قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس بيست و هفتم

 

 

مقام و منزلت بنده خالص در نزد خداوند

 

 

 

ملاك والايى و برترى انسان

نقش دو عامل استقلال و اخلاص

 

 

 

 

 

مقام و منزلت بنده خالص در نزد خداوند

«يا أَباذَرٍّ، إِنَّ رَبَّكَ عَزَّوَجَلَّ يُباهى الْمَلائِكَةَ بِثَلاثَةِ نَفَر: رَجُلٌ فى أَرْضِ قَفْر فَيُؤَذِّنُ ثُمَّ يُقيمُ ثُمَّ يُصَلّى، فَيَقُولُ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ: أُنْظُرُوا إِلى عَبْدى يُصَلّى وَ لايَراهُ أَحَدٌ غَيْرى فَيَنْزِلُ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَك يُصَلُّونَ وَراءَهُ وَيَسْتَغْفِرُونَ لَهُ إِلىَ الْغَدِ مِنْ ذلِكَ الْيَوْمِ،وَ رَجُلٌ قامَ مِنَ اللَّيْلِ فَصَلّى وَحْدَهُ فَسَجَدَ وَ نامَ وَ هُوَ ساجِدٌ، فَيَقُولُ تَعالى: أُنْظُرُوا إِلى عَبْدى، رُوحُهُ عِنْدى وَجسَدُهُ ساجِدٌ، وَ رَجُلٌ فى زَحْف فَرَّ أَصْحابُهُ وَ ثَبَتَ هُوَ وَ يُقاتِلُ حَتّى يُقْتَلَ.»

مضمون اين بخش از پندهاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) اين است كه خداوند به سه دسته از بندگان خود بر ملائكه مباهات مى‌كند. اينكه مباهات خداوند به چه معناست و چگونه خداوند بر ملائكه مباهات مى‌كند، دقيقاً براى ما روشن نيست. چيزى كه از اين بخش از روايت استفاده مى‌گردد اين است كه سه دسته از بندگان خداوند، مقامشان از ملائكه برتر است و خداوند متعال مقام عالى و والاى آنها را به ملائكه خود مى‌نماياند.

 

ملاك والايى و برترى انسان

شكى نيست كه خداوند متعال در بين مخلوقات خود، انسان را از امتيازات و ويژگى‌هايى بهره‌مند ساخته كه در ساير موجودات يافت نمى‌شوند. در بين موجودات مادى، او را از عقل و فهم و آگاهى برخوردار گردانيد، تا آنجا كه به او كرامت بخشيد و خشكى و درياها را مسخّر او گردانيد:

«وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنىِ ادَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَ رَزَقْنْاهُمْ مِنَ الطَيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثِيرمِمَّنْ خَلَقْناتَفْضِيلا.»(1)

و ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم و آنان را بر مركب برّ و بحر سوار كرديم و از هر غذاى لذيذ و پاكيزه آنها را روزى داديم و بر بسيارى از مخلوقات خود برترى و فضيلت بزرگ بخشيديم.

   بعلاوه خداوند انسان را موجودى مختار و انتخابگر آفريد كه بر اساس خواست خود، راه سعادت و يا شقاوت را برگزيند. او را از فطرت الهى برخوردار گردانيد كه توسط آن، به همه ارزشها و خوبى‌ها و فضايل الهى گرايش يابد و نيز راه سعادت را به او نمود. اما نه آن كرامت تكوينى انسان را بر فرشتگان برترى مى‌بخشد و نه عامل انتخاب و اختيار، چرا كه ممكن است انسان با همين عامل ارزنده اختيار و انتخاب، به جاى راه نيكبختى و سعادت، راه طغيان و شقاوت پيش گيرد و از طريق حق منحرف گشته، به گمراهى در افتد و پست‌ترين مخلوقات گردد:

«إِنَّ شَرَّ الدّوابِّ عِنْدَاللّهِ الَّذينَ كَفَرُوا فَهُمْ لايؤْمِنُونَ»(2)

بدترين جانداران نزد خداوند، كسانى هستند كه كافر شدند و آنان ايمان نخواهند آورد.

   آنچه باعث مى‌گردد مقام انسان از مقام فرشتگان خداوند فراتر رود و موجب برترى و فضيلت او گردد، عمل به دستورات خداوند و تلاش در راه تكامل انسانى و معنوى و دستيابى به كمال مطلوب است. يعنى انسان بر اساس فطرت الهى خود، طريق سعادت را پيش گيرد و هواهاى نفسانى خود را زير پاى گذارد و به تعديل غرايز مادى خود بپردازد. انسانى كه داراى كشش قواى حيوانى و مادى است كه هر دم او را به توجه به ماديات و لذايذ حيوانى مى‌كشد هنگامى كه نيروى حيوانى را كنترل كند و در مواجهه با حق و باطل، حق را برگزيند و بر اساس فطرت عمل كند، مسجود ملائكه مى‌گردد و مقام او برتر از مقام آنها خواهد بود. از اين جهت در اين بخش از حديث، پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى‌فرمايند:


1. اسراء / 70.

2. انفال / 55.

«يا اباذرّ؛ انّ ربك عزّوجلّ يباهى الملائكة بثلاثة نفر: رجل فى ارض قفر فيؤذّن ثمَّ يقيم ثم يصلّى، فيقول ربّك للملائكة: انظروا الى عبدى يصلّى و لايراه احدٌ غيرى؛ فينزل سبعون الف ملك يصلّون وراءه و يستغفرون له الى الغد من ذلك اليوم»

اى ابوذر؛ پروردگار تو با سه شخص بر فرشتگان مباهات مى‌كند: اولين شخصى كه خداوند به او بر فرشتگان مباهات مى‌كند، مردى است كه در ميان بيابانى اذان و اقامه بگويد و نماز بپا دارد. پروردگار به فرشتگان مى‌فرمايد: به بنده‌ام بنگريد نماز مى‌خواند در حالى كه كسى او را نمى‌بيند. آنگاه هفتاد هزار ملك فرود مى‌آيند و به او اقتدا مى‌كنند و تا فرداى آن روز براى او استغفار مى‌كنند.

   مردى كه در بيابانى بى‌آب و علف، تنها و به دور از چشم ديگران، اذان و اقامه مى‌گويد و سپس نماز مى‌خواند و نمى‌گويد: اكنون كه كسى نيست به حدّ واجب نماز اكتفا مى‌كنم و اذان و اقامه نمى‌گويم، چون كسى نيست كه آن را بشنود. او در مقام اطاعت و بندگى خداوند، نمازش را با همه آداب بجا مى‌آورد و از اين جهت خداوند به او بر ملائكه مباهات مى‌كند و سپس هفتاد هزار فرشته فرود مى‌آيند و پشت سر او نماز مى‌خوانند و براى او آمرزش مى‌طلبند.

   دومين شخصى كه خداوند به او بر فرشتگان مباهات مى‌كند:

«و رجلٌ قام من اللَّيل فصلى وحده فسجد و نام و هو ساجدٌ؛ فيقول تعالى: انظروا الى عبدى، روحه عندى و جسده ساجدٌ»

و مردى كه شب از خواب برخيزد و به تنهايى نماز بخواند و سجده كند و در سجده به خواب رود. خداوند مى‌فرمايد: (اى فرشتگان) بنگريد به بنده من كه روح او نزد من و تنش در سجده است.

   مردى كه نيمه‌هاى شب از بستر راحت و گرم برمى‌خيزد و از خواب شيرين مى‌گذرد و به عبادت و مناجات با پروردگار خويش مى‌پردازد. او چنان غرق در مناجات معبود مى‌گردد و سر از سجده برنمى‌دارد تا خوابش مى‌برد. خداوند متعال به فرشتگان مى‌گويد: بنگريد،

بنده من در نيمه شب از بستر راحت خود برخاسته و به دور از چشم ديگران به مناجات و عبادت من پرداخته است. آنقدر عبادت خود را طول مى‌دهد كه خسته مى‌گردد و در سجده به خواب مى‌رود. روح او نزد من است ولى تنش به سجده در افتاده. خداوند متعال مى‌فرمايد: روح او نزد من است، چون روح انسان به هنگام خواب نزد خداوند مى‌رود و اين نكته‌اى است كه در قرآن مجيد بدان اشاره دارد:

«اللَّهُ يَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَالَّتى لَمْ تَمُتْ فى مَنامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتى قَضى عَلَيْها الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ اْلأُخْرىُ إِلى أَجَل مُسَمًّى...»(1)

خداوند است كه به هنگام مرگ ارواح بندگان را مى‌گيرد و آن كسى را كه هنوز مرگش فرا نرسيده نيز در حال خواب روحش را قبض مى‌كند و سپس آن را كه به مرگش حكم كرده، جانش را نگاه مى‌دارد و آن را كه حكم به مرگش نكرده تا اجلش فرا رسد، به بدنش مى‌فرستد.

   از ديدگاه قرآن مجيد مؤمن واقعى كسى است كه براى بندگى و عبادت پروردگار، در نيمه شب از بستر خود برخيزد و خواب را بر خود حرام سازد:

«تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُون رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً...»(2)

(شب‌ها) پهلوهاى خود را از بستر جدا مى‌سازند و با بيم و طمع (به ثواب الهى) خداى خود را مى‌خوانند.

   آرى بر پاى داشتن نماز شب، بدور از چشم ديگران و انجام سجده طولانى و كرنش در برابر خداوند متعال، موجب مباهات خداى متعال است.

   سومين شخصى كه خداوند به او بر ملائكه مباهات مى‌كند:

«و رجلٌ فى زحف فرّ اصحابه و ثبت هو و يقاتل حتّى يقتل.»

و مردى كه در ميدان جهاد باشد و يارانش فرار كرده‌اند و او ثابت‌قدم به جهاد ادامه دهد تا كشته شود.


1. زمر / 42.

2. سجده / 16.

   خداوند متعال به قهرمان مبارزى مباهات مى‌كند كه پس از شكست در جنگ، ديگران تاب مقاومت در برابر دشمن ندارند و فرار مى‌كنند و او يك تنه در برابر دشمن مى‌ايستد و تا جان دارد مى‌جنگد. با اينكه مى‌توانست چون ديگران فرار كند و جان به سلامت برد، ولى ترجيح داد در راه خداوند متعال شهيد شود. آرى خداوند به وجود كسى مباهات مى‌كند كه بدون يار و ياور، در مقابل انبوه دشمن مى‌ايستد و مقاومت مى‌كند، با اينكه در چنان وضعيتى مقاومت واجب نيست: در صدر اسلام ابتدا، مقاومت و ايستادگى يك نفر در برابر ده نفر واجب بود و بعد تخفيف داده شد و مقاومت يك نفر در برابر دو نفر واجب گرديد، اما اگر همه رفتند و او تنها ماند، ديگر مقاومت براى او واجب نيست.

   شكى نيست كه فرار از جنگ، در صورتى كه مى‌توان در برابر دشمن مقاومت كرد، گناه بزرگى است و قرآن به صراحت از فرار در جنگ نهى مى‌كند و اين عمل را مغضوب خداوند معرفى مى‌كند و جايگاه فراركننده را جهنم مى‌شناسد:

«يا أَيُّهَا الَّذينَ امَنوُا اِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِقِتال أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلى فِئَة فَقَدْ بآءَ بِغَضَب مِنَ اللّهِ وَ مَأْوئهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ.»(1)

اى اهل ايمان، هر گاه با تهاجم كافران در ميدان كارزار روبرو شديد، مبادا از بيم آنها پشت كرده، از جنگ بگريزيد. هر كس در روز جنگ به آنها پشت كرد، به غضب و خشم خداوند روى آورده، جايگاهش دوزخ كه بدترين منزل است خواهد بود، مگر براى غافلگير ساختن دشمن، موضع خود را تغيير دهد و يا (از جنگ انفرادى دست كشد) خود را به طرف عده‌اى از قوم خود بكشاند (تا به اتفاق ايشان بجنگد.)

   از اين بخش روايت درسهاى زيادى مى‌توان گرفت: مباهات خداوند به وجود برخى از بندگان خود بر ملائكه، به اين معناست كه آنها داراى ارزشهايى هستند كه نزد خداوند داراى اهميت فراوانى مى‌باشند و اگر خصوصيات ديگرى مى‌بود كه كمال بيشترى براى انسان به


1. انفال / 16 ـ 15.

ارمغان مى‌آورد و تقرب انسان را به خداوند بيشتر مى‌ساخت و اهميت فزونترى نزد خداوند داشت، خداوند آنها را ذكر مى‌كرد. وقتى مى‌خواهد مقام والاى برخى از بندگان خود را به فرشتگان معرفى كند و به آنها مباهات مى‌كند، در واقع بهترين ارزشهاى آنها را معرفى مى‌كند. حال بايد ديد، آن سه دسته از بندگان خداوند ـ آنكه در بيابانى دور از چشم ديگران، نمازش را با رعايت آداب و مستحبات مى‌خواند و آن كس كه نيمه شب از بستر راحت برمى‌خيزد و به عبادت و مناجات خداوند مى‌پردازد و نيز كسى كه به تنهايى در برابر انبوه دشمن مى‌ايستد و مقاومت مى‌كند، تا اينكه به شهادت نائل مى‌گردد ـ داراى چه ويژگى‌ها و جهات مشتركى هستند كه تا بدين حد خداوند به آنها والايى و منزلت بخشيده است؟

   مسلّماً ويژگى‌هايى چون انفاق مال در راه خدا و يا ايثار آنچه مورد نياز است و يا عبادت‌ها و اعمال نيك ديگرى كه در شرع مقدس به آنها سفارش شده، همه داراى ارزشند و موجب كمال انسان مى‌گردند؛ اما بايد ديد آن سه دسته داراى چه خصوصيتى هستند و چه عنصر مشتركى در آنها وجود دارد، كه تا بدين حد روى آن تأكيد شده؟

   خصوصيت و عنصر مشترك بين آن سه دسته، تنهايى است كه شخص اول تنها به دور از چشم ديگران عبادت مى‌كند و شخص دوم در نيمه شب به تنهايى از خواب برمى‌خيزد و مناجات مى‌كند و شخص سوم نيز به تنهايى در برابر دشمن مى‌ايستد. خداوند به كسى كه در مسجد محله و يا مسجد جامع نماز مى‌خواند، با آن ثوابى كه بر نماز او مترتب مى‌شود، مباهات نمى‌كند و به كسى مباهات مى‌كند كه در بيابانى تنها به عبادت مى‌پردازد و يا همه دوستان او از جبهه فرار كرده‌اند و او يك‌تنه به جنگ با دشمن مى‌پردازد. با اينكه ممكن است شخصى در دهها حمله و عمليات شركت كرده باشد و داراى شهامت و شجاعت فراوانى باشد و افتخارات و پيروزى‌هايى نيز آفريده باشد؛ با اين همه تأكيد روى كسى است كه تنها مانده است و باز به وظيفه خود ادامه مى‌دهد.

نقش دو عامل استقلال و اخلاص

الف) عامل استقلال:

دو عامل مهم استقلال و عدم رنگ‌پذيرى از ديگران و اخلاص، موجب آن ارزش والا براى اقدام انفرادى آن سه شخص شده است:

   در توضيح عامل اول، يعنى استقلال بايد گفت: غالباً انسانها تحت تأثير القائات و رفتار ديگران قرار مى‌گيرند. از ويژگى‌هاى انسان اين است كه وقتى مى‌نگرد، عده‌اى در مسيرى حركت مى‌كنند و رفتارى را انجام مى‌دهند، او نيز در آن مسير حركت مى‌كند و به آن رفتار گرايش مى‌يابد. گواينكه اقدام و حركت ديگران، عاملى است كه به انسان در انتخاب مسير و حركت خود كمك مى‌كند: وقتى ديد عده‌اى در راه خير و صلاح گام برمى‌دارند، او نيز از آنها تبعيت مى‌كند. البته اين نشانگر ضعف انسان است و خداوند اين عامل را در انسان قرار داده، تا آنان كه ضعيفند، با پيروى از افراد صالح، راه صحيح را برگزينند. گرچه اين افراد از جوّ غير سالم نيز اثر مى‌پذيرند و چه بسا وابستگى به ديگران موجب مى‌گردد انسان به پيروى ديگران راه باطل را پيش گيرد و با تغيير موقعيت‌ها و شرايط، رنگ عوض كند و براى اينكه رسوا نشود، همرنگ جماعت گردد. خداوند متعال در مقام نكوهش اين پيروان سست عنصر كه بدون تفكر و انديشه و نگرش به فرجام تبعيت از اهل باطل، لجام اختيار خود را به ديگران مى‌سپارند، مى‌فرمايد:

«وَ إِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنا عَلَيْهِ ابَاءَنَا أَوَ لَوْ كانَ اباؤُهُم لايَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لاَيَهْتَدُونَ.»(1)

و چون به كفار گفته شد، از شريعت و كتابى كه خدا فرستاده پيروى كنيد، پاسخ دادند: ما پيرو كيش پدران خود خواهيم بود؛ آيا اگر پدرانشان نادان و بى‌عقل باشند و به حق هدايت نشده باشند نيز بايد از آنها پيروى كنند؟

   البته در ارتباط با احكام الهى و وظايف شرعى، كسى كه آگاهى و شناخت ندارد موظف


1. بقره / 170.

است كه از عالم سؤال كند؛ چه به حكم خداوند جاهل باشد و چه به موضوع حكم خداوند (اين به معناى تقليد از فقيه و عالم در دين است) البته چنين فردى كه با تقليد به احكام خداوند آگاه شود، با كسى كه زحمت مى‌كشد و خود احكام الهى را از منابع استنباط مى‌كند، يكسان نيست؛ چرا كه شناخت مجتهد و عالم استقلالى است و شناخت جاهل تقليدى و ايندو يكسان نيستند و مسلّماً شناخت استقلالى برتر است.

   همچنين در ارتباط با موضوعات، بخصوص موضوعات اجتماعى، اكثر مردم آگاهى كافى ندارند و ناچارند از كسانى كه به آن موضوعات آگاهى دارند تبعيت كنند. اين تبعيت و پيروى اگر از مسير حق خارج نشود، مذموم و نكوهيده نيست؛ اما كسى كه عالم است و با چراغى كه در دست دارد ديگران را هدايت و راهنمايى مى‌كند، در مقام و منزلت برترى قرار دارد.

   گذشته از مرحله شناخت استقلالى و مهمتر از آن، استقلال در مرحله تصميم‌گيرى و عمل است: گاهى انسان با اجتهاد و يا تقليد موضوع را مى‌شناند، ولى در مقام عمل اگر تنها باشد معلوم نيست به آنچه مى‌داند عمل كند. بله اگر در بين جمعى باشد، بخصوص اگر تعداد آن جمع زياد باشند، اقدام مى‌كند؛ اما در تنهايى سستى مى‌كند. براى اين مورد هر كس، در زندگى روزانه‌اش، نمونه‌هاى فراوانى سراغ دارد: مثلا در يك مدرسه كه عده‌اى طلبه در آن زندگى مى‌كنند، اگر شب جمعه جلسه دعاى كميل برقرار شود، وقتى انسان مى‌بيند طلبه‌ها دسته دسته در آن مجلس حاضر مى‌شوند، او نيز مشتاق مى‌شود كه در آن جلسه شركت جويد. اما در يك شب تعطيلى كه همه به مسافرت رفته‌اند، براى او دشوار است كه به تنهايى دعاى كميل بخواند . همين‌طور در انجام كارهاى خير ديگر، وقتى انسان مى‌بيند ديگران آن كارها را انجام مى‌دهند، او نيز تحريك مى‌شود، اما وقتى تنهاست بهانه مى‌آورد و آنچنان كششى در درون او وجود ندارد كه او را به تصميم‌گيرى وادارد. بالاخره با هر بهانه‌اى كه شده از انجام آن كار طفره مى‌رود. يا وقتى شب مى‌بيند، چراغ حجره‌ها روشن است و سايرين تا ديروقت مطالعه مى‌كنند، در او اشتياق مطالعه‌كردن پديد مى‌آيد و

تا ديروقت مطالعه مى‌كند، اما وقتى مدرسه تعطيل است و غير از او كسى در مدرسه نيست، ديگر آن كشش در درون او وجود ندارد و ميلى به مطالعه ندارد. آنچه ذكر شد تنها نمونه‌اى بود و در رفتارهاى اجتماعى و سياسى ما نمونه‌هاى فراوانى مى‌توان يافت.

   عامل اين سستى و وابستگى به ديگران، ضعف اراده و ايمان است. آيا وقتى ديگران كارى را انجام مى‌دهند ارزش دارد و اگر انجام ندادند از ارزش مى‌افتد؟ اگر دعاى كميل فضيلت و ارزش دارد، بايد در تنهايى و خلوت نيز به خواندن آن همت گماريم، نه اينكه تنها وقتى جلسه‌اى برقرار مى‌گردد آن را بخوانيم. اين نشانه ضعف انسان است كه وقتى مى‌بيند ديگران دعاى كميل مى‌خوانند و يا مى‌بيند كه ديگران دسته دسته به نماز جمعه مى‌روند، در او انگيزه پديد مى‌آيد؛ اين مايه مباهات انسان نيست. عمل كسى مايه مباهات است كه وقتى تنهاست و كسى او را همراهى نمى‌كند، به آنچه وظيفه تشخيص مى‌دهد عمل مى‌كند و منتظر نيست ديگران او را همراهى كنند.

   وقتى مى‌دانم خداوند كارى را از من خواسته است، بايد به انجام آن كار همت گمارم و كارى نداشته باشم كه كسى مرا همراهى مى‌كند يا نه چرا كه عدم همراهى ديگران و تنها بودن از ارزش آن كار نمى‌كاهد. در اين صورت انسان از اراده‌اى قوى برخوردار است و با ايمان قوى و والاى خود، وظيفه خود را باور كرده است. از اين جهت در انجام آن كار مستقلا تصميم مى‌گيرد، خواه ديگران او را همراهى كنند و يا نه. مسلماً استقلال در تصميم‌گيرى خيلى اهميت دارد كه شخص در مقام تصميم، منتظر نماند كه ديگران چه راهى را برمى‌گزينند، تا او نيز همان راه را اختيار كند. او كه داراى اراده و ايمانى قوى است اگر كارى را وظيفه ديد و پى برد كه مرضىّ خداوند است، آن كار را انجام مى‌دهد و منتظر ديگران نمى‌ماند.

   جابربن يزيد جعفى، از اصحاب سرّ ائمه است كه روايات بسيار زيادى از امام باقر(عليه السلام)نقل كرده است. بسيارى از رواياتى كه امام به جابر فرموده بودند، از اسرار بوده است و جابر مُجاز نبوده براى ديگران نقل كند. او از اينكه نمى‌توانست آن معارف ناب را به تشنگان

معرفت ارائه دهد، بسيار دلتنگ بود، اين بود كه رفت خدمت امام باقر(عليه السلام) و عرض كرد:

   «با اسرارى كه شما براى من نقل فرموديد و دستور داديد براى احدى نقل نكنم، بار گران و عظيمى بر دوشم نهاده شده كه گاه چنان به سينه‌ام فشار مى‌آيد كه به حالت جنون درمى‌آيم! امام فرمودند: اى جابر، اگر چنين حالتى به تو دست داد، به كوهستان (يا بيابان) برو و گودالى حفر كن و سرت را داخل آن گودال كن و بگو: محمدبن على(عليه السلام) فلان حديث را برايم روايت كرد... .» (1)

   پس از آن جابر سر در چاه مى‌كرد و روايات امام باقر(عليه السلام) را مى‌خواند، تا قدرى سبك شود. از جمله روايات ارزنده‌اى كه جابر از امام باقر نقل مى‌كند، اين روايت است كه امام به او مى‌فرمايند:

«... وَ اعْلَمْ بِأَنَّكَ لاتَكُونُ لَنا وَلِيّاً حَتى لَوِاجْتَمَعَ عَلَيْكَ أَهْلُ مِصْرِكَ وَ قالُوا: إِنَّكَ رَجُلٌ سُوءٌ لَمْ يَحْزُنْكَ ذلِكَ وَلَوْ قَالُوا: إِنَّكَ رَجُلٌ صالِحٌ لَمْ يَسُرَّكَ ذلِكَ وَ لكِنْ إِعْرِضْ نَفْسَكَ عَلى كِتابِ اللّهِ فَإِنْ كُنْتَ سالِكاً سَبِيلَهُ، زاهِداً فى تَزْهِيدِهِ، راغِباً فى تَرْغِيبِهِ، خائِفاً مِنْ تَخْويفِهِ فَاثْبُتْ وابْشِرْ فَإِنَّهُ لايَضُرُّكَ ما قيلَ فيكَ... .»(2)

بدان كه دوستدار ما نخواهى بود مگر اينكه اگر مردم شهرت يكپارچه بر عليه تو باشند و بگويند: تو مرد بدى هستى، دلگير و ناراحت نشوى و اگر همه آنها گفتند: تو مرد شايسته‌اى هستى، خوشحال نشوى و لكن خود را بر كتاب خدا عرضه كن و اگر ديدى در راه آن كتاب حركت مى‌كنى و در مواردى كه آن كتاب به زهد دعوت مى‌كند، زهد پيشه مى‌سازى و به آنچه سفارش و ترغيب مى‌كند، رغبت مىورزى و از آنچه بيم مى‌دهد بيمناك مى‌گردى، استوار و شادمان باش كه آنچه مردم مى‌گويند به تو زيان نمى‌رساند.

   امام(عليه السلام) جابر را به اعتماد و توكل بر خداوند دعوت مى‌كند كه آنچنان به خداوند اعتماد و تكيه داشته باشد كه مرده باد و زنده باد مردم اندك تأثيرى در او نگذارد و رفتار و گفتار


1. بحارالانوار، ج 2، ص 69، ح 22.

2. بحارالانوار، ج 78، ص 162، ح 1.

خود را بر كتاب خداوند عرضه كند. حال اگر ديد رفتارش با دستورات الهى منطبقند، خوشحال گردد و خداوند را به پاس اين توفيق شكرگزارد و اگر ديد رفتارش با قرآن منطبق نيست، ناراحت گردد كه خداوند از او خوشنود نيست. پس بايد ملاك خوش‌آمد و ناخوشايندى، دستورات خداوند و قرآن باشد، نه رضايت و نارضايتى مردم.

   انسان در مقام تصميم‌گيرى، اگر توان علمى كافى دارد در مقام تشخيص وظيفه، بايد مستقل باشد و تابع ديگران نباشد. با عقلى كه خداوند به او داده، بينديشد و با توجه به قرآن و روايات وظيفه خود را تشخيص دهد و كارى نداشته باشد كه ديگران چه مى‌گويند. سپس در مقام عمل، به آنچه وظيفه تشخيص داد عمل كند و منتظر همراهى و كمك ديگران نباشد. حتى در مصاف با دشمن اگر تنها ماند و گرچه در آن صورت مقاومت واجب نيست، اما چون ديد مقاومت در برابر دشمن بيشتر مورد رضايت خداوند است، يك‌تنه به مبارزه ادامه دهد ولو مى‌داند شهيد مى‌شود. مسلّماً چنين شهامت و رشادتى كه فرد حتى اگر تنها بماند، در راه پاسدارى از راه و هدف خود از پاى نمى‌نشيند و مقاومت مى‌كند، بسيار ارزشمند و باعث مباهات خداوند است. در اين باره حضرت على(عليه السلام) مى‌فرمايند:

«... وَاللّهِ لَوْ تَظاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلى قِتالى لَما وَلَّيْتُ عَنْها وَ لَوْ أَمْكَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقابِها لَسارَعْتُ إِلَيْها... .»(1)

سوگند به خدا، اگر عرب بر جنگ من با هم همراه شوند از ايشان روى برنگردانم و اگر فرصت‌ها به دست آيد، به سويشان مى‌شتابم.

   پس عامل اول اين است كه خداوند دوست مى‌دارد مؤمن در تشخيص و شناخت وظيفه و نيز در رفتار و عملش مستقل باشد و منتظر ديگران نماند و سعى نكند همرنگ جماعت گردد. البته از آنچه گفته شد، توهّم نشود كه انسان بايد تك رو باشد و همواره برخلاف ديگران حركت كند و اگر ديد ديگران كارى را انجام دادند، او عكس آن را انجام دهد؛ اينكه صفتى ناپسند و ناشايست و بسيار احمقانه است. سخن در اين است كه انسان در مقام


1. نهج البلاغه (ترجمه فيض الاسلام) كتاب 45، ص 971.

تصميم‌گيرى و تشخيص وظيفه و عمل به آن مستقل باشد و منتظر تشويق، همراهى و همفكرى ديگران نماند. پس اگر وظيفه خود را تشخيص داد و ديد ديگران نيز با او همراهند، بسيار خوب است.

انسان نبايد چنين باشد كه اگر چيزى را وظيفه تشخيص داد و بعد فهميد اشتباه كرده، بر حرف خود تا آخر بايستد؛ اين خُلق و روحيه ناپسندى است. انسان بايد همواره در اخلاقش، رفتارش و انديشه‌هايش تجديد نظر كند و اگر پى برد كه اشتباه كرده، با كمال شهامت اعتراف كند و لجاجت نكند و بر حرف خود پافشارى نكند. مؤمن وقتى به حق هدايت شد، همان را انجام مى‌دهد.

 

ب) عامل اخلاص:

عامل دوم كه موجب گرديده خداوند به آن سه دسته مباهات كند اخلاص است. در نماز كسى كه تنها در بيابان نماز مى‌خواند، ديگر شائبه ريا نيست. كسى او را نمى‌بيند تا حالات او را مشاهده كند و سپس براى ديگران نقل كند. مسلّماً اخلاص چنين عملى، بيشتر از عملى است كه انسان در حضور ديگران انجام مى‌دهد.

   اگر در حضور جمع، انسان با آداب نماز بخواند جاى اين هست كه شيطان او را وسوسه كند، چون شيطان مكّار است و انسان هر چند خود ساخته باشد ممكن است از شيطان شكست بخورد و وقتى در حضور ديگران نماز مى‌خواند در دلش ريا پديد آيد و خوشش بيايد ديگران عملش را ببينند و يا صدايش را بشنوند. اما وقتى در بيابانى تنهاست و اذان و اقامه مى‌گويد و نماز مى‌خواند ممكن نيست ريا كند. يا كسى كه در نيمه‌هاى شب، به دور از چشم ديگران، برمى خيزد و به عبادت خداوند مى‌پردازد و چندان سجده خود را طول مى‌دهد كه خوابش مى‌برد، ممكن نيست ريا كند؛ چون كسى نيست كه وضع او را مشاهده كند.

   كسى كه در ميدان جنگ تنها مانده و يكتنه مبارزه مى‌كند ممكن نيست ريا كند، چون دوستان نيستند كه بگويند: چه شهامتى دارد و پس از شهادت او، از رشادت‌هاى او براى

ديگران نقل كنند، دشمن هم كه فضيلت‌هاى او را نقل نمى‌كند. پس قصد ريا و خودنمايى در چنين كسى وجود ندارد. بنا بر اين خصوصيت مشترك ديگرى كه درآن سه شخص وجود دارد كه موجب مباهات خداوند مى‌شود، نهايت خلوصى است كه در عمل آنها وجود دارد و آنان را از آلوده‌گشتن به ريا و خودنمايى پاك كرده است.

   چنانكه مشاهده شد، بافت و شكل عمل آن سه دسته ممكن است همسان با بافت و شكل عمل ديگران باشد، پس آنچه اين عمل را ممتاز و برجسته گردانيده است و از آن گوهر گران‌بهايى ساخته كه خداوند به آن بر فرشتگان مباهات مى‌كند، اخلاص است كه موجب گرديده آن عمل فقط براى خداوند انجام گيرد؛ از اين جهت مى‌نگريم كه در قرآن و روايات چنين آمده كه خلوص موجب والايى عمل و پذيرش آن مى‌گردد:

«إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِاللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ. أَلاَ لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِص...‌.»(1)

ما اين كتاب راستين و حق را بر تو فرستاديم، پس خداوند را پرستش كن و دين را براى او خالص گردان. آگاه باشيد كه دين خالص براى خداوند است.

   در حديثى آمده است:

«مَنْ أَخْلَصَ لَنا أَرْبَعينَ صَباحَاً، جَرَتْ يَنابيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلى لِسانِهِ.»(2)

كسى كه چهل روز براى خداوند اخلاص ورزد، چشمه‌هاى حكمت از قلبش بر زبانش جارى مى‌گردند.

   امام صادق(عليه السلام) ـ درباره آيه شريفه:

«لِيَبْلُوَكُمْ أَيّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا»(3) تا بيازمايد شما را كه كداميك نيكو كردارتريد ـفرمودند:

لَيْسَ يَعْنِى أَكْثَرُ عَمَلا وَ لكِنْ أَصْوَبُكُمْ عَمَلا وَ إِنَّمَا الاِْصابَةُ خَشْيَةُ اللّهِ وَ النِّيَّةُ الصّادِقَهُ وَ الْحَسَنَةُ ثُمَّ قالَ: الاِْبْقاءُ عَلىَ الْعَمَلِ حَتّى يُخْلَصَ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ، وَالْعَمَلُ الْخالِصُ


1. زمر / 2 ـ 3.

2. بحارالانوار، ج 67، ص 242.

3. ملك / 2.

الَّذى لاتُريدُ أَنْ يَحْمِدَكَ عَلَيْهِ أَحَدٌ إِلاَّ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ النِّيَّةُ أَفْضَلُ مِنَ الْعَمَلِ ... .»(1)

مقصود خداوند پركردارتر نيست، بلكه مقصود درست كردارتر است و درستى همانا ترس از خداوند و داشتن نيت صادق و نيك است. سپس فرمود: پايدارى بر عمل تا اينكه خالص بماند، سخت‌تر از خود عمل است و عمل خالص آن است كه نخواهى هيچ كس جز خداى عزوجل تو را بر آن كار بستايد و نيت بهتر از عمل است.

   پس با توجه به آنچه ذكر گرديد، ممكن است ما اعمالى داشته باشيم كه با فضيلت و داراى پاداش فراوانى باشد مثل خواندن نماز به جماعت كه بر اساس آنچه در روايات آمده، ثوابش را ملائكه نيز نمى‌توانند شماره كنند. اما معلوم نيست خلوص چنين نمازى با خلوص نماز كسى كه در بيابانى تنها نماز مى‌خواند، يكسان باشد. به هر جهت شيطان وسوسه مى‌كند و نمى‌گذارد انسان در عملش خالص باشد، شاهدش اين است كه وقتى انسان تنهاست، برايش دشوار است كه به عبادت، آن هم با رعايت آداب، مبادرت كند؛ چون اراده و انگيزه درونى او چندان قوى نيست. اما اگر ديگران او را همراهى كنند و كمك خارجى او را همراه شود، بهتر به عبادت مبادرت مى‌ورزد.


1. اصول كافى (با ترجمه) ج 3، ص 26.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org