قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
قسمت اول3.55 مگابایت
قسمت دوم3.57 مگابایت

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحيم

آن چه پيش‌رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت‌ الله مصباح‌ يزدي ( دامت‌ بركاته ) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 11/12/89 ايراد فرموده‌اند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

افشاي عدم صلاحيت خلفا در کلام حضرت فاطمه سلام‌الله‌عليها

نگاهي به مباحث گذشته

موضوع بحث ما خطبه حضرت زهرا سلام‌الله‌عليها بود که به خطبه فدکيه معروف است. براي حفظ ارتباط بحث، خلاصه‌اي از مباحث گذشته را عرض مي‌کنم. داستان از اين قرار است که بعد از رحلت رسول خدا صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌ عده‌اي جمع شدند و به اين عنوان که مبادا جامعه اسلامي بي‌رهبر بماند، براي پيغمبر خليفه تعيين کردند. مخالفان هم حرفشان به جايي نرسيد و غلبه با آن گرايشي بود که مي‌گفت: «بايد مردم براي پيغمبر جانشين تعيين کنند!» از جمله کارهايي که حکومت از همان روزهاي اول انجام داد اين بود که ملکي که پيغمبر اکرم با دستور الهي به حضرت زهرا سلام‌الله‌عليها واگذار کرده بود از ايشان گرفتند و گفتند: «اين اموال بايد در اختيار حاکم قرار بگيرد!» حضرت زهرا سلام‌الله‌عليها چند مرتبه درباره اين تصرف به حاکم وقت اعتراض کردند. طبق روايات ما و بعضا اهل تسنن، در يک مرحله خليفه اول دست خطي نوشت که اين ملک مال حضرت زهراست؛ ولي کساني ديگر اين را برنتافتند و آن دست خط را گرفتند و از بين بردند.
نکته‌اي که نبايد فراموش شود اين است که برخلاف گمان افراد ساده‌انگار، اصرار حضرت زهرا سلام‌الله‌عليها بر اين مسأله به خاطر منافع اقتصادي نبود؛ بلکه بعد از نااميدي از بازگشت خلافت به مسير اصلي خودش، احساس وظيفه کردند که دو مسأله را هم براي معاصرين خود و هم براي آيندگان روشن کنند؛ مسأله اول اين‌که بايد همه بدانند اين عملي که صورت گرفت به اجماع مسلمانان نبوده است و مسأله دوم اين‌که انتخابي که صورت گرفت انتخاب خوبي نبوده و کساني که امور را به دست گرفته‌اند صلاحيت اين کار را ندارند. حضرت زهرا سلام‌الله‌عليها به اين منظور چند مرتبه به مسجد که محل حکومت بود تشريف بردند و با خليفه وقت صحبت‌هايي کردند. حضرت در يک جلسه فرمودند: «فدک ملکي است که پدرم به من بخشيده است (نحلة أبي) و در زمان خود پيغمبر و بعد از ايشان هم در اختيار من بوده است. اکنون شما به چه دليل آن را تصرف کرديد؟!» به ايشان گفته شد: «شما براي اين ادعا بايد دليل و شاهد بياوريد!» اين پاسخ برخلاف اصول قضاوت اسلامي بود؛ چراکه وقتي ملکي در تصرف کسي باشد به اصطلاح بر آن يد دارد و اگر کسي ادعايي نسبت به آن داشته باشد قاضي نبايد از صاحب يد دليل بخواهد؛ بلکه کسي که عليه آن ادعا مي‌کند بايد بينه بياورد (البينة علي المدعي). ولي آن‌ها اصرار داشتند که: «فعلا ملک در دست ماست و شما اگر حرفي داريد بايد بينه اقامه کنيد!» حضرت زهرا سلام‌الله‌عليها، اميرالمؤمنين عليه‌السلام و‌ ام‌ايمن را به عنوان شاهد معرفي کردند. مطابق سنت پيغمبر اکرم صلي‌الله‌عليه‌وآله وقتي يک شاهد آن قدر معتبر باشد که کسي او را دروغگو نمي‌داند شهادت او به جاي دو شاهد قبول مي‌شود. خزيمة ‌بن ‌ثابت کسي بود که پيغمبر اکرم شهادت او را به جاي دو شهادت قبول کردند و لقب «ذوالشهادتين» گرفت. در اين‌جا شايسته بود وقتي مثل علي‌ (ع) شهادت مي‌دهد ديگر سراغ شاهد ديگري را نگيرند. اما اين شهادت را هم نپذيرفتند. سرانجام اين جلسه بدون اين‌که ادعاي حضرت را بپذيرند تمام شد. يکي دو مرتبه ديگر رفت‌وآمدها و گفت‌وگوهايي انجام شد که در يک مرتبه بالاخره خليفه نتوانست جواب متقني بدهد. لذا نوشته‌اي به عنوان سند به حضرت داد که آن سند هم از بين رفت.
حضرت زهرا سلام‌الله‌عليها بار ديگر به مسجد تشريف بردند و فرمودند: «حال که نحله بودن فدک را نپذيرفتيد، بايد بدانيد که من يگانه دختر پيغمبرم و اگر پيغمبر ارثي داشته باشد به من مي‌رسد. بايد آن را به عنوان ارث به من بدهيد.» اين مسأله‌ هم در واقع زمينه‌اي براي اثبات عدم صلاحيت متصديان حکومت و قضاوت بود. وقتي حضرت زهرا سلام‌الله‌عليها ادعاي ارث کردند در جواب ايشان گفته شد که: «پيغمبران ارثي به جا نمي‌گذارند. قانون ارث براي مردم عادي است. وقتي پيغمبران از دنيا بروند اموالشان هم بايد در راه خدا مصرف شود!»

جعل حديثي بر خلاف قرآن!

پس از اين مسائل بود که حضرت براي ايراد خطبه فدکيه با اعلان قبلي به مسجد تشريف بردند. در مسجد پرده‌اي زدند و حضرت به پشت پرده تشريف بردند و اين خطبه را انشا کردند. آن بخش از خطبه فدکيه را که در اين جلسه مي‌خواهم عرض کنم استدلال حضرت زهرا سلام‌الله‌عليها بر بطلان اين ادعاست که پيغمبران ارثي نمي‌گذارند. حضرت مي‌خواهند ثابت کنند که اين ادعا بر خلاف قرآن است. حضرت خطاب به خود خليفه مي‌فرمايند: « به چه دليل مي‌گوييد من از پدرم ارث نمي‌برم؟!» حضرت براي اين ادعا چند وجه را ذکر مي‌کنند که نشان از قوت استدلال و عمق نظر اين بزرگوار و اين شخصيت معصوم دارد. با دقت در عبارات اين خطبه شريف فضاي بيان اين فرمايشات بهتر معلوم مي‌شود. حضرت مي‌فرمايند: وَ أَنْتُمُ الْآنَ تَزْعُمُونَ أَنْ لَا إِرْثَ لَنَا؛ يعني به فرض که پيامبر فدک را به من نبخشيده باشد، به هر حال مال خودش بوده و بعد از ايشان به من به ارث مي‌رسد. پس چرا گمان مي‌کنيد که اکنون ما ارثي نداريم؟! أَفَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ تَبْغُونَ؛ آيا مي‌خواهيد بر اساس قضاوت دوران جاهليت حکم کنيد و بگوييد: دختر از پدر ارث نمي‌برد؟! وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ؛ اين عبارت اقتباسي از آيات قرآن1 است. در فرازهاي مختلف اين خطبه، از آيات قرآن اقتباس مي‌شود که بسياري از اين اقتباس‌ها کوبنده و پرمعناست. در اين‌جا حضرت مي‌خواهند بفرمايند: «اگر مي‌گوييد: من چون دخترم، از پدرم ارث نمي‌برم، بايد بدانيد که اين حکمِ دوران جاهليت است و اسلام اين حکم را نسخ ‌کرد.»
أفلا تعلمون
؟! بلى تجلى لكم كالشمس الضاحية أني ابنته؛ ممکن است بگوييد: «ما نمي‌دانيم تو دختر پيغمبر هستي يا نه!» آيا واقعا نمي‌دانيد؟! مثل آفتاب نيم‌روز برايتان روشن است که من دختر پيغمبرم. پس اين احتمال هم مبنايي ندارد.
أفعلى عمد تركتم كتاب الله و نبذتموه وراء ظهوركم؛
هم در کتاب‌هاي روايي اهل سنت و هم در کتب تاريخي آمده است که خليفه گفت: «من خودم از پيغمبر شنيدم که فرمود: نحن معاشر الانبياء لانورث ما ترکناه صدقة؛ ما پيغمبران، ارثي به جا نمي‌گذاريم. هرچه از ما باقي بماند صدقه است.» شايد اين فراز خطبه به اين ادعا اشاره دارد. حضرت مي‌فرمايند: اين نقل بر خلاف قرآن است. مگر پيغمبر برخلاف قرآن حرف مي‌زند؟! کتاب خدا را پشت سر انداختيد و برخلاف قرآن قضاوت مي‌کنيد. إذ يقول: «وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ»؛2 چراکه قرآن مي‌فرمايد: «سليمان از داوود ارث برد.» مگر داوود پيغمبر نبود؟! پس چگونه مي‌گوييد: پيغمبران ارث به جا نمي‌گذارند؟ و قال فيما اقتص من خبر يحيى بن زكريا إذ قال «فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوب»؛3 زکريا هم از خدا اين چنين درخواست کرد که: «خدايا! فرزندي به من بده که وارث من و وارث آل‌يعقوب باشد.» مگر زکريا پيغمبر نبود؟!
و قال: «وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ
فِي كِتابِ اللَّه»؛4 احتمال ديگر اين است که بگوييد: «پيغمبران هم ارث به جا مي‌گذارند اما وارثين طبقاتي دارند و تا طبقه اول هست به دوم ارث نمي‌رسد.» اگر چنين است، چه کسي از من به پيغمبر نزديک‌تر است؟ و قال: «يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي أَوْلاَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ»؛5 و قال: «إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ»؛6 قبل از اين‌که قانون ارث ابلاغ شود سفارش شده بود که مردم براي فرزندانشان وصيت کنند. بعد از اين، قانون ارث به صورت الزامي ابلاغ شد. حضرت مي‌خواهند بفرمايند که: «کسي از من به پيغمبر نزديک‌تر نيست تا مانع ارث بردن من باشد».
و زعمتم أن لا حظوة لي و لا إرث من أبي أفخصّكم الله بآية أخرج أبي منها؛
اگر بگوييد: «با اين‌که از نظر قرآن، انبيا ارث مي‌گذارند و براي اين حکمِ قرآن ناسخي هم نيامده اما تو از پدرت ارث نمي‌بري!» يعني آيات ارث به شما اختصاص دارد و شامل پدر من نمي‌شود! در حالي‌که آياتي که قرائت شد هيچ يک پيامبر را استثناء نمي‌کردند. احکام حقوقي براي پيغمبر و براي مردم يکسان است مگر موارد خاصي که استثنا شده باشد و قرآن تصريح کند که اين حکم مخصوص توست. اما در غير چنين مواردي پيغمبر با مردم در احکام خدا شريک است.
أم هل تقولون إن أهل ملتين لا يتوارثان أو لست أنا و أبي من أهل ملة واحدة؛
احتمال ديگر اين است که بگوييد: «وارث در صورتي ارث مي‌برد که اهل دين مورثش باشد.» آيا من دين پدرم را ندارم؟! يا مي‌گوييد: «اگر کساني اهل دو ملت باشند اصلا از همديگر ارث نمي‌برند؛ يعني اگر مثلا مورث مسلمان بود و وارثش مرتد و کافر شده بود ديگر ارث نمي‌برند.» آيا مي‌گوييد من از اسلام خارج شده‌ام؟! مگر من و پدرم اهل يک دين نيستيم؟! پس اين احتمال هم وجهي ندارد.
ام أنتم أعلم بخصوص القرآن و عمومه من أبي و ابن عمي؛
اين احتمال باقي مي‌ماند که بگوييد: «اين آيات معناي ديگري دارد و قرائت شما با قرائت ما فرق مي‌کند!»‌ و شما عام و خاص قرآن را از پدرم و از شوهرم علي بهتر مي‌دانيد. در بعضي از نسخه‌ها در ادامه اين مطالب مي‌فرمايند: فدونكها مخطومة مزمومه مرحولة تلقاك يوم حشرك؛ وقتي مي‌خواهند شتر را رام کنند چيزي در بيني‌اش مي‌اندازند و افسارش را به آن مي‌بندند. به چيزي که در بيني شتر انداخته‌اند خطام و به شتري که در بيني‌اش خطام انداخته‌اند مخطومه گويند. به شتري که آماده سواري و رحل است مرحوله و به افسارش زمام گويند. به شتري که افسارش آماده است مزمومه مي‌گويند. حضرت زهرا سلام‌الله‌عليها خطاب به خليفه مي‌فرمايند: اين شتر خلافت را بگير که آماده سواري است و ديگر هيچ مزاحمي نداري. افسارش در دستت و جهازش آماده است. بگير و بتاز تا روزي که خداي متعال حق من را از شما بگيرد.

وعده ديدار به قيامت

سخن به اين‌جا که مي‌رسد حضرت مي‌فرمايند: فنعم الحكم الله؛ من ديگر خدا را داور بين خودم و شما قرار مي‌دهم. و الزعيم محمد؛ و پدرم را در اين جريان کفيل خودم قرار مي‌دهم که مدافع من باشد و از طرف من اقامه دعوا کند. و الموعد القيامة؛ و دادگاهم ديگر تا روز قيامت عقب بيفتد. و عند الساعة «يخسر المبطلون»7؛ اين تعبير نيز اقتباس از آيات قرآن است. مي‌فرمايند: روز قيامت کساني که راه باطل را انتخاب کردند زيان مي‌کنند. و لا ينفعكم إذ تندمون؛ و آن روز پشيمان خواهيد شد اما پشيماني سودي به شما نخواهد داد. و «لِكُلِّ نَبَأٍ مُستَقرٌّ وَ سَوف تَعلَمُونَ»8 «مَن يَأتِيه عَذابٌ يُخزِيه وَ يَحِلُّ عَليه عَذابٌ مٌقيمٌ»9 اين‌جا نيز اقتباس از آيات قرآن است. حضرت مي‌فرمايند: به زودي خواهيد دانست که چه کسي رسوا مي‌شود و چه کسي عذاب دائمي خواهد داشت. حضرت آن‌ها را تهديد مي‌کنند به اين‌که شما مشمول اين آيه واقع مي‌شويد و در روز قيامت خدا عليه شما حکم خواهد کرد و به عذاب ابدي مبتلا خواهيد شد.

هدف اصلي فاطمه سلام‌الله‌عليها

بار ديگر تأکيد مي‌کنم که همه اين‌ها براي اين‌است که براي مردم اثبات شود که اين‌ها صلاحيت اين مقام را ندارند و حتي يک قضاوت ساده را نمي‌توانند براساس قرآن انجام بدهند. اين‌ها چگونه مي‌خواهند جانشين پيغمبر باشند در حالي‌که نمي‌دانند در دعوا، از چه‌کسي بايد بينه خواست؟! اگر مي‌خواستيد جانشين انتخاب کنيد دست‌کم بايد کسي را انتخاب کنيد که صلاحيت بيشتري داشته باشد. عمده اين دلسوزي‌ها و محاجه‌ها براي اين بود که امروز بعد از 1400 سال کساني که بخواهند بفهمند آيا آن انتخاب، انتخاب درستي بود يا نبود، راهي براي تشخيص داشته باشند و گرنه براي حضرات معصومين سلام‌الله‌عليهم، يک تل خاکستر با يک کوه طلا مساوي‌اند و براي مال دنيا بهائي قائل نيستند.

نبايد راه حق را بست

به هر حال ما در عين حال که وظيفه خودمان مي‌دانيم که نسبت به برادران اهل‌تسنن رفتار دوستانه و صميمانه و خيرخواهانه داشته باشيم از اين مسأله هم غافل نيستيم که از جمله خيرخواهي‌هايي که ما براي همه برادران مسلمان داريم اين است که بايد تلاش کنيم راه تشخيص حق هميشه باز باشد و اگر اختلاف‌نظري هست براي حل آن به مدارک مربوط مراجعه کرد. بايد فضاي سالمي براي بحث وجود داشته باشد تا هر که بخواهد حق را تشخيص دهد بتواند تشخيص دهد. کساني از خاندان پيغمبر بودند که با اين روش‌ها مخالف بودند. اگر کسي مي‌خواهد بداند حق با چه‌کسي است بايد اسناد و مدارک را بررسي کند. اگر ما نگذاريم اين مدارک به گوش مردم برسد تا درباره‌اش فکر کنند در واقع ما راه تشخيص حق را مسدود کرده‌ايم و روزي خواد آمد که همين برادران اهل‌تسنن پيش خدا عليه ما شکايت کنند و بگويند: «اگر شما اين حقايق را بيان کرده بوديد ما گمراه نمي‌مانديم.» ما وظيفه داريم که در عين حفظ دوستي و صميميت و خيرخواهي با همه طوايف مسلمين و در عين جلوگيري از تنش و خصومت و دشمني بين مسلمانان، راه تحقيق را باز بگذاريم. اميدواريم خداي متعال به همه ما توفيق شناختن حق را مرحمت بفرمايد.


1 . مائده، 50.

2 . نمل، 16.

3 . مريم، 5 و6.

4 . انفال، 75.

5 . نساء، 11.

6 . بقره، 180.

7 . جاثيه، 27.

8 . انعام، 67.

9 . هود، 39.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org