قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس سى و هفتم

 

 

انواع روزى

 

 

 

تقدير و قضاى الهى‌

تأثير تربيتى قضا و قدر‌

مقدرات و تكليف شرعى‌

تعادل روحى در تحول روزگار‌

 

 

 

 

انواع روزى

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

وَالرِّزْقُ رِزْقَانِ رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ يَطْلُبُكَ، فَإِنْ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاكَ، وَاعْلَمْ يَابُنَىَّ أَنَّ الدَّهْرَ ذُو صُرُوف فَلاَ تَكُنْ مِمَّنْ يَشْتَدُّ لاَئِمَتُهُ وَ يَقِلُّ عِنْدَ النَّاسَ عُذْرُهُ، مَا أقْبَحَ الخْضُوُعُ عِنْدَ الْحَاجَةِ وَ الجَفَاءُ عِنْدَ الْغِنَى؛

و روزى دو قسم است: يكى آن كه تو آن را مى‌جويى و ديگرى، آن كه تو را مى‌جويد و اگر تو نزد آن نروى او در پى تو مى‌آيد، و بدان پسركم كه روزگار پر تحول است. از جمله آنان كه ملامتشان سخت و زياد و عذرشان نزد مردم اندك است، مباش. چه زشت است فروتنى به هنگام نيازمندى، و درشتى در وقت بى‌نيازى.

 

در شرح و توضيح نامه اميرالمؤمنين، على(عليه السلام) به امام حسن(عليه السلام) به اين قسمت رسيديم كه حضرت مى‌فرمايد: وَالرِّزْقُ رِزْقَانِ رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ يَطْلُبُكَ، فَإِنْ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاك. اين بخش از وصيت بريكى از مباحث اعتقادى تكيه دارد كه در قرآن كريم و در روايات اهل‌بيت(عليهم السلام)بارها مورد تأكيد واقع شده است. به بيان ديگر اين بخش از وصيت، از نتايج عملى اين بحث اعتقادى است كه مى‌گويد: خداى متعال براى هر يك از بندگانش روزى خاص او را مقرر فرموده و تقديم كرده است. لذا ابتدا به شرح مختصرى از آن اصل اعتقادى مى‌پردازيم و بعد نكات عملى اين اصل اعتقادى را بررسى مى‌كنيم.

 

تقدير و قضاى الهى‌

يكى از آموزه‌هاى مسلّم دينى ما اين است كه خداوند متعال براى هر موجود روزى‌خوارى، روزى خاصى را مقدر و مقرر فرموه است: وَ مَا مِنْ دَابَّة فِى الاَْرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا(1). در واقع


1. هود (11)، 6.

اين نكته اعتقادى اثر مستقيم حكمت الهى است. لازمه حكمت خداوند اين است كه وقتى موجودى را خلق مى‌كند شرايط حيات و بقاى آن را نيز فراهم مى‌آورد. اگر بنا باشد كه خدا موجوداتى را خلق كند و شرايط زندگى آنها را فراهم نياورد، آفريدن آنها كارى لغو و عبث است و با حكمت الهى سازگار نيست. حكمت الهى اقتضا مى‌كند كه وقتى موجودى روزى‌خوار را مى‌آفريند، ابتدا احتياجات اوليه زندگى او را فراهم مى‌سازد. هر موجودى كه خداوند در هر نقطه عالم خلق مى‌كند،(1) شرايط زندگى‌اش را در همان‌جا فراهم مى‌نمايد. از جمله، نيازمندى‌هاى انسان‌هايى را كه در قسمت‌هاى مختلف زمين زندگى مى‌كنند، در پوشش گياهى و حيوانى و معدنى آن مناطق قرار داده است؛ مثلا اين‌گونه نيست كه انسان‌هايى در منطقه استوا خلق كند ولى خوراكشان را در قطب شمال قرار دهد؛ چه اين كارى لغو است و با حكمت خداوند سازگار نيست. هر انسان يا حيوانى در هر منطقه‌اى كه آفريده مى‌شود، مى‌بايد امكانات بقا و حياتش در همان منطقه فراهم شود. اعتقاد به اين اصل لازمه اعتقاد به حكمت خداست.

خداوند، در يك تقدير كلى، روزى همه موجودات را اعم از انسان و حيوان مقرر فرموده است. در واقع خداى متعال زمين را به‌گونه‌اى آفريده است كه مخلوقات مختلف بتوانند در آن ادامه حيات بدهند، و براى هر مخلوقى روزى مخصوصى، در محل زندگى‌اش فراهم مى‌دارد. تمام اين امور مقتضاى حكمت الهى است. حتى اگر هر يك از اينها به يك نوع روزى خاص احتياج داشته باشد، خداوند براى او روزى خاص خودش را مقدر كرده است. در اين‌جا ممكن است اين سؤال به ذهن بيايد كه اگر خداى متعال براى هر يك از انسان‌ها و ديگر موجودات، روزى مخصوص خودشان را مقدر كرده است پس چرا هركسى بايد خود تلاش كند تا روزى شخصى خود را از مجموعه آن روزى‌ها به دست آورد؟ اگر خداوند روزى مخصوص هر فرد را برايش مقدر كرده است پس ديگر تلاش و كوشش ما لازم نيست و بيهوده است كه در پى كسب روزى مقدرى كه به ما خواهد رسيد تلاش كنيم؟ و سؤال اساسى اين كه آيا قضاى يقينى الهى با اختيار انسان منافات دارد ؟


1. همان.

جواب اجمالى اين سؤال آن است كه اختيار انسان نيز يكى از اسباب آن تقدير الهى است. خداوند سبحان چنين مقدر فرموده است كه اين شخص از آن مجراى خاص، تلاش خواهد كرد و به آن روزى مخصوص خواهد رسيد و تا وقتى كه اجلش نرسيده اين مقدار معيّن روزى نصيب وى خواهد شد.پس تقدير الهى نه‌تنها با تلاش و كوشش خودِ فرد منافات ندارد بلكه به وسيله كوشش وى رقم مى‌خورد. در واقع تقدير اين است كه از راه اين نوع تلاشِ خاص، اين مقدارِ معينِ روزى به دست آيد. اين سخن يك جواب كلى است كه در همه موارد تقدير و قضاى الهى قابل تطبيق مى‌باشد.

يك مورد ديگر از مصاديق قضا و تقدير الهى اعمالى است كه ما انجام مى‌دهيم؛ مثلاً اگر خداى نكرده كسى با اتومبيل با فردى تصادف كرد و اين تصادف منجر به قطع عضوى از او شد، يا خداى نكرده از دنيا رفت، آيا مى‌توانيم بگوييم كسى مقصر نيست و قسمت او بوده است و در تقدير او نوشته بوده كه با اتومبيل من برخورد كند و از دنيا برود؟ بله، البته چنين پيامدى مقدر بوده است؛ ولى به واسطه شما كه با تخلف از مقررات راهنمايى و رانندگى موجب چنين حادثه‌اى شده‌ايد؛ چه شما خطا و بى‌احتياطى كرده‌ايد و باعث مرگ او شده‌ايد. پس هم تقدير است و هم اختيار شما و اين دو با هم منافات ندارند. اين‌جا نيز در پاسخ، همان كلام كلى تطبيق مى‌شود كه هم تقدير الهى است و هم تلاش اشخاص، و مناقاتى بااختيار ندارد. تلاش و انتخاب خود افراد هم جزء تقدير و از مصاديق همان قاعده كلى روزى و رزق مقدر است كه در روايات مورد تأكيد فراوان قرار گرفته است.

همين‌طور از جمله مقدرات، اجل و تحديد حيات است. براى هر انسانى مدت معيّنى از زندگى در روى زمين مقدر شده است. از ديگرْ مقدرات، صحت و مرض است كه در اين مورد نيز در روايات متعددى نقل شده است. به عنوان نمونه به فرمايشات حضرت ابراهيم(عليه السلام) در پاسخ به سؤال نمرود اشاره مى‌كنيم كه پرسيد خداى تو چه كسى است؟ حضرت ابراهيم(عليه السلام)در قسمتى از پاسخ، مى‌فرمايد: خداى من آن كسى است كه غذا مى‌دهد، آب مى‌نوشاند، و آن گاه كه بيمار مى‌شوم، هم او است كه شفايم مى‌دهد: وَ الَّذَى هُوَ يُطْعِمُنِى وَ يَسْقِينِ، وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ، وَالَّذِى يُمِتُنِى ثُمَّ يُحْيِين.(1) اِماته و اِحيا، شفا و مرض و رزق و روزى به دست


1. شعراء (26)، 79 ـ 81.

خداست. حضرت ابراهيم(عليه السلام) اين عبارات را در مقام معرفى خدا بيان نموده، مى‌فرمايد: خداى من كسى است كه حيات و مرگ من، سلامت و بيمارى من و رزق و روزى من به دست او است. به هر حال اين موارد به طور خاص در روايات ذكر شده است و از جلمه مقدرات معرفى و معين گرديده؛ اما بايد توجه داشته باشيم كه برشمردن اين تقديرات هرگز به معناى جبر و سلب اختيار و مسؤوليت از انسان نيست. براى ورود به مباحث مورد نظر، همين ميزان از شرح و تفصيل كافى است. براى عمق بخشيدن و گسترش اطلاعات در اين زمينه مى‌توان به كتاب‌هاى اعتقادى، كلامى، فلسفى و تفسير قرآن و كتاب‌هايى كه در شرح و تحليل رواياتِ تقدير نوشته شده است و به بيانات بزرگان در شرح معضلات اخبار، مراجعه كرد.

 

تأثير تربيتى قضا و قدر‌

آنچه پس از اين توضيحات مختصر مهم است، چرايىِ اين بيانات است كه چرا در قرآن و روايات اين مقدرات بيان شده و مورد تأكيد واقع شده است؛ مثلا چرا خداوند سبحان فرموده است هر مصيبتى كه به شما مى‌رسد مقدر الهى است: مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَة فِى الاَْرْضِ وَلاَ فِى اَنْفُسِكُمْ إِلاَّ فِى كِتَب مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا اِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِير.(1) چرا در مسايل و موضوعات ديگر با تأكيد فراوان مى‌گويد اين امور از طرف خداوند متعال تعيين شده است و قضا و قدر الهى شامل اينهاست؟ چه سرّى وجود دارد كه تنها برخى از امور مورد تأكيد واقع شده‌اند؛ در حالى كه همه چيز تحت قلم تقدير الهى است؟

پاسخ اين است كه اين نوع آيات و روايات در پى ايجاد و تحكيم معرفت توحيدى در انسان است. كمال انسان اقتضا مى‌كند كه خدا را بهتر بشناسد. وقتى توحيد ذات و توحيد در عبادت و توحيد در افعال را بشناسيم، توجه ما به خداوند بيشتر مى‌شود. يكى از مصاديق توحيد افعالى آن است كه تدبير امور مخلوفات را در دست خداوند متعال بدانيم. هر چه ما بهتر و بيشتر از اين امور آگاه باشيم و بدانيم كه دست خدا در همه اينها وجود دارد، توجه ما در همه مراحل زندگى به خدا بيشتر خواهد شد. وقتى بدانيم حيات ما در هر آن به دست خداست و روزى ما در هر آن به دست او رقم مى‌خورد و تمام مقدرات ما به دست او تعيين مى‌گردد،


1. حديد (57)، 22.

موجب مى‌شود كه همواره به خداوند منان توجه داشته باشيم. هر اندازه كه معرفت ما به او كامل‌تر شود رشد و كمال معنوى ما بيشتر مى‌گردد؛ چه كمال انسان مرهون معرفتش نسبت به خدا و صفات و افعال الهى است.

معرفت به خداوند متعال و اوصاف و افعال الهى افزون بر اين‌كه يك كمال علمى است و مطلوبيت خاص خود را دارد، تأثير عملى نيز دارد. آنچه در آيات و روايات بيان شده است غالباً براى تحكيم چنين معرفتى است كه در برخى موارد با تأكيدهاى فراوان نيز همراه مى‌باشد. اين تأكيدات در آن دسته رواياتى كه در مقام موعظه بيان شده مضاعف مى‌شود. در اين وصيت نيز اميرالمؤمنين(عليه السلام) پس از بيان آن موعظه‌هاى عملى كه فرمودند: به اين شكل رفتار كن و آن گونه عمل مكن؛ با دوستان چنين كن؛ با خانواه‌ات چنين باش و...، اكنون مى‌فرمايند: اَلرِّزْقُ رِزْقَان؛ روزى دوگونه است. يك سؤال مهم مطرح است كه چرا حضرت(عليه السلام)از ذكر آن دستورات عملى و مواعظ به بيان اين مطلب منتقل مى‌شوند كه روزى دو گونه است: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ يَطْلُبُك؛ يك قسم روزى، رزقى است كه تو در پى آن هستى و قسم ديگر، روزى و رزقى است كه او به دنبال تو مى‌آيد؛ حتى فَإِنْ لَمْ تَأْتِهِ اَتَاك؛ اگر دنبالش هم نروى او خود به سراغ تو مى‌آيد.

براى يافتن پاسخ سؤال فوق لازم است به اين نكته توجه داشته باشيم كه در زندگىِ ما كم و بيش احتياجات و نيازهاى شديدى پيش مى‌آيد كه مشكلات فراوانى را به همراه مى‌آورد. در همين حال كه با اين مشكلات دست به گريبان هستيم و راه به جايى نمى‌بريم و امكانات و وسيله‌اى نداريم، مى‌بينيم خدا از راهى كه هرگز گمان نمى‌برديم وسيله‌اى فراهم كرده و آن مشكل حل شده است. بى‌ترديد هر يك از ما نمونه‌هاى بسيارى از اين موارد در زندگى خود سراغ داريم كه در شرايط بسيار سختى خدا به ما كمك كرده است و روزى ما را از راهى كه هرگز فكر نمى‌كرديم رسانده است. اين واقعيت ما را متوجه اين نكته اساسى مى‌سازد كه گمان مبريد براى تحصيل روزى، تنها عامل مؤثر تلاش شخصىِ فرد است و اگر كسى مى‌خواهد بهره بيشترى از زندگى داشته باشد حتماً مى‌بايد بسيار حريصانه تلاش كند و به قول معروف به اين در و آن در بزند؛ بلكه در كنار تلاش شما عنصر ديگرى نيز در تحصيل روزى مؤثر است و

همان است كه حرف آخر را مى‌زند. خيال مى‌كنيد هر كسى كه تلاشش بيشتر است بهره‌اش هم از زندگى بيشتر مى‌باشد!؟ مبادا تصور كنيد كه تنها با تلاش خود به روزى و متاع دنيا مى‌رسيد تا با تكيه بر همين انديشه باطل، حريصانه كوشش كنيد و به صورت افراطى زحمت بكشيد. اين روحيه دنياپرستان و مبتلايان به دنياست. آنها تمام همّ و غمّشان تأمين زندگى مادّى بهتر و تأمين رفاه بدن مى‌باشد. چنين انسانى يك موجود حريص و سيرى‌ناپذير است كه به هواى تأمين زندگى اين دنيا دست از تكاليف واجب شرعى مى‌شويد و آداب اخلاقى و معاشرت انسانى را رها مى‌كند و دايم به دنبال پول بيشتر در تلاش است. روشن است كه چنين روحيه و رويه‌اى در زندگى براى تمام انسان‌ها، بهويژه مسلمانان و مخصوصاً مسئولان يك كشور اسلامى بسيار مضر است. با چنين طرز فكرى انسان هرگز به اهداف عالى زندگى خود نمى‌رسد؛ مثلاً اگر يك دانش‌پژوه به اين افكار مبتلا گردد هرگز فرصت درس خواندن نخواهد يافت.

پس شايد علت توجه دادن به اين‌كه هميشه روزى در اثر تلاش شخصى به دست نمى‌آيد و خدا روزى را مى‌رساند اين است كه آدمى زندگى حريصانه نداشته باشد. در واقع اين سفارش براى جلوگيرى از زندگى آزمندانه است و روح توكل را در انسان ايجاد و تقويت مى‌كند. اگر بخواهيم در اين زمينه نمونه‌هاى عينى ذكر كنيم نمونه‌هاى شيرين و فراوانى وجود دارد و چه بسا همه شما تجربه كرده باشيد يا داستان‌هايى در اين زمينه شنيده و خوانده باشيد كه اشخاصى بدون تلاش، به مزايايى از زندگى دنيا رسيده‌اند كه با هزاران سال تلاش به دست نمى‌آيد.

البته نيازى به تذكر نيست كه كسب روزى، منحصر در تأمين نيازهاى شكم نيست؛ بلكه به تمام آنچه آدمى در زندگى اين دنيا و آن دنيا بدان نيازمند است روزى گفته مى‌شود. توجه به اين‌كه روزى هر شخصى هميشه و صرفاً در سايه تلاش خود او به دست نمى‌آيد باعث آن مى‌شود كه آدمى در ارتباط با ديگران و در زندگى رفتار متعادلى داشته باشد و حريصانه عمل نكند؛ چه مى‌داند كه تلاش او علت تامه تحصيل معاش و كسب روزى نيست. چه بسا تلاش مى‌كند، اما به نتيجه نمى‌رسد و گاهى هم تلاش نكرده به روزى بى‌حساب مى‌رسد و گاه نيز با تلاشى فراوان تنها به اندكى از متاع دنيا دست مى‌يابد.

از طرفى تأثير وسايل، خود عامل ديگرى است. چه بسا انواع وسايل مهيا شود و انواع نقشه‌ها و طرح‌ها ارايه گردد و اين‌جا و آن‌جا توصيه شود، ولى در پايان به جاى كسب منفعت، سرمايه اوليه نيز بر باد رود. اگر انسان صرفاً بر اساس محاسبه و بدون توكل به خداوند پاى به ميدان بگذارد، در صورت شكست خوردن و از كف دادن سرمايه اوليه، به شدت سرخورده مى‌شود. اين حالت هم از نظر روحى و روانى برايش مضر است و هم از نظر سلامت جسمى، و حتى گاه منجر به مرگ مى‌شود. كسانى كه صرفاً براساس تلاش شخصى و بر پايه محاسبات اقتصادى و فرصت‌سنجى عمل مى‌كنند اگر بعد از تلاش به نتيجه نرسند تعادل روحى و روانى خود را از دست مى‌دهند.

در نظر بگيريد اگر كسى با محاسبه شخصى وبدون توكل بر خدا براى ازدواج با فردى معين، سال‌ها زحمت كشيده و مقدمات اين كار را فراهم كرده است، حال اگر بعد از چند سال تلاش، پاسخ منفى بشنود سرخورده مى‌شود و به مشكلات روحى و روانى و جسمى مبتلا مى‌گردد و حتى ممكن است حالات روانى غير متعادلى پيدا كند. ولى اگرتوجه داشته باشد كه روزى هر شخصى مقدر است و با اين اعتقاد اقدام نمايد، ديگر هرگز به حالات بحرانى و غير طبيعى دچار نمى‌شود و گرفتار سرخوردگى نمى‌گردد. وقتى انسان مى‌پذيرد كه آنچه نصيبش مى‌شود، طبق يك تقدير حكيمانه است و به دور از تصرف ديگران و تنها با دست تدبير الهى رقم خورده است و بى‌ترديد حكمتى در پس اين عمل وجود دارد، هرگز دچار عوارض منفى نمى‌شود. چنين كسى باور دارد كه خداوند منان بى‌جهت اين‌گونه مقدر نكرده است؛ شايد جبران ضعف يا تكفير گناهان و معاصى موجب گرديده تا اين محروميت نصيب وى شود.گاه جبران يك گناه باعث مى‌شود به جاى عذاب در عالم برزخ و قيامت، در همين دنيا متحمل يك خسران اقتصادى شويد كه اين خسران نيز خود بر اساس حكمت و ناشى از رحمت و عطوفت الهى به بنده‌اش مى‌باشد. به هر حال خداوند اين شرايط را پيش مى‌آورد تا گناهان را جبران كند و حتى در برخى موارد تحمل اين نوع ضررها و نااميدى‌ها زمينه‌ساز رشد معنوىِ بيشتر است، تا آدمى در اين شرايط صبر پيشه كند و توجهش به خدا زياد شود و در عمل نشان دهد كه بنده خداست و راضى به رضاى او است؛ هرچند رضايت او در محروميت از روزى و خواسته‌هاى دنيايى باشد. در واقع محروميت از خواسته‌ها موجب پيدايش حالات بسيار

ارزنده‌اى در انسان و نيل به مقامات معنوى بالا مى‌شود. شايد شمار كسانى كه در اثر صبر بر مصيبت‌ها به مقامات عالى رسيده‌اند كمتر از اشخاصى نباشد كه بر اثر عبادات به آن مقامات رسيده‌اند. خدا بسيارى از بندگانش را به سبب صبر بر گرفتارى‌ها و سختى‌هاى زندگى به مقامات عالى مى‌رساند. تمام اين وقايع كه برخى به مذاق ما شيرين و برخى تلخ مى‌آيد حكمت‌هايى دارد. خداوند سبحان مى‌فرمايند: مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَة فِى الاَْرْضِ وَ لاَ فِى اَنْفُسِكُمْ إِلاَّ فِى كِتَب مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأهَا؛(1) هر مصيبتى كه به شما برسد چه مربوط به شخص خودتان باشد و چه مربوط به اطرافيان يا محيطتان، همگى مقدر شده الهى است. مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَة؛ هر مصيبتى در زمين پيش بيايد، چه سيل، چه طوفان و چه زلزله، وَلاَ فِى اَنفُسِكُم؛ يا آنچه مربوط به شخص خودتان باشد؛ همانند بيمارى و مرگ و از دست دادن عزيزان، اِلاَّ فِى كِتَب مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا؛ قبل از اين‌كه زمينه پيدايش آنها در اين عالم موجود شود در كتابى نوشته و حساب شده است. اما چرا؟ آيا خدا مى‌خواهد يك عده از بندگانش را بى‌جهت اذيت كند؟

اين امور خود دلايل و حكمت‌هايى دارد. هرچند ممكن است ما آن را ندانيم، ولى نادانى و جهل از علت اين پديده‌ها هرگز به اين معنا نيست كه اين امور علت و حكمت ندارد. توجه به اين‌كه همه اين امور به دست تدبير و تقدير الهى است باعث مى‌شود كه آدمى آرامش يابد و خودش را نبازد و زبان به شكوه و شكايت نگشايد و ايمانش را از دست ندهد. بسيارى از اشخاص در درگيرى با مصايب و عدم توجه به اين سنت الهى، ايمان خود را از كف داده‌اند. آنان با خود مى‌گويند اگر عالم خداى حكيمى دارد چرا اين حوادث واقع مى‌شود و اين مفاسد، نااميدى‌ها و محروميت از خواسته‌ها به وقوع مى‌پيوندد. آنها وجود اين ناملايمات و حوادثِ خلاف طبع و گاه به ظاهر مفسده‌آور را دليل عالِم‌نبودن خداوند و عدم تدبير حضرت حق، جلّ‌جلاله، مى‌پندارند؛ اما وقتى توجه كنيم، پى مى‌بريم كه تمام اين امور، چه زشت، چه زيبا، داراى علت و حكمت است؛ هر چند ممكن است برخى علت آن را نفهمند و بدان پى نبرند. حتى اگر ذره‌اى پى به علت اين امور نبريم ولى معتقد باشيم كه خداوندى حكيم همه اين امور را تدبير فرموده است، همين اعتقاد باعث مى‌شود كه ايمانمان محفوظ بماند و حتى رشد نمايد. از همين روى حضرت حق در ذيل اين امور به دو نتيجه عملى اين اعتقاد اشاره نموده،


1. حديد (57)، 22.

مى‌فرمايد: لِكَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا ءَاتَيكُم(1)؛ اين تقديرات را براى شما بيان كرديم و گوشزد نموديم كه تمام اين امور مقدر الهى است، تا اگر روزى گرفتارى‌اى براى شما پيش آمد ايمان خود را از دست ندهيد و زياده از حد ناراحت نشويد: لِكَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُم، و بدانيد خداوند عليم چنين مصلحت ديده است.

 

مقدرات و تكليف شرعى‌

توجه داريم كه مسايل عاطفى و تكاليف شرعى در كنار مقدرات الهى، خود موضوع ديگرى است؛ مثلاً اگر مشاهده كرديد كه شبى همسايه به مصيبتى مبتلا شده است، مى‌بايد بنا به وظيفه شرعى و احساسات و عواطف انسانى كه وظيفه‌اى اخلاقى است به كمك او بشتابيد؛ نه اين‌كه با خود بگوييد تقدير چنين بوده و لازم نيست كمك و دل‌سوزى كنيم. حل مشكلات ديگران يك تكليف است و تكاليف ما، غير از علم به تقدير حكيمانه الهى است. وقتى در جايى زلزله رخ مى‌دهد و صدها نفر گرفتار مى‌شوند، دل‌سوزى و كمك به مردم بى‌پناه يك موضوع است و اين كه چرا خداوند وقوع چنين زلزله‌اى را مقدر كرده است تا باعث مرگ و بى‌خانمانى هزاران انسان شود موضوع ديگرى است كه بايد در ساحت ذهن به آن پاسخ درخور داد، تا به بنيان ايمان آسيب وارد نسازد.

همين‌طور در حوادث شخصى، گاه وقتى اشخاص كم‌ظرفيت و بى‌حوصله به گرفتارى و بلايى مبتلا مى‌شوند زبان به شكايت باز مى‌كنند كه خداوند هرچه بلا در خزانه دارد بر سر ما ضعفا فرو مى‌بارد؛ اما اگر از قبل، اين اعتقاد در آنان تقويت شده باشد كه هر پديده‌اى بر اساس تدبير حكيمانه الهى رقم مى‌خورد و هر چيز حساب و كتابى دارد و از قبل طراحى شده است، ديگر هرگز زبان به شكوه نمى‌گشايند: إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِير(2)؛ براى خداوند تقدير و تدبير از پيش‌بينى كردن آسان‌تر است. گمان مبريد كه چون تدبير عالم و تقدير امور آن از هزاران سال قبل و از ازل براى من و شما مشكل مى‌باشد براى خدا هم اين‌گونه است. نه، براى خدا هيچ كارى مشكل نيست: إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا اَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون(3).


1. حديد (57)، 23.

2. حديد (57) 22.

3. يس (36)، 82.

به هر حال توجه به حكمت و تدبير خداوندِ عليمِ قدير، تحمل هر مشكلى را آسان مى‌كند و نگرانى را از خاطر مى‌زدايد. همين‌طور از جانب ديگر اگر نعمتى به شما روى آورد دچار غرور و سرمستى و غفلت نمى‌شويد؛ چراكه هم خيرات دنيا وسيله آزمايش است و هم شرور و بدى‌هاى آن: و نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِ وَ الْخَيْرِ فِتْنَة.(1) حال كه در دايره حكمت الهى، هم سختى‌ها وسيله آزمايش است و هم شادى‌ها و نعمت‌ها، پس نبايد با نيل به نعمتى خودمان را گم كنيم و اگر روزى، ثروت كلانى به ما روى آورد نبايد دچار غرور شويم و خدا را فراموش كنيم و اگر به گرفتارى و بلا نيز مبتلا شديم، نبايد افسوس بخوريم: لِكَيْلاَْ تَأْسَوْا عَلَى مَافَاتَكُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا ءاتَاكُم.(2) پس نعمت‌هايى كه خداوند كريم به شما عطا مى‌كند ثروت ندانيد و خيلى شاد و مغرور نشويد و خودتان را گم نكنيد. بود و نبود آنها نبايد براى شما زياد فرق كند. بايد در سير معنوى خود به آن مقامى برسيد كه بود و نبود نعمت‌هاى دنيا در شما چندان اثر نگذارد و به نعمت و نقمت به صورت وسيله آزمايش نگاه كنيد. پس توجه به اين‌كه نعمت‌ها از طرف خداست و روزى از طرف او مقدر شده است باعث مى‌شود كه انسان با دريافت روزى بى‌حساب، خودش را گم نكند و مغرور نشود و همين طور ابتلاى به مصايب و بلايا او را به وادى كفر نكشاند و توجه داشته باشد كه اين هم وسيله آزمايشى بيش نيست.

يكى از فوايد چنين طرز فكرى اين است كه آدمى در تحصيل متاع دنيا زياده‌روى نمى‌كند: اَلاِْجْمَالُ فِى الطَّلَب. البته ثمره اخلاقى چنين اعتقادى اين است كه انسان در طلب روزى، نيكو و سنجيده رفتار مى‌كند و براى اندكْ متاع دنيا به هر درى نمى‌زند و اگر چيزى از كسى طلب داشته باشد، سخت برخورد نمى‌كند؛ بلكه با مسامحه و اغماض و چشم‌پوشى رفتار مى‌نمايد و در كسب مال دنيا سخت نمى‌گيرد و زياده‌روى نمى‌كند. ثمره ديگر چنين انديشه‌اى اين است كه از اصلاح رفتار و كسب فضايل اخلاقى و انجام تكاليف شرعى باز نمى‌ماند و تمامِ وقت و نيرو و همّت خود را مصروف تحصيل مال و امور مادّى نمى‌كند؛ چراكه وقتى آدمى توجه داشته باشد كه روزى، تنها با زحمت فراهم نمى‌شود و بعضى از روزى‌ها خودشان به سراغ او


1. انبيا (21)، 35.

2. حديد (57)، 23.

مى‌آيند، ديگر تلاش بيش از اندازه نمى‌كند. اين‌چنين نگاهى باعث تعديل رفتار انسان و مانعِ حريص پرورش يافتن او مى‌شود.

 

تعادل روحى در تحول روزگار‌

روح انسان همانند جسم او هميشه در يك حالت نيست و دچار تغيير و دگرگونى مى‌شود. وجود تغيير در روحيات و در بُعد جسمانى انسان حقيقتى مسلّم و پذيرفته شده است؛ اما آنچه در اين مورد مذموم است تَلوّن روحيات آدمى با اندك بهانه‌اى است. اگر اين تلوّن علت اساسى و عقلايى داشته باشد پسنديده است؛ ولى اگر بدون دليل و علت باشد بسيار زشت و ناپسند مى‌باشد؛ مانند بعضى از مردم كه مثل كودكان، حالاتشان دم به دم تغيير مى‌يابد و به اصطلاح معروف، با يك غوره ترش و با يك كشمش شيرين مى‌شوند. اگر به چيزى كه مطلوبشان است برسند خوشحال مى‌شوند و سر تا پا مى‌خندند و هنگامى كه با مشكلى مواجه شوند به سرعت ناراحت و افسرده مى‌شوند و در درياى غم فرو مى‌روند. اگر كسى اندك خدمتى به آنان بكند مريد وى مى‌شوند؛ ولى اگر از كمك كردن به او خوددارى كنند به دشمنى و خصومت روى مى‌آورند و زبان به بدگويى مى‌گشايند. اينان در زندگى ثبات و آرامش ندارند؛ در حالى كه مؤمن مى‌بايد يك ثبات نسبى داشته باشد. همان‌گونه كه گذشت انسان نبايد و نمى‌تواند در تمام شرايط زندگى روحيه‌اى كاملاً يكنواخت داشته باشد؛ اما اين نيز صحيح نيست كه هميشه در نوسان روحى زندگى كند و دم دمى مزاج و پيوسته مضطرب باشد. برخى اين گونه‌اند كه اگر امروز از آنها بپرسى كه فلانى چگونه انسانى است در جواب مى‌گويند: او از جمله ملائكه است؛ چراكه كار خوبى از او ديده‌اند؛ اما اگر فردا از آنها سؤال شود كه فلانى چگونه آدمى است، مى‌گويند: از ابليس هم بدتر است؛ چون فلان لغزش از او سر زده است. اين قضاوت‌هاى سرسرى و دم دمى در شأن مؤمن نيست.

براى اين‌كه انسان روحيه دم دمى نداشته باشد بايد به يك سلسله معارف آگاهى و عنايت قلبى داشته باشد. در قدم نخست بايد واقعيت‌ها را بهتر درك كند و زندگى، دنيا، مردم و خودش را بهتر بشناسد و بداند كه وجود حالات مختلف براى آدمى يك ضرورت حياتى

است: گاهى علاقه به عبادت و تقوا در انسان موج مى‌زند و گاه نيز ضعيف مى‌شود؛ گاهى ميل به معاشرت دارد و زمانى ندارد. اصولا در شرايط و سنين مختلف، علايق و روحيات انسان تغيير مى‌يابد. سلايق و گرايش‌هاى او در نوجوانى به‌گونه‌اى است، و در پيرى و ميان‌سالى نيز حالات ديگرى ظهور و بروز مى‌كند. به هرحال حالات مختلف براى هر فردى پيش مى‌آيد و حتى با شرايط زندگى گوناگون مى‌شود. زمانى انسان سالم است و وقت ديگر مريض؛ يك زمان فقير است و زمانى ديگر غنى.

همين طور حالات اشخاصى كه با آنها سر و كار داريم متغير است. آنها هم يك روز شادند و يك روز غمگين، يك روز گرفتارند و روز ديگر در سلامت، و اين حالات طبعاً در رفتار آنها نيز اثر مى‌گذارد: اِنَّ الدَّهْرَ ذُو صُرُوف... . روزگار، هم براى ما و هم براى ديگران در تغيير و تحول است و در اين ميان آدمى نبايد در قضاوت و منش زندگى‌اش تابع اين حالات متغير باشد؛ بلكه بايد از يك سرى صفات ثابت رفتارى و ثبات نسبى برخوردار باشد.

بنابراين به دليل «ذو صروف» بودن روزگار، انسان نبايد براى شناختن افراد، تنها به يك رفتار و يك برخورد اكتفا كند؛ بلكه بايد گذشته آنها را بررسى كند و در شرايط مختلف، آنها را محك بزند تا بتواند قضاوت كند. بايد تمام مدتى را كه با يك فرد دوستى و معاشرت داشته است در نظر آورد. مبادا به سبب برنياوردن خواسته شما، درباره او قضاوت نابه‌جا كنيد؛ كه شايد از انجام توقع شما معذور بوده است. قضاوت‌هاى ما نبايد سطحى‌نگرانه و تابع شرايط باشد؛ بلكه بايد سعى كنيم در رفتارمان ثباتى نسبى داشته باشيم. اگر مشاهده كرديم كه فلان شخص كار بدى انجام داد، تا مى‌توانيم در توبيخ و ملامت وى تلاش نكنيم؛ بلكه مدارا كنيم و اندكى صبر پيشه سازيم: فَلاَتَكُنْ مِمَّنْ يَشْتَدُّ لاَئِمَتُهُ وَ يَقِلُّ عِنْدَ النَّاسِ عُذْرُه؛ از جمله افرادى كه ملامتشان سخت، و عذرشان نزد مردم اندك است مباش.

چه بسا ما گمان مى‌كرديم كه او كار بدى انجام داده است؛ ولى در واقع سوء تفاهم رخ داده باشد. حتى به فرض اين كه كار بدى انجام گرفته باشد نبايد به دليل اين يك كار، همه فحش‌ها و ناسزاها را نثار وى كنيم. بايد وقار و تحمل داشته باشيم و بررسى كنيم، چه بسا بايد اغماض نموده، چشم‌پوشى نماييم. مبادا به سبب يك عمل، بى‌درنگ رفتار خود را تغيير دهيم. حالات

مختلف را در نظر بگيريد و سعى كنيد در حالت اضطراب و عصبانيت دست به عملى نزنيد و مهم‌تر آن‌كه حالات روانى ما نبايد كاملا تابع تغييرات مادّى باشد.

پس با وجود تغييرات فراوانِ عالم، انسان بايد از ثبات نسبى روحى برخوردار باشد. مؤمن بايد سعى كند آن حالت ثابت روحى و روانى و آن وقار لازم را كسب كند. اگر خودش را به دست حوادث بسپارد و با هر حالتى كه پيش آمد او هم حالتش تغيير كند از مقام و منزلت اهل ايمان تنزل مى‌يابد. زندگى انسان پستى و بلندى‌هاى بسيار دارد. گاه انسان، سخت به فقر و تنگ‌دستى مبتلاست و جز آه در بساط ندارد. در چنين شرايطى تأمين نيازمندى‌هاى اوليه زندگى نيز كارى بسيار مشكل است. حال اگر در اين شرايط، ناگهان بخت به آدمى روى آورد و ثروت بادآورده‌اى نصيب وى گرديد، مى‌بايد مراقب باشد تا مبادا مغرور شود و دوستان گذشته خود را فراموش كند، يا به آنان فخر بفروشد. زيبايى زندگى به آن است كه آدمى در حال غنا و ثروتمندى فروتنى كند؛ وگرنه تواضع به هنگام فقر و تهى‌دستى نه‌تنها زيبا نيست بلكه بسيار زشت و ناپسند است. خشوع به هنگام نياز و جفا در وقت بى‌نيازى، كارى است بسيار زشت: مَا اَقْبَحَ الْخُضُوعُ عِنْدَ الْحَاجَةِ وَالْجَفَاءُ عِنْدَ الْغِنَى.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org