرت تعقل را بالا ببريم. اين كارى ضرورى است، بلكه از آموختن فقه نيز واجبتر است؛ چون مربوط به اصل عقيده است. و اين تلاش فكرى همان چيزى است كه آنرا «فلسفه» مى ناميم. اگر در علم كلام هم استدلال عقلى موجود است آن استدلال فلسفى است؛ چون بر طبق

تعريف، فلسفه يعنى اثبات مسائل از راه برهان عقلى. اثبات توحيد در آيه «لَو كانَ فيهِما آلِهَةٌ اِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتا»، هم بوسيله يك برهان عقلى است. پس در قرآن نيز فلسفه موجود است. خلاصه سخن آنكه، براى اينكه قدرت فكرى برترى داشته باشيم و بتوانيم در مقابل شبهاتى كه ديگران مطرح كرده اند پاسخهاى مناسبى بدهيم بايد درس فلسفه بخوانيم.

ب. فلسفه در حوزه

برخورد متعصبانه نسبت به فلسفه سابقه زيادى دارد. در حوزه هاى عليمه دو گرايش متضاد نسبت به علوم معقول وجود داشته است. عده اى به شدت از آن حمايت مى كرده اند كه البته در اقليت بوده اند، گروهى نيز به سختى با آن مخالفت مى كرده اند و حتى طرفداران فلسفه را كافر مى دانسته اند كه متأسفانه اينگونه موضع گيريهاى سرسختانه تا كنون باعث ركود اين علم شده است.

اگر شيعيان، در فقه و اصول، از لحاظ كيفيت، در دنيا پيشرفت كرده اند اين پيشرفت به مقدار زيادى مرهون بحثهاى آزادانه اى است كه در مسائل اين علوم، در حوزه ها، انجام مى گرفته و مى گيرد؛ يعنى مسائل فقهى در حوزه علميه توسط استادان متعدد تدريس مى شود، آنچنان كه هر كدام نظريات كاملا متفاوتى را بيان مى كنند. مرحوم آية الله العظمى بروجردى(رحمه الله) و مرحوم آية الله سيد محمد تقى خوانسارى(رحمه الله) بطور همزمان، هر دو مبحث نماز جمعه را تدريس مى كردند؛ اما يكى از آنها آن را واجب عينى مى دانست و ديگرى با وجوب عينى آن مخالف بود. طلابى بودند كه در هر دو درس شركت مى كردند و از نظريات متفاوت هر دو استاد آگاه مى شدند، دلايل آنها را مى شنيدند و قضاوت مى كردند.

درباره فلسفه نيز بايد چنين كارى صورت گيرد. بايد مكاتب گوناگون فلسفى، اعم از مشّائى، اشراقى و مكاتب فلسفى موجود در دنيا، در حوزه هاى علميه مطرح شود، گرچه در برخى از آنها گرايشهاى الحادى وجود داشته باشد، كه در اين صورت بايد مورد نقادى عالمانه و محققانه قرار بگيرد.

براى پيشرفت فلسفه، بايد بحثهاى فلسفى عمومى تر شود؛ آزادانه در اين مسائل بحث شود، گرايشهاى تعصب آميز كنار گذاشته شود و با انصاف، صراحت و شجاعت، در مقام بحث، مسائل گوناگون از ديدگاههاى شرقى و غربى مطرح، مقايسه، تطبيق و نقّادى شود تا بتوانيم فلسفه اسلامى را، به عنوان بهترين فلسفه اى كه براى بشر وجود داشته و خواهد داشت، مطرح كنيم و عقايد مبتنى بر آن را اثبات نماييم.

در دهه هاى اخير، به همت عده اى از علماى بزرگ، حوزه هاى علميه مجدداً رونقى پيدا كرد و نيروهايى جذب روحانيت شدند و فعاليتهايى كه قبلا در چهارچوب بيان احكام فقهى، منبر، موعظه و مسجددارى خلاصه مى شد، به سوى مسائل عقيدتى نيز متوجه گرديد، آن هم در شعاع جريان سياسى؛ زيرا احزابى شروع به فعاليت و رشد كردند كه فكر سياسى آنان مبتنى بر ايدئولوژى ماركسيستى بود و همين امر ايجاب مى كرد كه مسائل عقيدتى اسلامى مطرح شود. از اينرو، عده اى از علما به مسائل فكرى و عقيدتى توجه بيشترى كردند. اگر اين هجوم فرهنگى از سوى علما و حوزه هاى علميه دفع نمى شد مفاسدى بيش از اين به دنبال مى داشت.

متأسفانه هميشه هجوم فرهنگى از سوى دشمن بوده است و ما فقط براى مقابله و دفع آن حركتى انفعالى انجام داده ايم. با اين حال جاى شكر باقى است كه اين حركت در قم، به وسيله مرحوم علامه طباطبايى(رحمه الله) و

پيشنهاد و همكارى امثال مرحوم شهيد مطهرى(رحمه الله) انجام شد و به طرح مسائل عقلى كه در جهان غرب مطرح شده پرداخت و موجب شد كه طلاب جوان حوزه با مسائلى غير از فقه و اصول سنّتى نيز آشنا شوند. بتدريج، در اثر ارتباط با دانشگاهها، زمينه فعاليت فرهنگى وسعت يافت و معلوم شد كه اگر وجود مجتهد و فقيه جامع الشرايط براى پاسخگويى به نيازهاى فقهى ضرورت دارد، وجود كسانى كه بتوانند جوابگوى شبهات اعتقادى و ساير مسائل باشند نيز ضرورت دارد.

اكنون حركت فرهنگى در جامعه ما، بحمدالله، تحقق پيدا كرده است و روحانيان بايد آن را پيگيرى كنند و همانگونه كه امثال مرحوم علامه طباطبايى و شهيد مطهرى» به اسفار و شفا اكتفا نكردند، و نگفتند كه با وجود اسفار و شفا به چيز ديگرى نياز نداريم، بلكه آستينها را بالا زدند و مشكلات را مطابق زمان پاسخ دادند؛ اكنون نيز روحانيان نبايد فكر كنند كه هر چه مرحوم علامه طباطبايى و شهيد مطهرى نوشته اند حرف آخر است. نه، آنها نيز مانند بقيه انسان بودند؛ بايد تلاش كرد تا علامه هاى ديگرى ساخته شوند. خداوند علم را وقف يك نفر يا يك نسل نكرده است و به هر كسى، به نسبت خود، عقل، فراست و هوش داده است. بايد كارى كرد كه هر روز نظرات بهتر و پخته ترى ارائه دهيم، بخصوص كه نيازها نو به نو مطرح مى شود. امروز مسائل جديدى مطرح مى شود كه در عصر مرحوم علامه طباطبايى مطرح نبوده است.

گروهى از روى خامى و يا شايد خودخواهى، فكر مى كنند كه با خواندن همين كتب فلسفه رايج به هر سؤالى كه مطرح شود، مى توان پاسخ داد و ديگر نيازى به تحقيقات بيشتر نيست. خير، چنين نيست؛ مستشكلان نيز بشرند و از عقل برخوردارند. بفرض اينكه 99% از آنچه

در كتابهاى فلسفى غرب نوشته شده باطل باشد ولى، دست كم، يك درصد از آن مطالب صحيح است. به دليل وجود همانها ارزش دارد كه انسان آن كتابها را مطالعه كند. اگر كسى بخواهد علم پيشرفت كند با تنبلى نمى تواند، بايد وقت صرف كرد و تلاش نمود. صِرف داشتن منابع غنى كافى نيست، ابزار و آمادگى ذهنى لازم است.

ج. رشته تخصصى فلسفه در حوزه

در گذشته، در ميان رشته هاى دانشگاهى رشته اى به نام طب وجود داشت و اگر كسى مى خواست در رشته طب تحصيل كند پس از گذراندن دوره عمومى، يك سلسله دروسى مربوط به تمام مسائل طبى؛ چشم، گوش، دست، پا، قلب، كبد... و حتى برخى از دروس مربوط به مسائل روانى را نيز مى آموخت. هر دانشجو با گذراندن يك دوره چند ساله مى توانست طبيب شود و همه امراض را معالجه كند. اما بتدريج، با توسعه پيدا كردن دايره علوم، اكنون بيش از هشتاد رشته تخصصى در پزشكى ايجاد شده است و در آينده، قطعاً رشته هاى جزئى تر و تخصّصى ترى نيز بهوجود خواهد آمد ساير علوم نيز كمابيش همين وضع را دارند.

فلسفه نيز از اين قاعده مستثنى نيست. رشته علوم عقلى شامل فلسفه، كلام، منطق، عرفان، فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق و فلسفه هايى مى شود كه مبانى علوم انسانى را تشكيل مى دهند. همه اين علوم جزو علوم عقلى هستند. در آينده، ممكن است دايره علوم عقلى وسعت پيدا كند و هر كدام از اين علوم به رشته هاى جزئى تر و تخصّصى ترى نيز تقسيم شود.

با توجه به گسترش فلسفه، بايد نسبت به آموزش آن در حوزه اقدامات

لازم صورت گيرد. و علاوه بر تدريس علوم عقلى مختلف در يك دوره عمومى، رشته هاى تخصصى متعدّدى در دوره هاى تكميلى و فوق تخصّص داير گردد.

تفسير

الف. اهميت تفسير

حوزه علميه، كه عهده دار اثبات مبانى اسلام و دفاع از مواضع آن است، بايد در علم تفسير قرآن نيز قوى باشد. و پس از اثبات حقانيت اسلام و دفع شبهات وارده، محتواى اسلام، اعم از احكام فرعى، اجتماعى، عبادات، معاملات و...، را تبيين كند.

اساس معارف اسلام كتاب است و سنّت. اگر قرآن و كلمات پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و اهل بيت(عليهم السلام) را بدرستى بفهميم اسلام را درست خواهيم فهميد. البته علوم اسلامى كم و بيش، به هم مربوط است؛ رجال و تفسير با فقه و اصول، فقه و اصول با منطق و... . آنچنان نيست كه از يكديگر انفكاك كامل داشته باشند.

سخن در اين است كه عالم دينى در اين زمان نمى تواند در همه علوم اسلامى، اعم از عقلى و نقلى، به مراتب عاليه تخصص برسد و ناچار بايد گزينش كند البته آشنايى با همه علوم اسلامى هم ممكن است و هم مطلوب، امّا بايد تصميم گيرى كرد و در يك رشته متخصّص شد تا بتوان مشكلى را حل نمود. نبايد فقط ريزه خوار ديگران باشيم. در اين ميان، تفسير قرآن در درجه اول از اهميت است، مخصوصاً با توجه به كمبود مفسّر قرآن و كسى كه بتواند دقايق معانى كتاب و سنّت پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) و اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) را درك كند ضرورت مضاعفى خواهد داشت.

ب. اخلاق، تفسير و علوم عقلى تفكيك ناپذير از يكديگر

بايد اين علوم را در عرض هم قرار داد. نمى توان هيچ كدام را بر ديگرى ترجيح داد. علوم عقلى براى دفاع از مرزهاى اوليه اسلام (مرزهاى عقيدتى)، علم تفسير قرآن براى درك اصلى ترين و معتبرترين منبع شناخت محتواى اسلام و علم اخلاق براى تزكيه نفس لازم است. حوزه هاى علميه بايد در جمع اين سه علم اهتمام داشته باشند. البته با تمركز در يك رشته پيشرفت بيشترى حاصل خواهد شد. البته نبايد تمام نيروها در اين سه رشته متمركز شود و نبايد از ساير رشته ها نيز غافل بمانيم.

ج. لزوم ايجاد گروههاى تحقيقى در تفسير

براى بالا بردن سطح آگاهى محصّلان رشته تفسير بايد در تفسير گروههاى تحقيقى ايجاد شود تا افراد از ابتدا به كار گروهى عادت كنند و با هم تفاهم و همكارى داشته باشند، بر خلاف روشهاى معمول كه نتيجه آنها تكروى است و در نهايت هنگام بروز مشكل اظهار مى دارند كه «من اين مطلب را اينگونه فهميده ام و فهم من براى خودم حجت است و به ديگران كارى ندارم».

البته اين امر به تفسير اختصاص ندارد و بايد در تمام علوم به همين شيوه تحقيق انجام گيرد.

د. قراردادن تفسير ترتيبى در برنامه حوزه

قبل از پرداختن به تفسير موضوعى، بايد يك دوره تفسير ترتيبى قرآن در برنامه درسى حوزه گنجانده شود. براى اين منظور، يك راه اين است

كه تفسير مختصرى براى برنامه درسى انتخاب شود؛ مانند تفسير جوامع الجامع مرحوم طبرسى(رحمه الله) كه اكنون در برنامه درسى حوزه وجود دارد. راه ديگر آن است كه بخشهاى مهمّى از تفاسير گوناگون جمع آورى و تدريس شود؛ چون هر مفسر در تفسير خود در برخى قسمتها آثار علمى قابل توجه و شاهكارهايى بهوجود آورده است. بخشى از مجمع البيان، الميزان و ساير تفاسير چنين است.

مى توان اين دو راه را تجربه كرد و هر كدام را كه مناسبتر است انتخاب كرد و در سطوح گوناگون در برنامه درسى حوزه گنجانيد.

هـ . تهيه معجم موضوعى كامل از قرآن

براى كار در تفسير قرآن، بايد منابع بيشترى در اختيار داشته باشيم. مفسّرى كه مى خواهد از روش تفسيرى قرآن به قرآن، كه مورد تأكيد مرحوم علاّمه طباطبايى(رحمه الله) نيز بود، استفاده كند نبايد وقت خود را در مقدمات صرف كند. براى نيل به اين منظور، اگر مفسر معجم موضوعى كاملى از قرآن در اختيار داشته باشد، يعنى تمام آياتى كه در موضوعات گوناگون وجود دارد دسته بندى شده و به شكل منظم گرد آمده باشند و حتى آياتى كه احتمال داده مى شود از لحاظ معنا در هر موضوع استفاده شده است جمع آورى شده باشد، كارْ بسيار آسان تر و از كيفيت بالاترى برخوردار خواهد بود.

اگر چنين معجم موضوعى، در آغاز كار تفسير، در اختيار مرحوم علاّمه طباطبايى(رحمه الله) بود كار ايشان هم سريعتر انجام مى گرفت و هم از كيفيت بالاترى برخوردار بود. متأسفانه تا كنون چنين كارى انجام نگرفته است. البته كتابهاى مختصرى در سطح پايين نوشته شده است؛ مثلا

مصريها در اين زمينه دو، سه كتاب نوشته اند ولى كيفيت مطلوبى ندارد. از اينرو، لازم است چنين كارى اساسى صورت گيرد.

چند سالى است كه فارغ التحصيلان مؤسسه در راه حق از بخش تفسير، مشغول تهيه چنين معجمى شده اند. اميدواريم با اتمام و عرضه آن به محقّقان، كار تحقيق در تفسير بسيار آسانتر گردد.

تحقيقات در حوزه

1ـ اهميت تحقيق در علوم اسلامى

اهميت تحقيق وقتى روشن مى شود كه، صرف نظر از مسائل فردى و نيازهاى شخصى خود به كتاب و سنت، به مسائل اجتماعى و اختلاف مكتبها و مسلكها نيز توجه كنيم. در اين عصر كه همه عالم بسان يك خانه شده است و هر صدايى كه در هر نقطه ايجاد و هر نظرى كه اظهار شود در تمام نقاط منعكس مى شود و امواج فكرى كه در گوشه و كنار دنيا، از سوى هر فرد با هر مسلك و مذهبى، ارائه مى شود دير يا زود در تمام دنيا منتشر مى گردد و اين امواج به همه مردم مى رسد و در مطبوعات و نشريات و حتى سخنرانيهاى مذهبى نيز اثر مى گذارد و افرادى آگاهانه يا ناآگاهانه تحت تأثير اينگونه امواج فكرى قرار مى گيرند، به دليل اين كه همه اين امواج فكرى صحيح نيست و انسان را به ساحل امن رهبرى نمى كند، اگر آمادگى كافى براى دفاع از خود و مكتبها را نداشته باشيم تحت تأثير واقع شده و در دريايى از ضلالت و گمراهى غرق مى شويم.

متأسفانه در حال حاضر، به دليل كمبود تعداد دانشمندان اسلامى و يا عدم توجه كافى به مسائل، جامعه ما آمادگى لازم را براى مقابله با اينگونه افكار مسموم و خطرناك ندارد. احتمالا برخى از روحانيان نيز آنچنان كه

بايد و شايد حقايق را براى مردم بيان نكرده اند و نسل جوان را در دفاع از حقايق اسلامى و مبانى ايدئولوژيك مجهّز نكرده اند. در نتيجه، اكنون جوانان مسلمان، دسته دسته، به مكتبهاى انحرافى گرايش پيدا مى كنند. بويژه، در دانشگاهها، با اينكه دانشجويان مسلمان با اعتقاد و تديّن وارد دانشگاه مى شوند اما طولى نمى كشد كه تحت تأثير امواج فكرى انحرافى، كه ره آورد غرب است، عقايدشان را از دست مى دهند.

توجه به ضرورت اين مسأله تحصيل علوم دينى را در دو جهت ايجاب مى كند:

1ـ در جهت شناخت صحيح اسلام تا در اثر تبليغات دشمن، به جاى اسلام ناب، از اسلام انحرافى پيروى نكنيم و اسلام را به معناى صحيح، از مدارك صحيح و سرچشمه زلال آن، بشناسيم و دچار انحراف و التقاط نشويم.

2ـ از جهت ديگر نبايد تنها به اين شناخت اكتفا كنيم، بلكه بايد افكار غلطى را كه با آنها مواجه مى شويم درست بشناسيم و راه پاسخگويى به آنها را نيز بياموزيم. زيرا هنگامى كه شبهات گمراه كننده با آب و رنگ علمى و زرق و برق فريبنده ارائه مى شود بسيارى از افراد را تحت تأثير قرار مى دهد مگر اينكه پاسخهاى منطقى و قانع كننده اى در اختيارشان قرار گيرد.

حقيقت اين است كه حوزه علميه، به عنوان يك مركز فرهنگى زنده دنيا، با ويژگيها و امتيازاتى كه دارد، داراى نواقص بسيارى است، با وجود آنكه در فقه و اصول، كم و بيش، پيشرفتهايى داشته ولى روش كار كاملا مطلوب و ايده آل نيست. كيفيت كار مى تواند از اين نيز بهتر باشد تا با صرف وقت كمتر نتايج بهتر و بيشترى به دست آيد. با صرف وقت بسيار

در آموختن اسفار، شفا، منظومه، نهايه و... هم همه مشكلات را حل نمى كند.

براى رهايى از مشكلات موجود بايد شيوه تحقيق و تحصيل در همه رشته ها تغيير كند. اين كار اولين قدم و آغاز كار است.

2ـ مشكل تكروى در حوزه

نوع تربيت آخوندى يكى ديگر از مشكلات حوزه است. آنچنان كه مشهود است و از گذشتگان نيز نقل شده، اساس تربيت حوزوى بر "تكروى" است. در اين محيط، طلبه به شكلى تربيت مى شود كه پس از دو، سه سال، كه در مدرسه ماند، عادت مى كند كه تنها فكر كند و خود تصميم بگيرد. با خواندن چند "اِن قلتَ قلتُ" ياد مى گيرد كه در مقابل هر كسى بگويد: ان قلتَ قلتُ، انت تَقول و انا اَقول هرگز احساس نياز نمى كند كه با ديگران مشورت و نظرخواهى كند.

بطور كلى، تكروى و تك انديشى و به دنبال آن خودمحورى يكى از مشكلات جامعه ما به حساب مى آيد. افراد، بسختى مى توانند با هم تفاهم، همفكرى و همكارى داشته باشند.

عيب روحانيان اين است كه وقتى درس خود را خواندند تك تك فكر مى كنند؛ در حالى كه، اگر جمعى فكر كنيم بسيار پسنديده تر و سودمندتر است. از خطرات تكروى، كثرت اختلاف و فاصله گرفتن روحانيين از همديگر است كه زيانها و خسارتهاى جبران ناپذيرى را ببار مى آورد.

اين تربيت خاصى است كه با وجود محاسنى كه دارد اما افراط و مبالغه در آن عيوبى را نيز به بار آورده است كه هر روز شاهد و ناظر آن هستيم. اين مسأله اساس هرگونه همكارى، نظم و تشكّل را بر هم مى زند

و با وجود آن، هيچ اميدى به پيشرفت نيست. هركس توجيه او نيز اين است كه «وظيفه ام را اينگونه تشخيص داده ام».

با اين طرز فكر و اين نوع تربيت، نمى توان اميدوار بود كه كارهاى اساسى انجام شود؛ زيرا مادامى كه آمادگى براى پذيرفتن سخن ديگرى، انعطاف و تفاهم وجود ندارد نمى توان اميدى به همكارى جدّى داشت و از چنين جامعه اى چگونه مى توان انتظار رشد داشت. اين يكى از مشكلات بزرگ جامعه ماست كه متأسفانه به آسانى قابل حل نيست.

اين فكر، كه «نظر هر مجتهدى براى خودش حجّت است»، به اين معنا نيست كه مجتهد در يك اطاق دربسته بنشيند و حرف كسى را نشنود و فقط آنچه را خود مى فهمد ملاك عمل و حجت قرار دهد. اينگونه نيست، بلكه بايد از نظرات ديگران نيز مطّلع شد. در فقه نيز اينگونه است: اگر بخواهيم مسأله اى را بررسى يا درباره مطلبى تحقيق كنيم بايد ببينيم كه در آن مسأله چند قول وجود دارد و فقها درباره آن، چه گفته اند و نقض و ابرام آنها چيست؛ نمى توان يكسره به سراغ روايت و آيه رفت و به استنباط پرداخت؛ مشى فقها اينگونه نيست. بررسى اقوال ديگران بدين منظور است كه شايد ديگران مطلبى را فهميده باشند كه به ذهن ما خطور نكرده است. همين مطلب درباره فقهاى معاصر نيز صادق است.

به همان دليل كه مراجعه به افكار ديگران (فقهاى گذشته) مى تواند به صحت اجتهاد كمك كند مراجعه به افكار معاصران نيز همين فايده را دارد. اگر بررسى آراى آنها، براى افراد عادى، در حد معقول لازم است، در اين موارد، براى مجتهد ديگر به طريق اولى لازم مى باشد.

براى حل اين مشكل، بايد افكار به هم نزديكتر شود تا احساس وحدت بيشترى كنيم. اين كار به سود اسلام است. به هر قيمتى كه هست

بايد فكرها به هم نزديك شود، بويژه كسانى كه هدف مشترك الهى و درد دين دارند، بايد بيشتر به اين امر همت گمارند. تفاهم، نزديك شدن دلها و افكار به همديگر، عيبها را كمتر مى كند و بدبينى ها را از بين مى برد. سود آن نيز عايد جامعه اسلامى خواهد شد.

يكى از مصاديق حديث شريف «تَزاوَرُوا و تلاقُوا و تَذاكَرُوا و أَحيُوا أَمرَنا»(1) همين مواردى است كه ذكر شد. روايات و سيره ائمه(عليهم السلام)گوياى اين است كه مردم بايد با هم باشند، با هم فكر كنند و در مسائل زندگى و اجتماعى به يارى هم بشتابند و همفكرى و مشورت داشته باشند. حديث شريف نبوى(صلى الله عليه وآله) كه مى فرمايد: «جُلُوسُ ساعَة عندَ العُلَماءِ أَحبُّ اِلىَ اللّهِ مِن عِبادَةِ أَلفَ سَنة»(2) داراى نكات قابل تأملى است: ايشان نمى فرمايد جلوسُ ساعة عندالمعلّم، بلكه مى فرمايد: «جُلُوسُ ساعة عِندَ العُلَماءِ». اين تعبيرْ بسيار زيبا و مشخص كننده روش تربيتى و تعليمى اسلام است كه از زبان پيامبر(صلى الله عليه وآله) بيان شده است. پيامبر(صلى الله عليه وآله)اين سخن را در زمانى فرمودند كه هنوز اختلافات شيعه و سنى وجود نداشت.

علاوه بر استفاده هاى علمى كه از همكارى بدست مى آيد، يك روش تربيتى نيز مى باشد كه بايد خود را بدان عادت دهيم تا با هم باشيم و با هم فكر كنيم و سعى كنيم كه همه يك فكر داشته باشيم.

بهترين راه، براى موفقيتْ كار گروهى است. همكارى افراد با يكديگر موجب مضاعف شدن نيروى آنها مى شود و با زيادتر شدن تعداد افراد، نيروها به صورت تصاعدى افزايش مى يابد.

يكى از وظايف ما اين است كه سعى كنيم بهتر درس بخوانيم. دوم


1ـ بحارالانوار ج 74، ص 351، باب 21، روايه 20.

2ـ بحارالانوار ج 1، ص 205، باب 4، روايه 33.

آنكه سعى كنيم فعاليتهاى علمى و تبليغى خود را به صورت جمعى درآوريم و حتى المقدور، از تكروى، تنها فكر كردن و تنها كار كردن احتراز كنيم. بايد خود را براى كار جمعى بسازيم تا با تبادل نظر و پخته تر شدن افكار، پيشرفت بيشتر حاصل گردد؛ همچنان كه در تكروى، بُرد كار خيلى كمتر است. انقلاب اسلامى و پيروزيهاى مردم ما در واقع مرهون همين اصل است كه افراد با نيروى اتحاد و همكارى پيش رفتند وگرنه با عمل فردى، هرگز انقلاب به پيروزى نمى رسيد.

نعمت همدلى، همكارى و هميارى نعمت بسيار بزرگى است كه بايد قدر آن را دانست و در حفظ و رشد آن، اهتمام كرد تا در همه حوزه هاى علميه و در بين روحانيت به شكل الگو در آيد.

اگر روحانيت بخواهد كه در اجتماع منشأ اثر باشد و بتواند خلأهايى را كه در جامعه و بخصوص در حوزه وجود دارد، برطرف كند بايد روح همدلى را در خود تقويت كند. اين امر ممكن نيست جز با گذشت. اگر روح گذشت و نفس كشى وجود داشته باشد همدلى و انجام كارهاى اجتماعى ممكن است؛ اما اگر در پس همه حرفها خودخواهى باشد تلاشها به جايى نمى رسد و پس از مدتى كوتاه، زدگى و خستگى ايجاد مى شود و به تدريج، حالت انزوا و دورى از فعاليتهاى اجتماعى به وجود مى آيد.

اولين شرط همكارى و همفكرى گذشت است. اگر روح گذشت وجود نداشته باشد هيچگاه نمى توان با ديگرى زندگى كرد. خدا دو انسان را مثل هم نيافريده است؛ همه انسانها با هم اختلاف دارند، حتى دو برادر نيز مثل هم نيستند. پس براى همكارى با ديگران گذشت لازم است. بايد روح گذشت را در خود تقويت كنيم تا اين صفت براى ما ملكه شود.

وجود حساسيت و ناراحتى به دليل سخن يا رفتار ديگرى نشان دهنده عدم وجود اين صفت در ماست.

منفعت همكارى اجتماعى و استفاده از ساير نيروها بيش از منفعتى است كه از كار فردى بدست مى آيد. بنابراين، براى حفظ آن منفعت و به دست آوردن مصلحت كلى بايد از نظر و عقيده خود صرف نظر كنيم، اگر چه اين گذشت با روح طبيعى هيچ انسانى، سازگار نيست و هر انسانى استقلال طلب است و تصور مى كند كه هر چه خود مى گويد درست است.

مدير موفق كسى است كه صادقانه سعى كند روح همكارى را در همكاران خود تقويت كند، نه فقط حرف خود را بر كرسى نشاند وگرنه خواه ناخواه، پس از مدتى جمع آنان از هم پاشيده مى شود و دلخوريها ظاهر مى گردد.

مدير شايسته سعى مى كند كه خود را محور كارها قرار ندهد، بلكه مثل ساير افراد نظر منطقى خود را مطرح مى كند و در نهايت، به نظرات ديگران احترام مى گذارد و در صورتى كه نظر ايشان صحيحتر باشد از رأى خود صرف نظر مى كند و حتى طرف را بخاطر ارائه طرح و راهكار بهتر تشويق مى كند.

اگر بخواهيم كه خلأها پر شود بايد با تمرين خود را به گذشت و احترام به ديگران و افكار آنها عادت دهيم و با آنها صادقانه برخورد كنيم. كسى كه نسبت به دوست خود زرنگى مى كند نبايد توقع داشته باشد كه با او زرنگى نشود. ممكن است طرف مقابل ما شخص ساده اى باشد و بتوان او را خام كرد ولى همه اينگونه نيستند و با اين روش نمى توان با همه مردم زندگى كرد.

يك آدم زرنگ مى تواند با چند آدم ساده سازگار باشد ولى معمولا دو

نفر آدم زرنگ نمى توانند با هم كار كنند؛ چون هر كدام مى خواهد ديگرى را گول بزند. ممكن است كه در ظاهر با هم صميمى باشند اما به دليل خودخواهى بسيارى كه در دل هر دو وجود دارد نمى توانند با هم سازگارى واقعى داشته باشند.

كار اجتماعى يك ضرورت است. بايد سليقه ها را كنار گذاشت و اهميت كار اجتماعى را درك كرد. انسان بايد خود را به كار با ديگران عادت دهد وگرنه با اعمال سليقه فردى و خودپسندى كارها پيشرفت نمى كند و با وجود انبوه مشكلاتى كه در دنيا داريم، با كارهاى فردى نمى توانيم پاسخگوى آنها باشيم. چه عيبى دارد كه ما براى خدا تواضع كنيم. تواضع در همين موارد مصداق پيدا مى كند. در گوشه نشينى و انزوا محلّى براى بروز تواضع وجود ندارد.

تا وقتى انسان در اجتماع نيايد و با ديگران برخورد نداشته باشد انانيّت او ظهور نمى كند. با نشستن در خانه و نماز شب خواندن و تا سحر احياگرفتن انانيّت كشته نمى شود، بلكه شديدتر مى شود. بايد اين رياضت را در ظرف اجتماع تحمل كرد. تا انسان با ديگران برخورد نداشته و نفس او طغيان نكرده باشد موردى براى رياضت وجود ندارد. در آن صورت است كه مى تواند براى خدا و مصلحت اسلام از نظر خود بگذرد و نفس كشى كند. مخصوصاً با توجّه به اينكه در كارهاى اجتماعى اختلاف نظر زياد است و يك معيار دقيقى، كه بتواند همه جا معيّن كند كه حق با چه كسى است، وجود ندارد.

3ـ لزوم شهامت در تحقيق

در كار تحقيقى نبايد هيچ گونه استيحاشى وجود داشته باشد. اگر

فصلى تهيه و نوشته شد سپس مجبور به تعويض همه آن شديم نبايد ناراحت شويم. اغلب كارهاى ارزشمند هميشه از سوى افرادى عرضه شده است كه چنين شهامتى را در نوشتن داشته اند. ممكن است محقّق مطلبى را بنويسد و پس از مدتى رأى بهتر و دقت نظر بيشترى پيدا كند. چنانچه شهامت لازم براى جايگزين كردن مطلب صحيحتر و بهتر وجود نداشته باشد، هيچگاه كارهاى تحقيقىْ سودمند و موجب پيشرفت نخواهد شد.

4ـ پرهيز از سطحى نگرى

بديهى است پيشرفت علم هميشه با تلاش افراد سخت كوش و خستگى ناپذير و كنجكاو و ژرف نگر حاصل شده و خواهد شد و هيچ گاه هيچ فرد يا جامعه اى باسطحى نگرى و تنبلى و راحت طلبى به جايى نرسيده و نخواهد رسيد. سيره عالمان سخت كوش و مجتهدان مجاهد و فقيهان و فيلسوفان و عارفانى كه زندگى ساده و زاهدانه را برگزيده بودند تا بيشتر بتوانند به تحقيقات علمى بپردازند سرمشق خوبى براى دانش پژوهان ما مى باشد.

5ـ آزادانديشى و پرهيز از تقليد

مطلب ديگرى كه در تحقيقات علمى لازم است آزادانديشى و پرهيز از تقليد و دنباله روى بى دليل و بى منطق است. چيزى كه آفت بزرگى براى پيشرفت علمى محسوب مى شود و نهال بالنده دانش را در تنگناى كانال ساختگى خفه مى كند و مى خشكاند. زيان اين كار نه تنها دامنگير كسانى مى شود كه خود را در قالبهاى تحميلى محبوس و محصور كرده اند، بلكه

موجب بدگمانى و بدبينى ديگران نسبت به حقايق و معارف و احكام و قوانين اسلام نيز مى شود.

البته بايد توجه داشت كه آزادانديشى و رهايى از قيود تقليد و تعصب، به معناى تجويز بدعت گزاريها و نشر افكارالتقاطى و تفسيرهاى ساختگى و دلخواه از كتاب و سنت نيست. بديهى است كه خطر اين انحرافات و كژانديشى ها به هيچ وجه كمتر از خطر تعصب و تحجر نمى باشد. يافتن راه ميانه و مستقيم در ميان خطوط افراطى و تفريطى كار دشوارى است كه تنها با اعتدال سليقه و تلاش مخلصانه و تقواى علمى و استمداد از توفيقات الهى مى توان بدان دست يافت.

6ـ تخصّصى كردن علوم

با توجه به گسترش علوم و مسائل مطروحه در فقه و ابواب متعدد كتاب و سنت، ممكن است فقها نتوانند در تمام ابواب فقه دقيقاً اجتهاد كنند؛ لذا يكى از نظريات مطرح شده در اين زمينه اين است كه بهتر است كه ابواب فقه نيز تقسيم شود و هر فقيهى در يك قسمت متخصّص شود. مقلّدين نيز در هر يك از بخشهاى احكام اعم از عبادات، معاملات و... از هر مرجعى كه صلاح بدانند تقليد مى كنند. اين امر موجب مى شود كه مراجع در زمينه تحقيقى خود دقت كافى داشته باشند.

براى آنكه همه بتوانند به معارف گسترده و عميق اسلام آگاهى كافى پيدا كنند معقولترين راه اين است كه محققين در رشته هاى متعدد علوم اسلامى بطور تخصصى به تحقيق بپردازند و حاصل كار خود را در دسترس ديگران قرار دهند. اهميّت اين مطلب با توجّه به نكات زير بيشتر روشن مى شود:

اول، اسلام هم از نظر عرضى بسيار وسيع است و دامنه گسترده اى دارد و هم از نظر طولى مراتب معرفت آن بسيار متفاوت است. به عنوان مثال، توحيد، كه يكى از اصول مهم اسلام است، داراى مراتب متعددى است كه همه آن را يكسان درك نمى كنند. بنابراين، چون معارف اسلامى گسترده و از عمق ويژه اى برخوردار است، همه انسانها نمى توانند تمام معارف آن را آنگونه كه هست بشناسند.

اگر همه بخواهند در پى شناخت تمام ابعاد اسلام باشند بايد از ساير مسائل زندگى خود دست بشويند؛ در نتيجه، زندگى دنيوى آنها مختل مى شود. پس بايد فقط عده اى به دنبال فهم حقايق اسلام بروند و اين عده نيز به دليل گستردگى و عمق معارف اسلام نمى توانند در همه ابعاد دين متخصّص شوند. از اينرو، هر كس بايد در بخشى از معارف اسلام به تحصيل و تحقيق بپردازد تا در آن رشته تخصص پيدا كند.

دوم، ما معتقديم كه سعادت دنيا و آخرت جز از راه اسلام حاصل نمى شود و اسلام مجموعه اى از معارف، ارزشها و دستوراتى است كه بايد آن را هر چه بيشتر شناخت تا بهتر بتوانيم براى سعادت خود از آنها استفاده كنيم.

سوم، ما غير از پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليهم السلام) كه علم الهى داشتند و معارف را از ناحيه خداوند به صورت لدنّى دريافت كرده بودند و به همه معارف اسلام آشنايى داشتند، فرد ديگرى را سراغ نداريم كه به همه معارف اسلامى آنگونه احاطه داشته باشد. حتى شاگردان ائمه(عليهم السلام) نيز چنين نبودند و نمى توانستند باشند. لذا، ائمه(عليهم السلام)سعى مى كردند كه هر يك از شاگردان خود را در يك رشته تربيت كنند. شاگردان امام صادق(عليه السلام) كه هر يك در رشته اى خاص به وسيله آن حضرت تربيت

شده و در آن رشته تخصص پيدا كرده بودند، بسيار معروفند.

چهارم، اگر عده اى به شكل تخصّصى به تحقيق نپردازند و حقايق مورد نياز مردم را در رشته هاى گوناگون علوم در اختيار آنها قرار ندهند، بتدريج، شناخت مردم نسبت به اسلام ضعيف مى شود و با پيش آمدن موارد مشابه، به اشتباه مى افتند و براى دشمنان نيز امكان تحريف معارف دينى و التقاط پيش خواهد آمد و اسلام و مسلمانان با خطر بزرگى مواجه خواهند شد.

بنابر اين، تخصّصى شدن معارف اسلامى ضرورى است و بقاى اسلام و ارزشهاى الهى به تخصّصى شدن معارف دينى بستگى دارد. تخصّصى شدن دروس حوزه مسأله جديدى نيست و دست كم، از سى سال پيش اين مسأله بزرگانى امثال شهيد بهشتى، شهيد مطهرى، شهيد باهنر(رحمهم الله)و... نيز اين مطلب را مطرح كرده اند و در اين زمينه طرحهايى داشته اند.

بنابر اين، بحث تخصصى شدن آموزش در حوزه بحث جديدى نيست، بلكه در چند دهه اخير مورد توجه شخصيتهاى برجسته حوزه بوده و اكنون كه موقعيت بهترى فراهم شده است بايد بيشتر در پى تحقق اين ايده باشيم.

خلاصه و نتيجه:

امروز غيراز فقه و اصول كه اسكلت دروس حوزه را تشكيل مى دهند نياز به دروس ديگرى هم هست. برخى از اين دروس نياز ضرورى هر روحانى مى باشد. بنابراين، بايد به عنوان دروس عمومى براى تمامى طلاب - در هر رشته اى كه باشند - در نظر گرفته شود. همانطوركه يك طلبه نياز به اطلاع از ادبيات عرب دارد تا بتواند عبارات عربى كتاب و

سنت را درست بخواند و معناكند، امروز يك روحانى اطلاعات جنبى ديگرى غيراز فقه و اصول نياز دارد تا بتواند در جامعه موفق باشد. آشنايى با منطق، فلسفه و نيز آشنايى با مبانى علوم انسانى از ضروريات زمان ماست. اينها معلومات عمومى است كه هر روحانى كه مى خواهد در جامعه فعاليت كند بايد عالم به آنها باشد.

علاوه بر اين لازم است در زمينه علوم انسانى - گذشته از آشنايى همه طلاب - نيروهايى متخصص تربيت شوند. همانطور كه در فقه و اصول مجتهد نياز داريم، در ساير زمينه ها نيز به متخصص نياز است. لازم است كسانى در تاريخ اسلام تخصص يابند، كسانى متخصص در فلسفه و كسانى در ساير رشته هاى علوم انسانى كاركنند تا بتوانند نظرات اسلام را در اين زمينه ها تبيين كنند.

بسيارى از مسائلى كه در علوم انسانى مطرح مى شود و امروز در دانشگاهها به عنوان آخرين تحقيقات علمى به خورد جوانهاى ما مى دهند با بنياد دين در ستيز است.

پس بايد گروهى از روحانيون به آموختن علوم انسانى بپردازند و به اصطلاحات و زبان آنها آشنا شوند تا بتوانند؛ اولاً، آن شبهات را درست درك كنند و ثانياً، پاسخى كه قابل فهم آنان و به زبان خود آنان باشد بدهند و بدين طريق از انحراف جوانان مسلمان جلوگيرى شود. ازاين رو بايد در برنامه هاى درسى حوزه اين دروس براى گروهى به صورت تخصصى (علاوه بر آشنايى به مبانى كه براى همه لازم است) درنظر گرفته شود تا اگر اكنون چنين افرادى نداريم كه بتوانند اين شبهات را به خوبى پاسخ دهند، دست كم در آينده عده اى متخصّص در اين علوم داشته باشيم. اكنون اكثريت طلاب و فضلا از اين مفاهيم اطلاع ندارند، چه رسد به

اينكه بتوانند پاسخگوى شبهات مربوطه باشند.

حتى بالاتر از اين، ما نبايد منتظر باشيم كه در اروپا يا آمريكا ايده يا مكتبى پيدا شود و مطالبش منتشر شود، به زبانهاى زنده دنياترجمه شود، آنگاه بعد از آنكه كهنه شد و دشمن كار خودش را كرد و طعمه اش را شكار كرد و به هدفش رسيد، به فارسى ترجمه شود و اتّفاقاً يك عالم دينى آنرا بخواند و سپس اگر قادر بود به پاسخ بپردازد. كه اگر هم پاسخى داده شود«نوش دارو بعداز مرگ سهراب» است. اين حركتى انفعالى است و كافى نيست، بلكه ما بايد آنقدر قوى باشيم كه بتوانيم موضع تهاجمى داشته باشيم؛ قبل از اينكه آنها افكارشان را به ما تحميل كنند و به مغز جوانهاى ما وارد كنند، ما به آنها هجوم آوريم و بافته هاى فكرى آنها را درهم بريزيم.

انديشه هاى آنان غالباً ضعيف و همانند تار عنكبوت است؛ «ان اوهن البيوت لبيت العنكبوت» اما در عين حال مردانى با همت لازم است كه با آنها مبارزه كنند و وهن و سستى افكار آنها را آشكار نمايند. و اين جز با بكارگرفتن زبان مناسب خودش امكان ندارد.

از سوى ديگر باتوجه به اينكه هربخش از علوم و معارف اسلامى باتعدادى از علوم عقلى و تجربى مربوط مى شود هنگامى مى توان برترى اسلام را در هر عرصه اى ثابت كرد كه از جديدترين نظريات مربوطه به آن آگاه باشيم و توان بررسى و ارزيابى و مقايسه آنها با نظرات اسلام راداشته باشيم، وگرنه بامطرح كردن يك سلسله كليات و شعارها نمى توان توجه انديشمندان جهان رابه حقايق اسلام جلب وحقانيت معارف اسلامى را براى آنان اثبات كرد.در اثر فقدان زبان مشترك امكان تفاهم و بحث هاى تطبيقى بوجود نمى آيد و ديگران از معارف اسلام بى اطلاع

مى مانند و حتى گاهى دچار بدفهمى ها و كژانديشيهايى مى شوند و اسلام رامخالف علم و تمدن و عقل مى پندارند، يا احكام و قوانين اسلامى را بدوى و خشن و نامناسب با جوامع مترقى وپيشرفته مى انگارند و توده هاى ميليونى مردم هم به تبعيت از دانشمندانشان نسبت به اسلام بدبين مى شوند.

در هرحال حجت برايشان تمام نمى شود. و مسئوليت كسانيكه متصدى تبيين و دفاع از اسلام را به عهده دارند آشكار مى شود. از اين رو لازم است علاوه بر فقه و اصول، در زمينه علوم عقلى و علوم انسانى به پرورش متخصص اقدام كنيم. يعنى فضلايى راتربيت كنيم كه علاوه بر اينكه اسلام شناس هستند، دست كم در يكى از علوم انسانى تخصص يافته باشند و بتوانند مبانى آن را بررسى و نقاط ضعف آن را نمايان سازند.

طرح پيشنهادى:

از آنچه گذشت آشكار شد كه براى اينكه حوزه بتواند پاسخگوى نيازهاى دينى جامعه باشد و نيز بتواند رسالت خود را مبنى بر نشر معارف اسلامى در سراسر جهان به خوبى ايفا كند بايد هم از نظر كمى و هم از نظر كيفى تحولاتى بپذيرد. از جمله، بايد در برنامه هاى درسى و تحقيقاتى تجديد نظرهايى انجام گيرد. برنامه اى تدوين شود تا علاوه بر اينكه از اتلاف وقت و هدررفتن نيرو و امكانات جلوگيرى شود، نيروهايى كارآمد وشايسته و متخصص تربيت شوند تا بتوانند به عنوان يك روحانى به ايفاء نقش خود بپردازند.

در زمينه تدوين برنامه اى جامع، در گذشته، اينجانب به اتفاق برخى از

دوستان طرح جامعى فراهم كرديم، اكنون بخش هايى از آن عملى شده و نيز شرايط براى طرح مجدد آن مناسبتر به نظر مى رسد.

براساس اين طرح دوران تحصيلى طلاب طى 15 سال زمانبندى شده است. اين 15 سال به 3 دوره عمومى، نيمه تخصصى و كاملاً تخصّصى تقسيم مى شود؛ هريك از دوره هاى فوق 5 سال زمان مى برد.

دوره نخستين، يك دوره عمومى است كه طى آن دروس ادبيات عرب، معانى و بيان، منطق، فقه و اصول، علوم قرآنى، تاريخ اسلام، اخلاق و عقايد خوانده مى شود. اينها حداقل معلوماتى است كه هر روحانى(در ساده ترين موقعيتها) بايد دارا باشد.

پنج ساله دوم، دوره نيمه تخصصى است و حداقل به 3 دسته تقسيم مى شود: رشته وعظ و تبليغ، رشته فقاهت و علوم نقلى، رشته علوم انسانى و علوم عقلى؛ در هرسه رشته دروس فقه و اصول، فلسفه و تفسير قرآن وجود دارد، گرچه سطح و مقدار آنها در هر رشته متفاوت است. هر رشته نيز دروس اختصاصى ويژه اى خواهد داشت.

پنج ساله سوم، كاملاً تخصصى خواهد بود و هريك از رشته هاى سه گانه قبلى در اين دوره به چندين رشته كاملا تخصصى منشعب مى شود. بسته به عمق و گستردگى كار و وجود زمينه هاى لازم حتى مى توان بسيارى از جزئيات را به عنوان يك رشته مطرح كرد و بدين طريق به پيشرفت هاى قابل توجهى دست يافت. مثلا كسانى كه علوم نقلى و تعبدى مى خوانند عده اى در حديث متخصص مى شوند، عده اى در رجال، عده اى در تفسير، عده اى هم در فقه و اصول كه آن هم رشته ها و شاخه هايى دارد. عده اى براى قضاوت و عده اى براى تدريس تربيت مى شوند و...

علوم انسانى و علوم عقلى نيز خود به دهها رشته تقسيم مى شود، مثلا رشته فلسفه مى تواند در دوره تخصصى عنوانهاى جزئى ترى را مورد برسى قرار دهد. گرايهشاى،كلام (مخصوصاً توجه به كلام و كلام جديد از ضروريات زمان مى باشد.)(1)، عرفان، فلسفه غرب، فلسفه اسلامى، فلسفه هاى تطبيقى، فلسفه علوم، فلسفه حقوق، فلسفه اخلاق و ... مى تواند بخشى از موارد بررسى باشد. يا هريك از رشته هاى علوم انسانى خود به رشته هاى فرعى ترى تقسيم مى شود؛ رشته تاريخ به تاريخ اسلام، تاريخ اديان، تاريخ باستان، تاريخ معاصر و... . قابل تقسيم است. و ساير رشته هاى علوم انسانى نيز چنين است.

پس از اين مرحله، مرحله تحقيق است؛ كسانيكه رشته تبليغ يا قضاوت يا ... را برگزيده اند به كارهاى عملى و اجرايى مى پردازند و فارغ التحصيلان ساير رشته ها نيز به تدريس و تحقيق خواهند پرداخت.

البته روشن است كه اجراء و تكميل اين طرح نياز به تشكيل شوراى برنامه ريزى و نظارت دارد تا به همكارى گروههاى ديگرى كه براى تدوين كتب درسى تشكيل مى گردد، تدريجاً مراحل مختلف اين طرح به آزمايش گذاشته شود و با استفاده از تجربه هاى عينى و نتايج بدست آمده همواره در جهت تكميل آن كوشش شود. و نيز دوره هايى براى ارتقاء سطح دروس و كيفيت تدريس اساتيد درنظر گرفته شود و مهمتر از همه اينكه يك دوره انتقالى( از وضع موجود به وضع مطلوب) را سامان دهد.


1ـ رهبر انقلاب نيز بارها توجه به رشته كلام را توصيه فرمودند. از جمله، در ديدار با شوراى سياست گذارى حوزه علميه قم لزوم توجه به رشته كلام به موازات پرداختن به فقه را توصيه نمودند: طرح مباحث كلامى با توجه به تشكيكهاى فراوانى كه در مسايل اعتقادى مى شود نيازى بسيار جدى است چرا كه بدون تعميق عقايد و باورها نمى توان محيط ها و انسانها را اسلامى ساخت. روزنامه جمهورى اسلامى، مورخ 17/6/75

در اين طرح علاوه بر اينكه در تمام رشته ها دوره اول و دوم فقه و اصول گنجانده شده، در پنج ساله دوم رشته خاص فقاهت به عنوان يكى از سه رشته اصلى مشخص شده است. و محصلين اين رشته عمده وقت خود را صرف فراگيرى فقه و اصول و مقدمات لازم مى كنند. در اين پنج ساله متون درسى تدريس مى گردد؛ متونى كه بر اساس اصول تعليم و تربيت و با توجه به روشهاى پيشرفته و با اولويت دادن به مسايل مورد نياز جامعه نگاشته مى شود. ضمناً در اين دوره طلبه به روش تحقيق و نگارش آشنا مى شود و عملا به كارآموزى و تحقيق در فقه مى پردازد و خود را براى تحقيق در رشته تخصصى فقه در دوره پنج ساله سوم آماده مى كند. در دوره سوم رشته هاى مختلف فقه ايجاد مى شود و در رشته هاى گوناگون از عبادات، معاملات، حقوق و سياست اسلامى و غيره تخصص مى يابند.

با تخصصى شدن بخشهاى مختلف فقه زمينه براى تحقيقات عميق در هر رشته با استفاده از وسايل جديد و كتابخانه ها و مراكز علمى جهان فراهم مى گردد. در اين برنامه، فقها علاوه بر مهارت در رشته تخصّصى خودشان، با مبانى علوم انسانى و علوم تجربى و رياضى مربوطه آشنا مى شوند كه تاثير مهمى در تعميق و توسعه فقه خواهد داشت. گذشته از اين در مسايل فقهى آگاهيهاى خاصى از علوم تجربى، بخصوص براى موضوع شناسى در مسايل اجتماعى، اطلاع از علوم مربوطه اعم از علوم تجربى و علوم اجتماعى ضرورت دارد. البته در گذشته بعضى از علوم، مانند طب و هيئت و رياضيات در حوزه ها تدريس مى شده و در ابوابى از فقه براى تشخيص موضوعات، مورد استفاده قرار مى گرفته است. مثلا در باب قبله از علم هيئت و در باب ارث از رياضيات استفاده مى شده است.

ولى امروزه با توجه به پيدايش مسايل مستحدثه و با توجه به پديدآمدن مكاتب مختلف اقتصادى و اجتماعى ضرورت تخصصى شدن بخشهاى مختلف فقه آشكار شده و تعمق درهر بخش خاص، آگاهى از يك سلسله معلومات مربوط به آن بخش را مى طلبد.

تأسيس بخش آموزش «مؤسسه در راه حق» و پس از آن «بنياد باقرالعلوم» و اينك «مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمينى(رحمه الله)» براى دست يابى به اهداف مطرح شده فوق بوده است. ما به اين نتيجه رسيده بوديم كه اگر نمى توانيم اين اهداف را در كل حوزه تحقق بخشيم، دست كم واحدى نمونه تأسيس نماييم و حداقل گروهى تربيت شوند تا بتوانند بخشى از نيازهاى فكرى و فرهنگى جامعه را برآورند.

خوشبختانه فارغ التحصيلان اين مجموعه با استقبال خوبى در جامعه و مراكز فرهنگى مواجه شده اند و همينان ميدان دار مبارزه باانحرافات فكرى وعقيدتى مى باشند.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org