قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

بسم الله الرحمن الرحيم‏

معيار انتخاب مسؤولان: ايمان و اطاعت از خداوند

دفتر پژوهش‌هاي فرهنگي، مشهد مقدس، 1384/09/18

الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين، لاسيما بقية الله في الارضين روحي و ارواح العالمين له الفداء

مسأله‌اي كه هركس به اقتضاي مسئوليتي كه دارد، بايد بيش از هر چيز برايش اهميت قائل باشد، ايمان به خداست. اين موضوعي است كه از يك‌طرف به يكايك افراد به عنوان يك شخص برمي‏گردد و از طرفي نيز به جامعه مربوط مي‏شود و در آن اثر مي‏گذارد. از اوايل پيروزي انقلاب از لب‏هاي مبارك امام بارها شنيديم که عامل اصلي پيروزي اين انقلاب و تداوم آن تاکنون، ايمان و اطاعت خداست. اين مطلب را هنوز تكرار مي‏كنيم و هر جا گوش شنوايي باشد، باز هم مطرح مي‏كنيم؛ ولي هر كسي بايد به درون خودش بيشتر توجه كند كه واقعاً اين مطلب را که «همه کارها از خداست»؛ چه اندازه باور دارد. واقعاً دل ما تعبير معروف «لامؤثر في الوجود الا الله»، يا تعبيرات قرآني «وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ1»، و اين‌که هر انساني «عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلي‏؛ شَيْ‏ءٍ2»؛ است را چه اندازه باور دارد و اعتقاد به اين‌که «لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَ لا ضَرًّا3»؛ چه اندازه در رفتار فردي و نهايتاً در رفتار اجتماعي ما اثر دارد.
اگر به تاريخ صدر اسلام برگرديم و با بينش قرآني حوادث صدر اسلام را در حد اطلاعات خودمان تا به امروز تفسير و تحليل كنيم، خواهيم ديد مشکلاتي که براي عالم اسلام پيش آمد؛ عاملي كه موجب پيدايش ضعف‏، شكست‏؛ و بلاهايي براي مسلمان‏ها شد، چه در زمان حضور پيامبر اكرم(ص)، چه زمان ائمه اطهار(صلوات الله عليهم اجمعين) و چه بعد از آن، همه و همة آنها به ضعف ايمان برمي‌گردد. در جنگ‏هايي كه در زمان خود پيغمبر اكرم(ص) اتفاق افتاد، هر جا شكستي متوجه مسلمان‏ها شد و خسارتي جاني، مالي يا سياسي به مسلمانان وارد شد، بر اثر ضعف ايمان بعضي از مسلمان‏ها بود. نمونه بارز و آشکار آن در جنگ احد بود که باعث شكست مسلمان‏ها شد و آن بلاها و شكست‏ها را متوجه اسلام كرد: حمزه سيدالشهداء را از دست مسلمان‏ها گرفت، و خود پيغمبر اكرم(ص) چقدر زخم برداشتند، در حدي كه كفار گفتند: پيغمبر از دنيا رفت. اين بلاها از كجا ناشي شد؟ عده‏اي كه موظف بودند آن سنگر را تا آخر كار حفظ كنند، وقتي ديدند غنايمي به دست همرزمانشان افتاد، جنگ را تمام شده انگاشتند، دستور را ناديده گرفتند، سنگر را رها كردند و به دنبال جمع‌كردن غنايم آمدند.
هر چند علاقمندي به دنيا، عدم اطاعت از رهبري، عجله، عوامل رواني، اقتصادي و امثال اينها را مي‌توان از دلايل اين شکست دانست؛ ولي اصل مطلب اين بود كه ايمان آن گروه از مسلمانان ضعيف بود. اگر باورشان بود كه از آن غنائم هر چه بايد به آنها برسد، مي‏رسد و با اين عجله كردن‏ها رزق و روزي آنها بيشتر نمي‏شود؛ اگر ايمان داشتند که فرموده پيامبر(ص) را بايد اطاعت كرد، و نبايد قرائت جديدي از آن ارايه كرد؛ اگر وقتي آن حضرت فرمود بايستيد، مي‌ايستادند و سنگر را ترک نمي‌کردند، چنين نمي‌شد.
«وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً
4»؛ در جنگ حنين وقتي مسلمان‏ها ديدند جمعيتي فراوان، و ساز و برگي انبوه به هم زده‌اند، مغرور شدند و همين غرور باعث شكست آنها شد. زماني که دل از خدا غافل و متوجه اسباب شد، يعني ديگرنيازي به درخواست از خدا و دعا و توسل نديد، اينجاست که«ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ».
آيا كساني كه حاضر نشدند ولايت اميرالمؤمنين(ع) را بپذيرند، علت ديگري غير از ضعف ايمان داشت؟ مشكلاتي كه از آن پس براي جامعه اسلامي پيش آمده است همه از اين عامل ناشي مي‏شود. اگر نيت‌ها درست شود، اگر ايمان محكم باشد، اگر توكل ما فقط بر خدا باشد، يعني اگر ما واقعاً تنها خدا را همه‌كاره بدانيم، خيلي از مشكلات حل مي‏شود. اين مسايل مخصوص زمان پيغمبر(ص) نبود، به دوران انقلاب هم محدود نمي‌شود، بلكه تا روزقيامت تكرار خواهد شد؛ چرا که هدف آفرينش همين است. ما را براي اين در اين عالم آورده‌اند كه آزمايش بشويم، «لِيَبْلُوَ بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ5». امروز اين صحنه تمام مي‏شود، صحنه ديگري پيش مي‏آيد و باز روز از نو، روزي از نو. هر روز امتحاني جديد، امروز به شكلي، فردا به شكلي ديگر؛ خدا خوب امتحان مي‌كند. سؤال‏هاي امتحاني هم هيچ وقت شبيه هم نيست. امروز صحنه‏اي براي امتحان است، فردا سؤال ديگري مطرح مي‏شود.
پذيرش اينها براي ما سخت است. مي‏خواهيم همه چيز در امن و امان و اوضاع بر وفق مراد باشد؛ حكومت اسلامي و عدل و داد برقرار شود، ما هم راحت و آسوده به زندگي خود بپردازيم. ولي خدا اين‌گونه نخواسته است. حتي در زمان ظهور ولي عصر (عج) هم بساط امتحان خواهد بود. روح همه امتحانات هم اين است که چقدر بنده خداييد؟ تا چه حد خدا را همه كاره مي‏دانيد؟ تا کجا حاضريد بندگي و اطاعت خدا كنيد؟
در زمان پيغمبر اكرم(ص)، كفار، مشركان، منافقين و گاهي هم احزابي كه ائتلاف مي‏كردند، براي اينکه مسلمان‌ها را مرعوب کنند و از مقاومت آنها بکاهند شايعاتي را پخش مي‏كردند؛ از جمله مي‌گفتند: «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ6»؛ و يا منافقيني كه در مدينه بر عليه اسلام توطئه مي‏كردند به مسلماناني که از مكه آمده و در مدينه مهمان بودند مي‌گفتند: «لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ7». يعني اين مهاجرين پابرهنه‏؛ که از شهر خود آواره شده‌اند، مي‏خواهند بر ما حكومت كنند، اما مهاجران ذليل هستند و ما كه صاحبِ خانه و اموال و موقعيت هستيم، آنها را بيرون خواهيم كرد: «لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ». آن زمان ثروتمندها و صاحبان موقعيت‏هاي اجتماعي غالباً از منافقين بودند و به اجبار تسليم شده بودند، ولي حقيقتاً نه ايمان داشتند و نه دل‌خوشي از حكومت پيامبر(ص). آنها منتظر بودند شرايطي پيش بيايد و همه چيز را بر هم بزنند. لذا مي‌گفتند:«لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ»؛ اما غافل از اينکه عزت از‌آن خدا و پيامبر و مؤمنان است: «؛ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَعْلَمُونَ». بايد شرايطي پيش آيد تا معلوم شود چه كساني منافق هستند و چه پايه‏اي از نفاق دارند و در مقابل، چه كساني واقعاً مؤمنند و فريب اين حرف‏ها را نمي‏خورند، اعتمادشان بر خداست و از قدرت مشركين نمي‏ترسند.
کار منافقان اين است، که شايعه درست كنند و بگويند: «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ»، همه مردم عليه شما متحد شده‌اند، از شعارهاي خود كوتاه بياييد! اما کساني كه ايمان داشتند چه کردند؟ «فَزادَهُمْ إِيماناً». وقتي مشركين حمله مي‏كردند مؤمنان مي‏گفتند: «هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ8»، خدا فرموده كه اينها مي‏آيند، اين مسأله تازه‌اي نيست، ما آماده‏ايم. ولي آنهايي كه ضعيف الايمان بودند يا روحيه نفاق داشتند رنگ‏هايشان مي‏پريد، توانشان را از دست مي‏دادند و مثل مرده متحرك بودند. در مقابل، همان پابرهنه‏ها و برده‏هايي كه تازه مسلمان شده بودند، محکم و استوار مي‌ايستادند و از چيزي نمي‏ترسيدند؛ چرا که شهادت پاداش کار آنها بود و مگر بالاتر از اين چيست؟ امروز هم عده‌اي مي‌گويند آمريكا، آلمان، انگليس، فرانسه، ساير كشورهاي كوچك و بزرگ و در پشت پرده هم چين و روسيه عليه اسلام متحد شده‌اند؛ شما در مقابل آنها چه مي‏توانيد بکنيد؟ ما نهايت آرزويمان شهادت است، «قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاَّ إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ9». شما مي‏گوييد مي‏كشند؟ ما آماده‌ايم که كشته شويم، آماده‌‌ايم به شهادت برسيم، شهادت ترس ندارد.
عده‏اي هم بودند که به محض اينکه به آنها مي‏گفتند بعد از مرگ اموالتان را مي‏برند، رنگشان مي‏پريد. تفاوت اين دو گروه چه بود؟ آيا غير از ايمان بود؟ غير از اين بود که آن گروه خدا را باور داشتند و اطمينان داشتند كه اگر هيچ يك از اسباب عادي هم در اختيارشان نباشد، خدا مي‏تواند آنها را ياري كند؛ و در مقابل، اين گروه، با وجود اين‌که همه چيز در اختيارشان بود، باز هم مي‏ترسيدند؟
امتحان‏هاي فردي به جاي خود، هر كسي در زندگي فردي‌اش مورد امتحان قرار مي‌گيرد. ولي امتحانات اجتماعي هم در کار است. هر از چندي براي جامعه اسلامي امتحاني پيش مي‏آيد تا افراد اين جامعه شناخته شوند و مشخص شود كدام گروه، به راستي ماندني‌اند. متأسفانه غالباً اكثريت در اين ميدان شكست خورده‌اند؛ ولي خدا به اكثريت و اقليت کاري ندارد؛ «كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ10». اگر بنا بود واقعاً طبق همين اسباب عادي، هميشه اكثريت برنده باشند، نامي از اسلام باقي نمانده بود، اما «وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلي‏؛ أَمْرِهِ11»؛ خدا شكست نمي‏خورد. امتحان پيش مي‏آيد، اوضاع و احوال زير و رو مي‏شود، سختي‏ها سر راه قرار مي‌گيرد، تا افراد آزموده شوند؛«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الَّثمَراتِ12»؛ همة اين امور هست، اما «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ».
اغلب شما دوران انقلاب را به خاطر داريد. ما بعد از عمليات ثامن‌الائمه چند شخصيت نظامي داشتيم كه مايه اميد كل كشور بودند. فرمانده ارتش، فرمانده نيروي هوايي، فرماندهان سپاه. همه اين چند نفر با هم در انفجار هواپيما شهيد شدند وبعد از آن فرمانده شناخته‌شده‌اي نداشتيم. چنين شرايطي براي اينکه نيروهاي انقلابي خودشان را ببازند کافي بود. اما امام خم به ابرو نياورد، چرا؟ چون ايمان داشت که خدا هست! گفتن اين مطلب آسان است، اما من و شما وقتي خبر شهادت آن عزيزان را شنيديم، چه حالي پيدا كرديم؟ نظاير اين جريان در جريان هشت سال دفاع مقدس زياد اتفاق افتاد.
زماني گروهي مضطرب و پريشان از جبهه خدمت امام(ره) رسيدند در حالي‌که ايشان مشغول نماز بودند. سپس به ايشان اطلاع دادند كه خرمشهر سقوط کرده و مشكلاتي پيش آمده است، حال چه دستور مي‏فرماييد؟ وقتي اين خبر را به امام دادند، ايشان گفتند: جنگ همين است، ترس ندارد. چقدر تفاوت است ميان اين درجه از ايمان با ايمان امثال ما! اگر مي‌خواهيم رهرو آن امام باشيم ـ امامي كه خودش رهرو امامان معصوم(ع) بود، از آنها ياد گرفته بود و در آن مكتب درس خوانده بود و امام زمان را مي‏شناخت ـ بايد در ايمان خود تجديد نظر کنيم.
يكي از آقايان نقل مي‏كرد: سال‏هاي اول انقلاب، در سفر حج، در مسجدالحرام نشسته بوديم، عده‌اي از اساتيد دانشگاه که مصري بودند، آمدند با ما صحبت كنند. يكي از آنها با ما آشنا شد و ضمن صحبت با او متوجه شديم با وجود اين‌كه سني است، ولي به امام و انقلاب اسلامي ايران علاقه دارد. از امام خيلي خوب ياد مي‏كرد و عاشقانه درباره ايشان صحبت مي‏كرد. آن استاد مصري در صحبت‌هاي خود گفت: تصور ما اين است که در اين عالم شخصيتي اسلامي بالاتر از امام نيست؛ اما همين امام گاهي در صحبت‌هايشان نام كسي را مي‏برند و مي‏گويند: «روحي لتراب مقدمه الفداء». اين شخص كيست که امام ـ‌که ما كسي را بالاتر از او نمي‏شناسيم‌ـ در مورد او مي‏گويد: جان من فداي خاك پاي او؟ آن استاد سني از همين جا فهميده بود بين مقام امام(ره) به عنوان بالاترين شخصيت انساني موجود روي زمين، و جايگاه كسي كه امام(ره) از او به عظمت ياد مي‌کند و خود را فداي خاك پاي او مي‏داند، تفاوت زيادي است. اما ما چه اندازه اين معرفت را داريم؟ ما چقدر نوكر امام زمان هستيم؟ آيا همين كه ادعاي نوكري و سربازي آن حضرت را داشته باشيم، کافي است؟ ما چه مقدار اين ادعا را باور داريم؟ آيا توانسته‌ايم با ايمان، از عهده امتحانات برآييم و شايستگي سربازي آن فرمانده را بيابيم؟
ما به زبان مي‌گوييم: «إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلي‏؛ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ13»، مي‌گوييم جز اراده خدا، استقلالاً هيچ امر ديگري مؤثر نيست؛ اما چه اندازه باور داريم كه همه كارها به دست اوست و بايد دست گدايي به درگاه او دراز كنيم تا مشمول عنايت او شويم؟ متأسفانه بعد از اينكه بارها اين مطلب را تجربه کرديم و خدا نيز به ما نشان داد، باز فراموش مي‌کنيم. صحنه امتحان كه تغيير مي‏کند و سؤالات جديدي پيش مي‏آيد، فراموش مي‌کنيم كه خدا همه‌کاره است. امام فرمود: خدا خرمشهر را آزاد كرد و اسلام را پيروز كرد. ولي بعضي كه اين را باور نكرده‌اند خيال مي‌كنند هر جا امام مي‏گويد «خدا»، مقصودش«مردم»؛ است!
ما ابتدا بايد خودمان را اصلاح كنيم، حسابمان را با خدا صاف كنيم و ببينيم چه اندازه خدا را به خدايي قبول داريم؛ بعد از آن مي‏توانيم بفهميم که بايد از چه كسي حمايت كنيم. بعد از آن است که در مقام حمايت از افراد و گروه‌ها ابتدا بررسي مي‌کنيم که آيا آنها خدا را قبول دارند و معيارهايشان خدايي است؟ براي انتخاب کسي که قرار است اختيارات كشور به دست او سپرده شود، نه مي‌شود به ريش نگاه كرد، نه به سفيدي مو و نه به چيزهاي ديگر؛ بايد ديد چه كسي بنده خداست واعتمادش فقط به خداست.
ما بايد هم خودمان را بسازيم و هم چنين افرادي را شناسايي كنيم، به دنبال آنها باشيم، و تأييد و حمايت‏شان كنيم. اينجا جاي امتحان است. چگونه مي‌توانيم بفهميم که در اين امتحان موفق شده‌ايم؟ بايد ببنيم كسي که از او حمايت مي‌كنيم،اگر وزير، وکيل يا صاحب منصبي شد، چه عواملي در کارها و عزل و نصب‏هايش دخالت دارد؟ آيا ملاک و معيار او خدمت به اسلام و توکل و اعتمادش فقط به خداست، يا اينکه به خويشان و دوستان و همشهري‌هايش نگاه مي‌کند؟ آيا حمايت من از او به اين دليل است که او هم فردا، يك جاي ديگر به من كمك كند؟ آيا اين حرف‏ها هم در راي ما دخالت دارد؟
بياييد از كارهاي كوچك خودمان شروع كنيم؛ در خانه با فرزندانمان، در رفتار با همسايه‏ها، خويشاوندان و ديگران واقعاً ملاك ارزش را اين قرار دهيم که چه كسي ارتباطش با خدا بيشتر است، او را به واقع بيشتر دوست بداريم. يک معلم اگر در کلاس بنا را بر اين بگذارد كه شاگرد درس‌خوان‏تر را دوست بدارد، نه پسر فلان دوست و آشنا يا کسي که پدرش پولدارتر است، چنين کسي اگر رئيس جمهور هم بشود در انتخاب وزرا اين محاسبه و ملاک‌‏هاي شخصي را دخالت نمي‌دهد. او به فکر اين است كه چه كسي بهتر به مردم خدمت مي‏كند. اما اگر از اول خودش را نساخته باشد و هميشه چنين معيارهايي در ذهنش باشد، رئيس جمهور هم كه بشود به فكر اين است كه ما هم خويش و قومي داريم که از ما توقع دارند! آنها به ما رأي دادند، براي ما خدمت كردند، رئيس ستادمان بودند، حالا هم از ما توقع دارند!
همه ما اين امتحانات را گذرانده‌ايم و بعد از اين هم خواهيم داشت. مراقب باشيم فريب نخوريم. فكر نكنيم همه كارهاي ما براي خداست. قدري تأمل كنيم، آماده باشيم و چاره‌اي بيانديشيم. مگر يك نفر به تنهايي، چقدر مي‏تواند با همه اين عوامل و انگيزه‌ها مبارزه كند؟ اين من و شماييم كه بايد دقت کنيم و گوش به زنگ باشيم که شيطان از چه راه‏هايي در اوضاع مملكت اختلال ايجاد مي‏كند، با چه بهانه‏هايي و به کمک چه شايعاتي نفوذ مي‌کند، و درصدد است چه زمينه‏هايي را براي آينده بسازد؟ با ساده‌لوحي كار درست نمي‏شود. مؤمن بايد باهوش و زيرک باشد. نادان و ترسو بودن براي مدير جامعه مناسب نيست. کساني كه مي‏خواهند نقش اجتماعي در جامعه ايفا كنند و در اجتماع مسئوليتي را بر عهده بگيرند بايد باهوش، زيرک و دورانديش باشند. با نگاه به شكل و قيافه و با اعتماد به حرف‏هاي خوشايند كار درست نمي‏شود. بايد مراقب باشيد و بفهميد چه عواملي در كارها دخالت دارند، تا بدانيد نقش شما در مقابل آنها چيست.
کساني از سال‌ها پيش درصدد برآمدند تا نظام را از خط مستقيم اسلام كه حضرت امام آن را ترسيم كرده‌؛ بود منحرف سازند. يكي از مهم‌ترين اصول نظام اسلامي، الهي بودن ولايت فقيه است كه ادامة ولايت امامان معصوم (ع) و پيامبر اكرم (ص) است. تشكيك در اين اصل اساسي تا آنجا پيش رفته است که کساني که از آنها انتظار نمي‌رفت گفتند: ما ولايت فقيه را امري زميني مي‌‏دانستيم و مي‌‏دانيم! اين همان حرفي است كه از دهان منافقين شنيده مي‌شد. اين كجا و فرمايش امام(ره) كجا كه مي‏فرمود: ولايت فقيه ولايت الله است، حکم ولي فقيه حكم خداست. آن بزرگوار مي‌فرمود: تا زماني که ولي فقيه حکم رييس‌جمهور را امضاء نكند، طاغوت است. اما بعضي به صراحت مي‏گويند: ما از همان زمان امام هم مي‏گفتيم ولايت امري زميني است؛ و اين حق مردم است، حق خدا نيست! آيا چنين کلامي نمي‌تواند سرنوشت جامعه اسلامي را تغيير دهد؟ اگر واقعاً ملاك تعيين رييس دولت، فقط رأي مردم است، ممکن است فردا مردم به شاه رأي بدهند. آيا چنين انتخابي درست است و ما هم بايد در برابر آن منفعل و تسليم باشيم؟ آيا ما بايد منتظر بنشينيم ببينيم مردم چه مي‏گويند و ما هم تسليم شويم، يا اين‌که ما بايد براساس اسلام، مردم را هوشيار و آنها را به وظايف‏شان آشنا كنيم و به حركت‏شان جهت دهيم؟
آيا درست است که نخبگان و رهبران جامعه که بايد مردم را هدايت كنند، بنشينند تا ببينند چه كسي بيشتر رأي مي‏آورد؟ در اين صورت روشن است هر كه براي او بيشتر تبليغات كردند، کسي که پول بيشتري دارد، شگردهاي تبليغاتي بهتري بلد است، نوكر و مزدور بيشتري دارد، شركت‏هاي خارجي نفتي از او حمايت مي‏كنند، چنين کسي رأي بيشتري را جلب خواهد کرد. حال، آيا درست است كه ما بنشينيم و ببينيم چه كسي برنده مي‏شود، بعد اعلام كنيم که ما هم از او حمايت مي‏كنيم؟ آيا اين اصولگرايي است؟
در انتخابات نهم رياست جمهوري ديديد، جمعي از بهترين افرادي كه انسان آرزو داشت مديريت مملكت را به دست گيرند، به عنوان كانديداهاي اصولگرايان مطرح شدند و نطق‏ها و تبليغات و سخنراني‏هايي كردند، ولي بنده به خاطر نمي‏آورم که جز رئيس جمهور فعلي، يکي از اين اصولگرايان اسمي از اسلام و انقلاب برده باشد، يا حداقل در تبليغاتش وعده داده باشد كه اگر من رئيس جمهور شدم، از ارزش‏هاي اسلامي و انقلابي حمايت مي‏كنم. بعضي حرف‌ها در گفته‌هاي همه آنها مشترك بود؛ از جمله اينکه «ما براي همه ايرانيان كار مي‏كنيم»؛ يعني مسلمان و غيرمسلمان براي ما فرقي نمي‏كند. گويا به همه آنها خط داده شده باشد كه تبليغات سكولار داشته باشيد، دين را مطرح نكنيد، به بهايي‏ها اميد بدهيد! اينها خوبان ما بودند.
عزيزان من! بساط امتحان برچيده نشده است، و فردا اين صحنه به شكل ديگري تكرار خواهد شد. مبادا فردا دوباره ما فريب اين ظواهر را بخوريم. عميق‏تر ببينيم، و بيانديشيم، بهتر اشخاص را بشناسيم. وقتي كسي براي چند رأي بيشتر حتي حاضر شود از فرقه‌هاي ضاله هم حمايت كند، آيا چنين کسي فردا براي اسلام خدمت مي‏كند؟ ما بايد به دنبال چه كسي باشيم و دل به چه كسي خوش كنيم؟
اول خود ما بايد نظرمان به خدا باشد؛ خودمان را فريب ندهيم، مردم را هم نفريبيم، فريفته ديگران هم نشويم كه به نام اسلام و حمايت از اسلام بر ما سوار شوند. اينجا جاي خوش‌بيني و اصالت‏الصحه نيست؛ اينجا جاي تيزبيني و تيزهوشي است. ما بايد ابتدا ايمان و بصيرت خود و بعد اطرافيان وکساني که در حوزه فعاليتمان هستند تقويت كنيم، و باور کنيم که خدا هست و همة كارها به دست اوست. از دشمنان خدا نترسيد.«إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعِيفاً»14. خودمان باور كنيم؛ اين ايمان را در مردم هم تقويت كنيم. از تهديدهاي کساني مثل بوش و شارون هم نترسيم. آنها در دستگاه خلقت از پست‌ترين موجودات هم بي‌ارزش‌ترند و حتي ارزش اسم بردن هم ندارند، چه رسد به اينكه کسي از آنها بترسد. چرا ما از اينها بترسيم؟! ما خدا و امام زمان(عج) داريم؛ به شرط آنکه با خدا و امام زمان(عج) رابطه داشته باشيم. ان شاء الله
پروردگارا به خون‏هاي پاك شهدا تو را قسم مي‏دهيم، ايمان همه ما را تقويت كن! نور معرفت را در دل‏هاي ما بتابان! اميد ما را از غير خودت قطع نما! قلب مقدس ولي عصر(عج) را از همه ما شاد فرما! ما را سربازان لايقي در پيشگاه آن حضرت محسوب فرما! در ظهور آن حضرت تعجيل کن! سايه مقام معظم رهبري را مستدام بدار! به ما توفيق انجام وظيفه مرحمت بفرما!

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين‏


1- يونس / 107
2- نحل / 75
3- اعراف / 188
4- توبه / 25
5- محمد / 4
6- آل‌عمران / 173
7- منافقون / 8
8- احزاب / 22
9- توبه / 52
10- بقره / 249
11- يوسف / 21
12- بقره / 155
13- انعام / 17
14- نساء / 76

 

زمان: 
18/09/1384
توضيحات: 
مشهد مقدس، دفتر پژوهش‌هاي فرهنگي

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org