قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

بسم الله الرحمن الرحيم

آن‌چه پيش‌روي شماست سخنراني حضرت آيت الله مصباح يزدي در همايش دفتر پژوهش‌هاي فرهنگي است که در تاريخ 15/3/1390 در ساختمان ياوران مهدي (عج) مسجد مقدس جمکران بيان شده است.

شگردهاي شيطان

کارگزاران خطاکار

خداي متعال را شاکريم که توفيق عنايت فرمود در جمع نوراني عزيزاني باشيم که با اخلاص از راه‌هاي دور و نزديک، براي حمايت از نظام مقدس اسلامي و دفاع از باورها و ارزش‌ها و حفظ دستاوردهاي انقلاب و خون‌بهاي شهدا در اين‌جا جمع شده‌اند. گمان بنده اين است که فرشتگان مقرب خدا بال‌هايشان را زير پاي شما گسترده‌اند و شما مشمول توجه و عنايت خاص الهي و اوليايش هستيد. اين سخن را از روي گزاف و مبالغه نمي‌گويم؛ در حديث معتبر هست که «إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضًا بِه‏؛ فرشتگان خدا براي اظهار رضايت و خشنودي از کار کسي که درپي تحصيل علم است، بال‌هايشان را زير پاي او مي‌گسترانند.»1 به يقين، شما براي شناخت بهتر وظيفه و همکاري در انجام آن اين قدم‌ها را برداشته‌ايد و راه‌هاي دور و نزديک را پيموده‌ايد.2
جريانات اخير منشأ پيدايش پرسش‌هايي شده که فکر مي‌کنم يکي از نتايج خوب اين جلسات و اين همايش مي‌تواند استفاده از نظرات ديگران براي آماده کردن پاسخ‌هاي روشن به اين پرسش‌ها باشد. يکي از پرسش‌ها اين است که با توجه به شعارهاي انتخاباتي دوره گذشته، انتظاري که ما از مسئولان کشور داشتيم، به‌ويژه اطاعت از مقام معظم رهبري و آن‌چه مربوط به اين بخش است، بيش از چيزي بود که در عمل مشاهده شد. در اين‌باره سؤال‌هاي فرعي بسيار است که به جزئيات آن نمي‌پردازم و براي پاسخ به همه آن‌ها مقدمه کوتاهي بيان مي‌کنم: اگر ما توقع داشته باشيم که براي مسئوليت‌هاي کشور اسلامي کساني انتخاب شوند يا مسئوليت بپذيرند که هيچ نقص و عيبي در فکر، رفتار و سليقه‌شان نباشد تصور مي‌کنم بايد دست روي دست بگذاريم و منتظر ظهور حضرت ولي‌عصر عجل‌الله‌فرجه‌الشريف باشيم! با اين طرز فکر به همان نتيجه‌اي مي‌رسيم که گروه‌هاي تفريطي از سال‌ها قبل مي‌گفتند که «هر کاري بکنيد فايده‌ ندارد. بايد خود آقا تشريف بياورند!» چنين انسان‌هاي مصون از خطايي حتي زمان خود پيغمبر اکرم و ائمه اطهار سلام‌الله‌عليهم‌اجمعين پيدا نشدند. در طول حکومت پنج‌ساله اميرالمؤمنين عليه‌السلام نيز که اوج حکومت حق و عدالت بود ـ و نمي‌دانيم آيا در تاريخ بشريت زماني بوده که به اندازه اين پنج سال، عدالت خودش را نشان داده باشد3ـ همه واليان و عاملان ايشان اشخاصي شبيه معصوم نبودند. تاريخ را ملاحظه کنيد. در بين استانداران و عاملان ايشان در بصره، خوزستان و بحرين کساني هستند که بعدها از سران لشکر عمرسعد در روز عاشورا بودند. اين‌که انتظار داشته باشيم کارگزاران امام معصوم کساني باشند که در رفتار و فکرشان هيچ عيب و نقصي نباشد، درست نيست. خداوند چنين عالمي را نيافريده است.

لزوم تشخيص وظيفه متناسب با شرايط

بايد ببينيم در اين عالم با اين خصوصيات، چه وظيفه‌اي داريم. اراده الهي بر اين است که عالم اين‌گونه باشد. قبل از خلق آدميزاد نيز ملائکه مي‌دانستند که گفتند «أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء؛ آيا کساني را در زمين خواهي گماشت که در آن فساد کنند و خون‌ها بريزند؟!»4 مي‌دانستند اين‌ آدم، خونريز و مفسد است. خداوند در پاسخ فرمود«إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ؛ چيزي مي‌دانم که شما نمي‌دانيد.» اسلام به دنبال حکومتي نيست که همه سرانش معصوم باشند و هيچ اشتباه و غفلتي از آن‌ها سر نزند، اما بايد کوشيد آن‌که اصلح نسبي است انتخاب شود؛ براي هر کار، آن‌که شايسته‌تر است بر سر کار بيايد. در زمان اميرالمؤمنين صلوات‌الله‌عليه کساني مثل کميل و افراد ديگر از اصحاب خاص ايشان بودند ولي حضرت به آن‌ها پست و مقامي ندادند. انسان‌هاي خيلي خوبي بودند؛ عالم، فقيه، عارف، زاهد و شب‌زنده‌دار، اما لازمه‌ اين‌ها مديريت نيست. شبث‌بن‌ربعي که از شقي‌ترين کساني است که در کربلا با امام حسين عليه‌السلام جنگيد يکي از افرادي است که از طرف اميرالمؤمنين مأموريت گرفت؛ چون آن کاري که در آن زمان از او مي‌خواستند بهتر از ديگران انجام مي‌داد. پس در انتخاب و نصب‌ها بايد افراد اصلح انتخاب شوند. ممکن است يک نفر از يک جهت اصلح باشد و ديگري از جهت ديگر، بايد جمع و تفريق کرد و جمع جبري زد. سپس حاصل‌جمع را ديد که در مجموع آيا اين فرد براي اين کار بهتر است يا ديگري. نبايد انتظار داشت که آن فرد معصوم باشد و هيچ اشتباهي نکند. ممکن است اشتباهات او از اشتباهات ديگران خيلي بزرگ‌تر باشد، اما در مجموع به‌گونه‌اي باشد که براي کار مورد نظر نسبت به افراد و کانديداهاي ديگر اصلح باشد. اين يک دليل در پاسخ به کساني‌ که مي‌گويند چرا فلاني را انتخاب و تأييد کرديد؟ چرا از او حمايت کرديد؟ اين کاري است که خودتان کرديد. کاري است که خودمان کرديم. پايش هم ايستاده‌ايم و خدا را شکر مي‌کنيم که آن وقت اين کار را کرديم. اکنون هم اگر وظيفه‌مان غير از آن باشد، به همان عمل مي‌کنيم. نه آن روز تحت تأثير تبليغات سوء، تهديدها و تطميع‌هاي ديگران واقع شديم و نه امروز تحت تأثير اين جنجال‌ها و هوچي‌گري‌ها قرار مي‌گيريم. آن روز بيننا و بين‌الله وظيفه‌مان را آن طور تشخيص داديم و خدا را شکر مي‌کنيم که توفيق يافتيم آن وظيفه را انجام دهيم. امروز هم اگر وظيفه‌مان غير از آن باشد مي‌کوشيم ـ ‌بعون‌الله و توفيقه‌ـ وظيفه‌مان را بشناسيم و به هرچه امروز وظيفه‌مان است عمل کنيم، خواه با وظيفه سابق‌مان همخوان باشد يا نباشد. در تاريخ اسلام از صدر اسلام تا به حال و حتي در همين سي و چند سال اخير اشخاص بسياري را ‌ديده‌ايم که ابتدا صلاحيت‌هاي خوبي داشتند، اما بعد منحرف شدند. وقتي خوب بودند آن‌ها را تأييد مي‌کرديم. اشخاص معروفي هستند که همه شما آن‌ها را مي‌شناسيد و بنده شخصا در زمان مسئوليت‌شان از آن‌ها خيلي دفاع مي‌کردم، ولي حالا نمي‌کنم. آن زمان اين عيب‌ها را نداشتند، آن زمان بين اقران خودشان بهترين بودند؛ اگر آن وقت حمايت نمي‌کرديم اسلام و نظام اسلامي ضرر مي‌کرد، اما حالا ديگر آن طور نيست. هر روز بايد ببينيم وظيفه‌مان چيست و به آن عمل کنيم.

طرح پيچيده ابليس

خيلي‌ها مي‌پرسند آيا اين حادثه به اين شکلي که رخ داد قابل پيش‌بيني نبود؟ اين جريان چگونه اتفاق افتاد؟ اين گروه که امروز به نام جريان انحرافي5 ناميده مي‌شود، چگونه به‌وجود آمد؟ جواب کلي‌ اين است که خدا انسان را مختار آفريده و براي او امکان تحول قرار داده است. ممکن است انسان بعد از عمري پنجاه ساله توبه کند. حر چگونه تغيير کرد؟ عکس اين مطلب هم ممکن است. ممکن است کسي بعد از پنجاه سال منحرف شود. قرآن در اين‌باره داستاني براي ما ذکر کرده که امروز بايد به آن توجه کنيم؛ «وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ * وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث ذَّلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ؛ و خبر آن كس را كه آيات خود را به او داده بوديم براى آنان بخوان كه از آن عارى گشت؛ آن‌گاه شيطان او را دنبال كرد و از گمراهان شد * و اگر مى‏خواستيم قدر او را به وسيله آن آيات بالا مى‏برديم؛ اما او به زمين دنيا گراييد و از هواى نفس خود پيروى كرد. از اين‌رو داستانش چون داستان سگ است كه اگر بر آن حمله‏ور شوى زبان از كام برآورد و اگر آن را رها كنى باز هم زبان از كام برآورد. اين مثل آن گروهى است كه آيات ما را تكذيب كردند. پس اين داستان را براى آنان حكايت كن شايد كه آنان بينديشند.»6 قرآن اين داستان را که مربوط به قرن‌ها پيش از ظهور اسلام است براي اين ذکر کرده که امروز به درد من و شما بخورد. مي‌فرمايد اين داستان را براي مردم بخوان؛ داستان کسي که ما آيات خودمان را به او داديم7؛ و به وسيله اين آيات مي‌توانست به مقام بسيار رفيعي نائل شود، ولي او قدرداني نکرد و از اين آيات سوءاستفاده کرد؛ دنبال زندگي مادي رفت و از هواي‌نفس پيروي کرد. فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث همين کسي که آن آيات الهي به او داده شده بود و مي‌توانست در شمار اولياي برجسته خدا در آيد کارش به جايي رسيد که مَثَلش مَثَل سگ شد.
آدميزاد شمشير دو لب است. اين‌که اميدواريم خدا گناهانمان را بيامرزد به خاطر اين است که آدميزاد امکان تغيير دارد. امکان دارد خدا توفيق توبه دهد و گناهانمان را ببخشد. عکس اين مطلب نيز صادق است. چرا اين فرد اين‌گونه شد؟ آدميزاد يعني همين؛ البته هيچ چيزي بدون اسباب قريب واقع نمي‌شود. مجموعه اسباب و علل دست به دست هم مي‌دهند تا حادثه‌اي اتفاق بيفتد. اسباب و علل حوادث ساده و کارهاي شخصي را مي‌توان در يک يا چند عامل پيدا کرد و گفت اين عوامل دست به دست هم دادند و اين شخص فاسد شد. مثلا رفيق، معلم يا همسايه‌ا‌ش بد بود و فلان اتفاق افتاد و بالاخره اين فرد به گناه آلوده و فاسد شد. مسأله ساده‌اي است. در بيان چگونگي گناهکار شدن يک فرد مي‌توان چند عامل را جمع کرد و گفت اين عوامل دست به دست هم دادند و زمينه را فراهم کردند تا اين شخص دنبال گناه رفت و کم‌کم فاسد شد، اما فساد اجتماعي اين‌گونه نيست. گاهي يک فساد اجتماعي آن قدر پيچيده است که مي‌تواند برخي از بزرگ‌ترين نعمت‌هاي الهي تاريخ را زير و زبر کند. تحليل کردن اين فساد با چند عامل ساده‌، کاري بچه‌گانه است. ابليس نقشه‌ چنين پديده‌اي را از ده‌ها سال پيش‌تر مي‌کشد، مقدمات بعيده‌اش را از اطراف فراهم مي‌کند، زمينه‌هاي فکري، اجتماعي، خانوادگي، ارتباطي و تحولات مختلف را برنامه‌ريزي مي‌کند تا يک روز از آن بهره‌برداري کند. فکر نکنيد که مي‌شود با يک دليل ساده‌ بگوييم که مثلا چون پدر يا خواهر يا برادرش چنين بود چنين شد. مسايل خيلي پيچيده‌تر از اين‌هاست. شايد بتوان براي چنين پديده‌اي صدها عامل معرفي کرد که از ده‌ها سال پيش‌تر فراهم شده، دست به دست هم داده و يکي ديگري را تقويت کرده و زمينه‌هايي فراهم شده تا اين پديده به‌وجود آمده است. اين‌گونه نيست که بگوييم چون مثلا فلان فکر را داشت و با فلان شخص ارتباط داشت اين‌گونه‌ شد. اگر تحولاتي که در زندگي فردي خودمان، به عنوان يک فرد اتفاق مي‌افتد بررسي کنيم، مي‌بينيم زمينه‌هايش از ده‌ها سال پيش فراهم شده است. شما زندگي خودتان را بررسي کنيد. بنده از زندگي خودم نسبتا آگاهم. مي‌توانم بگويم اکنون که در حضور شما نشسته‌ام، مقدمات اين سخنان که مي‌گويم از کجا، از چه وقت و با چه اسبابي فراهم شده است. اگر به شما بگويم اين مقدمات از قبل از تولدم شروع شده، تعجب نکنيد. درباره شما هم همين‌گونه است.
اما مسائلي که مربوط به کل جامعه مي‌شود اين‌گونه نيست. شيطان مي‌خواهد بزرگ‌ترين نعمت الهي در تاريخ اسلام را زيرو رو کند. آيا خيال مي‌کنيد با حادثه ساده‌اي اين کار را انجام مي‌دهد؟! آن قدر نقشه مي‌کشد و زمينه‌ها را فراهم مي‌کند تا کسي از لابه‌لاي ده‌ها لايه‌ پيچيده، آرام آرام سر در بياورد و يارانش را پيدا کند تا در گوشه و کنار به هر وسيله و هر بهانه، شبکه‌اي تشکيل بدهند و زمينه را براي اهدافشان فراهم کنند.

طناب ما کدام است؟

بد نيست قصه‌اي براي شما نقل کنم. من اين قصه را حدود 58 سال پيش در مسجد آسيد عزيزالله تهران از حضرت آيت‌الله وحيد روي منبر شنيدم.8 ايشان فرمودند که يک نفر شيطان را در خواب9 ديد که طناب‌ها و بافته‌ها و وسايل عجيب و غريبي به همراه دارد، ولي ناراحت است. پرسيد: اين‌ها چيست؟ گفت: اين‌ها دام‌هايي است که براي مردم تهيه مي‌کنم و هر کدام را با يکي از آن‌ها فريب مي‌دهم و به دام مي‌اندازم؛ اين شهوت است، اين پول است، اين مقام است و... پرسيد: مرا با چه فريب مي‌دهي؟ گفت: تو احتياج به دام نداري. همين‌که صدايت مي‌زنم دنبالم مي‌دوي. در بين وسايل، طناب خيلي ضخيمي ديد که بريده شده بود. پرسيد: اين چيست؟ شيطان آهي کشيد و گفت: اين طنابي است که نزديک يک سال بافتم، ولي ديشب پاره شد. گفتم: داستان چيست؟ گفت: نه ماه و اندي است که هر روز زحمت کشيدم و اين طناب را با کمال قدرت بافتم و محکم کردم. ديشب آن را گردن شيخ انصاري انداختم، ولي خيلي زود پاره‌اش کرد. بعد از اين‌که اين قضيه را گفت، از شدت ناراحتي ديگر ادامه نداد و رفت.
فردا اول وقت آن شخص نزد شيخ مي‌رود و داستان را از او مي‌پرسد. شيخ گريه مي‌کند و مي‌گويد: ديشب همسرم وضع حمل داشت و خانم‌‌هايي که براي کمک به زائو آمده‌ بودند نزد من آمدند و براي خريد روغن درخواست پول کردند. گفتند مرسوم است که وقتي زائو فارغ مي‌شود غذايي از روغن درست مي‌کنند و به او مي‌‌خورانند. من يک تومان پول سهميه امام نزدم بود. رفتم و اين پول را برداشتم که به آن‌ها بدهم. به ذهنم آمد که آيا هر طلبه‌اي که امشب وضع حمل همسرش باشد اين پول را دارد که روغن بخرد؟ حتما اين طور نيست. کساني هستند که شايد ديشب اصلا نان سيري نخورد‌ه‌اند. معلوم نيست همه چنين پولي داشته باشند که هنگام وضع حمل خانم‌شان به او روغن بدهند. پول را سر جايش گذاشتم و گفتم: من پولي ندارم که به شما بدهم. آن‌ها کمي ناراحت شدند؛ ولي من مقاومت کردم چون وظيفه شرعي‌ام اين بود. اين‌که خواب ديدي من آن دام را پاره کردم همين بود که رفتم يک تومان را سر جايش گذاشتم. دامي بود که شيطان از نه ماه پيش براي من درست کرده بود ولي الحمدلله آن را پاره کردم.
کارهاي شيطان شوخي‌بردار نيست. خيال نکنيد با يک تلنگر مي‌تواند امري که به برکت خون صدها هزار شهيد تحقق پيدا کرده، باطل کند؟! از ده‌ها سال پيش‌تر طراحي مي‌کند، نقشه مي‌کشد تا کارش به ثمر برسد يا نرسد. خيلي ساده‌انگاري است که اين‌گونه فساد و انحراف‌ها را معلول يک يا چند علت بدانيم. اگر بتوانيم فرمولي صد عضوي پيدا کنيم شايد بتوانيم کمي به پاسخ نزديک شويم. يعني صد عامل دست به دست هم مي‌دهند تا چنين پديده‌اي امکان تحقق بيابد. پيدا کردن همه اين‌ عوامل ـ آن هم براي کسي که تخصصي در اين مسائل ندارد ـ کار مشکلي است. بنابر اين از تحليل و بررسي علت‌هاي پيدايش چنين انحرافي صرف‌نظر مي‌کنيم و آن را به گروه‌ها و افراد متخصص مي‌سپاريم تا مدت‌ها تحقيق کنند، شايد بعد از چندين سال تا حدودي علل آن روشن شود.

شگرد اول؛ تأثير عجيب در رئيس‌جمهور

نکته مهم، شگردهايي است که اين افراد به کار مي‌برند تا بتوانند ديگران را منحرف و جامعه را فاسد کنند. مهم اين است که بدانيم از کجا مي‌خواهند ما10 را فريب دهند. شگردهايي که اين جريان در ظرف همين مدت کوتاه که کارهايشان عملياتي و آثار آن ظاهر شد، به کار مي‌برد واقعا شيطاني است.11 اولين کارش اين است که تأثير عجيبي در رئيس‌جمهور مملکت گذاشته‌ و به قول تهراني‌ها قاپش را دزديده ‌است! آن‌قدر اعتماد او را جلب کرده که باورش شده اين شخص فوق‌العاده است و افکار و اعمالش مؤثر است. اين‌که از چه راه‌هايي اعتماد ايشان را جلب کرده نمي‌دانم. احتمالات متعددي هست. قرائني هم وجود دارد که همه اسباب، عادي نيست و از وسايل غيرعادي هم استفاده شده است. به هر حال اين يک راه است. در برابر اين تأثيرات از سال‌هاي قبل تلاش‌هايي شد که اين اعتماد برگردد و به حالت عادي دربيايد، ولي مفيد واقع نشد و اميدي هم نيست که تغيير کند.
اين تأثيرات يک بُعد قضيه است. بعد ديگر اين است که اين فرد با شگردي خاص به عنوان شخص ممتاز ديني و داراي مزاياي معنوي معرفي شده است. چنين وانمود شده که ايشان مزاياي خاص معنوي دارد و با وجود مقدس امام زمان صلوات‌الله‌عليه يا بعضي از اصحاب ايشان ارتباط خاصي دارد، و از آن‌‌جا به ايشان سفارشات و تأييداتي مي‌شود. از همين راه نقل شده که مثلا به فلان شخص يا مسئول گفته که شما رفتارتان مورد تأييد آقا امام زمان است؛ يعني من خبر دارم از قلب آقا امام زمان (عج) که از شما راضي هستند. خب بعضي افراد متدين و پاک، صفاي خاصي دارند و خودشان مثل آينه صافند و اصلا باور نمي‌کنند که چنين دروغ‌ها و شيطنت‌هايي وجود دارد. بزرگاني هم هستند که از بس پاکند باور نمي‌کنند که اين قدر شيطنت در اشخاص مختلف ـ حالا اين شخص خاص را عرض نمي‌کنم ـ وجود داشته باشد. فکر مي‌کنند همه مثل خودشان صفا و نورانيتي دارند و پاک هستند. اگرچه صفا و نورانيت کمال است، اما اگر اين حالت به صورت افراطي دربيايد و موجب زود فريب خوردن انسان شود مطلوب نيست. مؤمن همان‌طور که بايد باصفا باشد و به کسي سوءظن نداشته باشد بايد زيرک هم باشد؛ «الْمُؤْمِنُ كَيِّسٌ فَطِنٌ حَذِرٌ»12 از حضرت امام نقل شده که ايشان فرموده بود هر کس پيش من بيايد و دو جمله با من صحبت کند مي‌فهمم دنبال چيست. اين کياست غير قابل توصيف را امام رضوان‌الله‌عليه داشت، ولي همه اين‌طور نيستند. گاهي بچه‌اي فريب‌مان مي‌‌دهد. بسياري از مؤمنان در اثر صفاي خودشان به خودشان اجازه نمي‌دهند به کسي سوءظن داشته باشند؛ مخصوصا اگر آن فرد سوابقي در کارهاي خوب ، شرکت در جلسات هيئت‌هاي مذهبي، قرائت قرآن و امثال اينها داشته باشد.
زماني درباره فردي که افکار انحرافي عجيبي داشت و به تدريج رسوايي‌هاي بسياري بالا آورد با بزرگواري صحبت شده بود. آن بزرگوار گفته بود «اين حرف‌ها را نزنيد. مردم محله ما به سر پدر ايشان قسم مي‌خورند. پدرش آن قدر در محله ما محترم بود که مردم وقتي مي‌خواستند قسم بخورند به سر پدر او قسم مي‌خوردند، آن وقت شما به پسرش بد مي‌گوييد؟» آخر اين چه ربطي دارد؟ نوح پيغمبر خدا بود ولي پسرش منحرف شد. اين چه ملازمه‌اي دارد؟ ببين حرف خودش چيست. ببين رفتارش چگونه است. اين‌که مردم به سر پدرش قسم مي‌خوردند دليل نمي‌شود که ايشان آدم درستي باشد. در اين‌گونه مسائل بايد کمي صفايمان را کنار بگذاريم؛ خيال نکنيم همه مردم خيلي صاف و پاک و مقدسند؛ ممکن است کسي صد سال کمتر يا بيشتر اظهار تقدس کند، ولي منحرف باشد. پيش از انقلاب، فردي بود به‌نام آشوري. طلبه‌اي بود که از مشهد به قم مي‌آمد و اين‌جا مريدهايي داشت و بسيار مقدس‌مآب و زاهدمنش بود. روي تشک نمي‌نشست؛ روي رختخواب نمي‌خوابيد؛ يک رنگ غذا بيشتر نمي‌خورد، معمولا غذاي پختني و چرب و شيرين نمي‌خورد و به نان خشک يا نان و ماستي بسنده مي‌کرد. از کارهاي اين فرد دو تا نمونه براي شما نقل مي‌کنم تا کمي حواس‌مان جمع باشد، هر کس عمامه به سر گذاشت و اظهار زهد کرد، زود فريبش را نخوريم. يکي از کارهايش اين بود که در شاهرود13 گروهي را تشکيل داده بود که مردها و زن‌ها با هم ازدواج دسته‌جمعي کرده بودند. استدلالش هم اين بود ‌که اين کار موافق قرآن است. گفته بود: قرآن مي‌گويد «نسائکم حرث لکم» نگفته امرأتک حرث لک! اين يکي از کارهايش بود. معمم هم بود. يک کتاب هم به نام «توحيد» نوشته بود. در اين کتاب گفته بود «ماترياليسم فلسفي چيز بدي نيست؛ مخصوصا آن جايي که زايا است. آن‌چه ما با آن مخالفت مي‌کنيم ماترياليسم اخلاقي است.» مي‌دانيد اين سخن يعني‌چه؟ يعني اگر انسان بگويد خدا نيست عيبي ندارد، انسان نبايد دنبال پول و ثروت باشد؛ آن‌چه بد است ماترياليسم اخلاقي است وگرنه ماترياليسم فلسفي اشکالي ندارد. الله در لااله‌الا الله را به ايده‌آل اخلاقي معنا کرده بود، گفته بود: «آدميزاد به ايده‌آل اخلاقي احتياج دارد. اين الله که ما مي‌گوييم و مي‌پرستيم به معناي ايده‌آل اخلاقي است. چيزي را تصور مي‌کنيم که همه خوبي‌ها را دارد مي‌گوييم خدا يعني اين.» اين مطلب را پيش از انقلاب يک روحاني در کتابي به نام توحيد نوشته بود. چون اسم کتابش توحيد بود، بعضي از طلبه‌ها قربة‌الي‌‌الله مي‌خريدند و پخش مي‌کردند! آن رفتارش، آن زهدش، آن هم ازدواج دسته‌جمعي‌اش، اين هم اعتقادش به خدا و پيغمبر و توحيد! البته بعد از انقلاب به جرم ارتداد او را اعدام کردند.

داستان علي‌محمد باب

در طول تاريخ از اين تجربه‌ها زياد داشته‌ايم. جريان علي‌محمد باب يک نمونه است. شايد بسياري از مردم اصلا نمي‌دانند اين فرد چه کسي بوده و داستانش چيست. طلبه‌ سيدي بوده اهل شيراز که در کربلا درس مي‌خوانده و استادش هم سيد کاظم رشتي بوده است. شاهزاده‌اي روسي به نام «کينياز دالگورکي» به سادگي او پي‌ مي‌برد و با او رفيق مي‌شود. وقتي قليان مي‌کشيده کمي چرس14 روي آن مي‌ريخته و کم‌کم به چرس و بنگ معتادش مي‌کند. کم‌کم به او اظهار ارادت مي‌کند و مي‌گويد: آقا! شما خيلي شخص بزرگواري هستيد و به نظرم شما با امام زمان ارتباط داريد! علي‌محمد مي‌گويد نه بابا، ولي او اصرار مي‌کند و مي‌گويد: من مي‌دانم! بالاخره با اين اظهار ارادت کردن‌ها کم‌کم او هم مي‌گويد خب حالا که اين مي‌گويد تو با امام زمان ارتباط داري، چرا من انکار کنم؟ بالاخره به همين وسيله، اول از ادعاي ارتباط، به ادعاي بابيت مي‌رسد و اين‌که شما راهي به امام زمان هستيد و پس از مدتي مي‌گويد نه، شما خود ايشان هستيد! بالاخره کارش به جايي رسيد که ادعاي پيغمبري کرد و کتاب نازل کرد!
شما اين داستان را تصور کنيد. چنين کسي اول بيايد ادعاي نيابت از امام زمان بکند؛ بعد هم ادعاي امام زماني، بعد هم ادعاي پيغمبري! فکر مي‌کنيد چه کساني از او حمايت و پيروي مي‌کنند؟ بله به کمک پولي که کينياز دالگورکي خرج مي‌کرد يک مشت بي‌سواد حرف‌هايش را قبول کردند، ولي کار به جايي رسيد که يک روحاني به نام شيخ حسن بشرويه‌اي از طرفداران و مروجان او شد و براي اين‌که طرفداران‌شان حکومت مستقل داشته باشند دست به قيام نظامي زد و حتي در يکي از شهرهاي مازندران خيلي نفوذ پيدا کرد. اين جريان ادامه داشت تا مرحوم سعيدالعلما او را تکفير کرد و پس از جنگ نظامي از شهر بيرونش کردند. اين روحاني همين‌طور در شهرهاي بسياري طرفدار پيدا کرد تا بالاخره مراجع و بزرگان فتوا به ارتدادش دادند و او را کشتند. اما امروز در ايران و در بسياري از کشورها حتي در قلب آفريقا طرفدار دارند. در هندوستان مرکز بزرگي براي طرفداران او درست شده. عبارت‌هاي کتابي که به عنوان کتاب خدا نازل کرده خنده‌دار است، چه رسد به اين‌که به عنوان ناسخ قرآن نازل شده باشد. بله شيطان با حمايت يک عامل خارجي ضداسلامي،‌ از يک طلبه، مذهبي درست مي‌کند و او عواطف ديني مردم به امام زمان را به خودش جلب مي‌کند. کم‌کم با علماي زمان درمي‌افتد و حتي کار به شمشير و نيزه مي‌کشد و بالاخره پيروانش ميرزا حسين‌‌علي بهاءالله و صبح ازل دو شاخه از بابيت و بهائيت را تشکيل مي‌دهند. اين‌ها در همين زمان ما واقع شده است، ولي اگر فردا هم کس ديگري پيدا بشود، مردم نجيب و خوب ما مي‌گويند حالا سوءظن نبريم، غيبت نکنيم شايد...! ولي اين‌جا اين غيبت‌ها واجب است.

همين نشانه کافي است

يکي از شگردهاي همين شخص اين است که مي‌گويد: من از هيچ کس غيبت نمي‌کنم، پشت سر هيچ کس بد نمي‌گويم. طرفداران اين شخص در حمايت از او مي‌گويند ما از ايشان نه دروغ شنيده‌ايم، نه غيبت. من مي‌گويم براي نفاق همين بس که انسان نسبت به هيچ کس بد نگويد؛ مگر مي‌شود انسان نسبت به کفار، منحرفان، آمريکا و صهيونيسم بد نگويد؟! مگر اين‌که انسان منافقي باشد. بايد از حق طرفداري کرد و از دشمنانش تبري جست؛ اتقرب الى الله بحبکم و بالبرائة من اعدائکم؛ تبري و تولي بايد کنار هم باشند. اين هنر نيست که انسان بگويد من از هيچ کس غيبت نمي‌کنم، پس غيبت‌هاي واجب کجاست؟
معاويه در اواخر عمر به مدينه آمده بود و براي خلافت يزيد رايزني مي‌کرد. مثل همين کارهايي که خيلي از سياست‌مداران مي‌کنند، در بين توده‌هاي مردم پول پخش مي‌کرد و حمايتشان را مي‌خواست، اما چند نفر خواص بودند که نمي‌شد آن‌ها را با اين حرف‌ها خريد. يکي‌ از اين خواص سيدالشهدا عليه‌السلام بود. توجه کنيد معاويه به مدينه آمده تا براي جلب نظر سيدالشهدا عليه‌السلام رايزني کند تا با خلافت يزيد مخالفت نکنند. بعد از اظهار ادب و مقدمه‌چيني گفت: آقا من براي مصالح کشور اسلامي مي‌خواهم که يزيد را ولي‌عهد کنم، نظر شما چيست؟ حضرت فرمود: اين پسر شراب‌خوار سگ‌باز را مي‌گويي؟ معاويه که ديد قافيه را باخته، متوجه شد که بايد از راه ديگري وارد شود تا بتواند در مقابل امام حسين بتواند حرف بزند. گفت: آقا يزيد پشت سر شما اين‌طور حرف نمي‌زند. يعني شما داريد غيبت مسلمان مي‌کنيد و مرتکب گناه شديد، اما يزيد از شما بهتر است، او گناه نمي‌کند!
بايد توجه داشت که هر غيبتي حرام نيست. بعضي جاها غيبت، واجب است، اگر غيبت نکني گناه کرده‌اي. اين طور نيست که انسان خوب کسي باشد که پشت سر هيچ کس حرف نزند. پس اين‌که قرآن مي‌گويد «فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ؛ او مثل سگ مي‌ماند»، «مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ؛ او مثل الاغ مي‌ماند...»، «أُولَـئِكَ يَلعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ» براي چه گفته؟ اين سخن‌ها از همين شگردهاي معاويه‌اي‌ است؛ يعني من از همه شما بهترم، حتي از امام هم بهترم؛ چون امام درباره امريکا بد مي‌گفت، ولي من حتي درباره امريکا هم بد نمي‌گويم.

شگرد ديگر؛ ادعاي ارتباط معنوي

شگرد ديگر اين گروه ادعاي ارتباط معنوي با امام زمان (عج) است؛ البته سخن‌هاي بسياري در اين مسأله هست و اگر مجالي پيش بيايد ـ که ان شاءالله خداوند چنين مجالي به آنها نخواهد داد ـ خيلي حرف‌ها از آن بيرون مي‌آيد. ريشه اين مسأله از خيلي جاها سرچشمه مي‌گيرد. از ديرزمان نوعي تفکر و تصوف بوده که به جاي امام زمان مسأله انسان کامل را مطرح مي‌کنند. انسان کامل هم يک شخص خاص نيست؛ بلکه موجودي نوعي است که در هر زمان بايد يک انسان کامل باشد. بعضي از متصوفه قطب خودشان را انسان کامل مي‌دانستند و براي او حريم قداستي قائل بودند که هيچ کس نبايد نسبت به او حرف بزند. برخي مثل بعضي از فرقه‌هايي که الان هم در قم و جاهاي ديگر هستند اين مقام را ارثي مي‌دانند و مي‌گويند بعد از اين‌که اين قطب از دنيا مي‌رود اين مقام به پسرش منتقل مي‌شود. اين‌ها وقتي امام زمان مي‌گويند؛ منظورشان مقامي نوعي است و شخص معيني را در نظر ندارند؛ البته خيلي هم اصرار ندارند که بگويند «حجة‌بن‌الحسن» بلکه مي‌گويند «انسان کامل».
يکي از علت‌هاي اين ادعاي ارتباط از اين‌جا سرچشمه مي‌گيرد که اصلا مقام امامت را يک مقام معنوي مي‌دانند. مي‌گويند اين‌که شخص معيني امام باشد حرفي عوامانه است؛ امامت، روحي است که هر کس به آن مقام برسد امام است، يا با امام اتحاد پيدا مي‌کند. در کتاب‌هاي بعضي از دراويش که خيلي هم کتاب‌هاي عرفاني عميقي دارند اين مطلب هست که مقام امامت نورانيتي است که هر کس به کمال برسد با آن مقام اتحاد پيدا مي‌کند. اين زمينه‌ها و چيزهاي ديگري از بعضي از فلسفه‌هاي غربي به اين‌ها ضميمه شده و آش شله قلمکاري درست کرده که نخودش از يک جاست و لوبيا و سبزي‌اش از جاهاي ديگر. اينها مخلوط مي‌شود و چيزي درست مي‌شود که شيطان بتواند هر گروهي را با بخشي از آن بفريبد؛ آن‌هايي که دنبال مسائل عرفاني‌اند با انسان کامل، آنهايي که اهل تصوف هستند با اتحاد با قطب، آن‌هايي که اهل ارتباط با «از ما بهتران» هستند از راه جن‌گيري و آن‌هايي که با مرتاضين سر و کار دارند از راه غيب‌گويي‌ها و... اين‌ها چيزهايي است که هميشه بوده و مسأله‌ تازه‌اي نيست. همه مردم عالم مي‌دانند که گروهي که بيشتر‌شان در هندوستان و در تبت هستند با رياضت چيزهايي را مي‌فهمند، پيشگويي‌هايي مي‌کنند و گاهي هم در اثر رياضت قادرند کارها و تصرفاتي کنند. اين مسايل تازگي ندارد. زمان امام صادق عليه‌السلام هم بوده است. امام صادق صلوات‌الله‌عليه روزي وارد مسجد شدند و ديدند مردم اطراف فردي را گرفته‌اند. پرسيدند: چه خبر است؟ گفتند: آدم عجيبي است. هر کس در دستش هرچه بگيرد مي‌گويد که چيست. حضرت نزديک رفتند و مشتشان را نزد او نگه داشتند و فرمودند: در دست من چيست؟ به اين طرف و آن طرف و صورت حضرت نگاهي کرد و هيچ چيز نگفت. حضرت فرموند: نمي‌داني؟ گفت: چرا مي‌دانم، اما تعجب مي‌کنم که شما اين را از کجا به دست آورده‌ايد. آن‌چه در لحظه قبل در تمام عالم وجود داشت سر جايش هست. در جزيره‌اي مرغي دو تخم گذاشته بود، اما اکنون يکي‌ از آن‌ها نيست و آن تخم بايد در دست شما باشد. حضرت دستشان را باز کردند، تخم پرنده در دستشان بود. حضرت پرسيدند اين قدرت را از کجا به دست آورده‌اي؟ گفت: بنا گذاشتم با نفس خودم مخالفت کنم. اين خاصيت آن رياضت است. حضرت براي اين‌که نجاتش بدهند، گفتند: دلت مي‌خواهد مسلمان بشوي؟ گفت نه. گفتند: خودت گفتي به هر چه دلم نمي‌خواهد عمل مي‌کنم. مرتاض محکوم شد و به خاطر اين‌که نامردي نکرده باشد اسلام آورد. بعد از اسلام آوردن گفت: آقا ديگر آن چيزهايي که مي‌ديدم نمي‌بينم. تاکنون همه چيز را در عالم مي‌ديدم، پشت‌پرده‌ها را مي‌ديدم، اما الان چيزي نمي‌بينم. حضرت فرمودند: از حالا هر کار خيري بکني خدا براي آخرتت ذخيره مي‌کند. تاکنون زحمت‌هايي که مي‌کشيدي مزدت را همين‌جا مي‌گرفتي، کارهايي که مي‌توانستي بکني و مي‌فهميدي مزد رياضت‌هايي بود که کشيده بودي. از اکنون اعمالي که انجام مي‌دهي براي آخرتت ذخيره مي‌شود. سعي کن براي خدا کار کني تا سعادت ابدي داشته باشي.

سحر با معجزه پهلو نزند

اين مسأله چيز تازه‌اي نيست که بگوييم اصلا دروغ است و نمي‌شود پيش‌‌گويي کرد؛ البته اين‌ها کليت ندارد. مي‌شود کارهاي خلاف عادت انجام داد، اما قدرت الهي و قدرت اولياي خدا فوق اين‌هاست. اين‌ها در مقابل اولياي خدا نمي‌توانند هيچ غلطي بکنند؛ «سحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار». طلسمي را به بزرگي که همه ما به ايشان ارادت داريم نشان داده بودند که چنين چيزي را درست کرده‌اند. فرموده بودند: يک آيه‌الکرسي جوابش را مي‌دهد. ولي به هر حال واقعياتي است و در قرآن هم داستانش هست. چيزهايي کمابيش هست و افراد ساده گول چنين چيزهايي را مي‌خورند و خيال مي‌کنند اين فرد واقعا با امام زمان (عج) يا اولياي خدا ارتباط دارد. اين طور نيست. شياطين بي‌کار ننشسته‌اند. آنها هم زحمت‌هايي کشيده‌اند و مي‌توانند کارهايي بکنند. ما بايد محک بزنيم و اشخاص را بشناسيم که کدام حق است و کدام باطل، وگرنه سحره‌ فرعون هم کارهايي مي‌کردند، همان‌گونه که قرآن مي‌فرمايد: وَجَاءوا بِسِحْرٍ عَظِيمٍ15 ولي اگر ارتباط‌مان با مسجد جمکران محفوظ باشد خيالمان از همه چيز راحت است. اگر واقعا در آن راهي که امام به ما نشان داد استوار بمانيم خيالمان راحت است. امام فرمود خطري اين مملکت را تهديد نمي‌کند، نگران نباشيد. از اين نگران باشيم که به وظيفه‌مان عمل نکنيم و آن جايي که بايد غيبت کنيم، نکنيم و از آن بترسيم. گول شيطان را نخوريم که مي‌گويد نبايد پشت سر هيچ کس حرف زد. آن جايي که بايد مردم را روشن کرد اگر چنين نکنيم مسئوليم؛ «اگر بيني که نابينا و چاه است اگر خاموش بنشيني گناه است» هر بي‌سوادي اين را مي‌فهمد که وقتي مصالح اسلام و مسلمين در خطر است بايد عاملينش را معرفي کرد. اگر چنين نکنيد گناه کرده‌ايد و در گناه آن‌ها شريکيد. بله مؤمني که قصد سويي ندارد؛ يک اشتباهي کرده يک جايي کار غلطي از او سر زده، آبرويش را نريزيد. آبروي مؤمن مثل آبروي کعبه مي‌ماند، اما نبايد در مقابل کسي که مي‌خواهد نظام را براندازد ساکت ماند. کسي که مي‌خواهد با اسلام، شريعت، روحانيت، تقوا، دستاوردهاي انقلاب و احکام دين مقابله کند؛ کسي که صريحا مي‌گويد ظواهر را کنار بگذاريد، بايد از ظواهر عبور کرد، در برابر چنين کسي نبايد سکوت کرد. نماز خواندن امام را ببين. تا ساعات آخر عمرش دو نفر دستش را مي‌گرفتند تا به سجده برود و بلند شود. دو نفر بايد کنارش بايستند تا بتواند رکوع وسجود بکند. او از نماز ايستاده‌اش دست برنداشت با اين‌که نياز بود دو نفر ديگر کمکش کنند. اين ظواهر و اين اسلام همان راهي است که امام به ما نشان داد، اما اين‌ها مي‌گويند «نه آقا! اين احکام شريعت ظواهر است، خيلي مهم نيست، روحش را بچسب.» اين همان شگرد شيطان است و يک شاخه نيست و شاخه‌هاي متعددي دارد. داستان معروفي هم هست. مي‌گويند به درويشي گفتند نماز بخوان. گفت: نماز دو رکعت بود مولا در عرش خواند. گفتند: تو نماز بخوان. گفت: نادعلي مي‌خوانم که پدر جد نماز است! اين يعني همان عبور از ظواهر. نماز را بايد با همين عبارت‌هاي عربي تا آخرين لحظه به هر صورتي که مي‌شود خواند. وضو هم نشد بايد تيمم بکني. تيمم کامل هم نمي‌تواني بايد جبيره بکني. دين يعني اين.

حرف آخر

عرايضم را با اشاره‌‌ به فرمايشات مقام معظم رهبري ايده‌الله‌تعالي خاتمه بدهم. فرمودند عناصر اصلي راه امام سه چيز است؛ اول معنويت. قبل از عدالت، قبل از هر چيز ديگر، حتي دشمني با آمريکا و اسرائيل، اول شرط راه امام معنويت است. خودمان را گول نزنيم. اگر ما راه امام را مي‌رويم راهمان همين است که آثارش را مي‌بينيم. لحظات آخر عمر امام را ببينيد. خدا اجر بدهد به دست اندرکاران صدا و سيما که اين‌ها را نشان مي‌دهند. ان‌شاءالله که اين کفاره گناهان ديگرشان باشد. فرمايشات امام را که نقل مي‌کنند، اين صحنه‌ها را که نشان مي‌دهند بسيار آموزنده است. خدا خيرشان بدهد. يک لحظه نگاه کردن به قيافه امام، همه سحر ساحران را بر باد مي‌دهد. ديگر هرچند بگويند بايد از ظواهر عبور کرد پاسخ مي‌شنوند چه عبوري؟ اگر بايد عبور کرد، امام در آخرين لحظات عمر با آن ضعف بدني از ظواهر عبور مي‌کرد. ايشان هيچ‌جا حاضر نبود سر سوزني از احکام شرع تخطي کند. درباره شخص معروفي از امام پرسيدند. امام فرموده بود درست نمي‌شناسم، ولي يک کلمه‌اي اضافه کرده بود که نشانه ضعفي در آن فرد بود. پس از آن در اولين ملاقاتي که امام پرسشگر را مي‌بينند، مي‌فرمايند: جواب سؤالي که شما کرديد همان است که نمي‌دانم، آن کلمه بعدي‌اش را حذف کنيد. مگر انسان بايد درباره هر چيزي اظهارنظر کند. مبادا درباره اين شخص ـ که البته کمابيش درباره‌اش اختلافاتي است؛ بعضي خيلي براي ايشان مقام عظيمي قائل هستند و بعضي‌ها هم نقطه‌ ضعف‌هايي را نسبت مي‌دهند ـ چيزي نسبت داده باشند. امام اين قدر در رعايت احکام شرعي مقيد بود. ما اگر راه امام را مي‌رويم بايد اينها را ياد بگيريم؛ فقط يک شعار سياسي ندهيم. بايد بکوشيم الگويمان او و کساني باشد که به او شبيه‌ترند. البته باز تأکيد مي‌کنم انتظار نداشته باشيد همه معصوم باشند. در بين آن‌هايي که در هر پستي کانديدا هستند و ممکن است آن مسئوليت را قبول کنند کسي را انتخاب کنيد که اصلح نسبي است، اما نه اين‌که بگوييد حالا من نمي‌دانم اين براي رياست‌جمهوري خوب است يا نه، پس اصلا رأي نمي‌دهم. اگر اين طور باشد و خوبان رأي ندهند، ديگر معلوم است نتيجه چه خواهد شد. وظيفه اين است که من در بين آن‌هايي که کانديدا هستند تحقيق کنم که کدام اصلح نسبي است. اولين عاملي را هم که بايد در نظر بگيرم اين است که نسبت به اسلام و ولايت‌فقيه وفادار باشند.

والسلام عليکم و رحمة الله


1 . الکافي، ج1، ص34.

2 . همين جا داستاني يادم آمد که استفاده‌ از آن مطلوب است. مرحوم شهيد ثاني رضوان‌الله‌عليه در دوران طلبگي در راه حضور سر کلاس درس، کفش‌هايشان را در مي‌آوردند و پابرهنه راه مي‌رفتند. از ايشان دليل اين کار را پرسيدند. فرمود: خجالت مي‌کشم با کفش روي بال ملائکه راه بروم. ايشان مطمئن بود که اين حديث صحيح است و فرشتگان بالشان را زير پاي او پهن کرده‌اند.

3 . در پاريس از امام پرسيده بودند اگر شما پيروز شديد و شاه رفت چه حکومتي و با چه الگويي تشکيل مي‌دهيد؟ فرموده بود حکومتي با الگوي حکومت علي عليه‌السلام تشکيل مي‌دهم. حتي کفار، مشرکان و بت‌پرست‌ها هم مي‌دانند که حکومت علي عليه‌السلام الگوي حکومت عدل در عالم انساني است. 

4 . بقرة، 30. 

5 . البته برخي اسم‌هاي ديگري روي آن مي‌گذارند. برخي مي‌گويند اين‌ها لياقت نام جريان را ندارند. به آن‌ها گروهک انحرافي يا شخص منحرف بگوييد.  

6 . اعراف، 176- 175.

7 . «الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا» تعبيري است که درباره انبيا به کار مي‌رود.

8 . آن سال‌ها آقاي وحيد در نجف بودند و ايام محرم و صفر به ايران تشريف مي‌آوردند و هر سال دهه اول محرم در مسجد آسيد عزيزالله منبر مي‌رفتند.

9 . عين تعبير يادم نيست که گفتند در عالم مکاشفه بود يا عالم خواب يا چيزي شبيه اين‌ها.

10 . البته منظور، نوع ما از افراد جامعه است. ان‌شاءالله خدا همه شما طالبان حق و کساني را که دلشان براي انقلاب مي‌سوزد، از همه انحرافات حفظ خواهد کرد. وقتي همين رفتاري که مردم در سالگرد رحلت امام در مرقد امام کردند مي‌بينيم خاطر جمع مي‌شويم که خداوند، کريم‌تر از اين است که چنين مردمي را رها کند و بگذارد چنين انقلابي با خطر مواجه بشود. خدا شاهد است وقتي بعضي گفت‌وگوها را از تلويزيون تماشا مي‌کردم بي‌اختيار اشک مي‌ريختم. عجب مردم با وفايي! عجب مردم با اخلاصي! الحمدلله اين همه مردم پاک و مخلص فداکار وجود دارد. خدا اين‌ها را رها نمي‌کند. ما فقط بايد مراقب خودمان باشيم که گول نخوريم وگرنه انقلاب را خداوند به برکت عنايات حضرت ولي‌عصر عجل‌الله‌فرجه‌الشريف و خون‌هاي پاک شهدا و تدابير حکيمانه مقام معظم رهبري ايده‌الله‌تعالي حفظ خواهد کرد.

11 . بعضي مي‌گفتند که آيا اين شخص در جريان انحرافي مي‌تواند اين چنين طراحي‌هايي را انجام دهد؟! اين‌ کارها از کجا آب مي‌خورد؟ گفتم قطعاً جناب ابليس کمکش مي‌کند. او خيلي تجربه دارد. حداقل 1400سال با مسلمان‌ها تجربه دارد و پيش از آن نيز تجربه‌اي هزاران ساله دارد. همه اين تجربه‌ها در اختيار شيطان است. اگر اين فرد لياقت داشته باشد مستقيما به او الهام مي‌کند، وگر نه با وسايطي. بستگي دارد که مقام ايشان چه مقامي باشد و در چه درجه‌اي باشد؛ البته اين‌که بي‌واسطه از شيطان درس مي‌گيرد يا با وسايط خيلي مهم نيست، اما بدانيد مدرس اصلي جناب ابليس است و هيچ شکي در آن نيست.

12 . بحارالأنوار، ج 64، ص308.

13 . اين که مي‌گويم در شاهرود، براي اين است ‌که آقاي حسيني شاهرودي (ره) آنجا را اطلاع داشت و نقل مي‌کرد، وگرنه جاهاي ديگر هم بوده است.

14 . حشيش، قسمي بنگ که قلندران و درويشان و ارباب کيف و حال به‌وسيله تدخين آن در عالم بي‌خبري فرو روند و اعصاب خود را تخدير کنند. (لغت‌نامه دهخدا)  

15 . اعراف، 116.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org