صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
قسمت اول | 2.47 مگابایت |
قسمت دوم | 2.34 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
آنچه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنراني حضرت آيت الله مصباح يزدي (دامت برکاته) در همايش بزرگداشت حماسه 9 دي و بررسي ريشههاي فتنه 88 است که در تاريخ نهم ديماه 1389 در موسسه امام خميني ايراد شده است.
درسهايي از فتنه
خداي متعال را شکر ميکنم که توفيق عنايت فرمود تا در اين مجلس نوراني خدمت عزيزان و بزرگان شرفياب شوم و عرض ارادت و انجام وظيفهاي داشته باشم. اجتماعهايي که امروز در کشور تشکيل شده، سالگشت حرکت خودجوش مردمي است که يک سال قبل در اين کشور احساس کردند خطري جدي اساس نظام و انقلابشان را تهديد ميکند و نه تنها به نظام سياسي که به نظام عقيدتي و فکري و ديني هم تعرض ميکند. به هر حال، حرکتي بسيار مبارک، پرثمر و سازنده؛ انجام گرفت و بايد اين روز را يکي از ايام الله برشمرد و هر سال اين روز را گرامي داشت و خاطرهاش را زنده نگهداشت. الحمدلله مردم ما و بهخصوص شما عزيزان که از نخبگان کشور هستيد از عمق جريانات به خوبي آگاه هستيد و از نقش مقام معظم رهبري ايدهاللهتعالي در طول اين چند دهه رهبري انقلاب خبر داريد اما به نظرم آمد خوب است چند نکته را مورد توجه قرار بدهيم:
دست تدبير خدا
اولين نکتهاي که شايسته است به آن توجه کنيم تدبير الهي در تأييد و نصرت حق، و تضعيف باطل است. همه ما آشنا هستيم، اما براي کساني که شايد در آينده بشنوند و کمتر با اين مسأله آشنا باشند، يادآور ميشوم که شيوه بيان قرآن کريم به گونهاي است که ميکوشد مخاطب را درباره هر پديده؛ کوچک و بزرگي به خداي متعال توجه دهد. قرآن حتي در سادهترين پديدهها ـ که همه مردم اسباب و عللش را ميشناسند ولي به نقش قدرت و تدبير الهي در آن توجه ندارند ـ بر اين نکته، تکيه ميکند؛ همه ميدانند ابري در آسمان ميآيد. باراني ميبارد. باران باعث سرسبزي زمين و ميوهدار شدن درختان ميشود و بالاخره انسانها، حيوانات و چهارپايان از اين گياهان استفاده ميکنند. اينها سلسله؛ پديدههاي مترتبي است که عوامل طبيعياش کاملا شناخته شده، اما قرآن تاکيد دارد که بفرمايد: خدا ابر را پديد آورد؛ خدا از ابر باران نازل کرد؛ خدا از باران گياه روياند؛ حتي دانهاي که در زمين است خدا آن را ميشکافد. با اينکه همه ميدانند که دانه در زمين با آب خيس ميخورد، سپس ميشکفد و اين خيلي طبيعي است، اما قرآن تاکيد دارد که يادتان باشد خداست که اين دانه را ميشکافاند و از آن جوانه ميروياند؛ «إِنَّ اللّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَى...؛ همانا خدا شکافنده بذرها و هستههاست.»1؛ همهجا دست خدا را ببينيد، حتي در همين دانهاي که در خاک ميشکافد، و جوانه؛ ميزند، سبز ميشود و به گياه يا ميوه تبديل ميشود، و خود و چهارپايانتان از آن استفاده ميکنيد. اين مثالها در امور طبيعي بود. قرآن در امور اجتماعي نيز بر اين اصل تأکيد دارد و حوادث را به خدا نسبت ميدهد، تا دست خدا را در پديدهها فراموش نکنيم و غافل نشويم که همه تدبير خداست. خداست که چنين اسباب و وسايلي را فراهم کرده و حکمتش اقتضا کرده است که اين پديدهها از راه اين مجاري و اسباب تحقق بيابد. شيوه بيان و روش تعليم و تربيت قرآن نيز از ما ميخواهد که همهجا دست خدا را ببينيم.
نقش خدا در حوادث اجتماعي
در قرآن از چند حادثه اجتماعي بزرگ زمان پيغمبر اکرم صلياللهعليهوآله ياد ميشود که کمابيش نقش سازندهاي در تاريخ اسلام داشته است، مثل جنگ بدر، جنگ احد، و جنگ حنين که در همه اينها خداي متعال پديدهها را به خودش نسبت ميدهد. در جنگ بدر قافلهاي از مشرکان قريش براي تجارت به طرف شام حرکت کرده بودند؛ قافله مجهزي بود. معمولا به علت ناامني راهها، قافلههاي تجاري را عدهاي مسلح همراهي ميکردند. به پيغمبر اسلام صلياللهعليهوآله دستور داده شد به طرف اين کاروان برويد. اراده الهي اين بود که دو قافله سر چاههاي بدر2، به هم برسند. قرآن ميفرمايد که ما آنچنان تدبير کرديم که دو قافله سر چاههاي بدر به همديگر برسند، که اگر خودتان با هم قرار گذاشته و وعده کرده بوديد که فلان ساعت سر اين چاهها حضور پيدا کنيد نميتوانستيد به وعدهتان وفا کنيد؛ «... وَلَوْ تَوَاعَدتَّمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعَادِ وَلَـكِن لِّيَقْضِيَ اللّهُ أَمْراً كَانَ مَفْعُولا...»3؛ خدا اراده کرد که جنگي که ميبايست بين شما واقع شود و به شکست مشرکان بيانجامد، در اينجا باشد. اين دو گروه از لحاظ ساز و برگ نظامي به هيچ وجه قابل مقايسه نبودند، نه تعداد، نه امکانات، نه ابزار جنگي و نه حتي مرکبشان. اينها تعدادي شتر و اسب داشتند و چند تا شمشير و نيزه، آنها کاملا مجهز بودند و تعدادشان هم حداقل سه برابر مسلمانها بود. دو گروه سر چاههاي بدر به هم رسيدند و جنگ و درگيري در آنجا شروع شد. پيدا بود مسلمانهاروي حساب ظاهري احساس شکست ميکردند؛ چيزي نداريم، هم جمعيتمان خيلي کم است، هم ساز و برگ نظامي نداريم. خداي متعال ميفرمايد: «وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَأَنتُمْ أَذِلَّةٌ...»4؛ شما در حالت ذلت بوديد؛ دست خالي بوديد، ولي خدا شما را پيروز کرد.
درباره جنگ احد ميفرمايد: «كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِن بَيْتِكَ بِالْحَقِّ...»5؛ جنگ احد در نزديکي مدينه واقع شد. احد تا مدينه فاصلهاي ندارد. قرآن نميفرمايد مسلمانها فکر کردند، تصميم گرفتند، نقشه کشيدند و از مدينه خارج شدند و به احد رفتند. ميگويد خدا تو را از خانهات بيرون آورد. پس بايد طبق روش تعليم و تربيت قرآن وقتي با حادثهاي روبهرو ميشويم دلمان اول سراغ خدا برود؛ اگر مشکلي داريم اعتمادمان به خدا باشد؛ اگر قوتي داريم قوتمان را از خدا بدانيم؛ و اگر پيروز شديم پيروزي؛ را ازخدا بدانيم. اين روش تربيتي قرآن است. هميشه بايد اين را در نظر داشته باشيم.
در حادثه فتنه 88 هم بايد بگوييم اين فتنه به دست خدا شکست خورد، به دست خدا نابود شد و فتنهجويان رسوا شدند؛ البته اين نگرش به اين معنا نيست که عوامل انساني و واسطهها فراموش شوند و نقش آنها انکار شود. در جاي خود بايد از آنها نيز قدرشناسي شود. اين قدرشناسي نيز در مرتبه نازلتري، حساب ديگري دارد، اما اصل را بايد اراده، ياري، تدبير و تقدير خدا بدانيم و هميشه شاکر خدا باشيم. بعد نوبت به اسباب و وسايلي ميرسد که خداي متعال قرار داده است. همان خدا امر فرموده که نسبت به انسانهايي که واسطه هستند و نقشي تأثيرگذار به نفع شما ايفا ميکنند قدرشناس باشيد و برايشان احترام قائل شويد؛؛ بنابراين اولين نکته اين است که ياري خدا را در اين داستان فراموش نکنيم. کمي فکر کنيم که اگر اين حرکت خودجوش مردمي که به اراده خدا انجام گرفت، نبود چه ميشد؟ در يک کلمه، حاصل نزديک به نيم قرن جهاد و مبارزه و فداکاري، خونهايي که ريخته شد و شهادتهايي که نصيب مردم شد، برباد ميرفت. چيزي از اينها باقي نميماند. بلکه اگر کساني دقت کنند، قضاوت خواهند کرد که از قبل از پيروزي انقلاب بدتر ميشد. يعني پيامد آن فتنه دهها بار وضع را از وضع زمان شاه بدتر ميکرد. اين اراده الهي بود که مردم با چنين حرکت عظيمي اين فتنه عظيم را خاموش ساختند. خداوند به همه کساني که نقشي در خاموش کردن اين فتنه داشتند پاداشي در خور کرم خودش عنايت بفرمايد. اين اولين نکته که نقش خدا يادمان نرود و شکرگزار او باشيم.
نقش عظيم اوليالامر در سعادت انسان
دوم اينکه خدا به ما دستور ميدهد که شکرگزار و قدردان کساني باشيم که براي فرد يا جامعه خدمتي انجام ميدهند، بهخصوص اگر به دين مردم خدمت کرده باشند. قرآن، اولين وظيفه انسان را شکر خدا و سپس شکر پدر و مادر ميداند. آن قدر خداي متعال براي واسطههاي خير و نعمت، ارزش قائل است که ميگويد همان طور که شکر مرا بهجا ميآوريد بايد شکرگزار پدر و مادرتان باشيد که واسطه فيض شما هستند، و اين شکرگزاري هيچ شرطي ندارد حتي اگر کافر باشند. خداوند اين دو دستور را با يک امر آورده است. ميفرمايد «اَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ»6؛ نميفرمايد: ان اشکر لي واشکر لوالديک. حتي درباره اطاعت از پيغمبر، قرآن در بيشتر موارد براي اطاعت از رسول فعل جداگانه آورده است. ميفرمايد «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ...»7؛ يعني يک امر براي اطاعت از خدا داريم و امر ديگري براي اطاعت از رسول، اما درباره والدين ميگويد؛ «اَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ». بنابراين قرآن ميخواهد انسانها را بهگونهاي تربيت کند که ابتدا توجهشان به خدا باشد و بعد به واسطههايي که خداوند قرار داده است و به آنها توفيق داده که نقششان را ايفا کنند. براي همين وساطت ظاهري و براي نقش عظيمي که پيغمبر در سعادت انسانها دارد، ما موظفيم بعد از اطاعت خدا از پيامبر الهي اطاعت کنيم.8؛ قرآن بعد از پيغمبر به اطاعت از اوليالامر دستور ميدهد؛ «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً»9؛ در آيه دقت کنيد، براي اوليالامر نقش بسيار مهمي را در جامعه بيان ميکند. ميگويد اختلافاتتان را بايد به وسيله آنها حل کنيد. سپس ميفرمايد اگر در موارد اختلاف به اوليالامري که حقايق را درک ميکنند، مصالح جامعه را تشخيص ميدهند و ميتوانند شما را راهنمايي کنند، مراجعه کنيد اختلافتان حل، نزاعتان برطرف و سعادتتان تأمين ميشود، اما اگر به جاي اطاعت، با آنها روبهرو شديد، به عقاب شديد گرفتار ميشويد. خداوند پيغمبر را قرار داده، اوليالامر را تعيين کرده تا از آنها اطاعت کنيد و مشکلتان را به وسيله آنها حل کنيد، حال خودتان در ارتباط با آنها مشکل ايجاد ميکنيد؟! اينجاست که چنين جامعهاي استحقاق عقوبت پيدا ميکند؛ البته رحمت خدا بر غضبش مقدم است و خداي متعال تا مردم نهايت استحقاق عقوبت را پيدا نکرده باشند، جامعهاي را مبتلا نميکند، ولي به هر حال ممکن است جامعهاي مستحق عقوبت شود و کار به جايي برسد که همان خدايي که در جنگ بدر مسلمانها را با امدادهاي غيبي کمک ميکند و عوامل نصرت را برايشان فراهم ميکند همان خدا آنها را گوشمالي دهد و به عقوبت مبتلا کند.
تدبير همراهي يا تدبير تنبيه
هميشه تدبير الهي به اين معنا نيست که آنچه ما دلمان ميخواهد بشود، گاهي تدبير الهي گوشمالي است. قرآن با ظرافت به اين نکته اشاره ميکند؛ «لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُم مُّدْبِرِينَ»10؛ در جنگ حنين خدا را فراموش کرديد، به خودتان باليديد که عجب جمعيتي داريم، عجب ساز و برگي داريم، عجب قدرتي پيدا کرديم، ولي هيچکدام به هيچ دردتان نخورد و شکست خورديد. خدا همان خداست، دين همان دين است، پيغمبر هم همان پيغمبر است، اما شما در اختيار پيغمبر قرار نگرفتيد. در جنگ احد با او مخالفت کرديد. همين مخالفت باعث شد که شکست بخوريد. اين تدبير الهي است. حواستان جمع باشد.
خدا ضمانت نکرده که هر که گفت من مسلمانم من انقلابيام تا آخر راه از او حمايت کند؛ «أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ»11؛ درسي که ما بايد بگيريم اين است که ببينيم در اين جريان، در جامعه ما چه ضعفها و کاستيها و چه نقاط قوتي وجود داشت. نقطههاي قوت را تقويت کنيم و آن راه را ادامه بدهيم. ضعفهايمان را بشناسيم و اگر کوتاهيهايي در بعضي زمينهها شده، برطرف سازيم.
کوتاهي برخي افراد و گروهها
به هرحال پيدايش اين فتنه ضايعاتي داشت. يکي از آنها شهادت عزيزاني بود که يک مويشان بر کاخ فتنهجويان برتري داشت، و همه اينها در اثر وجود برخي نقطهضعفها؛ در جامعه ما پديد آمد. اگر پيش از آن، ضعفهايمان را برطرف کرده بوديم، مجال به فتنهجويان نميداديم. اگر آنها را بهتر شناسايي کرده بوديم و گاهي برخيها از گوشه و کنار برايشان بهبه و چهچه نميکردند، اين مشکلات هم براي ما پيش نميآمد. غفلتي که در طول يک دهه يا بيشتر، بعضي از اقشار ما داشتند و اشتباهاتي که بعضي از خواص مرتکب شدند، زمينه چنين فتنهاي را فراهم کرد. بايد نقطههاي ضعفي که زمينه را براي پيدايش اين فتنه فراهم کرد، تحليل کنيم و بشناسيم که از کجا و چرا پيدا شد. بنده فقط اين نکته؛ را عرض کنم که بعضي از گروههاي ما نسبت به اوليالامر، به وظيفهشان درست عمل نکردند. حق ولايت را درست نشناختند. آن طور که بايد و شايد مسائل را «رد إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ»؛ نکردند و رأي خودشان را که از منفعتجوييشان سرچشمه ميگرفت، بر کرسي نشاندند. مصالح خود و خانواده و بستگان؛ و حزب را بر مصالح جامعه مقدم داشتند. همه اينها زمينه را براي وجود چنين فتنهاي فراهم کرد. عاقل بايد از هر حادثهاي پند بگيرد. پند گرفتن يعنيچه؟ طبق تأکيدات مقام معظم رهبري بايد به دنبال بصيرت بود. بايد حوادث را تحليل کرد. اسباب و عللش را شناخت. موانع و مشکلاتش را شناخت. نقطههاي ضعف و قوت آن را شناسايي کرد و نقطههاي قوت را تقويت و نقطههاي ضعف را تضعيف کرد از حوادث درس بگيريمتا بعد از چندي دوباره تکرار نشود.
ضعفهاي فکري سران فتنه
درس ديگر نکتهاي است که از آغاز انقلاب در بين برخي از خواص مطرح بود. دلسوزان انقلاب از همان اوايل نهضت يعني ده پانزده سال قبل از پيروزي انقلاب، در اين نکته کمابيش اختلافنظر داشتند که در جذب نيروها و همکاري با کساني که بايد با دستگاه طاغوت مبارزه کنند بر چه عناصري تکيه کنيم و به چه ملاکهايي بها بدهيم؟ طبيعي است وقتي حرکتي شروع ميشود، همه مردم در يک سطح از تأثير نيستند، کساني پيشگام هستند، شعاري مطرح ميکنند، با ديگران بحث ميکنند، آنها را دعوت به همکاري ميکنند، گروههاي کوچکي تشکيل ميشود، کمکم اينها با هم ارتباط پيدا ميکنند، ولي وقتي ميخواهند سراغ کساني بروند و آنها را به همکاري دعوت کنند بهخصوص وقتي پاي بستن پيمان به ميان ميآيد بايد بر چه عناصري تکيه بشود؟ به طور کلي برخي معتقد بودند که ما بايد بيشتر روي عناصر اعتقادي و فکري تکيه کنيم و سراغ کساني برويم که بيشتر به اسلام و خدا و قيامت علاقه و اعتقاد دارند و معتقدند احکام اسلام بايد اجرا بشود. گروه ديگري ميگفتند اين مسايل بعدها درست ميشود. حالا بايد دنبال مرد ميدان و کار برويم، فکرش هم با ما موافق نبود مهم نيست. بعد که پيروز شديم، اختلافاتمان را حل ميکنيم. اين مسأله نمونههاي متعددي دارد که اکنون فرصت نيست به برخي از آنها اشاره؛ کنم. اين اختلاف هم در روحانيت پديد آمد ـ که به مسأله قائممقامي و خلع آن منتهي شد ـ و هم در عناصر سياسي ديگري که با گروههاي مختلف همپيمان ميشدند رخ داد. يادم هست يکي از شخصيتهاي بسيار مهم کشور ميگفت ما بايد يک جبهه ضدامپرياليسم تشکيل بدهيم، حالا مسلمان هم نبودند نبودند، کمونيست هم بودند مهم نيست. با اينها بايد همپيمان شد. بعد که بر طاغوت پيروز شديم و شاه را بيرون کرديم، با هم کنار ميآييم و به گونهاي تقسيم قدرت ميکنيم. در مقابل، کسان ديگري بودند که ميگفتند ما نميتوانيم با کسي که با اساس دين ما مخالف است، همپيمان شويم. او از خط و راه ما جداست. ما دنبال اجراي احکام خدا هستيم. آنها دنبال محو دين هستند. چگونه ميتوانيم با هم کنار بياييم؟! حرکت ما حرکتي اسلامي و خدايي است. بايد روي عناصر ديني و ايماني تکيه کنيم. با کساني همپيمان شويم که تا آخر بتوانيم با هم کار بکنيم. ديگران هر اندازه خواستند با ما همکاري کنند اهلا و سهلا. نخواستند ما با آنها همپيمان نميشويم.
در علم سياست، از اين گرايشها به گرايشهاي پراگماتيستي و ايدهآليستي تعبير ميکنند. ميگويند سياستمداراني که عملگرا هستند و ميخواهند کار را پيش ببرند گرايشهاي پراگماتيستي دارند. شايد بشناسيد برخي از سياستمداراني را که در اين چند دهه در کشور داشتيم که اين روحيه را داشتند. ميگفتند بگذاريد کار پيش برود. کار انجام بگيرد حالا از طرف چه کسي، چه گروهي، با چه فکري و با چه ايدهاي، مهم نيست. بعضي ديگر حساسيت داشتند کارهاي کليدي را به دست کساني بدهند که با اصل اسلام موافق باشند. يک وقت از پشت، خنجر نزنند. اين مسايل بارها در طول جريان بعد از انقلاب هم تکرار شد. اين فتنه اخير هم نمونهاي از همينهاست. اگر از نظر فکري بررسي کنيد همه سران فتنه، نقطهضعف فکري داشتند. از اول هيچ کدامشان فکر اسلامي خالص نداشتند، در عمل برخي از همين سياستمداران عملگرا ميگفتند: حالا ما چه کار داريم که فلاني فکر ديگري دارد و با اسلام خيلي ميانهاي ندارد. فعلا که با ما همکاري ميکند، از او کار ميکشيم. اگرچه فکر منافع خودش است، ولي به نفع ما هم هست. فعلا در اين جبهه با هم همخط هستيم.
نکته سوم اين است که ما هيچ ضمانتي نداريم که اين فتنه، آخرين فتنه باشد. اگر کسي ضمانتي دارد به ما هم ارائه بدهد ما خيلي خوشحال ميشويم، اما احتمال دارد که اين فتنه وقت ديگري ـ ان شاءالله اين وقت؛ زود نباشد ـ و چه بسا به صورت خطرناکتري پديد بيايد. اين عالم دائما تکرار تاريخ و حوادث است. پيامبر صلياللهعليهوآله فرمود: «...حتي لو دخلوا جحر ضبٍّ لدخلتموه؛ داستان بنياسرائيل برشما عينا تکرار ميشود. اگر آنها وارد لانه سوسماري شده باشند شما هم خواهيد شد.»12؛ «أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء...؛ خيال ميکنيد جنگها و گرفتاريها و فتنهها فقط براي گذشتگان بود و براي شما نيست؟! شما هم امتحان خواهيد شد.»13؛ اگر چنين است ـ که ظاهرا ميشود اين را به عنوان سنتي از قرآن استنباط کرد ـ بايد مواظب باشيم، ببينيم ممکن است از کجا فتنه ديگري در جامعه ما پديد بيايد، و اگر نقطه اصلي ضعف سران فتنه، ضعف دينيشان بود؛ ضعف اعتقادشان به احکام اسلام و به خصوص مسأله ولايتفقيه بود، بدانيم اگر فتنه ديگري در اين کشور پديد بيايد از همينجا آب ميخورد. چه کنيم؟ سعي کنيم آن جايي که به ما مربوط است و ميتوانيم نقشي در تعيين اشخاص و در رأي دادن به افراد داشته باشيم، بکوشيم کسي را انتخاب کنيم که به ايمانش باور داريم، به سلامت فکرش معتقد هستيم، بدانيم واقعا اسلام را ميخواهد. تنها مليگرايي مشکلي را حل نميکند. اين هم درس سومي است که بايد از اين داستان بگيريم.
از خداي متعال درخواست ميکنيم روح امام و همه شهداي ما از آغاز نهضت تا کنون را مهمان رسول خدا صلياللهعليهوآله قرار بدهد،
سايه مقام معظم رهبري را بر سر همه ما مستدام بدارد،
در ظهور وليعصر تعجيل بفرمايد،
همه ما را از خدمتگزاران آستان آن حضرت محسوب بفرمايد.
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.
1؛ . انعام، 95.
2؛ . منطقه بدر داراي چاههايي بود که کاروانها براي برداشتن آب و استراحت کنار آنها توقف ميکردند.
3؛ . انفال، 42.
4؛ . آلعمران،؛ 123.
5؛ . انفال، 5.
6؛ . لقمان، 14 .
7؛ . نساء،59 .
8؛ . البته ائمه عليهمالسلام علاوه بر نقش ظاهري که هدايت و رهبري جامعه است نقش ديگري هم دارند که همان وساطت تکويني نور پيغمبر اکرم و اهلبيت صلواتاللهعليهماجمعين؛ است، که البته درک آن کمي مشکل و بيانش مشکلتر است و در اينجا به آن نميپردازيم.
9؛ . همان .
10؛ . توبه،25 .
11؛ . عنکبوت، 3 .
12؛ . بحار الانوار، ج51، ص128 .
13؛ . بقره، 215 .
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org