قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
قسمت اول4.08 مگابایت
قسمت دوم3.87 مگابایت

بسم‌الله الرحمن الرحيم

بازخوانی انگیزه‌های تقلید و تبعیت از دیگران

نقطه شروع كفر ، گوش دادن به سخن كفر آميز است

پيروى كردن از ديگران در گفتار و رفتار و اعتقاد صحيح است يا اين كار درستى نيست؟
از آنجا كه اصول موضوعه بلكه بديهيات اين مسئله مورد تشكيك قرار گرفته است، شايد بهتر اين باشد كه ما بحث را در سه بخش مطرح كنيم. يكى اين كه آيا تقليد يك رفتار آگاهانه و انتخابى و اختيارى است كه از روى علم و آگاهى انجام مى گيرد و آيا آدم بايد انگيزه اى براى تقليد داشته باشد؟ آن وقت برويم دنبال اين كه چه انگيزه اى بايد در تقليد داشته باشيم تا ساير مسائل بعدى مطرح بشود. بعضى از روانشناسان غربى كه در همين زمان هاى نزديك ما هم زندگى مى كردند و آوازه و شهرتى در دنيا دارند معتقد شدند كه تقليد يك امر غريزى و ناآگاهانه است. آدميزاد طورى آفريده شده كه در زندگى اش از ديگران تبعيت مى كند و شروع كردند از دوران طفوليت نوزاد و شواهدى را آوردند كه نوزاد بدون اين كه بفهمد از ديگران تقليد مى كند تا اين اندازه بعضى افراط كرده اند. در حالى كه صرف اين كه يك حركتى در يك دورانى غريزى است اين معنايش اين نيست كه تا آخر غريزى مى ماند.
حالا كه غريزى نيست ناچار انسان بر اساس يك دليلى كارى را انجام مى دهد . اين جور نيست كه حتى نوجوانى كه تازه وارد اجتماع شده است هر كس را ببيند از او تقليد كند،رفتارهاى متضادى هست از همه نمى شود تقليد كرد. يك كسانى را انتخاب مى كند و از آنها تقليد مى كند. پس معلوم مى شود كه براى آن تقليدش يك دليلى دارد. يا بفرماييد يك انگيزه خاصى در او پيدا مى شود كه از بعضى اشخاص تقليد كند.لذا يك بحث اين است كه انگيزه تقليد اصولاً در انسان چيست؟به طور كلى تبعيت از ديگران گاهى در فكر و نظر و اعتقاد و رأى است گاهى در عمل و رفتار است. گاهى آدم معتقد مى شود به يك چيزى به خاطر اين كه ديگران معتقد شده اند هر چند چندان اثر عملى هم نداشته باشد. و گاهى در عمل از ديگران تقليد مى كند. اقتضاى عقل انسان به عنوان يك موجود متفكر و داراى عقل و خرد اين است كه در موارد اعتقادى و فكرى و نظرى از كسانى تقليد كند كه معتقد باشد كه آنها بهتر مى فهمند. يا چيزهايى كه او اصلاً نمى داند آنها مى دانند چون آنها مى دانند و او نمى داند يا چون آنها بهتر مى دانند از آنها تبعيت مى كنند. پس انگيزه اش اين مى شود كه مى خواهد كشف حقيقت كند. مى خواهد حقيقت را دريابد منتها خودش نمى داند و راهى هم به تخصص ندارد، مسائل پيچيده اى است و نمى تواند بفهمد كدام راست و كدام دروغ است كدام صحيح و كدام خطاست.لذا از آن كسى كه مى داند، تقليد مى كند.
اين انگيزه انگيزه صحيحى است بلكه مى شود گفت يك ضرورت زندگى اجتماعى است در اين باره توضيح دادم. باز در اين زمينه بعضى از روانشناسان اجتماعى و علماى جامعه شناسى معتقد شدند كه اصولاً اصلى ترين عامل در اجتماعى شدن انسان تقليد است. يك روانشناس اجتماعى معروفى است به نام گابريل تارد.. ايشان مى گويد تنها عاملى كه موجب اجتماعى شدن انسان و فرهنگ پذيرى انسان است عامل تقليد است. اگر تقليد نبود ما زبان ياد نمى گرفتيم خط ياد نمى گرفتيم. حرف زدن ياد نمى گرفتيم. از ميراث گذشتگان استفاده نمى كرديم. هر نسلى كه مى آمد خودش بايد معلوماتش را از صفر شروع كند چون بنا نبود از ديگران اخذ كند. آنچه باعث اين مى شود كه ميراث گذشتگان در رفتارهاى زندگى به آيندگان منتقل شود تقليد است.
البته اين هم يك گرايش افراطى است ما اين طور معتقد نيستيم ولى به هر حال نشانه اين است كه مسأله تقليد چيزى نيست كه در زندگى انسان قابل اغماض باشد.
پس در مسائل نظرى، انگيزه صحيح براى تقليد كشف حقيقت است. و اگر انگيزه تقليد و تبعيت از ديگران كشف حقيقت باشد خود به خود نشان مى دهد كه از چه كسى بايد تقليد كرد. اگر ما بخواهيم حقيقت را كشف كنيم علم بهترى پيدا كنيم دانش بيشترى پيدا كنيم بايد از كسى تبعيت كنيم كه دانش او بيشتر از ما باشد و در آن فن تخصص داشته باشد يا اصلاً اشتباه نكند كه آن ايده آل است يا اگر هم اشتباه مى كند اشتباهش بسيار نادر و ضعيف باشد. مثل پزشكى كه گاهى نسخه عوضى هم مى نويسد ولى يك در هزارها اتفاق مى افتد نمى شود مطب ها را ببندند به خاطر اين كه گاهى پزشك ها اشتباه مى كنند. در اينجا هدف ما كشف حقيقت است راهش هم اين است كه شناسايى كنيم كسى را كه از ما بهتر مى داند در آن جهتى كه مى خواهيم از او تبعيت بكنيم تخصص و برترى داشته باشد مثلاً كسى كه سردرد دارد بايد به پزشك مراجعه كند.
امّا پزشك را چگونه بشناسد؟ از طريق دانشنامه پزشكى و دكترا؟ دكترا را چه كسى مى دهد؟ خوب يك عده دكتر ديگر. پروفسورهاى ديگر مى دهند. پس اهل فن بايد او را تأييد كنند تا ما بفهميم كه مى شود از او تقليد كرد. ماها وقتى مى خواهيم تقليد كنيم جوان هايمان تازه به تكليف مى رسند مى خواهند تقليد كنند چه كار مى كنند هر كسى گفت من مرجع تقليد هستم يا رساله نوشت مى شود از او تقليد كرد؟ خير، بسيار تحقيق مى كنند درباره اين كه ببينند از چه كسى مى شود تقليد كنند آن قدر دقت مى كنند تا اينكه چند نفر شهادت به اعلميت اين آقا مى دهند به سادگى كه نمى شود از كسى تقليد كرد. ولى خوب آدميزادهايى هستند كه اين رشد عقلانى را ندارند. يك سادگى دارند يك كسى را ديدند مثلاً يك ادعايى مى كندو مى گويد لابدّ صلاحيت دارد. خوب اين كار خطرناكى است. در ميان اقوام هم چنين چيزهايى بوده و هست. وقتى شما آيات قرآن را ملاحظه مى فرماييد در بسيارى از موارد مى فرمايد وقتى انبياء آمدند مردم را دعوت به توحيد و يگانه پرستى مى كردند عموماً مورد تكذيب قرار گرفتند. يك آيات عجيبى هست در قرآن كه مى فرمايد هيچ پيغمبرى را نفرستاديم مگر اين كه مورد تكذيب بلكه مورد استهزا قرار گرفت. و گفتند اين ديوانه يا ساحر است يا مجنون و يا شاعر است و از اين تهمت ها به او زدند. علّت اين انكار و استهزاء انبياء عدم تفكّر و تقليد كوركورانه از گذشتگان بوده است.
خوب پيغمبران به آنها مى گفتند اين سنگى كه تراشيده ايد اين فلزى كه خودتان ساخته ايد اين چوبى كه تراشيده ايد چه شد كه خدا شد و قابل پرستش؟ يك جواب داشتند. جوابى كه چندين مرتبه قرآن اين را نقل كرده و نقد كرده. مى گويند «انا وجدنا آبائنا على امة و انا على آثارهم لمقتدون» يا تعبيرى شبيه اين. مى گويند ديديم پدران ما اين جور مى كردند ما هم اين طور مى كنيم. قرآن مى فرمايد: «اَولو كان آبائهم لايعقلون شيئاً و لايهتدون» صِرف اين كه پدران شما اين كار را مى كردند ولو هيچ دليلى ندارد اگر كار نابخردانه جاهلانه اى باشد باز هم بايد شما انجام دهيد؟ آنها مى گفتند: بله خوب تقليد از پدران هم يك سنتى است. الان مگر در بعضى از شعارهايى كه مطرح مى شود، زنده كردن آثار نياكان، مگر از همين قبيل نيست. پيروى كردن از سنت هاى باستانى، چهارشنبه سورى و چيزهايى از اين قبيل مگر منطقش همين نيست؟ مى گويند آقا آتش روشن مى كنى از رويش مى پرى چطور مى شود؟ اين چه فايده اى دارد؟ مى گويد پدران ما اين طور مى كردند سنت ملى است. سنت ملى يعنى چى؟! آن وقت از بودجه مملكت اسلامى از صدقه سر خانواده هاى شهدا براى احياء اين سنت ها پول خرج مى كنند، افتخار هم مى كنند اين منطق كه چون پدران ما اين كار را مى كردند ما هم بكنيم، تعصب خانوادگى، تعصب ملى، تعصب نژادى، يك كار احمقانه اى است كه قرآن در چند جا صريحاً اين را محكوم كرده ولى به هرحال آدميزادهايى كه خودشان را عاقل مى دانند بلكه گاهى عاقل تر از ديگران هم مى دانند خودشان اين سنت را عملى مى كنند آن وقت يادشان نيست كه تقليد كار ميمون است. وقتى مى گويند احكام دين را برويد از متخصصين بپرسيد مى گويند نه، تقليد نمى كنيم تقليد كار ميمون است اما وقتى كه از سنت آباء و اجدادى شان، هر چند كه غلط هم باشد، پيروى مى كنند آن وقت يادشان نيست كه اين تقليد كار ميمون است. جاى اين كه تقليد كار ميمون است اينجاست. به چه دليل اين كار را انجام مى دهيد؟ چقدر خطر متوجه اينها مى شود چه فسادهايى در اين شب هاى چهارشنبه سورى در كشور رخ مى دهد چه آتش سوزى هايى مى شودو...
اين انگيزه كه صرفاً چون پدران ما چنين كارى مى كردند ما هم بكنيم اين مصحح تقليد نيست. تقليد براى اين بود كه ما راه صحيح، اعتقاد صحيح يا ارزش هاى صحيح رابشناسيم اگر بخواهيم اعتقاد صحيحى را بشناسيم يا ارزش صحيح را بايد از كسانى پيروى كنيم كه آنها بهتر از ما مى شناسند تصديق دارند از يك جايى كه آنها صلاحيت دارند عقايد صحيح، افكار صحيح، ارزش هاى صحيح را به ديگران معرفى كنند نه چون اينها پدران ما بودند ما هم بايد از آنها پيروى كنيم.
به نظرم هفت آيه در قرآن در مقام محكوميت اين تفكر مى باشد .پس انگيزه اگر حقيقت جويى باشد اگر رسيدن به مصالح واقعى و نفس الامرى باشد خوب تقليد كار درستى است مفرّى از آن نيست زندگى اجتماعى بدون چنين تقليدى دوام نخواهد داشت. اما اگر به انگيزه صرف حفظ آثار ملى و باستانى و نمى دانم سنت هاى قومى و اين حرف ها باشد اين نه تنها مرجحى ندارد كه بلكه گاهى موجب هلاك، شقاوت و عذاب دنيا و آخرت مى شود. حالا گاهى يك چيزهاى ساده اى است رسم خانوادگى است رسم يك شهرى است. هر شهرى مى گويند يك آشى را يك جور مى پزند. مرسوم است در فلان روزى مثلاً چنين پذيرايى مى كنند مهمانى مى كنند يا يك آشى مى پزند خوب اينها خيلى مهم نيست گو اين كه اگر اينها هم دليل عقلايى نداشته باشد كار درستى نيست ولى خوب ممكن است آنچنان ضررى هم نداشته باشد ولى اگر پاى مسائل جدى زندگى پيش بيايد پاى پرستش خدا يا پرستش بت ها پاى كيفيت ازدواج و تشكيل خانواده و مسائل زيادى كه سعادت دنيا و آخرت آدم در گرو آنهاست صرفاً بر اساس تقليد از ديگران آدم مى خواهد راهى را انتخاب كند ولو اين كه آن راه دليل بر خلافش باشد، عقل آن را محكوم مى كند شرع آن را محكوم مى كند.
بهرحال انگيزه دوم تقليد، پيروى از پدران و گذشتگان و نياكان بود. انگيزه سوم، تقليد از شخصيت هاى معروف به خاطر اين كه آدم در سايه تشبه به آنها يك پرستيژى پيدا كند و مورد توجه واقع شود. گاهى انگيزه تبعيت از ديگران از اين هم كم ارزش تر است. يعنى آدم مى داند يك رفتارى بد است يا يك فكرى غلط است اما صرفاً به خاطر اين كه يك منافعى بر آن مترتب مى شود يا يك لذت هايى بر آن مترتب مى شود آن را اخذ مى كند و عمل مى كند گاهى از آن دفاع هم مى كند. حتماً شنيديد كه در صدر مشروطيت بعضى از سياستمداران صريحاً مى گفتند كه ايران آن وقتى ترقى مى كند كه از سر تا پا فرنگى شود. امروز هم كسانى هستند همين فكر را دارند منتها يا شهامتش را ندارد كه بگويند. يا دليل ديگرى دارد; براى تظاهر، نفاق و اظهار اسلام كردن.
به هر حال به عنوان تحليل يك پديده اجتماعى بر اساس مبانى روانشناسى اجتماعى اين جور رفتارها آن جايى كه عقلى پشتوانه آن نيست يا شرعى آن را تأييد نمى كند گاهى صرفاً در جهت حفظ منافع فردى و گروهى است. اين هم تازگى ندارد عجيب است در بيانات قرآنى آن قدر نكته هاى عميق روانشناختى و جامعه شناختى وجود دارد كه متأسفانه ما از آن غفلت داريم و به چيزهايى بيشتر پرداختيم كه چندان براى ما اهميت ندارد اما اين مسائل مهم را فراموش كرده ايم. قرآن خطاب به مشركين و بت پرست ها مى فرمايد: «انما اتخذتم من دون الله اوثاناً مودةً بينكم فى الحياة الدنيا» مى گويد شما كه رفتيد ترويج بت پرستى مى كنيد يا خودتان از اين آيين پيروى مى كنيد مال اين نيست كه عقلتان به شما گفته بايد اين كار را بكنيد يا خداوند اينها را تجويز كرده باشد پس چرا شما كه اين روش بت پرستانه و مشركانه و كافرانه را انتخاب كرده ايد براى اين است كه كه روابط دوستانه با بت پرست ها داشته باشيد.
اين ارزش هاى اروپايى و امريكايى كه دارند در كشورهاى اسلامى ترويج مى كنند متأسفانه موجش كمابيش به كشور ما هم سرايت مى كند اينها به خاطر اين است كه يك دليل عقلى دارد؟! يا آيه اى نازل شده؟! خدا چنين دستورى داده؟! خير، پس چرا اين كار را مى كنند؟ براى اين كه اروپايى ها و آمريكايى ها از ما خوششان بيايد روابط دوستانه با آنها برقرار كنيم بازار مشترك ما را تأييد كند. شرايط صندوق بين المللى پول را رعايت كنيم. روابط سياسى و ديپلماسى مان را ارتقاء ببخشيم، سفير فلان كشور از ما خوشش بيايد وزير خارجه آلمان از ما تعريف كند وزير خارجه انگلستان يا كاخ سفيد و شيطان بزرگ. براى اين كه آنها خوششان بيايد ما هم بپذيريم! عقل چنين چيزى را تجويز نمى كند خدا هم نفرموده است. در يك جاى ديگرى مى فرمايد: «واتخذوا من دون الله الهة ليكونوا لهم عزاً». خدايان ديگرى اينها اتخاذ كردند اربابى را اتخاذ كردند براى اين كه يك عزتى براى آنها باشد يعنى احساس مى كنند اگر تبعيت از بت پرست ها و در زمان ما بت هاى گوشتى يعنى استكبار و كفر جهانى نكنند يك نوع سرشكستگى دارند. سه آيه است پشت سر هم در سوره نساء خيلى جالب است. از آيه 138 سوره نسا تا آيه 140. مى فرمايد: «بشر المنافقين بأنّ لهم عذاباً اليماً» منافقين را مژده بده كه عذاب سختى در انتظارشان است به آنها بشارت بده. گاهى قرآن لسان تحكّم دارد «ذق انك انت العزيز الكريم» وقتى آب جوشان جهنم را مى دهند به جهنّمى ها مى گويند بچش شما خيلى محترم هستى. اينجا هم مى فرمايد: «بشر المنافقين» به منافقين بشارت بده. آخر معامله بايد به مثل باشد آنها مى خواهند فريب بدهند آنها مى خواهند به بهانه اين كه خدمت مى كنيم دوست شما هستيم خيرخواه شما هستيم شما را در چاه بيندازند شما هم همين كار را كنيد در مقابلشان بگوييد آمده ايم به شما بشارت بدهيم «بشر المنافقين بان لهم عذاباً اليماً» خوب اين منافقين چه كسانى هستند كه شما بايد اين عذاب اليم را به آنها بشارت بدهيد؟ «الذين يتخذون الكافرين اولياء من دون المؤمنين» اين منافقين آن كسانى هستند كه به جاى مؤمنين، مى روند با كفار روابط دوستانه برقرار مى كنند.
اينها مى روند اين كارها را مى كنند اينهايى كه اين كارها را مى كنند كسانى هستند كه نماز مى خوانند، صدقات مى دهند، البته گاهى هم تظاهر مى كردند به كارهاى خير، در جهاد براى ظاهرسازى شركت مى كردند منتها جنگ نمى كردند تا مى شد عذرخواهى مى كردند و مى گفتند خانه هايمان معطل است وقت زراعتمان است موقع جهاد كه مى شد نمى رفتند به يك صورتى بهانه گيرى مى كردند و شركت نمى كردند در جنگ وقتى هم مى رفتند جنگى نمى كردند دنبال اين بودند كه به يك صورتى اگر پيروزى نصيب مسلمان ها شد بگويند خوب ما هم با شما بوديم ما هم سهم داريم. اگر شكست خوردند بگويند آيا ما نگفتيم نرويد حرف ما را گوش نكرديد حالا بخوريد!
چنين كسانى چرا مى روند با كفار ارتباط برقرار مى كنند «ايبتغون عندهم العزة» مى خواهند از ناحيه كفار به عزت برسند مى خواهند راديوهاى بيگانه ازشان حمايت كنند مى خواهند وزير خارجه امريكا و سناتورهاى كنگره بگويند ما حمايت مى كنيم از اصلاح طلبان براى چى با آنها سر و سِرّ برقرار مى كنند؟ دنبال چه چيز مى گردند؟ نادان ها عزت مال خداست «فان العزة لله جميعاً» همه عزت ها مال خداست بيچاره ها، شما مى رويد در خانه دشمن خدا مى خواهيد عزت پيدا كنيد؟ خوب حالا دنباله آيه ها جالب تر است. «فقد نزل عليكم فى الكتاب» ظاهراً اين ذيل آيه با صدرش در ظاهر ارتباط روشنى ندارد حالا من مى خوانم بيبنيد ابتدائاً چه ارتباطى به نظرتان مى رسد ولى ارتباط دارد. آنهايى كه مى روند از كفار دوستانى براى خودشان انتخاب مى كنند با آنها رابطه برقرار مى كنند يا در صدد برمى آيند كه مذاكره كنند و رابطه برقرار كنند آيا مى خواهند از ناحيه آنها به عزت برسند؟ چگونه شما مى رويد سراغ آنها «فقد نزل عليكم فى الكتاب ان اذا سمعتم آيات الله يكفر بها و يستهزء بها فلا تقعدوا معهم حتى يخوضوا فى حديث غيره. انكم اذاً مثلهم ان الله جامع المنافقين و الكافرين فى جهنم جميعاً» مى گويد شما چطور مى رويد مى خواهيد رابطه با دشمنان خدا برقرار كنيد با اين كه خدا در قرآن نازل كرده است كه اگر ديديد يا شنيديد كه كسانى نسبت به آيات الهى اهانت مى كنند نسبت به دين و مقدسات دينى توهين كرده اند اگر مطالب دينى را به مسخره مى گيرند «فلا تقعدوا معهم حتى يخوضوا فى حديث غيره» تا مادامى كه مشغول بحث و استهزاء نسبت به معارف دينى هستند شما حق نداريد به حرف آنها گوش كنيد يا پهلوى آنها بنشينيد در مجالسشان شركت كنيد. اگر يك سخنرانى در جلسه اى معارف اسلامى را استهزا مى كند، اهانت مى كند،مسلمان حق ندارد در آنجا بنشيند فلا تقعدوا معهم چرا؟ انكم اذاً مثلهم اگر در چنين مجلسى شركت كرديد به حرف آنها گوش داديد شما هم مانند آنها خواهيد بود. يعنى بى دين مى شويد ايمانتان را از دست مى دهيد شما اهانت بشنويد سكوت كنيد يعنى تأييد اهانت. بعد مى فرمايد: «ان الله جامع المنافقين و الكافرين فى جهنم جميعاً» چون كلام در باره آن كسانى بود كه مى خواستند ارتباط با كفار پيدا كنند كه مى شدند منافق بعد فرمود اين منافقينى كه با كفار ارتباط برقرار مى كنند به حرف آنها گوش مى كنند اهانت ها را مى شنوند و سكوت مى كنند مثل آنها كافر خواهند بود. و خدا منافقين و كافرين را يكجا در جهنم گردآورى خواهد كرد.
خوب اين شنيدن اهانت، چه ربطى به آن آيه «ايبتغون عندهم العزة» داشت صدر آيه مربوط به اين بود كه كسانى كه با كفار ارتباط برقرار مى كنند مگر دنبال عزت پيش آنها مى گردند بعد رسيد به اينجا كه وقتى كسانى تكذيب آيات ما را مى كنند به حرفشان گوش ندهيد اين دو تا چه ربطى به هم داشت. شايد نكته اش اين باشد آنهايى كه حالا منافق هستند شما فكر مى كنيد از اول منافق بودند اينهايى كه كافر شدند، منكر دين شدند احكام دين را مسخره مى كنند اينهايى كه مى گويند احكام اسلامى ننگين است، اينهايى كه مى گويند احكام اسلامى تاريخ مند است ديگر تاريخ مصرف آن گذشته اينها كه مى گويند دين جديدى بايد آورد اينهايى كه مى گويند اسلام احتياج به يك پروتستانتيسم دارد اينها تازه كافر شده اند يا اينها هميشه كافر بوده اند؟ اينها از يك نقطه اى شروع شده است. شروع نقطه كفر، شنيدن سخن كفرآميز است. اين كه اين همه دنيا اصرار دارد كه حرف هاى كفرآميز شايع بشود براى اين كه يك حرفى ده ها بار و صدها بار گفته شد در روزنامه ها نوشته شد در فيلم ها نمايش داده شد كم كم قبح آن مى ريزد و عادى مى شود در آن جايى كه عادى نشده، يك نويسنده به پيغمبر اسلام اهانت مى كند مردم چند شهر قيام مى كنند صدها نفر كشته مى شوند در يك كشور اسلامى (در نيجريه در آفريقا) براى اين كه يك نفر اهانت كرده مى خواستند جشن دختر شايسته در آن جا برگزار كنند.
يك كتابى در انگلستان نوشته و ترجمه به فارسى شد صحبتش كه آمد امام حكم تكفير آن را داد. فرمود بر مسلمان ها واجب است اين را به قتل برسانند. هنوز هم اين حكم به قوت خودش باقى است و نهادهاى انقلابى جايزه معين مى كنند براى كسى كه سلمان رشدى را به هلاكت برساند. اكنون امام«ره» كجاست كه ببيند در مركز انقلاب اسلامى جهان در مركز تشيع، به دين، مقدسات دينى به ائمه شيعه جسارت بشود و كسانى حتى در بعضى از لباس هاى مقدس از آن طرفدارى كنند؟ اين مورد با سلمان رشدى چه فرق دارد؟ چقدر تلاش كردند تا اين حكم قرآن را عوض كنند اين حكم امام را عوض كنند هيچ كس تا به حال هنوز جرأت نكرده تمام علماى شيعه و سنى متفق اند بر اين كه مجازات اين شخص اعدام است هيچ راه ديگرى ندارد. سلمان رشدى با اين كه در هيچ دادگاهى هم محاكمه نشده بود. امام وقتى شنيد چنين جسارتى شده حكم ارتداد او را داد حكم اعدام او را داد. مسؤولين كشور جايزه تعيين كردند الان هم آن جايزه به قوت خودش باقى است براى كسى كه او را به قتل برساند. آن وقت در مركز انقلاب اسلامى به مقدسات دينى و به ائمه دين جسارت بشود و در دادگاه محاكمه بشود و محكوم به اعدام بشود آن وقت كسانى اين حكم را ننگين بنامند شرم كجا رفته دين كجا رفته؟ اگر اين حكم شكسته بشود چه راهى مانده تا اين كه حكم امام هم شكسته بشود فردا مى گويند در كشور خودتان شما مرتد را تبرئه كرديد آن وقت توقع داريد يك كسى از يك كشور ديگرى محاكمه نشده اعدام بشود؟ دادگاه كشور خودتان حكم اعدام صادر مى كند براى كسى كه به دين اهانت كرده اين را تبرئه مى كنيد آن وقت توقع داريد يك كسى كه در هيچ دادگاهى محاكمه نشده اين اعدام بشود و اين حكم به قوت خودش باقى باشد اين يك بام و دو هوا چطور قابل توجيه است. آغاز اين نفاق ها از شنيدن و خواندن شروع مى شود. مگر روز اول انقلاب مگر در زمان حيات امام كسى جرأت داشت از اين حرف ها بزند. در يك مصاحبه راديويى يك نفر گفت الگوى ما اوشين است امام فوراً تلفن را برداشت به راديو تلويزيون كه اين حرف ها چيست كه گفته مى شود؟ اگر طرف فهميده چه گفته است خونش هدر است، مرتد است آن وقت صريحاً كسى بيايد بگويد: دين نه تنها افيون توده هاست بلكه افيون حكومت ها هم هست. زشت ترين توهين ها را به مقدسات دينى بكند آن وقت كسانى در اين كشور اسلامى در پست هاى مختلف رسمى و غير رسمى از اين متهمِ كافر مرتد مهدور الدم حمايت كند، آن وقت جواب حكم امام را چه خواهند داد زبان دنيا به روى ما باز نمى شود كه اين شخص با سلمان رشدى چه فرق دارد؟! با اين كه اين شخص در دادگاه كشور خود شما محكوم به اعدام شده اما سلمان رشدى، هيچ جا محاكمه هم نشده اقلاً يك فرصت دفاع به او مى داديد. اين كفر و نفاق ها از كجا پديد آمد؟ از شنيدن ها «ان اذا سمعتم آيات الله يكفر بها و يستهزء بها» نشنويد اين حرف ها را،اجازه ندهيد اين حرف هاى كفر آميز به گوشتان وارد بشود كم كم اثر مى كند. كم كم قبح اين حرف ها مى ريزد فردا كسانى جرأت مى كنند بگويند انسان حق دارد هر وقت خواست دينش را عوض كنند. فردا كسانى جرأت پيدا خواهند كرد كه بگويند (چنانچه گفتند) دموكراسى بايد به جايى برسد كه هر وقت مردم خواستند هر حكومتى را خواستند عوض كنند [هر چند حكومت اسلامى باشد].

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org