قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
صوت جلسه5.88 مگابایت

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحيم

آن چه پيش‌رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت‌الله مصباح‌يزدي (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 17/03/91 ايراد فرموده‌اند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

مراقبه؛ سد راه شيطان

توجه به لذت گناه، مقدمه ارتکاب گناه

بحث ما به اين‌جا رسيد که يکي از راه‌هاي تسلط بر اراده و انجام کارهايي که مقتضاي ايمانِ ‌ماست زنده نگه داشتن و توجه به دانسته‌هايي است که منشأ خير هستند و يکي از راه‌کارهاي رسيدن به اين مقصود «تفکر» است. چند جلسه‌اي هم درباره موضوعات مناسب براي تفکر و فوايد آن سخن گفتيم. نکته‌اي که بسياري افراد از آن غافل‌اند اين است که همان‌‌گونه که تفکر درباره کار خير باعث تعلق اراده به کار خير مي‌شود به خصوص هنگامي‌که فوايدش در ذهن باشد و به آن‌ها توجه شود، تفکر درباره کار بد هم باعث کشيده شدن انسان به کار بد خواهد شد. اين نکته‌اي است که در روايات هم به آن اشاره شده است. اميرالمؤمنين عليه‌السلام مي‌فرمايند: کسي که درباره گناهان فکر مي‌کند اين افکار او را به گناه خواهد کشيد.1 بنابراين همان طور که ما بايد با تفکر درباره کارهاي خوب و فوايد آن‌ها فعاليتي ايجابي و مثبت انجام دهيم، هم‌چنين بايد درباره کارهاي بد و عواقب سوء آن‌ها هم فکر کنيم؛ اما اگر انسان به جاي تفکر درباره عواقب گناه، درباره لذت‌ها و راه‌هاي رسيدن به آن فکر کند اين افکار به تدريج او را به ارتکاب گناه مي‌رساند. چراکه آن‌چه اراده را تقويت کرده، آن را برمي‌انگيزاند و شوق را منبعث مي‌کند توجه به چيزي است که مطلوب است. اين مطلوب گاه عقلي است و گاه نفسي. اگر انسان صحنه‌اي لذت‌بخش ببيند، حتي اگر عمدا هم نگاه نکرده باشد، زمينه‌اي فراهم مي‌شود که شيطان او را وسوسه کند و مدام آن صورت را در ذهن او مجسم کند؛ بعد هم مرتب به او القا مي‌کند که آنچه ديدي چه قدر زيبا و لذت‌بخش است (زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَآءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ).2 يکي از کارهايي که در قرآن به شيطان نسبت داده شده و از کارهاي اصلي اوست «تزيين» است (زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ).3 کار شيطان هم مصداقي از مَثَل معروفي است که مي‌گويد: مرغ همسايه غاز است! هنگامي‌که چيزي در ذهن انسان لذت‌بخش به نظر برسد شيطان آن را چندين برابر تقويت مي‌کند. گويا خوبي‌هاي آن را زير ذره‌بين گذاشته، بزرگ جلوه مي‌دهد. اين کار همان حقيقتي است که در قرآن از آن ياد شده، مي‌فرمايد: الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ؛4 زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ؛ البته مادامي که انسان به اين وسوسه‌ها جامه عمل نپوشاند گناهي پاي او نمي‌نويسند، اما مشکل اين‌جاست که اگر انسان به اين وسوسه‌ها توجه کند شيطان به تدريج علاقه او را به گناه زياد مي‌کند.

تفاوت فقه و اخلاق

در اين‌جا مناسب است به تفاوتي که بين علم فقه و علم اخلاق وجود دارد اشاره‌اي داشته باشيم. در فقه گفته مي‌شود: غيبت کردن حرام است، نماز واجب است و.... در کتاب‌هاي اخلاق هم گفته مي‌شود: غيبت حرام است، نماز واجب است و ... . از اين رو اين سوال مطرح مي‌شود که مرز بين مسائل فقهي و مسائل اخلاقي چيست؟ يکي از وجوهي که براي اين امر مي‌توان تصور کرد اين است که موضوع فقه اعمال و افعال مکلف و بررسي عمل خارجي مکلف از اين جهت است که موضوع کدام يک از احکام پنج‌گانه حرمت، کراهت، وجوب، استحباب و مباح است. البته بعضي از فعاليت‌هاي ذهني هم مثل سوءظن در فقه مطرح مي‌شود، اما محل شبهه است که آيا اين‌گونه موارد در فقه جايي دارند يا خير؟ آن‌چه مسلم است اين است که در فقه در باره افعال خارجي مکلف بحث مي‌شود. نتيجه اين بحث هم اين است که کارهاي واجب و مستحب، ثواب و کارهاي حرام هم عقاب دارند. مکروهات هم موجب نقص ثواب و نوعي کدورت و زشتي مي‌شوند. اما براي انجام همه اين اعمال خارجي، مقدماتي در نفس ما وجود دارد که آن‌ها در حيطه مباحث فقهي قرار نمي‌گيرند. به عنوان نمونه همه ما شنيده‌ايم که «حب الدنيا رأس کل خطيئه؛ بازگشت همه گناهان به محبت دنياست»، اما در هيچ کتابي فقهي نوشته نمي‌شود: دوست داشتن دنيا حرام است. بنابراين اخلاق شامل حالات، ملکات و صفات روحي و قلبي مي‌شود و موضوع فقه عمل خارجي مکلف است.
در روايت آمده است: «الحسد ياکل الايمان کما ياکل النار الحطب؛5 حسد آن‌چنان‌كه آتش هيزم را مي‌خورد، ايمان را مي‌خورد و نابود مي‌کند.» آيا چنين چيزي با نگاهي به نامحرم قابل مقايسه است؟ اما چون عمل خارجي نيست جاي بحث آن در اخلاق است و در فقه از آن بحث نمي‌شود. اين بدان معنا نيست که مسائل اخلاقي ثواب و عقاب ندارد، بلکه نتايج اخلاق اموري است که از سنخ ثواب و عقاب افعال نيست. همان‌گونه که مسائل اخلاقي از افعال مکلف مهم‌تر است ثواب و عقاب آن‌ها هم مهم‌تر هستند. ثواب و عقاب اخلاقي هم‌سنخ خوب و بدهاي اخلاقي هستند، بدين معنا که حالاتي روحاني و نفساني‌اند و از اين سنخ‌اند که انسان از چشم محبوب خويش بيافتد. کساني که با هم رابطه عاطفي دارند اگر احساس کنند رفيق‌شان ديگر به آن‌ها اعتنايي ندارد اين بالاترين شکنجه براي آن‌هاست. بي‌اعتنايي محبوب گرچه کتک نيست، اما از هر کتکي بدتر است. هنگامي‌که خداوند مي‌خواهد بگويد کسي اوضاع بسيار بدي دارد مي‌فرمايد: «لاَ يَنظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛6 خداوند در روز قيامت به آن‌ها نگاه نمي‌کند.» اين نگاه نکردن از هزار آتش جهنم سوزانده‌تر است. اکنون ما شدت اين عذاب را درک نمي‌کنيم، اما وقتي تشنه اين نگاه شويم شدت آن را درک خواهيم کرد. مي‌خواهم عرض کنم: غير از ثواب و عقاب‌هايي که براي اعمال واجب و حرام فقهي هست ثواب و عقابي متناسب با واجب و حرام‌هاي اخلاقي هم وجود دارد. اگر گفته مي‌شود: تا زماني که حسد را اظهار نکرده‌ايد کار حرامي انجام نداده‌ايد بدين معناست که کاري انجام نداده‌ايد که عذاب جهنم را به دنبال داشته باشد، اما مقصود اين نيست که در اين صورت با حالت نداشتن حسد مساوي هستيد، بلکه در اين صورت عقاب خداوند به اين صورت است كه به شما اعتنا نکرده، توفيقي به شما نمي‌دهد و جذب‌تان نمي‌کند.

گناه نکردن و بي‌توجهي به گناه، راه‌کار طرد شيطان

صحبت در اين باره بود که همان‌گونه که تفکر درباره لذت‌هاي عبادت و ثواب‌هاي اخروي آن، انسان را به عبادت و اطاعت تشويق مي‌کند، تفکر در لذت‌هاي گناه هم باعث تشويق انسان به ارتکاب گناه مي‌شود. بنابراين همان‌طور که ما بايد سعي در تمرکز و تفکر درباره خوبي‌ها داشته باشيم بايد سعي کنيم افکار بد را از خود دور کنيم. طبيعي است که فکر انسان هميشه در اختيار او نيست. بسياري از اوقات توجه انسان بي‌اختيار به چيزي جلب شده، ساعت‌ها فکر او را مشغول کرده، هر چه انسان سعي مي‌کند نمي‌تواند فکر خويش را از آن خلاص کند. با اين وجود چگونه مي‌توانيم درباره لذت‌هاي گناه و چيزهايي که ما را به گناه مي‌کشاند فکر نکنيم؟ آن‌چه موجب مي‌شود چنين افکار بد و شيطاني در ذهن انسان زنده بماند توجه و تمرکز انسان بر آن‌هاست. خدايي که چنين سنتي را آفريده که انسان، آن زمان‌که از چيزي خوشش آمد، دوست دارد تصور آن چيز را داشته باشد، اين قدرت را هم به او داده که وقتي فکري به ذهنش آمد توانايي طرد آن را هم داشته باشد و مانند زماني كه دشمني را دفع مي‌کند، چنين حالتي را نسبت به افكار بدي كه به ذهنش خطور كرده، پيدا کند. اگر انسان مراقب ذهن خويش باشد به محض اين‌که ببيند فکر غلطي به ذهنش آمده آن را طرد مي‌کند. اين، همان مراقبه است. چنين انساني در هنگام هجوم افکار غلط، شيطان را حاضر مي‌بيند و دست بر سينه‌اش مي‌زند و او را طرد مي‌کند. اين طرد قلبي شيطان اثر دارد و شما مي‌توانيد آن را تجربه کنيد. اما گاهي اين افکار بسيار قوي هستند و قدرت انسان به آن‌ها نمي‌رسد. در چنين موقعيتي انسان بايد تمام سعي خويش را به کار گيرد تا خود را از آن افکار منصرف کند؛ بايد مشغول به کاري شود که توجه‌اش از آن لذت خيالي منحرف شود. اگر تنهاست خود را با مطالعه، قرائت قرآن، خواندن نماز و ... مشغول کند و اگر رفيقي دارد با او سخن بگويد تا خود را از آن فکر منصرف کند. البته فرار از گناه در ميدان عملْ خودْ باعث مي‌شود که گرايش قلبي به گناه کم شود و اين بدان معناست که انسان با ارتکاب به گناه راهي براي ورود شيطان به قلب خويش باز مي‌کند. اگر انسان از ابتدا راه را براي شيطان باز نکند شيطان خود به خود تسلطي بر او ندارد (وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي).7 کساني که يوق بندگي شيطان را به گردن انداخته، دنبال او مي‌دوند و با خواهش از او ياري مي‌خواهند که راه گناه را به آن‌ها نشان دهد شيطان هم بر آن‌ها مسلط شده، به راحتي نمي‌توانند از چنگال او خلاص شوند (إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ).8 اولين کاري که شيطان انجام مي‌دهد تنها دعوت به عصيان و سرکشي است. اگر انسان به نداي شيطان گوش ندهد و او را طرد کند شيطان نمي‌تواند بر انسان مسلط شود.

به قرق‌گاه گناه هم فکر نکن!

کساني که خيلي مايل‌اند روحشان آلوده نشود و شيطان بر آن‌ها مسلط نگردد اندکي احتياط مي‌کنند. اگر انسان بخواهد از راهي گذر کند که از نزديکي دره‌اي مي‌گذرد و احتمال مي‌دهيد اگر نزديک لبه دره شود پايش بلغزد و سقوط کند اندکي از لبه دره فاصله مي‌گيرد، اما اگر شجاعت به خرج دهد و بگويد: من هر جا باشم خودم را حفظ مي‌کنم! ممکن است يکي دو بار بتواند خودش را کنترل کند اما بالاخره يک بار هم پايش مي‌لغزد و سقوط مي‌کند. از اين رو در روايات آمده است: «من حام حول الحمى أوشك أن يوقع فيه‏؛9 کسي که به قرق‌گاه نزديک شود ممكن است که در دام بيافتد.» بايد اندکي از منطقه ممنوعه فاصله گرفت. اگر انسان با اختيار خود تا مرز گناه پيش رود در آن‌جا حفظ خويشتن کار بسيار سختي خواهد بود، به خصوص زماني که هيجاناتي در انسان پيدا شده باشد.
مرحوم آقاشيخ علي اکبر روي منبر مي‌گفت: «جوان‌ها مواظب باشيد ديگ شهوت به جوش نيايد. اگر به جوش آيد ديگر نمي‌توانيد جلوي آن را بگيريد.» هر عاقلي مي‌داند که بايد از جايي که خيلي خطرناک است کمي فاصله گرفت. فاصله گرفتن از گناه اين است که انسان حتي از اموري فاصله بگيرد که حرام قطعي نيست، اما از مقدمات حرام است. از اين روست که در شرع مقدس گفته شده: اگر زن نامحرمي از جاي خود بلند شد، تا زماني که جاي او گرم است مکروه است جوان در آن محل بنشيند. در زمينه افکار هم بايد همين گونه احتياط کرد. انسان نبايد درباره گناهان خيال‌بافي کند. کساني که فيلم‌ها و صحنه‌هاي مستهجن را تماشا کنند اين افکار به آن‌ها هجوم آورده، ذهن آن‌ها را رها نمي‌کند. اگر انسان بخواهد اسير اين افکار نشود بايد در عالم خارج هم از مرز گناهان دوري کند. بدين معنا که برخي کارهاي حلال را هم ترک کند تا مبادا به حرام بيافتد. از اين روست که قرآن مي‌فرمايد: يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ؛ و بعد مي‌فرمايد: وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ؛ کساني که مي‌خواهند ذهن‌شان پاک بماند سعي مي‌کنند دلشان را از چيزهايي که شبهه حرمت هم دارد پاک کنند و بالاتر اين‌که سعي مي‌کنند که در ذهن‌شان هم خيال بي‌فايده گذر نکند و تنها درباره چيزهايي فکر کنند که خداوند دوست دارد. البته اين‌که در طول شبانه‌روز اصلا هيچ فکر و خيال غلطي به ذهن انسان نيايد کار مشکلي است، اما بالأخره انسان مي‌تواند اندکي به دوستان خدا و شيعيان واقعي نزديک شود و در طول شبانه‌روز ساعاتي را به تمرين کنترل ذهن اختصاص دهد. نظير اين‌که در باره تهجد گفته مي‌شود: اگر نمي‌توانيد مانند پيغمبر اکرم و ائمه اطهار عليهم‌السلام تهجد داشته باشيد دست‌کم ده دقيقه‌اي قبل از اذان صبح بيدار شويد و چند رکعتي نماز بخوانيد. اگر انسان دقايقي را براي تمرين کنترل ذهن اختصاص دهد اين کار براي نمازش هم مفيد بوده، حضور قلبش در نماز بيشتر مي‌شود و اوقات ديگر هم به تدريج مي‌تواند افسار ذهنش را به دست گيرد. تا انسان خود درصدد برنيايد که اختيار ذهنش را به دست گيرد هيچ گاه ذهن به خودي خود رام نمي‌شود. ذهن نياز به تربيت دارد.

مستي محبت خدا

قرآن کريم از قول حضرت ابراهيم علي‌نبينا‌و‌آله‌و‌عليه‌‌السلام نقل مي‌کند که گفت: «إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ؛ رويم را روبه‌رو کردم با خدايي که زمين و آسمان را آفريد.» گاهي انسان با شخصي بزرگ مواجه مي‌شود و آن چنان محو صورت او مي‌شود که اصلا توجهي به غير او ندارد. اين همان حالت «وَجَّهْتُ وَجْهِي» است. ما مي‌دانيم خداوند همه جا حضور دارد اما شايسته است که انسان براي دقايقي هم که شده، به خصوص هنگام سحر تمام توجه‌اش را معطوف به خداوند کند، گرچه ذکر و دعايي هم نگويد. شايد چنين توجهي آن قدر برکت داشته باشد که اثر معنوي آن از هر عبادتي بيشتر باشد. بودند کساني که سال‌ها با چنين حالي زندگي کردند. شيخ غلام‌رضا پيرمردي يزدي بود که ما در کودکي پاي منبرش مي‌رفتيم. کتابي هم درباره احوالات ايشان به نام تنديس پارسايي نوشته شده است. گاهي با آن حال خاصِ خود اشعاري مي‌خواند که بسيار جالب بود. اين شعر را شايد مکرر من از او شنيده بودم:

گر کسان قدر مي ‌بدانندي

شب نخفتي و رز نشانندي

پاي هر خوشه‌اي کنيزک ترک

بنشاندي مگس پرانندي

ظاهرا منظور اين است که اولياي خدا شب‌ها مراقب‌اند که در دل خويش درخت محبت خدا بکارند. هنگامي‌که اين درخت بارور مي‌شود مواظب‌اند که شيطان آن را آلوده نکند تا اين محبت خالص و پاک بماند و از محبت الهي سرخوش شوند. توجه به اين حقايق باعث مي‌شود اندکي همت انسان بلندتر شود و گمان نکند هرچه هست و نيست همين خوردن وخوابيدن‌هاست، بلکه لذت‌ها و مستي‌هاي ديگري هم هست که اگر خداوند به انسان درک آ‌ن‌ها را عنايت کند همه لذت‌هاي دنيا را فراموش مي‌کند. مرحوم آيت‌الله بهجت مي‌فرمودند: آقا شيخ محمدحسين اصفهاني بعد از اين‌که همه اعمالش را انجام مي‌داد و سر بر بالش مي‌گذاشت تا بخوابد متکاي زير سرش از اشک چشمش خيس مي‌شد. حافظ مي‌گويد:

ديشب به سيل اشک ره خواب مي‌زدم

 نقشي به ياد روي تو بر آب مي‌زدم

هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست

بازش ز طره تو به مضراب مي‌زدم

اميدواريم خداوند به ما هم عنايت فرمايد که در طول شبانه‌روز چند دقيقه‌اي چنين حالي براي ما هم پيش آيد و سرمايه‌اي براي شبانه‌روزمان شود تا بفهميم بندگان خوب خدا در چه عوالمي سير مي‌کردند و خداي متعال چه لطف‌هايي به آن‌ها مي‌نموده است.
پروردگارا! تو را به همه انبيا و اوليا قسم مي‌دهيم که دل ما را از آلودگي‌ها پاک فرما و معرفت و محبت خود و اولياي خودت را در دل ما جاي‌گزين گردان.

 و صلّ‌ علي محمد وآله الطاهرين


1 . غرر الحکم، باب الفکر، حديث 55.

2 . آل‌عمران، 14.

3 . انفال، 48.

4 . محمد، 25.

5 . بحارالانوار، ج 70 ص244.

6 . آل‌عمران، 77.

7 . ابراهيم، 22.

8 . نحل، 100.

9 . بحارالانوار، ج67 ص84.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org