- درسبيستوسوم:آيين زندگى
- درسبيستوچهارم:همنشين شايسته
- درسبيستوپنجم:آفت ارتباطهاى اجتماعى
- درسبيستوششم:اعتصام قلب
- درسبيستوهفتم:آرزوهاى طولانى
- درسبيستوهشتم:دل صاف
- درسبيستونهم:جايگاه تجربه در زندگى انسانى
- درسسيام:فرصتهاى طلايى
- درسسيويكم:ريشه برترىطلبى
- درسسيودوم:خطر و حذر
- درسسيوسوم:روابط اجتماعى
- درسسيوچهارم:آداب رفاقت (1)
- درسسيوپنجم:آداب رفاقت (2)
- درس سيوششم:آداب رفاقت (3)
- درسسيوهفتم:انواع روزى
- درسسيوهشتم:دنياى ايدهآل
- درسسيونهم:درس تاريخ (1)
- درسچهلم:درس تاريخ (2)
- درسچهلويكم:از انسانيّت تا...
- درسچهلودوم:حقشناسى
- درسچهلوسوم:از فضيلت تا رذيلت
درس سى و دوم
خطر و حذر
امانتدارى
امانتدارى هميشه نيكوست
وفاى به عهد
آز و طمع، عمل نابخردانه
ضرورت سنت آزمودن در دفتر خلقت
تلاش و توكل، راه اعتدال است
خطرپذيرى معقول
خطر و حذر
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
ولا تَخُنْ مَنِ ائْتَمَنَكَ و إِنْ خانَكَ، وَ لا تَذَعْ سِرَّهُ وَ إِنْ أذاعَ سِرَّكَ، وَ لا تُخاطِرْ بِشَىْء رَجاءَ أَكْثَرَ مِنْهُ وَاطْلُبْ فَإِنَّهُ يَأْتيكَ ما قُسِّمَ لَكَ، والتّاجِرُ مُخاطِرٌ؛
خيانت مكن به كسى كه تو را امين دانسته است، گرچه او خيانت كند! راز او را فاش مساز، هرچند او سرّ تو را فاش سازد! به اميد [رسيدن به] بيشتر خطر را بر خود مپذير! تو در پى طلب روزى باش كه همانا آنچه مقدّر شده است، به تو خواهد رسيد! سوداگر [ى كه در پى كسب مىباشد] خويش را به خطر افكنده است.
در شرح و تفسير وصيتنامه حضرت على(عليه السلام) به امام حسن(عليه السلام) به اين بخش رسيديم كه آن حضرت(عليه السلام) به يكى از عامترين ارزشهاى اخلاقى در نظام ارزشى اسلام مىپردازند؛ به اين معنا كه بسيارى از اعمال پسنديده و ارزشى، شروطى دارد كه وقتى آن شرايط فراهم نباشد، ارزشمندى آن اعمال هم باقى نخواهد ماند. اگر چه بسيارى از اعمال خوب و پسنديده در ظاهر به صورت مطلق مطرح مىشوند و ارزش عام و كلى دارند، ولى موارد استثنايى براى آنها وجود دارد؛ مثلا همه ما مىدانيم «راست گفتن» از نظر اسلام بسيار خوب است، اما مواردى پيش مىآيد كه نبايد راست گفت و حتى بايد دروغ گفت. اگر جان مؤمنى در خطر باشد و با يك دروغ نجات پيدا مىكند در اين جا دروغ گفتن واجب است. پس با اين كه راست گفتن يك ارزش عام در نظام ارزشى اسلام است، ولى گويا موارد استثنايى نيز وجود دارد. گاه بر عكس، عملى كه از آن نهى گرديده و به طور مطلق انجام آن عمل كارى بد و زشت تلقى شده است، در مواردى جايز تلقى مىگردد؛ مثلا بدرفتارى و كتكزدن به هيچ كس جايز نيست و كارى بسيار
زشت و ناپسند است، اما اگر همين رفتارها به عنوان قصاص باشند و يا به عنوان «مقابله به مثل» انجام بگيرند، ديگر آن زشتى و بدى را ندارند. در ماه حرام نبايد اقدام به جنگ نمود؛ اما اگر دشمن اقدام به جنگ كرد، ديگر جنگ كردن اشكالى ندارد و يا در مسجد الحرام نبايد جنگ نمود؛ ولى اگر دشمن اقدام كرد، ديگر هيچ منع و اشكالى براى جنگيدن وجود ندارد.
امانتدارى
برخى از ارزشها، چه مثبت و منفى، موارد استثنايى ندارند و نسبت به هر كسى، در هر جايى و در هر زمانى بايد رعايت شوند؛ از جمله اين ارزشهاى مطلق، «امانتدارى» را مىتوان نام برد. يكى از مهمترين ارزشهاى عام و كلى كه هيچ استثنايى براى آن ذكر نشده است، «امانتدارى» مىباشد. از اين روى اگر كسى چيزى رابه امانت نزد شما سپرد و شما آن امانت را پذيرفتيد، در هر شرايطى بايد از آن شىء مراقبت كنيد تا آن را به صاحبش پس بدهيد. امانتگذار هر كه باشد و آن امانت هر چه باشد، نبايد تأثيرى در تعهد شخص امين داشته باشد. هيچ شرطى براى امانتدارى وجود ندارد؛ زمان، مكان، شىء به امانت سپرده شده، شخص امانتدار و شخص امانتگذار هيچ خصوصيتى ندارند. در هر كجا و هر زمانى كه باشد، بدون هيچ قيد و شرطى بايد اداى امانت نمود. لذا هر كسى، چه كافر و چه مسلمان، در هر زمانى و در هر جايى، هر چيزى را كه به عنوان امانت نزد شما سپرد و شما امانتدارى آن را تعهد كرديد، بايد آن را ادا كنيد؛ حتى اگر شما از دشمنتان امانتى را پذيرفتند، بايد اداى امانت نماييد.
در يك روايت بسيار جالب، امام سجاد(عليه السلام) مىفرمايد: اگر قاتل پدرم سر بريده او را نزد من به امانت بسپارد، امانتدارى نموده، آن را به او رد خواهم كرد. دقت كنيد كه گوينده اين سخن ثمين، امام سجاد(عليه السلام) مىباشند و شىءِ مورد امانت، سربريده حضرت سيدالشهداء(عليه السلام)است كه امانتى مهمتر از آن در هستى سراغ نداريم و از طرفى ديگر كسى جز قاتل سيدالشهدا(عليه السلام) سر امام حسين(عليه السلام) را به امانت نمىدهد. حال با وجود اين، امام سجاد(عليه السلام)مىفرمايند: اگر سر بريده پدرم را به امانت از او بپذيرم، امانتدارى كرده، آن امانت را به او رد
خواهم كرد. اگر بنا بود براى اين حكمِ ارزشى استثنايى وجود داشته باشد، بايد اين مورد استثنا مىشد؛ ولى امام مىفرمايد اين هم مستثنا نيست و در اينجا نيز بايد به دقت اداى امانت كرد.
واضح است كه اگر انسان از اول امانت را نپذيرد و يا شىء مورد امانت چيزى باشد كه نبايد آن را بپذيرد، آن مسأله ديگرى است كه بايد در جاى خودش بحث شود. ولى وقتى امانت پذيرفته شد ديگر ادا و حفظ آن واجب است و ترديدى در آن نيست كه بايد وفادار بود و در امانت خيانت نكرد.
امانتدارى هميشه نيكوست
معمولا وقتى صحبت از امانت و امانتدارى مىشود، فوراً امانت در مال به ذهن سبقت مىگيرد؛ در حالى كه دايره امانت وسيعتر از امانتهاى مالى است تا جايى كه يك راز شنيدارى يا ديدارى را هم شامل مىگردد؛ مثلا اگر كسى سرّ زندگى خود را به شما مىگويد و شما هم قول مىدهيد كه اين راز را نگهداريد، بايد در حفظ اين سخن نيز امانتدارى كنيد. از اين روى در هيچ شرايطى حق نداريد اين راز را افشا نماييد؛ چون تعهد كرده و قول دادهايد كه افشا نكنيد. البته اگر از اول مخفى داشتن آن را قبول نمىكرديد، مسأله ديگرى بود. اگر كسى به شما گفت: مىخواهم سرّى را به تو بگويم كه تا زندهام حق ندارى به كسى بگويى و شما هم قول داديد كه اين كار را مىكنم، نبايد آن را به كسى بگوييد؛ چرا كه اين كار يك قِسم خيانت در امانت محسوب مىشود و آن راز نزد شما يك امانت مىباشد و بايد آن را حفظ كنيد.
بنابراين برخى اعمال، مانند امانتدارى، از ارزش اخلاق ثابتى برخوردار هستند و هرگز از اين ارزش جدا نمىشوند و هيچ عاملى نمىتواند آنها را از جايگاه ارزشى خاص خود جدا كند؛ ولى بعضى اعمال ورفتارها به تناسب شرايط از جايگاه خود عدول مىكنند؛ مانند اين كه گاهى يك كار بد و ناشايست به دليل اتصاف به عناوين مختلف، مثل عنوان «مقابله به مثل» جايز مىشود: وَ إِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبوُا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ ...(1). به مقتضاى اصل «مقابله به مثل» كه يكى از اصول مورد عنايت قرآن كريم و روايات است، گاه برخى اعمال ناپسند، جايز مىشود؛
1. نحل (16)، 126.
همانند جنگ. البته موارد تمسك به آن اصل در جاى خود ذكر گرديده است؛ اما در مورد «امانتدارى» اين اصل جارى نيست تا به مقتضاى اصل «مقابله به مثل» امانتدارى از جايگاه ارزشى خود عدول كند و خيانت در امانت جايز گردد. اگر شما كسى را امين شمرديد و امانتى را به او سپرديد، ولى او خيانت كرد اين خيانت وى باعث نمىشود تا اگر بعد از مدتى او هم امانتى به شما سپرد و شما هم امانت او را پذيرفتيد، در آن خيانت كنيد. هرگز به مقتضاى اصل «مقابله به مثل» حرمتِ خيانتِ در امانت از بين نمىرود تا با خود بگوييد: چون او خيانت كرد، من هم حق خيانت كردن پيدا مىكنم؛ بلكه هيچگاه حق نداريد خيانت كنيد. اگر رازى را به كسى گفتيد و او آن را افشا كرد و بعد از مدتى مجدداً او رازى را به شما سپرد، شما حق نداريد به اين بهانه كه چون او راز مرا افشا كرده است، سرّ او را فاش كنيد و «مقابله به مثل» نماييد. هرگز «مقابله به مثل» در اينجا جايز نيست. «امانتدارى» و «حرمت خيانت در امانت» عامترين ارزش اخلاقى است كه هيچ استثنا ندارد. برخى ارزشهاى اخلاقى همانند «صدق در گفتار» استثنا دارد و در برخى موارد مىتوان با وجود دليل، دروغ گفت؛ اما امانتدارى استثنا ندارد.
وفاى به عهد
يكى ديگر از اصول ارزشى و اخلاقى عام، «وفاى به عهد» است كه از عامترين ارزشهاست. از اين روى اگر با كسى قرار گذاشتيد، پيمان بستيد و چيزى را تعهد كرديد، بايد نسبت به تعهد خود وفادار باشيد. خداوند سبحان در قرآن كريم مىفرمايد: اگر با مشركان قرارداد و پيمان بستيد، بايد وفادار باشيد. البته اصل وفاى به عهد يك استثنا دارد و آن، جايى است كه طرفِ قرارداد، پيمان خود را با شما نقض كند كه در اين صورت شما هم مىتوانيد نقض پيمان كنيد. البته اين را ديگر نقض پيمان نمىتوان گفت؛ چون «قرارداد» يك پديده طرفينى است و اگر يكى از طرفينِ قرارداد، پيمان خود را نقض نمايد، ديگر تعهدى باقى نمىماند تا به رعايت آن ملزم باشيم. اما در مورد امانتدارى حتى چنين موردى هم وجود ندارد كه اگر فرد امين شما سرّتان را فاش كرد، شما هم حق داشته باشيد سرّ او را فاش كنيد و يا اگر او در امانت شما خيانت كرد، شما هم حق داشته باشيد در امانتش خيانت كنيد. بنابراين اگر بگوييم در نظام
ارزشى اسلام، عامترين ارزشها «امانتدارى و درستكارى» است، سخن گزافى نگفتهايم. وَلا تَخُنْ مَنِ ائْتَمَنَكَ وَ اِنْ خانَك؛ كسى كه تو را امين شمرد و امانتى را به تو سپرد، به او خيانت مكن، هر چند كه او به تو خيانت كرده باشد. وَ لا تَذَعْ سِرَّةُ وَ اِنْ اَذاعَ سِرَّك؛ سرّ او را فاش نكن، هر چند او سرّ تو را فاش نموده باشد. پس در امانتدارى، اصل «مقابله به مثل» جارى نيست.
آز و طمع، عمل نابخردانه
دستور اخلاقى ديگرى كه در زندگى همه انسانها ـ اعم از مؤمن و غير مؤمن ـ معتبر است، پرهيز از طمع و آز مىباشد كه خود، دستور اخلاقى مفيد و آموزندهاى است. در بسيارى از موارد آدمى از روى حرص و طمع، منافع قطعى خود را به اميد رسيدن به منافع مظنونِ بيشتر رها مىكند؛ در حالى كه اين عمل هيچ وجه عقلايى ندارد. متأسفانه نه تنها امروز نمونههاى زيادى از آن را مىشناسيم، بلكه خود نيز فراوان به آن مبتلا هستيم؛ مثلا بسيارى از افراد به محض اين كه مىشنوند فلان جنسى قرار است گران شود، تمام دار و ندار خود را مىفروشند تا آن جنس را بخرند و انبار كنند و به محض گران شدن، آن را بفروشند. بىترديد اين عمل كارى زشت و نكوهيده است كه زشتى آن براى اهل ايمان، مضاعف تلقى مىگردد. اين عمل بسيار زشت، در واقع به نوعى نشانه عدم اعتماد به خداست كه جز حرص و آزمندى هيچ عنوان ديگرى ندارد. اين عملكرد علاوه بر قباحت اخلاقى و گاه حرمت فقهى، از نظر عقلا نيز عملى ناپسند است كه هيچ مجوّز عقلايى ندارد. به تعبير ديگر گاه آدمى بر اساس يك قاعده عقلايى و بر مبناى محاسبات صحيح به كارى اقدام مىكند و متاعى را مىدهد تا به منفعت بيشترى دست يابد، در اين صورت هيچ ايراد و عيبى بر وى وارد نيست؛ چون عملى را انجام داده است كه همه انسانها در مسير زندگى بهتر انجام مىدهند و زندگى صحيح جز اين نوع كارها نيست؛ مثلا كشاورز دانه هايى كه در دست دارد روى زمين مىريزد تا محصول بيشترى از زمين بردارد. چيز نقدى را رها مىكند و در زمين مىريزد به اميد اين كه محصولى برداشت كند. واضح است كه اين كار، عملى عقلايى و صحيح است و راه محصول برداشتن همين است كه تا نكارد، نمىدروَد. انسان زحمت مىكشد به اميد اين كه مزد بگيرد، و در مسير كسب معاش
و منفعت معمولا متاع موجود را از دست مىدهد؛ اما گاهى از روى حرص و آز، متاع نقد و قابل توجهى را مىدهد به اميد اين كه شايد ده سال ديگر مقدار بيشترى به دست آورد و منفعت فزونترى كسب كند. واضح است كه اين كار نه تنها عقلايى نيست، از نظر شرع هم مذموم است. حضرت على(عليه السلام) در اين فراز وصيت خود مىفرمايد: وَلا تُخاطِرْ بِشَىء رَجاءَ اَكْثَرَ مِنْه؛ متاع موجود را صرفاً به اميد اين كه بيشتر از آن را به دست آورى، به خطر نينداز و از بين مبر! منفعتى را كه الآن در كف دارى و نگهدارى آن ميسور و معقول مىباشد، غنميت بشمار و آن را به اميد واهى رسيدن به سود بيشتر از كف مده! مگر اين كه دو نكته را رعايت كرده باشى: 1. رسيدن به آن آرزو، به قضاوت عقل، ممكن باشد؛ يعنى به حكم عقل بايد آن گاه به كارى اقدام نماييم كه وجود منفعت مشروع و صحيح، تضمين شده باشد و طبق يك منطق عقلانى رسيدن به آن نفع بيشتر، صحيح و پذيرفته شده باشد. 2. راه نيل به آن نفع، يك روش صحيح و درست باشد.
اين پند حضرت على(عليه السلام) در واقع نهى از رفتار حريصانه و آزمندانه است؛ رفتارى كه انسان از روى حرص و طمع، منافع موجود خود را به گمان باطلِ رسيدن به منافع بيشتر از دست بدهد. به يقين اين عمل از نظر عقلا و به حكم عقل، كارى صحيح نيست و از ديدگاه اسلامى هم رفتارى مذموم مىباشد؛ چراكه از بىاعتمادى به خداوند سبحان سرچشمه مىگيرد.
ضرورت سنت آزمودن در دفتر خلقت
انسان بايد به دنبال روزى برود. سنت الهى بر اين است كه انسان روزى خودش را در اين عالم با تلاش خود به دست بياورد. خداوند سبحان نخواسته كه انسان در اين عالم بىكار بنشيند تا روزىاش از آسمان نازل گردد. البته گاهى اوقات به طور استثنايى، خداوند از آسمان مائدهاى خاص نازل مىفرمايد كه آن هم مطابق مصالحى است كه در نظر دارد و بر اساس حكمت رقم مىزند.
اما چرا قانون خلقت و اراده الهى بر اين استوار گرديده است كه انسان در اين عالم بايد تلاش كند تا روزىاش را به دست بياورد؟ در پاسخ بايد گفت كه اين عمل خود، حكمتهايى دارد. وجود مصالح زيادى موجب مىگردد تا اين مسير فرا روى آدمى گشوده شود. آدمى
هنگامى در معرض امتحان و در مسير كسب فضايل قدم مىگذارد كه تلاش كند. در مسير تلاش است كه آدمى مورد آزمون قرار مىگيرد و بر سر دو راهىهايى واقع مىشود كه بايد راه صحيح را از مسير غلط، كار درست را از كار نادرست و روش صواب را از روش ناصواب تشخيص دهد و آنچه را كه مورد رضايت خداست، برگزيند و از آنچه مرضىّ او نيست، پرهيز نمايد. اگر آدمى وارد تلاش زندگى نشود، رخدادها و امورى كه سرنوشت وى را رقم مىزنند پيش نمىآيد. آدمى بايد زمينههاى رشد خود را در تلاش و كوشش، جستجو كند. به بيان ديگر، اين عالم با همه سختىها و تلاشها براى اين آفريده شده است كه انسان بر سر دو راهىها قرار بگيرد و با انتخاب راه صحيح، كمال خود را رقم زند: ... لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا ...(1). اما وقتى كه وارد معركه زندگى نشود، ديگر زمينه آزمايش شدن فراهم نمىگردد و اين مسايل براى او پيش نمىآيد و در نتيجه زمينه رشد و تكامل هم براى وى فراهم نمىشود. هر چه انسان بيشتر از اجتماع كناره بگيرد و كمتر وارد زمينههاى سخت و تكاليف مشقتآفرين شود از آثار نيكو و ايدهآل آن بيشتر محروم مىماند.
انسان بايد براى روزى خود تلاش كند تا خوب و بد و زشت و زيباى زندگى را خود به دست خويشتن برگزيند و در پى آن، سعادت و شقاوت خود را رقم زند. البته روزى تنها نان و آب نيست. هر چيزى را كه انسان در اين عالم بخواهد، از علم، دانش، مقام، فرزند، همسر و...، جملگى روزى الهى هستند كه بايد براى رسيدن به آن تلاش كند. هر چند خداوند سبحان به خاطر مصالحى به كسانى علم لدنّى عطا مىفرمايد، اما سنت الهى بر اين است كه علم از راه زحمتكشيدن، درسخواندن و تلاش به دست آيد و همين طور مقام، منزلت، فرزند، متاعدنيا، همسر و... .
تلاش و توكل، راه اعتدال است
نبايد فراموش كنيم كه مردم در طى نمودن مسير زندگى گاهى سخت دچار افراط و تفريط مىشوند. برخى دراين مسير آن قدر تلاش مىكنند كه گويا دست خداوند منان بسته است.
1. هود (11)، 7.
ايشان تمام همّ و غم خود را صرف يك لقمه نان مىكنند و لذا هر لقمهاى كه دارند باز درصدد هستند تا يك لقمه ديگر بر آن بيفزايند. در مقابل هم كسانى هستند كه از روى تنبلى، تنآسايى و گاهى هم با سوء استفاده و يا سوء فهم از معارف الهى، مىگويند: هر چه مقدّر است، همان محقق مىشود و هرچه قسمت است، همان رقم مىخورد و به اين بهانه هيچگونه كوشش و تلاشى نمىكنند. واضح است كه هر دو بينش و هر دو عملكرد غلط است. آدمى بايد روزى خود را از جانب خداوند بداند و از او بخواهد و با اين حال، مشقت و سختى كار و تلاش را به عنوان يك وظيفه بر خود بپذيرد. البته تشخيص اين كه آدمى چه قدر بايد به كوشش خود تكيه نمايد و چه اندازه خود را به خداوند متعال بسپارد، مشكل است وليك در اين ميان حد وسطى كه از افراط و تفريط به دور باشد ايدهآل و مطلوب مىباشد؛ نه به افراط حريصانه مبتلا گردد و نه به تنبلى، تنآسايى و راحتطلبى دل خوش دارد.
در اين كلام بىبديل، امام متقين على(عليه السلام) مىفرمايند: واْطلُبْ فَاِنَّهُ يَأْتيكَ ما قُسِّمَ لَك؛ دنبال روزى برو؛ ولى بدان آنچه براى تو مقدّر شده است، به تو خواهد رسيد. بسيارى از افراد براى كسب مال فراوان تلاش زيادى مىكنند، اما دارايى خود را يا بيشتر از دست مىدهند و يا كمتر به دست مىآورند و گاه در آخر از گرسنگى مىميرند. چه بسا ثروتمندانى كه در آخر عمر از گرسنگى جان دادند و شرايطى پيش آمد كه نتوانستند حتى يك لقمه از حاصل تلاش خود را بخورند. آن روى سكه هم افرادى هستند كه دست خالى بودند و عرضه هيچ كارى را نداشتند وليك شرايطى فراهم شد كه روزى فراوان نصيب آنها گرديد. اين رويدادها و تجارب به ما مىآموزاند كه هيچ چيز در اختيار ما نيست تا هرگونه كه اراده نموديم، عمل كنيم و به هدف برسيم؛ بلكه شخص ديگرى تصميم گيرنده اصلى است. از اين رو نبايد فقط به تلاش خود اعتماد و اكتفا كنيم و بر اين باور باشيم كه تنها به اندازه كوشش خود، به هدف نايل مىشويم و به هر مقدار كه در تلاش، كوتاهى كنيم از هدف دور مىمانيم و محروم مىشويم. بايد طبق وظيفه و تكليف تلاش نمود و نتيجه را از خداوند متعال خواست كه آنچه خداوند منان بخواهد همان خواهد شد. اين اصل مسلّم در تمام روزىهاى مادّى؛ همچون غذا، پوشاك، مسكن و... و همه روزىهاى معنوى؛ همانند علم، معرفت، كمالات روحى و قلبى و... جارى و سارى
است. آدمى بايد كوشش و تلاش كند و منتهاى سعى خود را هزينه نمايد؛ اما آن كه روزى را تقسيم مىكند خداوند سبحان است و بس. گاه بدون تلاش، روزى فراوانى را نصيب برخى افراد مىفرمايد؛ مثلا مال كثير و يا حالت روحى ايدهآلى را عطا مىكند كه هرگز به فكر كسى خطور نمىكند. حضرت رسول خاتم(صلى الله عليه وآله) مىفرمايند: اِنَّ لِرَبِّكُمْ فِى اَيَّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحاتٌ...(1)؛ گاه پروردگار، فرصتهاى مناسبى را فراروى شما مىگشايد؛ يعنى فرصتهايى پيش مىآيد و آدمى بهرههاى معنوى ايدهآلى مىبرد كه نه تنها براى آن تلاش نكرده است، بلكه حتى به ذهن او هم خطور نمىكند؛ به عنوان نمونه، گاه براى برخى افراد حالات روحى و جذبههايى پيش مىآيد كه خودشان كمتر براى آن زحمت كشيدهاند و بر عكس برخى ديگر آن قدر زحمت مىكشند و سعى مىكنند تا سحرخيزى داشته باشند و دعا بخوانند تا حالى پيدا كنند، ولى به هيچ نتيجهاى نمىرسند.
البته نرسيدن به نتيجه مطلوب، چه در روزىهاى مادّى و چه در روزىهاى معنوى، نبايد باعث شود كه ما از وظيفه خود دست بكشيم؛ مثلا به دليل اين كه من حال پيدا نمىكنم و... نمىتوان سحرخيزى و عبادت را رها نمود. انجام آن اعمال و هزينه نمودن همّت يك وظيفه است كه بايد انجام بگيرد؛ اما اين كه حال و جذبه پيدا كنيم و به آن روزى مطلوب برسيم، به دست قادر متعال است و بس.
خطرپذيرى معقول
در بخش بعدى از وصيت، اميرالمؤمنين على(عليه السلام) دو تعبير زيبا بيان مىدارند كه در ظاهر با هم ناسازگار مىنُمايند. آن حضرت(عليه السلام) از يك طرف مىفرمايند: لا تُخاطِرْ بِشَىْء رَجا أَكْثَرَ مِنْه؛ چيزى را كه در دست دارى به اميد اين كه بيشتر از آن را به دست آورى، به خطر نينداز! ولى از جانب ديگر مىفرمايند: اَلتّاجِرُ مُخاطِر؛ آن كه در پى تجارت است، خودش را به خطر مىاندازد؛ چون ممكن است در تجارت، سرمايه خود را هم از كف بدهد و در واقع به اميد كسب بيشتر، همان سرمايه اوليه را هم از دست بدهد.
1. بحارالانوار، ج 71، ص 321، روايت 30 و ج 83، ص 352، روايت 4.
در مقام برطرف ساختن اين توهم بايد بدانيم همان طور كه شارحان و مفسران كلام على(عليه السلام) گفتهاند هر يك از اين دو كلام ناظر به موقعيت خاصى مىباشد؛ يعنى كلام نخست حضرت(عليه السلام) به يك مقام و وضعيت نظر دارد و سخن دوم حضرت(عليه السلام) ناظر به موقعيت ديگرى است. در جمله اول كه مىفرمايند: لا تُخاطِرْ بِشَىْء...، مقصود آن است كه مبادا به استناد محاسبات نامعقول، اميدهاى واهى و آرزوهاى خام كه به سود بيشترى دست يابيد، آنچه را در دست داريد از دست بدهيد. در اين مقام حضرت(عليه السلام) ما را از تكيه نمودن به اميد و آرزوهاى بىجا بر حذر مىدارند كه مبادا حرص و طمع ما را وادارد تا به محاسبات نسنجيده اعتماد كنيم و آنچه را در دست داريم به اميد رسيدن به نفع بيشتر از دست بدهيم. ولى در جمله دوم كه مىفرمايند: اَلتّاجِرُ مُخاطِر، در وهله نخست يك توهم را دفع مىفرمايند كه وقتى مىگوييم خود را به خطر نينداز، اين مطلب نبايد مانع از قبول مخاطرات معقول باشد. آدمى بايد خطرات معقول را پذيرا باشد، همانگونه كه تاجر در تجارت چنين مىكند. در وهله دوم بيان مىدارند كه طبيعت تجارت و تمام كارهاى دنيوى بهگونهاى است كه آدمى بايد ميزانى از خطر را بپذيرد و از مقدارى از منافع خود بگذرد. كشاورزى كه زراعت مىكند، آن گاه كه دانه را به اميد برداشتِ بيشتر در زمين دفن مىكند، در واقع نوعى خطر را متحمل شده و از منفعت موجود و نقد خود دست كشيده است. در حالى كه احتمال سبزنشدن بذرها را مىدهد بايد اين كار را بكند وگرنه كشاورزى محقق نمىشود. همين وضعيت در تجارت نيز وجود دارد. كسى كه اقدام به تجارت مىكند احتمال مىدهد كه سرمايه خود را از دست بدهد؛ ولى با وجود اين گريزى از تجارت نيست. اگر تجارت نشود جنسى رد و بدل نمىشود و مردم از منافع موجود در اين كار محروم مىمانند. پس خطركردن در اينجا مطلوب است؛ چون احتمال اين خطر جزء طبيعت كار است كه براساس محاسبات دقيق، پذيرفته مىشود. ولى اگر بدون محاسبه دقيق و صرفاً با تكيه به اميدى خام و با انگيزههاى حريصانه و آزمندانه به استقبال خطر برويم و خطر را پذيرا شويم، مذموم است؛ چرا كه نه تنها سود بيشترى به دست نمىآوريم، بلكه آنچه در دست داريم نيز از كف مىدهيم. بنابراين عاقلانه به استقبال خطر رفتن، نيكو و غير عاقلانه خطر را پذيرفتن، نكوهيده است.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org