قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس بيست و ششم

 

 

نقش دعاى خالص و عمل شايسته

 

 

 

اشاره‌اى به مفهوم دعا

اختلاف مراتب انسانها در دعا و درخواست

اهميّت اظهار فقر و ناتوانى در پيشگاه الهى

لزوم همراه ساختن دعا با اعمال شايسته

بركات وجودى انسان شايسته و صالح

 

 

 

 

 

نقش دعاى خالص و عمل شايسته

«يَا أَباذَرٍّ؛ يَكْفى مِنَ الدُّعاءِ مَعَ الْبِرِّ ما يَكفى الطَّعامَ مِنَ الِْملْحِ. يا أَباذَرٍّ؛ مَثَلُ الَّذى يَدْعُو بِغَيْرِ عَمَل كَمَثَلِ الَّذى يَرْمِى بِغَيْرِ وَتَر. يا أَبَا ذَرٍّ؛ إِنَّ اللّهَ يُصْلِحُ بِصَلاحِ الْعَبْدِ وُلْدَهُ وَوُلْدَ وُلْدِهِ وَيَحْفَظَهُ فى دُوَيْرَتِهِ وَالدُّورِ حَوْلَهُ مادامَ فِيهِمْ.»

 

   اين بخش از موعظه‌هاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) در ارتباط با دعا و در خواست از خداوند و لزوم همراه ساختن دعا با عمل صالح ونقش ارزنده فرد صالح در خانه و جامعه است. بى شك دعا و در خواست از خداوند، يكى از مظاهر بندگى وعبوديت است و در اين زمينه آيات و روايات فراوانى وارد شده است و بحثهاى مفصلى نيز صورت گرفته است.

 

اشاره‌اى به مفهوم دعا

مرحوم راغب اصفهانى درباره معناى دعا مى‌گويد: «دعا» همانند «نداء» است، با اين تفاوت كه در نداء گاهى از «يا» و غير آن استفاده مى‌گردد و اسمى همراه آن نمى‌آيد؛ اما لفظ دعا در جايى به كار مى‌رود كه همراه آن اسم بيايد، مثل: اى فلان ... البته دعا و نداء گاهى به جاى يكديگر به كار مى‌روند.(1)

   مرحوم علامه طباطبايى(رحمه الله) مى‌فرمايند: دعا از ناحيه خداوند متعال بر دو قسم است: تكوينى وتشريعى. اما تكوينى به معناى ايجاد چيزى است كه خداوند اراده كرده است، گويا آن چيز را به آنچه اراده كرده، فرا مى‌خواند. خداوند مى‌فرمايد:


1. راغب اصفهانى، مفردات، ماده «دعو».

«يَوْمَ يَدْعُوكُمْ فَتَسْتَجِيبُونَ بِحَمْدِهِ...»(1)

روزى كه خداوند شمارا (به زندگى جاودانه آخرت) فراخواند و شما (سر از خاك بيرون كنيد و ) با حمد و ستايش او را اجابت كنيد.

   اما دعاى تشريعى خداوند به اين است كه با آيات قرآن، مردم را به پذيرش دين مكلف مى‌سازد. اما دعاى بنده به سوى پروردگار، به اين است كه بنده با بندگى خداوند و احساس بردگى نزد خداوند، رحمت و عنايت پروردگار را به سوى خود جلب مى‌كند. از اين جهت در حقيقت عبادت همان دعاست، چون بنده با دعا خود را (با احساس وابستگى به خداوند و احساس ذلّت) در مقام بردگى و ارتباط به مولاى خويش مى‌نشاند، تا خداوند را به واسطه مقام سرورى و‌ربوبى‌اش، به خود متوجه سازد و اين همان دعاست و به اين معنا اشاره دارد، فرموده خداوند:

«وَقَالَ رَبُّكُمْ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ»(2)

و خداوند شما فرمود كه مرا بخوانيد تا دعاى شما را اجابت كنم و آنان كه از عبادت من با بزرگى فروشى اعراض كنند، بزودى با ذلّت و خوارى داخل جهنم مى‌شوند.

   در اين آيه خداوند در ابتدا تعبير «دعاء» را به كار برد و سپس تعبير «عبادت» را.(3)

   اشتباه نشود، مقصود از اجابت دعاى درخواست كننده اين نيست كه هرچه را او درخواست كند و در هر زمانى كه بخواهد، به او عطا مى‌شود. چنين تفسيرى از اجابت دعا، با بيانات دينى سازگار نيست. چه بسا آنچه دعا كننده مى‌طلبد، به صلاح او نيست و اجابت درخواست او به ضررش هست؛ چرا كه او به مصلحت خود واقف نيست.

   على(عليه السلام) در وصيت خود به فرزندشان مى‌فرمايند:

«... ثُمَّ جَعَلَ فى يَدَيْكَ مَفاتيحَ خَزَائِنِهِ، بِمَا أَذِنَ لَكَ فِيهِ مِنْ مَسْألَتِهِ، فَمَتى شِئْتَ


1. اسراء / 52.

2. غافر / 6.

3. الميزان، ج 10، ص 36.

اسْتَفْتَحْتَ بِالدُّعاءِ أَبْوابَ نِعْمَتِهِ وَاسْتَمْطَرْتَ شآبيتَ رَحْمَتِهِ فَلا يُقْنِطَنَّكَ إِبْطاءُ إِجابَتِهِ، فَإِنَّ الْعَطِيَّةَ عَلى قَدْرِ النِّيَّةِ وَرُبَّما أُخِّرَتْ عَنْكَ الاِْجَابَةُ لِيَكُونَ ذلِكَ أَعْظَمَ لاَِجْرِ السَّائِلِ وَأَجْزَلَ لِعَطاءِ الاْمِلِ وَرُبَّما سَأَلْتَ الشَّىْءَ فَلاتُؤْتاهُ وَأُوتِيـتَ خَيْـراً مِنْهُ عاجِلا أَوْ آجِلا ، أَوْ صُرِفَ عَنْكَ لِما هُوَ خَيْرٌ لَكَ.

فَلَرُبَّ أَمْر قَـدْ طَلَبْتَـهُ فيهِ هَلاكُ ديِنِكَ لَوْ أُوتِيتَهُ ، فَلْتَكُنْ مَسْأَلَتُكَ فِيمَا يَبْقى لَكَ جَمالُهُ وَيُنْفى عَنْكَ وَبالُهُ فَالْمَالُ لا يَبْقى لَكَ وَلا تَبْقى لَهُ...»(1)

در دو دست تو براى درخواست آنچه اجازه درخواستش را به تو داده، كليدهاى گنجينه‌هايش را نهاد. پس هرگاه خواستى با دعا درهاى نعمتش را بگشايى و پى در پى بارانهاى رحمتش را درخواست كنى. بايد تأخير اجابت درخواست تو را نااميد نسازد، زيرا بخشش به اندازه نيت و تصميم است (اجابت دعا به خلوص نيت و استقامت بستگى دارد) بسا اجابت درخواست تو به تأخير افتد تا پاداش درخواست كننده بيشتر شود و بخشش براى اميدبرنده، فزونى گيرد. و بسا چيزى درخواست مى‌كنى و به تو داده نمى‌شود و بهتر از آن در دنيا و يا آخرت به تو داده مى‌شود. يا چون به صلاح توست درخواستت اجابت نمى‌شود و بسا چيزى را مى‌طلبى كه اگر به تو داده شود، دينت تباه مى‌گردد. پس بايد چيزى را بخواهى كه نيكويى آن برايت برقرار ماند و ناگوارى آن از تو بركنار باشد. مال براى تو نمى‌ماند و تو نيز براى آن نخواهى ماند.

 

اختلاف مراتب انسانها در دعا و درخواست

در اين باره كه انگيزه انسان در دعا چيست و چرا آنقدر روى دعا تأكيد شده، به اجمال بايد گفت: طريق تكامل انسان، بندگى خداوند است و از مظاهر بندگى اين است كه انسان فقط حاجت خود را به پيشگاه خداوند عرضه كند و از او رفع آن را بخواهد. چيزى كه هست


1.نهج البلاغة (ترجمه فيض الاسلام)، نامه 31، ص 925 ـ 924.

مردم در ارتباط با مراحل بندگى و مقامات آن متفاوتند، نيازهايشان نيز متفاوت است: آنان كه در مراحل فروتر معرفت و ايمان و ابتداى طريق تكامل در عبوديت و بندگى خداوند قرار دارند، نيازهايشان مادى و دنيوى است. وقتى از خداوند چيزى بخواهند، درخواستشان نيازهاى طبيعى و دنيوى است، مثل درخواست روزى گشاده، فرزند شايسته، همسر خوب، خانه خوب و تامين وسائل زندگى و از اين قبيل.

   البته براى كسى كه در مراتب فروتر ايمان است و به درجات والاتر معرفت الهى نائل نشده تا نيازهاى والاترى را درخواست كند، بسيار بجاست كه همين نيازهاى مادى را نيز از خداوند بخواهد. در واقع درخواست او از خداوند نشان مى‌دهد كه اوبه خداوند ايمان دارد و او را بر تأمين نيازمندى‌هاى خود قادر مى‌داند، از اين جهت دست نياز به سوى بندگان خدا دراز نمى‌كند. طبيعى است كه اگر همين نيازهاى مادى را از خداوند بخواهد، خداوند نيازهايش را تأمين مى‌كند؛ چرا كه خود به موسى(عليه السلام) فرمود:

«يَا مُوسى سَلْنى كُلَّ مَا تَحْتَاجُ إِلَيْهِ حَتّى عَلَفَ شَاتِكَ وَمِلْحَ عَجِينِكَ»(1)

اى موسى، همه نيازهايت را از من بخواه، حتى علف گوسفند و نمك خميرت را.

   كمال انسان در اين است كه براى رفع هر نيازى، چه مادى و چه معنوى، فقط به خداوند روى آورد و به غير او روى نياورد و ما سوى‌الله را مستقل در تأثير نداند و الا اگر به غير خداوند روى آورد، خداوند نااميدش مى‌سازد:

«إِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى يَقُولُ: «وَعِزَّتِى وَجَلاَلِى وَمَجْدِى وَارْتِفَاعِى عَلى عَرْشِى لاَُقَطِّعَنَّ أَمَـلَ كُلِّ مُؤَمِّـل غَيْرِى بِالْيَأْسِ وَلاََكْسُوَنَّـهُ ثَوْبَ الْمَذَلَّةِ عِنْـدَ النَّـاسِ وَلاَُنَحِّيَـنَّـهُ مِـنْ قُرْبِى وَ لاَُبَعِّـدَنَّهُ مِنْ فَضْـلِى، أَيُؤَمِّـلُ غَيْـرِى فِى الشَّـدَائِدِ وَالشَّـدَائِدُ بِيَـدِى وَيَرْجُـو غَيْرِى وَيَقْرَعُ بِالْفِكْـرِ بَابَ غَيْرِى؟ وَ بِيَدى مَفَاتِيحُ الاَْبْوَابِ وَهِىَ مُغْلَقَـةٌ وَبَابى مَفْتُـوحٌ لِمَـنْ دَعَانى...»(2)


1. بحار الانوار، ج93، ص 303.

2. اصول كافى (با ترجمه) ج3 ص 107.

امام صادق(عليه السلام) فرمود:

خداوند متعال مى‌فرمايد : به عزت و جلال و بزرگوارى و رفعتم بر عرش سوگند كه آرزوى هر كس را كه به غير من اميد بندد نااميد سازم و نزد مردم به او جامه خوارى پوشانم و اورا از تقرب به خود دور مى‌دارم و‌از فضلم دور مى‌كنم. او در گرفتارى‌ها به غير من اميد مى‌بندد در صورتى كه گرفتارى‌ها به دست من است، و به غير من اميدوار مى‌شود و در فكر خود درِ خانه جز مرا مى‌كوبد؛ با آنكه كليدهاى همه درهاى بسته نزد من است و درِ خانه من به روى كسى كه مرا بخواند باز است.

   متأسفانه بسيارى از دعاها و در خواست‌هاى ما حقيقى نيست، يعنى درخواست از خداوند نيست؛ چون مؤثر حقيقى خداوند است و شايسته است كه انسان فقط از او درخواست داشته باشد. گرچه انسان وقتى حاجتى دارد، سراغ كسى مى‌رود كه حاجتش را بر طرف سازد. اگر پول مى‌خواهد، دستش را پيش كسى دراز مى‌كند كه به او پول مى‌دهد و يا به دنبال كسب و كارى مى‌رود كه برايش پول تأمين كند؛ اما مؤمن در ابتدا دلش را متوجه خداوند مى‌سازد و از او درخواست مى‌كند و از باب وظيفه و از اين جهت كه خداوند اسباب دنيوى را وسيله دست‌يابى به نيازها قرار داده، به آنها توسل مى‌جويد؛ نه از آن جهت كه آنها استقلال دارند.

   به هر حال هر اندازه دل انسان متوجه خداوند شود و از ساحت ربوبى بخواهد نيازش را بر طرف سازد، بر كمال انسان و ايمان او افزوده مى‌شود و توجه‌اش به خداوند بيشتر مى‌شود. ما نمى‌دانيم توجه به خداوند چه كيمياى ارزشمندى است و حتى درخواست نياز مادى و دنيوى از خداوند، چقدر در تكامل روح انسان مؤثر است: مرحوم استاد علامه طباطبايى(رحمه الله) از استادشان، مرحوم آيت الله ميرزا على آقا قاضى(رحمه الله) نقل مى‌كردند كه ايشان فرمود: گاهى انسان از توجه به خداوند غافل است و خداوند مدتى آن بنده را به گرفتارى و سختى مبتلا مى‌كند كه يك «يا اللّه» بگويد؛ چرا كه اين يا الله و توجه به خداوند تأثير زيادى بر روح او دارد و موجب نورانى گشتن دل او مى‌شود.

 با توجه به آنچه گذشت، روشن مى‌گردد كه توجه به خداوند چقدر براى نورانى گشتن دل و تعالى روح انسان مؤثر است و حتى اگر انسان در فرصت‌هايى كه نياز چندانى احساس نمى‌كند و در حالات عادى به خداوند متوجه گردد، چقدر مى‌تواند در مسير كمال خويش پيش برود. البته او نمى فهمد و نبايد هم درست بفهمد، چون اين عالم محل امتحان است و اگر آثار هر چيزى كاملا هويدا گردد، امتحان چنانكه بايد انجام نمى گيرد. بايد خيلى چيزها مخفى وپنهان بماند، تا امتحان به نحو كامل انجام گيرد.

   بنابراين انسان هيچ‌گاه نبايد خداوند را فراموش كند و بايد هر چيزى را، حتى نيازهاى مادى را، از خداوند درخواست كند. بايد توجه داشته باشد كه دعاى او ـ حتى اگر براى نيازهاى مادى باشد ـ و توجه او به خداوند، اقرار به بندگى و ربوبيت خداوند است و همين مقدار توجه، در راستاى درخواست نيازهاى مادى، براى كمال يافتن روح او‌مؤثر است؛ چه رسد كه معرفت او رشد يابد و ايمانش فراتر رود و علاوه بر امور مادى براى امور معنوى نيز دعا كند: دعا كند كه خداوند توفيق عبادت به او بدهد، توفيق تحصيل علم، خدمت به خلق و توفيق اجتناب از گناهان به او بدهد. بالاتر از اين براى ديگران، دوستان، همسايگان، هم كلاسى‌ها، مؤمنان و كسانى كه بر او حق دارند، از جمله استادان؛ دعا كند.

   بالاتر از اين دسته، كسانى هستند كه وقتى مى‌خواهند درخواست و دعايى كنند، اشتغال به تسبيح و ستايش خداوند متعال، آنها را از درخواست كردن و دعا باز مى‌دارد. وقتى مى‌خواهند دعا كنند به ياد صفات جلال و جمال الهى مى‌افتند و به مدح و ثناى پروردگار مى‌پردازند و هر قدر اورا ستايش كنند سير نمى شوند؛ ازاين جهت مجالى نمى‌ماند كه براى خود چيزى بخواهند. عاشقى كه چشمش به جمال معشوق مى‌افتد و محو در جمال او مى‌شود، خود را نمى‌بيند تا از معشوق براى خود چيزى بخواهد.

   حتى كسانى كه به اين مرحله از معرفت رسيده‌اند، باز احساس مى‌كنند خداوند متعال مى‌خواهد كه آثار عبوديت وبندگى در همه اعضاء و جوارح و در همه زواياى وجود آنها ظهور يابد: همان طور كه از آثار عبوديت و بندگى خداوند اين است كه انسان پيشانى بر

خاك بگذارد، به عنوان تذلّل و احساس خردى در پيشگاه خداوند روى بر خاك بگذارد. از چشم اشك شوق جمال الهى و يا اشك خوف از عظمت الهى جارى شود و دل به لرزه درآيد؛ همين‌طور علاوه بر ساير اعضا و جوارح، در زبان نيز بايد آثار تذلّل ظاهر شود و يكى از آثار عبوديت و بندگى كه بر زبان ظاهر مى‌شود اين است كه بنده از مولاى خود چيزى درخواست كند.

 

اهميت اظهار فقر و ناتوانى در پيشگاه الهى

وقتى انسان پى برد كه خداوند متعال از او مى‌خواهد كه باهمه وجود و با همه قواى ظاهرى و باطنى اظهار بندگى كند، بايد بداند كه با زبان نيز بايد اظهار عجز و تذلّل و گدايى كند و اين درخواست و گدايى نشانه ذلّت در پيشگاه پروردگار است و آنان كه شيرينى آن‌را چشيده‌اند مى‌دانند كه اين گدايى چه آقايى و عزتى مى‌آورد. بله كسانى كه به مقامهاى عالى معرفت رسيده‌اند، باز احساس مى‌كنند كه بايد دعا كنند و آثار بندگى را بر زبان جارى سازند، اين اظهار بندگى عبادت است و موضوعيت دارد.

   خداوند از انسان مى‌خواهد كه در پيشگاهش اظهار فقر و نادارى كند و طبيعى است وقتى همه اعضاء و جوارح انسان، در مسير بندگى خداوند و انجام اعمال شايسته هماهنگ باشند و از جمله آثار بندگى، اظهار عجز، نادارى و درخواست از خداوند بر زبان جارى شود، انسان به نتيجه مطلوب مى‌رسد، چون تمام اندام وقواى انسان هماهنگند. وقتى دعا مى‌كند، گويا با همه وجود از ساحت مقدّس ربوبى درخواست و سؤال مى‌كند و طبيعى است كه رحمت واسعه الهى او را در برمى‌گيرد:

«وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ...»(1)

وچون بندگان من، از تو مرا بخواهند، (بدانند كه) من به آنها نزديكم و هر كه مرا خواند دعايش را اجابت مى‌كنم.


1. بقره / 186.

   در دعا، انسان از خداوند چيزى مى‌خواهد، او نيز به او عطا مى‌كند. اما براى كسى كه مزه مناجات و محبت خداوند را چشيده است، بزرگترين لذّت اين است كه وقتى «يا اللّه» مى‌گويد، در جواب به او «لبيك» گفته شود. ولى اگر كسى دلش فقط به خداوند متوجه باشد و به ديگران نظر نداشته باشد، وقتى درخواستى كند خداوند به او عطا مى‌كند. انسان بايد همه چيزش را از خداوند بخواهد، اگر گرسنه است نانش را از خداوند بخواهد و باهمه وجود اظهار فقر و نياز به ساحت غنىّ مطلق برد و چون موسى، عليه السلام، بگويد:

«... رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَىَّ مِنْ خَيْر فَقِيرٌ»(1)

پروردگارا، من به خيرى كه نازل فرمودى محتاجم.

   در هنگامه‌اى حضرت موسى آن سخن را بر زبان جارى ساخت كه پس از فرار از مصر و روانه گشتن به سوى مدين، نه غذايى براى خوردن داشت و نه مسكنى براى خواب. شبها در بيابان، بر روى زمين مى‌خوابيد و از شدّت گرسنگى علف بيابان مى‌خورد؛ چنانكه على(عليه السلام)مى‌فرمايند:

«... وَاللّهِ مَا سَأَلَهُ إِلاَّ خُبْزاً يَأْكُلُهُ، لاَِنَّهُ كَانَ يَأْكُلُ بَقْلَةَ الاَْرْضِ وَلَقَدْ كَانَتْ خُضْرَةُ الْبَقْلِ تُرى مِنْ شَفِيفِ صِفَاقِ بَطْنِهِ لِهُزَالِهِ وَتَشَذُّبِ لَحْمِهِ»(2)

سوگند به خدا، موسى از خداوند نخواسته بود مگر نانى را كه بخورد، زيرا گياه زمين را مى‌خورد و از شدّت لاغرى و كمى گوشت بدن، سبزى گياه از نازكى پوست داخلى شكمش ديده مى‌شد.

موسى، على نبينا و آله و عليه السلام، پس از آنكه از مصر فرار كرد به طرف مدين رهسپار گشت. روزى در مدين ديد عده‌اى مشغول آب برداشتن از چاه هستند و دو دختر را ديد كه در گوشه‌اى منتظرند كه مردان كنار روند تا آنها بتوانند براى گوسفندان خود از چاه آب بكشند. موسى نزد آن دو دختر رفت و سؤال كرد: براى چه اينجا آمده‌ايد؟ وقتى متوجه منظور آنها شد، از روى دلسوزى آب از چاه كشيد و گوسفندان آنها را سيراب كرد. سپس


1. قصص/ 24.

2. نهج البلاغة (ترجمه فيض الاسلام) خ 159، ص 507.

دختران با گوسفندانشان دور شدند و چيزى نگذشت كه يكى از آندو برگشت و گفت: پدرم از تو خواست كه نزدش بروى و پاداش كمكى كه به ما كردى به تو ارزانى كند. وقتى موسى نزد شعيب پدر دختران رفت او يكى از دختران خود را به عقد موسى در آورد و از آن پس زندگى مادى، زن و فرزند، آسايش و آرامش او نيز تأمين گشت.

   بله اگر انسان از صميم دل از خداوند چيزى بخواهد به او عنايت مى‌كند. ديگر لازم نيست دعاهاى مفصل و طولانى بخواند و وقت زيادى را صرف دعا كند، كافى است با همه وجود از خداوند درخواست كند تا دعايش اجابت شود. اما وقتى انسان دعا مى‌خواند، حتى دعاهاى طولانى و مفصل، اما دل به غير خدا نيز توجه دارد، آن دعا اثر نمى‌كند. اگر انسان علاوه بر آمادگى روحى اعمال شايسته داشته باشد دعايش زود اثر مى‌كند.

 

لزوم همراه ساختن دعا با اعمال شايسته

شايد علت اجابت نشدن دعاى كسانى كه اعمال ناشايست دارند و موفق نبودن آنها در درخواست از خداوند، اين است كه توجه كامل به خداوند ندارند. چون اعمال ناشايست موجب دلبستگى به غير خدا و چه بسا موجب دلبستگى به چيزى شود كه مبغوض خداوند است. در اين صورت چگونه ممكن است انسان به پيشگاه خداوند بار يابد؟ كسانى توجه خالص و كامل به خداوند پيدا مى‌كنند كه اعمالشان صالح و شايسته و به دور از آلودگى باشد. از اين روست كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى‌فرمايند:

«يا أبا ذرّ؛ يكفى من الدُّعاء مع البرِّ ما يكفى الطَّعام من الملح»

با اعمال شايسته و نيك همان قدر دعا كافى است كه براى غذا نمك كافى و لازم است.

   همان طور كه براى غذا مقدار معيّنى نمك لازم و كافى است و به بيش از آن نياز نيست، همين طور كسى كه اعمال شايسته دارد، به همان ميزان كه نمك براى غذا كافى است، دعا ضرورت دارد و بواقع دعا به منزله نمك براى زندگى انسان سعادت‌پيشه است. پس لازم

نيست كه پيوسته دعا و درخواست كند و به مجرّد دعا و درخواست از خداوند، خداوند به درخواستش پاسخ مى‌گويد. اما آنان كه اعمالشان شايسته نيست و به ديگران خدمت نمى‌كنند، اگر فراوان هم دعا كنند معلوم نيست به حالشان سود بخشد؛ براى اينكه اين مطلب بيشتر روشن شود، پيامبر مى‌فرمايند:

«يا أبا ذرّ؛ مثل الذي يدعو بغير عمل كمثل الذى يرمي بغير وتر»

اى ابو ذر؛ مثل كسى كه بدون عمل شايسته دعا مى‌كند، مثل كسى است كه بدون كمان تير مى‌افكند.

   كسى كه دعا مى‌كند، اما وظايفش را درست انجام نمى‌دهد، به اهميت دعا واقف است و در دعا صادق است و واقعاً از خداوند درخواست دارد، چيزى كه هست در ساير امور به وظيفه خود عمل نمى‌كند و آثار بندگى در رفتار او ظهور نمى‌يابند: در ارتباط با گوش و چشم و... كوتاهى مى‌كند و بواقع بندگى نفس يا شيطان را مى‌كند. چنين فردى نيز نبايد از خداوند نااميد باشد، خداوند كريمتر از آن است كه كسى را كه به در خانه‌اش آمده، از خود براند و به او پاسخ ندهد. ولى وضع چنين فردى بسيار متفاوت است از كسى كه در همه كارها و رفتارش آثار و جلوه‌هاى بندگى خداوند هويداست و با همه وجود در راه بندگى معبود خودگام برمى‌دارد و لحظه‌اى از انجام وظايف و خدمت به خلق و خالق غافل نمى‌شود. مَثل درخواست و دعاى اين دو فرد به اين مى‌ماند كه كسى بخواهد با تير هدفى را نشانه رود، منتها اگر خواست تير را با دست پرتاب كند، بردش خيلى كم مى‌شود و چنانكه بايد به هدف اصابت نمى‌كند، اما اگر آن تير را در چله كمان نهاد و پرتاب كرد، به مراتب بردش بيشتر مى‌شود و به هدف اصابت مى‌كند. مَثل كسى كه دعا مى‌كند، ولى عمل شايسه‌اى ندارد، مَثل كسى است كه بى كمان تير مى‌افكند، مسلّماً برد تير او خيلى‌كم خواهد بود.

   با آنچه گفته شد مقام و نقش دعا در زندگى انسان مشخص گرديد و روشن شد كه دعا به مانند نمكى است كه به غذا اضافه مى‌گردد. زندگى انسان بايد سراسر بندگى و عبادت

خداوند متعال باشد. چه در شؤون فردى و شخصى و چه در ارتباط با خانواده، همسايگان و نيز نسبت به جامعه و خلق خدا، بايد آثار بندگى از رفتار و اعمال انسان ظاهر‌گردد؛ در ضمن دعا نيز بكند. چرا كه همين دعا اثر بندگى خداست كه از زبان ظاهر مى‌گردد (و مسلّماً آن درخواست و توجه بايد از صميم دل باشد.)

   نكته ديگرى كه از بيان پيامبر روشن گشت اين است كه انسان با اعمال نيك و شايسته، خيلى زود به اهدافش مى‌رسد و وقتى دعا مى‌كند به كسى مى‌ماند كه با كمان تير مى‌افكند و خيلى سريع تيرش به هدف اصابت مى‌كند. او مثل كسى است كه غذايش آماده است و فقط مقدارى نمك بايد به آن اضافه گردد، تا براى خوردن آماده شود. پس اعمال نيك و شايسته انسان را به خواسته‌هايش نايل مى‌سازد.

   البته خواسته‌هاى افراد مختلف است: كسانى كه به مراتب عالى بندگى خداوند رسيده‌اند، خواسته‌هايشان خيلى عالى است، خواسته‌هاى آنها از قبيل قرب خداوند، بى نيازى از خلق و راهيابى به سعادت دنيا و آخرت و نيز دوام نعمت‌هايى است كه خداوند به آنها عنايت فرموده. آنها معتقدند كه فقط خداوند متعال خواسته‌هاى آنها را تأمين مى‌كند، نه كسى ديگر. اما كسانى كه در مراتب پايين بندگى و معرفت خداوند قرار دارند، در فكر شكم، مسكن و لباسند و نيازها و خواسته‌هايشان در ارتباط با آنهاست و البته خداوند نيازهايشان را بر طرف مى‌سازد.

   در واقع سخن پيامبر تشويقى است براى اينكه انسان به اصلاح نفس خود و انجام وظايف همّت گمارد كه در اين صورت زودتر به اهدافش مى‌رسد و خداوند دعايش را اجابت مى‌كند، فرق نمى‌كند دعاى او در ارتباط با خودش باشد يا ديگران، خواسته‌هاى او دنيوى باشد يا معنوى و اخروى. پس پيامبر(صلى الله عليه وآله) ديگران را به انجام اعمال خير تشويق مى‌كنند، گرچه آثار واقعى و پاداشهاى شايسته و حقيقى اعمال خير در آخرت ظاهر مى‌گردد و اين دنيا تنها محل كار كردن است و پاداش اعمال در آخرت به انسان عطا مى‌گردد:

«إِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَلاَحِسَابٌ وَغَداً حِسَابٌ وَلاَعَمَلٌ...»(1)

همانا امروز روز كار است و روز حساب نيست و فردا روز حساب است و كسى را مجال كار نباشد.

در حديث ديگر آمده است كه:

«الدُّنْيَا مَزْرَعَةُ الاْخِرَةِ»(2)

دنيا كشتزار آخرت است.

   اينجا بذر افشانده مى‌شود و در آخرت محصول برداشت مى‌شود، ولى خداوند متعال از روى الطاف بى نهايتش گاهى برخى از آثار اعمال و نمونه‌هايى از آن را در همين دنيا به نيكوكاران عنايت مى‌كند، تا به انجام بيشتر اعمال خير تشويق شوند و در مقام انجام وظيفه برآيند. گرچه كسانى كه به مراتب عالى كمال راه يافته‌اند، نيازى به اين تشويقها ندارند و هرچه از اين آثار ببينند بر يقينشان افزوده نمى‌شود:

«... لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً...»(3)

اگر پرده‌ها كنار رود بر يقين من افزوده نمى‌شود.

   كسانى كه همه حجابها از برابرشان بر طرف نگرديده است، نياز به مشوقهايى دارند كه آنها را به بندگى خدا و‌حركت در راه تكامل بر انگيزد. از جمله آن مشوّقها اين است كه خداوند در همين دنيا آثار خير و بركات خود را بر آنان نازل كند و دعاهاى آنها را به اجابت برساند:

«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَات مِنَ السَّمَاءِ وَالاَْرْضِ»(4)

واگر چنانچه مردم شهر و ديار همه ايمان آورده، پرهيزكار مى‌شدند، همانا ما درهاى بركات آسمان و زمين را به روى آنها مى‌گشوديم.


1. نهج البلاغه (ترجمه شهيدى) خ 42، ص 40.

2. بحارالانوار، ج 70، ص 225.

3. بحار الانوار، ج 40، ص 153.

4. اعراف / 96.

بركات وجودى انسان شايسته و صالح

بالاتر از آنچه تا كنون گفته شد، در جمله بعد پيامبر آثارى را براى اعمال خير و شايسته بيان مى‌كنند كه دور از تصور است و انسان انتظار و توقع ندارد كه اعمال خير او، آن آثار شايسته را درپى داشته باشد:

«يا أبا ذرّ؛ إنّ اللّه يصلح بصلاح العبد ولده و ولد ولده ويحفظه في دويرته والدور حوله ما دام فيهم»

اى ابوذر؛ خداوند با صالح بودن شخص، فرزندان و فرزندان فرزندان او را اصلاح مى‌كند و او را در خانه‌اش و نيز آنان را كه در خانه‌هاى مجاور او هستند حفظ مى‌كند، ما دام كه او در ميان آنان است.

   كسانى كه اهل بندگى خداوندند، در اين عالم خداوند آنها را از خطرات حفظ مى‌كند و به بركت وجود آنها فرزندانشان را، پشت در پشت، از خطرات مصون مى‌دارد و حتى اهل محل و شهرى كه انسان صالح و شايسته در آن زندگى مى‌كند، از بلاها حفظ مى‌گردند. همين‌طور در حد گستره شعاع وجودى چنين افرادى، بركات معنوى و توفيقات الهى شامل اطرافيان و ديگر مردم مى‌شود. شعاع وجودى مؤمنان يكسان نيست، برخى فقط با زن و بچه‌هايشان در ارتباطند، برخى با اهل محل و همسايگان نيز ارتباط دارند و برخى بالاتر از اين، با مردم يك شهر و حتى با مردم كشورشان ارتباط دارند. همه مى‌دانيم كه امام راحل(رحمه الله)با همه مردم ايران، بلكه همه مسلمانان و بالاتر با همه مستضعفان جهان، ارتباط داشت. شعاع وجودى او از يك شهر و يك كشور فراتر رفته بود و جهان را در خود گرفته بود. خداوند متعال به بركت آن انسان شايسته و برگزيده، ميليونها انسان را مشمول عنايت خود ساخت.

   بله نه تنها خداوند متعال انسان شايسته و صالح را حفظ مى‌كند و به او بركت مى‌دهد و دعايش را اجابت كرده، بلاها را از او دور مى‌سازد، بلكه خير و بركت وجود او را شامل ديگران، فرزندان، اهل محل و بلكه اهل كشور او مى‌سازد و به پاس وجود ارزشمند او، بلاها را دفع مى‌سازد. اين نقش ارزنده و تأثير شايسته بنده صالح، انسان را متوجه اين نكته مى‌سازد كه گام سپردن در راه خداوند و اطاعت فرمان او، چه كيمياى گران‌بهايى است كه

حتى آثارش از قلمرو وجود انسان فراتر رفته، ديگران را نيز در بر مى‌گيرد. آيا جا ندارد كه انسان به جاى پرداختن به كارهايى كه اميد دارد نتيجه بدهد، اما معلوم نيست از آنها نتيجه دلخواه حاصل شود و به جاى تحمل زحمت‌هاى فراوان دنيوى، به اين اميد كه ثمر داشته باشد؛ لحظه‌هاى عمرش را صرف انجام وظيفه و عمل به دستورات خداوند كند، تا هم خواسته‌هاى دنيوى‌اش تأمين گردد و هم خواسته‌هاى اخروى‌اش، هم بركات الهى شامل وجود خودش شود و هم شامل زن وفرزندان و نسلهاى آينده و حتى همسايگان و اهل شهر و كشورش؛ چه كارى از اين سودمندتر و پر منفعت‌تر است؟ مگر كسانى كه به تجارت و كسب مى‌پردازند، به همه نتايج دنيوى مطلوب خويش دست مى‌يابند ؟ گاهى سود مى‌برند وگاهى زيان مى‌بينند. تازه وقتى موفق مى‌شوند، مگر چه عايدشان مى‌شود، نهايتش اين است كه در اين دنيا چند روزى را خوش مى‌گذارنند.

   چنانكه گفته شد،گاهى دعاى يك بنده شايسته مردم شهرى را از بلا حفظ مى‌كند و موجب نزول بركات بر مردم مى‌شود. مسلّماً به پاس وجود اولياى خدا و انسانهاى شايسته، بلاهاى فراوانى از ما دفع مى‌گردد و با دعاى آنها توفيقات بى شمارى نصيب ما گشته است و چه بسا ما آنها را نمى‌شناسيم. چه بسا پدران ما كارهاى خيرى انجام داده‌اند و بر اثر آنها اكنون خداوند توفيقاتى نصيب ما مى‌گرداند. چه استادان و بزرگانى كه در حق ما دعا مى‌كنند، يا همسايگان ومؤمنان در نيمه‌هاى شب به ما دعا مى‌كنند و بر اثر آن دعاها خداوند توفيقاتى به ما عنايت مى‌كند و بلاهايى را دور مى‌سازد. ما چه مى‌دانيم كه اين بركت‌ها و نعمت‌ها از كجاست و به وسيله چه كسى بلاها از ما دور داشته شده‌اند و چه مى‌دانيم كه دعاى نيمه شب بنده صالحى به پيشگاه خداوند چه بركاتى درپى دارد؟ ولى هم خداوند در قرآن فرموده، هم در روايات آمده است كه خداوند به بركت انسانهاى شايسته نعمت‌هايى را به ديگران عطا مى‌كند و بلاهايى را از مردم دفع مى‌سازد:

   با توجه به روايتى كه يونس بن ظبيان از امام صادق(عليه السلام) روايت مى‌كند ـ و بعداً به ذكر آن خواهيم پرداخت ـ از قرآن مى‌توان آيه 251 سوره بقره را شاهد آورد:

«... وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْض لَفَسَدَتِ الاَْرْضُ وَلكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْل عَلَى

الْعَالَمِينَ»

واگر خداوند برخى مردم را بوسيله برخى ديگر دفع نمى‌كرد فساد زمين را فرا مى‌گرفت و لكن فضل و كرم خداوند بر همه اهل عالم است.

روايت امام صادق(عليه السلام) كه در ارتباط با اين آيه ذكر شده چنين است:

«إِنَّ اللّهَ يَدْفَعُ بِمَنْ يُصَلِّي مِنْ شِيعَتِنَا عَمَّنْ لاَ يُصَلِّي مِنْ شِيعَتِنَا وَلَوْ أَجْمَعُوا عَلى تَرْكِ الصَّلاَةِ لَهَلَكُوا، وَإِنَّ اللّهَ يَدْفَعُ بِمَنْ يَصُومُ مِنْهُمْ عَمَّنْ لاَ يَصُومُ مِنْ شِيعَتِنَا وَلَوْ أَجْمَعُوا عَلَى تَرْكِ الصِّيَامِ لَهَلَكُوا، وَإِنَّ اللّهَ يَدْفَعُ بِمَنْ يُزَكِّي مِنْ شِيعَتِنَا عَمَّنْ لاَ يُزَكِّي مِنْهُمْ وَلَوِ اجْتَمَعُوا عَلى تَرْكِ الزَّكَاةِ لَهَلَكُوا، وَإِنَّ اللّهَ لَيَدْفَعَ بِمَنْ يَحُجُّ مِنْ شِيعَتِنَا عَمَّنْ لاَ يَحُجُّ مِنْهُمْ وَلَوِ اجْتَمَعُوا عَلى تَرْكِ الْحَجِّ لَهَلَكُوا، وَهُوَ قَوْلُ اللّهِ تَعَالى : «وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ...» فَوَاللّهِ مَا أُنْزِلَتْ إِلاَّ فِيْكُمْ وَلاَ عُنِىَ بِهَا غَيْرُكُمْ.»(1)

خداوند متعال به پاس وجود شيعه ما كه نماز مى‌خواند بلا را از آن شيعه‌اى كه نماز نمى‌گزارد دفع مى‌كند و اگر همه نماز نخوانند هلاك خواهند شد. خداوند به پاس وجود شيعه ما كه روزه مى‌گيرد بلا را از آن شيعه‌اى كه روزه نمى‌گيرد دفع مى‌سازد و اگر همه بر ترك روزه جمع شوند هلاك خواهند شد. خداوند به پاس وجود شيعه ما كه زكات مى‌دهد، بلا را از آن شيعه‌اى كه زكات نمى‌دهد دفع مى‌كند و اگر همه بر ترك زكات مجتمع شوند هلاك خواهند شد. خداوند به پاس وجود شيعه ما كه حج بجا مى‌آورد بلا را از آن شيعه‌اى كه حج بجا نمى‌آورد دفع مى‌كند و اگر همه بر ترك حج جمع مى‌شدند هلاك مى‌گشتند. اين (مفاد) فرموده خداوند متعال است: «اگر خداوند برخى مردم را بوسيله برخى ديگر دفع نمى‌كرد ...» به خدا قسم نازل نگشت اين آيه مگر در حق شما و از آن غير از شما (شيعيان) قصد نشده است.

   با توجه به نقش انسانهاى صالح در جامعه و بركاتى كه از ناحيه آنها عايد مردم مى‌گردد و بلاهايى كه خداوند به جهت آنها از ديگران دفع مى‌كند، بايد توجه داشت كه برترين انسانها و پيامبران، يعنى خاتم پيامبران، حضرت محمد بن عبدالله(صلى الله عليه وآله) كه صاحب علم اولين


1. تفسير عياشى، ج 1، ص 135.

و آخرين است و همه صفات والاى انسانى و كمالات والاى معنوى در وجود ايشان و نيز ائمه اطهار، جمع گشته‌اند و معصوم از هر گونه خطا و اشتباه و گناه است، سر خيل و سر چشمه همه بركات الهى است و عالم همه طفيل وجود اوست؛ چنانكه ذات مقدس پروردگار فرمود:

«... وَعِزَّتِي وَجَلاَلِي لَوْلاَكَ لَمَا خَلَقْتُ الاَْفْلاَكَ»(1)

به عزت و جلالم سوگند، اگر تو نبودى افلاك را نمى‌آفريدم.

   علاوه بر پيامبر اكرم، وجود مقدس ائمه اطهار موجب گشته‌اند كه خداوند جهان را باقى بدارد و همواره بركات ونعمت هاى خود را بر مخلوقات ارزانى دارد و بسيارى از بلاها را به پاس وجود حجت الهى دفع سازد، چه اگر لحظه‌اى جهان از حجت الهى خالى مى‌گشت، نابود مى‌شد؛ چنانكه امام صادق(عليه السلام) مى‌فرمايند:

نَحْنُ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ وَحُجَجُ اللّهِ عَلَى الْعَالَمِينَ... وَلَوْلاَ مَا فِي الاَْرْضِ مِنَّا لَسَاخَتْ بِأَهْلِها، ثم قال(عليه السلام): وَلَمْ تَخْلُ الاَْرْضُ مُنْذُ خَلَقَ اللّهُ آدَمَ مِنْ حُجَّةِ اللّهِ فِيهَا ظَاهِر مَشْهُور أَو غَائِب مَسْتُور وَلاَ تَخْلُوا إِلى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةِ اللّهِ فِيهَا وَلَوْلاَ ذلِكَ لَمْ يُعْبَدِ اللّهُ. قال سُلَيْمَانُ: فَقُلْتُ لِلصَّادِق(عليه السلام) فَكَيْفَ يَنْتَفِعُ النَّاسُ بِالْحُجَّةِ الْغَائِبِ الْمَسْتُورِ؟ قال(عليه السلام): كَمَا يَنْتَفِعُونَ بِالشَّمْسِ إِذَا سَتَرَهَا السَّحَابُ»(2)

ما پيشوايان مسلمانان و حجت‌هاى خداوند بر عالميان هستيم... و اگر زمين از ما خالى گردد اهلش را فرو مى‌برد. سپس امام فرمود: از هنگامى كه خداوند آدم را آفريد زمين از حجت الهى خالى نگشت و آن حجت الهى يا ظاهر و‌شناخته شده بود و يا غايب و ناشناس براى ديگران و تا قيامت نيز زمين از حجت الهى خالى نمى‌ماند و اگر چنين نمى‌بود خداوند عبادت نمى‌شد (يعنى كسى باقى نمى ماند تا خداوند را عبادت كند) راوى سؤال مى‌كند: چگونه مردم از حجت غايب و پنهان بهره مى‌برند؟ امام فرمود: همان طور كه از خورشيد پنهان در زير ابر بهره مى‌برند.


1. بحار الانوار، ج 15، ص 27، ح 48.

2. بحار الانوار، ج 23، ص 5.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org