قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

بسم الله الرحمن الرحيم

پايداري بر اصول و مبارزه با خرافات؛

راه پاسخگويي به شبهات درباره تفاوت‌هاي جنسيتي در اسلام

سخنراني آيت‌الله مصباح در همايش ملي جنسيت در تاريخ 26/08/1390

از زمان کودکي و از دوران قبل از پيروزي انقلاب، درباره کساني که نسبت به اسلام موضع داشتند، اين احساس را داشتم که اينان چند سوژه مهم در اختيار دارند که از آنها برضد اسلام استفاده ‌مي‌کنند؛ يکي از اينها موضوع حقوق زنان است. به ياد دارم در دوران کودکي با گروهي که آن‌وقت به حزب توده و گرايش‌هاي مارکسيستي تمايل داشتند، آشنا بودم؛ در آن زمان يکي از بحث‌هايي که براي تبليغات حزب توده مطرح مي‌کردند، تساوي حقوق زن و مرد بود. بعدها که کم‌کم در صحنه‌هاي اجتماعي بيشتر وارد شديم، اين احساس تقويت مي‌شد، تا اين‌که موفق شديم به حدود سي يا چهل کشور جهان هم مسافرت کنيم. در بين بحث‌ها، بخشي از اشکال‌‌هايي که به نظام و احکام اسلامي وارد مي‌کردند، مربوط به حقوق بانوان بود. الحمدلله به ياد ندارم جايي ما کوتاه آمده باشيم يا کم آورده باشيم؛ ولي به هر حال اين پرسش در دانشگاه‌ها، مراکز علمي و سياسي مطرح مي‌شد که چرا اسلام بين زن و مرد تفاوت قائل شده و زن‌ها را از حقوقي محروم کرده است. شبهاتي که در اين زمينه مطرح مي‌شد، سطوح مختلفي داشت که بدان‌‌ها اشاره مي‌کنم.

پاسخ به چند شبهه‌

برخي از اين شبهات را به‌راحتي مي‌توان پاسخ گفت. براي مثال، يک‌دسته از شبهات از اين دست بود که وقتي قرآن را مطالعه مي‌کنيم، مي‌بينيم که مخاطبش مردهاست و به مردها وعده مي‌دهد که در بهشت حورالعين به شما مي‌دهيم و چيزهايي از اين قبيل؛ پس معلوم مي‌شود از ابتدا نظر اسلام به مردها بوده و زن‌ها را به‌شمار نياورده است. جواب اين شبهه آن است که وقتي پيغمبر اکرم‌صلي‌‌الله‌عليه‌وآله و همه انبياي پيشين مبعوث شدند، در جامعه مستقيماً با مردها مواجه بودند؛ وقتي کسي مي‌آمد در ميان اجتماعي سخن بگويد، در ابتدا خانم‌‌ها در اطراف او جمع نمي‌شدند؛ يعني شرايط اجتماعي آن زمان اين را ايجاب مي‌کرد. بنابراين در آغاز برخورد با اين جامعه نمي‌توانست بگويد که زن‌هايتان کجا هستند؟ چرا زن‌ها نمي‌آيند با آنها صحبت کنم؟ بايد حرفش را با آنها مطرح مي‌کرد تا بعد به‌تدريج در ميان سخنانش بگويد که در آيين الهي بين مرد و زن فرقي نيست و براي آنها حقوقي قائل هستيم؛ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ.1 اگر از ابتدا مي‌گفت بايد زن‌ها هم باشند تا يک‌جا با شما صحبت کنم، اصلاً امکان نداشت که اين دعوت پيش برود. اين شبهه خيلي قوي‌ نيست.
شبهه ديگر اين‌که، خطاب‌هاي قرآن به مسلمانان به‌صورت جمع مذکر است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ. اينجا ديگر صحبت اين نيست که با کفار مواجه‌اند و مثلاً کفار براي زن‌ها ارزشي قائل نبودند؛ بلکه، اکنون جامعه اسلامي است و پيغمبر براي مردم مسلمان صحبت مي‌کند و مثلاً مي‌گويد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ،2 و نمي‌گويد يا ايتها النساء المؤمنات. اين نشان‌دهندة‌ آن است که بعد از تشکيل جامعة اسلامي و نزول احکام و مقررات اسلامي، هم همچنان مخاطب اسلام مردان‌اند. چرا در جامعه اسلامي ‌اين‌گونه است؟ جواب اين شبهه هم‌ براي کساني که با ادبيات عربي آشنايند، مشکل نيست. از قواعد ادبيات عرب اين است که اگر مخاطبان مجموع مردان و زنان بودند، خطاب را بايد به صيغة جمع مذکر ‌آورد. اين از ويژگي‌ها و اقتضاي ادبيات زبان عرب است. بنابراين وقتي گفته شد يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ، هيچ‌کس تصور نکرد که اين به زن‌ها ربطي ندارد و فقط مخصوص مردهاست؛ همه ـ چه مرد و چه زن ـ فهميدند بايد اين وظيفه را انجام دهند. ساير احکامي نيز که با صيغه جمع مذکر حاضر يا غايب صادر ‌شده، به همين صورت است. اين ويژگي زبان است؛ به ويژه در زباني که بين مذکر و مؤنث فرق گذاشته مي‌شود؛ البته در فارسي بين مذکر و مؤنث فرقي نيست؛ اما در بعضي زبان‌ها مانند زبان فرانسوي و آلماني بين صيغه‌هاي مذکر و مؤنث تفاوت وجود دارد و اين در زبان عربي نيز خيلي شايع است. در زبان عربي، اگر مطلبي مخصوص مردها يا زن‌‌ها باشد، به‌طور جداگانه بر آن تأکيد مي‌کنند، ولي اگر اختصاصي به يکي از آن‌ها نداشته باشد و خطاب به مجموع مرد‌ها و زن‌ها باشد، قاعدة زبان اين است که کلام به صيغه جمع مذکر مخاطب بيايد.

تفاوت احکام بين زن و مرد

اگر از اين‌گونه اشکال‌‌ها که جنبه‌هاي محاوره‌اي، ادبي و زباني دارد، بگذريم به‌طور قطع يک سلسله تفاوت‌هايي بين احکام مربوط به زن و مرد در اسلام مي‌بينيم؛ چه از نظر احکام عبادي که وظايفي بين انسان و خداست و چه از نظر احکام اجتماعي، خواه در جنبه حقوق و خواه در زمينه تکاليف. در وظايفي که انسان نسبت به خدا دارد، زن و مرد با هم تفاوت‌هايي دارند؛ مثلاً در مواردي نماز‌خواندن بر زن‌ها واجب نيست، ولي بر مردها واجب است. اين تفاوت، در احکام صرفاً شخصي است. در مسائل فقهي اجتماعي نيز حقوقي براي زن‌ها تعيين شده است که براي مردها نيست. در برابر، براي مردها نيز حقوق و تکاليفي است که براي زن‌ها نيست. بي‌شک، اولين و معتبرترين منبع شناخت ما در اسلام، قرآن کريم است. آيات قرآن در اين زمينه شاهد گويايي است که اين تفاوت‌ها وجود دارد. بيشتر اشکال‌ها عمدتاً در اين بخش است که چرا اين فرق‌ها وجود دارد. اين شبهه‌ها، به‌ويژه در دو يا سه قرن اخير در اروپا مطرح شده است، وگرنه در قديم، در اروپا تفاوت مرد و زن خيلي بيشتر و زشت‌تر بوده است. تفاوت‌هاي فاحشي بين حقوق زن و مرد در مغرب‌زمين و بسياري از اقوام ديگر نيز وجود داشته است؛ ولي در دو يا سه قرن اخير که کمابيش زمينه‌ نهضت‌هاي فمنيستي فراهم گشت و موضوع حقوق زن در محافل حقوقي و سياسي مطرح شد، موج آن کشورهاي اسلامي مثل ايران، مصر، سوريه، لبنان و شمال افريقا را نيز در برگرفت و در بين خود مسلمانان اين سؤال مطرح شد که چرا بايد بين احکام مرد و زن در اسلام فرق باشد. ديگران نيز که دشمنان اسلام بودند، روي اين مسأله خيلي مانور مي‌دادند و نتيجه مي‌گرفتند که اسلام براي اين زمان مفيد نيست.

واکنش‌هاي متفاوت در برابر شبهات

واکنش اول: تاريخمند دانستن احکام اسلام

عکس‌العملي که مسلمان‌ها در برابر شبهه‌افکني‌ها و ايرادها از خود نشان مي‌دادند، متفاوت بود. عده‌اي‌ در داخل کشور خودمان ـ شايد هنوز هم کساني باشند ـ براي دفاع از اسلام و دادن پاسخ به چنين شبهاتي، به اين گرايش پيدا کردند که احکام فقهي که بين مرد و زن تفاوت قائل شده است، و بسياري از احکام فقهي ديگر مثل احکام جزايي و کيفري اسلام، مخصوص زمان صدر اسلام بوده است؛ يعني اين احکام اسلامي تاريخ‌مند است. اگر يادتان باشد اوايل انقلاب گروه‌هاي مارکسيست اسلامي، از جمله منافقين، اين اصطلاح را داشتند و مي‌گفتند احکام اسلام تاريخ‌مند است؛ يعني اين احکام نسخ شده است و اين احکام براي صدر اسلام بود که شرايط آن زمان ايجاب مي‌کرد که قوانين به اين صورت باشد. در نتيجه مي‌گفتند ما اکنون از اين احکام دفاع نمي‌کنيم و نمي‌گوييم اسلام چنيني احکامي دارد؛ اسلام اين احکام را براي آن زمان‌ها مطرح کرده است و امروزه مردم بايد خودشان قانون وضع کنند و حاکميت از آن مردم است. شعار اين افراد هم اين بود که احکام اسلام صحيح، ولي تاريخ‌مند است؛ يعني مثل دارويي است که تاريخ مصرفش گذشته؛ دارو بوده، مفيد هم بوده، اما وقتش گذشته و نبايد از اين داروها استفاده کرد؛ زيرا ضرر هم دارد؛ ولي نمي‌گويند اين دارو نيست،‌ دارو هست و در زمان خودش خيلي هم مفيد بوده؛ اما حالا ديگر فايده ندارد و چون تاريخ مصرفش گذشته است بايد آن را کنار گذاشت.

واکنش دوم: پناه‌بردن به احکام ثانويه

گرايش ديگر کمي معتدل‌تر مطرح شد و آن اين‌ بود که چنين احکامي جزو احکام اوليه‌ است؛ ولي يک سلسله احکام ثانويه بر آنها حاکم است؛ مثل خيلي از احکام ثانويه‌اي که داريم؛ مانند عسر و حرج و ضرر. اينها حاکم بر احکام اوليه هستند. احکام متفاوت براي زن و مرد، از احکام اوليه اسلام است، ولي امروز اين احکام قابل اجرا نيست و عناوين ثانويه‌اي حاکم است؛ ضرورت و عسر و حرج و شرايط ديگري است که باعث مي‌شود اين احکام تغيير کند. اين گرايش تا حدودي موجه‌تر و قابل قبول‌تر است و طرفدارانش هم کم نيستند؛ چه‌بسا در مسئولان سطح بالا نيز چنين گرايشي وجود داشته باشد (البته اگر گرايش اول بر آنها حاکم نباشد). براي نمونه، در خيلي از احکام مسائل اقتصادي، مسئله ربا مطرح است؛ و امروز چرخ اقتصاد دنيا بدون ربا نمي‌چرخد. اينها مي‌گويند قبول داريم که اصل ربا چيز خوبي نيست؛ ولي شرايط اجتماعي امروز به‌گونه‌اي است که اضطراراً بايد آن را پذيرفت. براي اين‌که جلوي اعتراض مقدسين را هم بگيريم، اسم آن را کارمزد يا سود عقود شرعيه مي‌گذاريم؛ والا نه آن کسي که عقود شرعيه را اجرا مي‌کند و نه آن کسي که مي‌آيد وام بگيرد نمي‌داند عقود شرعيه چيست! برگه‌‌اي‌ پيش روي شخص مي‌گذارند و مي‌گويند اين عقود شرعيه است و آن را امضا کن! شخص نيز براي دريافت وام آن را امضا مي‌کند و کار تمام مي‌شود؛ وگرنه، اصل قضيه همان مسئله‌اي است که بوده، و هيچ تغييري نکرده است؛ درصد معيني سود افزوده مي‌شود و اگر تأخيري هم داشته باشد، به آن اضافه مي‌شود؛ يعني عين همان نظام ربوي وجود دارد و فقط در بعضي موارد نامش تغيير کرده است. استدلالشان هم اين است که مي‌دانيم اصل ربا بد است، و ما هم مي‌گوييم بد است؛ ولي امروز وضع دنيا به‌گونه‌اي‌ است که بايد آن را بپذيريم و چاره‌اي هم نداريم. دربارة خانم‌ها هم همين را مي‌گويند؛ يعني درست است که اسلام ويژگي‌ها و حقوقي متفاوت براي زن‌ها و مردها قائل شده است ولي اينها امروز قابل اجرا نيست. لحن اين کلام با مطلب قبلي از نظر روح، چندان تفاوتي ندارد منتها اين، زبانش پذيرفتني‌تر است؛ مي‌گويند اين احکام ثانويه و مربوط به شرايط اضطرار و عسر و حرج است؛ اما آنها مي‌گفتند تاريخ مصرفش گذشته و نسخ شده است. اين گروه دوم مي‌گويند قانون اوليه همان است، ولي به دليل شرايط عسر و حرج، نوبت به احکام اضطراري مي‌رسد.

واکنش سوم: احکام لايتغيرند

گرايش ديگر مربوط به اصولگرايان است که مي‌گويند اسلام همين است و قابل تغيير هم نيست؛ امروز هم هر کس بخواهد به اسلام عمل کند، بايد به همين‌ احکام عمل کند. در اين ديدگاه، اصل عسر و حرج و ضرورت انکار نمي‌شود؛ اما اين مواردي که گفته مي‌شود، مصاديق عسر و حرج نيست؛ اگر مواردي به تشخيص اهل فن، واقعاً مصداق عسر و حرج قطعي باشد، هيچ مشکلي نيست و قانون عسر و حرج حاکم است؛ اما اينها مصداق عسر و حرج نيست و مواردي که مي‌گويند، دل‌بخواهي است چون دلشان نمي‌خواهد با فرهنگ عمومي جهان مخالفت کنند. بالاخره اين هم يک گرايش است؛ ولي حتي کساني هم که اين گرايش را دارند که احکام اسلام ثابت و تغييرنيافتني است و الان هم مورد عسر و حرجي نيست و همان احکام اوليه بايد اجرا شود، در عمل با مشکل مواجه‌اند.

ناهنجاري‌هاي فرهنگي و جابجايي ارزش‌ها

‌ البته اين اشکال منحصر به مسائل حقوق زن و مرد نيست؛ بلکه تمام مسائل مرتبط با فرهنگ امروزي جهان که ريشه‌اي الحادي دارد، همين‌طور است؛ فرهنگي که ما نيز با آن دست‌و‌پنجه نرم مي‌کنيم و به خيلي چيزهاي آن هم آرام‌آرام عادت کرده‌ايم و اصلاً ديگر حساسيتي هم نشان نمي‌دهيم، همين‌گونه است. براي نمونه،‌ در فرهنگ شيعي‌مان دربارة رابطة پدر و مادر با فرزند احکام و آدابي داريم؛ از جمله مستحبات براي فرزند اين است که وقتي وارد مجلسي مي‌شود، بايستد تا پدر و مادر به او اجازه بدهند بنشيند و بي‌اجازة آنان ننشيند. همچنين دربارة اين‌که فرزند چگونه با پدر و مادر صحبت کند، و اينکه فرزندان به پدر و مادر حتي آخ هم نگويند (فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا) دستوراتي در اسلام آمده است؛ اما امروز وضع به‌گونه‌‌اي‌ ديگر است؛ خيلي نياز به توضيح نيست که بگويم در عصر حاضر جاي پدر و مادر با بچه‌ها عوض شده است. امروز وضع طوري شده است که پدر و مادر بي‌اجازة فرزندان نبايد بنشينند! بي‌اجازة آنها نبايد جايي بروند، تصميمي بگيرند و حتي حرفي خلاف ميل آنها بزنند! امروز فرزندان با پدر و مادر تندي مي‌کنند، عصباني مي‌شوند و رهايشان مي‌کنند و مي‌روند، و چيزهايي مانند اين که به تدريج به آن عادت کرده‌‌ايم؛ چه‌بسا اگر از فقيهي بپرسند که آيا اطاعت پدر و مادر واجب است يا خير؟ در مواردي که واجب است، همين فتوا را مي‌‌دهد؛ اما در عمل و در خانة خودش هم معلوم نيست بتواند دربارة فرزندان خودش آن احکام را عمل کند. همان فرزندان خوب و نماز‌خوان و روزه‌بگير هم در مسئله اطاعت پدر و مادر و احترام به آنها کوتاهي مي‌کنند؛ در حالي که به موقع نماز مي‌خوانند و روزه‌ مي‌گيرند. گويا اين اصل منسوخ شده است! اينها آثار فرهنگ جهاني است که موجش کشورهاي اسلامي و شيعي و حتي کشور جمهوري اسلامي ايران را هم دربر گرفته است. مسائلي که از طريق تلويزيون، تلفن همراه‌، اينترنت و چيزهاي ديگر منتشر مي‌شود، تمام خانواده‌ها را فرامي‌گيرد و معلوم نيست بتوان ديگر براي آن استثنايي قائل شد. مسئله ارتباط دخترها و پسرها و ديگر مسائل اين‌چنيني بلاي عامي است که دامنگير ما شده است. طرح مسئله حقوق مرد و زن به عنوان يک مشکل، در اثر شيوع فرهنگ غربي است که خواه‌ناخواه فرهنگ‌هاي اسلامي را هم تحت تأثير خود قرار داده است و در نتيجه آن بسياري از عناصر اصلي فرهنگ ما به فراموشي سپرده شده است.
در چنين شرايطي، اين مسئله مطرح مي‌شود که براي معرفي اسلام و بيان احکام آن، آيا بايد بگوييم در اسلام بين احکام مرد و زن تفاوتي هست يا بايد تقيه کنيم؟ آيا براي حفظ محبوبيت اسلام و اينکه مردم با اسلام بد نشوند و بدان اشکال نگيرند، نبايد بعضي احکام اسلام را مطرح کنيم؟ براي مثال،‌ مسئله تعدد زوجات در اسلام وجود دارد، اگر دربارة‌ آن سؤال کردند، چه بگوييم؟ به هر حال،‌ عده‌‌اي روش تقيه‌آميزي در پيش گرفتند و کوشيدند آيات و روايات را تأويل کنند و بگويند بعضي چيزها مربوط به شرايط خاصي بوده است و هر جايي متناسب با خودش يک توجيهي دارد و بالاخره خواستند اصلش را با فرهنگ حاکم بر جهان موافق سازند؛ يعني هماني را که شما مي‌گوييد درست است؛ اما اينهايي که ما گفتيم براي شرايط خاصي است؛ مي‌کوشند به‌گونه‌‌اي توجيه کنند که با مخالفت و برخورد شديد مخالفان مواجه نشوند و از صحنة مبارزه با آنها کنار بروند. به نظر من، اين مسئله براي ما جدي‌تر از همة آنهاست، وگرنه اين آيه را که خداوند با صراحت مي‌گويد: لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ3، نمي‌توان تغيير داد. اين متن عربي است و هر انسان عرب‌زباني معنايش را مي‌داند؛ نمي‌توانيم اين آيه را حذف كنيم؛ نمي‌توانيم بگوييم آيه معناي ديگري دارد كه شما نمي‌فهميد و ما مي‌فهميم، و يعني ارث مرد و زن مساوي است! يا بگوييم قرائت‌ها مختلف است و اين هم يک قرائتي است که معني مِثل حَظِّ الأُنثَيَيْنِ يعني تساوي! آيا مي‌توان چنين چيزي گفت؟! به هر حال، هر چه ما بگوييم، فرهنگ دنياي جديد نمي‌پذيرد. حال در چنين شرايطي بايد چه موضعي داشته باشيم؟ آيا خدا و پيامبر و امام زمان در روز قيامت از ما مي‌پذيرند كه ما بگوييم براي اسلام داية عزيزتر از مادر شديم و براي حفظ اسلام گفتيم اينها از اسلام نيست و معناي ديگري دارد؟ خود قرآن با صراحت مي‌گويد: لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ، آن‌گاه ما بگوييم اين براي موارد يا مواقع خاصي بوده است، يا بگوييم در يک لغتي «ذَکَر» معنايي خاص دارد، و «انثي» هم معنايي ديگر؟! اين مشکل را حل نمي‌کند.

ميارزه با خرافات

آيا بايد در مقابل، طالباني شويم و بگوييم همين است که ما مي‌گوييم و جز اين نيست، زن‌ها هم بايد صورتشان را بپوشانند و حتي چشم‌هايشان هم نبايد پيدا باشد؟! براي مثال، خانم‌هاي يمني که تلويزيون نشان مي‌دهد، حتي مبارزين‌شان، فقط چشم‌هايشان پيداست؛ زنان طالبان افغاني از سر تا پا پوشيده‌اند و فقط از روزنه‌اي ريز تنها مي‌توانند جلوي پايشان را ببينند! آيا ردّ ديدگاه قبل، به اين معناست که بايد اين‌گونه‌ شويم و اسلام را اين‌طور معرفي کنيم؟
به نظر بنده بايد چند چيز را از هم تفکيک کنيم؛ اولاً بايد با يک ‌سلسله خرافات، دروغ‌ها و آداب و رسوم‌ محلي که به اسلام چسبانده‌اند ـ در حالي که اسلام از اينها بيزار است و در صدر اسلام و رفتار پيغمبر اکرم‌صلي‌الله‌عليه‌و‌آله با مردم آن زمان هيچ نمونه‌اي از اينها نيست ـ به طور روشن و صريح مبارزه کنيم؛ بايد بگوييم که اين‌ها از اسلام نيست؛ بلکه دروغ و دشمني با اسلام است. اين‌گونه نبوده که رفت و آمد زن‌ها در کوچه و بازار، مجامع و حتي در مسجد در صدر اسلام طوري بوده که قيافه‌شان ديده نشود. حتي از قرائن زيادي معلوم مي‌شود که زمينه وجود داشته است که مثلاً معلوم شود خانمي از لحاظ جمال ظاهري امتيازي دارد يا ندارد؛ اين‌طور نبوده که زن مانند مجسمه‌ سياه و پوشيده‌اي بوده است که هيچ قابل شناخت نبوده باشد. در روايات آمده است که زنان نزد پيامبر مي‌آمدند، حرفشان را مي‌زدند و استدلال و بحث مي‌کردند. براي نمونه‌، عده‌اي از خانم‌ها نماينده‌اي تعيين کردند و نزد پيامبر آمدند و گفتند چرا ما نبايد جهاد داشته باشيم و مردها تنها از فضليت جهاد بهره مي‌برند، در حالي که ما از فضليت جهاد محروميم؛ پيغمبر اکرم نيز به سخنانشان گوش کردند و بعد هم جواب دادند. اين‌طور نبود که ممنوعيت کلي باشد که اصلاً زن و مرد نبايد با هم حرف بزنند و همديگر را ببينند. اينها افراطي‌گري‌‌هايي است که باعث ضربه زدن به اسلام و ارزش‌هاي اسلامي مي‌شود.

پالايش انديشه‌هاي ناروا

متأسفانه اين خرافات و آداب محلي هنوز حتي در بعضي از مناطق کشور ايران هم وجود دارد؛ ‌براي نمونه،‌ در بعضي مناطق، دخترعمو بدون اجازة پسرعمو حق ازدواج ندارد، وگرنه دعوا و خونريزي مي‌شود؛ اين از کجا نشأت گرفته است؟ آيا کوچک‌ترين حديث ضعيفي در اين‌باره هست؟ بر چه اساسي بايد اينها را به اسلام و جامعه اسلامي نسبت دهيم؟ بايد براي پالايش اين افکار و رفتارها کاري بکنيم و چيزهايي را که با اسلام مخالف است و شواهدي برخلاف آنها داريم، کنار بگذاريم. از طرف ديگر، به هيچ قيمتي نمي‌توان از يقينيات و مسلمات اسلام دست برداشت. ما هر کاري کنيم، نمي‌توانيم اين آيه ِللذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ را از قرآن حذف کنيم؛ آن‌وقت اين درست است که کسي بگويد اين آيه منسوخ شده، يا محکوم است به آياتي که دلالت بر وجوب عدالت دارد؟ آيا اين تناقض نيست که در قرآن يک آيه بگويد ارث مرد بايد دو برابر ارث زن باشد، و در آيه‌‌اي ديگر بفرمايد به خاطر عدالت نبايد به اين عمل کنيد؟! آيا يک انسان عاقل چنين سخن مي‌گويد؟ آيا مي‌توان اين را به قرآن ‌نسبت داد که بگويد به يک آيه عمل نکنيد، چون در مقابل آن، آيه‌اي ديگر هست که بر اين حاكم است و مي‌گويد: اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى4؟ آيا کسي که ادعاي فقاهت مي‌کند، بايد اين‌طور ضعيف ‌استدلال کند؟ آيا مي‌توان به دليل وجود يک آيه، آيه‌ ديگري را ناديده بگيريم؟! به‌ هرحال، چنين آياتي وجود دارد و نمي‌توان بدان‌ها بي‌توجه بود؛ مگر اينکه به دستور امريکا برخي از اين آيات را حذف کنيم! براي مثال، در کشورهاي عربي قرآني چاپ کردند که آيات مربوط به جهاد را از آن حذف کرده‌‌ بودند. بايد در برابر چنين تفکر نادرستي،‌ بياني منطقي و مستدل ارائه داد و اثبات کرد ‌که چرا بايد بين مرد و زن در جامعه تفاوت‌هايي از نظر حقوق و تکاليف وجود داشته باشد تا به سعادت برسند.

شهامت مبارزه با نظريه‌هاي مطرح

بايد با کمال جديت اين نظريه را مطرح و درباره آن تحقيق کنيم و از نظريه‌‌هاي مطرح در علوم مختلف اجتماعي که امروز در دانشگاه‌هاي ما مطرح مي‌شود و به‌عنوان وحي منزل به دانشجويان القا مي‌کنند، نهراسيم. ديروز در جمع برخي از استادان محترم دانشگاه دربارة علوم انساني گفتم برخي از ما هنوز ضعف‌هاي موجود در درس‌هاي علوم انساني را که در دانشگاه‌ها تدريس مي‌شود، باور نکرده‌ايم. تا به حال نديده بودم کسي جرئت کند و در اين‌باره سخني بگويد؛ اما مقام معظم رهبري در سفر اخيرشان به قم فرمودند: بعضي از مباني علوم انساني که امروز در دانشگاه‌ تدريس مي‌شود، نه تنها مخالف اسلام، که ضد اسلام است؛ يعني يا بايد اسلام را پذيرفت يا اينها را. مقام معظم رهبري اين حرف را سي و چند سال پس از پيروزي انقلاب اسلامي فرمودند؛ يعني تا کنون شرايط فرهنگي جامعة ما براي پذيرفتن اين سخن آماده نبوده است. الان هم که اين مطلب را بيان کردند، اثر عملي آن هنوز مشخص نيست.

توجيه علمي همجنس‌گرايي

در آن جمع استادان دانشگاه نمونه کوچکي را بيان کردم و گفتم: يکي از تئوري‌هايي که در روان‌شناسي مطرح است و تلقي به قبول مي‌شود، نظريه فرويد است؛ اين نظريه را بررسي کنيد و بر اساس نظريات خودشان بگوييد که اين چه اندازه علمي است. اين نظريه مي‌گويد انسان که متولد مي‌شود، از شيرخوارگي زمينه‌اي دارد براي رشد غريزه‌اي که او اسمش را غريزه حيات يا غريزه جنسي مي‌گذارد؛ مي‌گويد مادر وقتي مي‌خواهد بچه را تميز کند، مقعد بچه را که پاک مي‌کند، بچه از اين‌که مقعدش را بمالند، لذت مي‌برد؛ فرويد مي‌گويد اين يک امر طبيعي و همان غريزه حياتي است که از طفوليت در انسان وجود دارد. يعني انسان وقتي هم بزرگ شد، به طور فطري تمايل دارد تا مقعدش را بمالند؛ يعني مفعول واقع شدن، امري فطري است! در حالي که اين به‌مثابه يک اصل علمي در دانشگاه‌هاي ما تدريس مي‌شود. توجه کنيد که بعد از فرويد چه تحولي در مسائل جنسي عالم به وجود آمد.
چند روز پيش يکي از استادان خارجي به من مي‌گفت تاريخچة زندگي چند نفر از استادهايي که مهم‌ترين تأثير را در تحولات فرهنگ غربي داشتند را بررسي کرده‌ام؛ افرادي مانند راسل، مور، ويتگنشتاين و ... . ايشان مي‌گفت ‌همة اينها همجنس‌باز بوده‌اند و در شرح حالات و جلسات خصوصي‌شان آمده است که بين خودشان حرف‌هايي بي‌شرمانه مي‌زدند. اينها نظريه‌پردازاني هستند که امروز حرف‌هايشان براي ما در دانشگاه‌ها مانند وحي منزل معتبر است. ما با اين علوم انساني مواجهيم؛ آن‌وقت آيا بايد قرآن، حديث، سنت پيغمبر و سيرة همه انبيا و اوليا را به‌آساني ناديده بگيريم و بگوييم تاريخ مصرف آنها گذشته است، صرفاً چون با حرف فرويد و امثال او هماهنگ نيست؟ امروزه در بسياري از دانشگاه‌هاي ما، در رشتة مشاوره، برخي مشاوران اين نکته را مي‌پذيرند و مطرح هم مي‌کنند که بعضي از انسان‌ها به‌طور فطري و بر اساس اصول ژنتيک و وراثت به جنس موافق تمايل دارند؛ يعني همجنس‌بازي را به طور علمي توجيه مي‌کنند؛ و مي‌گويند تحقيقات ميداني نشان داده است برخي از جوان‌ها از ابتدا به جنس موافق تمايل دارند و حتي از جنس مخالف متنفرند؛ بنابراين چون تمايل به همجنس از تمايلات فطري‌شان است، بايد چنين کاري را براي اينها تجويز کرد! يعني بزرگ‌ترين گناهي را که در اسلام بزرگ‌ترين مجازات را دارد،‌ با همين استدلال‌‌ها تجويز مي‌کنند. وقتي هم موضوعي رنگ علمي به‌خود گرفت، ديگر خيلي محتاج قانون نيست! از وقتي که تئوري فرويد و مسئلة لزوم سرکوب نکردن غريزه جنسي مطرح و باعث بسياري از مفاسد شد،‌ به راحتي ارزش‌ها عوض شد. امروزه رؤساي جمهور امريکا در تبليغات انتخاباتي‌شان براي رئيس‌جمهورشدن به صراحت مي‌گويند شعار ما آزادي همجنس‌بازي است، تا رأي جمع کنند؛ اين وضع فرهنگي است که امروز بر دنيا حاکم شده است؛ آن‌گاه افراد ضعيف‌النفسي در جامعة ما پيدا مي‌شوند که در مقابل اين فرهنگ، خود را مي‌بازند و در مقام توجيه احکام اسلام برمي‌آيند؛ به اين صورت که اين احکام نسخ شده است و يا اينکه بايد تأويل شوند و يا اين‌که عناوين ثانويه اقتضا مي‌کند که بر طبق احکام اسلام عمل نکنيم!

وظيفه ما در برابر شبهات

بنابراين بايد به اين دو نکته توجه کنيم: از يک طرف، به هيچ‌وجه دست از حقايق اصلي اسلام برنداريم؛ زيرا اينها مسئوليت دارد و يک روز جلوي ما را مي‌گيرند و مي‌پرسند: چه حقي داشتيد که احکام اسلام را تغيير دهيد يا توجيه کنيد؟ پس حق نداريم به مسلمات شرع خدشه‌اي وارد کنيم. از طرف ديگر، بايد با خرافات و چيزهايي که به اسلام نسبت داده شده است و هيچ ارتباطي با حقايق اسلام ندارد، به‌طور جدي مبارزه کنيم تا وسيله‌اي نشود براي اين‌که دشمنان از آنها سوءاستفاده کنند.


1 توبه (9)، 71.

2 بقره (2)، 184 .

3 نساء (4)، 12.

4 مائدة (5)، 8. 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org