قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس هشتم

 

 

علم و عمل

 

 

 

شرايط انجام وظيفه

عمل زدگى

تصبّر در فهم دين

اقسام صبر

 

 

 

 

علم و عمل

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

وَجاهِدْ فِى اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَلاتَأْخُذْكَ فِى‌اللّهِ لَوْمَةُ لائِم وَخُضِ الْغَمَراتِ اِلىَ الْحَقِّ حَيْثُ كانَ، وَ تَفَقَّهْ فِى الدِّينِ، وَ عَوِّدْ نَفْسَكَ التَّصَبُّرَ عَلَى الْمَكْرُوهِ، فَنِعْمَ الْخُلْقُ الصَّبْرَ.

[اى پسرم] در راه خدا آن‌گونه كه بايد، جهاد كن و تحت تأثير سرزنش هيچ سرزنش‌كننده‌اى واقع مشو و در رنج و سختى‌هاى نيل به حق، در هر كجا كه باشد وارد شو و دين را نيكو بياموز و خودت را به شكيبايى ورزيدن بر ناخوشى‌ها عادت بده كه صبر چه نيكو خلقى است!

حضرت على(عليه السلام) بعد از امر به جهاد، سفارش مى‌فرمايد: وَلا تَأْخُذْكَ فِى اللّهِ لَوْمَةُ لائِم، تا آدمى در مقام انجام وظيفه، تحت تأثير سخنان ديگران، به خصوص سخنان بى‌ارزش آنها قرار نگيرد. والاّ اگر توجه او به حرف و سخن مردم باشد كه آنها چه مى‌گويند، در موارد بسيارى ـ اگر نگوييم در همه موارد ـ از انجام وظيفه باز خواهد ماند؛ چراكه در تمام اعمال و همه موارد افرادى پيدا مى‌شوند كه انسان را به علل عديده ملامت مى‌كنند. اگر توجه آدمى به ملامت ديگران باشد، هيچوقت موفق نمى‌شود و نمى‌تواند وظيفه‌اش را آن‌گونه كه بايسته و شايسته است، انجام بدهد. از همين روست كه اول بايد تلاش نمايد وظيفه خود را خوب تشخصيص داده و بعد كوشش كند آن را آنطورى كه مرضىّ خداست، انجام دهد. مدح و مذمت و ستايش و نكوهش ديگران، نبايد براى او فرقى داشته باشد و در دل او تأثير بگذارد.

سفارش حضرت(عليه السلام) به چنين مطلبى بعد از امر به جهاد، از اين‌رو است كه سخنان ديگران انسان را از انجام وظيفه و جهاد باز ندارد. چون معناى عام مجاهده، تلاش در راه

انجام وظيفه است و اگر در قالب صيغه مفاعله به كار مى‌رود به اين جهت است كه هميشه در مقابل انجام وظيفه، القائات شياطين جنّ و انس و هواى نفس وجود دارد كه بايد در مقابل آنها استقامت نمود. گويا دو نفر در برابر هم قرار گرفته‌اند؛ يعنى هواهاى نفسانى در مقابل عقل انسان و يا در مقابل فرمان خدا قرار مى‌گيرند؛ لذا به مجاهده تعبير مى‌شود. اگر گفته مى‌شود انسان بايد هميشه با نفس خود درگير باشد و مجاهده كند، نشان از همين معنا دارد و منظور اين است كه بايد سعى كند تحت تأثير شيطان و افكار ديگران قرار نگيرد و تنها خدا را در نظر داشته و بر اساس وظيفه الهى گام بردارد. لذا حضرت على(عليه السلام) بعد از امر به جهاد سفارش مى‌فرمايد: در انجام وظيفه و مجاهدت، اسير سرزنش ملامت‌گران مباش تا بتوانى جهاد و وظيفه الهى را به شكل مطلوب انجام دهى.

 

شرايط انجام وظيفه

الف) شرط علمى

انسان اگر بخواهد وظيفه‌اش را انجام بدهد و با نفس خود مجاهده كند و در مقابل هواهاى نفسانى بايستد و تحت تأثير سخنان ديگران واقع نشود، دو چيز لازم دارد: يكى آن‌كه حق را واقعاً بشناسد و در تشخيص وظيفه خود اشتباه نكند. چون شناختن وظايف و تطبيق كلّيات بر مصاديق كار بس مشكل است و سهل‌انگارى در اين كار موجب ناشناخته ماندن حق و پوشيده و نامعلوم ماندن وظيفه مى‌گردد. البته تطبيق كلّيات بر مصاديق در بعضى موارد خيلى دشوار نيست و هر كسى مى‌تواند با در دست داشتن قاعده كلى، مصاديق آن را تشخيص و وظيفه خود را به طور دقيق بشناسد. ولى در بسيارى از موارد، آن چنان پيچيده است كه تشخيص وظيفه مشكل مى‌گردد؛ همانند مواردى كه لفظ عامّ، مورد تخصيص و يا لفظ مطلق، مورد تقييد واقع مى‌گردد، و يا در مقام عمل، تزاحم پيدا مى‌شود كه بايد اهمّ و مهم را رعايت كرد و كيفيت انجام كار و مصاديق تكليف را دقيقاً تشخيص داد. به عنوان نمونه يكى از واجبات و ضروريات دين، امر به معروف و نهى از منكر است. كسانى گمان مى‌كنند كه اگر خواسته باشند كسى را از منكر نهى كنند، بايد با لحن عتاب آميزى با او سخن بگويند، در

حالى‌كه مى‌دانيم راه‌هاى مختلف و عديده‌اى براى انجام اين فريضه وجود دارد و هزار نكته باريك‌تر از مو در راه انجام امر به معروف و نهى از منكر وجود دارد؛ مثلا بايد با بيان و لحنى مقبول و پسنديده نهى از منكر كنيم تا مخاطبْ خيرخواهى ما را احساس كرده، از كرده خود پشيمان گردد. متأسفانه بسيارى از اوقات، نه تنها انگيزه ما براى امر به معروف و نهى از منكر انگيزه الهى نيست و آن‌چه انجام مى‌گيرد از سر خيرخواهى و انجام وظيفه نيست، بلكه كار ما خود گناه بزرگى است؛ مثل آنجايى كه انسان به بهانه نهى از منكر، آبروى شخص را مى‌ريزد و يا خرده‌حساب‌هاى شخصى خود را تسويه مى‌كند. در حالى كه ريختن آبروى مؤمن از گناهان كبيره است و بسيارى از اين روش‌ها نه تنها روش صحيح انجام يك تكليف نيست، بلكه خود به گناهى ديگر منتهى مى‌گردد.

متأسفانه گاهى براى انجام يك تكليف واجب چند گناه كبير مرتكب مى‌شويم و به كيفيتى امر به معروف و نهى از منكر را انجام مى‌دهيم كه نه تنها طرف تحت تأثير قرار نمى‌گيرد، بلكه بيشتر لجاجت كرده و عمداً مرتكب خطا و گناه ديگر مى‌شود؛ يعنى امر به معروف و نهى از منكر به شكلى بسيار نامطلوب انجام مى‌گيرد كه از نظر نتيجه نه تنها در شخص تأثير مثبت ندارد، بلكه چه بسا او را به لجاجت وا مى‌دارد تا در گناه اصرار ورزد.

بنابراين در انجام تكليف امر به معروف و نهى از منكر كه از ضروريات دين و از اهمّ فرايض است بايد بر اساس شرايط و ضوابط خاص و معيّن شده، عمل نمود تا امر به معروف و نهى از منكر به نحو مطلوب انجام پذيرد. بايد بياموزيم كه با هر شخصى به چه كيفيت و زبانى سخن بگوييم و با توجه به چه شرايط زمانى و مكانى اين وظيفه حساس را انجام دهيم تا اثر مطلوب را ببخشد و خود ما به غرور و خودپسندى و بزرگى‌فروشى مبتلا نشويم. اگر در انجام فريضه الهى، با انگيزه الهى وارد عمل شده و اين نكات را رعايت كنيم و حكمت انجام آن وظيفه را نيز مدّنظر داشته باشيم هرگز نتيجه معكوس، عايد نخواهد شد.

پس بايد توجه داشت كه صرف علم به تكليف و اين‌كه واجبى در قرآن بيان شده و يا از ضروريات دين شناخته شده است، در اقدام به آن واجب كفايت نمى‌كند. بلكه بايد شرايط و ضوابط امتثال آن را نيز آموخت تا بتوان آن تكليف ضرورى و واجب را درست انجام داد. اگر

انسان به شرايط و ضوابط امر به معروف و نهى از منكر توجه نداشته باشد ممكن است در انجام اين تكليف، به گناهى زشت و بزرگ‌تر مبتلا شود. مثلا كسى، گناهى كوچك انجام داده و چه بسا مخفيانه هم آن را مرتكب شده كه كسى نفهميده است، اما كسى كه شرايط امر به معروف و نهى از منكر را نمى‌داند، در نزد ديگران آبروى او را مى‌ريزد. ريختن آبروى مؤمن، خود گناه كبيره است، در حالى‌كه او به گمان خودش، امر به معروف نموده و غافل است از اين‌كه گناه كبيره‌اى را مرتكب شده است.

بنابراين وقتى آدمى در مقام انجام وظيفه‌اى برمى‌آيد بايد چَند نكته مهمّ را رعايت نمايد: اول بايد تلاش كند تا درست وظيفه‌اش را بشناسد و به شرايط و ضوابط آن كاملا آگاه شود. البته اين نكته مربوط به مقام شناخت و معرفت است؛ يعنى در ابتدا بايد شناختِ درست و مطابق با واقع از حق داشته باشد. و همين‌طور راه صحيح انجام آن تكليف و وظيفه خطير را ياد بگيرد و آن‌گاه پا به ميدان عمل گذارد. البته مى‌دانيم كه به اين مجموعه فعاليت‌ها «تفقّه فى‌الدين» گفته مى‌شود. و مقصود اين است كه آدمى بايد در دين خود ريزبين و ژرف‌انديش باشد و عمق معارف الهى را درك كرده، وظيفه خود را بفهمد. اين فهم عميق از دين را «تفقّه فى‌الدّين» مى‌گويند. اين مفهوم، از آن معنايى كه ما از فقاهت در ذهن خود داريم عام‌تر و در عين حال دقيق‌تر از آن چيزى است كه ما اصطلاحاً آن را فقه مى‌ناميم.

 

ب) شرط عملى

مرحله دوم، در انجام تكاليف، مرحله عمل است. بعد از آن كه دانستيم كه چه كارى بايد انجام دهيم، نوبت همت نمودن و زحمت‌كشيدن براى انجام وظيفه است. انسان در اين‌جا بايد با مشكلات دست و پنجه نرم كرده و به آن‌چه آن را حق يافته است، عمل نمايد. پس در مقام شناخت بايد به وسيله علم و تحصيل معرفت و تفقّه در دين، حق را از باطل شناخت و در ميدان عمل مى‌بايست با تلاش و زحمت و تمهيد مقدمات، به حق و تكليف عمل نمود و آن‌چه را مورد رضايت خدا است انجام داد.

شايد از همين جهت است كه حضرت در ادامه مى‌فرمايد: خُضِ الغَمَراتِ اِلَى الْحَقِّ حَيْثُ

كانَ؛ يعنى در مرتبه دوم، تأكيد بر اين است كه براى تحقق يافتن حق در خارج، بايد تلاش كرد و سختى ها را تحمّل نمود. اين‌گونه نيست كه وقتى شما به حق معرفت پيدا كرديد و دانستيد كه حق چيست، گمان كنيد كه ديگر راحت شده و به پايان خط رسيده و وظيفه‌اى نداريد جز اين كه در خانه بنشينيد و با خاطرى آرام و راحت بياساييد و فارغ از هر نوع تكليف و تعهدى آسوده خاطر بيارميد، بلكه وظيفه شما در مقام عمل هنوز بر زمين مانده و بايد دل به دريا زده خود را به آب و آتش بسپاريد. و در امواج بلايا و مشكلات وارد شويد و تا اعماق مصايب پيش رفته و حق را در خارج محقق سازيد. اين‌گونه نيست كه با يافتن حق براى هميشه راحت باشيد. شخص مؤمن اگر بخواهد به وظيفه‌اش عمل كند و آخرتش را آباد نمايد، بايد اين آمادگى را داشته باشد كه هرچه لازمه تحقق يافتن حق است به جان بخرد تا آن وظيفه را انجام دهد، هرچند مستلزم ورود در كارهاى بسيار مشكل و دشوار باشد. روشن است كه آدمى از كارهاى مشكل و دشوار سخت هراسان و گريزان است. و گويا تنبلى و تن‌آسايى براى او پديده‌اى غريزى شده و طبع او با تلاش و كوشش و به استقبال شدايد و مصايب رفتن سازگار نيست و از سخت‌كوشى و انجام مسؤوليت‌هاى دشوار، گريزان است. بسيارى از انسان‌ها مى‌خواهند راحت در گوشه‌اى بنشينند و به زعم خود انجام وظيفه كنند! مثلا تسبيحى در دست گرفته و صلوات بفرستند و يا يك سوره قرآن بخوانند و يا اگر ميل داشتند، كتابى را گشوده و مطالعه كنند. درست است كه اين كارها، خوب است و ثواب دارد امّا به شرط اين‌كه وظيفه مهم‌ترى در كار نباشد. مسلمان شيعه على(عليه السلام) بايد آماده فعاليت باشد. بايد جنب و جوش داشته و آماده فداكارى و جانبازى باشد. نبايد راحت در گوشه‌اى نشسته، تنبلى را پيشه خود سازد و اسم آن را ديندارى، تقدّس، زهد و مانند آنها بگذارد. اينها همگى خود فريب است، نه دين‌دارى و تقدّس. اگر شب‌زنده‌دارى و برخاستن در نيمه شب و نافله خواندن وظيفه آدمى شناخته شده و بايد انجام بگيرد، به هنگام صبح نيز بايد آماده فعاليت و انجام وظيفه باشد. نه اين‌كه موقع كار بگويد يك ساعت قرآن قرائت مى‌كنم و بعد هم چند ركعت نماز! برنامه‌ريزى دقيق و نظم در كارها يكى از مهم‌ترين عوامل و موفقيت محسوب مى‌شود. آدمى مى‌بايست قرائت قرآن و راز و نياز مناجات با خدا را در موقع مناسب و هنگام سحر انجام

دهد؛ زيرا در شب و به هنگام سحر بيشترين آمادگى روحى براى مناجات و راز و نياز فراهم است و گويا خداى متعال در اين آيه شريفه: وَقُرآَنَ الفَجْرِ اِنَّ قُرْآنَ الفَجْرِ كانَ مَشْهُودا(1)، توجه ما را به اين نكته جلب نموده و مى‌فرمايند: قرائت قرآن به هنگام طلوع فجر مشهود فرشتگان شب و روز است. اگر مى‌خواهيد قرآن بخوانيد وقت آن «بين الطلوعين» و پيش از اذان صبح است؛ چرا كه اِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِىَ اَشَدُّ وَطْأً واَقْوَمُ قيلا * اِنَّ لَكَ فِى النَّهارِ سَبْحاً طَويلا. البته نماز شب و (دعا و ناله سحر) بهترين شاهدِ اخلاص و (صفاى) قلب و دعوى صدق ايمان است. و تو را روز روشن وقت كافى و فرصت وسيع (براى فعاليت) است.(2)

اگر واقعاً تمايل داريد عبادت كنيد، زمان آن، وقت فراغت است. وقت خلوت و آرامش شب، زمان عبادت است. يعنى آن‌گاه كه ديگران در رختخواب نرم و ناز آرميده‌اند و تن را به آرامش تام سپرده‌اند و چشم همگان در خواب است و كسى جز خداى متعال از حال انسان آگاه نيست، بجاست تن را از بستر راحت جدا و روح را براى عرض نياز به درگاه بى‌نياز آماده نمائيد؛ چرا كه هنگام سحر وقت عبادت خالصانه و بى‌رياست و روز وقت كار و تلاش است كه بايد با تمام قوا به انجام وظايف محوّله پرداخت. دير سر كار رفت و يا مثلا درس و تحقيق و مطالعه را تعطيل نمود. همان‌گونه كه نمى‌توان به بهانه كار و تجارت و...، نماز و ديگر واجبات را تعطيل نمود. درس و تحصيل و تحقيق هم واجب است و چيزى جاى آن را نمى‌گيرد. عمل مستحب هرگز جاى عمل واجب را نمى‌گيرد و از عمل واجب، كفايت نمى‌كند. در مورد اعمال ديگر نيز وضع به همين ترتيب است. به عنوان مثال كارمند دولت حق ندارد به بهانه اين‌كه هنوز زيارت عاشورا را نخوانده‌ام، از حضور به موقع در اداره و محل كار تأخير نمايد؛ زيرا هر چند زيارت عاشورا از سر اخلاص و براى خدا باشد هرگز جبران آن تأخير را نمى‌كند. اگر دوست امام حسين(عليه السلام) هستيد، بايد اول وقت پشت ميز كار خود باشيد چون وظيفه شما اين است و آن‌چه واجب است همين كار مى‌باشد و اين اعمال مستحب است و جاى عمل واجب را نمى‌گيرد.


1. اسراء/ 78.

2. مزمل/ 6 و 7.

عمل‌زدگى

شايد توصيه به انجام وظايف و مسؤوليت‌هاى خطير فردى و اجتماعى، برخى افراد را به افراط در فعاليت مبتلا نمايد، به‌گونه‌اى كه قبل از انديشه، عمل نموده و حركات فيزيكى بر فعاليت فكرى و انديشيدن سبقت بگيرد. لذا مناسب است جهت تبيين اين مهمّ اشاره كنيم كه هميشه آماده به كار بودن و براى هر نوع فعاليتى بى جهت تلاش نمودن و بدون تأمل اقدام كردن و بى‌هدف ماجراجويى نمودن، شايسته هيچ فرد عاقل با ايمانى نيست، بلكه بايد قبل از هر اقدامى وظيفه خود را شناخت و راه تحقق آن را به دست آورد و آن‌گاه دست به كار شد. به بيان ديگر، هر چند كه روحيه راحت‌طلبى و تن‌آسايى مذموم و نامطلوب است و بايد اين روحيه را از خود دور نمود، ولى هميشه آماده فعاليت بودن نيز ناپسند است و نبايد بى‌هدف و بى‌جهت فعاليت نمود، بلكه بايد حق را در انديشه و عمل شناخت و آن‌گاه اقدام نمود. حضرت(عليه السلام) مى‌فرمايند: خُضِ الْغَمَراتِ اِلَى الْحَقِّ حَيْثُ كَانَ؛ يعنى براى شناخت حق بايد در اعماق دريا شدايد فرو رفت تا حق را در باب انديشه و اعتقاد و در ميدان عمل هر دو به دست آورد. و آن‌گاه دست به كار شد. نظير اين تعبير در جايى ديگر در مورد تحصيل علم وارد شده است كه حضرت صادق(عليه السلام) مى‌فرمايد: اُطْلُبِ الْعِلْمَ وَلَوْ بِخَوْضِ اللُّجَجِ وَشَقِّ الْمُهَج(1)؛ براى دست يافتن به علم بايد در دل درياهاى عميق فرو برويد و تا نقد جان خودتان را نيز آماده كنيد كه اگر خونتان هم در اين راه ريخته شود جا دارد و شايسته است.

پس انسان بايد هم براى شناختن حق در مقام معرفت و هم جهت رسيدن به حق در ميدان عمل، آماده تلاش باشد و تنبلى و راحت‌طلبى را در هر دو حوزه از خود دور كند كه اين روحيه هيچ وقت شايسته انسان نيست و وى را از رسيدن به اهدافش باز مى‌دارد. مبادا به اسم زهد و تقوا و ترك دنيا، تنبلى و راحت‌طلبى را پيشه خود سازيم. تنبلى و تن‌آسايى خود را زهد و تقوا و ترك دنيا ناميدن نه تنها آدمى را از تقوا و زهد باز مى‌دارد، بلكه به شكلى ديگر او را به انحراف مى‌كشاند. و شايسته نيست آدمى خود را با اين اعمال فريب دهد. به يقين خدا از دل افراد بهتر آگاه است كه آيا انگيزه آنان واقعاً زهد است يا راحت‌طلبى و تن‌آسايى.


1. بحارالانوار: ج 78، ص 277، روايت 113.

كسى كه مى‌خواهد با صفت راحت‌طلبى و تن‌آسايى مبارزه كند، بايد با مشكلات و شدايد و گرفتارى‌ها دست و پنجه نرم كند و به تدريج روحيه وظيفه‌شناسى و فداكارى در راه انجام آن را در خورد تقويت نمايد. البته تحمّل مشكلات براى كسانى كه نازپرورده بوده و راحت‌طلبى و تن‌آسايى عادت كرده‌اند كار دشوارى است؛ چون اين افراد معمولا در مواجهه با مشكلات و سختى‌ها تاب نمى‌آورند و مقاومت خود را از دست مى‌دهند و زود شكست مى‌خورند و گاه به محض اين‌كه احساس كنند كه مشكلات سخت و طاقت‌فرسا وجود دارد، تكليف را رها مى‌كنند؛ مثلا كسى كه در منزل شخصى خود، غرق آسايش و يا در نزد والدين خود با ناز و نعمت بزرگ شده، اينك اگر بخواند در شهر و محلى دور از والدين و در ديار غربت و با تحمل مشكلات تحصيل نمايد تاب نمى‌آورد و تحمّل نمى‌كند و چون كار دشوارى است آن را رها مى‌سازد. به عنوان نمونه كسى كه تشخيص داده است درس خواندن وظيفه او مى‌باشد و اين تكليف بر او متعيّن شده است، بايد خود را براى تحصيل، مهيا كند و مشكلات را به جان بخرد. ولى چون به تحمّل غربت و سختى‌ها و گرسنگى و نابسامانى نه تنها عادت ندارد، بلكه آشنا هم نيست، لذا همان روزهاى اوّل متوجّه مى‌شود كه اين‌جا با خانه شخصى خيلى فرق دارد. در آن‌جا مادر غذا را آماده مى‌كرد و با ناز و خواهش و تمنا او را به غذا خوردن دعوت مى‌نمود، امّا در اين‌جا بايد خودش وسايل غذا را مهيا نمايد و ظرف بشويد و .... از جانب ديگر گاهى چنان شرايط بد اقتصادى به او روى مى‌آورد كه مجبور مى‌شود براى امرار معاش، تن به قرض دهد و يا گاه دوست ناباب و بداخلاق با او هم اطاق شده و مشكلات او را دوچندان مى‌كند. طبيعى است كه چنين شخصى چون در رفاه زندگى مى‌كرده است اين مشكلات را تحمل نمى‌كند و درس را رها ساخته، از زير بار مسؤوليت و وظيفه شرعى خود، شانه خالى مى‌كند.

اين يك مثال ساده از مشكلات شخصى است والاّ انجام وظيفه در برابر مشكلات اجتماعى صدها برابر دشوارتر است. اگر آدمى بخواهد يك زندگى منظم و مطابق با خواست خداوند سبحان و پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) داشته باشد، بايد مبارزاتى سخت و مشكلاتى حادّ را تحمل نمايد. واضح است كه شخص ناز پرورده همان روز اول فرار را بر قرار ترجيح داده،

مى‌گويد ما چنين تكليف و ثوابى را نخواستيم، خداحافظ. همان يك لقمه نان از راه كسب و كشاورزى و... خيلى راحت‌تر به دست مى‌آيد و اين مسؤوليت‌ها و خون دل خوردن‌ها و سختى‌ها را هم ندارد، مگر بهشت رفتن فقط از همين راه ممكن است! آدم پول در مى‌آورد، به فقرا خدمت مى‌كند و به بهشت هم مى‌رود. هزاران راه و كار خير وجود دارد كه مى‌تواند ما را به بهشت برساند چه لزومى دارد كه اين‌همه زحمت را تحمل كنيم؟! ولى بايد توجه داشت كه «بقدر الكدّ تكتسب المعالى فمن طلب العلى سحر الليالى»؛ اجر و پاداش نيز به اندازه تحمّل سختى‌ها و مشكلات است و همه بهشتيان از مقام و منزلت يكسان برخوردار نيستند و اگر انسان مى‌خواهد در آن عالم دچار حسرت نشود مى‌بايست مشكلاتِ بهترين بنده خدا بودن را به جان و دل پذيرا باشد.

 

تصبّر در فهم دين

آدمى مى‌بايست روحيه تنبلى و تن‌آسايى را كنار گذاشته، با آن مبارزه كند؛ چون چنين روحيه‌اى گاه او را وادار مى‌سازد كارهاى خود را توجيه نمايد. به عنوان مثال چون تحمل مشكلات تحصيل علوم دينى برايش دشوار است مى‌گويد جانم در خطر است و ضعيف و مريض شده‌ام و بايد تحصيل را رها كرده، شغل ديگرى را انتخاب كنم؛ يعنى چنين براى خود توجيه مى‌كند كه ترك تحصيل يك واجب شرعى است، نه درس خواندن! اگر آدمى مى‌خواهد به اين وساوس شيطانى مبتلا نشود، بايد در برابر سختى‌ها و مشقت‌ها تمرين داشته باشد. بايد به حالت تصبّر روى آورد و صبورى نمودن را تمرين كند. به كسى كه ملكه صبر و شكيبايى را دارد، «صبور» و يا «صبّار» گفته مى‌شود. امّا تصبّر به معناى تمرين صبر است. تصبّر، آن است كه انسان هنوز به مشكلات و شدايد عادت نكرده و تازه براى اوّلين بار با آنها مواجه مى‌شود، لذا چنين شخصى صبر نمودن را تمرين مى‌كند و خودش را به تحمّل سختى‌ها وادار مى‌نمايد تا كم‌كم از آن روحيه ناز پروردگى بيرون آيد و اندك اندك به سختى‌ها و مشكلات عادت كند. به اين مرحله كه همان تمرين صبر كردن است، «تصبّر» مى‌گويند. از نظر ادبا نيز يكى از معانى «باب تفعّل» تكلّف است. و در اين‌جا «تَكَلَّفَ الصَّبْرَ» يعنى صبر را بر خود تحميل مى‌كند.

پس «تفقه فى‌الدين»، بر خلاف گمان بعضى، كار راحتى نيست و نه تنها نان خوردن از راه دين نيست، بلكه تقويت و سيراب ساختن درخت دين است؛ چون تفقّه در دين كار بسيار دشوارى است و تحصيل علوم دينى و بصيرت پيدا كردن در دين در گرو تحمل مشكلات است. حضرت(عليه السلام) بعد از توصيه به «تفقه فى‌الدين» مى‌فرمايد: عَوِّدْ نَفْسَكَ التَّصَبُّرَ عَلَى الْمَكْروُهِ؛ خود را به رنج و سختى‌هايى كه در راه رسيدن به حق وجود دارد عادت بده و دين را بياموز!

پس اگر مى‌خواهيد موفق شويد بايد خود را به «تصبر» و تمرين صبر و تجربه نمودن آن عادت دهيد. و تمرين بلند مدت لازم است تا كم‌كم ملكه صبر پيدا شود و آن وقت است كه صبر كردن آسان مى‌گردد. درست است كه در ابتدا، اين كار دشوار است ولى بايد قدم به قدم اين كار را انجام داد و آن را با تلقين همراه ساخت تا تحمل مشكلات كم‌كم آسان گردد كه «اِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرا»(1) و «سَيَجْعَلُ اللّهُ بَعْدَ عُسْر يُسْرا»(2). خداوند سبحان اين سنت را قرار داده كه اوّل بايد با سختى‌ها و مشكلات دست و پنجه نرم نمود تا نوبت ظفر آيد؛ يعنى خداوند بعد از صبر مشكلات را آسان مى‌نمايد و آدمى بدون صبر نمى‌تواند تكاليفش را انجام بدهد.

 

اقسام صبر

بجاست كه در اين‌جا اشاره‌اى به اقسام صبر داشته باشيم. حضرت رسول‌اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مى‌فرمايند: اَلصَّبْرُ ثَلاثَةٌ: صَبْرٌ عَلَى المُصيبَةِ وَ صَبْرٌ عَلَى الطّاعَةِ وَ صَبْرٌ عَلَى المَعْصِيَة(3)؛ صبر سه قسم است: 1. صَبْرٌ عَلَى المُصيبَة؛ صبر بر مصايب و بلايا 2. صَبْرٌ عَلَى الطّاعَةِ؛ صبر در انجام طاعات و وظايف 3. صَبْرٌ عَلى المَعْصِيَة؛ صبر از معصيت‌نمودن و به گناه آلوده‌شدن.

گاه آدمى با پيشامد ناگوار و مصيبت سختى همچون فقر، مريضى، فراق دوستان و مرگ عزيزى مواجه مى‌شود كه در اين موارد بايد بر اين مصايب صبر نمايد. اين نوع صبر را «صبر بر مصيبت» گويند. امّا صبر بر معصيت زمانى است كه بر انسان شهوت و يا غضب و ... غالب شده و انسان در شرف ابتلا به گناه قرار مى‌گيرد. اگر آدمى در اين حالت خود را حفظ كند و به


1. انشراح/ 6.

2. طلاق/ 7.

3. بحارالانوار: ج 71، ص 77، روايت 12.

آن معاصى مبتلا نگردد، آن را «صبر على المعصية» مى‌گويند؛ يعنى خود نگهدارى و آلوده نشدن به گناه نيز صبر است.

قسم ديگر صبر، صبر در انجام طاعات است. انجام تكليف الهى هميشه آسان نيست. مثلا درس خواندن به عنوان يك تكليف، كار آسانى نيست. عالم‌شدن، مشكل است. يك وقت كسى مى‌خواهد فقط نمره بگيرد البته در اين صورت مشكلات كمترى دارد، امّا اگر بخواهد چيزى ياد بگيرد و عالم و دانشمند بشود و يا بخواهد وظيفه‌اش را انجام بدهد، كار آسانى نيست، بلكه بايد استخوان‌ها نرم نمود و مغز ساييد تا به هدف نايل شد. به يقين شنيده‌ايد كه مى‌گويند: ملاشدن چه آسان، آدم شدن چه مشكل، ولى مرحوم حاج شيخ عبدالكريم رضوان الله عليه مى‌فرمودند: ملاشدن چه مشكل، آدم شدن محال است. به هرحال تحصيل كردن و دانشمند شدن به ويژه اگر به قصد طاعت و انجام تكليف شرعى باشد با تحمّل محروميت‌ها و مشكلات همراه است و در هر صورت اگر بصيرت داشته باشيم و موقعيت خود را بفهميم و وظايف خود را دريابيم، هرگز در مقابل مشكلات تسليم نشده و از انجام هر كارى كه ما را در انجام آن تكاليف موفق سازد، فروگذار نخواهيم نمود.

بنابراين اگر حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) مى‌فرمايد: اَلصَّبْرُ نِصْفُ الاْيمان(1)، و يا امام صادق(عليه السلام) مى‌فرمايند: اَلصَّبْرُ رَأْسُ الاْيمان(2)، اين تعبيرها هرگز مبالغه نيست. حتى اگر كسى بگويد صبر، نصف اعظم ايمان است، باز هم مبالغه نكرده است. اگر انسان بخواهد رفتارى پسنديده و خداپسند داشته باشد و پيرو على(عليه السلام) باشد، بايد خودش را به تحمل سختى‌ها عادت بدهد و هرگز اين چنين نيست كه حالت صبوريت و صبّاريت به طور آنى و فورى براى آدمى محقق شود، بلكه با تمرين به دست مى‌آيد و ممارست مى‌خواهد و آدمى وقتى مى‌تواند تمرين كند كه على‌رغم وجود كارهاى آسان، به كار سخت تن بدهد؛ مثلا با وجود غذاى لذيذ از خوردن آن خوددارى كند تا بر نفس خود مسلط بشود. اگر غذاى لذيذ نداشت و مجبور شد غذاى نامطلوب بخورد كه اين، هنر نيست. اگر زمانى كه غذا در سفره آماده است و بوى آن همه جا پر نموده و اشتها را تحريك كرده است، خوددارى نموديد و نخورديد و يا حداقل چند دقيقه


1. بحارالانوار: ج 82، ص 137، روايت 22.

2. كافى: ج 2، ص 87، روايت 1.

صبر كرديد، اولين قدم را در تمرين صبر برداشته‌ايد؛ يعنى اگر غذا سر سفره آماده بود، امّا چند دقيقه كنار سفره نشستيد و دست به غذا نزديد اين تمرين صبر است. يا اگر آدمى بخواهد به نامحرم نگاه نكند، بايد به بعضى چيزهاى حلال هم نگاه نكند تا به دام محرّمات نيفتد؛ يعنى براى محرمات بايد حريمى قرارداد و نبايد تا مرز، پيش رفت. اگر تا لب مرز پيش رفت، با كوچك‌ترين حركتى از مسير منحرف شده و در ورطه گناه فرو مى‌غلطد؛ وَ مَنْ وَقَعَ فِى الشُّبُهاتِ وَقَعَ فِى الحَرامِ كَراع يُرَاعِى حَوْلَ الحِمى يُوشَكُ أَنْ يُوَاقِعَهُ...(1). پس اگر مى‌خواهيد در چاه نيفتيد بايد كمى با چاه فاصله بگيريد. همين‌طور اگر مى‌خواهيد چشم شما به نامحرم نيفتد، بايد از بعضى چيزهاى حلال هم چشم‌پوشى نموده و خوددارى كنيد و اين، تمرين در كنترل نگاه است.

همين‌طور اگر مى‌خواهيد گوش شما با محرّمات آشنا نشود، بايد از بعضى مشتبهات هم خوددارى كنيد، نه اين‌كه تا مرز پيش برويد كه در آن صورت تا ارتكاب حرام فاصله‌اى نيست. اگر مى‌خواهيد مبتلا به حرام نشويد، بايد براى خود حريم قايل شويد؛ يعنى بايد بعضى از مشتبهات را ترك كنيم تا به حرام مبتلا نشويم. اينها نيز مصاديقى ديگر از صبر است كه بايد رعايت شود.


1. كنز العمال: ج 1، ص 729.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org