- مقدمه
- درس بيست و پنجم:طريق راهيابى به بهشت و جلوههاى حياى الهى
- درس بيست و ششم:نقش دعاى خالص و عمل شايسته
- درس بيست و هفتم:مقام و منزلت بنده خالص در نزد خداوند
- درس بيست و هشتم:عظمت عبادت و بندگى و تأثير تكوينى آن
- درس بيست و نهم:بندگى و عبادت، بزرگترين سرمايه انسان
- درس سىام:مقام ذكر، معاشرت سازنده و معيار گزينش رفيق
- درس سى و يكم:زبان وسيله هدايت و يا گمراهى
- درس سى و دوم:نمودهاى بزرگداشت و اجلال خداوند
- درس سى و سوم:لزوم حفظ زبان و نكوهش آفات آن
- درس سى و چهارم:جلوه عبادت و جايگاه و نقش مساجد در اسلام
- درس سى و پنجم:منزلت و مقام تقوا، زهد و ورع
- درس سى و ششم:بردبارى، مدارا و توكل از ديدگاه پيامبر
- درس سى و هفتم:تدبيرات و تقديرات الهى و نقش اعتقاد و باور راستين
- درس سى و هشتم:شناخت خداوند و نظام حكيمانه او
- درس سى و نهم:ملاك ارزشمندى از نظر خداوند متعال
درس سى و پنجم
منزلت و مقام تقوا، زهد و ورع
مفهوم تقوا و ارتباط آن با خوف
اهميت تقوا و راههاى تحصيل آن
نگرشى به مراتب تقوا
نگرشى به آثار تقوا
ويژگى حسابگرى و چند ويژگى ديگر متقين
ورع و زهد در كلام پيامبر
منزلت و مقام تقوا، زهد و ورع
«يا أَباذَرٍّ؛ كُنْ بِالتَّقْوى أَشَدَّ اهْتِماماً مِنْكَ بِالْعَمَلِ فَإِنَّهُ لايَقِلُّ عَمَلٌ بِالتَّقْوى، وَ كَيْفَ يَقِلُّ عَمَلٌ يُتَقَبَّلُ؟ يَقُولُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ»(1)
يا أَباذَرٍّ؛ لايَكُونُ الرَّجُلُ مِنَ الْمُتَّقِينَ حَتّى يُحاسِبَ نَفْسَهُ أَشَدَّ مِنْ مُحاسَبَةِ الشَّريكِ شَرِيكَهُ. فَيَعْلَمَ مِنْ أَيْنَ مَطْعَمُهُ وَ مِنْ أَيْنَ مَشْرَبُهُ وَ مِنْ أَيْنَ مَلْبَسُهُ؟ أَمِنْ حِلٍّ ذلِكَ أَمْ مِنْ حَرام. يا أَباذَرٍّ؛ مَنْ لَمْ يُبالِ مِنْ أَيْنَ اكْتَسَبَ الْمالَ لَمْ يُبالِ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْ أَيْنَ أَدْخَلَهُ النّارَ.
يا أَباذَرٍّ؛ مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَكُونَ أَكْرَمَ النّاسِ فَلْيَتَّقِ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ. يا أَباذَرٍّ؛ إِنَّ أَحَبَّكُمْ إِلَى اللّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ أَكْثَرُكُمْ ذِكْراً لَهُ وَ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللّهِ أَتْقاكُمْ لَهُ وَ أَنْجاكُمْ مِنْ عَذابِ اللّهِ أَشَدُّكُمْ لَهُ خَوْفاً. يا أَباذَرٍّ؛ إِنَّ الْمُتَّقينَ الَّذِينَ يَتَّقُونَ مِنَ الشَّىْءِ الَّذى لايُتَّقى مِنْهُ خَوْفاً مِنَ الدُّخُولِ في الشُّبْهَةِ.
يا أَباذَرٍّ؛ مَنْ أَطاعَ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ فَقَدْ ذَكَرَاللّهَ وَ إِنْ قَلَّتْ صَلاتُهُ وَ صِيامُهُ وَ تِلاوَتُهُ لِلْقُرآنِ. يا أَباذَرٍّ؛ أَصْلُ الدّينِ الْوَرَعُ وَ رَأْسُهُ الطّاعَةُ. يا أَباذَرٍّ؛ كُنْ وَرِعاً تَكُنْ أَعْبَدَالنّاسِ وَ خَيْرُ دينِكُمُ الْوَرَعُ.
يا أَباذَرٍّ؛ فَضْلُ الْعِلْمِ خَيْرٌ مِنْ فَضْلِ الْعِبادَةِ وَاعْلَمْ أَنَّكُمْ لَوْ صَلَّيْتُمْ حَتّى تَكُونُوا كَالْحَنايا وَ صُمْتُمْ حَتّى تَكُونُوا كالاَْوْتارِ ما يَنْفَعُكُمْ إِلاّ بِوَرَع. يا أَباذَرٍّ؛ أَهْلُ الْوَرَعِ وَالزُّهْدِ فىِ الدُّنْيا هُمْ أَوْلِياءُ اللّهِ حَقّاً»
1. مائده / 30.
محور اين بخش از سخنان پيامبر(صلى الله عليه وآله) تقواست. درباره تقوا در موارد گوناگون و كتابهاى اخلاقى بحثهاى فراوان شده، از جمله پيشتر نيز ما به اين موضوع پرداختيم. در اين قسمت مىپردازيم به شرح و بررسى سخنان حضرت و برخى از مطالب ريشهاى و اساسى كه در راستاى تقوا جا دارد و در ابتدا مفهوم تقوا را بيان مىكنيم:
مفهوم تقوا و ارتباط آن با خوف
كلمه «تقوا» از ماده «وقايه» و اسم مصدر از فعل «اتّقى يتّقى» و از مصدر «اتّقاء» به معناى بازداشتن خود و يا ديگرى از خطر است. اتّقاء سه اسم مصدر دارد، دو تاى آنها در قرآن استعمال شده، يكى «تقوا» و ديگرى «تقاة» و اسم مصدر ديگر «تقيه» است و اين سه در لغت به يك معنا هستند. (در نهجالبلاغه گاهى «تقيه» در مورد تقوا استعمال شده است.)
«اتّقاء» مصدر باب افتعال و از ماده «وقايه» گرفته شده است و چنانكه گفته شد، تقوى اسم مصدر از اتقاء است كه در اصل «وَقْوى» بود و سپس «فاءالفعلش» به «تاء» تبديل گشت؛ چنانكه «تراث» در اصل «وراث» بود.
پس شد تقوا در لغت به معناى بازداشتن خويش از خطر است و تفاوت نمىكند كه آن خطر چه باشد، اما وقتى تقوا در مباحث اخلاقى و يا قرآن بهكار مىرود، منظور از آن خطرى كه بايد خويش را از آن بازداشت، هر خطرى نيست؛ بلكه خطرى است كه متوجه سعادت و آخرت انسان است. گواينكه در قرآن نيز، اتقاء به معناى حفظ و بازداشتن خويش از خطرى كه انسانهاى ديگر متوجه شخص مىكنند بهكار رفته است:
«لاَ يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فىِ شَىْء إِلاّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقةً...»(1)
اهل ايمان نبايد مؤمنان را وانهاده كافران را دوست گيرند، هر كس چنين كند رابطهاش را با خداوند قطع كرده است، مگر اينكه بخواهيد از شرّ ايشان برحذر باشيد.
1. آلعمران / 28.
اما وقتى سخن از تقوىالله است و يا در آيات و روايات از مطلق تقوا و متقين صحبت مىشود، منظور تقواى الهى مىباشد و سخن از كسانى است كه در زمينه مسائل دينى و معنوى احساس خطر مىكنند و چون از خطرى كه متوجه دين آنهاست بيم دارند، سعى مىكنند كه خود را از آن حفظ كنند، پس مبدء «اتقاء» احساس بيم و ترس از خطر است: انسان پس از احساس خطر و احساس بيم و خوف، كارى مىكند كه از آن خطر در امان بماند و لااقل از آن خطر دور شود. در فارسى از اين معنا به پرهيزگارى تعبير مىشود (كه در واقع پرهيزگارى لازمه تقواست، چون لازمه حفظ خويش از گناه و يا خطر ديگر پرهيز و دورى از آن است.)
در قرآن، گاهى روز قيامت به عنوان متعلق تقوا ذكر گرديده كه در آن روز خطرها و پيامدهاى اعمال زشت ظاهر مىگردند، چنانكه خداوند مىفرمايد:
«وَاتَّقُوا يَوْماً لاتَجْزِى نَفْسٌ عَنْ نَفْس شَيْئاً»(1)
بترسيد از روزى كه كسى از ديگرى كفايت نمىكند.
و گاهى كسى به عنوان متعلق تقوا ذكر شده كه در برابر گناهان انسان را مجازات مىكند، مثل «وَاتَّقُوااللَّهَ»(2) و معنايش اين نيست كه از خداوند بپرهيزيد و از او دورى كنيد، بلكه به اين معناست كه از خطرى كه از ناحيه عذاب الهى متوجه شما مىگردد و آن خطر و عذاب را خداوند متوجه شما مىكند، بپرهيزيد. پس ترس از خداوند به معناى ترس از مجازاتى است كه بر اعمال زشت انسان مترتّب مىشود.
به هر حال، در معناى تقوا، به جهت مبدءاش، خوف اشراب شده است و از اين جهت مىتوان آن را به خداترسى نيز معنا كرد. گاهى تقوا به ملكهاى گفته مىشود كه از تكرار پرهيز و دورى از گناهان در انسان بهوجود مىآيد. وقتى انسان يك بار از گناه دورى كرد به او متقى نمىگويند، اما وقتى آنقدر در ترك گناهان استقامت كرد كه ملكه ترك گناه در او
1. بقره / 123.
2. همان / 194.
پديد آمد، به او مىگويند متقى. بنابراين، گاهى تقوا به مبدء فعل گفته مىشود كه همان خداترسى است و گاهى به ملكهاى نفسانى گفته مىشود كه بر اثر تكرار پرهيز از گناه در انسان پديد مىآيد.
على(عليه السلام) تقوا را به معناى حالتى روحانى و معنوى ذكر مىكنند كه انسان را از گناه و انحراف باز مىدارد ـ كه اين همان ملكه نفسانى است ـ و ترس از خداوند را به عنوان يكى از آثار آن برمىشمارند:
«عِبادَ اللّهِ إِنَّ تَقْوَى اللّهِ حَمَتْ أَوْلِياءَاللّهِ مَحارِمَهُ وَأَلْزَمَتْ قُلُوبَهُمْ مَخافَتَهُ حَتّى أَسْهَرَتْ لَيالِيَهُمْ وَ أَظْمَأَتْ هَواجِرَهُمْ...»(1)
بندگان خدا، تقواى الهى دوستان خداوند را از ارتكاب حرام باز مىدارد و خوف و ترس (از عذاب را) در دلهايشان قرار مىدهد، شبها آنگونه كه شبها آنان را (براى عبادت) بيدار و در شدّت گرمى روزها (براى روزه) تشنه نگاه مىدارد.
در جاى ديگر مىفرمايند:
«ذِمَّتِي بِما أَقُولُ رَهِينَةٌ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ، إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمّا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْمَـثُلاتِ حَجَزَتْهُ التَّقْوى عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبَهاتِ...»(2)
ذمه خويش را در گرو گفتار خويش قرار مىدهم و صحت گفتار خود را ضمانت مىكنم. اگر عبرتهاى گذشته براى شخص آينه آينده قرار گيرد، تقوا جلوى او را از فرورفتن در كارهاى شبههناك مىگيرد.
آرى تقوا بزرگترين سرمايه و دست مايه بندهاى است كه در راه پر بيم و خطر زندگى و در درياى پرتلاطم آكنده از خطرات و امواج سهمگين بلا و گناه، به او كمك مىكند كه راه سعادت را بجويد و طريق سعادت را بپويد كه اين راه بجز با تقوا پيموده نمىشود:
نيست جز تقوا در اين ره توشهاى *** نان و حلوا را بنه در گوشهاى.
1. نهجالبلاغه (فيضالاسلام)، خ 113، ص 353.
2. همان، خ 16، ص 66.
اهميت تقوا و راههاى تحصيل آن
اهميت تقوا و علت آنكه آن همه روى آن تأكيد شده، از آنجا معلوم مىشود كه اساساً دين و ارسال پيغمبران و نازل كردن كتابهاى آسمانى براى اين بوده كه بشر راه سعادت خويش را پيدا كند و با جدّيت آن راه را بپيمايد، تا به غرض اصلى خلقت كه رسيدن به رحمت بىپايان در جهان آخرت است نايل شود. بنابراين هر چه تأثير بيشترى در رسيدن به اين هدف دارد، از اهميت بيشترى برخوردار است. به عبارت ديگر، چون حقيقت نبوّت و شرايع الهى نشان دادن راه سعادت به بشر است و خداوند متعال به جهت رحمت بىپايان خود، بر خودش الزام كرده كه مردم را هدايت كند، لذا در آيات الهى و آنچه به وسيله اولياى خدا به مردم رسيده، سعى شده كه مردم طورى تربيت شوند كه به اين دستورات عمل كنند و چون عمل انسان بناچار از يكى از مبادى نفسانى سرچشمه مىگيرد، يعنى عمل اختيارى انسان بايد از خواست انسان ناشى شود و عمده مبادى اراده انسان در ترس و اميد خلاصه مىشوند؛ پيغمبران و جانشينان آنها از اين راه استفاده كردند كه ترس و اميد را در بشر زنده كنند و آنها را متوجه چيزى كنند كه هدف خلقت انسان در آن است.
پس از پى بردن به مفهوم تقوا و اهميت آن، اين سؤال مطرح مىشود كه راههاى پيدايش تقوا چيست و ما به اختصار به سه راه براى پيدايش تقوا اشاره مىكنيم:
1. نگرش به آينده: توجه به اينكه تقوا توشه آينده انسان است. از اين راه با دورانديشى و حكم عقل به اينكه بايد براى آينده تلاش كرد، حبّ ذات تحريك و بيدار مىشود و انسان را وامىدارد كه براى آيندهاش تلاش كند و در پى تحصيل آنچه براى آينده بىنهايت او مفيد است برآيد، از اين جهت قرآن مىفرمايد:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوااللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَد...»(1)
اى كسانى كه ايمان آورديد تقواى الهى پيشه سازيد و هر كس به آنچه پيش فرستاده بنگرد.
1. حشر / 18.
2. توجه به علم و آگاهى خداوند به اعمال و رفتار انسان: اين راه در ذيل آيه فوق بيان شده است:
«... وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»
و تقواى الهى پيشه سازيد كه خداوند به آنچه انجام مىدهيد آگاه است.
يعنى با توجه به اين صفت خداوند كه به آنچه انجام مىدهيد آگاه است، تقوا داشته باشيد. اين روش تربيتى ديگرى است كه خداوند متعال براى اينكه به انسان كمك كند تا در صدد كسب تقوا برآيد، برگزيده است. چون انسان داراى ويژگيهاى روانى خاصّى است و از جمله آنها اين است كه اگر بداند و توجه داشته باشد كه ديگرى ناظر اعمال اوست و آنچه را او انجام مىدهد مىبيند و از خوب و بدش آگاه است، از انجام اعمال ناشايست خوددارى مىكند. بهواقع خداوند انسان را طورى آفريده كه از انجام كار بد در حضور كسى كه مىداند اين كار بد است، خجالت مىكشد و شرم مىكند. بنابراين اگر انسان به اين موضوع فكر كند كه هميشه در منظر خداوند است و نه تنها ظواهر اعمالش مورد مشاهده اوست، بلكه خداوند به آنچه در قلبش خطور مىكند نيز آگاه است، حتى از افكار و خيالات آلودهاى كه در قلبش پيدا مىشود خجالت مىكشد. انسان هر قدر براى كسى احترام و عظمت قائل باشد، دلش مىخواهد كه در مقابل او پاكتر و تميزتر و به اصطلاح شخصيتش بيشتر محفوظ باشد. باز در ارتباط با آگاهى خداوند به اعمال انسان قرآن مىفرمايد:
«أَوَلاَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَ مَا يُعْلِنُون»(1)
آيا آنان نمىدانند كه خداوند هر چه را مخفى مىدارند و هر چه را آشكار مىكنند مىداند؟
3. پى بردن به اينكه تقوا براى دنيا نيز فايده دارد:
«... وَ مَنْ يَتَّقِاللّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ...»(2)
كسى كه تقواى الهى پيشه كند خداوند براى او راهى جهت رهايى از گرفتارىها قرار مىدهد و از جايى كه گمان نمىبرد او را روزى مىدهد.
1. بقره / 77.
2. طلاق / 2 ـ 3.
و نيز على(عليه السلام) مىفرمايد:
«وَاعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً مِنَ الْفِتَنِ وَ نُوراً مِنَ الظُّلَمِ...»(1)
بدانيد هر كه تقوا پيشه سازد و از خداوند بترسد، خداوند راه بيرون شدن از فتنهها و تباهىها و روشنايى از تاريكىها را به او نشان مىدهد.
در راه اول گفته شد: بينديشيد براى فردايتان چه تهيه مىكنيد، در اين راه مىفرمايد: به فوايدى كه تقوا براى اين دنيايتان دارد بنگريد. شما خواهناخواه در طول زندگى به فتنهها، گرفتارىها، نيرنگها، تاريكىها و ابهامهايى مبتلا مىشويد، اگر مىخواهيد در همين زندگى خداوند به شما كمك كند و شما را از سرگردانيها و تنگناها نجات دهد، تقوا پيشه كنيد.
انسان با تقوا آنجا كه بايد با فكر خودش راهى را تشخيص دهد، خداوند نورى را براى او ظاهر مىكند تا راه را درست ببيند. از اين رو گاه مىنگريم مسائل گيجكننده و حيرتانگيزى براى مردم پيش مىآيد كه آنان كه داراى فكر قوى و هوش سرشار هستند راه خلاصى از آن گرفتارىها را نمىجويند، اما كسانى كه از هوش فوقالعادهاى برخوردار نيستند راه سلامت را مىيابند؛ اين در واقع كمك و يارى خداوند است كه به واسطه تقوا به برخى از بندگان خويش عنايت مىكند.
پس از جمله راههاى تشويق به كسب تقوا، ذكر آثارى است كه بر آن مترتب مىشود. چون انسان وقتى حاضر مىشود كارى را انجام بدهد و يا چيزى را كه دوست مىدارد، ترك كند كه بداند به نتيجه خوبى دست مىيابد. وقتى حاضر مىشود كار پرزحمتى را انجام دهد، كه مطمئن باشد نتيجه خوبى دارد. پس اگر خواسته باشيم ديگران را واداريم كه ارزشهاى والا را كسب كنند و از چيزى كه ضرر اخروى و معنوى دارد بپرهيزند، بايد كارى كنيم كه در آنها انگيزه ايجاد شود. براى اينكه انسان از لذّت گناه چشم بپوشد، بايد انگيزه داشته باشد، براى اينكه خواب راحت شب را رها كند و به عبادت بپردازد، بايد انگيزه داشته باشد. يا آنجا كه تكليف ايجاب مىكند به جبهه برود و جانش را به خطر افكند و نيز براى ساير
1. نهجالبلاغه (فيضالاسلام) خ 182، ص 602.
كارهايى كه به جهت انجام وظيفه و انجام امر خداوند متعال عملى مىگردند، بايد انگيزه داشته باشد و بهترين راه ايجاد انگيزه اين است كه انسان را متوجه منافع و آثار خيرى كنيم كه بر عمل او بار مىشود، چرا كه فطرت انسان طالب آن آثار است.
انسان در هر مرتبهاى از معرفت و ايمان كه باشد، طالب خير است و اگر ايمان و معرفتش ضعيف باشد، لااقل خير دنيا را مىخواهد: همه خواهان روزى وسيع و حلال، آنهم بدون زحمت و تلاش زياد هستند. از اين جهت يكى از راههايى كه در قرآن و نيز در اين روايت، براى ايجاد انگيزه جهت تحصيل تقوا پيش گرفته شده، بيان منافع دنيوى تقواست كه اگر كسى تقوا داشت خداوند در برابر تنگناها و گرفتارىها، راه گريز و نجاتى فراروى او قرار مىدهد. چون گاه مىشود كه انسان در بنبست و تنگنا قرار مىگيرد و راهى براى فرار ندارد و خود راه حلى براى مشكلاتش نمىيابد و مجبور است، علىرغم تلخىها و سختىها، مشكلات زندگى را تحمل كند. خداوند به او وعده مىدهد كه اگر تقوا داشته باشى، در هنگامه گرفتارى و سختى راه نجاتى برايت فراهم مىشود. اين وعده بزرگى است كه خداوند به انسان مىدهد و او را تشويق مىكند كه راهى را پيش گيرد كه ثمره و نتيجه آن رهايى از مشكلات و سختىها باشد.
در دوران مبارزات مردم مسلمان ايران و نهضت اسلامى، گاه شرايط بسيار دشوارى پيش مىآمد و كسى راه نجات و رهايى از آن تنگناها را نمىدانست، اما چون اين انقلاب بر اساس تقوا و در جهت بسط تقواى الهى در جامعه اسلامى و ايجاد روح بندگى و حاكميت اللّه شكل گرفت، خداوند پيوسته عنايت مىكرد و در هر فرصتى راه نجات را الهام مىكرد كه در نتيجه مردم از گرفتارىها نجات مىيافتند؛ نمونه آن روز بيست و يكم بهمن است:
هنگامى كه رژيم طاغوتى حكومت نظامى اعلام كرد و مردم را از بيرون آمدن از خانههاشان بشدّت منع كرد تا بلكه بتواند نقشههاى شيطانى خود را اجرا كند؛ امام با دورانديشى و تيزبينى و مسلماً با الهام الهى به مردم دستور دادند تا فرمان حكومت نظامى را ناديده بگيرند و به خيابانها بريزند، كه در نتيجه توطئه دشمن خنثى گرديد و پيروزى انقلاب حتمى گشت.
همچنين خداوند متعال روزى اهل تقوا را از راهى كه گمان نمىبرند مىرساند: همه ما براى بهدست آوردن روزى خود تلاش مىكنيم و به فراهم ساختن آن مكلفيم. هر كس پيش خود حساب مىكند كه چه كارى انجام دهد و چه راهى پيش گيرد كه سود بيشترى داشته باشد و در نتيجه به روزى بيشترى برسد. بالاخره با محاسبات عادى و طبق مجارى طبيعى زندگى راهى را برمىگزيند: يا كشاورزى، يا كار صنعتى و يا تجارت. بر اساس قرائن و طبق محاسبات خود، مقدار درآمد و سود را پيشبينى مىكند؛ اما خداوند متعال براى اهل تقوا ضمانت كرده كه خارج از كادر محاسبات روزى آنها را بدهد. از جمله كسى كه براى رضاى خداوند و براى انجام وظيفه تحصيل علم كند ـ همانگونه كه در برخى از روايات وارد شده است ـ خداوند از جايى كه گمان نمىبرد روزىاش را مىرساند. از اين باب نمونههاى فراوانى سراغ داريم و همه ما كموبيش در زندگىمان تجربه كردهايم. اما اگر كسى ديد چنانكه بايد روزىاش فراهم نشد، بايد بنگرد اشتباهش از كجاست. بنابراين طبق وعده خداوند، روزى اهل تقوا خارج از كادر محاسبات عادى و راههايى كه انتظار مىرود، مىرسد.
اگر خداوند متعال ما را به كسب تقوا دعوت مىكند، براى اين است كه در دنيا و آخرت به نتيجه و رهآورد بزرگ آن برسيم. به درجات والاى بهشتى و اخروى و كمال معنوى دست يابيم و نيز زندگى دنيايمان به سلامت سپرى شود والا خداوند از تقواى ما بهرهاى نمىبرد:
«لَنْ يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَ لاَ دِمَاؤُهَا وَلَكِنْ يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنْكُمْ...»(1)
هرگز گوشتها و خونهاى قربانى به خداوند نمىرسد ولكن تقواى شما به او مىرسد.
آنچه ما را به خداوند پيوند مىدهد تقواست كه باعث كمال و تعالى ما مىشود و چون خداوند مىخواهد ما به كمال برسيم، با برشمردن نتايجى كه تقوا در دنيا دارد ما را تشويق مىكند كه در جهت تحصيل آن بكوشيم تا در نتيجه، به منافع اخروىاش نيز نايل گرديم. در
1. حج / 37.
واقع براى تشويق ما منافع محسوس و نقد دنيوى تقوا را ذكر مىكند، گرچه در واقع منافع اخروى ـ چنانكه ما خيال مىكنيم ـ نسيه نيستند و تحقّق آنها نزديك و يقينى است اما ما درك نمىكنيم.
نگرشى به مراتب تقوا
با توجه به اينكه همه كمالات معنوى داراى مراتبند و تقوا نيز كه از والاترين كمالات معنوى است مراتب دارد، جا دارد كه به مراتب آن اشاره كنيم: از يك زاويه علماى اخلاق براى تقوا سه مرتبه ذكر كردهاند:
1. نگهدارى نفس از عذاب جهنم و خلود در آن، با انجام اعمال صالح و شايسته و داشتن عقايد صحيح: چرا كه تقوا به معناى صيانت نفس و باز داشتن خود از مخالفت خداوند است و تنها به معناى پرهيز و خويشتندارى از گناه نيست. از اين جهت تقوا هم در عقايد راه دارد و هم در غير عقايد: تقواى در عقايد، يعنى انسان در اصول اعتقادى خويش بينديشد و سعى كند از آنها منحرف نگردد و در راستاى اعتقاد صحيح و راسخ به آنها، رفتار و گفتار و حتى پندار خود را جهت دهد. انسان براستى به خداوند و معبود اصلى معتقد گردد و يقين داشته باشد كه معبودها و خدايان خيالى ديگر باطلند. بدرستى معتقد گردد كه همه، مخلوق آن معبود حقيقى هستند و مخلوق بايد مطيع و فرمانبردار معبود خويش باشد و در برابر او پيشانى ذلّت بر زمين نهد و از او روى نتابد.
پس از رعايت تقوا در ارتباط با خداوند متعال، در برابر پيامبران و جانشينان آنها نيز تقوا را رعايت كند. و دستورات ايشان را از جان و دل بپذيرد.
2. مرتبه دوم تقوا اينست كه علاوه بر ترك گناهان از مشتبهات و مكروهات نيز دورى گزيند.
3. مرتبه سوم اينست كه علاوه بر حفظ اعضاء و جوارح از محرّمات و مشتبهات و مكروهات، دل را نيز از آنچه مرضىّ خدا نيست حفظ كند و انديشه گناه و كار زشت هم به دل راه ندهد بلكه بكوشد تنها به خداى متعال و آنچه مرضىّ اوست بينديشد.
طبيعى است انسان هر چند عبادت كند، اما چشمش را از گناه نپوشد، بهرهاى از عبادت نمىبرد. پس براى اينكه بتوانيم از نتايج عبادات و اعمال خيرمان بهرهمند گرديم، اول بايد حريم و حدود آنها را خوب حفظ كنيم و كارى كه برخلاف رضايت خداوند است از ما صادر نگردد. در روايات آمده است كه:
«مَنْ وَرِعَ عَنْ مَحارِمَ اللَّهِ فَهُوَ مِنْ أَوْرَعِ النّاسِ»(1)
كسى كه از محرمات بپرهيزد پرهيزكارترين مردم است.
نگرشى به آثار تقوا
مطلب ديگرى كه جا دارد بدان پرداخته شود، بيان آثار تقواست و ما به برخى از آثار آن اشاره مىكنيم:
1. تأثير و نقش تقوا در درك حقايق:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَاناً...»
اى كسانى كه ايمان آورديد اگر تقواى الهى پيشه كنيد خداوند متعال به شما فرقان (قوه تميز حق از باطل) مىدهد.
قوه تعقل كه موجب شناخت حقايق مىشود، در صورتى كه انسان بىبندوبار نباشد و محدوديتهاى رفتارى را رعايت كند بيشتر به كار مىافتد؛ چرا كه بىبندوبارى جلوى فعاليت صحيح عقل را مىگيرد. به صورت فنىتر، بىبندوبارىهاى انسان برمىگردد به جهات حيوانى انسان، چه در خوراك و چه مسائل جنسى و چه آنچه مربوط به قوه غضبيه است. حال اگر انسان در اين جهات براى خود حد و مرزى نشناخت، جهات حيوانى خويش را تقويت كرده است: كسى كه همّش خوراكش هست، مثل گوسفندى است كه همّش تنها علف خوردن است. مسلّماً چنين انسانى ديگر به تقويت جهات انسانى نمىرسد و تعقل از جمله قواى انسانى است كه در اين صورت يا ضعيف و يا تعطيل مىشود.
1. بحارالانوار، ج 77، ص 64.
همينطور كسى كه توجه او به شهوت جنسى باشد، فكر و فعاليتش بر محور شهواتش دور مىزند و مثل خوكى است كه از صبح تا شب در انديشه شهوت است. دنبال تماشاى صحنههايى است كه در خدمت آن غريزه باشد، صداهايى را مىشنود و يا سخنانى را مىگويد كه در خدمت آن غريزه باشد؛ كتابهايى را مطالعه مىكند كه در راستاى مسائل جنسى باشد. مسلّماً از چنين انسانى نمىشود توقع داشت كه درباره معارف الهى بينديشد، حقايق را درك كند و حق و باطل را تشخيص دهد. همينطور انسانى كه بهمانند درندگان است، در تلاش است كه قواى غضبىاش را تقويت كند و همّش غلبهجويى و تسلط بر ديگران است. بنابراين محور تفكر چنين انسانى غريزه حيوانى سلطهجويى است.
مقتضاى تقوا اين است كه انسان قواى حيوانى خود را كنترل كند و در اين صورت قوه عاقله بر وجود ما حاكم مىشود. حال اگر منظور از «فرقان» عقل است ـ چون عقل بين حق و باطل تميز مىدهد ـ نتيجه مىگيريم كه با محدود ساختن قواى حيوانى و حاكميت عقل و تسخير ساير قوا بهوسيله عقل، به فرقان دست يافتهايم.
تفسير ديگرى مىتوان براى فرقان در نظر گرفت كه فرقان نورى است فوق عقل، چرا كه عقل در همه انسانها، كم و بيش، وجود دارد. پس با شناخت خداوند و خوف خشيت الهى، انسان در زندگى خويش حدود و مرزهايى را رعايت مىكند و با تقوايى كه در وجود او پديد مىآيد استعداد اين را پيدا مىكند كه خداوند نور فرقان به او مرحمت كند كه تأييد كننده قوه عاقله است.
2. نقش تقوا در روشنبينى: آيات و روايات فراوانى بر اين نكته دلالت دارند كه از جمله آثار ارزنده تقواى الهى روشنبينى و باز شدن دريچههاى معرفت به روى انسان است، چنانكه خداوند مىفرمايد:
«... وَاتَّقُوااللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ...»(1)
تقواى الهى پيشه كنيد، و خدابه شما تعليم خواهد داد.
1. بقره / 282.
اين آيه بر اين نكته تأكيد دارد كه تقوا تأثير شايستهاى در افاضه علم و آگاهى از جانب خداوند به انسان دارد.
در روايتى پيامبر(صلى الله عليه وآله) مىفرمايند:
«مَنْ أَخْلَصَ لِلّهِ أَرْبَعِينَ يَوْماً فَجَّرَاللّهُ يَنابِيعَ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلى لِسانِهِ»(1)
هر كس چهل روز خود را براى خداوند خالص قرار دهد چشمههاى حكمت از دلش بر زبانش جارى مىشود.
در واقع تقوا زنگار معرفت حق را از دل انسان برمىگيرد و موجب مىگردد پردهها و حجابهايى كه شيطان در دل انسان ايجاد كرده كنار رود و آنگاه انسان حقايق را آشكارا مىبيند. امام صادق(عليه السلام) مىفرمايند:
«لَوْلا أَنَّ الشَّياطينَ يَحُومُونَ حَوْلَ قُلُوبِ بَنىآدَمَ لَنَظَرُوا إِلى مَلَكُوتِ السَّمواتِ»(2)
اگر نبود كه شياطين در اطراف دلهاى فرزندان آدم حركت مىكنند، آنها ملكوت آسمانها را مشاهده مىكردند.
از اين قبيل بيانات در آثار دينى ما زياد است و بيانگر اين است كه تقوا و پاكى از گناه، در بصيرت و روشنبينى روح مؤثر است و غيرمستقيم به ما گوشزد مىكند كه هواپرستى و از كف دادن زمام تقوا موجب تاريك شدن روح و تيرگى دل و خاموش گرديدن نور بصيرت مىشود.
3. از جمله آثار تقوا جلب محبت خداوند است:
«بَلى مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ وَاتَّقَى فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ»(3)
آرى هر كس به عهد و پيمان خود با خداوند وفا كند و تقوى پيشه كند همانا خداوند پرهيزكاران را دوست مىدارد.
واضح است كه اگر خداوند كسى را دوست بدارد، چه ثمرات و منافعى متوجه او
1. بحارالانوار، ج 70، ص 24.
2. همان، ج 59، ص 163.
3. آل عمران / 76.
مىشود: وقتى انسان كسى را دوست بدارد پيوسته در جلب رضايت او مىكوشد و كوتاهى نمىكند و سعى مىكند به خواسته او عمل كند و هر كارى كه از دستش برآيد در حق او انجام مىدهد. حال خداوندى كه قادر متعال و داراى همه كمالات و همه قدرتها است اگر كسى را دوست بدارد، معلوم است كه براى او چه مىكند. چه بسا ما كسى را دوست داشته باشيم و بخواهيم برايش كارى انجام بدهيم ولى امكانات و وسايل كافى در دست نداشته باشيم از اين جهت از انجام آن كار عاجز خواهيم بود. اما خداوند متعال بر هر چيزى قادر مىباشد و همه چيز در سيطره و تحت اراده و مشيت اوست و هر كارى كه بخواهد مىتواند براى دوست خود انجام دهد.
4. نداشتن ترس و اندوه.
چنانكه خداوند مىفرمايد:
«... فَمَنِ اتَّقى وَ أَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ»(1)
پس هر كه تقوا پيشه كرد و به كار شايسته همّت گماشت، هيچ ترس و اندوهى براى آنها نخواهد بود.
5. دريافت امدادهاى غيبى.
و درباره امدادهاى غيبى به متقى مىفرمايد:
«بَلى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ الاَف مِنَ الْمَلاَئِكَةِ مُسَوِّمِينَ»(2)
بله اگر در جهاد صبر و مقاومت داشته باشيد و پيوسته پرهيزگار باشيد، چون كافران بر سر شما شتابان و خشمگين بريزند، خداوند براى حفظ و نصرت شما پنج هزار فرشته را با نشان مخصوص به يارى شما مىفرستد.
در حديثى آمده است كه:
1. اعراف / 35.
2. آل عمران / 125.
«إِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى أَيَّدَ الْمُؤْمِنَ بِرُوح مِنْهُ يَحْضُرُهُ فى كُلِّ وَقْت يُحْسِنُ فيهِ وَ يَتَّقى وَ يَغيبُ عَنْهُ فى كُلِّ وَقْت يُذْنِبُ فيهِ وَ يَعْتَدى...»(1)
براستى كه خداوند تبارك و تعالى مؤمن را به روح خود تأييد مىكند و در هر زمانى كه در آن احسان كند و تقوا پيشه سازد آن روح براى تأييد نزد او حاضر مىشود و در زمانى كه در آن گناه و تجاوز كند از او غايب خواهد شد.
6. تحصيل كرامت و قرب خداوند.
درباره نقش تقوا در نايل گشتن انسان به كرامت و قرب خداوند، قرآن مىفرمايد:
«...إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللَّهِ أَتْقيكُمْ...»(2)
گرامىترين شما نزد خداوند، با تقواترين شماست.
7. رهايى از مشكلات و گرفتارىها.
درباره نقش و تأثير تقوا در رها گشتن از مشكلات و گرفتارىها، پيشتر بحث شد و به آيه 12 از سوره طلاق اشاره شد در اينجا به آيه ديگرى اشاره مىكنيم كه مربوط به جامعه باتقوى است و آن آيه 96 از سوره اعراف است كه مىفرمايد:
«وَلَوْ أَنَّ اَهْلَ الْقُرى آمَنوُا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكا مِنَ السَّماء وَالاَْرْضِ».
اگر مردم آباديها ايمان آورده تقوى پيشه كرده بودند بركاتى را از آسمان و زمين برايشان مىگشوديم.
8. قبولى اعمال.
درباره نقش و تأثير تقوا در قبولى اعمال انسان خداوند متعال مىفرمايد:
«... إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ»(3)
خداوند تنها عمل پرهيزكاران را مىپذيرد.
خداوند متعال در اين آيه ما را متوجه اين نكته مىكند كه اگر بخواهيم اعمالمان قبول
1. وسائلالشيعه، ج 11، ص 235.
2. حجرات / 13.
3. مائده / 27.
گردد، بايد تقوا داشته باشيم. البته اگر تكاليف و واجبات با شرايط ظاهرى خود انجام گيرند و صحيح باشند، تكليف از ما ساقط مىگردد. مثلا اگر ما از روى سستى نماز صبح را پس از روشن شدن هوا و قبل از سر زدن خورشيد و با عجله خوانديم، تكليف از ما ساقط مىگردد و نبايد آن را قضا كنيم، اما مرحله اسقاط تكليف غير از مرحله پذيرش و قبول تكليف است و مرحله قبول مرحلهاى است برتر كه شرايط ويژهاى دارد و از جمله آن شرايط همراه بودن عمل با تقواست. پس آن اثرى كه موجب والايى عمل نزد خداوند مىشود، يعنى قبولى عمل وقتى بر عمل بار مىگردد كه عمل همراه تقوا و پرهيز از مخالفت خداوند باشد.
«يا اباذّر؛ كن بالتّقوى اشدّ اهتماماً منك بالعمل فانّه لايقلّ عمل بالتّقوى. و كيف يقلّ عمل يتقبّل؟ يقولاللّه عزّوجلّ: انّما يتقبّل اللّه من المتّقين»
اى ابوذر؛ براى تقوا بيش از اصل عمل اهتمام داشته باش، زيرا عمل همراه با تقوا كم نيست، چگونه عملى كه مورد قبول درگاه خداوند قرار گرفته كم شمرده شود؟ خداوند مىفرمايد: پروردگار عمل را از پرهيزكاران مىپذيرد.
مردم، چه در ارتباط با دنيا و چه آخرت، از نظر همّت در يك سطح نيستند و چه بسا تفاوتهاى فراوانى بين آنها باشد. در ارتباط با معاش زندگى، برخى همّتشان كم است و از صبح تا شام عرق مىريزند و زحمت مىكشند، به اين اميد كه نان و پنيرى تهيه كنند و به آن قانعند. نه اينكه اين دسته راه زهد پيش گرفته باشند، بلكه توقعشان اندك است و همّت آنها كوتاه است. برخى همّتشان بيشتر است و به اندك قانع نيستند و تلاش مىكنند كه در اين دنيا به منافع كلان برسند و چيزهاى كم و محدود آنها را قانع نمىسازد. اما برخى همّتشان از اين دسته نيز بالاتر است و توجهى به منافع مادى و محسوس و خوراك و شكم ندارند. براى آنها مهمّ كسب موقعيت اجتماعى، عزّت و شرافت است. اگر كارى بر مىگزينند براى اين نيست كه در پرتو آن پول كلانى به دست آورند، بلكه چون آن كار با شأن و موقعيتشان تناسب دارد و موجب عزّت آنها و كسب شرافت آنها مىشود، آن را انتخاب مىكنند. اگر كار غير شرافتمندانهاى پول زيادى هم به همراه داشته باشد به آن تن نمىدهند. همّت اين دسته بلند است و عزّت نفس دارند و شرف برايشان ارزش دارد.
همچنين مؤمنان در ارتباط با آخرت، همّتشان متفاوت است: برخى همّتشان در اين حد است كه كارى كنند كه به جهنم نروند و از آتش آن نجات يابند و به همين قانعند. برخى به اين قانع نيستند و دنبال دستيابى به مراتب عالى بهشتى نيز هستند. دسته ديگر چنان همّت خود را عالى ساختهاند كه به جهنم و بهشت نظر ندارند و دنبال اين هستند كه نزد خداوند متعال عزيز گردند و به قرب او برسند. آرى كسانى كه خداوند را شناختهاند و به ارزش والاى عزّت نزد خداوند واقفند، اگر نعمتهاى بهشتى هم نمىبود، به كرامتى كه نزد خداوند مىيافتند بسيار دلخوش و راضى بودند و به آن مىباليدند. براى آنها اين مهمّ است كه خداوند به آنها ارج نهد و آنها را گرامى دارد و اعتنايى به نعمتهاى بهشتى ندارند. خداوند در قرآن مىفرمايد:
«...إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللَّهِ أَتْقيكُمْ...»(1)
گرامىترين شما در نزد خداوند با تقواترين شماست.
خداوند نمىفرمايد به كسى كه با تقواترين باشد بهشت و نعمتهاى بهشتى مىدهيم و يا او را از آتش جهنم حفظ مىكنيم، بلكه مىفرمايد او به كرامت الهى رسيده است و نزد خداوند ارجمند گرديده. معلوم مىشود جلب كرامت الهى و عزيز گشتن نزد خداوند، بسيار فراتر از بهره بردن از بهشت، قصرها و نعمتهاى ابدى آن است. حال چنين شخصى را كه به اين پايه از معرفت رسيده است، چگونه به كسب تقواى بيشتر تشويق كنند؟ آيا به او بگويند: بر تقوايت بيفزاى تا زندگى دنيايت بهتر گردد؟ او كه به همه اينها پشت پا زده و به مراحل عالىتر رسيده است. يا به او بگويند: بر تقوايت بيفزاى كه از قصرهاى بهشتى و حورالعين بهرهمند گردى و از جهنم نجات يابى؟ طبيعى است كه هيچ يك از آنها او را تحريك نمىكند و در او انگيزه ايجاد نمىكند، چون او از آنها چشم پوشيده. او به مرحلهاى از كمال و تعالى رسيده است و همّتش به سرحدى رسيده كه جزء شوق لقاى خداوند و جلب مقام محبّت و كرامت الهى به چيز ديگرى نمىانديشد. چيزى كه انگيزه بيشترى براى چنين كسانى ايجاد مىكند وعده ديدار و رضوان محبوب است.
1. حجرات / 13.
بايد توجه داشت كه قرآن كريم شيوه يكسانى را براى تربيت برنگزيده، بلكه متناسب با هر سطح، شيوه خاصى را پيش گرفته است. از اين جهت قرآن مجيد داراى شيوههاى متعدد تربيتى است و شيوههاى آن منحصر به اولياى خداوند و آنان كه به مقامات عالى رسيدهاند نيست؛ چون قرآن كتاب هدايت و دعوت همه انسانها به كمال و خودسازى است. بنابراين حتى براى كسانى كه همّتشان پايين است و در مسير تكامل قرار گرفتهاند، نعمتها و دستآوردهايى را ذكر كرده كه بىبهره نمانند. به آنها نعمتهاى مادى، بهشت و نجات از جهنم را وعده داده است. اما وعده كرامت الهى و رسيدن به رضوان حق و محبوب گشتن نزد او، مختص كسانى است كه به درجات عالى معرفت رسيدهاند.
ويژگى حسابگرى و چند ويژگى ديگر متقين
بحث ديگرى كه جا دارد مطرح شود صفات متّقين است. بعد از پى بردن به والايى و ارزش تقوا، بايد علامت و صفات متّقين را بشناسيم تا به نحوه تحصيل تقوا آگاه گرديم؛ در اين ارتباط پيامبر(صلى الله عليه وآله) مىفرمايند:
«يا اباذرّ؛ لا يكون الرّجل من المتّقين حتّى يحاسب نفسه اشدّ من محاسبة الشّريك شريكه. فيعلم من أين مطعمه و من أين مشربه و من أين ملبسه؟ امن حلٍّ ذلك ام من حرام»
اى ابوذر؛ شخص از پرهيزكاران بهشمار نمىآيد تا خود را سختتر از محاسبه شريك درباره شريك خود مورد محاسبه قرار دهد. تا بداند خوراكش و آنچه مىنوشد و آنچه مىپوشد از چه راهى تهيه شده است، از حلال است يا از حرام.
پيامبر(صلى الله عليه وآله) ويژگى حسابگرى را از جمله صفات متّقين برمىشمارند و مىفرمايند: با تقواكسى است كه بىمبالات نباشد و خودش را مورد حسابرسى قرار دهد. اگر غذايى را تهيه مىكند، بنگرد آن غذا از راه حلال تهيه شده يا از راه حرام. اگر لباس تهيه كرده، بنگرد پولش از كجاست. همينطور درباره خانه كه پولش از چه راهى تهيه شده است، همچنين
انگيزه او از تهيه خانه اين است كه بهتر خدا را بندگى كند، آسايش بيشترى براى خانوادهاش فراهم سازد و بهتر بتواند عبادت كند و به تربيت فرزندانش برسد؛ يا انگيزه او از تهيه خانه فخر بر ديگران و خانه خود را به رخ آنها كشيدن است.
وقتى پولش را در راهى مىخواهد صرف كند، بنگرد خداوند راضى است و كارى واجبتر از آن نيست كه لازم باشد پول را براى آن صرف كند؟ به هر جهت همه جوانب را بسنجد و حسابرسى كند و چنان نباشد كه سرش را پايين افكند و از هر راهى شد پول بهدست آورد و در هر كارى كه شد صرف كند. بنگرد امكاناتى كه به دست او رسيده، از راه حلال تأمين شده يا حرام. اگر از راه حرام تأمين شده به جاى خود برگرداند و خود را گرفتار نكند.
گاهى انسان چنان آلوده به دنيا مىگردد و خود را گرفتار امور دنيا مىكند كه نمىتواند خود را رها كند. خودش را گرفتار قرضهاى كلان و قسط مىكند و آبرويش را مايه مىگذارد، حتى به نحوى ديگران را درگير مسائل خود مىسازد و از اين جهت، راهى براى نجات نمىيابد و تنها در اين فكر است كه پولى به دستش برسد؛ حال از هر راهى كه باشد، چه حلال باشد و چه حرام!
اگر به مراحل بالاى تقوا نرسيدهايم كه از مشتبه و مكروه دورى گزينيم، لااقل حد و مرز حرام را رعايت كنيم؛ مبادا در مالى كه بهدست مىآوريم حق كسى باشد. هر مؤمن بايد در زندگى خود حريم و مرزهايى را رعايت كند و از آنها تجاوز نكند: يك كاسب بايد به شكلى احكام شرعى را رعايت كند، كارمند نيز بايد به شكل ديگر رعايت كند و بنگرد در برابر حقوقى كه مىگيرد كار مىكند، يا از كارش كم مىگذارد؟ بهوقت كار به تفريح و استراحت و سيگار كشيدن و گفتگوى با اين و آن مشغول مىگردد و يا به كارش مىرسد؟ برخى مؤمن و اهل عبادت و انجام نافلهاند، اما وقتى پشت ميز كارشان مىنشينند، همه را پشت سر مىنهند و فراموش مىكنند و خيال مىكنند همين كه پشت ميز نشستهاند وظيفهشان را انجام دادهاند!
كارمند دولتى و يا بخش خصوصى ساعات كارش از آن صاحب كار است و نبايد در آن فرصت به كار شخصى بپردازد، حتى اگر تلفنى كه جهت كار شخصى مىزند مانع كارش مىشود، در برابر آن مسؤول است؛ ما به اين نكات توجه نداريم. همچنين استفاده از
بيتالمال بايد در راه مصلحت بيتالمال باشد، بنابراين اگر تعهدى داريم و وقت مشخصى را موظفيم به كار اختصاص دهيم، نبايد آن وقت را صرف كار ديگرى كنيم. حتى اگر در زمان مشخّصى براى كارى اجير گشتهايم، حق نداريم در آن وقت نماز بخوانيم؛ مگر اينكه از اول با صاحب كار شرط كنيم.
در ارتباط با بيتالمال رعايت حرام و حلال و حفظ مرزها و حريمها دشوار است. خوشبختانه اين مسائل كمتر براى ما پيش مىآيد، اما ما با مسائل ديگرى مواجهايم: وقتى براى تبليغ دين مىرويم سعى كنيم راه تبليغ را بشناسيم، سعى كنيم راهى را پيش نگيريم و كارى نكنيم كه موجب تضعيف ديگرى گردد و به ديگرى اهانت نكنيم و در پى مطرح كردن خود نباشيم. چه بسا براى تبليغ به محلى مىرويم كه قبل از ما شخص ديگرى رفته است و مردم از او خوششان آمده است و نزد ما از او تعريف مىكنند كه فلانى مجلس خوبى داشت، خيلى شيوا سخن مىگفت و مردم از او استقبال مىكردند. اينجا ممكن است ما از آن شخص تعريف كنيم، اما تلويحاً و با اشاره و حتى با لحن سخن به مردم تفهيم مىكنيم كه معلومات فلانى از ما كمتر است، تا اينكه سالهاى بعد براى تبليغ از ما دعوت كنند! مثلا مىگوييم چندين سال پيش ما با فلانى همدرس بوديم و پس از مدتى او ترك تحصيل كرد و يا گرفتار كارهاى اجرايى شد و نتوانست به تحصيلش ادامه دهد؛ يعنى ما پيشرفت كرديم و او عقب ماند!
براى تكذيب و تضعيف و كم جلوه دادن شخصيت ديگران، و يا براى رسيدن به اغراض شخصى و گروهى، شيطان شگردها و حيلههاى فراوانى را به كار مىگيرد كه برخى از آنها از ظرافت خاصى برخوردارند و هر كس به قبح و زشتى آنها پى نمىبرد و چه بسا در ظاهر خود را خيلى موجه و زيبا مىنماياند.
پيامبر(صلى الله عليه وآله) در ادامه پندهاى خود به ابوذر مىفرمايند:
«يا اباذرّ؛ من لميبال من اين اكتسب المال لميبال الله عزّ و جلّ من اين ادخله النّار»
اى ابوذر؛ هر كس ملاحظه نكند از كجا مال به دست مىآورد خداوند نيز ملاحظه نمىكند كه از كجا او را به آتش وارد كند.
انسان بايد در كسب مال دقّت كند و بينديشد از چه راهى پول بهدست مىآورد. نكند با ستايش اين و آن و ترويج آنان و تملق و خم و راست شدن پيش اين و آن پول بهدست آورد و برايش فرقى نكند از راه حلال پول بهدست مىآورد و يا حرام، كارش وجه شرعى دارد يا ندارد كه اگر چنين كرد خداوند از اينكه او را به آتش قهر خود بسوزاند و به جهنم گرفتارش كند، باكى ندارد.
«يا اباذرّ؛ من سرّه ان يكون اكرم النّاس فليتّق اللّه عزّوجلّ»
اى ابوذر؛ هر كس دوست مىدارد گرامىترين مردم باشد تقواى الهى پيشه كند.
«يا اباذرّ؛ انّ احبّكم الى اللّه جلّ ثناؤه اكثركم ذكراً، و اكرمكم عنداللّه اتقاكم، و انجاكم من عذاب اللّه اشدّكم له خوفاً»
اى ابوذر؛ محبوبترين شما نزد خداوند كسى است كه بيشتر به ياد او باشد و عزيزترين شما نزد خداوند پرهيزكارترين شماست و دورترين شما از عذاب خدا كسى است كه بيشتر از او بترسد.
(چنانكه پيشتر اشاره كرديم خوف از مبادى تقواست و تا خوف نباشد تقوا پديد نمىآيد.)
«يا اباذرّ؛ انّ المتّقين الّذين يتّقون من الشّىء الّذى لايتّقى منه خوفاً من الدّخول فى الشّبهة»
اى ابوذر؛ پرهيزكاران كسانى هستند كه از چيزى كه از آن پرهيز نمىشود اجتناب مىكنند تا در شبهه نيفتند.
گفته شد براى تقوا مراتبى است و برخى فقط از چيزهايى كه حرام قطعى هستند دورى مىگزينند و برخى از اين مرحله فراتر رفته حتى از مشتبهات نيز مىپرهيزند و برخى بدانجا رسيدهاند كه از چيزى كه مىدانند مباح است مىپرهيزند تا نكند به مشتبه مبتلا شوند. سپس پيامبر(صلى الله عليه وآله) در بيان مرتبه عالى تقوا و اطاعت خداوند مىفرمايند:
«يا اباذرّ؛ من اطاع اللّه عزّ و جلّ فقد ذكر اللّه و ان قلّت صلاته و صيامه و تلاوته للقرآن»
اى ابوذر؛ هر كسى كه خداوند را اطاعت كند او را ذكر كرده است اگر چه نماز و روزهاش اندك باشد و كمتر قرآن بخواند.
ورع و زهد در كلام پيامبر
سپس درباره ورع مىفرمايند:
«يا اباذرّ؛ اصل الدّين الورع ورأسه الطّاعة. يا اباذرّ؛ كن ورعاً تكن اعبد النّاس و خير دينكم الورع»
اى ابوذر؛ ريشه دين ورع و باز ايستادن از گناهان و شبهات و سر آن طاعت خداوند است. اى ابوذر؛ نفس خود را از گناهان بازدار تا عابدترين مردم باشى و بهترين بخش دين شما پارسايى است.
ورع در اصل به معناى بازداشتن نفس از محارم و گريز از آنهاست، سپس در مطلق بازداشتن نفس استعمال شد و مفهوم آن با تقوا خيلى نزديك است، ولى غالباً ورع در ملكه پرهيزگارى ـ كه حالتى است درونى ـ كاربرد دارد و تقوا هم بر مبادى عمل و هم بر خود عمل شايسته و هم بر ملكه درونى اطلاق مىگردد.
حضرت على(عليه السلام) در بيان نقش ورع در بازداشتن انسان از گناه و انحراف مىفرمايند:
«لا شَرَفَ أَعْلى مِنَ الاِْسْلامِ وَ لا عِزَّ اَعَزُّ مِنَ التَّقْوى وَ لا مَعْقِلَ أَحْسَنُ مِنَ الْوَرَعِ...»(1)
هيچ شرف و بزرگى بالاتر از اسلام نيست و هيچ عزّت و ارجمندى ارجمندتر از پرهيزكارى نيست و هيچ پناهگاهى نيكوتر و استوارتر از ورع و پارسايى (بازايستادن از گناهان و شبهات) نيست.
امام صادق(عليه السلام) مىفرمايند:
«إِتَّقُوا اللّهَ وَصُونُوا دينَكُمْ بِالْوَرَعِ»(2)
تقواى الهى پيشه سازيد و با پارسايى دين خود را حفظ كنيد.
پارسايى و بازداشتن خويش از حرام، بزرگترين عامل رهيافتن به سعادت و درجات عالى معنوى و گريز از سقوط و انحطاط و فرورفتن در گردابهاى هلاكت است. بواقع ورع و بازداشتن خويش از گناهان و شبهات، دشوارترين مرحله عبادت و بندگى خداوند است، از
1. نهجالبلاغه (فيضالاسلام) حكمت 363، ص 126.
2. بحارالانوار، ج 70، ص 297.
اينرو امام باقر(عليه السلام) فرمودند:
«إِنَّ أَشَدَّ الْعِبادَةِ الْوَرَعُ»(1) ورع دشوارترين عبادتهاست.
باز با توجه به نقش ورع در سلامت شاكله عبادت، على(عليه السلام) فرمودند:
«...لا خَيْرَ فى نُسُك لا وَرَعَ فيهِ»(2)
عبادتى كه همراه ورع نيست خير و فايدهاى ندارد.
باز پيامبر(صلى الله عليه وآله) در ضرورت همراه ساختن عبادت با ورع مىفرمايند:
«يا اباذرّ؛ فضل العلم خيرٌ من فضل العبادة و اعلم انّكم لو صلّيتم حتّى تكونوا كالحنايا و صمتم حتّى تكونوا كالاوتار ماينفعكم الاّ بورع»
اى ابوذر؛ فضيلت علم از فضيلت عبادت بيشتر است و بدان اگر آن قدر نماز بخوانيد كه مانند كمان خميده شويد و آن قدر روزه بگيريد كه مانند تيرها لاغر شويد به شما سودى نمىرساند جز با ورع.
و نيز مىفرمايند:
«يا اباذرّ؛ اهل الورع والزّهد فى الدّنيا هم اولياءاللّه حقّاً»
آنان كه اهل ورع و زهد در دنيا هستند بحق اولياى خداوند هستند.
«زهد» و «زهاده» در لغت به معناى عدم رغبت و بىميلى است و در مقابل علاقه، ميل و رغبت به دنياست يعنى انسان به دنيا رغبت و دلبستگى نداشته باشد و تنها به زندگى ساده قناعت كند.
لازم به ذكر است كه زهد مطلوب در اسلام، اينست كه انسان در راه بهتر انجام دادن مسؤوليتهاى خود، سادگى و گريز از تجمل را شيوه خود قرار دهد و به مظاهر پر زرقوبرق زندگى بىاعتنا گردد. بديهى است كه اين طرز رفتار به جهت پليد دانستن دنيا و مظاهر آن و نيز به جهت تضاد دنيا و آخرت و نيز به جهت فرار از مسؤوليتهاى اجتماعى نيست، بلكه زهد در اسلام براى انجام بهتر مسؤوليتها و غلبه بر تمايلات و گرايشهاى
1. همان، ص 298.
2. همان، ص 307.
افراطى و در جهت كنترل شيفتگى و دلبستگى به مظاهر زندگى است كه از اين رهگذر روح افزونطلب انسان را مهار مىكند و حالت خود باختگى در برابر مظاهر زندگى دنيا را از بين مىبرد. چنانكه حافظ مىگويد:
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود *** زهر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است.
بنابراين زهد در اسلام با داشتن مال و رياست منافات ندارد و در واقع زاهد كسى است كه مظاهر زندگى را بيش از حق و خداوند دوست نمىدارد و اهداف الهى را قربانى اهداف دنيوى نمىكند و آخرت را اصل قرار داده دنيا را بعنوان فرع و وسيله و مقدمه آن مىجويد.
با توجه به آنچه ذكر شد، تفاوت زهد با رهبانيت ـ كه در آيين مسيحيت و بودائيان مطرح است ـ روشن مىگردد، چرا كه رهبانيت به معناى ترك دنيا، فرار از مسؤوليتها و گريز از اجتماع است و چنين تفكرى با روح اسلام سازش ندارد. از نظر اسلام، همه مظاهر زندگى از مال، فرزند و رياست و غيره همه ابزار تكامل و پيشرفتند و همه نعمتهاى خداوندند و استفاده صحيح و رعايت تعادل در بهرهورى از آنها، علاوه بر اينكه موجب آبادگشتن دنياى انسان مىشود، موجب آباد گشتن آخرت نيز مىشود. استفاده صحيح به اين است كه انسان براى دنيا و مظاهر آن اصالت قائل نباشد و آنها را به مثابه نعمتهايى در جهت رسيدن به كمال و سعادت آخرت قرار دهد، چنانكه فرمودهاند: «الدُّنْيا مَزْرَعَةُ اْلاخِرَةِ»(1)و نيز خداوند مىفرمايد:
«وَابْتَغِ فِيمَا اتَكَ اللَّهُ الدَّارَ اْلاخِرَةَ وَ لاَتَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا...»(2)
و بكوش تا از راه چيزى كه خداوند عطا كرده ثواب و سعادت آخرت را تحصيل كنى و بهرهات را از دنيا فراموش نكن.
از نظر اسلام، هر چه در اين دنيا رنگ وجود به خود گرفته نيكوست و خداوند چيز بدى نيافريده است. بنابراين نه دنيا و مظاهر آن بد است و نه علاقه به آنها كه از روى ميل طبيعى در انسان قرار داده شده است. پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمودند:
1. بحارالانوار، ج 73، ص 148.
2. قصص / 77.
«الزَّهادَةُ فىِ الدُّنْيا لَيْسَتْ بِتَحْريمِ الْحَلالِ وَ لا إِضاعَةِ الْمالِ وَلكِنِ الزَّهادَةُ فىِ الدُّنْيا أَنْ لاتَكُونَ بِما فى يَدَيْكَ أَوْثَقَ مِنْكَ بِما فى يَدِاللّهِ»(1)
زهد در دنيا و از دنياگذشتگى اين نيست كه حلال را بر خود حرام كنى يا مال خود را تلف كنى. زهد يعنى به آنچه در دست توست بيش از آنچه نزد خداوند است اعتماد نداشته باشى.
و نيز على(عليه السلام) مىفرمايند:
«أَيُّهَا النّاسُ، الزَّهادَةُ قِصَرُ الاَْمَلِ والشُّكْرُ عِنْدَ النِّعَمِ وَالْوَرَعُ عِنْدَ الْمَحارِمِ...»(2)
اى مردم، زهد كوتاه كردن آرزوها و شكرگزارى هنگام نعمت و پرهيز از حرام است.
علاوه بر آنچه ذكر شد، قرآن مجيد رهبانيت را نكوهش مىكند و آن را بدعتى مىداند كه راهبان بر اساس پندار غلط تضاد بين دنيا و آخرت در آيين مسيحيت راه دادهاند. قرآن پس از آنكه مىفرمايد: ما عيسى را فرستاديم و بدو انجيل داديم و در دل پيروانش مهربانى و رحم قرار داديم، مىفرمايد:
«... وَ رُهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاها عَلَيْهِمْ إِلاَّ ابْتِغآءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَ رِعَايَتِهَا...»(3)
و رهبانيتى كه از پيش خود ابداع كردند و ما بر آنها مقرر نداشته بوديم، گرچه هدفشان از آن جلب خشنودى خداوند بود، ولى حق آن را رعايت نكردند.
روزى همسر عثمانبن مظعون براى شكايت نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد و عرض كرد: اى رسول خدا، عثمانبن مظعون روزها روزه مىگيرد و شبها شبزندهدارى مىكند (به زندگى و خانواده خود نمىرسد) پيامبر با شنيدن اين سخن با حالتى برآشفته نزد عثمان رفتند و ديدند او در حال نماز است، وقتى عثمان پيامبر را ديد دست از نماز كشيد. پيامبر به او فرمود:
1. نهجالفصاحة، ص 358، حديث 1712.
2. نهجالبلاغة (فيضالاسلام) خ 80، ص 180.
3. حديد / 27.
«يا عُثْـمانُ، لَمْ يُرْسِلْنى اللّهُ بِالرَّهْبانِيَّةِ وَلكِنْ بَعَثَنى بِالْحَنَفِيَّةِ السَّهْلَةِ السَّمْحَةِ أَصُومُ وَ أُصَلّى وَ أَلْمَسُ أَهْلى...»(1)
اى عثمان، خداوند مرا بر آيين رهبانيت و ترك دنيا مبعوث نكرد، بلكه بر دين معتدل و آسان برانگيخت، من روزه مىگيرم، نماز مىخوانم و با همسرم همبستر مىشوم.
درباره شهيد مدرس قمشهاى نقل كردهاند: روزى يكى از زمينداران معروف قمشه نزد مدرس آمد و خواست قطعه زمينى به او بدهد. مدرس با آنكه در نهايت فقر و تنگدستى بهسر مىبرد، به شخص زميندار گفت: مگر شما در خانواده خود فقير و محتاج نداريد؟ آن شخص گفت: چرا داريم، اما مىخواهم اين قطعه زمين را به شما ببخشم. مدرس فرمود: بهتر است كه اين زمين را به خويشاوندان فقير و تهىدست خودت ببخشى.
همچنين نقل كردهاند: مدرس در تابستان و زمستان همان يك دست لباس كرباس را كه داشت مىپوشيد و مىگفت: پوست دست و پا و بقيه بدن از پوست صورت لطيفتر نيست. بدن را هر طور عادت بدهى همان طور عادت مىكند! او جوراب پشمى، شلوار، پيراهن پشمى و قباى فاستونى و عباى نائينى نمىپوشيد و مىگفت: اينها پول مىخواهد و پول نوكرى مىآورد و مدرس نوكر نمىشود (هنگام شهادت همه ثروتش بيست و چهار تومان بوده است)
مدرس از پدرش نقل مىكند كه پدرم به ما فرمود: ياد بگيريد در شبانهروز به يك وعده غذا قناعت كنيد و پوشاك خود را تميز نگاه داريد، تا در قيد تهيه لباس نو نباشيد؛ او اجداد ما را سرمشق قرار مىداد و مىگفت: حلم و بردبارى را از جدّ بزرگوارمان رسول خدا بياموزيم، شهادت و قناعت را از جدّ طاهرمان على و تسليم ناپذيرى در برابر زور و ستم را از جدّ شهيدمان سيدالشهداء بياموزيد.(2)
1. بحارالانوار، ج 22، ص 264.
2. حسينى سيد نعمتالله، مردان علم در ميدان عمل، ص 127 ـ 129.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org