- پيشگفتار
- منشور محبّت و معرفت 1
- منشور محبّت و معرفت 2
- منشور محبّت و معرفت 3
- منشور محبّت و معرفت 4
- منشور محبّت و معرفت 5
- منظومه ولايت 1
- منظومه ولايت 2
- منظومه ولايت 3
- منظومه ولايتِ 4
- مهدىباورى و آثار آن
- ياوران امام زمان (عليه السلام)
- فلسفه غيبت
- وظيفه شيعيان در دورانِ غيبت
- آسيبشناسىِ اهداف امام زمان (عليه السلام)
آسيبشناسىِ اهداف امام زمان (عليه السلام)
بزرگترين موانع در برابر اهداف امام زمان(عليه السلام)
1. روح خودسرى و هواپرستىِ مردم
2. به خطر افتادن مقام قدرتمندان و ثروتمندان
3. ظهور گرايشهاى مادّى در پيروان
4. دينفروشىِ دانشمندان
شيوههاى نو مبارزه با اهداف امام زمان(عليه السلام)
1. روحانىستيزى
2. قرائتهاى گوناگون از دين
بزرگترين موانع در برابر اهداف امام زمان(عليه السلام)
1. روح خودسرى و هواپرستى مردمان
در همه زمانها، در برابر شريعتهاى الاهى واكنشهاى نامساعدى از طرف گروههاى گوناگون اظهار شده است. محدوديت در زندگى، با طبع اوّليه بشر سازگار نيست. آدمى مىخواهد هيچ قيد و بندى نداشته باشد تا هر كارى كه دلش مىخواهد، انجام دهد. از نظر اجتماعى مىخواهد آزاد باشد. آدمى نه تنها مايل است در محيط خانواده و اجتماع آزاد باشد، بلكه دلش مىخواهد در تمام كارهايى كه بر مىگزيند، آزاد باشد. وقتى انسان را محدود كنند و به او بگويند فلان كار را نكن، ابتدا در مقابل آن واكنش نشان مىدهد و دلش نمى خواهد آن را بپذيرد. اگر به كودك نيز بگوييد: فلان كار را نكن، عكس العمل نشان مىدهد و مىگويد مىخواهم بكنم و اگر شدّت به خرج دهند، لجباز مىشود.
اين مطلب از اين واقعيت حاكى است كه فطرت انسان، بنابر طبع اوّليه اش، در برابر محدوديتها و امر و نهىها واكنش نشان مىدهد؛ چرا كه الاِنسانُ حريصٌ إلى ما مُنِعَ؛ آدمى به آن چه از آن منع مىشود، حرص مىورزد؛ بنابراين يكى از عواملى كه سبب مىشود توده مردم در برابر انبيا واكنشِ مخالف نشان دهند، همان روح خودسرى و بى بندوبارى است كه در انسان وجود دارد:بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ امامهُ؛(1) آدمى مىخواهد جلوش باز باشد و هيچ قيد و بندى نداشته باشد. به عبارت ديگر، انسان مىخواهد بى بندوبار باشد. وقتى انبيا مىآمدند و مىخواستند قيد و بندهايى به پاى بشر بگذارند، هرچند دستورهاى ايشان در واقع آزاد كردن بشر از قيد و بند هواهاى نفسانى و غرايز حيوانى بود، مردم نادان اين دستورهاى الاهى را براى خود قيد و بند تلقّى مىكردند و نمى خواستند زير بار آن بروند. اين عاملى است كه در همه جوامع وجود دارد و تا روح انسان تربيت الاهى نپذيرد، خواه ناخواه در برابر ميل به آزادى و بى بندوبارى تسليم خواهد بود.
1. قيامت(75)، 5.
چه طور مىشود كه مؤمن به طرف كفر كشيده مىشود؟! تحليل روان شناختى آن اين است كه وقتى اجراى برخى از دستورهاى دين با هواى نفس آدمى و راحت طلبى و خودسرى او سازگار نباشد، انسان ضعيف الايمان در صدد برمى آيد در فتواى مجتهد تشكيك كند. وقتى مىگويند: اين كار را انجام نده، حرام است. مىگويد: به چه دليل؟ مىگويد: مراجع تقليد در رسالههاى عملى نوشته اند. مىگويد: از كجا معلوم كه اينها درست مىگويند. تشكيك ابتدا از اين جا آغاز مىشود كه شايد مرجع تقليد اشتباه كرده است. براى خودشان تأييد مىآورند كه خود مراجع تقليد نيز با هم اختلاف دارند و اين دليلى است بر اين كه به فتاواى ايشان اعتمادى نيست. اگر كسى دنبال كرد و گفت: اين مجتهد از خودش نمى گويد؛ بلكه همه مجتهدان گفته اند؛ مستندشان هم كلمات امامان معصوم(عليهم السلام) است؛ ايشان از طرف خودشان نمى آيند اين حرفها را بزنند و حتّى اگر حديث آن را هم ارائه دهد كه اين حكم در كلام امام صادق(عليه السلام) به صراحت بيان شده است، مىگويد: خوب از كجا معلوم كه امام اين حديث را فرموده باشد. روايات ضعيف هم فراوان داريم. شايد اين حديث ضعيف باشد. اگر كسى پيگيرى كرد و گفت: اين روايت، نه تنها ضعيف نيست، بلكه صحيح، معتبر و متواتر است؛ به گونهاى كه هرگز قابل تشكيك نيست. وقتى در اين جا نيز سرش به سنگ مىخورد، مىگويد: اگر بپذيريم كه امام معصوم هم گفته است، از كجا معلوم كه درست گفته باشد؟! سخن امامان را ما شيعيان قبول داريم. اين همه فِرقههاى اهل تسنّن هستند كه حرفهاى امامان ما را قبول ندارند. شايد حق با آنها باشد. اگر كسى پيگيرى و اثبات كرد كه در اين حكم خاص، آيه قرآن هم داريم. ما تنها به كلام امام استناد نمى كنيم؛ بلكه قرآن هم همين را فرموده است. مىگويد: شايد معناى قرآن اين نباشد. قرائتها گوناگون است. اين فهم شما است. قرائت ديگرى هم وجود دارد. كسان ديگرى ممكن است معناى ديگرى از اين آيه بفهمند. شايد اين طورى كه عالمان فهميده اند، درست نباشد. وقتى ثابت شد كه اين آيه، هيچ معناى ديگرى نمى تواند داشته باشد و هركسى زبان شناس و اهل زبان عربى باشد، فقط اين معناى خاص را از آيه مىفهمد، خواهند گفت: از كجا معلوم كه آيات قرآن، كلام خدا باشد؟!
امروز شبهههايى مطرح مىشود مبنى بر اين كه قرآن، كلام خدا نيست و پيامبر(صلى الله عليه وآله) صرفاً حالت خويش را هنگام دريافت وحى گزارش كرده است. وحى، حالت بى زبانى است؛ حالت روحى روانى خاصّ است كه هر آدمى مىتواند بيابد. در وحى، هيچ مفهوم و لفظى دخيل نيست و فقط پيامبر طبق سابقههاى ذهنى خويش، حالتى را كه برايش در حالت وحى پيدا مىشود، به اين صورت بيان مىكند؛ پس، اين كلام خدا نيست و كلام پيامبر است و چون كلام پيامبر است، در آن خطا راه دارد. به فرض كه ثابت بشود آيات قرآن، كلام خدا است، باز هم آنها راه ديگرى دارند. استاد دانشگاهى در دانشكده الاهيات گفته است: از كجا معلوم كه خدا راست مىگويد؟! شايد خدا دروغ گفته است! خوب و بد و راستى و ناراستى اعتبارى است. مگر شما نمى گوييد دروغ مصلحتآميز خوب است؟ خوب شايد مصلحتى در كار بوده است تا خدا نيز دروغ بگويد!
سيرِ تسويلات و شبهه آفرينىهاى شيطانى، ابتدا از تشكيك در فتواى مجتهد و شبهه در صحّت تقليد آغاز مىشود و به شبهه انگيزى در راستگويى خداوند پايان مىپذيرد. در هر مرحلهاى كه شكست بخورند، يك مرحله عقب نشينى مىكنند. اين كارى است كه شيطان پيشِ پاى اولياى خودش گذاشته است. كسى كه ولايت شيطان را بپذيرد، مهارش را به شيطان مىسپارد تا هرجا كه مىخواهد، او را بكشد. عاقبت او نيز كفر و اسفل السافلينِ دركاتِ جهنّم است:
إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقِينَ وَ الْكافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعاً؛(1) خداوند تمام كافران و منافقان را در جهنّم جاى مىدهد.
إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النّارِ؛(2) منافقان در پايين ترين و پست ترين درجات آتشند.
گويا امروز طرحى در كار است كه دين مردم را بگيرند و هيچ شكّى نداريم كه استاد همه آنها يكى، و آن ابليس است كه كارگزاران متعدّدى را براى كار خويش استخدام
1. نساء (4)، 140.
2. نساء(4)، 145.
كرده و هركدام را در يك بخش ويژه به كار گمارده است. نتيجه كاركردِ هماهنگِ اين دستگاه، همان اغوا و ضلالتى است كه شيطان مىخواهد: فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ ؛(1) به عزت تو سوگند كه تمام آدميان را مىفريبم.
به هر حال، مدّتها است كه حركتى بسيار مرموز و شيطانى در جهت دين زدايى شكل گرفته است؛ البتّه اين استنباط ما نيست. بيش از ده سال است كه مقام معظم رهبرى دام ظلّه العالى به صورتهاى گوناگون در باره اين مسأله هشدار داده اند. متأسّفانه آن وقتها خطر را به روشنى درك و باور نكرديم. اكنون نمونههاى عملى اش را مىبينيم. كار به جايى رسيده است كه امور مقدّس دينى با صراحت تمسخر و استهزا، و احكام و ضروريات دين انكار مىشود و اين حالى است كه بر اثر حاكم شدن روح «تساهل و تسامح» و «تولرانس» ما را به اين سخنان كفرآميز عادت داده اند. يك روز وقتى كسى مىگفت: حضرت زهرا نمى تواند الگوى ما باشد؛ بلكه اوشين الگوى ما است، امام به شدّت اعتراض مىكرد و مىفرمود: اين فرد اگر بفهمد چه گفته، خونش هدر است(2) و با اين هشدار، براى مدّتى جامعه را بيمه مىكرد؛ ولى امروز، از بس حرفهاى كفرآميز تكرار شده است، ما نيز حساسيت چندانى در مقابل آن پيدا نمى كنيم.
2. به خطر افتادن مقام قدرتمندان و ثروتمندان
عوامل ديگرى نيز سبب مىشود تا در اجتماع با انبيا و اولياى الاهى مخالفت شود. شايد نخستين دستهاى كه در برابر انبيا قد علم مىكردند، قدرتمندان بودند. كسانى كه به ناحق، قدرتهايى به دست آورده و بر گُرده مردم سوار شده بودند، با آمدن انبيا و متوجّه كردن بشر به سوى اهداف الاهى و برنامههاى آسمانى، قدرت خويش را در خطر مىديدند. مىديدند كه مقام، شهوت، موقعيت، منصب و رياستشان با گرايش مردم به شخص فقير و
1. ص(38)، 82.
2. پيام امام خطاب به دست اندركاران راديو جمهورى اسلامى ايران، تاريخ 9/11/67: «... در صورتى كه ثابت شود قصد توهين در كار بوده است، بلاشك فرد توهين كننده، محكوم به اعدام است». (امام خمينى، صحيفه نور، ج 21، ص 76)
سادهاى چون موسى(عليه السلام) يا عيسى(عليه السلام) در معرضِ خطر جدّى قرار گرفته است. ثروتمندان و قدرتمندانى كه تمام توجّهشان به عالم مادّه و لذّتهاى مادّى است، وقتى مىبينند كه دستورهاى انبيا، براى آنها قيد و بندهايى ايجاد مىكند، بيش از گروههاى ديگر عكس العمل نشان مىدهند؛ چرا كه امكانات ايشان براى شهوترانى و بى بندوبارى، از ديگران بيشتر است و به طور طبيعى، محدوديتهايى كه از ناحيه دين متوجّهشان مىشود، آنها را بيشتر رنج مىدهد. سر انجام تمام كسانى كه با قيام انبيا، منافعشان به نحوى به خطر مىافتد، قد علم مىكنند؛ خواه منافعشان در ارضاى شهوات باشد، خواه در اشغال منصبهايى كه به دروغ و ناحق آنها را اشغال كرده اند؛ خواه منصبهاى سياسى، خواه منصبهايى به اسم دين و خواه هر چيز ديگر. همه اينها به دنياپرستى و بينش محصور در چارچوب طبيعت برمى گردد. اگر انسان، افقى را گستردهتر از مادّه و مادّيات يافت و جهانى را وسيعتر از جهان زودگذر دنيا شناخت و به آن معتقد شد، حاضر مىشود از لذايذ مادّى و محدود بگذرد تا به لذايذ ابدى برسد؛ ولى اگر به آخرت و زندگى ابدى ايمان نداشته باشد، در هر گروهى، به شكل خاصّى در برابر انبيا واكنش نشان مىدهد.
3. ظهور گرايشهاى مادّى در پيروان
به هرحال، در برابر انبيا، گروههاى گوناگونى قد علم مىكردند تا نگذارند دعوت انبيا گسترش يابد و مردم دعوتشان را اجابت كنند و پيرو و مريدشان شوند. علّت اين دشمنىها از روح هواپرستى و علاقه به لذايذ دنيا در شكلها و قالبهاى مختلفش، چه علاقه به قدرتهاى اجتماعى و منافع اقتصادى و چه دلبستگى به شهوات و هواهاى نفسانى ناشى مىشد. چنين عواملى سبب مىشد تا نگذارند دعوت انبيا پيشرفت كند. از سوى ديگر، اين گرايشهاى مادّى در آنهايى هم كه به انبيا گرايش مىيافتند، كم و بيش وجود داشت.
در حالى كه همه ما مسلمانيم و بيش از هزار و چهار صد سال از تاريخ ظهور دينمان مىگذرد، هركدام از ما تربيتهاى خاصّى را از دين پذيرفته ايم. گاهى مىشود با اين كه
سالها عمرمان را در فهم كتاب و سنّت و شناخت معارف دينى گذرانده ايم، در بزنگاههاى خاصّى، هواى نفسانىِ ما ظهور مىكند و كنترل نفس از دستمان خارج مىشود. در كسانى هم كه به انبيا گرايش مىيافتند، اين روحيهها كم و بيش وجود داشت؛ چرا كه به طور كامل مهذّب نشده بودند و ساختمان روحى آنها هنوز تغيير ماهيت نداده بود. اين بود كه ميان پيروان انبيا نيز گاهى گرايشهاى مادّى به صورتهاى گوناگون ظهور مىكرد؛ براى مثال، وقتى مردم مىديدند عمل كردن به يك حكم برايشان سخت است، به گونههاى مختلف مىكوشيدند تا آن حكم را تغيير دهند؛ به ويژه اگر حكمى در وضع خاصّ اجتماعى يا طبيعى صادر مىشد؛ مثلِ اصحاب سبت كه كنار دريا زندگى مىكردند و موظّف شده بودند روز شنبه ماهى نگيرند؛ امّا چون ماهىها فقط در روز شنبه به كنار دريا مىآمدند، خوددارى از صيد ماهى در روز شنبه براى آنها مشكل بود.
4. دينفروشى دانشمندان
در وضعى كه رعايت اوامر و نواهى الاهى براى مردم مشكل مىشد، دست به دامن راهبان و عالمان دين مىشدند و از ايشان مىخواستند تا كارى كنند كه حكم الاهى تغيير يابد؛ يعنى مىخواستند تا عالمان، حرام خدا را حلال كنند يا راه چارهاى بينديشند و براى فرار از حكم خدا كلاه شرعى درست كنند. بين عالمان ايشان هم كسانى بودند كه به علل گوناگون به خواست مردم اهمّيّت مىدادند يا بدان جهت كه منافع مادّى آنها بايد از راه مردم تأمين مىشد يا از آن جهت كه مردم بايد آنها را دارى منصبهاى دينى و اجتماعى مىشناختند و اگر به تمايلات مردم پاسخ منفى مىدادند، ديگر دورشان جمع نمى شدند و آنها را مرجع دينى خودشان نمى شناختند. در حقيقت، همان روح دنياپرستى كه به شكل ديگرى ميان دانشمندانشان وجود داشت، باعث مىشد تا با روح دنياپرستى مردم كه در قالبى ديگر وجود داشت، توافق كنند. نتيجه اين بود كه بعضى از احكام الاهى به بهانههاى گوناگون عملى نمى شد يا بعضى از حرامهاى الاهى انجام مىگرفت. در چنين مواقعى است كه قرآن شريف مىفرمايد:
اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ.(1)
دانشمندان و راهبان خويش را معبودهاى در برابر خدا قرار دادند.
اينها چه كاره اند كه براى شما حكم جعل كنند؟! مگر اينها ربّ شما هستند؟! شما حق نداريد غير از خدا را ربّ بگيريد. صاحب اختيار شما فقط خدا است. در مواقعى ديگر، صاحبان قدرت بر عالمان دين فشار مىآوردند كه شما بايد چهره دين را دگرگون كنيد و احكام را به صورت ديگرى در بياوريد تا موافق ميل ما باشد. اين نيز شكل ديگرى از دنياپرستى بود كه به مراجع روحانى فشار وارد مىآورد در فتواهايشان تجديد نظر كنند.
همه اين عوامل باعث مىشد كه روح خداپرستى و تسليم در مقابل انبيا و اولياى الاهى در مردم تضعيف شود و دينى كه اساس آن اسلام و تسليم در مقابل خدا است، به صورت ديگرى در آيد. هدف اصلى از آفرينش انسان و تشريع قوانينِ الاهى، اين بوده است كه مردم خداپرستى كنند نه خودپرستى، شكم پرستى، بت پرستى، اجتماع پرستى و ... . پيامبران آمده بودند كه بشر را خداپرست، يعنى تسليم محض در برابر اوامر و نواهى خداوند كنند. اطاعت محض در برابر خدا انسان را به خدا نزديك مىكند؛ جوهر انسانيت را ترقّى مىدهد و به يك پديده زودگذر و بى ارزش، ارزش بى نهايت مىبخشد. انبيا آمده بودند كه چنين رابطهاى را بين انسانها و پروردگارشان برقرار سازند و انسان را از يك موجود مادّىِ فانىِ بى ارزش، به موجودى تبديل كنند كه بتواند عمرى بى نهايت در كمال لذّت و سعادت داشته باشد. انبيا مىخواستند انسان را به گونهاى غرق توجّه خدا سازند كه ارزش را به بندگى و قرب خدا منحصر كنند. كسانى كه احكام، معارف و آيات الاهى را تحريف مىكردند، مسير را اشتباه به مردم نشان مىدادند و مىگفتند: خلق را به جاى خدا بگذاريد. چنين دين فروشانى، بزرگ ترين خيانت را به انسانيت مرتكب مىشدند؛ به همين سبب انبيا آمده بودند تا بشر را متوجّه خدا كنند و به سوى بى نهايت سوق دهند و از پرستش همه بتها وارهانند و انسان را فقط بنده و مطيع خدا سازند. عواملى همچون هواپرستى، دنياپرستى و دين فروشى باعث مىشد كه دست تحريف به سوى معارف و
1. توبه(9)،31.
احكام الاهى دراز شود. از آن جا كه وضعيّت اجتماعى هميشه در حال تغيير است، قالبهاى بت نيز در هر دورهاى تغيير شكل مىدهد. بتهايى كه بشر براى خود مىسازد، هميشه سنگ و چوب و ماه و خورشيد نيست. گاهى بتها عوض مىشوند و معبودها تغيير شكل مىيابند. بنى اسرائيل براى تغيير احكام الاهى، احبار و رهبانانِ دين فروش را همچون ربّ و معبود خويش اطاعت مىكردند.
شيوههاى نو مبارزه با اهدافِ امام زمان (عليه السلام)
1. روحانىستيزى
اگر عالمان جامعه بر سرِ عهد و پيمانِ خود با خدا ثابت قدم بمانند، در هيچ وضعيتى تسليم خواستِ ضدّاسلامىِ توده مردم و دولتها نخواهند شد. هرچه صاحب منصبان به آنها فشار آورند كه فلان قانون ضدّاسلامى را امضا كنيد، در پاسخ مىگويند: جان مىدهيم؛ ولى امضا نمى كنيم. حتّى اگر صد هزار نفر از مردم براى اين قانون اسلامى كشته شوند، جا دارد؛ چون حكم خدا بايد محفوظ بماند.
اگر اوضاع جامعه به گونهاى باشد كه قدرتمندان نتوانند با فشار سياسى از عالمان فتوايى بر خلاف حكم خدا بگيرند و توده مردم نيز با فشارهاى روانى و اعتقادى نتوانند ايشان را به زانو در آورند، چه بايد كرد؟! از چه راه جديدى بايد براى دين گريزى استفاده كرد؟! بايد از اين گونه عالمان صرف نظر كرد؛ چرا كه ديگر به درد هواپرستان نمى خورند. دين گريزان هواپرست از عالمان متعهّدى كه نه از تهديد سياسى مىترسند و نه از مخالفت مردم، روى مىگردانند و به مجتهد ديگرى روى مىآورند تا شايد او حكم خدا را تغيير دهد. مجتهدان ديگر هم ممكن است در يك، دو و يا ده فرض با يك ديگر اختلاف داشته باشند؛ ولى در مسائل ضرور كه از مسلّمات و يقينيات اسلام است، هيچ اختلافى با هم ندارند. ديگر به چنين عالمانى نه قدرتمندان مىتوانند چشم طمع داشته باشند و نه توده دنياپرست؛ پس چه بايد كرد تا بتوان تغييرهايى را در دين ايجاد كرد تا با گرايشهاى مادّى و نفسانى مردم سازگار باشد؟ بايد تز اسلام منهاى روحانيت را پيشنهاد كرد يا روحانيان را از صحنه اجتماع كنار زد. اصلا اسلام به روحانى نيازى ندارد.
مردم همه بايد خودشان بروند احكام دين و قرآن را ياد بگيرند. اينها سه ضلع مثلّث زر و زور و تزوير يا سه ضلع مثلّث تيغ و طلا و تسبيح هستند. اينان همكاران استعمارگرانند كه بايد هرچه زودتر كنار گذاشته شوند؛ چرا كه طبق ميل ما فتوا نمى دهند. قدرتمندان هم مانند توده مردم وقتى ببينند روحانيان زير بار نمى روند، به فكر مىافتند كه روحانيانى دولتى درست كنند. استعمارگران نيز وقتى مىبينند كه روحانيان شيعه اين قدر سرسخت و انعطاف ناپذيرند، اعتراف مىكنند كه بزرگ ترين دشمن استعمارِ امريكا در خاور ميانه ايشانند؛ پس مىبينيد كه تمام عوامل در اين جهان دست به دست هم مىدهند تا روحانيان شيعه را بكوبند. شما در دنيا نمى توانيد يك عامل اجتماعى را پيدا كنيد كه با وجود روحانيان مستقلّ شيعه موافق باشد؛ نه استعمار شرق، نه استعمار غرب، نه ثروت جويان و قدرت طلبان داخلى، و نه روشنفكران. مىبينيد در آن جا كه پاىِ كوبيدن روحانيان متعهّد در ميان است، همه با هم همكارى مىكنند. همه اين عوامل دست به دست هم داده اند تا اسلام و قرآن و روحانيان را از بين ببرند. براى اين كه آنها تشخيص داده اند تا روحانيان شيعه وجود دارند، نمى توانند به مقاصد شومشان برسند. فقط نيروى قدرتمند و قاهر الاهى است كه مردان خدا را در برابر اين امواج سهمگين نگه مىدارد و حفظشان مىكند؛ وگرنه، نيروى انسانى در مقابل اين همه عوامل اجتماعى تاب مقاومت ندارد. مگر مىشود گروه اندكى، هم در مقابل توطئههاى استعمارگران مقاومت، و هم تهمتهاى جاه طلبان داخلى را تحمّل كنند. هم فحش و ناسزاى روشنفكران را به جان بخرند و هم در مقابل نارضايتىِ دنياپرستان استقامت ورزند و هم دين خود را نگه دارند و با خدا باشند. مگر غير از نيروى الاهى، نيروهاى عادى بشر در مقابل اين همه مخالفت، كفايت مىكند. اگر مىبينيد كسانى در گوشه و كنار، انعطافها و انحرافهايى پيدا مىكنند، تعجّب ندارد. اگر كسى ميان امواج حوادث و فتنههاى آخرالزّمان نجات يافت، جاى تعجّب دارد. اگر خس و خاشاكها را سيل مىبرد، تعجّبى ندارد. اگر درختى در وسط رودخانه مقاومت كند، تعجّب دارد. پس تنها چيزى كه نمى گذارد مردان الاهى از مسير و هدف اصلى خود منحرف شوند، لطف خدا است.
اگر كسانى احكام الاهى و معارف دينى را بپوشانند و به هر عذر و بهانهاى، حقايق را براى مردم روشن نكنند، اين جا است كه عالم دينى بايد حقايق دين را بيان كند. براى دين، خطرى بزرگتر از اين نيست كه آيات الاهى تأويل، و احكام و معارف اسلامى واژگون و مسخ شده معرّفى شود. اگر احكام الاهى و قوانين اسلامى مسخ و تحريف، و اعتقاد مردم از دين و مذهب سلب شود، راه براى هرگونه فساد و افسادى باز خواهد شد. وقتى بپذيريم كه از اين پس، عقل جاى وحى را مىگيرد؛ وقتى بپذيريم كه احكام خدا قابل تغيير، و آياتِ كتابِ او قابل تأويل است، آن وقت چه نيرويى در مردم باقى مىماند كه در برابر تغيير قانونهاى خدا مقاومت كنند؟! وقتى مردم باور كنند كه قانونِ دين، قابل تغيير است، در مقابل تغيير و تحريف احكام دين هيچ مقاومتى نمى كنند و واكنشى نشان نخواهند داد. در چنين فرضى، چه مقاومتى را در مقابل استعمارگران داخلى يا خارجى مىتوان انتظار داشت؟! تا زمانى كه مردم دنبال روحانيان متعهّد هستند و قوانين اسلام را غيرقابل تغيير مىدانند، دفاع و مقاومت غيورانه از مرزهاى دين نيز وجود خواهد داشت؛ امّا وقتى فكرها تغيير كرد، قانون اسلام نيز تغيير مىكند. به سبب جايگاه ويژه روحانيان در حفظ دين است كه مىبينيم براى كوبيدن ايشان، دشمنان خارجى و منافقان داخلى با هم متّحد مىشوند؛ چرا كه اينان هدفى مشترك دارند و آن هم برانداختن اسلام است و و راه و كليد آن جدا كردن مردم از روحانيان و دين است. اگر چنين شد، راه براى هر توطئهاى باز خواهد شد.
2. قرائتهاى گوناگون از دين
«قرائتهاى گوناگون از دين»، خطرناك ترين حربهاى است كه باآن به جنگ امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف مىروند. وقتى امام زمان(عليه السلام) تشريف مىآورد، با مردمى مواجه خواهد شد كه قرآن را تأويل مىكنند و از قرآن و دين، قرائت جديدى ارائه مىدهند و از اين طريق، با امام زمان ارواحنا فداه به مجادله برمى خيزند.
فضيل بن يسار مىگويد: از امام صادق(عليه السلام) شنيدم كه مىفرمود:
إِنَّ قَائِمَنَا إذَا قَامَ إِستَقبَلَ مِن جَهَلَةِ النّاسِ أَشَدَّ مِمّا اسْتَقْبَلَهُ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله عليه وآله) مِنْ جُهّالِ الْجاهِليَّةِ. قُلْتُ وَ كَيْفَ ذلكَ؟! قالَ: إنَّ رَسُولَ اللّهِ(صلى الله عليه وآله) أَتَى النّاسَ وَ هُمْ يَعبُدُونَ الحِجارَةَ وَ الصُّخورَ و الْعِيَدانَ وَ الْخُشُبَ الْمَنْحُوتَةَ وَ إِنَّ قائِمَنا اِذا قامَ أَتَى النّاسَ وَ كُلُّهُمْ يَتَاوَّلُ عَلَيْه كِتابَ اللّهِ وَ يَحْتَجُّ عَلَيْه بِهِ؛ ثُمَّ قالَ: امّا وَاللّهِ لَيُدخِلُنَّ عَليِهم عَدْلَهُ جَوْفَ بُيُوتِهمْ كَما يُدْخَلُ الحَرُّ و الْقرُّ(1).
هنگامى كه قائم ما قيام مىكند، آزارى كه از نادانى مردم مىبيند، از آزار و اذيتى كه رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) از جاهلان دوره جاهليت ديد، بيشتر و شديدتر است. عرض كردم: چگونه؟ فرمود: همانا رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بر مردمى برانگيخته شد كه سنگ، تخته سنگهاى بزرگ، چوب و مجسمههاى چوبى را مىپرستيدند؛ امّا هنگامى كه قائم ما قيام مىكند، همه مردم كتاب خدا [قرآن] را [از پيش خود] تأويل مىكنند و با استناد به تأويل خود، با حضرت به بحث و جدال مىپردازند؛ ولى عاقبت، حضرت، عدل خود را بر آنها و در خانههاى آنها وارد خواهد كرد؛ همان گونه كه گرما و سرما داخل مىشود.
بر اساس اين حديث شريف و معجزه آميز، اذيتى كه وجود مقدّس امام زمان ارواحنا لتراب مقدمه الفداء پس از ظهور خويش مىبيند، از آزارى كه 124 هزار پيامبر در راه خدا متحمّل شده اند، افزونتر و طاقت فرساتر است؛ زيرا مىدانيم پيامبر(صلى الله عليه وآله) از قوم خود آن قدر رنج و آزار ديد كه فرمود:
مَا أُوذِىَ نَبيٌ مِثْلَ مَا أُوذِيتُ.
از ميان 124 هزار رسول الاهى هيچ پيامبرى به اندازه من اذيت نشد؛ امّا امام صادق(عليه السلام) مىفرمايد: آزار و اذيتى كه از جانب مردم، پس از ظهور امام زمان(عليه السلام)، متوجّه حضرت مىشود، از آزار و رنج ديدگى پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز افزونتر است. راوى حديث، فضيل بن يسار(رحمه الله)، با شگفتى از امام مىپرسد: سرّ اين مطلب چيست كه امام عصر(عليه السلام) رنج و اذيتى بى نظير مىبيند؟! امام صادق(عليه السلام) مىفرمايد: سرّش اين است كه پيامبر با مردمى جاهل
1. نعمانى، الغيبه، ص 96؛ حرّ عاملى، اثبات الهداة، ج 3، ص 544؛ سيدهاشم بحرانى، حلية الأبرار، ج 2، ص 630: علامه مجلسى، بحارالأنوار، ج 52، ص 362، ح 131ـ133.
مواجه بود كه سنگ، صخره و چوبهاى تراشيده را مىپرستيدند. اثبات نادرستى عقيده و عمل چنين مردمى كار چندان مشكلى نيست؛ البتّه پيامبر از جهالت و تعصّبهاى كوركورانه بت پرستان زمان خويش خيلى رنج مىكشيد؛ ولى در مقام بحث و استدلال مشكلى نداشت. هنگامى كه امام زمان(عليه السلام) تشريف مىآورد، نه با بت پرستان جاهل كه با عالم نمايانى روبه رو مىشود كه قرآن را تأويل مىكنند. اين، همان حربهاى است كه با آن به جنگ امام زمان(عليه السلام) مىروند. وقتى امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف تشريف مىآورند، با مردمى مواجه مىشوند كه همگى آنها قرآن را تأويل مىكنند. تعبيرى بس عجيب است: كُلُّهُمَ يَتأوَّلُ عَلَيهِ كِتابَ اللّهِ وَ يَحتَجُّ عَليهِ بِه؛ تمام ايشان، كتاب خدا را تأويل مىبرند و با تأويل خويش بر حضرت احتجاج مىكنند. تفسير هرمونوتيك متون دينى و قرائتهاى گوناگون از دين، آن چنان رواج مىيابد كه همه مردم مىپذيرند و قرائت جديدى از قرآن و دين ارائه مىكنند. ايشان با امام زمان(عليه السلام) به مجادله برمى خيزند و مىگويند: تو قرآن را درست نمى فهمى. ما درست مىفهميم. آن معنايى كه تو مىگويى، قرائت قديم است و با قرائت ما فرق دارد. آن چه تو از قرآن عرضه مىكنى، قرائت قديم است كه به درد هزار و چهار صد سال پيش مىخورده است. امروز بايد قرائت جديدى از دين عرضه كرد تا خوشايند مردم دنيا واقع شود. هرچه امام زمان(عليه السلام) بفرمايد مگر قرآن نفرموده است: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ؛(1) و مگر نه آن است كه به فرموده پيامبر خاتم(صلى الله عليه وآله)، من ولىّ امر شمايم و اطاعتم بر شما واجب است، مىگويند: اين برداشت شما از آيه است. برداشت ما از اين آيه، چيز ديگرى است. هرچه حضرت بفرمايد كه من امام ناطقم؛ من مفسّر قرآنم و آن چه من مىگويم، حقيقت قرآن است، در مقابل مىگويند: اين قرائت، از آن تو است و قرائت ما چيز ديگرى است. از كجا معلوم كه قرائت قديم تو درست، و قرائت جديد ما نادرست باشد؟! ديگر اين گونه قرائتها كهنه شده است و مورد پسند واقع نمى شود. ما از قرآن، قرائتها و برداشتهاى نوى داريم كه بيشتر مردم جهان آن را مىپسندند.
1. نساء (4): 59.
نمى گويند ما خدا را قبول نداريم تا امام زمان(عليه السلام) برايشان دليل بياورد و خدا را اثبات كند. نمى گويند ما پيامبر را قبول نداريم تا دليل بياورد كه محمّد بن عبداللّه(صلى الله عليه وآله) پيامبر بر حقّى بود كه از طرف خداوند بر انگيخته شده بود. نمىگويند قرآن، كلام خدا نيست تا دليل بياورد قرآن از طرف خدا است؛ بلكه مىگويند: قرآن كلام خدا است؛ امّا ما فقط تأويل و قرائت خويش را قبول مىكنيم و بس. امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف با اين مسلمان نُمايان چگونه برخورد كند؟! اگر هزار دليل بياورد كه دست دزد را بايد بريد: وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما؛(1) دست مرد و زنِ سارق را قطع كنيد، مىگويند منظور آيه اين است كه اگر هيچ راهى براى جلوگيرى از دزدى وجود نداشت، آن گاه دست دزد را بايد بريد اين آيه در مقام بيان ابراز است و اگر با ابراز بهترى چون زندانى كردن بتوان جلو دزدى را گرفت، نبايد به خشونت و قطع دست متوسّل شد.
اگر بگويد: قرآن درباره مرد و زن زناكار مىفرمايد: الزّانِيَةُ وَ الزّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِد مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَة وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللّهِ.(2) زن و مرد زناكار را پيش چشم مردم صد تازيانه بزنيد! مبادا تحت تأثير عواطف، از اجراى احكام دين خدا خوددارى كنيد! مبادا بگوييد بيچارهها جوانند و آبرويشان مىريزد! آبروى دو جوان ريخته شود بهتر است يا آن كه تمام شهر به لجن كشانده شود؟! روشنفكران دينى در مقابل خواهند گفت: اين قرائت شما است. اين قرائت، بوى خشونت مىدهد و ويژه خشونت طلبان است. اسلام، دين رأفت و مهربانى است و هيچگاه اجازه نمى دهد آبروى دو جوان به سبب يك اشتباه ريخته شود. اگر پرسيده شود كه به جاى اجراى اين احكام اسلامى چه بايد كرد؟ مىگويند: نبايد چيزى را بر مردم تحميل كرد. بايد به پسند و خواست مردم گردن نهيم! اگر گفته شود: پيام قرآن، خدامحورى است، نه مردممحورى، مىگويند: اين فهم و قرائت شما است؛ ما به گونه ديگرى مىفهميم.
با وجود اينان، امام زمان(عليه السلام) چقدر بايد خون دل بخورد؟! اگر بخواهد شمشير بكشد،
1. مائده (5): 38.
2. نور (24)، 2.
بى درنگ خواهند گفت: خشونت از هر كسى كه باشد محكوم است. تعصّب را كنار بگذاريد و به بحث و گفتوگوى منطقى روى بياوريد! امام زمان(عليه السلام) با چنين مردمى با چه زبانى بحث كند تا ثابت شود اينان جاهلند و در اشتباه يا غرض ورزند و بيمار؟! رنج چنين امامى بيشتر است؛ زيرا كه با كسانى روبه رو است كه فقط خواستههاى نفسانى خويش را به نام دين قبول مىكنند، و پيامبر با كسانى مواجه است كه آن چه را خود ساختهاند، به خدايى مىپرستند.
كتابنامه
1. قرآن كريم
2. طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج.
3. حرّ عاملى، اثبات الهداه.
4. مجلسى، محمّدتقى، بحارالانوار.
5. صفار قمى، محمّد بن حسن، بصائر الدرجات.
6. متّقى الهندى، البرهان على علامات مهدى آخر الزّمان(عليه السلام).
7. بحرانى، سيدهاشم، تبصرة الولىّ ممّن رأى القائم المهدى(عليه السلام).
8. امام حسن عسكرى(عليه السلام)، تفسير إلى الامام العسكرى(عليه السلام).
9. طباطبايى، محمّد حسين، تفسير الميزان، ترجمه موسوى همدانى.
10. بحرانى، سيدهاشم، حلية الأبرار.
11. امام خمينى، چهل حديث.
12. امام خمينى، ديوان.
13. غروى اصفهانى، محمّد حسين، ديوان.
14.هاشم العميدى، سيد ثامر، در انتظار ققنوس (كاوشى در قلمرو موعودشناسى و مهدى باورى)، ترجمه و تحقيق: مهدى عليزاده.
15. ملكى تبريزى، ميرزا جواد آقا، رساله لقاء اللّه.
16. قيصرى، ميرداوود، شرح فصوص الحكم.
17. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه.
18. ترمذى، محمّد بن عيسى، صحيح ترمذى.
19. العاملى النباطى البياضى، الصراط المستقيم.
20. هيثمى، ابن حجر، الصواعق المحرقه فى الردّ على اهل البدع و الزندقه.
21. امام خمينى، صحيفه نور.
22. حلّى، ابن فهد، عدّة الدّاعى.
23. نعمانى، الغيبه.
24. كلينى، الكافى.
25. ابن قولويه، كامل الزّيارات.
26. قمى، شيخ عباس، كليات مفاتيح الجنان.
27. طبرسى، مجمع البيان.
28. طبرسى نورى، ميرزا حسين، نجم الثّاقب.
29. شبلنجى، مؤمن بن حسن، نورالأبصار فى مناقب آل النبى الأطهار.
30. قندوزى، ينابيع المودّة.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org