قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

بسم الله الرحمن الرحيم

فرمايشات حضرت آيت‌الله مصباح يزدي (حفظه‌الله) در ديدار با اعضاي شوراي سياست‌گذاري ستاد فجر انقلاب اسلامي
ارديبهشت 1390

خدا را شكر مي‌كنم كه توفيق عنايت فرمود، تا بار ديگر خدمت عزيزان افتخار حضور پيدا كرديم و ان‌شاءالله با توسل به ذيل عنايت اهل‌بيت عليهم‌السلام مطالبي مورد بحث قرار بگيرد كه موجب رضاي خدا و اوليايش باشد. اولا تداوم اين هم‌فكري، هم‌ياري و هم‌انديشي، در ستاد فجر يك نعمت است و نشان يك رشد اجتماعي است و ثابت قدم بودنش در خط ولايت نعمت دومي است. آثار خيري هم كه بر اين کار مترتب شده نعمت سومي است. اقتضاي شكر اين نعمت‌ها اين است كه سعي كنيم تا آنجايي كه در توانمان هست اين اهداف را دنبال كنيم و از تجربياتمان براي فعاليت‌هاي آينده هر چه بيشتر استفاده كنيم. اين فعاليت‌ها هم فوائدي براي خود ما داشته و هم فوائدي براي ديگران در لايه‌هاي مختلف. فوائدي كه اين کار براي خود ما مي‌تواند داشته باشد افزايش تجارب و بصيرت است.
درست است كه خيلي چيزها را كمابيش حدس مي‌زديم و معتقد بوديم؛ اما شايد به اين روشني نمي‌دانستيم و تجربه‌هاي چند ساله، به خصوص تجربه‌هاي دو سه سال اخير خيلي از مطالب را کاملا روشن كرد و اگر نگوييم بر كميت شناخت ما افزود، لااقل كيفيت آن را افزايش داد. اين فايده نسبت به افرايش بينش خودمان است. فايده دوم اين تجربيات نسبت به راهكارهايي است كه تجربه كرده‌ايم و بايد با توجه به نتايجي که از آنها گرفته‌ايم، آنها را ادامه بدهيم و ارتقاء هم ببخشيم.
از جمله نتايجي كه از اين تجربيات گرفتيم اهميت مسأله ولايت‌فقيه است، گرچه همه ما مي‌دانستيم و باور داشتيم، ولي بر روشني آن افزوده شد.
اين مسأله را از پيش از انقلاب مي‌دانستيم. در دوران انقلاب و بعد از فرمايشات حضرت امام (رضوان‌ا... تعالي عليه) بر معرفتمان افزوده شد و در طول اين سي‌وچند سال هم تجربيات نشان داد كه اين مسأله چه اندازه اهميت دارد و در واقع، ولايت‌فقيه عمود خيمه انقلاب است. اما آنچه در اين دو سه سال اتفاق افتاد، بر روشني مطلب افزود، هم از جهت نقش مؤثر و كارسازي که در مسائل اجتماعي و انقلابي دارد و هم از اين جهت که دشمن چقدر نسبت به اين مسأله حساس است و چه برنامه‌هايي براي تضعيف و از كار انداختن اين اصل دارد. اگر كسي ادعا كند كه هيچ نقشه‌اي از دشمنان داخل و خارج در طول اين چند سال نبوده مگر اين كه نوك پيكان آنها متوجه مسأله ولايت‌فقيه بوده است، شايد ادعاي گزافي نکرده باشد. آنچه ابرقدرت‌ها از آن مي‌ترسند اين است كه نقش ولايت‌فقيه در داخل كشور پررنگ‌تر بشود و به دنبال آن، ديگران مثل ملت مصر، عراق و جاهاي ديگر هم ياد بگيرند و بخواهند مشابه‌سازي كنند. انسان خوب مي‌فهمد كه دشمنان اسلام خيلي اهميت مسأله را درك كرده‌اند و براي تضعيف ولايت‌فقيه خيلي نقشه دارند.
اين را از همان اوائل انقلاب حدس مي‌زديم كه وقتي نقش امام در انقلاب روشن شد، دشمنان هم حساسيتشان نسبت به اين مسأله افزوده خواهد شد، اما آنچنان كه بايد آن را به روشني درك نمي‌كرديم، يعني اگر كسي مي‌گفت اولين هدف آمريكا تضعيف نقش ولايت‌فقيه است، شايد باور نمي‌کرديم و گمان داشتيم که آمريكا به فكر منافع اقتصادي خود است و کاري به ولايت‌فقيه ندارد!
ولي امروز بيشتر متوجه شده‌ايم كه اين مسأله از بسياري از مسائل ديگر براي آنها اهميت بيشتري دارد و تضعيف ولايت‌فقيه شرط موفقيتشان در ساير برنامه‌هايشان است. اجمالاً مي‌دانستيم در داخل هم بسياري از گروه‌هاي سياسي آنچنان مسأله ولايت‌فقيه را جدي نمي‌گيرند، اما امروز خيلي روشنتر شده كه در مقام شعار ممكن است اين مسأله خيلي مطرح شود، اما در عمل، ‌خيلي جدي گرفته نمي‌شود. اين‌که چرا اين گونه است و افراد تا چه اندازه مسئولند و چه انگيزه‌اي دارند و چه چيز موجب اين کم‌توجهي شده، خود به تحليلي جامعه‌شناختي نياز دارد. ولي نبايد تعجب كنيم. اين مسأله‌اي است كه حتي در درون روحانيت و در ميان كساني كه در درجه اول استفاده از اين نظريه هستند و كساني كه 50 يا 60 سال كارشان دست و پنجه نرم كردن با اين مسائل بوده درست جا نيافتده و حتي گاهي مورد كم لطفي هم قراد مي‌گيرد. حتي شنيده‌ام بعضي از اساتيد تصريح كرده‌اند كه ما در اسلام چيزي به نام حكومت نمي‌شناسيم؛ اسلام احكامي آورده که بايد به آنها عمل كنيم و اگر هم عمل نشد که هيچ؛ مسأله امامت مسأله‌اي كلامي است و جاي بحث آن جدا است، اما در مسائل فقهي چيزي به نام حكومت اسلامي سراغ نداريم. اگر كساني جذب اين سخنان شوند و مورد حمايت عوامل خارج از حوزه قرار گيرند، چه نتيجه‌اي خواهد داد؟! حتي كساني كه حامي ولايت‌فقيه هستند و قوام زندگي ايشان به اين مسأله است خود آنها نيز اين مسأله برايشان چندان روشن نيست. اگر من بگويم چه كساني در اين مسأله ضعف دارند نمي‌دانم چند نفر باقي بماند. خدا رحمت كند پروين اعتصامي را؛ مي‌گويد «گر حكم شود كه مست گيرند در شهر هر آنچه هست گيرند». اين واقعيتي است كه روز به روز بيشتر روشن مي‌شود.
بنابراين، نبايد توقع داشته باشيم که يك دانشگاهي، هر چند مؤمن و مسلمان باشد برخورد مناسبي با اين مسأله داشته باشد، مخصوصا اگر زيردست كسي بار آمده باشد كه تز اسلام منهاي روحانيت را مطرح كرده و از ابتدا روحانيت را آفتي براي پيشرفت‌هاي اجتماع مي‌شمرده، آن را ضلع سوم مثلث زر و زور و تزوير مي‌دانسته است. اگر كساني فريب چند شعار را خورده باشند اشتباه كرده‌اند. کار سياست‌مدار اين است كه شعاري بدهد که مردم بپسندند؛ اما اين‌که چه اندازه به آن شعارها باور داشته باشد و در عمل به آنها ملتزم باشد بستگي به بينش او و معلوماتي دارد كه اندوخته و اينكه كجا و زير دست چه كسي تربيت شده است.
از سوي ديگر، در اين مدت فعاليت‌هايي به شكل‌هاي مختلف انجام گرفته، گاهي به صورت هيأت‌هاي مذهبي، گاه به صورت تشكيل حزب، گاهي به صورتي كه شما عمل كرده‌ايد و احياناً اشكال ديگر. به نظر من موفقيت شما در اين تجربياتتان نشان داده كه اين شكل كار صحيح‌تر و مفيد‌تر است. البته من نمي‌خواهم اشكال ديگر يا افراد ديگر را نفي كنم يا بگويم بهتر از اين روش ممكن نيست، شايد راه ديگري وجود داشته باشد. اما به نظر مي‌رسد در ميان انواع روش‌هايي که ما مي‌شناسيم و با آنها سروكار داشته‌ايم، اين فعاليت كه محورش روشنگري، هم‌انديشي، هم‌فكري و تبادل فكر و تبادل نظر و تجربه است هم مفيدتر است و هم اصيل‌تر بوده، با ارزش‌هاي اسلامي سازگارتر است.
اکنون بر اساس تجربه‌هايي كه در طول اين چند سال اندوخته‌ايم و از حوادث عبرت گرفته‌ايم، چه درسي بايد براي آينده‌مان بگيريم؟ يكي از چيزهايي كه در طول اين چند سال آموختيم اين است كه اگر كساني، هر چند با حسن نيت، بخواهند فعاليت‌هاي اجتماعي و سياسي داشته باشند، اما از روحاني و عالم دين كنار بيافتند، احتمال لغزششان خيلي زياد است. نزديك به 60 سال پيش عده‌اي از دانشگاهيان فعاليتي اجتماعي، سياسي و ديني را شروع كرده بودند، نشرياتي داشتند و جلسات بحث و گفت‌وگويي داشتند و محور آنها آقاي مهندس بازرگان و آقاي دكتر سحابي بودند. مسجد دانشگاه تهران را اينها ساختند. يکي از مجله‌هايي که منتشر مي‌‌كردند به نام «گنج شايگان» بود. همين آقاي سحابي آن وقت يك جوان دانشجو بود و اين فعاليت‌ها را سامان مي‌داد. متدينين آنقدر خوشحال بودند كه در كل دانشگاه‌هاي كشور كسي مثل مهندس بازرگان وجود دارد که كار مي‌كند و كتاب درباره مطهرات در اسلام مي‌نويسد. از اين كه يك استاد دانشگاه مسجد بسازد، كتاب درباره اسلام بنويسد و از قرآن تعريف كند، به وجد مي‌آمدند كه اسلام چقدر پيش رفته است و اين براي متدينين الگويي ايده‌آل بود و حقيقتاً‌ نسبت به آن زمان و آن محيط همينطور بود. در شرايطي كه رييس دانشكده الهيات ماترياليست و كمونيست بود، رييس دانشگاه فني مثل مهندس بازرگان بود، و اين کارها خيلي اميد بخش بود. ولي ديديم در آخر كار، نهضت آزادي به كجا رسيد كه امام فرمود خطر نهضت آزادي از منافقين بيشتر است و به يك معني اصلا منافقين دست پرورده اينها بودند. عمده سران منافقين شاگردان مهندس بازرگان بودند. اينها با انگيزه ديني شروع كردند. اما نقطه ضعف آنها البته آن دسته از آنها كه از روحانيت به کلي بركنار نبودند اين بود كه عملاً با روحانيت سنتي رابطه خوبي نداشتند و همواره از آنها فاصله مي‌گرفتند، گرچه با چند روحاني مانند آقاي زنجاني و آقاي طالقاني ارتباط داشتند. مرحوم آقاي طالقاني در يكي از سخنراني‌هايشان، شريعتي را به عنوان «فرزندم» ياد كردند.
اگر اين مسأله را ادامه بدهيم مي‌بينيم در جرياناتي كه در اين سي و چند سال اتفاق افتاده، هر جا ارتباط با روحانيت اصيل، متخصص و عالمي ديني که واقعاً به مباني ديني آگاه و به عمل به آنها ملتزم باشد نسبتاً بيشتر بوده، موفقيت، محبوبيت و خدمات واقعي بيشتر بوده است، و هر جا اين ارتباط كمتر بوده، موفقيت کمتر بوده است، خواه خود فرد روحاني يا غير روحاني بوده باشد. به عنوان نمونه، مرحوم رجايي نه از خانواده روحانيت بود نه در حوزه درس خوانده بود، بلکه يك معلم مستضعف بود، اما صريحا و از ته دل مي‌گفت كه من فرزند مجلس هستم و مقلد امام. اين‌که يك رييس جمهور يا نخست وزير در سطح بين‌المللي بگويد من مقلد فلان آقا هستم براي او افتخار نيست، بلكه چه بسا نقطه ضعف محسوب شود، چون مي‌گويند چرا يك سياست‌مدار مقلد است؟ اگر منظور، تقليد در نماز و روزه است كه ديگران هم مقلد هستند. اما او كه مي‌گفت من مقلد هستم معنايش اين بود که اگر امام بگويد اين كار را بكن مي‌كنم و اگر بگويد نكن نمي‌كنم و همين روحيه را داشت. اما حتي بعضي از معممين اين روحيه را نداشتند و لذا رفتارشان نسبت به مقام معظم رهبري، به قول خودشان، رفتار دوتا دوست بود. کسي که با رفيقش حرف مي‌زند، گاهي حرف او را قبول دارد و گاهي رد مي‌كند، گاهي هم ممكن است به او ايراد بگيرد. اين غير از اين است كه او را ولي بداند و خودش را مُوَلّي عليه. آن يكي مي‌گفت من ولايت‌فقيه را قبول دارم، چون در قانون اساسي آمده است، يعني اگر روزي اين قانون را که قابل تغيير است برداشتند، ولايت‌فقيه را هم قبول نداريم. اينها شاهد بر اين است كه مسأله ولايت‌فقيه علي‌رغم اينكه دنيا را پر كرده و همه مردم دنيا اين حكومت را به نام حكومت ولايت‌فقيه مي‌شناسند، اما در درون حکومت خودش چقدر غريب است، حتي در ميان روحانيت، سياستمداران و مديران كشور. بالاخره در دوران اخير معلوم شد ولايت‌فقيه براي بعضي چه موقعيتي دارد. گويا آنها مفهوم ولايت‌فقيه را طوري ديگر تعريف مي‌کنند، كما اينكه بعضي گفته‌اند ولايت يعني دوستي. اما اين كه اطاعت ولي شرعاً واجب باشد و حكم او مثل حکم امام (ع) باشد، پذيرفتن آن برايشان خيلي مشکل است؛ البته اگر امام زمان (عج) را هم فردي واقعي بدانند، نه امام زمان نوعي و شخصيتي حقوقي.
نتيجه‌اي كه بايد بگيريم اين است كه اگر باور داريم كه مسأله ولايت‌فقيه مسأله‌اي محوري است و دشمنان فراواني دارد و بسياري از دوستان و حاميانش هم سست و ضعيف‌اند، بايد بفهميم كه اولين وظيفه ما تقويت اين مسأله، هم از جهت فكري و نظري و هم از لحاظ سياسي و عملي است، مخصوصاً كه خداي متعال بر ما منت گذاشته و كسي را براي تصدي ولايت به ما مرحمت كرده كه بايد بگوييم تالي تلو معصوم (ع) است و او را نه مي‌توان با هيچ رهبري در دنيا، و نه حتي از لحاظ جامعيتي كه نسبت به فضائل و شرايط رهبري دارد، با هيچ مرجعي مقايسه كرد. اينها حاصل تجربه سي و چند سال بعد از پيروزي انقلاب و دهها سال پيش از پيروزي انقلاب است که ايشان در همه جا و در كوران مسائل مهم بين‌المللي موفق و پيروز از ميدان خارج شدند و نقطه ضعفي نشان ندادند. شكر اين نعمت اقتضا مي‌كند كه هر چه توان داريم در اين راه بگذاريم. اگر تواني، ارادتي، عشقي و حمايتي داريم، براي چه كسي ذخيره كنيم؟ اين مسأله اول است.
در نقطه مقابل هم بايد بدانيم خطر از كدام روزنه بيشتر ممكن است در مسأله ولايت‌فقيه نفوذ پيدا كند؟ درك اين مسأله مقداري نياز به تأمل دارد. اگر حوادث اين دو سه سال اخير نبود، من هم باور نمي‌كردم كه اين همه خطر بتواند از ناحيه يك نفر، هرچند با حمايت هزاران نفر، متوجه مسأله ولايت‌فقيه بشود. برنامه‌هاي اقتصادي، ارتباطات با خارج و با سرمايه‌داران خارجي و اين قدر نفوذ در مسئولين رسمي كشور نشان مي‌دهد که اين مسأله تنها مسأله‌اي سياسي و براي در دست گرفتن پست دولتي نيست! اگر اين جريانات اتفاق نمي‌افتاد باور نمي‌كرديم که به همان اندازه كه بايد براي تقويت ولايت‌فقيه فعاليت كنيم، بايد براي تضعيف اين نقطه مقابل هم تلاش كنيم. اين عين مسأله تولي و تبري است. تولي بي‌تبري يعني هيچ. اگر كسي را دوست مي‌داريم، بايد دشمنانش را هم دشمن بداريم. مسامحه كردن و باري به هر جهت بودن همان بلايي است كه از صدر اسلام متوجه ما شده است. الان در ميان بيش از يك ميليارد مسلمان، چند نفر مي‌شناسيد كه دشمن اهل‌بيت (ع) باشند، يعني واقعاً‌ با حضرت زهرا (س) و حضرت علي (ع) دشمني داشته باشند؟ عموماً همه مسلمانان اهل‌بيت (ع) را دوست دارند، ولي چون اين تولي، همراه با تبري نيست، نتيجه‌اي ندارد. «اتقرب الي الله بحبكم و البرائة من اعدائكم»، 1 «قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَه... »2 «قل يا أيها الكافرون لا أعبد ما تعبدون ولا أنتم عابدون ما أعبد»3 اين تعيين خط مرزي است. اگر اين‌ها را دوست داريم بايد با دشمنان آنها دشمن باشيم. بنابراين، از جهت هدف‌گذاري براي فعاليت‌ها، محور ايجابي، تقويت ولايت‌فقيه است، و محور سلبي، مبارزه با كساني كه براي ولايت‌فقيه خطر آفرين هستند و آن را به بازي مي‌گيرند. چه چيزي از اين بالاتر كه کسي بگويد ولايت‌فقيه براي زمان غيبت بود، اما حالا زمان غيبت گذشته، و زمان ظهور صغري است!
از جهت برنامه‌هاي اجرايي بايد بيشترين فعاليت‌ها را در روشنگري قرار بدهيم. صرف اينكه يك جا جمع بشويم و شعار بدهيم، کاري است که از ديگران هم بر مي‌آيد. آنچه وظيفه فرهيختگان و آشنايان با مباني ديني و انقلابي است، اين است كه در فكر مردم اثر بگذارند. تا وقتي فكر افراد درست شكل نگرفته باشد، «مذبذبين بين ذلك» مانند فرصت‌طلبان يك روز طرفدار يكي و روز ديگر طرفدار ديگري خواهند بود. اگر ما بتوانيم بايد وقتمان را صرف اين کنيم که به ديگران بينش بدهيم و سطح فهمشان را بالا بياوريم. در اين صورت، خودشان تشخيص مي‌دهند كه چه بايد كرد. اين‌که همت ما اين باشد كه فلان شخص از فلان شهر نماينده مجلس بشود، چه ارزشي دارد؟!‌ اگر نماينده‌هاي خوبمان را در چند دوره مجلس بررسي كنيم، متوجه مي‌شويم كه خوبانمان چطور عمل كردند! برخي به راحتي تغيير نظر مي‌دهند. در ميان دويست سيصد نفر، چند نفر مستقل فكر مي‌كنند و تا آخر مي‌ايستند؟ اگر انسان براي يكي از اينها در فلان شهر كلي هزينه كند، وقت صرف كند، تبليغات کند و پول خرج كند كه نماينده شود، معلوم نيست كه وقتي نماينده شد مي‌خواهد چه كار بكند. اما اگر سعي كنيم بينش آنها و بينش مردمي را كه مي‌خواهند رأي بدهند تقويت كنيم، اين امر ثابتي است وهميشه مفيد است.
معمولا با دوستان مي‌گوييم كه سوراخ دعا را گم نكنيم. اين همه به مردم مي‌گوييم دعا و توسل داشته باشيد، چرا خودمان انجام نمي‌دهيم؟ آيا واقعاً‌ اين کار ما مثل شعار بعضي از به اصطلاح طرف‌داران ولايت‌فقيه نيست که به مردم مي‌گويند ولي خودشان عمل نمي‌کنند؟! ما که به مردم مي‌گوييم توسل داشته باشيد، خودمان چه برنامه‌اي براي دعا و توسل داريم؟ ما در طول اين سي سال خيلي تجربه داريم كه دعا و توسل، حتي در جبهه‌ها چقدر كارساز بوده است!
ان‌شاءالله خدا توفيق بدهد كه قدر اهل‌بيت عليهم‌السلام را بيشتر بدانيم و از توسل به آنها بيشتر استفاده كنيم.

والسلام عليكم و رحمة الله


1 - زيارت حضرت معصومه (س).

2 - ممتحنه 4.

3 - كافرون 1ـ3.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org