قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس سى و هشتم

 

 

شناخت خداوند و نظام حكيمانه او

 

 

 

انسان و ارتباط با خداوند

لزوم توجه به خداوند در تنگناها و فراخى‌ها

لزوم درخواست و يارى جستن از خداوند

بازتاب شناخت و يقين به تدبير حكيمانه خداوند

نقش سختى‌ها در فرايند تكامل و تعالى انسان

قناعت و بى‌نيازى از خلق

 

 

 

 

 

 

شناخت خداوند و نظام حكيمانه او

«يا أَباذَرٍّ؛ أَلا أُعَلِّمُكَ كَلِمات يَنْفَعُكَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِنَّ؟ قُلْتُ: بَلى يا رَسُولَ‌اللّهِ. قالَ: إِحْفَظِ اللّهَ يَحْفَظْكَ، إِحْفَظِ اللّهَ تَجِدْهُ أَمامَكَ. تَعْرَّفْ إِلَى اللّهِ فِى‌الرَّخاءِ يَعْرِفْكَ فِى‌الشِّدَّةِ وَإِذا سَأَلْتَ فَاسْأَلِ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ وَإِذا اسْتَعَنْتَ فَاسْتَعِنْ بِاللّهِ، فَقَدْ جَرى الْقَلَمُ بِما هُوَ كائِنٌ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ، فَلَوْ أَنَّ الْخَلْقَ كُلَّهُمْ جَهَدُوا أَنْ يَنْفَعُوكَ بِشَىْء لَمْ يُكْتَبْ لَكَ ماقَدَرُوا عَلَيْهِ وَلَوْ جَهَدُوا أَنْ يُضِرُّوكَ بِشَىْء لَمْ يَكْتُبْهُ اللّهُ عَلَيْكَ ما قَدَرُوا عَلَيْهِ.

فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَعْمَلَ لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ بِالرِّضا وَالْيَقينِ فَافْعَلْ وَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَإِنَّ فِى‌الصَّبْرِ عَلى ما تَكْرَهُ خَيْراً كَثيراً وَإِنَّ النَّصْرَ مَعَ‌الصَّبْرِ وَالْفَرَجَ مَعَ الْكَرْبِ وَإِنَّ مَعَ‌الْعُسْرِ يُسْراً.

يا أَباذَرٍّ؛ إِسْتَغْنِ بِغِنىَ اللّهِ يُغْنِكَ اللّهُ. فَقُلْتُ: وَما هُوَ يا رَسُولَ اللّهِ؟ قالَ: غَداءَةُ يَوْم وَعِشاءَةُ لَيْلَة، فَمَنْ قَنَعَ بِما رَزَقَهُ اللّهُ فَهُوَ أَغْنَى النّاسِ.»

 

انسان و ارتباط با خداوند

اين بخش از پندهاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) درباره ارتباط با خداوند و توجه به او در تنگناها و نيز كمك خواستن از او و بى‌نيازى از ديگران است. در ارتباط با مقام اول بايد گفت: انسان براى اين آفريده شده كه به مقام قرب خداوند برسد، لذا بايد همه فعاليت‌هاى او در راستاى حفظ ارتباط با خداوند باشد و اگر نيروهاى خود را صرف كار ديگرى كند، آنها را به هدر داده است. بايد همه قواى باطنى و ظاهرى و همه نعمت‌ها را در مسير ارتباط با خداوند به كار گرفت، گواينكه اين مسير بسيار وسيع و داراى شكلهاى گوناگون است كه هر يك مربوط به جهتى از جهات روح ماست؛ چراكه خداوند متعال روح ما را داراى چهره‌ها، ابعاد و شؤون

گوناگونى قرار داده است كه همه اين ابعاد در يك سمت جهت‌گيرى شده‌اند و بايد همه در جهت خداوند قرار گيرند. چنان نيست كه يكى از ابعاد وجودى ما در ارتباط با خداوند باشد و ساير ابعاد چنين نباشند.

   براى ابعاد وجودى انسان تقسيم‌بندى‌هايى شده است، مثلا گفته مى‌شود يك بعد از وجود انسان براى ارتباط او با خداوند است و يك بعد وجود او براى ارتباط با خودش هست و يك بعد آن براى ارتباط او با انسانهاى ديگر است و بعد ديگر وجود او براى ارتباط با ساير مخلوقات است. اين تقسيم‌بندى از نظر احكامى كه متوجه انسان مى‌شود مى‌تواند درست باشد: از بعد ارتباط انسان با خودش، بيان مى‌گردد كه چه چيزهايى براى بدنش نافع است و چه چيزهايى مضر است، فلان چيز حلال است و فلان چيز حرام. برخى از احكام، ارتباط انسان را با خداوند تعيين مى‌كند، مثل نماز و روزه. برخى از احكام ارتباط انسان را با خلق معيّن مى‌كند، مثل چگونگى رفتار و برخورد با پدر و مادر، خويشان، دوستان و يا دشمنان.

   اين دسته‌بندى پذيرفتنى است، اما بايد توجه داشت كه اين تقسيم شؤون انسان، به اين معنا نيست كه غير از مسير خداوند و حركت در جهت رسيدن به قرب او ما هدف ديگرى نيز داريم؛ بلكه بايد اذعان داشت كه همه ابعاد وجودى ما ـ با اختلافات عجيبى كه در آنهاست ـ همه به سوى يك نقطه هدف‌گيرى شده‌اند. يعنى همان ارتباطى كه انسان با انسانهاى ديگر دارد بايد براى خداوند باشد و نيز ساير ارتباطات.

   شكل كارهاى ما فرق مى‌كند: يكى به صورت نماز است و يكى درس گفتن و يا درس خواندن و يا انجام كارهاى روزمره، ولى همه اينها در صورتى براى ما مفيدند كه در نهايت براى خداوند باشند؛ لذا انسان بايد همه كارهايش و حتى تفكراتش براى خداوند باشد و جز او را نخواهد و نطلبد و نجويد.

يا رب ز تو آنچه من گدا مى‌خواهم *** افزون ز هزار پادشا مى‌خواهم

هركس ز در تو حاجتى مى‌خواهد *** من آمده‌ام از تو ترا مى‌خواهم.

   انسان علاوه بر كشش‌هايى كه براى تأمين ابعاد مادى وجود خويش و زندگى مادى و محدود خود دارد، كشش‌هايى به سوى زندگى نامحدود، غايت نامحدود، جمال، كمال و قدرت نامحدود دارد. در واقع ساختمان وجودى انسان براى هدف بى‌نهايتى ساخته شده است و غرايز در راستاى حركت به سوى جهان بى‌نهايت در انسان تعييه شده‌اند و آنچه به دنيا محدود مى‌شود، جنبه مقدميت دارد و براى اين است كه موتور حركت انسان از كار نيفتد و مسير خود را به سوى خداوند ادامه دهد.

   بايد توجه داشت كه آنچه انسان را انسان مى‌كند ارتباط با خداوند است، چراكه كمال نهايى انسان در ارتباط با خداوند است و اين ارتباط با شناخت و عمل حاصل مى‌گردد؛ در غير اين صورت انسان در رديف ديگر حيوانات بلكه پست‌تر است:

«أُولئِكَ كَالاَْنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ...»(1) آنان (گمراهان) مانند چهارپايانند بلكه گمراه‌ترند.

   در اين بين وجود انبياء و اولياى خدا و آثار علمى، سنت، سيره و قدرتى كه از آنها ظاهر شد نشانه ارتباط آنها با خداوند بود. البته گفتنى است كه وجود هر موجودى از نظر تحليل عقلى، عين ارتباط با آفريننده است و ممكن نيست آفريده‌اى با آفريننده خود ارتباط نداشته باشد، اما اين ارتباط تكوينى است كه در مجموعه نظام هستى تحقق دارد و گريزى از آن نيست و هيچ موجودى نمى‌تواند با خداوند ارتباط تكوينى نداشته باشد. منتها جداى از اين ارتباط تكوينى، انسان امتياز ديگرى دارد و خداوند اين قدرت را به او عنايت كرده كه مى‌تواند به بركت عقل، فهم و شعور خود اين ارتباط را درك كند و ارزش او به اين است كه اين ارتباط را بهتر و عميق‌تر درك كند.

   معمولا آغاز شناخت و ارتباط با خداوند از راه علم حصولى است كه در پرتو به كارگيرى فكر و استدلال عقلانى و فلسفى به‌دست مى‌آيد، امّا اين شناخت، پايان راه و نهايت كمال انسانى نيست و وى را به مقصد نمى‌رساند و باور و اعتقاد راسخ در او پديد نمى‌آورد. شناخت كامل، شناخت حضورى است يعنى انسان به مقامى مى‌رسد كه با همه


1. اعراف / 179.

وجود ارتباط با خداوند را درك مى‌كند، بلكه مى‌شود عين ارتباط با خداوند؛ نه اينكه فقط بداند. هدف دين اين است كه انسان را به چنين مقامى برساند. از حضرت على(عليه السلام) نقل شده كه فرمود:

      «ما رَأَيْتُ شَيْئاً إِلاّ رَأَيْتُ اللّهَ قَبْلَهُ وَبَعْدَهُ وَمَعَهُ.»

      چيزى را نديديم مگر آنكه قبل از آن و پس از آن و با آن خداوند را ديدم.

   اگر براى انسانى كه در جهت رسيدن به كمال مى‌كوشد، اين شناخت در اين دنيا به‌طور كامل حاصل نگشت، بايد زمينه‌اى فراهم سازد تا در عالم ديگر اين ارتباط را كاملا بيابد. از اين جهت در لسان دين و در اخبار اهل بيت، در بيان ارتباط با خداوند تعبير به رؤيت شده است و گفته شده كه بالاترين نعمت بهشتيان اين است كه به اندازه درجه كمال خود به مشاهده انوار الهى نايل مى‌گردند. آنان كه به بالاترين مقامات رسيده‌اند، هميشه برايشان مشاهده انوار الهى ميسّر است و آنان كه مقامشان فروتر است، كمتر برايشان تجليات الهى حاصل مى‌شود.

   نقل شده است كه يكى از علماى تهران كه مرد وارسته‌اى بود، بر اثر ابتلاى به سرطان از دنيا مى‌رود، يكى از بستگان ايشان ـ كه خيلى به او علاقه داشت ـ او را در خواب مى‌بيند و بعداً جريان خواب خود را ـ كه در واقع رؤياى صادقه بود ـ براى يكى از علماى قم چنين تعريف مى‌كند: وقتى آن عالم را در خواب ديدم، سؤال كردم در آن عالم ائمه اطهار و امام حسين(عليهم السلام) را زيارت مى‌كنيد؟ در جواب گفت: چه مى‌گويى! در اين عالم بين ما و سيدالشهداء، سى‌هزار سال فاصله است و بايد سى‌هزار سال انتظار بكشيم كه به زيارت ايشان موفق گرديم!

   بله بايد ديد انسان دل به چه مى‌سپرد و ارزش انسان در حد چيزى است كه بدان دل مى‌سپرد: كسى كه دلش به باغ و خانه تعلق دارد، در همان حد ارزش دارد، اما اگر دل به خداوند تعلق گرفت و با او پيوند خورد، ارزش آن بى‌نهايت مى‌گردد و ديگر در قيد تعلقات محدود و گذراى دنيا نيست و از همه چيز و همه كس جز خداوند دل مى‌كند:

آن كس كه ترا شناخت جان را چه كند *** فرزند و عيال و خانمان را چه كند

ديوانه كنى هر دو جهانش بخشى *** ديوانه تو هر دو جهان را چه كند.

   پس ارزش واقعى انسان به ارتباط با خداوند و نايل گشتن به مقام قرب اوست، نه به لذّت‌ها و اندوخته‌هاى مادى. انسانيت انسان به درك و توجهات قلبى اوست و بايد ديد كه دلش به كجا ارتباط دارد و هر قدر ارتباطش با خداوند عميق‌تر باشد و پيوند او محكم‌تر گردد، وقتى از اين عالم فانى رخت بربست انوار ربوبى بيشتر براى او تجلى مى‌كنند و بيشتر از مواهب و نعمت‌هاى الهى بهره‌مند مى‌شود؛ از اين رو پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى‌فرمايند:

«يا اباذرّ؛ الا اعلّمك كلمات ينفعك اللّه عزّوجلّ بهنّ؟ قلت: بلى يا رسول‌اللّه. قال: احفظ اللّه يحفظك»

اى ابوذر؛ آيا سخنانى را به تو نياموزم كه خداوند تو را بدانها سود بخشد؟ عرض كردم: بله اى رسول خدا. فرمود: سر رشته ارتباطات را با خداوند حفظ كن، تا خداوند ارتباطش را با تو حفظ كند.

   تمام پندهايى كه تاكنون ذكر گرديد نافع و سودبخش بودند، پس اينكه حضرت ابوذر را توجه مى‌دهند به اينكه سخنانى را برايت ذكر مى‌كنم كه خداوند تو را بدانها سود بخشد، گوياى اين است كه اين سخنان گلچين شده مطالب پيشين است و از اهميت خاصى برخوردار است و از اين جهت حضرت، ابوذر را به آنها توجه مى‌دهد. حضرت گوشزد مى‌كنند به ابوذر كه خداوند متعال بين خود و تو تكويناً ارتباطى قرار داده است، رشته ارتباطى بين مقام اعظم الوهيت و تو بنده ناچيز پيوند ايجاد كرده است سعى كن اين ارتباط محفوظ بماند و از هم نگسلد. اگر سعى كردى اين ارتباط را حفظ كنى خداوند نيز تو را حفظ مى‌كند، اين مضمون را حافظ در شعر زيباى خود گنجانده است:

گرت هواست كه معشوق نگسلد پيوند *** نگاهدار سر رشته تا نگه دارد.

   چه سعادتى از اين بالاتر كه بنده ناچيزى كه در عالم چيزى به حساب نمى‌آيد با خداى جهانيان ارتباط داشته باشد و چه موهبتى از اين بالاتر. پس بايد در حفظ آن بكوشد كه در

پرتو آن، عنايات همواره به او روى مى‌آورند، اما اگر در حفظ آن نكوشيد و رسم بندگى را بجا نياورد، نبايد انتظار داشته باشد كه مشمول الطاف و عنايات خداوند متعال قرار گيرد.

   شايد براى برخى ابهام داشته باشد كه چگونه بين من و خداوند ارتباط وجود دارد كه آن را حفظ كنم؛ بين من كه در اين عالم خاكى بسر مى‌برم و بين خداوند متعال و عرش الهى چه ارتباطى مى‌تواند وجود داشته باشد. براى رفع اين ابهام حضرت مى‌فرمايند:

      «احفظ اللّه تجده امامك.» ارتباطت را با خداوند حفظ كن تا او را در برابر خود بيابى.

   يعنى بين تو و خداوند فاصله‌اى وجود ندارد و او همواره در نزد تو حاضر است و از تو جدا نيست:

«... وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَمَا كُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصيرٌ»(1)

هر كجا باشيد او با شماست و خداوند به آنچه مى‌كنيد آگاه است.

   بنابراين اگر انسان مى‌خواهد مشمول عنايات خداوند متعال باشد تا او را از بلاها، شر شيطان و وسوسه‌هاى نفس حفظ كند [حفظ كردن در سخن پيامبر مطلق است و شامل حفظ كردن انسان از هر خطر مادى و معنوى مى‌شود.] بايد ارتباط خود را با خداوند نگهدارد و نگذارد ضعيف گردد.

 

لزوم توجه به خداوند در تنگناها و فراخى‌ها

سپس پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى‌فرمايند:

«تعرّف الى اللّه فى الرّخاءِ يعرفك فى الشّدّة.»

در حال فراخى خويشتن را با خداوند آشنا ساز تا تو را در حال تنگدستى بشناسد.

   از آنجا كه خداوند داراى قدرت بى‌نهايت است و هرچه در نظام عالم انجام مى‌گيرد به اراده و مشيت اوست و چيزى از دايره اراده او خارج نيست، در هر حال انسان بايد به او توجه داشته باشد. اگر در تنگنا و گرفتارى قرار گرفت، تنها به خداوند توجه كند و از او


1. حديد / 4.

بخواهد تنگناها را رفع كند و نيز هنگامى كه در آسايش قرار دارد به خداوند توجه كند، چراكه نعمت آسايش و راحتى را خداوند در اختيار او نهاده است.

   طبيعى است كه وقتى انسان دچار گرفتارى و رخداد ناگوارى مى‌شود به سوى خداوند روى مى‌آورد، چنانكه خداوند درباره مشركان مى‌فرمايد:

«فَإِذا رَكِبُوا فِى‌الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّيهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ.»(1)

وقتى بر كشتى سوار شوند (و كشتى به خطر افتد) با اخلاص كامل تنها خداوند را مى‌خوانند و چون به ساحل نجات رسيدند به خداوند يكتا شرك مىورزند.

   توجه يافتن به خداوند در هنگام سختى و گرفتارى و هنگامى كه امواج سهمگين بلا از هر سو انسان را فرا مى‌گيرد، هنر نيست. البته هستند كسانى كه آنقدر از درگاه خداوند رانده شده‌اند كه حتى در گرفتارى نيز سراغ خداوند نمى‌روند، اما كسى كه ذرّه‌اى ايمان در دلش باشد لااقل هنگام سختى و گرفتارى سراغ خداوند مى‌رود. پيامبر مى‌فرمايند: اگر مى‌خواهى هر وقت سراغ خداوند مى‌روى جوابت دهد و به فريادت رسد، در هنگام آسايش و راحتى رابطه‌ات را با خداوند حفظ كن و با او آشنايى بورز. چون اگر در آن هنگام از او بيگانه شدى، توقع نداشته باش كه در هنگام گرفتارى به فريادت رسد. در هنگام آسايش و راحتى به ياد خداوند باش كه در گرفتارى وقتى او را مى‌خوانى به تو لبيك بگويد.

   همه ما، كم و بيش، در زندگى خود مبتلا به گرفتارى‌ها و مصيبت‌هايى شده‌ايم و پس از چندى از آنها رهايى يافته‌ايم، اما بسادگى از كنار آنها گذشته‌ايم و در اطراف آن نعمت رهايى و آسايش كه خداوند پس از گرفتارى براى ما فراهم ساخت نينديشيده‌ايم. در حالى كه بلاها و گرفتارى‌ها براى بيدار ساختن انسان و توجه دادن او به خداوند است تا قدر نعمت‌ها را بشناسد.

   اگر موقعيت خطيرى براى ما رخداد: يكى از بستگانمان با كسالت شديدى مواجه شد و


1. عنكبوت / 65.

همه درهها به رويمان بسته بود و خطر ما را تهديد كرد، اگر در عين نااميدى و يأس و تن به بلا سپردن كسى به ما كمك كرد، پزشكى از راه رسيد و بالاخره امكانات معالجه بيمارمان فراهم گشت و از مهلكه نجات يافتيم و همين‌طور درصدها حوادثى كه براى ما پيش مى‌آيد و از سر ما رفع مى‌شود، بنگريم كه ما چه برداشتى از اين گشايشها داريم؟ آيا همه اينها را حمل بر تصادف مى‌كنيم و مى‌گوييم تصادفاً چنين و بهمان شد؟ چنين نيست، همه اينها لطف خداوند است و عنايت و لطف او شامل حال ما شد كه از خطر رهيديم.

   در نظام آفرينش آنچه واقع مى‌شود، همه مشمول اراده الهى است و هيچ چيز بدون خواست خداوند تحقق نمى‌پذيرد. اگر نعمتى به انسان مى‌رسد و يا بلايى از وى دور مى‌گردد، همه به اراده خداست. او اسباب و شرايطش را فراهم ساخته است، چه آن اسباب عادى باشند و چه غير عادى و چه ما بدانيم و چه ندانيم (گرچه وقتى ما به اسباب غير عادى ـ كه از آنها به اتفاق تعبير مى‌كنيم ـ توجه داشته باشيم، بيشتر تحت تأثير قرار مى‌گيريم.) خداوند است كه دائماً روزى انسان را مى‌دهد، چه به وسيله اسباب عادى، مثل كسب و كار و چه به وسيله اسباب غير عادى، مثل مائده آسمانى. رفع گرفتارى‌هاى انسان نيز از ناحيه خداوند است، چه از راههاى عادى و چه غير عادى.

   در يك تقسيم‌بندى مى‌توان انسانها را از لحاظ توجه به خداوند به سه دسته تقسيم كرد:

   دسته اول: كسانى كه در همه حال، چه در خوشى و رفاه و چه در گرفتارى و بلا به خداوند توجه دارند و به تعبير قرآن، هر صبح و شام به ياد او هستند و تنها در حال گرفتارى به او توجه نمى‌كنند:

«وَاذْكُرْ رَبَّكَ فِى نَفْسِكَ تَضَرُّعَاً وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدوِّ وَالاْصَالِ وَلاَتَكُنْ مِنَ الْغَافِلينَ.»(1)

خداى خود را با تضرع و پنهانى و بى‌آنكه آواز بركشى، در دل خود و در هر صبح و شام، ياد كن و از غافلان مباش.


1. اعراف / 205.

«فِى بُيُوت أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالاْصالِ.»(1)

در خانه‌هايى (مانند مساجد، خانه‌هاى انبياء و اولياء) كه خداوند اجازه داده رفعت يابند و در آنها ذكر خداوند شود و هر صبح و شام ذات پاك او را تسبيح و تنزيه كنند.

   راز اينكه اين دسته در همه حال به ياد خداوندند اين است كه با وجود همه نعمت‌هايى كه خداوند به آنها داده باز از او بى‌نياز نيستند و دست‌كم در دوام آن نعمت‌ها خود را به خداوند محتاج مى‌بينند و چون بر حسب اختلاف مراتب خويش نيازمندى خود را به خداوند درك مى‌كنند، نعمت و بلا برايشان تفاوتى ندارد. آنان بندگان شايسته‌اى هستند كه همواره خداوند را در نظر دارند و مورد توجه خداوند نيز هستند.

   دسته دوم: كه اكثر مؤمنان جزو اين دسته‌اند، كسانى هستند كه در حال نعمت و رفاه كمابيش مبتلا و غفلت مى‌شوند، ولى وقتى گرفتارى پيش مى‌آيد بيدار مى‌شوند و نسبت به خداوند اظهار نياز مى‌كنند. اين دسته نيز نسبتاً بندگان خوبى مى‌باشند، اما خداوند از آنها گله مى‌كند كه چرا وقتى به آنها نعمتى مى‌دهيم ما را فراموش مى‌كنند و وقتى نعمت از آنان گرفته مى‌شود، به خداوند متوجه مى‌شوند:

«وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى‌الاِْنْسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَ بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُ فَذُو دُعاء عَريض.»(2)

هنگامى كه به انسان نعمت مى‌بخشيم (از حق) روى مى‌گرداند و متكبرانه دور مى‌شود و هنگامى كه بدى به او مى‌رسد، دعائى گسترده دارد.

   دسته سوم: كسانى هستند كه در هيچ حال، حتى در گرفتارى‌ها رو به خداوند نمى‌آورند. عده‌اى از اين دسته برخى از بلاها را از جانب خداوند مى‌دانند، لذا وقتى آن بلاها بر آنان نازل مى‌شود دست به دعا برمى‌دارند؛ چون آن بلاها را برخاسته از اسباب غير طبيعى و نشانه قهر و غضب خداوند مى‌دانند. مانند قوم يونس كه وقتى عذاب بر آنان مقدر شد و نزديك بود كه نازل شود، چون مى‌دانستند كه آن عذاب نشانه غضب الهى است به خود آمدند و استغفار كردند؛ خداوند نيز آنها را نجات داد. اين دسته در ارتباط با بلاهايى كه


1. نور / 36.

2. فصّلت / 51.

تصور نمى‌كنند از جانب خداوند باشد، به خداوند توجه نمى‌كنند؛ خداوند اين دسته را نكوهيده، مى‌فرمايد:

«فَلَوْلاَ إِذْ جَائَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ.»(1)

چرا وقتى بلاى ما به آنها مى‌رسد توبه و تضرع و زارى نكردند، بدين سبب نكردند كه دلهايشان را قساوت فرا گرفت و شيطان كردار زشت آنان را در نظرشان زيبا نمود.

و در جاى ديگر مى‌فرمايد:

«ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِىَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الاَْنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِل عَمَّا تَعْمَلُونَ.»(2)

پس با اين همه (آيات قدرت الهى كه بر شما نمودار گشت) سخت دل گشتيد و دلهايتان چون سنگ يا سخت‌تر از آن شد، چه اينكه از پاره‌اى از سنگها نهرهاى آب مى‌جوشد و برخى ديگر از سنگها چون بشكافد آب از آن مى‌جوشد و پاره‌اى از آنها از ترس خداوند فرو ريزد و (اى سنگدلان بترسيد كه) خداوند از كردار شما غافل نيست.

 

لزوم درخواست و يارى جستن از خداوند

سپس حضرت در اين باره كه انسان فقط از خداوند بايد درخواست كند و به غير او روى نياورد مى‌فرمايند:

«و اذا سألت فاسال اللّه عزّوجّل و اذا استعنت فاستعن باللّه فقد جرى القلم بما هو كائنٌ الى يوم القيامة.»

اگر خواستى درخواست كنى از خداوند درخواست كن، هرگاه خواستى از كسى يارى جويى از خداوند يارى بخواه، زيرا قلم بر آنچه تا روز قيامت خواهد شد جارى شده است.


1. انعام / 43.

2. بقره / 74.

   طبيعى است كه انسان نيازهايى دارد و خود توان رفع آنها را ندارد و نمى‌تواند همه خواسته‌هايش را تأمين كند و خواه ناخواه سراغ كسى مى‌رود كه به او كمك كند و خواسته‌اش را تأمين سازد. پيامبر(صلى الله عليه وآله) به ابوذر مى‌فرمايند كه اگر بناست از كسى چيزى بخواهى از خداوند بخواه. وقتى مى‌نگرى نيازى دارى و خودت نمى‌توانى آن را تأمين كنى و مجبورى از ديگرى كمك بخواهى از خداوند كمك بخواه، چرا كه كسى بهتر از او به نياز تو آگاه نيست و كسى به مانند او توان براى رفع خواسته‌هاى تو را ندارد؛ چون همه هستى ملك اوست و قدرت او بر هر چيزى سيطره دارد و اگر بخواهد امرى تحقق يابد بايد به اراده و مشيت او باشد. بعلاوه خداوند متعال بيش از هر كسى به مخلوق و بنده خود محبت دارد و خير او را مى‌خواهد و از اين رو، خود به بنده‌اش فرمان داده است كه او را بخواند و از او درخواست كمك كند. در دعاى افتتاح مى‌خوانيم:

«أَللّهُمَ أَذِنْتَ لى فى دُعائِكَ وَمَسْئَلَتِكَ.»

خداوندا، به من اجازه دادى كه تو را بخوانم و از تو درخواست كنم.

   طبيعى است كه وقتى خداوند باب دعا و مناجات را به روى انسان مى‌گشايد، بر اجابت و پاسخ دادن آماده است و گذشته از اين همواره انسان را مشمول نعمت‌هاى خود مى‌سازد و شكى نيست كه از جمله نعمت‌هاى او، نعمت رهايى از بلاها و دفع آنهاست كه اين نعمت نيز توسط خداوند به انسان ارزانى مى‌شود. وقتى انسان به بلايى گرفتار مى‌شود، خداوند او را نجات مى‌دهد و گاه قبل از مبتلا شدن به گرفتارى، خداوند آن را دفع مى‌سازد. از اين جهت انسان همواره مرهون الطاف خداوند و محبت‌هاى اوست و بايد بداند كه تنها او قادر است به او يارى رساند و كارى در اين عالم بدون اذن او انجام نمى‌پذيرد؛ پس تنها از او بايد كمك بخواهد. در فراز ديگرى از دعاى افتتاح مى‌خوانيم:

«فَكَمْ يَا إِلهى مِنْ كُرْبَة قَدْ فَرَّجْتَهَا وَ هُمُوم قَدْ كَشَفْتَها وَ عَثْرَة قَدْ أَقَلْتَها وَ رَحْمَة قَدْ نَشَرْتَها وَ حَلْقَةِ بَلاء قَدْ فَكَكْتَها.»

پروردگارا، چه بسيار گرفتارى‌هايى كه از من رفع كردى و اندوه‌هايى كه برطرف

ساختى و لغزشهايى كه از آنها درگذشتى و رحمتى كه پراكندى و حلقه بلايى كه گشودى.

امام صادق(عليه السلام) مى‌فرمايند:

«إِذا أَرادَ أَحَدُكُمْ أَنْ لايَسْأَلَ رَبَّهُ شَيْئاً إِلاّ أَعْطاهُ فَلْيَيْأَسْ مِنَ النّاسِ كُلِّهِمْ وَ لايَكُونُ لَهُ رَجاءٌ إِلاّ عِنْدَاللّهِ فَإِذا عَلِمَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ ذلِكَ مِنْ قَلْبِهِ لَمْ يَسْأَلِ اللّهَ شَيْئاً إِلاّ أَعْطاهُ.»(1)

چون يكى از شما خواسته باشد هر چه از پروردگارش درخواست مى‌كند به او عطا كند بايد از مردم نااميد شود و جز به آنچه نزد خداوند است اميدى نداشته باشد، چون خداوند عزوجل اين را در دلش بنگرد هرچه از او بخواهد، به او عطا مى‌كند.

   هر يك از ما در روز لااقل ده بار مى‌گويد «ايّاك نستعين» اما در عمل چنين نيست و گويا عمل بسيارى از ما بيانگر اين است كه تنها از خداوند كمك نمى‌خواهيم و از ديگران كمك مى‌طلبيم. البته هستند كسانى كه در اين گفته صادقند و وقتى مى‌گويند «ايّاك نعبد و ايّاك نستعين» صادقند و واقعاً او را عبادت مى‌كنند و تنها از او كمك مى‌طلبند؛ اما ما از سر صدق نمى‌گوييم و دائماً دستمان نزد بندگان خداوند دراز است. در گرفتارى‌ها و مشكلات اميد داريم پدر و مادر، برادر، خواهر و دوستان به ما كمك كنند و گاهى توقع و اميد خود را ابراز نيز مى‌كنيم.

   پيامبر(صلى الله عليه وآله) سفارش مى‌كنند كه انسان فقط از خداوند درخواست كند و تنها از او كمك بخواهد و پس از آن ابوذر را به قضا و قدر و تقديرات الهى توجه مى‌دهند كه پيش از اين نيز درباره آن بحث گرديد. يكى از فوايد اعتقاد به تقديرات الهى و قضا و قدر اين است كه اگر رفاه، آسايش و مكنت و امر خوشايندى براى انسان پيش آمد سرمست نمى‌شود و يا اگر گرفتارى و امر ناگوارى برايش پيش آمد، چندان ناراحت نمى‌شود؛ چون مى‌داند آنچه رخ مى دهد تقدير الهى است و از آن گريزى نيست:

«مَا أَصابَ مِنْ مُصِيبَة فِى‌الاَْرْضِ وَ لاَ فِى أَنْفُسِكُمْ اِلاَّ فِى كِتَاب مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ


1. اصول كافى، ج 3، ص 219.

ذلِكَ عَلىَ اللَّهِ يَسِيرٌ.»(1)

هر رنج و مصيبتى كه در زمين (از قحطى و آفت و فقر و ستم) يا از نفس خويش به شما رسد پيش از آنكه در دنيا ايجاد كنيم در كتاب (لوح محفوظ) ثبت گرديده است و خلق آن بر خداوند آسان است.

   تصور نشود كه خداوند چگونه براى هر بنده‌اى از بندگان بى‌شمار خود، در طول تاريخ، هرچه در ارتباط با او تحقق يافته و مى‌يابد مقدر ساخته است، چون اين كار براى او آسان است و همين كه او اراده كند همه معلوماتى كه در نزدش حاضر است در لوح محفوظ مكتوب نيز مى‌گردد. سپس در آيه بعد دليل آن مطلب را چنين ذكر مى‌كند:

«لِكَيْلاَ تَأْسُوا عَلىَ مَا فَاتَكُمْ وَ لاَتَفْرَحُوا بِمَا اتكُمْ وَ اللَّهُ لاَيُحِبُّ كُلَّ مُخْتَال فَخُور.»

تا هرگز بر آنچه از دست شما مى‌رود دل تنگ نشويد و به آنچه به شما مى‌رسد دل شاد نگرديد و خداوند هر متكبر فخر فروشى را دوست نمى‌دارد.

   از جمله فوايد اعتقاد به تقديرات الهى اين است كه انسان پيوسته چشمش به دست خداوند است، چراكه مى‌داند هر چيزى را او مقدر ساخته است و مى‌تواند آن را تغيير دهد و از ديگران كارى ساخته نيست، تا دل به آنان ببندد. اگر رخداد ناگوار و گرفتارى برايش پيش آمد، مى‌داند خداوند متعال از روى حكمت آن را مقدر كرده، يا اگر چيزى از دستش گرفته شد، مى‌داند آن در لوح محفوظ الهى نوشته شده است و بر اساس تدبير حكيمانه خداوند اين قبيل جريانات بايد واقع شوند؛ از اين‌رو ناراحت نمى‌گردد و باز دستش را به سوى خداوند دراز مى‌كند و از او مى‌خواهد كه تنگنا و گرفتارى را رفع سازد. اگر نعمتى به ما ارزانى شد، سرمست و مغرور نگرديم و خود را نبازيم و خداوند را فراموش نكنيم، بلكه در آن حال بيشتر به خداوند توجه يابيم و به پاس ارزانى داشتن آن نعمت شكر كنيم و حالت تواضع و گدايى خود به درگاه خداوند را حفظ كنيم؛ نه اينكه به مانند قارون آن نعمت‌ها را ره‌آورد تلاش و سعى خود بدانيم:


1. حديد / 22.

«قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلىَ عِلْم عِنْدِى أَوَلَمْ‌يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعاً ...»(1)

قارون گفت: من اين مال و ثروت فراوان را با علم و تدبير خود به‌دست آوردم، آيا نمى‌دانست كه خداوند پيش از او امّت‌ها و طوايفى را كه از او قوّت (وثروت) و جمعيتشان بيشتر بود هلاك كرد.

   بدانيد آنچه داريد بر اساس تقدير الهى به شما رسيده است و خداوند اسبابش را فراهم آورده، بنابراين اگر بناست از كسى كمك بخواهيد، از كسى كمك بخواهيد كه همه امور به دست اوست و هر كارى با تقدير او انجام مى‌گيرد و اگر صلاح بداند مى‌تواند مقدرات خود را تغيير دهد. در هر حال بايد دستتان پيش او دراز باشد و چشم به رحمت او بدوزيد و وقتى كه به بلايى و مصيبتى گرفتار مى‌شويد، نبايد چندان دگرگونى در شما رخ دهد، چون آن بلا و مصيبت بر اساس جريان حساب شده‌اى رخ داده، بر اساس تدبير حكيمانه بوده است. پس جزع و فزع نكنيد و يقه خود را چاك نزنيد كه چرا چنين شد. با آه و زارى و جزع و فزع ما خداوند از حكمتش كارش صرف‌نظر نمى‌كند و از تدبير خود منصرف نمى‌شود.

   اگر نعمتى به شما داده شد، تصور نكنيد با زرنگى خود آن را به‌دست آورده‌ايد، بلكه تقدير الهى و تدبير حكيمانه خداوند موجب گشت آن نعمت به شما ارزانى شود و نيز براى امتحان و آزمايش شماست كه با آن نعمت چه مى‌كنيد. پس از فوايد اعتقاد به قضا و قدر اين است كه انسان بداند آنچه واقع مى‌شود از روى تدبير حكيمانه است و اگر كم و كاستى به نظرش آمد، چندان ناراحت نمى‌شود، چون مى‌داند كسى كه اين نظام را برپا ساخته، اين تقدير را تدبير كرده، بهتر از او به كرده خود آگاه بوده است و به خير و صلاح بندگان خود واقف بوده است. با توجه به آنچه ذكر شد پيامبر(صلى الله عليه وآله) پس از سفارش ابوذر به كمك خواستن از خداوند، او را به تقديرات الهى متوجه مى‌سازند:

«فقد جرى القلم بما هو كائنٌ الى يوم القيامة»

زيرا قلم بر آنچه تا روز قيامت تحقق خواهد يافت جارى شده است.


1. قصص / 78.

   قبلا تذكر داديم، اكنون نيز تأكيد مى‌كنيم كه نبايد از مسأله قضا و قدر و معارف الهى سوء استفاده كنيم. از حكمت‌هايى كه در بيان اين معارف نهفته است غافل شويم و فكر كنيم آنچه بناست واقع شود، انجام مى‌پذيرد و ما هيچ كاره‌ايم؛ پس خود را كنار بكشيم و شانه از زير بار وظيفه و مسؤوليت‌مان خالى كنيم! بايد بدانيم كه حركت و تلاش ما نيز در زمره تقديرات الهى است، بنابراين بايد بيشتر فعاليت و تلاش كنيم و بيشتر به انجام وظايفمان همّت گماريم و تصور نكنيم كه با تكيه بر قضا و قدر مى‌توان شانه از زير بار تكليف خالى كرد و تنبلى پيشه ساخت؛ اين از وسوسه‌هاى شيطان است.

   اعتقاد به قضا و قدر بايد موجب گردد كه ما بيشتر به خداوند توجه يابيم و تنها سراغ او برويم و بى‌جهت سراغ ديگران نرويم و تملق آنان را نگوييم و براى رسيدن به منافع خود وظايف و تكاليفمان را ترك نكنيم، نه اينكه فريب شيطان را بخوريم و تصور كنيم حال كه همه چيز مقدر است كارى از ما ساخته نيست؛ پس گوشه‌اى بنشينيم و اگر به تحصيل علم اشتغال داريم، درس نخوانيم. پيش خود بگوييم اگر بناست عالم بشويم، چه درس بخوانيم و چه نخوانيم عالم مى‌گرديم! اگر بناست عالم شويم مقدر شده است كه از راه درس خواندن عالم شويم و اگر درس نخوانيم عالم نمى‌گرديم. البته ممكن است بدون تلاش و زحمت، علمى به انسان عطا شود كه اين تفضل الهى است و گاهى نصيب انسان مى‌شود، اما به هر حال انسان در راه انجام وظيفه خود بايد تلاش كند و از هر كوششى دريغ نورزد.

   در ادامه پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى تأكيد سخن پيشين خود مى‌فرمايند:

«فلو انّ الخلق كلّهم جهدوا ان ينفعوك بشىء لم‌يكتب لك ما قدروا عليه و لو جهدوا ان يضرّوك بشىء لم‌يكتبه اللّه عليك ما قدروا عليه.»

اگر همه مردم بكوشند كه سودى به تو رسانند كه خداوند بر تو ننوشته است بر آن توانا نخواهند بود، همين‌طور اگر همه مردم بكوشند كه ضررى به تو رسانند كه خداوند بر تو ننوشته است بر آن توانا نخواهند بود.

اگر خواست و اراده خداوند متعال بر كارى تعلق گرفت، همه قدرت‌هاى پندارى عالم نمى‌توانند از آن جلوگيرى كنند:

«وَ اللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَ لكِنْ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَيَعْلَمُونَ.»(1)

خداوند بر كار خود غالب است، ولى بسيارى از مردم به اين حقيقت آگاه نيستند.

در آيه ديگرى مى‌فرمايد:

«وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلاَ كَاشِفَ لَهُ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْر فَهُوَ عَلَى كُلِّ شَىْء قَدير.»(2)

اگر از خداوند ضررى به تو رسد، هيچ كس جز خداوند نمى‌تواند تو را از آن ضرر برهاند و اگر از او به تو خيرى رسد (هيچ كس نتواند تو را از آن باز دارد) او بر هر چيز تواناست.

   بنابراين تصميم نهايى و اراده حتمى و قطعى از خداوند است، پس اگر چيزى مى‌خواهى از كسى بخواه كه چنين اراده و قدرتى دارد و سراغ كسانى نرو كه به مانند تو گداى ديگرى هستند و كارى از دستشان برنمى‌آيد و بدان كه اگر خداوند نخواهد كسى نمى‌تواند به تو كمك كند.

 

بازتاب شناخت و يقين به تدبير حكيمانه خداوند

آخرين نكته‌اى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به ابوذر گوشزد مى‌كنند كه اگر خود را به آن متصف سازد برايش ثمربخش و نافع خواهد بود، اين است كه معرفت او به حد يقين برسد. يقين داشته باشد كه آنچه خداوند مقدر كرده تحقق مى يابد و آنچه تقدير نشده انجام نخواهد گرفت و آنچه مقدر است لغو و بيهوده نيست و از روى تدبير حكيمانه انجام مى‌گيرد. با اين معرفت و شناخت مؤمن اطمينان دارد كه آنچه واقع مى‌شود به صلاح اوست، چراكه خداوند زيان و ضرر بنده‌اش را نمى‌خواهد، بخصوص بنده‌اى كه كارش را به خداوند واگذار كرده است. او با خيال راحت در راه انجام وظيفه‌اش مى‌كوشد و خاطرش جمع است كه آنچه واقع مى‌شود موافق حكمت الهى و به صلاح و نفع اوست، چه در ظاهر خوشايند باشد و چه ناخوشايند. او مى‌داند كه آنچه بر اساس قضا و قدر الهى رخ مى‌دهد خير است و در


1. يوسف / 21.

2. انعام / 17.

تقديرات الهى شر راه ندارد. طبيعى است كه اگر انسان به چنين يقين و معرفتى رسيد كه همه حوادث و رخدادهاى عالم را خير و مطابق تدبير حكيمانه الهى ديد، به آنچه واقع مى‌شود خوشبين خواهد بود و مطمئن است كه آنچه واقع شده خير است و انسان از خير خرسند مى‌گردد و ممكن نيست از آن بدش بيايد.

   البته اين يقين و معرفت و ايمان والا براحتى به دست نمى‌آيد و هر كس نمى‌تواند به آسانى چنين ايمانى را در قلب خود ايجاد كند و هر كس لياقت ندارد كه به چنين مقامى برسد. كسى كه مى‌خواهد به چنين مقامى برسد، بايد در راه تهذيب نفس و تحليه درون فراوان بكوشد و به مرحله‌اى برسد كه كاملا نفس خود را مهار كند و با عمل به دستورات الهى و درس گرفتن از سيره اولياى خداوند، به مراحل و مراتب عالى انسانى برسد كه همواره رضاى الهى و خواست خداوند را بر رضا و خواست خود مقدم بدارد و طبيعى است كه رسيدن به اين مقام كار هر كسى نيست و پيامبر سفارش مى‌كنند كه اگر كسى نتوانست به يقين و معرفتى برسد كه حوادث را به صلاح و خير خود ببيند و در برابر ناملايمات ناراحت نگردد، لااقل در برابر حوادث تلخ و ناگوارى كه رخ مى‌دهد صبر كند و بردبارى نشان دهد. بداند بى‌طاقتى و بى‌صبرى در مقابل آنچه مقدّر بود كه انجام بگيرد سودى نمى‌بخشد و هرچه بى‌تابى كند، آنچه خواست خداوند است انجام مى‌گيرد و براى جلوگيرى از آن، كارى از ما ساخته نيست.

   اگر مصيبتى براى او پيش آمده، به بيمارى و فقرى مبتلا گرديده، زلزله و يا سيلى هستى‌اش را به تاراج برده، يا هر حادثه ديگرى كه براى او اتفاق افتاده، صبر كند و تحمل پيشه سازد كه در اين صورت مورد عنايات خداوند قرار مى‌گيرد. البته اگر حادثه‌اى قابل پيش‌بينى است و با انديشيدن تمهيداتى مى‌توان از آن جلوگيرى كرد، انسان وظيفه دارد از آن جلوگيرى كند، اما چه بسا پيشرفته‌ترين كشورها با همه تجهيزات پيشرفته خود، گاه با حادثه و بلاى پيش‌بينى نشده‌اى مواجه مى‌شوند كه قدرت مقابله با آن را ندارند: چنانكه معروف است ژاپن زلزله‌خيزترين كشور است و براى مقابله با زلزله ساختمانهاى مقاوم و

ضد زلزله ساخته‌اند، تجهيزات كافى براى امداد رسانى به حادثه ديدگان از پيش تهيه ديده‌اند؛ چون در اين زمينه تجربه كافى دارند و پيشرفته‌اند و مى‌توانند سرمايه‌گذارى لازم را داشته باشند. با اين حال ديده شده كه يكى از اسفبارترين زلزله‌هاى عالم در ژاپن رخداده كه خسارات وارده بيش از خساراتى بوده است كه زلزله بر كشورهاى عقب‌افتاده تحميل كرده است.

   پس حوادثى مقدر است و رخ مى‌دهند و مردم از آنها بى‌خبرند و امر آن حوادث در دست مدبّر عالم و كسى است كه عالم با تدبير او اداره مى‌شود و او مى‌داند كه طبق چه فرمولى، چه وقت و كجا زلزله بايد واقع شود و كجا سيل بايد جارى گردد. ممكن است خداى ناكرده، براى ما نيز بلا و مصيبتى پيش آيد، حال اگر به تدبير حكيمانه الهى و نظام احسن خداوند يقين و معرفت داشته باشيم ناراحت نمى‌شويم؛ چون به تدبيرات الهى حسن ظن داريم و همه را خير و به صلاح خود مى‌بينيم. ما وقتى كاستى و ضعفى در كارى مى‌بينيم از آن ناراحت مى‌گرديم، اما اگر صددرصد آن را به صلاح و خير خود ببينيم، جا ندارد كه از آن ناراحت گرديم و غصه بخوريم. ممكن است كسى از شدت ناراحتى و بيمارى به خود بپيچد و درد امانش ندهد، اما وقتى مى‌بيند آن بيمارى به خير و صلاحش هست از آن استقبال مى‌كند. درست مانند كسى كه دندانش فاسد شده است و بايد آن را بكشد. او از كشيده شدن دندان خود استقبال مى‌كند و بابت آن پول مى‌پردازد، چون اين كار را به صلاح خود مى‌بيند و هيچ وقت ناراحت نمى‌شود كه چرا دندانم را كشيدم؛ چون مى‌داند دندان فاسد براى سلامتى بدن مضر است و بايد آن را كشيد.

   گاهى ناراحتى و بيمارى‌اى براى انسان پيش مى‌آيد كه مجبور است براى معالجه به كشور ديگرى برود و ميليون‌ها تومان خرج كند و يا براى حفظ سلامتى خود مجبور مى‌گردد كه عضوى از بدن خود را از دست بدهد و به آن معالجه و پولهايى كه خرج مى‌كند و يا عضوى كه قطع مى‌شود رضا مى‌دهد؛ اما اين بدان معنا نيست كه به مقام رضا رسيده باشد و از ته دل به آنچه رخ داده راضى باشد و گله‌اى نداشته باشد. ممكن است از آنچه رخ داده

گله‌مند باشد و اگر جرأت مى‌كرد لب به شكايت از خداوند مى‌گشود، چنانكه افراد ضعيف الايمان وقتى مصيبتى برايشان پيش مى‌آيد، طاقت از دست مى‌دهند و حتى از خداوند نيز شكايت مى‌كنند؛ با توجه به اين مطلب است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى‌فرمايند:

«فان استطعت ان تعمل للّه عزّوجلّ بالرّضا و اليقين فافعل و ان لم‌تستطع فانّ فى الصّبر على ما تكره خيراً كثيراً و انّ النّصر مع الصَّبر و الفرج مع الكرب و انّ مع العسر يسراً.»

پس اگر توانستى كه براى خداوند كارى را با رضا و يقين انجام دهى، انجام بده و اگر نتوانستى به صبر و شكيبايى در تحمل آنچه از آن كراهت دارى خير فراوان است. پيروزى همراه شكيبايى است و فرج و گشايش با غم و اندوه همراه است و همانا با هر دشوارى آسانى‌اى است.

   اگر توانستى به مقام رضا برسى ـ كه البته رضا در سايه يقين كسب مى‌شود و ايندو با هم ارتباطى تنگاتنگ دارند و تا كسى به مقام يقين نرسد نمى‌تواند به مقدرات الهى راضى گردد ـ خوشا به حالت كه به بهترين مقامات انسانى رسيده‌اى، چرا كه بهترين مقام و خصيصه انسان اين است كه به تقديرات الهى راضى باشد و از ته دل خرسند باشد و گله‌اى نداشته باشد. پس سعى كن رفتارت بر اساس رضا و يقين باشد كه در اين صورت حوادث تلخ و شيرين را بر خودت هموار مى‌كنى و هيچ ناراحتى و شكوه‌اى ندارى، اما اگر به اين حد نرسيدى و نتوانستى براى ناراحتى‌ها و ناگوارى‌ها توجيهى براى خود بيابى كه بدان دلخوش شوى، سعى كن در برابر سختى‌ها صبور باشى و جزع و فزع نكنى و آرامش خود را حفظ كنى. اگر نمى‌توانى از ته دل به آن ناگوارى‌ها راضى گردى، بدان كه از كمى معرفت توست كه نتوانستى به مقام رضا برسى و لااقل بى‌تابى نكن كه بى‌فايده است و عقل و ايمان خودت را حفظ كن. بدان كه اگر در برابر ناملايمات صبر كردى، خداوند خير فراوان به تو عنايت مى‌كند.

نقش سختى‌ها در فرايند تكامل و تعالى انسان

سپس براى تأكيد سخن خود مى‌فرمايند: پيروزى در گرو صبر و شكيبايى است و همراه با هر غم و اندوه و گرفتارى فرج نيز هست و با هر سختى آسانى نيز هست. در قرآن نيز خداوند مى‌فرمايد:

«فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً. إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً.»(1)

پس با هر سختى آسانى است و با هر سختى البته آسانى است.

   در قرآن كريم كمتر مطلبى دو مرتبه آن هم با حرف تأكيد «انّ» ذكر گرديده، اين بيانگر توجه و عنايت خداوند به آن مطلب است. در آيه فوق خداوند مى‌فرمايد با هر سختى آسانى است، نه اينكه پس از سختى آسانى است؛ گويا آسانى در درون سختى نهان است.

   در سوره «الشرح» خداوند با لحنى عطوفت‌آميز خاطر پيامبر را كه گويى آزرده گشته بود تسلى مى‌دهد و به او آرامش مى‌بخشد كه چگونه خداوند بار سنگين مشكلات را از دوشش برداشته، دشوارى‌ها را به آسانى مبدل كرده است. سپس مى‌فرمايد: با هر رنج و سختى آسانى است، پس اگر فراغت يافتى مجدداً خود را به زحمت بينداز و تلاشت را از سر گير. در واقع خداوند به اين نكته اشاره مى‌كند كه سختى‌ها و گرفتارى‌ها مقدمه كمال و پيشرفت انسان است و باعث نيرو گرفتن او مى‌شوند و از اين جهت مصيبت‌ها و سختى‌ها براى تكامل بشر ضرورت دارند:

«لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسَانَ فِى كَبَد.»(2)

براستى ما انسان را در رنج و مشقت آفريديم

   اين آيه گوياى نقش مهم رنج و مشقت‌ها در ساخته‌شدن انسان و تكامل اوست و الا اگر جز اين بود، خداوندى كه سرچشمه رأفت و رحمت است و سعادت و خير بنده خود را مى‌خواهد، او را قرين رنج و زحمت نمى‌كرد.


1. الشرح / 5 ـ 6.

2. البلد / 4.

   علاوه بر آنچه گفته شد، خداوند همواره بندگان خود را مى‌آزمايد، تا شايستگان باز شناخته شوند و در اين راستا براى تربيت و پرورش انسانها، دو برنامه تشريعى عبادات و برنامه تكوينى مصائب و مشكلات را قرار داده است كه در نهايت كسانى كه بخوبى از دستورات الهى پيروى مى‌كنند و سختى‌ها و دشوارى‌ها را به جان مى‌خرند به رحمت و معرفت الهى رهنمون مى‌گردند:

«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَىْء مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْص مِنَ الاَْمْوَالِ وَ الاَْنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِالصَّابِرِينَ. الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّالِلَّه وَ إِنَّاإِلَيْهِ رَاجِعُونَ.»(1)

ما شما را با سختى‌هايى چون ترس، گرسنگى، نقصان اموال، نفوس و آفات زراعت مى‌آزماييم و بشارت و مژده بده به صابران. آنانكه چون به حادثه‌اى سخت و ناگوار گرفتار شوند صبر پيشه سازند و بگويند: ما از آنِ خداييم و به سوى او برمى‌گرديم.

امام باقر(عليه السلام) مى‌فرمايند:

«إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لَيَتَعاهَدُ الْمُؤْمِنَ بِالْبَلاءِ كَما يَتَعاهَدُ الرَّجُلُ أَهْلَهُ بِالْهَدِيَّةِ مِنَ‌الْغَيْبَةِ...»(2)

خداوند بنده‌اش را مورد تفقد قرار مى‌دهد و براى او بلاها را اهدا مى‌كند، همان‌طور كه مرد براى خانواده‌اش از سفر هديه مى‌آورد.

   پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به خانه يكى از مسلمانان دعوت شدند، وقتى وارد منزل او شدند مرغى را ديدند كه بر بالاى ديوار تخم گذاشته و تخم آن به ميخى بند شده و نيفتاده است، رسول اكرم در شگفت شدند. صاحب خانه گفت: آيا تعجب كرديد؟ قسم به خدايى كه شما را به پيامبرى برانگيخت، هرگز آسيبى به من نرسيده است! رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) تا اين جمله را شنيدند برخاستند و در خانه آن مرد غذا ميل نكردند و گفتند: كسى كه هرگز مصيبتى نديده مورد لطف خداوند نيست!

   بنابراين اگر درست به بلا نگريسته شود، پى مى‌بريم كه سختى‌ها و بلاها نقش تربيتى و


1. بقره / 155 ـ 156.

2. اصول كافى، ج 3، ص 354.

بيدارگرى دارند. سختى‌ها انسانهاى خفته و بى‌تحرك را بيدار و هشيار مى‌سازند و عزم و اراده ايشان را برمى‌انگيزند و در واقع سختى‌ها انسان را آبديده مى‌كنند و به او مقاومت و استقامت مى‌بخشند. خاصيت زندگى دنيا اين است كه با سختى‌ها است و در اين بين هرچه بر مقاومت انسان افزوده شود، بر تكامل او افزون مى‌گردد و رفته رفته نبوغ و استعدادهاى نهفته او شكفته‌تر مى‌گردند و اين بيانگر لطف و عنايت الهى است. مولوى در بيان اين معنا مى‌گويد:

گندمى را زير خاك انداختند *** پس زخاكش خوشه‌ها برساختند

بار ديگر كوفتندش ز آسيا *** قيمتش افزون و نان شد جانفزا

باز نان را زير دندان كوفتند *** گشت عقل و جان و فهم سودمند

   در آيه ديگر خداوند مى‌فرمايد:

«... سَيَجْعَلُ اللّهُ بَعْدَ عُسْر يُسْراً.»(1)

خداوند به زودى بعد از هر سختى آسانى قرار مى‌دهد.

   اين آيه براى توجه دادن به كسانى است كه ظرفيتشان اندك است و وقتى با سختى و گرفتارى مواجه مى‌شوند نااميد مى‌گردند و خيال مى‌كنند همه چيز تمام شده است. حتى به دعا و توسل به اولياى خدا و درخواست از خداوند نيز روى نمى‌آورند و همه درها را به روى خود بسته مى‌بينند. مؤمن نبايد در برابر گرفتارى‌ها خود را ببازد، بلكه بايد آرامش خود را حفظ كند و بداند كه از پس هر سختى آسانى است و خداوند متعال چنين مقدر نكرده كه بنده‌اش هميشه با سختى روبرو گردد و زندگى‌اش همواره با سختى بگذرد. بلكه اگر خداوند سختى قرار داده، به دنبال آن آسايش و راحتى نيز قرار مى‌دهد و بايد در انتظار آن نيز بود.

 

قناعت و بى‌نيازى از خلق

در پايان اين بخش از حديث پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى‌فرمايند:


1. طلاق / 7.

«يا اباذرّ؛ استغن بغنى اللّه يغنك اللّه.»

اى ابوذر؛ با غناى خداداد بى‌نيازى بجوى تا خدا تو را بى‌نياز كند.    گويا منظور از اين سخن پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى ابوذر درست روشن نبود. چون مشخص است كه هر كس به غنا برسد خود را بى‌نياز مى‌داند و سراغ كسى نمى‌رود و معنى ندارد كه به او توصيه كنند خودت را بى‌نياز بشمار و دستت را به طرف كسى دراز نكن. پس ناچار سرّى در كلام پيامبر وجود دارد و نكته‌اى در آن نهفته است. از اين رو از منظور حضرت سؤال مى‌كند و حضرت در جواب مى‌فرمايند:

«غداءة يوم وعشاءة ليلة فمن قنع بما رزقه اللّه فهو اغنى النّاس»

(منظور از غناى الهى كه به آن خود را بى‌نياز از ديگران قرار مى‌دهى) غذاى روز و شام شب است، هر كس به آنچه خداوند به او عطا فرموده قناعت ورزد غنى‌ترين مردم است.

   حضرت مى‌فرمايند: وقتى غذاى امروزت را داشتى، ديگر سراغ ديگران نرو و در اين فكر مباش كه فردا چه پيش مى‌آيد. به آنچه فعلا دارى قانع شو و به آن خود را بى‌نياز بدان و در دلت احساس نياز به ديگران را راه نده. اگر احساس نيازمندى كردى و در فكر رفاه فردايت بودى، خود را محتاج ديگران ساخته‌اى و مجبورى براى تأمين وسايل آسايش فردايت به سوى ديگرى دست دراز كنى و در اين گذر ذليل مى‌گردى؛ چون هركس دست نياز به سوى غير خود دراز كند ذليل مى‌شود. پس اگر مى‌خواهى عزيز و سربلند باشى، به همان قوتى كه خداوند برايت مقدر ساخته راضى باش. اگر انسان به حرص و طمع و آز مبتلا گرديد، هرچند وسايل رفاه و راحتى برايش فراهم گردد، باز در اين انديشه است كه چه كنم تا بر مكنت و مالم بيفزايم و امكانات بيشترى را براى خود تأمين كنم. او با اين انديشه، پيوسته خود را نيازمند ديگران مى‌بيند و فرصت نمى‌يابد به خود برسد و در راستاى كمالات انسانى تفكر كند: بينديشد براى چه آفريده شده، براى آخرتش چه كرده است. او در دنيا در دام آزمندى و طمع گرفتار مى‌گردد و لحظه‌اى فراغت و آسايش ندارد و در آخر، با دستى تهى و بدون زادوتوشه راهى ديار آخرت مى‌گردد.

   اگر انسان به قوت امروزش قانع شد و خود را بى‌نياز ديد و دستش را به سوى ديگران دراز نكرد، مى‌تواند وقتش را صرف رشد و تعالى و تحصيل كمال خويش كند. با سرمايه قناعتى كه براى خود اندوخته است، فرصت مى‌يابد به عبادت، تحصيل علم، جهاد و خدمت به خلق و بالاخره به هر كارى كه مرضىّ خداوند و براى آخرتش مفيد و نافع است بپردازد.

   امام سجاد(عليه السلام) فرمودند:

«أَظْهِرِ الْيَأْسَ مِنَ النّاسِ فَإِنَّ ذلِكَ مِنَ الْغِنا...»(1)

احساس نااميدى از مردم را ظاهر ساز كه اين حالت برخاسته از غنا و بى‌نيازى است.

و على(عليه السلام) فرمودند:

«أَشْرَفُ الْغِنى تَرْكُ المُنى.»(2)

برترين بى‌نيازى، گريز از آروزهاى طولانى است.

   انسان بايد به آنچه در نزد خداوند است، بيش از آنچه در دست مردم است اميد داشته باشد و اين غناى نفس و غناى از خلق حاصل نمى‌شود، جز با اطمينان به خداوند متعال و توكل بر او و عدم اعتماد به ديگران و علم به اينكه زيان و نفع از خداوند است و او آنچه به صلاح بندگان است در حق آنان انجام مى‌دهد و آنان را از آنچه به صلاحشان نيست باز مى‌دارد، كه در اين صورت بنده از ديگران بى‌نياز مى‌گردد و حتى اگر دستش از مال دنيا خالى باشد، خود را توانگر مى‌بيند؛ چنانكه پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمودند:

«لَيْسَ الْغِنا فى كِثْرَةِ الْعَرَضِ إِنَّما الْغِنى غِنىَ النَّفْسِ.»(3)

توانگرى و غنا در داشتن مال فراوان نيست و همانا توانگرى به داشتن غناى نفس است.


1. بحارالانوار، ج 71، ص 185.

2. نهج البلاغه (فيص الاسلام) حكمت 33، ص 1103.

3. بحارالانوار، ج 103، ص 20.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org