قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
صوت جلسه5.88 مگابایت

بسم الله الرحمن الرحيم

جستاري در ماهيت اسلامي‌سازي علوم1

الحمد لله رب العالمين والصلوة والسلام علي سيد الانبياء والمرسلين حبيب اله العالمين ابي‌القاسم محمد وعلي آله الطيبين الطاهرين المعصومين. اللهم کن لوليک الحجة بن الحسن صلواتک عليه وعلي آبائه في هذه ‌الساعة وفي کل ساعة ولياً وحافظاً وقائداً وناصراً ودليلاً وعيناً حتي تسکنه ارضک طوعاً وتمتعه فيها طويلاً.
انقلاب اسلامي ايران اگر مهم­ترين پديده در تاريخ اسلام و مسلمين نباشد، لااقل يکي از بزرگترين پديده‌هايي است که نقطه عطفي را در تاريخ اسلام رسم کرده است. آثار اين انقلاب روز به روز ظهور بيشتري خواهد يافت و هنوز زود است که پيش‌بيني کامل و نهايي از تأثيراتش در جهان داشته باشيم. ظهور ابتدايي انقلاب اسلامي يک تحول سياسي در کشور بود که رژيم شاهنشاهي را به تاريخ سپرد و رژيم اسلامي را بر اساس باورها و ارزش‌هاي ديني بنياد نهاد. اما اسلام فقط سياست نيست. عنصر اصلي اين انقلاب اسلاميت آن بود که اگر اين عنصر حذف مي­شد، هويت ديگري پيدا مي­کرد. رکن هويت اين انقلاب، اسلامي بودن آن است و اسلام از يک نظر مقوله­اي فرهنگي است، زيرا بر يک سلسله باورها و ارزش‌ها مبتني است و اساس فرهنگ هم همين دو چيز است.

تحول فرهنگي، نقطه شروع تحول همه­جانبه در انقلاب

مبدأ تحول همه جانبه در اين انقلاب، به گونه­اي که تمام ابعادش را در بر بگيرد، طبعاً تحول در فرهنگ به معناي عام آن است که ريشه‌اش باورها و ارزشها است. پس از آن، نوبت به نهادهاي ديگري مي­رسد که بر اساس اين باورها و ارزش‌ها شکل مي‌گيرند.
در ميان نهادهاي جامعه، دانشگاه به معناي عام آن که شامل حوزه‌هاي علميه هم مي­شود فرهنگ ساز است يا تأثير بيشتري در فرهنگ‌سازي دارد. پس، براي اين‌که انقلاب اسلامي، به تمام معنا اسلامي باشد، بايد همه ابعادش اسلامي شود و براي اين‌که همه ابعادش اسلامي شود بايد فرهنگش اسلامي باشد، يعني باورها و ارزش‌هاي مردم بر اساس اسلام شکل بگيرد.

تاريخچه مطرح شدن بحث اسلامي­سازي علوم در ايران

به همين دليل از همان اوايل، مسأله انقلاب فرهنگي مطرح شد و به دستور حضرت امام (ره) ستاد انقلاب فرهنگي تشکيل گرديد؛ ستادي که بعدا به شوراي عالي انقلاب فرهنگي مبدل گشت. با تشکيل ستاد انقلاب فرهنگي، اين مسائل به طور کلي و بعضي مسائلي که احتياج به تصميم­گيري‌هاي صحيح داشت، در ستاد مطرح مي‌شد. يکي از مسائلي که در اين ستاد مطرح و تصويب شد، تصميم­گيري براي اسلامي شدن دانشگاه­هاي کشور بود. به همين دليل، واژه اسلامي شدن دانشگاه‌ها مطرح شد و کساني در طول مدت تعطيلي دانشگاه‌ها سعي کردند مقدماتي فراهم کنند که با افتتاح دانشگاه، قدم‌هاي اوليه براي اسلامي کردن آن برداشته شود.

ابهام معنايي اسلامي­سازي علوم و دانشگاه­ها

با اين حال، اسلامي کردن دانشگاه‌ها ابهام داشت. اسلامي شدن دانشگاه به چه معنا است؟ برخي با سادگيِ ناآگاهانه يا متعمدانه گفتند که اسلامي کردن دانشگاه به معناي ساختن مسجد، برگزاري نماز جماعت و مراسم عزاداري، و اموري از اين قبيل در دانشگاه است. چنين کارهايي کما بيش صورت گرفت و انجمن‌هاي اسلامي که در دانشگاه تشکيل مي‌شد، اين کارها را به عهده مي­گرفت، اما کساني که به مسائل آگاه بودند و نيازهاي جامعه را درک مي‌کردند، مي‌دانستند که اينگونه اقدامات جنبه‌ صوري و شکلي دارد. منظور از اسلامي شدن دانشگاه اين است که آموزه‌هاي دانشگاه و تربيت‌هاي دانشگاهي بر اساس باورها و ارزش‌هاي اسلامي باشد. به هر حال، اينگونه بود که درباره تفسير اسلامي کردن دانشگاه‌ها بحث‌هايي صورت گرفت و بالاخره بر اساس سياست‌گذاري ستاد انقلاب فرهنگي در آن زمان که شش عضو داشت، قرار شد تحولاتي در دانشگاه‌ها پديد بيايد که متأسفانه سرعت کامل پيدا نکرد و احياناً در بعضي از برهه‌ها شتاب منفي داشت.

آسيب­شناسي روند اسلامي­سازي علوم و دانشگاه­هاي کشور

در مقام علت­يابي بايد در اين زمينه آسيب‌شناسي شود که چرا حرکت‌هايي که از اول انقلاب براي اسلامي کردن دانشگاه‌ها شروع شده بود پيشرفتي نداشت و دوام پيدا نکرد؟

اسلامي­سازي، کاري بسيار بزرگ و گسترده

يکي از عللي که خيلي منصفانه و براي همه قابل قبول است، اين است که اسلامي­سازي دانشگاه­ها کاري بسيار عظيم بود. انقلاب فرهنگي به مراتب سخت‌تر از انقلاب سياسي است. کار فرهنگي اصولاً کار يک روز و دو روز نيست. مسئولين اجرايي مي­دانند که عوض کردن برنامه‌هاي درسي يک دانشکده و تغيير مواد درسي، استاد، شرايط آموزشي، برنامه‌هاي کمک آموزشي، و .. چقدر وقت، نيرو و بودجه مي‌طلبد، چه رسد به اينکه اين تحول بخواهد در کل دانشگاه‌هاي کشور صورت پذيرد. اينکه چه کتاب‌هايي تدريس شود، چند کتاب مورد نياز است، چند استاد وجود دارد که اين کتابها را تدريس کنند، خود اين استادها چه تحول فکري بايد پيدا کنند، چگونه اين تحول پيدا شود، و ... مسائلي نيست که در مدت يک روز و دو روز يا يک سال و دو سال حل شود.
به هر حال، اسلامي­سازي دانشگاه­ها کاري بسيار دشوار، پر هزينه، و نيازمند به زمان‌ است. اين کار به اشخاص پرحوصله، صبور، آگاه، و قادر بر تحمل سختي‌ها نياز دارد تا با برنامه‌ريزي و مديريت اجرايي صحيح به سامان برسد.

هشت سال دفاع مقدس

علت ديگر که کما بيش براي همه قابل قبول است، مصادف شدن اين جريانات با دفاع مقدس است که هشت سال وقت و توان دست‌اندرکاران را به خود مشغول کرد، به گونه­اي که حتي دانشگاهيان هم داوطلبانه در جبهه‌ها حضور پيدا مي‌کردند و گاهي مدت‌ها کلاس‌هاي دانشگاه تعطيل مي‌شد. شهداي زيادي از حوزه و دانشگاه‌ها و نهادهاي ديگر تقديم انقلاب شد تا اين‌که دفاع مقدس به نفع اسلام خاتمه يافت.
پيگيري يک پروسه‌ پرهزينه، و نيازمند نيروي انساني فراوان و مديران برنامه‌ريز که صبر و حوصله داشته باشند، با چنين شرايطي مناسب نبود. به همين دليل، اين جريان تقريباً در دوران دفاع مقدس رو به افول رفت. در اين دوران هر چند حرکت‌هايي خيلي کُند انجام مي‌گرفت، ولي انتظار زيادي از آن نبود. علاوه بر آنچه ذکر شد، علل ديگري نيز وجود دارد. اجمالاً وقتي مسائل سياسي بر مسائل فرهنگي سايه مي‌افکند، کارها را دشوار مي‌کند.
در خلال سه دهه گذشته و اين چند سال از دهه چهارم کسي که دلسوزانه در مراحل مختلف بر اين مسأله تأکيد کرده و هشدار و رهنمود داده است، مقام معظم رهبري ايده الله تعالي است. ايشان از طرفي درباره تهاجم و شبيخون فرهنگي هشدار داده­اند و از طرف ديگر بارها راجع به نهضت نرم‌افزاري، توليد علم و ... مطالبي فرموده‌اند که بعضي از آن‌ها عام بود و شامل همه حرکت‌هاي علمي در دانشگاه‌ها مي‌شد، و بعضي به خصوص مربوط به مسائل فرهنگي، ديني و بينش جهاني بود. آنچه مربوط به شاخه‌هاي علمي خالص بود، به دلايلي به نتايج خيلي خوبي رسيد؛ امروز شاهد پيشرفت دانشمندان جوان در رشته‌هاي مختلف علمي هستيم که باعث افتخار کشور ما، و بلکه افتخار جهان اسلام است. حرکت رو به جلو در زمينه‌هاي علوم طبيعي و تجربي، به خصوص آنچه نتايج عيني و عملي به بار مي‌آورد و قابل ارائه در صحنه بين‌المللي است، نتايج خوبي بخشيد، اما اين حرکت، در زمينه علوم انساني به دلايل مختلف بسيار با کُندي پيش رفته است. تا اينکه امروز -خدا را شکر- کساني احساس مسؤوليت کردند و به نداي مقام معظم رهبري لبيک گفتند و حرکتي را شروع کردند که اميدواريم آغاز يک حرکت پربرکت، خداپسند، و سعادت‌آفرين باشد.

برداشت­هاي مختلف از مسأله اسلامي­سازي علوم و دانشگاه­ها

از همان روزهاي آغازين مطرح شدن مسأله اسلامي کردن دانشگاه‌ها و به دنبال آن، اسلامي کردن علوم، برداشت‌هاي متناقضي از اينگونه تعابير مي‌شد.

تغيير روش تحقيق علوم

بعضي فکر مي‌کردند که منظور از اسلامي کردن علوم، تغيير دادن روش تحقيق آنها است. معمولاً روش علوم -به خصوص علوم تجربي- روش تجربي است. اين روش همراه با افت و خيز و آزمون و خطا است. گاهي طرح يا نظريه‌اي مطرح شده و بعدا رد مي‌شود. زماني هم ممکن است نظرياتي رواج نسبتاً عام پيدا ‌کنند و در دانشگاه‌ها و کشورهاي مختلف دنيا مورد قبول واقع ‌شود. اين روش در متدولوژي براي علوم تجربي تعريف شده است و ماهيت اين علوم هم کما بيش همين را اقتضاء مي‌کند.
برخي تصور مي‌کردند که منظور از اسلامي­سازي دانشگاه‌ها، تغيير متد تحقيق است، يعني مثلا به جاي تجربه و تحقيق در آزمايشگاه، به قرآن و حديث مراجعه کنيم تا بدانيم درباره اين مطالب چه وارد شده است و ما نيز همان‌ها را مطرح کنيم، مخصوصا در علوم انساني که ارتباط زيادي با مسائل ديني داشته و احياناً بعضي از نظريات علوم انساني با نظريات ديني اصطکاک زيادي دارند. اين افراد معتقد بودند که بايد روش تجربي را حذف کرده و به جاي آن از روش علوم نقلي و به قول ما طلبه‌ها از روش فقاهتي استفاده کنيم. اين تصور بسيار خامي بود.

تهذيب علوم و جايگزيني نظريات اسلامي

در مقابل، برخي که اين کار را نامعقول مي­دانستند، اسلامي­سازي علوم را به گونه­اي ديگر تفسير کردند، زيرا نمي‌توان مسائل همه علوم را با آيات و اخبار و دليل تعبدي جواب داد. بسياري از مسائل و شايد اکثر مسائل علوم، در آيات و روايات مطرح نشده و از اين رو، پاسخي به آنها داده نشده است. پس، چگونه مي‌توان فقط به آيات و روايات اکتفا کرد؟ آنها گفتند منظور از اسلامي کردن علوم اين است که علوم به نحوي تبيين و تدريس شوند که تضادي با اسلام نداشته باشند. آن دسته از علومي که اصلاً اصطکاکي با اسلام ندارند و موضوع آنها به مسائل اسلامي ربطي ندارد به حال خود باقي بمانند، اما مواردي که با نظريات اسلامي اصطکاک پيدا مي­کند و احياناً در آنها نظريات مخالف اسلام مطرح مي‌شود، حذف شده و به جاي آن نظريات اسلامي تبيين شود.
اين نظريه ميان دانشگاهيان طرفداران بيشتري پيدا کرد و يکي از مؤسسه­ها بنا به تأييد شوراي انقلاب فرهنگي عهده دار شد که کتاب‌هاي دانشگاهي را در اختيار فضلاي متدين قرار دهد تا آنها بعد از مطالعه، نقص‌ها و موارد متضاد با نظريات اسلامي را مشخص کنند تا به گونه­اي اصلاح يا حذف شوند و يا نظريه‌اي جايگزين در مقابل آنها بيان شود. چندين سال زمان، بودجه و نيرو براي پرداختن به اين امور صرف شد و عده زيادي از طلاب حوزه هم مشغول همين کارها بودند، البته فعاليت آنها در راستاي همان جمع‌آوري اشکالات پس از مطالعه کتاب­هاي دانشگاهي بود و کار به نقد و بررسي نکشيد و همان هفت-هشت سال کافي بود که به همين امور پرداخته شود. اين کار هم نه به جايي مي‌رسيد و نه روش معقولي براي اسلامي­سازي دانشگاه­ها به شمار مي­رفت.
اشکال ديگري که عمدتاً مطرح بود و ظاهر مقبولي داشت اين بود که علوم در اثر زحمات ميليون‌ها انسان در طول قرن‌ها -زحمات فکري، آزمايشگاهي، کتابخانه‌اي و ...- و با متدها و اصول‌هاي مختلف تحقيق، شکل گرفته و نتايجي براي زندگي بشر به بار آورده است. بر اساس اين علوم، تمدن‌هايي به وجود آمده و مشکلاتي از جامعه حل شده است. اگر علوم پزشکي نبود، بيمارها از بي‌دارويي و بي‌درماني تلف مي‌شدند. پس، چگونه مي­توان بر همه علوم خط بطلان کشيد و طب اسلامي را جستجو کرد؟ چند روايت پيدا مي‌شود که راجع به طب اسلامي، و درباره دردها و امراض صحبت کرده باشد؟ چگونه بايد از اين روايات استفاده کرد؟ سند و دلالتش چگونه است؟ آيا مختص اقليم خاصي است يا خير؟ و .... علاوه بر اين، تعداد محدودي از مسائل را مي‌توان به اين صورت پاسخ داد. آيا مي­توان همه تحقيقاتي را که انسانهاي عالم در طول قرنها و با زحمت کسب کرده­اند، کنار گذاشت و از اول قصد تأسيس علم اسلامي داشت؟ پاسخ به اين اشکال خوش‌ظاهر آسان نبود. البته کساني که دست‌اندرکار اين مسائل بودند و مشهور شده بودند، نه تعدادشان آنقدر بود که همه‌جا حضور پيدا کنند و معناي اصلي کلمه را بيان بکنند، و نه امکانات لازم برايشان فراهم بود، ‌اي کاش کارشکني نبود.

اسلامي­سازي، شعاري سياسي

هنوز هم بعد از سي و چند سال، معناي اسلامي کردن علوم براي بسياري از دانشگاهيان مخلص، بي‌غرض و دلسوز روشن نيست. واقعاً کساني که هيچ غرضي ندارند و نه تنها دشمني با انقلاب و اسلام ندارند، بلکه بعضي از آنها به اسلام علاقه دارند و پايبند به احکام اسلامي هستند، خيال مي‌کنند اسلامي­سازي علوم شعار سياسي است که در زماني مطرح شده و اکنون با مشکلاتي مواجه است.

معناي صحيح اسلامي­سازي علوم

حال، اسلامي کردن علوم به چه معنا است؟ بخشي از علوم انساني موجود به طور صريح بر يک سلسله اصول موضوعه‌اي مبتني هستند که از فلسفه‌هاي غير اسلامي گرفته شده­اند. مقام معظم رهبري بر اين مطلب تأکيد کرده­اند و اشاره فرموده­اند که علوم انساني موجود در دانشگاه‌ها بر مباني ماترياليستي مبتني است. اين سخن بايد تبيين شود. آيا منظور اين است که مدرسان اين علوم، ماترياليست و منکر خدا هستند؟ يا منظور چيز ديگري است؟ نمونه‌هاي بارز آن را مي­توان در روان‌شناسي و جامعه‌شناسي با گرايش‌هاي مختلفي که دارند ملاحظه کرد. در روان‌شناسي، روان انسان مساوي با فعل و انفعالات مغز و سلسله اعصاب دانسته مي­شود. اگر کارشناسي در برنامه تلويزيوني جمهوري اسلامي روان و پديده­هاي رواني را چيزي جز تحولات مغز نمي­داند، به دليل تأثيري است که در دوره­هاي مختلف تحصيلي از رشته روان­شناسي پذيرفته است، هرچند غرضي هم از اين سخن ندارد و منکر خدا و دين هم نيست.

نقد کلي علوم موجود

يکي از کارهايي که در زمينه اسلامي‌سازي علوم بايد انجام شود، نقدي کلي بر مباني علوم است. علوم در مقام اثبات مسائلشان در هر حدي -هرچند در حد ظني، تأييدپذير، ابطال‌پذير يا ...- بر اصولي مبتني هستند که ناآگاهانه يا آگاهانه پذيرفته­اند. مثلاً سخن استادي که در کلاس دانشگاه، روح را همان فعل و انفعالات مغز معرفي مي­کند و ادعا مي­کند که غير از آن چيزي وجود ندارد، بر اساس متدي که خودش در علوم معتبر مي‌داند، نادرست است، زيرا بر آن اساس، مسأله­اي علمي است که قابل آزمايش حسي بوده و با دليل تجربي در آزمايشگاه قابل اثبات و قابل ارائه به ديگران باشد. آيا مي­توان در آزمايشگاه ثابت کرد که غير از بدن چيزي نيست و روح وجود ندارد؟ آيا حس درک مي‌کند که روح نيست؟ پس، اين اصل را از کجا پذيرفته‌ايد؟ پذيرش اين اصل، هيچ دليلي ندارد. اين استدلال درست نيست که تنها راه تحقيق، تجربه آزمايشگاهي است و از آنجا که تجربه چيزي را نشان نمي‌دهد پس روح هم وجود ندارد. نهايت چيزي که اين استدلال مي­رساند اين است که شما از اين طريق نيافته­ايد، نه اينکه اصلا وجود ندارد. همين مطلب در سطح بالاتري نسبت به خدا هم مطرح مي‌شود.
در کتاب‌هايي که در دانشگاه‌هاي کشور و در دوران جمهوري اسلامي نوشته شده است، دو نظريه درباره پيدايش جهان مطرح است؛ يک نظريه علمي و يک نظريه‌اي که فهمش آسان‌تر و قابل قبول‌تر است. جهان از ديدگاه علمي از آغاز، توده­اي متراکم بود که ناگهان منفجر شد. اين تئوري در کيهان‌شناسي معروف است و تقريباً همه دانشگاه‌هاي عالم آن را تدريس مي‌کنند. بر اساس اين تئوري، کيهان‌ها و منظومه‌ها –از جمله منظومه شمسي- در اثر اين انفجار پيدا شد. احتمالا ميليون‌ها سال و شايد ميلياردها سال بعد، امکان پيدايش اولين سلول زنده در زمين بصورت اتفاقي فراهم شد. اين سلول پس از گذشتن ميليون‌ها سال ديگر، سير تحولي خودش را در طول ساليان سال طي کرد و به موجودي مانند گياه و سپس از حيواني به حيوان ديگر تبديل شد تا اينکه يک وقت هم، بوزينه‌اي بصورت اتفاقي به انسان تبديل شد. آيا اين طرح علمي است؟ اين طرح بر چه مقدماتي استوار است؟ آيا تجربه شده يا در آزمايشگاه به اثبات رسيده است؟ مگر آزمايشگاه مي‌تواند اثبات کند که ابتداي عالم چگونه بوده است؟ کدام علم تجربي مي‌تواند آن را اثبات کند؟ دانشمندان منصف مي‌گويند اين مطلب علمي نيست، بلکه فرضيه­اي قابل تأييد است، زيرا گاهي يک انفجار بي­علت در جايي رخ مي­دهد. معناي اين سخن، پذيرش اصلِ پيدايشِ تصادفي و بدون علتِ يک پديده است. اين اصل را از کجا آورده­ايد؟ اينکه هيچ معلولي بدون علت نيست قانوني فلسفي است، در حالي که شما مدعي پيدايش اتفاقي پديده­ها هستيد، يعني يک معلول مي­تواند بدون‌علت پيدا شود. تمام کيهان­شناسي غربي مبتني بر اين فرضيه است؛ فرضيه‌اي که نه تنها هيچ دليلي ندارد، بلکه دليل عقلي بر خلافش اقامه مي­شود. اگر قبول نداريد، مي­توانيم بحث فلسفي کنيم تا روشن شود که علت و معلول چيست؟ آيا پيدايش معلول بدون علت امکان دارد يا خير؟ آيا ممکن است که پديده‌هاي شناخته شده اين جهان، معلول نباشند؟ پس، بايد بينشي فرا علمي داشته باشيم تا بتوانيم مسائل آن را حل کنيم، يعني مسائل فلسفي علوم تجربي بايد در فلسفه اثبات شود.

ضرورت اثبات و تبيين مباني صحيح علوم

پس، علوم بايد داراي مبناي درست و پايه اساسي باشند، يعني همانگونه که در منطق گفته شده است اثبات قضاياي علوم -که هر گزاره از حداقل يک موضوع و محمول تشکيل شده است- نيازمند برهاني است که از بديهيات يا منتهي به بديهيات تشکيل شده است و براي اثبات هر مسأله­اي، حکم اصول موضوعه يا اصول متعارفه را دارند.
در نتيجه، بدون تبيين اصول موضوعه يک علم يا بدون پذيرش اصول موضوعه­اي که در جاي ديگر تبيين شده است نمي­توان چيزي را ادعا کرد که آن علوم نفي مي‌کنند و هيچ دليلي هم براي آن وجود ندارد. ملاک علمي بودن چيست؟ آنچه ذکر شد، نقدي کلي نسبت به روش­شناسي همه علوم انساني است. همه علوم براي اثبات مسائلشان به اصولي نياز دارند که يا بديهي و از اصول متعارفه­اند، يا از اصول موضوعه­اي هستند که قبلاً در علم ديگر و نهايتاً در فلسفه اثبات شده­اند.

اهميت معرفت­شناسي در اثبات مباني علوم

برخي که موضع‌گيري‌هاي متضاد و تندي دارند مي‌گويند سخنان شما بر اساس منطق قديم است و اصولاً حساب علم از ايدئولوژي جدا است؛ سخن از خدا، پيغمبر، روح، معجزه، و اصلا کل دين از قبيل ايدئولوژي است و علمي به شمار نمي­رود. اين گونه امور همانند رنگ­ها و بوها سليقه‌اي است که هر کسي چيزي را مي­پسندد و سؤال از چرايي آن معنا ندارد. بر اساس اين ديدگاه، يکي قول به وجود خدا و ديگري قول به عدم وجود خدا را مي­پسندد که در هر حال، هيچکدام از آن دو علمي نيست. در دانشگاه فقط بحث­هاي علمي مطرح مي­شود و بحث علمي هم فقط با تجربه قابل اثبات است. اين در حالي است که مسائل دين فراتر از تجربه است و اصلاً از فلسفه هم خارج‌ است. همانگونه که مي‌دانيد جامعه‌شناسان، مرتبه دين را قبل از فلسفه و همراه و همطراز با سحر و جادو و اساطير مي‌دانند. اکنون پس از سپري شدن مرتبه اساطير، سحر و جادو، و فلسفه، نوبت به علم رسيده است و فقط بايد به علم اتکا کرد.
براي نقد و بررسي اين ادعا بايد از بحث معرفت‌شناسي آغاز کرد، زيرا در صورتي که مسائلي مانند اقسام معرفت­هاي انسان، راههاي دستيابي به آنها، دليل اعتبار و راههاي اثبات اعتبارشان حل نشود، نوبت به اثبات اصول موضوعه علوم نمي­رسد، چه رسد به اين‌که بر اساس آن اصول موضوعه، مسائل علمي حل شود. چند قدم جلوتر از حل مسائل علمي بايد تحقيق شود که اصلاً معرفت‌شناسي چيست؟ و آيا معرفت يقيني امکان­پذير است يا خير؟ در حالي که اين بحث­ها صورت نگرفته است و اگر هم گوشه و کنار کساني چنين بحثهايي را مطرح کرده­اند، به راه‌هاي انحرافي رفته­اند. ما به عنوان يک فعاليت آکادميک، نه فعاليت ايدئولوژيک، نه از روي تعصب به اسلام، نه از روي تحقق بخشيدن به شعارهاي انقلاب، بلکه اصلاً به عنوان يک کار علمي محض، مي‌خواهيم از چيستي معرفت بحث کنيم. چرا اين بحث را مطرح نمي‌کنيم؟
ادعاي فوق بدون مطرح کردن معرفت‌شناسي به شکلي صحيح، ادعايي بي‌ريشه‌ است: «كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ»2. بهترين حرفهايي که شما با تجربه اثبات مي‌کنيد از نظر علمي و معرفت‌شناختي ريشه ندارد.

لزوم ابتناي علوم بر مباني معرفت­شناختي، هستي­شناختي و انسان­شناختي درست

ادعاي ما اين است که مي‌توان منظومه‌اي از علوم و معارف را ارائه داد که منطقي‌ترين بحث‌ها در آن مطرح شده و به اثبات رسيده باشد، يعني از اساسي‌ترين و بنيادي‌ترين نقطه‌ها –معرفت­شناسي- شروع شود و به دنبال آن، هستي‌شناسي، انسان‌شناسي، و علوم انساني مطرح شود. بايد با معرفت‌شناسي، هستي‌شناسي –فلسفه- و انسان‌شناسيِ صحيح وارد بحث­هاي علمي شد؛ اين‌که چگونه بايد با فلان پديده انساني برخورد کرد و چگونه بايد آن­را معالجه کرد؟ فلان چيز خوب است يا بد؟ سعادت است يا شقاوت؟ شناخت انسان و ساحت‌هاي وجودي‌اش نقش مهمي در بحث­ها دارد. آيا علم اين است که به بررسي همين بدن حيواني انسان بپردازد و وجود روح و ساحت‌هاي ديگري را که مربوط به روح انسان مي‌شود و جنبه فيزيکي ندارد انکار کند و بگويد اينها ايدئولوژي و سليقه‌اي است؟
مي­توان از نقطه‌اي شروع کرد که ريشه‌اي‌ترين مسائل حل شود و به لحاظ منطقي بايد همين کار را انجام داد تا بر اساسش مسائل منطقي پله پله پيش برود تا به شناخت حقيقت انسان برسد. آن وقت بايد بررسي کرد که روح در انسان چه موقعيتي دارد و پديده‌هاي روحي چگونه است؟، کدام را بايد تقويت و کدام را بايد تضعيف کرد؟، احساسات و عواطف را چگونه بايد کنترل کرد و چگونه بايد به کار گرفت؟، و ... نمي‌توان بدون دليل با مشاهده عکس­العمل­هايي از مغز، روح را همان خواص مغز دانست. چه بسا عکس‌العمل‌ها انفعال باشند نه فعاليت، يعني ممکن است فعاليت از روح باشد و اثرش در مغز ظاهر شود. پس، شما از کجا آغاز فعاليت را از مغز مي­دانيد؟ در هنگام ترس، ابتدا مغز انسان متأثر مي‌شود ورنگش مي‌پرد و بعد از آن مي‌ترسد يا اول مي‌ترسد و بعد از آن رنگش مي‌پرد؟ تجربه نمي­تواند آن را به خوبي نشان دهد، بلکه با دقت معلوم مي­شود که تأثرات بدني انسان، تابع تأثرات روحي او است. البته عکس اين مطلب هم هست و در مواردي روح در بدن اثر دارد. مسائل سايکوماتيک قابل انکار نيست. بنابراين، هم روح در بدن اثر دارد، هم بدن در روح. روح موجودي است که خواص، آثار، و فعاليت خودش را دارد. چگونه مي­توان اين حقايق را انکار کرد و کار روان‌شناسي را فقط بررسي رفتارهاي ظاهري و قابل آزمايش انسان دانست؟ آيا مي­توان به بهانه نفهميدن چيستي روح و خواص آن، صورت مسأله يا بخشي از صورت مسأله را پاک کرد و به طور کلي منکر روح شد؟ آيا مي­توان چنين کاري را علم دانست؟ اين کار، روح کنجکاو و حقيقت‌جوي انسان را سيراب نمي‌کند.
منظور از اسلامي‌سازي علوم اين است که در مرحله اول، مباني علوم، اثبات شده و علوم بر اساس مباني صحيح تبيين شوند تا پس از آن، ارتباط مسائل علوم با مباني آن­ها روشن شود. مباني صحيح، اصولي هستند که با قرآن موافقند، يعني عقل و نقل در اينجا با هم توافق کامل دارند. بعد از آنکه در معرفت‌شناسي جايگاه مهم عقل تبيين شد و معلوم شد که همه چيز در معرفت‌هاي حسي خلاصه نمي‌شود، چنين اصول و مطالبي را بايد اثبات کرد. پس، يک مرحله از اسلامي کردن علوم اين است که مباني آنها را اثبات کنيم و آنها را به مباني صحيح خودشان برگردانيم. آن مباني خواه ناخواه اسلامي خواهند بود. ما ادعا نمي‌کنيم، بلکه وقتي مي‌گوييم اسلامي است، بحث کرده­ايم و مي­توانيم آن را براي شما اثبات کنيم تا به اين نتيجه برسيم که آن مباني همان است که اسلام و -به فرمايش مقام معظم رهبري- قرآن مي‌گويد. وجود روحي را که بتواند مستقل از بدن باقي بماند بايد پذيرفت. وجود روح، اساس همه اعتقادات به معاد و عوالم مافوق اين عالم جسماني است. انکار روح و پذيرش صِرف انفعالات مغزي به معناي دروغ دانستن معاد، وحي، عالم برزخ، قيامت، جبرئيل، و ... است. اينگونه امور با حس درک نمي‌شوند. ممکن است استادي توجه نداشته باشد و بدون غرض، همان چيزهايي را که ياد گرفته به دانشجو ارائه ‌دهد، ولي کساني مي‌بايست اين مباني را نقد کرده باشند. اين يک بخش از نقد علوم انساني رايج است. نقد کلي‌ اين است که اين علوم بر اصول موضوعه غير الهي و ماترياليستي مبتني است. در اين بخش بايد اثبات کرد که چنين اصول و مباني اشتباه است.

نقد دروني علوم موجود

بخش ديگر، نقد در همان چارچوب علوم و با متد مورد قبول آنها است. همانگونه که مي‌دانيد مثلا در روان­شناسي دست کم ده‌ها مکتب متخالف وجود دارد. حدود نيم قرن قبل، رفتارگرايي در روان‌شناسي مورد قبول همه دانشگاه‌هاي دنيا بود، ولي بعد از آن در خود آمريکا مکاتبي مانند کمال­گرايي و انسان­گرايي پيدا شد که اين مکتب را نقض کردند، حتي با بررسي نظريه‌هاي فرويد به اين نتيجه خواهيد رسيد که ناخودآگاه داراي اصول موضوعه‌اي ناسازگار با ماترياليسم است. منظور از اسلامي کردن علوم، يک کار تعبدي و تعصب‌آميز براي اثبات يک گرايش ايدئولوژيک يا کار سياسي نيست. اين کار، فعاليتي صد در صد علمي و جديد براي اصلاح علوم در دنيا است که همه عالم ريزه‌خوار خوان شما خواهند شد. اوايل انقلاب اگر چنين سخناني گفته مي­شد مورد استهزاء قرار مي­گرفت و تلقي ادعاي بسيار بزرگ و نشدني مي­شد. يکي از اساتيد دانشگاه در بحثي که پيرامون جريانات سياسي کشور با هم داشتيم مي­گفت غرب در ساحت علم با سرعت نور در حال پيشروي است و ما هر چه سرعت بگيريم باز هم تناسبي برقرار نمي­شود و ما هميشه ريزه‌خوار خوان غرب خواهيم بود، زيرا ابزارهاي علمي نزد آنها است و از آنها نتايج بهتري به دست مي­آورند. با پيشرفت­هاي روزافزون غرب هر قدر هم ما تلاش کنيم، باز هميشه عملاً دورتر مي‌شويم. به هر حال، وي که از انقلابيون بود صادقانه مي­گفت ما براي استفاده از تکنولوژي پيشرفته چاره‌اي جز سازش با آمريکا نداريم، وگر نه آنها مقداري از تکنولوژي خود را رايگان در اختيار ما قرار نخواهند داد. آن وقت جوابي به ايشان عرض کردم، ولي نتوانستم به ايشان عرض کنم که جوان‌هاي ما که غني‌سازي اورانيوم را به اينجا رساندند تکنولوژي را از کجا گرفتند و با کجا ساختند تا اينها را دريافت کنند؟

ضرورت تلاش، اخلاص، و ايمان به خداي حاضر در تمام عرصه­ها

ويژگي انقلاب ما همانگونه که از روز اول خدا براي ما ثابت کرد اين است که فوق اسباب عادي، نظام ديگري در کار است. خداوند متعال در جبهه‌ها به ما نشان داد که با دست خالي هم مي‌توان با پيشرفته‌ترين تکنولوژي نظامي دنيا مبارزه کرد، اما خيال کرديم مددهاي الهي مختص به جبهه است. حالا بايد بفهميم که خداي جبهه با خداي دانشگاه يکي است. اگر ما روحيه جوان‌هاي رزمنده در جبهه را پيدا کنيم، خداي جبهه مددهاي غيبي را در آزمايشگاه هم مي­رساند.
خداي بازار و اقتصاد هم با خداي جبهه يکي است. لزومي ندارد هميشه رباخوار باشيم تا بتوانيم بازار را اداره کنيم. اگر يک بار بازگرديم، با خدا آشتي کنيم، و دست از رباخواري برداريم، خدايي که در جبهه ما را با دست خالي پيروز کرد، اينجا نيز بدون ربا مي‌تواند ما را پيروز کند، اما هنوز باور نکرده‌ايم.
اميدوارم اين همايش نشانه اين باشد که جامعه ما به اين نضج رسيده که بفهمد بايد حرکتي کند و باور کند که مي‌تواند در عرصه علم و معرفت طرحي نو بيفکند که هم خداپسند باشد، هم عزت دنيا و آخرت را به دنبال داشته باشد. خدا سايه عزت مقام معظم رهبري را بر سر ما مستدام بدارد و السلام عليکم و رحمة الله.


1 . بيانات آيت‌الله مصباح در کنگره بين‌المللي علوم انساني اسلامي در تاريخ 31/2/1391.

2 . ابراهيم (14)، 26. «مانند درختى ناپاك است كه از روى زمين كنده شده و قرارى ندارد»

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org