- پيشگفتار
- درساول:پند آسمانى
- درسدوم:ارزشهاى بنيادين
- درسسوم:حالات قلب ( 1 )
- درسچهارم:حالات قلب ( 2 )
- درسپنجم:از عبرت تا غفلت
- درس ششم:راه سعادت
- درسهفتم:جهاد فرهنگى
- درسهشتم:علم و عمل
- درسنهم:پناه امن الهى
- درسدهم:تربيت
- درسيازدهم:خوشههاى تجربه
- درسدوازدهم:علماندوزى
- درسسيزدهم:حقيقت دنيا
- درسچهاردهم:غرور
- درس پانزدهم:ادب معاشرت
- درس شانزدهم:سرمشق زندگى
- درسهفدهم:ارتباط با خدا (1)
- درسهجدهم:ارتباط با خدا ( 2 )
- درسنوزدهم:دعا ( 1 )
- درس بيستم:دعا ( 2 )
- درسبيستويكم:ياد مرگ
- درسبيستودوم:دنيا و آخرت
درس يازدهم
خوشههاى تجربه
پند پدرانه
گامهاى نخستين در تربيت جوان
مهجوريت قرآن و عترت
خوشههاى تجربه
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
يا بُنَيِّ إِنِّي وَ إِنْ لَمْ أَكُنْ قَدْ عُمِّرْتُ عُمْرَ مَنْ كانَ قَبْلِى، فَقَدْ نَظَرْتُ فِى أعمارِهِمْ و فَكَّرْتُ فِى أخْبارِهِمْ، وَ سِرْتُ فِى آثارِهِمْ حَتَّى عُدْتُ كَأَحَدِهِمْ، بَلْ كَأَنِّي بِمَا انْتَهى إلَيَّ مِنْ اُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إلى آخِرِهِمْ، فَعَرفْتُ صَفْوَ ذلِكَ مِنْ كَدَرِهِ، وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرَرِهِ، وَ اسْتَخْلَصْتُ لَكَ مِنْ كُلِّ أَمْر نَخيلَهُ، وَتَوَخَّيْتُ لَكَ جَميلَهُ، وَ صَرَفْتُ عَنْكَ مَجْهُولَهُ، و رَأيْتُ حَيْثُ عَنانِى مِنْ أَمْرِكَ ما يَعْنِى الوالِدَ الشَّفيقَ، و أجْمَعْتُ عَلَيْهِ مِنْ أَدَبِكَ أَنْ يَكُونَ ذلِكَ وَ أَنْتَ مُقْبِلُ الْعُمْرِ وَ مُقْتَبِلُ الدَّهْرِ، ذُو نِيَّة سَليمَة وَ نَفْس صَافِيَة، وَ أَنْ اَبْتَدِئَكَ بِتَعْليمِ كِتابِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَأويلِهِ وَ شَرايِعَ الاِْسْلامِ وَ أحْكامِهِ وَ حَلاَلِهِ وَ حَرامِهِ لا اُجاوِزُ بِكَ ذلِكَ إلى غَيْرِهِ، ثُمَّ أَشْفَقْتُ أَنْ يَلْتَبِسَ مَا اخْتَلَفَ النّاسُ فيهِ مِنْ أَهْوَائِهِمْ وَ آرائِهِمْ مِثْلَ الَّذِي الْتَبَسَ عَلَيْهِمْ وَ كانَ إحْكامُ ذلِكَ لَكَ عَلى ما كَرِهْتُ مِنْ تَنْبيهِكَ لَهُ أحَبَّ اِلىَّ مِنْ اِسْلامِكَ اِلى أَمْر لا آمَنُ عَلَيْكَ فيهِ الْهَلَكَةَ وَ رَجَوْتُ أَنْ يُوَفِّقَكَ اللّهُ فيهِ لِرُشْدِكَ وَ أَنْ يَهْدِيَكَ لِقَصْدِكَ، فَعَهِدْتُ اِلَيْكَ وَصِيَّتى بِهذِهِ.
اى پسر عزيزم! اگرچه من عمر همه پيشينيان را ندارم وليك از آنجا كه در اعمال و رفتار آنها نيك تأمّل نمودهام و در وقايع و رويدادهاى زمان آنها انديشيده و در آثار ـ باقىمانده از ـ آنها سير وتفحّص كردهام، گويا يكى از همان پيشينيان به شمار مىروم. بلكه به خاطر آگاهى و اطلاعى كه از امور آنها دارم گويا با اوّل تا آخر آنها زندگى نمودهام و لذا صاف و روشن آن را، از تيره آن و نفع آن را، از ضررش شناختم و از هر چيزى زبده آن را براى تو انتخاب و زيبا و پسنديده آن را براى تو گزينش ـ و بيان ـ نمودم و آنچه را نامعلوم و ناشناخته بود از تو دور نمودم و چون به كار تو چون پدرى مهربان عنايت داشتم و بر ادب آموختن تو همّت گماشتم، لذا مناسب
ديدم كه اين عنايت در عنفوان جوانىِ تو به كار رود و در بهار زندگى، در حالى كه تو تازه به زندگى روى آورده اى و روزگار را پيش روى دارى و داراى نيّتى سالم و نفسى پاك هستى، خواستم (تربيت) تو را به تعليم كتاب خداوند و بيان آن و مقررات و احكام اسلام و حلال و حرام آن آغاز كنم و هرگز به غير آن روى نمى آورم. بعد از اين، نگرانم كه مبادا اختلاف عقايد و آراى مردم كه برخاسته از هوا و هوس آنهاست، همان گونه كه [حق]را بر مردم مخفى نگهداشته، بر تو نيز پوشيده دارد. بدين دليل با اينكه از پرداختن به اين شبهات [كه ذهن صاف تو را تيره مىسازد]نافر شدم، امّا محكم نمودن عقايد تو را از تسليم نمودن و سپردن تو به دست شبهات كه از هلاكت و تباهى تو در آن ايمن نيستم، بهتر مىدانم و اميد دارم كه خداوند تو را در هدايت يافتن موفق بدارد و به راه راست راهنمايى فرمايد. پس تو را به اين وصيّتم سفارش مىكنم و اندرز مىدهم.
همانگونه كه گذشت در اين بخش از وصيّت، حضرت على(عليه السلام) بهطور غيرمستقيم نكتههاى آموزندهاى را بيان مىكنند؛ يعنى قبل از اينكه مستقيماً به بيان مواعظ و نصايح بپردازند، به نكاتى اشاره مىكنند كه از لحاظ تعليم و تربيت حايز اهميّت مىباشد و در واقع به گونهاى غير مستقيم رعايت آن نكات را به ما گوشزد مىفرمايند.
پند پدرانه
كلام حضرت على(عليه السلام) آنگونه است كه نه تنها الفاظ آن بيانگر معنايى فصيح و بليغ است، بلكه كيفيت سخن و شكل كلام نيز با مخاطب، سخن مىگويد و پيامى را بيان مىكند. از همينرو ضرورى است جهت دستيابى به پندهاى بىبديل حضرت على(عليه السلام)ـ كه بصورت غير مستقيم بيان فرمودهاند ـ ابتدا سخنان آن حضرت را از نظر بگذرانيم كه مىفرمايند:
«اى فرزندم! هر چند من عمر زيادى ندارم و به اندازه همه پيشينيان زندگى نكردهام، ولى از آنجا كه اخبار و آثار آنها را مطالعه كردهام، گويا عمرى به بلنداى عمر همه آنها دارم و به اندازه همه گذشتگان عمر نمودهام. چون تمام تجاربى را كه از زندگى
آنها به دست مىآيد، فرا گرفتهام، گويا غير از عمر خودم، به اندازه عمر همه انسانهاى ديگرى كه قبل از من بودهاند، زندگى كردهام؛ يعنى به اندازهاى از آثار گذشتگان اطلاع دارم كه مىتوان گفت به همان اندازه هم عمر كردهام و گويا با همه آنها زندگى كرده و عمر صدها و بلكه هزارها انسان را دارا هستم. پس، از ذخاير علمى و تجربىاى برخوردار هستم كه نه تنها حاصل عمر يك انسان است، بلكه گويى حاصل عمر همه گذشتگان است. و اينك مىخواهم همه آن اندوختههاى علمى و تجارب را در اختيار تو بگذارم.»
گويا حضرت على(عليه السلام) با بيان اين سخنان مىخواهند بهطور ضمنى بفرمايند: اگر مىخواهيد كسى را تحت تربيت بگيريد، اول بايد اعتماد علمى او را به خود جلب كنيد. تا متربّى بداند كه با چه كسى مواجه است و آيا او قابليت تربيت نمودن را دارد يا نه؟! اگر شنونده و متربّى چنين اعتمادى به مربّى خود و گوينده داشته باشد، به حرفهايش درست توجه مىكند. اما اگر نداند كه با چه كسى مواجه است و چه كسى در صدد تربيت او برآمده و او را نصيحت مىكند، دقيق به سخن او گوش نداده و دل نمىسپارد و از پندهاى وى استفاده نمىكند؛ يعنى، درست و صحيح آن را درك نمىكند و در مقام عمل نيز درست و دقيق به آن عمل نمىكند. پس اگر حضرت(عليه السلام) در ابتداى اين سخنان مىفرمايند: «من حاصل عمر هزارها و ميليونها انسان پيشين را يكجا در اختيار شما قرار مىدهم و...»، از اينروست كه لازم مىبيند، متربى و مخاطب بايد با اعتماد بيشترى به سخنان مربى گوش دهد تا بتواند در تربيت موفق گردد. براى روشن شدن جايگاه اين نكته در تعليم و تربيت به اين مثال توجه كنيد: در نظر آوريد كه مىخواهيد به كسى هديهاى بدهيد. آن شخص گيرنده به همان اندازه كه اين هديه برايش ارزش دارد، به آن توجه و اهتمام دارد؛ مثلا براى يك هديه صدتومانى ـ با صرفنظر از ارزش معنوى آن ـ چندان بهايى قايل نيست و اگر گم شود براى او مهمّ نيست. لذا در نگهدارى از آن دقت و مراقبت زيادى نمىكند. ولى اگر آن هديه يك دانه برليان باشد كه در دنيا بىنظير است و قابل قيمتگذارى نيست، بيشتر توجه مىكند و اين هديه را درست حفظ و نگهدارى مىكند. گويا در اين وصيّتنامه، حضرت على(عليه السلام) ابتدا خود را معرفى مىكنند و موقعيّت خود
را بهطور مفصّل بيان و ارزش وصايا و اندوختههاى خود را گوشزد مىفرمايند تا مخاطب به ايشان به عنوان يك انسان عادى نگاه نكند، بلكه بداند كسى به ارشاد و راهنمايى وى روى آورده است كه حاصل عمر همه گذشتگان را در اختيار دارد. اينك انسانى فرزانه و دانشمندى الهى به تربيت و ارشاد شما روى آورده است و اندوختهاى بىبديل و درّى يگانهزا كه سرآمد عمر همه بشريت است به شما هديه مىدهد. اين هديه يك پيشكش بسيار ثمين و ارزشمند است كه روز به روز آن را اندوخته و كنار گذارده و اينك يكجا آن را به شما مىدهد. لذا بايد همچون جان، آن را عزيز شمرد و از آن نگهدارى نمود. ارزان به دست نيامده است تا ارزان از كف شود. و از سوى ديگر آن هديه را در موقعيّت مناسب خود به كار بگيريد و از وجود ذىقيمت آن كاملا بهرهمند شويد و مبادا به بهانه نگهدارى، آن را راكد و بىمصرف رها سازيد.
تعبير ديگرى كه حضرت على(عليه السلام) جهت نفوذ در عمق دل مخاطب و به دست آوردن اعتماد وى به كار گرفتهاند، واژه زيبا و دلنشين «يَا بُنَىَّ» است. اين واژه بيانگر نهايت عطوفت و مهربانى است. حضرت نمىفرمايد، «يَا اِبْنِى»،«يَا وَلَدِى» بلكه مىفرمايد: «يَابُنَى؛ پسركم، فرزند عزيز و دلبندم». البته اينگونه تصنيفها كه در زبان عرب براى اظهار محبت و عطوفت به كار گرفته مىشود، بسيار است و حضرت(عليه السلام) در اينجا يكى از آنها را به كار گرفته و مىفرمايند: «پسركم، اى فرزند عزيز و دلبندم، گرچه زياد عمرنكرده و با انسانهايى كه قبل از من زندگى مىكردند، نبودهام، ولى از آنجا كه در افكار و آثار و اخبار آنها انديشيده و از همه آنها اطلاع دارم، گويا من هم يكى از آنها هستم و به اندازه عمر همه كسانى كه قبل از من بودند، زندگى كرده و سالها به همه پيشينيان به سر بردهام. نكته ديگرى نيز از اين تعبير به دست مىآيد و آن اينكه اگر انسان در زندگى ديگران مطالعه نمايد و از تمام فراز و نشيب روزگار آنها آگاه باشد مانند اين است كه به اندازه همه آنها عمر داشته و از دانش همه انسانهاى قبل از خود آگاه است و گويا از اول تا آخر با آنها بوده و عمر آنها را دارد.
پس بر ما نيز لازم است قدر اين وصيت را بدانيم؛ چون على(عليه السلام) در ازاى آن، عمر خود را دادهاند و از اندوخته لحظه لحظه عمر و روزهاى زندگانى خود آن را فراهم ساخته و اينك در اختيار ما نهادهاند.
شايد به ذهن بيايد كه پذيرش مطلق و نقل نمودن تاريخ گذشتگان و كالبد شكافى حوادث پيشين و تاريخ و تجربه مردمان سلف، جز نقّالى نيست و پذيرش بىچون و چراى آن، كارى است غير منطقى و بر فرض صحت، آنقدرها اهميت ندارد. افزون بر آن كه گذشتگان از پيشرفت چندانى در عرصههاى علمى و فرهنگى برخوردار نبودهاند تا تأثير خطيرى در زندگى ما داشته باشند. مهم اين است كه بر آن سنگ بنا علمى جديد افزوده شود. از اينرو حضرت على(عليه السلام) مىفرمايند: من صرفاً به جمع نمودن اطلاعات اكتفا ننمودم، بلكه بعد از جمعآورى اين اطلاعات آنها را نقد و بررسى كرده، سبك و سنگين نمودم. و آنها را به انديشه الهى و ناب محك زده، صحيح را از ناصحيح جدا نمودم و سره را از ناسره باز شناختم و درست و نادرست و سودمند و زيانآور آنها را معين كردم. چه بسا افرادى كه گمان مىكردند از عمر خود سود بردهاند و مردم نيز زندگى آنها را ايدهآل مىپنداشتند، ولى وقتى بررسى كردم، فهميدم كه نه تنها سود نبرده، بلكه زيان هم كردهاند. من تمام اين معلومات را بازشناسى نموده، سودمند و مضرّ آن را تشخيص دادهام و از بين انبوه معلوماتى كه از گذشتگان به دست آوردهام، آنچه را مفيد و مهم يافتم براى شما انتخاب كردم. و تنها آن معلوماتى را كه نافع و با اهميت است بازگو مىسازم. لذا در اين مجموعه اطلاعات، از امورى كه موجب شك و ترديد شما مىشوند و شما نمىتوانيد درست و نادرست بودن آنها را تشخيص دهيد و به سرگردانى و تحيّر شما منتهى مىگردد، صرفنظر نمودم. تنها مطالبى را براى شما بازگو مىكنم كه يقيناً و كاملا شما را نفع رساند و ضررى متوجّه شما نسازد؛ چرا كه خود را در موقعيّت پدرى مهربان يافتهام كه نسبت به فرزند عزيز خويش با تمام وجود، عطوفت و مهربانى ابراز مىنمايد و هر آن چه مهم و خير و صلاح اوست براى او بيان مىكند و سعى دارد كه بهترين ادبها را به او ارائه نمايد. چون آنچه براى هر پدر مهربانى حايز اهميّت است، براى من نيز مهم مىباشد، از اين رو سعى دارم كه بهترين ادبها را براى تو بيان كنم؛ يعنى از آنجا كه در جايگاه پدرى مهربان نسبت به فرزند عزيزش قرار دارم، آنچه را براى تو اهميّت دارد و خير و صلاح تو را به دنبال دارد، بيان مىكنم و در مقام تأديب، آداب صحيح را به تو مىآموزم. البته در نظر دارم تا زمانى كه نوجوان هستى به اين كار اقدام نمايم، چون باروزگارى روبرو هستى كه آن را هيچ نمىشناسى، پس چه بهتر كه تا جوان هستى و آغاز عمر تو ست، اين نصايح را در اختيار تو بگذارم تا در
طول مدت زندگى از آن استفاده كنى. لذا مىتوانى به طور كامل از اين نصايح بهرمند شوى. از سوى ديگر، تو در مقطعى از عمر خود از اين ذخيره معنوى بهره مىبرى كه نيّتى سالم دارى و قصد و نيّت هيچ، آلوده نشده است و دلى پاك و با صفا دارى. از همين رو در چنين موقعيّت حساس و خطيرى تصميم گرفتم كه قبل از هر اقدامى ابتدا قرآن و حقايق آن و حلال و حرام الهى و احكام دين را به تو بياموزم؛ چرا كه اين علوم ضرورىترين معارفى هستند كه تعليم آنها به تو بر من لازم است.
گامهاى نخستين در تربيت جوان
توجه داريد كه اگر چه حضرت(عليه السلام) اين نصايح را به صورت گزارش بيان مىفرمايند، امّا نكات قابل توجهى را گوشزد مىنمايند كه هر يك خود پندهايى حكيمانه است. و اينك به چند نمونه آن اشاره مىكنيم:
1. اوّلين دانشها
هر معلم و مربّى و يا هر پدر مهربانى كه واقعاً دلسوز فرزند خود باشد، در قدم نخست و قبل از آلوده شدن دل و درون، بايد حقايق دين را به فرزند خود بياموزد. به بيان ديگر، لازم است ابتدا عقايد و افكار صحيح را به فرزند خود، آموزش دهد وگرنه اگر تعلل نموده و اين مهم را به تأخير بيندازد، دل جوان به عقايد انحرافى آلوده مىشود و اصلاح كردن وى، زحمتى دو چندان مىطلبد؛ چرا كه اوّل بايد آن آلودگىها را بزداييد و آنگاه با تلاش پيگير معارف صحيح را به او بياموزيد و جايگزين آن عقايد انحرافى كنيد. پس تا دل او آلوده نشده و داراى نيّتى سليم و نفسى صاف و دلى پاك است، معارف مهم و علوم اساسى را به او تعليم دهيد و در اوّلين گام نيز بايد امورى را به او بياموزيد كه اگر نداند نه تنها ضرر مىكند، بلكه راه هر اصلاح و پيشرفتى را به روى وى سد مىسازد. چون امور قابل تعليم چند نوع مىباشند: يك دسته از علوم هستند كه دانستن آنها نافع مىباشد؛ در برابر گروهى ديگر از علوم قرار مىگيرند كه ندانستن آنها چندان ضرر نمىرساند و لذا در مرتبه دوم اهميّت قرار دارند؛ نوع سوم علوم آن دانشهايى هستند كه ندانستن آنها باعث مىشود، راه سعادت سدّ گردد و اساسىترين و
مهمترين امور را از دست بدهيم؛ دسته چهارم علومى هستند كه دانستن آنها را سعادت را سدّ مىكند و باعث شقاوت مىشود. پس علوم را از اين جهت مىتوان به چهار گروه تقسيم نمود:
علومى كه دانستن آنها مضرّ است؛
علومى كه دانستن آنها نافع است؛
علومى كه ندانستن آنها مضرّ است؛
علومى كه ندانستن آنها مضرّ نيست.
حال، از بين گروههاى مختلف علوم، هيچ علم و معرفتى مهمتر از دانستن آنچه در قرآن كريم آمده، نيست. چون ندانستن آن، موجب سدّ راه سعادت مىگردد. از اينرو آموختن آن در درجه نخست اهميت قرار دارد.
به يقين اگر علم و معرفتى غير از معارف قرآن در سعادت بشر مؤثر بود و يا نقش برتر را داشت، خداوند متعال بخل نمىورزيد و آن را به بشر، هديه مىكرد. تمام مقدماتى كه براى نزول قرآن كريم فراهم شده، از جمله انتخاب بهترين بندگان خدا براى پيامآورى و انجام اين رسالت جاودانه و از جانب ديگر تشريفات خاص و عبادتهاى ويژهاى كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)انجام دادند تا زمينه نزول آن هديه الهى را فراهم و آمادگى لازم را تحصيل نمودند، همگى نشان از شدّت اهتمام خداوند نسبت به سعادت بندگانش دارد و ارزشمندى هديه الهى را به اثبات مىرساند و اين كه هرگز در تمام تاريخ بشريت چنين تحفهاى به انسان عطا نشده است. آيا ممكن است كه بهترين هديه الهى به بيان آنچه براى بشر ضرورت دارد نپرداخته باشد؟ يعنى نياز اساسى انسان را فروگذارده باشد و به آنچه مورد نياز است و براى انسانها ضرورت دارد نپرداخته باشد؟! آيا اين، كار حكيمانهاى است كه خداى عالم ـ با آن همه محبت و رحمتى كه نسبت به بندگان خود دارد و بهترين بندگان خود را به عنوان پيامبر انتخاب نموده است ـ كتابى را نازل فرمايد كه پاسخگوى نيازهاى اساسى بشر نباشد و آنچه را مردم به آن احتياج دارند فرو گذارد، و حتى برعكس، مطالبى را بيان نمايد كه به درد مردم نمىخورد؟! قطعاً بهترين و اساسىترين مطالبى كه مورد نياز بشر مىباشد در قرآن وجود دارد.
پس اگر پدر مهربانى خير فرزند خود را مىخواهد، بايد قبل از هر اقدامى سعى كند تا معارف قرآن و حلال و حرام دين را به او بياموزد. چون اينها همان امورى هستند كه اگر انسان
نداند، ضرر مىكند و سعادت دنيا و آخرت خود را مىبازد. از همينروست كه حضرت مىفرمايند: ابتدا به تعليم كتاب خداوند سبحان و تفسير آن و آموزش آيات و الفاظ و حقايق آن روى آوريد و تا اين معارف را نياموختهايد، هرگز به سراغ معارف ديگر نرويد. من نيز، قبل از هر چيز شما را به آموزش همين معارف سفارش مىكنم؛ يعنى اولويت با معرفت خدا و معرفت دين خدا و معارف قرآنى است؛ تا اينها را نياموختهايد، سراغ علوم و معارف ديگر نرويد.
2. تناسب مطالب با توان مخاطب
از اين سخن حكيمانه حضرت(عليه السلام) يك اصل آموزشى و تربيتى ديگر بهدست مىآيد كه لازم است مربيان و معلمان دلسوز و آنهايى كه نگران آينده فرزندان خود هستند، به آن توجه كنند. طبق اين اصل در بيان مطالب، بايد به توان مخاطب توجه نمود. بدينمعنا كه بعد از تشخيص مطالب ضرورى بايد آن معرفت، با سطح فهم و درك مخاطب هماهنگى داشته باشد؛ مثلا اگر لازم است قبل از هر چيز، معارف الهى را به وى بياموزيد، بايد توان مخاطب، شرايط شنونده و متعلّم را در نظر بگيريد. چه بسا اشخاصى كه تازه به مرز رشد رسيدهاند و ظرفيّت درك بسيارى از معارف را ندارند، لذا نبايد مطالبى را به آنها القا نمود كه توانايى درك آن را ندارند. اگر چه اميرالمؤمنين(عليه السلام) اين وصايا را براى شخصى بيان مىكند كه حدود سى سال دارند، ولى معنايش اين نيست كه به محض اينكه شنونده آماده شد تا مطلبى را بشنود و معرفتى را بياموزد، معارفى بسيار بلند و عالى را كه اشخاص بالغ هم درست نمىفهمند، به او بگوييد؛ بلكه بايد به تناسب ميزان درك او معارف را در اختيارش قرار داد.
بنابراين از بين امورى كه قابل آموزش است، حضرت على(عليه السلام) اولويت را به معارف دينى دادهاند كه ياد گرفتن و نياموختن آنها موجب ضرر مىشود. همچنين، در تعليم معارف دينى و هر معرفت ديگرى بايد آن معرفت را در حدّ فهم و درك فرد به وى آموزش داد. نبايد سطح مطالب آنقدر پايين باشد كه براى مخاطب سبك جلوه كند يا نبايد آنقدر بالا باشد كه از درك آن عاجز شده و گاه آنرا بيهوده تلقى نمايد.
3. بيان انحرافاتِ در كمين نشسته
آنچه تاكنون از اين وصيّت بيان نموديم به جهات مثبت امور و معارف نظر داشت كه مربى براى متربى انجام مىدهد و يا آنچه را كه تعليم آن لازم است براى او بيان مىكند. امّا همين مقدار كافى است؟ آيا بيان اصول دين و ادّله آن براى او، كفايت مىكند؟ مثلا آيا صرف بيان توحيد و نبوت و معاد و صفات الهى و امامت و... و ادّله هر يك كافى است؟ آيا جهت تعليم احكام دين بايد به بيان و حلال و حرام اكتفا نمود و يا بيش از اين لازم است؟
اين مهم نيز در بيان آن مرد خدا تدبير شده است. حضرتش(عليه السلام) در اين راستا مىفرمايند: ثُمَّ أَشْفَقْتُ أَنْ يَلْتَبِسَ مَا اخْتَلَفَ النَّاسُ فيهِ مِنْ أَهْوائِهِمْ وَ آرائِهِمْ مِثْلَ الَّذِي الْتَبَسَ عَلَيْهِمْ وَ كانَ إِحْكامُ ذلِكَ لَكَ عَلى ما كَرِهْتُ مِنْ تَنْبيهِكَ لَهُ أَحَبَّ اِلىَّ مِنْاِسْلامِكَ اِلى أَمْر لا امَنُ عَلَيْكَ فيهِ الْهَلَكَةَ؛ يعنى علاوه بر تعليم مطالب مهم و ضرورى بايد به بيان لغزشگاهها نيز پرداخت و آنها را گوشزد نمود تا از بروز انحراف جلوگيرى شودو مطالبى كه مورد اختلاف است و موجب بروز شبهه و ترديد مىشود، بيان مىگردد تا مردم گمراه نشوند. البته حضرت مىفرمايد: دوست ندارم و مايل نيستم چنين مطالبى را مطرح كنم، و صلاح نمىبينم به مباحث شبهه آلود و ترديدهاى فكرى ناشى از افكار متناقض و اذهان غبار گرفته روى آورم و در كنار معارف اثباتى فكر تو را به بيان شبهات و مباحث متناقض مشوّش سازم، ولى چون نگرانم كه در اعوجاج كجانديشان و القاى بدخواهان، گرفتارآيى و به دام كسانى كه جز گمراهى تو را نمىخواهند، نيفتى، بعد از بيان معارف و احكام الهى به تبيين شبهات و پاسخ آنها روى آوردم تا با دست پر و فكرى مسلح با اهل شبهه مواجه شوى. از اينرو بعد از تعليم معارف، شما را بدون پشتوانه رها نمىسازم تا در دام شبههها و القاهاى باطل فرو غلطيد، بلكه شما را به پاسخ آن شبههها مسلح مىسازم كه از هلاكت نجات يابيد و به وادى ايمن ساكن شويد. بنابراين در هدايت نمودن، تنها بيان معارف و احكام كفايت نمىكند، بلكه بايد به بيان شبهات و لغزشگاهها نيز بپردازيم. صرف بيان معارف، براى هدايت و مصونيّت از القاهاى شياطين، كافى نيست تا به محض آگاهى از حق، خاطرتان آسوده باشد، بلكه بايد قدرت دفاع از معارف و احكام را در برابر شبههها و القاهاى باطل داشته باشيد تا در ورطه هلاكت فرو نرويد.
با اين سخن به وضوح دريافت مىشود كه تعليم و تربيت، هم جنبه اثباتى داشته و هم جنبه نفى دارد؛ بايد به همراه بيان معارف حق، لغزشگاهها را نيز يادآورى نمود. انسان، نه تنها
بايد اثبات توحيد حق را بداند، بلكه بايد بطلان تثليث را نيز بياموزد. پس هم بايد معارف حقه را بيان كرد و اثبات نمود و هم در كنار آن بايد لغزشگاهها و شبههها را مطرح نمود و جواب داد تا در دام شياطين فرو نغلطيم.
در بين احكام و معارف اثباتى، تشخيص حقيقت چندان دشوار نيست ولى آنگاه كه انسان در معرض القاهاى باطل و در تيررس شبهههاى رنگارنگ قرار مىگيرد، شناخت حق بسيار دشوار مىگردد؛ چرا كه باطل با پوشش حق، خود را عرضه مىكند، از اينرو يافتن طريق هدايت در لابهلاى اعوجاجهاى فكرى، بس دشوار مىشود. گويا از همين روست كه حضرت در ادامه با دعايى چنين مىفرمايند: وَرَجَوْتُ اَنْ يَوَفِّقَكَ اللَّهُ فِيهِ لِرُشْدِكَ وَ أَنْ يَهْدِيَكَ لِقَصْدِكَ، فَعَهْدْتُ اِلَيْكَ وَصيَّتى بِهذِهِ؛ اميدوارم خداى تعالى تو را به آنچه رشد و صلاح توست توفيق دهد و از آنچه موجب گمراهى و انحراف توست، باز دارد و تو را به راه ميانهاى كه در وسط افراط و تفريط قرا گرفته است، هدايت كند. راه صحيح و طريق قصد، همان راهى است كه محفوف به دو راه افراط و تفريط مىباشد.
با توجه به هجوم افكار باطل و عقايد منحرف، بىترديد درك حقيقت و عمل نمودن به آن براى انسان مشكل مىشود و كمتر به يافتن راه هدايت و طريق قصد موفق مىشود و بيشتر به سمت افراط و يا تفريط منحرف مىگردد. هدف از ارسال رسل و انزوال كتب نيز هدايت بشر در اين وادى حيرت است. خداوند سبحان رهيافتگان را امت برگزيده خود مىخواند و مىفرمايد: ثُمَّ اَوْرَثْنا الْكِتابَ الذَّينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنَا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِاذْنِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبير(1)؛ پس اين كتاب آسمانى را به گروهى از بندگان برگزيده خود به ميراث داديم، امّا از آن ميان عدّهاى به خود ستم كردند و عدّهاى ميانهرو بودند و عدّهاى به اذن خدا در كارهاى خير پيشى گرفتند كه اين، فضيلت بزرگى است و يا در جايى ديگر مىفرمايد: وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبيلِ وَمِنْها جائِرٌ وَ لَوْ شاءَ لَهَديكُمْ اَجْمَعين(2)؛ بر خداست كه راه قصد و ميانه و طريق صحيح را به بندگان خود نشان دهد اما برخى از راه هها بيراهه است و اگر خدا بخواهد همه شما را هدايت مىكند و يا در سوره نحل مىفرمايد: وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدوُنَ؛(3)
1. فاطر/ 32.
2. نحل/ 9.
3. نحل/ 16.
خداى متعال ستارگان را قرار داده است كه از جمله منافع آنها اين است كه، مردم در شبهاى تاريك از نور آنها استفاده مىكنند و هدايت مىيابند تا در بيابان تاريك راه را گم نكرده، به بيراهه نروند. اين كلام خداوند سبحان كه مىفرمايد: وَ عَلَى اللّهِ قَصْدُ السَّبيل(1)، به اصطلاح عرفى، يك گريز است؛ يعنى وقتى به كمك نور ستارگان راه راست را به ما مىنماياند، به يقين در امور معنوى هم براى ما راه نجات ارائه مىكند. پرواضح است كه تنها در بيابان بيراهه وجود ندارد، بلكه در امور معنوى هم راههاى انحرافى فراوان پيش روى ماست و رهزن ما مىگردد و به يقين انحراف در عقايد و افكار زشتتر و چه بسا غيرقابل جبران مىباشد و ضررى بيشتر از انحراف در بيابان را متوجه انسان مىنمايد. آيا آن خدايى كه براى هدايت در بيابان تاريك، ستارگان را قرار داده است تا از نورشان استفاده كنيم و در راه صحيح قدم برداريم، براى حركت در مسير زندگى معنوى ما را رها ساخته و راهنمايى براى ما قرار نداده است؟! خدايى كه مصلحت شما را تا اين حد رعايت كرده كه در ظلمت شب و بيابان بىانتها بتوانيد از نور ستارگان كمك بگيريد، آيا براى سعادت و كمال نهايى مخلوقات خود كارى نكرده و مصلحتانديشى نفرموده و راه را نشان نداده است به يقين اين چنين نيست، بلكه: وَ عَلىَاللّهِ قَصْدُ السَّبيل، خدا راه را نشان مىدهد و براى هدايت معنوى انسان، راهنماهاى فراوان تدارك نمودهاند. در همين راستاست كه به وجود راههاى انحرافى، تصريح مىكنند و در ادامه مىفرمايند: وَ مِنْها جائِر؛ بسيارى از راهها، راه انحرافى و مسير جور است و باعث منحرف شدن از مسير صحيح مىگردد. گمان نكنيد كه هر جا خطى كشيدند و چراغى نصب نمودند آن راه، طريق صواب و راه قصد است؛ بلكه بعضى از راهها بيراهه و گمراهكننده مىباشد. اين خداست كه راه حقيقى را نشان مىدهد. اگر قدردانى كرديد و از نعمت خدا و هدايتهايى كه در كتاب، نازل كرده است، استفاده نموديد، به هدايت نايل مىشويد. ولى اگر از آنها استفاده نكرده، ناسپاسى نموديد و به گونهاى عمل كرديد كه گويا خدا ما را بدون هدايت رها ساخته است، به يقين به بيراهه و ضلالت، مبتلا مىشويد. پس خداوند سبحان و ائمه هدى(عليهم السلام) با بيان معارف حق، روش تشخيص بيراههها را از طريق صواب براى ما بيان مىفرمايد، همانگونه كه على(عليه السلام) در وصيت الهى خود، روش صحيح زندگى را براى ما بيان فرموده است.
1. نحل/ 9.
مهجوريت قرآن و عترت
بىترديد، قرآن عظيم و عترت شريف، اساسىترين ركن هدايت و حقيابى است كه خداوند فرا روى بشر گشوده و به انسان ارزانى نموده است. علاوه بر هدايت، ضرورىترين نيازهاى انسان كه در طول مدت عمر خود بدان احتياج دارد در اين دو منبع فيض لايتناهى بيان گرديده است. در برابر اين نعمت بىبديل، كوتاهى ما نيز بىهمتاست؛ چون اگر از ما بپرسند در زندگى چه اندازه از قرآن و اهلبيت(عليهم السلام) هدايت مىجوييد، پاسخى نداريم. اى كاش عمق فاجعه، همين مقدار بود، ولى افسوس كه در نهان خانه اصلا احساس نيازى به قرآن و هدايت اهلبيت(عليهم السلام) نمى كنيم! لذا انگيزهاى براى رجوع به قرآن نداريم. حال، اگر فردى يا گروهى يا جامعهاى در زندگيشان احساس نياز به قرآن نكردند و به سراغ قرآن كه چراغ هدايت است نرفتند و گمراه شدند، چه كسى را بايد ملامت كنند؟ خداوند سبحان، راه و چاه را از هم جدا كرده و براى راه صحيح، علايمى قرار داده و مربيان و هدايتگرانى فرستاده است؛ اگر شما استفاده نكرديد، چه كسى سزاوار ملامت است؟ روشن است كه جز خودتان را نبايد ملامت كنيد. بايد از كتاب خدا و آنچه در مورد كتاب خدا از جانب ائمه اطهار(عليه السلام) بيان شده و در واقع، تفاسير و تفاصيل قرآن است، استفاده نمود، كه تنها رهنماى ما قرآن و عترت مىباشد. كتاب و عترت براى ما اوّلين راهنما هستند و بيش او پيش از هر چيز ارزش دارند. اگر از اين دو منبع الهى استفاده كرديم، در دنيا گمراه و دچار اضطراب و شك و ترديد نخواهيم شد. ولى اگر اين دو را پشت سر گذاشتيم و قرآن متروك و مهجور گرديد، نبايد اميد داشته باشيم كه از جايى ديگر نور هدايت بر ما بتابد. قالَ الرَّسوُلُ يا رَبِّ اِنَّ قَوْمى اتَّخَذوُا هَذا الْقُرْاَنَ مَهْجوُرا(1)؛ و پيامبر گويد: بار پروردگارا! قوم من از قرآن دورى جستند. اگر از قرآن و عترت استفاده كرديم، ممكن است خدا از راه ديگرى هم به ما كمك كند و به هدايت خود، هدايت ديگرى را بيفزايد. اما اگر از اين هدايت استفاده نكرديم، نبايد طمع داشته باشيم كه راه صحيح و مستقيم زندگى را پيدا كنيم و منحرف نشويم.
1. فرقان/ 30.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org