بسم الله الرحمن الرحيم
سخنراني حضرت آيت الله مصباح يزدي در همايش جنگ نرم در تاريخ 1389/02/09
جنگ نرم
درباره جنگ نرم، مقدمهاي کوتاه بيان ميکنم که در زمينههاي ديگر نيز کاربرد دارد؛ پيدايش رشتههاي مختلف معرفتي و روشهاي مختلف علمي، از ديرباز سوابقي در زندگي انسانها و به ويژه متفکران داشته است. معمولاً براي پيدايش هر علم، تاريخي خاص معين ميکنند؛ براي مثال، ميگويند از فلان زمان بود که اين علم پيدا شد و شکل گرفت و موسس آن نيز فلان شخص است، ولي توضيح ميدهند که اين علم، پيشينهاي در محافل علمي و؛ فکري داشته است.
پيشينه جنگ نرم و مبتکر آن
در زمينه جنگ نرم نيز همينگونه است. جنگ رواني؛ و مسائلي مانند آن، از پديدههاي جديد است که ميتوان سال پيدايش آن را تعيين، و حتي بنيانگذاران آن را نيز معرفي کرد؛ اما اين چنين نيست که به طور کلي هيچ پيشينهاي در زندگي انسانها نداشته باشد. پيشينه اين پديده را بايد در زمان حضرت آدم ـ علي نبينا و آله و عليه السلام جستوجو کرد. شايد اين حرف براي برخي خندهدار باشد که وقتي هنوز جامعه؛ و جنگ و صلحي وجود نداشت_ نه جنگ نظامي نه غير نظامي_ جنگ نرم چه معنايي داشت؟اولي بايد گفت درست است که جنگي با اين عنوان وجود نداشت، اما روح اين مسئله حتي در آغاز خلقت حضرت آدم وجود داشت. داستان وسوسة؛ حضرت آدم و حوا توسط شيطان را شنيدهايد: وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَـذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَينِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ * وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ؛ وقتي شيطان ميخواست حضرت آدم را وسوسه کند، دو مطلب را بيان کرد؛ يک مطلب جنبة؛ فکري و نظري، و مطلب ديگر جنبه رواني و عملي داشت. اول اين فکر را به حضرت آدم القا کرد که آيا ميدانيد چرا خداوند فرمود از اين شجره تناول نکنيد؟ زيرا خوردن اين شجره باعث اين ميشود که شما ملک بشويد يا زندگي؛ جاويد پيدا کنيد. مسئله اين است که خدا نخواسته است شما يک موجود هميشگي يا جزو فرشتگان باشيد، ولي من به شما ميگويم مساله اين است؛ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَـذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَينِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ.
حضرت آدم پيغمبر خدا است، هر چند در آن شرايط شايد هنوز مسأله پيامبري مطرح نبود ولي به هر حال موجود برگزيدهاي است و به اين سادگي؛ اين حرفها را قبول نميکند. _ لذا وقتي شيطان اين فکر را به حضرت آدم و همسرش القا کرد، براي اينکه حرفش را بپذيرند، اول سعي کرد اعتماد آنها را جلب کند. از اين روي، براي آنها قسم خورد؛ وَقَاسَمَهُمَا . آنها هنوز باور نميکردند کسي به اسم خدا جسارت کند و قسم دروغ بخورد. اصلا به ذهنشان خطور نميکرد؛ شيطان اين را ميدانست. براي اينکه بتواند اين حرف را به آدم بقبولاند و وادارشان کند که از اين شجره ممنوعه بخورند، سعي کرد اعتماد آنها را جلب کند؛ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ؛ گفت من خيرخواه شما هستم. اين دو مطلب با هم زمينهاي شد که شيطان بتواند بر آدم و حوا تأثير بگذارد و آنها را به کاري که ميخواست، وادار کند.
هدف شيطان از اين کار، دشمني با حضرت آدم و هبوط ايشان بود. اينکه تدبير کلي الهي چه بود، اينها مسائل ديگري است. در اين داستان مسئله اين بود که شيطان به دليل دشمنياي که با حضرت آدم و تکبري که نسبت به او داشت و اينکه خدا به واسطة؛ مخالفت او با امر سجده بر آدم دستور رجم او را داده بود؛ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ، به دنبال آن بود که به شکلي به آدم لطمه بزند. بنابراين، اين نقشه را کشيد که وادارشان کند از شجره ممنوعه استفاده کنند تا از بهشت خارج بشوند و هبوط کنند. پس مبتکر جنگ نرم، ابليس است و آنچه ادامه پيدا کرده و آن تحولاتي که تا به امروز ما شاهد آنيم، مراتب تکامل يافته اين فرايند است.
تضاد در منافع؛ سادهترين دليل دشمني
حقيقت اين ماجرا چيست و چرا اختلافي که بين ابليس و حضرت آدم بود به ميان ديگر انسانها منتقل شد، مسئلهاي ديگر است. البته هنوز دشمني شياطين جن نيز وجود دارد که آنها هم عامل کمکياند. مسئله اين است که در بين انسانها افرادي پيدا ميشوند که نسبت به هم دشمني دارند و به دلايل مختلفي خير همديگر را نميخواهند. سادهترين دليلش هم اين است که تضاد در منافع دارند. براي نمونه، منافع عادي زندگيشان؛ چه در زماني که در جنگل و صحرايي زندگي ميکردند و چه حال که در کاخها زندگي ميکنند، تزاحم دارد؛ چون منابع بشر محدود، و آرزوها و توقعات او نامحدود است و هر چه هم بدانها برسند، باز سير نميشوند؛ اگر در روي زمين همه چيز را مالک شود، به فکر کرات آسماني ميافتد؛ يعني روح کمالطلبي و نامتناهي بودن خواستههاي انسان بر او اثر ميگذارد و اين موجب تزاحم در منافع ميشود. وقتي شخصي به دنبال منفعتي باشد و کس ديگري آن را تصرف کرده باشد، ميخواهد آن را از چنگش در بياورد، ولي او نميگذارد. به اين صورت دشمني ايجاد شده، و او ميخواهد به هر شکلي شده است، او را مغلوب کند تا آن منفعت را به دست آورد. گاه منافع مادي است؛ مانند دستيابي به ميوه درخت يا گوشت شکار و يا تسلط بر کل سياره زمين و منابع زيرزميني و روزميني آن. چه بسا فردي يا گروهي يا کشوري يا جامعهاي ميخواهند بر کل زمين تسلط داشته باشند، ديگران نميگذارند. در نتيجه، دشمني به وجود ميآيد. تضاد است در اينکه سلطه بر روي زمين براي ما باشد يا تقسيم بشود يا در دست رقيب ما باشد. البته اين مسئله مراتب نازلتر و اشکال مختلف؛ و مراتب پيچيدهتري نيز دارد.
پس ريشه جنگ، دشمني است. دشمني گاهي به دليل تضاد در منافع به وجود ميآيد و گاهي نيز کينهتوزي، حس انتقام، برتريطلبي و عواملي مانند اينها منشأ آن ميشوند. ممکن است جنگ فيزيکي و نظامي باشد که شکل تکامليافته؛ آن، جنگهاي نظامي اتمي است. گاهي نيز جنگ فکري و رواني و نرم است. پس موضوع جنگ نرم مانند جنگ نظامي، دشمنيهاي بين انسانها، يا تضادي است که بين انسانها به دليل کسب منافع مادي يا غير مادي و به يک معنا معنوي ايجاد ميشود. چه بسا شخص در پي قدرت و تسلط بر ديگران است تا حرف او را گوش بکنند؛ براي صاحبان قدرتطلب و جاهطلبان، اينها بزرگترين منافع است؛ حاضرند از منافع مادي شان بگذرند، اما قدرت رياست و برتري شان محفوظ باشد. به هر حال، همه اينها موجب نوعي برخورد ميشود که شخص ميخواهد طرف مقابلش را شکست دهد تا بتواند به خواستهاش برسد.
شناخت؛ اولين قدم در راه رسيدن به اهداف
تا آنجا که مسئله مربوط به حرکتهاي فيزيکي و برخوردهاي تنبهتن و بعد هم نظامي و استفاده از صنايع و تکنولوژي باشد، مسأله ساده است. البته خود اين نيز مراحل ساده و پيچيده دارد؛ اما نسبت به آنچه جنگ نرم ناميده ميشود، جنگ نظامي بسيار سادهتر است. جنگ نرم بسيار پيچيده است؛ زيرا هدف در اينجا تنها تسلط فيزيکي نيست، تصرف بر فکر و انديشة طرف مقابل است. گاهي خود آن هدف است و گاهي نيز وسليهاي است براي ساير منافع. انسان بر اساس فطرتش وقتي ميخواهد به کمال خود و منافع و مصالح خود برسد، بايد حقايقي را بشناسد و آنها را درک کند. ما از منافع مادي و فيزيکي، بهداشت و سلامتيمان را ميخواهيم. بنابراين براي اينکه سالم باشيم، بايد بدانيم چه چيزي براي ما خوب و مفيد است و چه چيز مضر. اين حقيقت را بايد درک کنيم تا برسد به مسائل پيچيده معنوي، دنيوي، اخروي، اخلاقي، ارزشي، سياسي، اجتماعي و بينالمللي که همه اينها فرمولهاي پيچيدهتري ميطلبد؛ به هر حال اگر بخواهيم منافع و مصالح صحيح خود را تأمين کنيم، بايد آنها بشناسيم تا راه رسيدن بدانها را بيابيم و براي رسيدن به آنها تلاش کنيم. پس راه رسيدن به منافع و مصالح خويش، داشتن شناخت درست از آنهاست.
تغيير افکار؛ هدف جنگ نرم
اگر کسي با ما دشمن باشد، چه کار ميکند؟ دشمن ميکوشد شناخت ما را عوض کند؛ يعني با تبديل معرفت حقيقي ما به يک شناخت بدلي، منافع خود را تأمين کند. بنابراين، اگر ما منافع خود را درست بشناسيم و آن را تامين کنيم، مانع ميشود که او به اهداف خود برسد. براي اينکه منافع و مصالح ما تأمين نشود، دشمن ميکوشد تا ما در فکر و فهم خود اشتباه کنيم. از اين رو، ريشة جنگ نرم به تصرف در فکر ديگران برميگردد؛ به گونهاي که فکر آنان منحرف بشود. به بيان ديگر، روح جنگ نرم، منحرف کردن افکار است؛ يعني آنچه را که بايد به صورت صحيح شناخته شود، به شکلي نادرست ميشناسانند. شيطان چه کار کرد؟ اگر خداي متعال امر کرد از اين شجره نخور، مصلحتي براي آن کار بود که خودش ميدانست. شيطان آمد اين رانادرست نشان داد. گفت اين را که خدا گفته نخور، به اين دليل بود که خدا خير شما را نميخواست؛ قرار بود شما بر اثر خوردن اين درخت ملک بشويد، گفت نخوريد. اما من به شما ميگويم بخوريد. من خير شما را ميخواهم: إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ،؛ بخوريد تا ملک شويد و حيات ابدي پيدا کنيد. يعني شيطان تلاش کرد فکرشان را عوض کند. براي عوض کردن فکر، يک راه اساسي، القاي شبهههاي گوناگون است. بايد اعتماد طرف را هم جلب کرد؛ َقاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ. اگر حضرت آدم به ابليس اعتماد نميکرد، شيطان نتيجه نميگرفت. همچنين اگر شيطان چيزي را بيان ميکرد که خواسته او نبود باز هم به نتيجه نميرسيد. اينکه انسان حيات ابدي داشته باشد، خواسته فطري اوست. اينکه از اين مرتبه وجودياش عاليتر بشود و جزو فرشتگان باشد، اين نيز خواستة اوست و به طور طبيعي و فطري اين را ميخواهد. شيطان از همين فرصت استفاده کرد و چيزي را مطرح کرد که موافق ميل او باشد و بعد هم در اين القا به حرف او اعتماد کند.
مباني مشترک شيوههاي جنگ نرم
اگر تمام شيوههاي جنگ نرم را در عالم بررسي کنيد، شايد به اين نتيجه برسيد که روح آن دو چيز است؛ اول اينکه فکر طرف مقابل را عوض کند؛ يعني او را با فکر غلط منحرف سازد. براي اينکه افکار غلط در جامعه رواج پيدا کند، شيوههاي مختلفي وجود دارد؛ از جمله، تغيير در باورهاي ديني، باورهاي اجتماعي، باورهاي سياسي، و در شناختن افراد و گروهها و در انواع معرفتهايي که انسان براي رسيدن به کمال خود بدانها نياز دارد. همچنين تحريف شخصيتها و؛ متهم کردن آنان،؛ و رايج کردن شبهههاي فلسفي و ديني غلط.
اما اين تغيير فکر به تنهايي کافي نيست. بايد کاري کنند که انگيزه عمل به اين شناختهاي غلط نيز پيدا شود؛ وگرنه شناخت غلط تأثيري ندارد. براي مثال، فرض کنيد من معتقد باشم در کرة؛ ماه موجوداتي زندگي ميکنند؛ اين باور غلط هم باشد؛ نه تأثيري بر زندگي من دارد و نه تأثيري در افکار ديگران. اين جنگ نرم نيست. اما اگر فکر غلطي که خواسته رقيب و دشمن است در زندگي من اثر بگذارد و خواسته او تأمين بشود، اين بخشي از فعاليتي به نام جنگ نرم است. بنابراين، در جنگ نرم ابتدا فکر را عوض ميکنند و بعد هم انگيزههاي عمل به آن فکر غلط را ايجاد ميکنند.
آن طور که از بيانات قرآن کريم برميآيد، تقريباً تمام انبيا با جنگ نرم مواجه بودند. آياتي در قرآن وجود دارد که خداوند ميفرمايد ما هيچ پيغمبري نفرستاديم مگر اينکه مورد استهزا قرار گرفت؛ استهزا يعني ترور شخصيت که يکي از شيوههاي جنگ نرم است. اين شيوه براي آن است که مردم را منحرف و از اطراف انبيا پراکنده کنند. به آنها تهمتهايي مانند شاعر، مجنون، ساحر و مسحورزدند. اين شگردها براي چيست؟ براي اينکه شناخت مردم را عوض کنند.
پس اين مسئله دو بعد دارد: يکي دادن شناخت غلط به افراد،؛ منحرف کردن افکار، باورها و ارزشها، و ديگري ايجاد انگيزه براي اينکه به اين افکار غلط عمل کنند؛ يعني رفتارهايي که موجب ميشود تحريکها و تهييجات و هيجانات غلط در افراد پيدا بشود. اين انحرافهاي اخلاقي که با شيوههاي گوناگون در جهان امروز رخ ميدهد و هر روز هم پيچيدهتر ميشود و حتي به اندروني خانهها هم نفوذ کرده است، اين فسادهاي اخلاقي، هيجانات جنسي و ... براي چيست؟ براي اينکه شخص را به رفتار خاصي وادار سازند. پس عاملي که سبب ايجاد اين رفتار شده است همان پايه دوم جنگ نرم است. پايهگذار اين مسئله، شيطان بود که به آدم گفت شما اين کار را بکنيد تا مَلک شويد و زندگي ابدي پيدا کنيد. بديهي است که اين سخن براي آدم انگيزه ايجاد ميکند. شيطان نيز براي اينکه حرفش اثر کند، سعي کرد اعتماد آدم را جلب کند. بنابراين، مبتکر جنگ نرم ابليس است که از کليات راههاي جنگ نرم به خوبي آگاهي دارد. او اين شگرد را پايهگذاري کرد و از آن به بعد، شاگردان و تربيتشدگان او نيز اين راه را تا به امروز در بين انسانها ادامه دادند و تکميل کردند.
وظيفه ما در برابر جنگ نرم
وظيفه ما در برابر جنگ نرم چيست؟ ما در مقام کساني که پيرو خداي متعال و انبياي الهي هستيم و خيرخواه خود و ديگرانيم، بايد درست در نقطه مقابل آنها رفتار کنيم. يعني بايد بکوشيم افکار صحيح به مردم بدهيم؛ اما ابزاري که براي کارآمدي اين روش به کار مي رود، مشترک است؛ بدين معنا که ما نيز بايد بکوشيم اعتماد مخاطب را جلب کنيم و از اين طريق، افکار نادرستي را که در ذهن دارند، به افکار صحيح تبديل کنيم و اتهاماتي را که در ذهنشان هست، برطرف سازيم. ما بايد با افشاگري، شخصيتهاي کاذبي را که ديگران در ذهن مردم درست کردهاند معرفي کنيم؛ اگر ديگران را به ناحق متهم کردند، از آنها رفع اتهام کنيم و بگوييم اينها افراد پاکي هستند. بنابراين، اگر کساني ميخواهند افکار و شناخت مردم را تغيير دهند، ما بايد آن را تصحيح کنيم؛ اما براي اينکه در انجام دادن اين کار موفق باشيم، بايد رفتارمان بهگونهاي باشد که به ما اعتماد کنند؛ يعني ثابت کنيم که خيرخواه آنها هستيم؛ اين يک عامل رواني خاص است که بايد به شيوههاي مختلفي از آن استفاده کرد. براي طلبهها يکي از روشهايي که ميتواند در اين جهت مفيد باشد، استفاده از روش انبياست که:؛ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيهِ أَجْرًا؛ ما دلسوز شما هستيم، به همين دليل از شما توقعي نداريم؛ بلکه آمدهايم خدمت کنيم.
يکي از عوامل موفقيت روحانيت در دوران سياه ستمشاهي، خدمات صادقانهاي بود که روحانيت ارائه کرد. گاهي طلبهاي که براي تبليغ به روستايي ميرفت، حتي حاضر نميشدند يک شب از او پذيرايي کنند يا اتاقي در اختيار او بگذارند. يکي از مراجع فعلي نقل ميکردند که من در ايام عاشورا براي تبليغ به روستايي رفتم. هوا برفي و سرد بود؛ کسي حاضر نشد شب براي استراحت جايي به من بدهد. از آنها پرسيدم آيا اينجا مسجدي دارد؟ گفتند يک جايي هست، و مسجد خرابهاي را که در آن بسته بود به من نشان دادند. رفتم آنجا ديدم چند زيلو پر از خاک در گوشة مسجد افتاده است. بهناچار شب را زير آن زيلوي پر از خاک به سر بردم تا صبح شود. روحانيان در چنين شرايطي رفتند براي مردم مسجد، حمام و خانه ساختند و در زمينههاي مختلف مانند کشاورزي و بهداشت آنها را راهنمايي کردند. وقتي مردم ديدند که اينها صادقانه خدمت ميکنند و چيزي هم از آنها نميخواهند، زمينهاي فراهم شد که وقتي امام در برابر آن قدرت جهنمي شاه قيام کرد، مردم در کمال دلگرمي و با آغوش باز استقبال کردند و حرف امام را گوش دادند؛ زيرا اعتماد مردم را جلب کرده بودند و مردم نيز آنها را دوست داشتند. اين سرمايه بسيار بزرگي است. ما بايد از اين سرمايه استفاده کنيم و آن را از دست ندهيم؛ يعني نبايد به گونهاي رفتار کنيم که مردم تصور کنند ما انگلي هستيم که ميخواهيم خون آنها را بمکيم و اعتمادشان از ما سلب شود يا اينکه چنين بپندارند که حرکتهاي مختلف اجتماعي، سياسي،؛ مذهبي ما براي منافع خودمان است.
يکي از شگردهاي جنگ نرم
امروز يکي از شيوههاي جنگ نرم، بدبينکردن مردم نسبت به روحانيت است. آنها اينگونه القا ميکنند که حرفهايي که آخوندها ميزنند، براي منفعت خودشان است؛ به ويژه بر اين مسئله تأکيد ميکنند که مسئله ولايت فقيه موضوعي است که آخوندها براي خودشان درست کردهاند. نه تنها دشمنان خارجي، بلکه برخي از سياستمداران داخلي نيز چنين تصوري دارند و ميگويند چون آخوندها جايگاهي در جامعه نداشتند، گفتند حاکم بايد فقيه باشد و مسئله ولايت فقيه را براي کسب منافع شخصي خود به وجود آوردند. اين از همان شيوههاي جنگ نرم دشمن است. ايجاد افکار انحرافي براي دور کردن مردم از مسير حق، حربه دشمن است؛ دشمنان براي رسيدن به مقاصد خود، حتي به انبيا نيز تهمتهاي خيلي زشت زدند. در قرآن به اين مطلب اشاره شده است: لَا تَکونُوا کالَّذِينَ آذَوْا مُوسَى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا. اين شيوه سابقهاي طولاني دارد. براي رويارويي با اين پديده، بايد به گونهاي رفتار کنيم که اين افکار از اذهان پاک شود. امام خميني (ره) از روز اول گفت ما حتي حاضر نيستيم روحاني حاکم بشود؛ براي اينکه اين موضوع به ذهن اشخاص خطور نکند که روحانياني که آمدند فداکاري کردند، اين همه شکنجهها ديدند، زندانها رفتند، تبعيدها ديدند، براي اين بود که خودشان حاکم بشوند. ايشان فرمود حکومت براي ديگران باشد، ما فقط ارشاد و هدايت ميکنيم. کار بدان جا رسيد که افرادي که صلاحيت حکومت داشتند از جرگه، خارج ماندند و ناصالحان به کار گرفته شدند. اين بود که بعدها فرمود اشتباه کردم. اگر قصد داريم حق را در جامعه پيروز کنيم و بر فساد غالب شويم، بايد به عنوان مقدمه واجب، اعتماد مردم را جلب، و شبههها را رفع کنيم. بايد ثابت کنيم که آنچه انجام ميدهيم براي منافع خودمان نيست. ما حاضريم از مال خودمان نيز خرج کنيم و حتي عمر خودمان را نيز که عزيزترين چيزمان است، در اين راه صرف کنيم.
به هر حال، عمده کاري که ما بايد در برابر جنگ نرم انجام دهيم، دو چيز است: اول اينکه فکر صحيح به مردم بدهيم؛ چه درباره دين و چه درباره اشخاص و تبيين مسائل اجتماعي و سياسي؛ دوم اينکه براي رسيدن به هدفمان که همان اهداف الهي است، بايد اعتماد مردم را جلب کنيم. مردم بايد ما را به عنوان خادم خودشان بشناسند؛ بايد در عمل ثابت کنيم که دلمان براي آنها ميسوزد.
البته انتظار تحقق کامل همه اين اهداف، انتظاري نابجاست. عالم انساني بهگونهاي نيست که همه خوب و صالح باشند. هميشه افراد فاسدي هستند؛ شيطانهاي انساني وجود دارند؛ اما وظيفه؛ ما اين است که تلاش خودمان را انجام دهيم؛ اول حقايق را بيان کنيم تا شياطين نتوانند افکار مردم را منحرف سازند و براي اين کار، بايد ثابت کنيم که ما خادم مردم هستيم نه اينکه ميخواهيم آقايي کنيم و ديگران را به خدمت بگيريم.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org