قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
قسمت اول2.91 مگابایت
قسمت دوم4.06 مگابایت

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحيم

آن‌چه پيش رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت‌الله مصباح يزدي (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 08/06/89 همزمان با شب بيستم ماه مبارک رمضان 1431 قمري ايراد فرموده‌اند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

اصالت توحيد و عرضى بودن شرک

... فَرَأَى الْأُمَمَ فِرَقاً فِي أَدْيَانِهَا، عُكَّفاً عَلَى نِيرَانِهَا، عَابِدَةً لِأَوْثَانِهَا، مُنْكِرَةً لِلَّهِ مَعَ عِرْفَانِهَا، فَأَنَارَ اللَّهُ بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ظُلَمَهَا، وَ كَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَهَا، وَ جَلَى عَنِ الْأَبْصَارِ غُمَمَهَا، وَ قَامَ فِي النَّاسِ بِالْهِدَايَةِ، وَ أَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغَوَايَةِ، وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمَايَةِ، وَ هَدَاهُمْ إِلَى الدِّينِ الْقَوِيمِ، وَ دَعَاهُمْ إِلَى الطَّرِيقِ الْمُسْتَقِيم‏؛1
حضرت زهرا سلام‌الله‌عليها با اشاره به حکمت بعثت انبياء و به خصوص پيغمبر خاتم صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ‌فرمودند: بعثت نبي مکرم اسلام قبل از خلق اين عالم پيش‌بيني شده بوده و خداي متعال نور آن حضرت را آفريده و ايشان را براي ختم رسالت تعيين فرموده بود. زماني که حکمت الهي اقتضا کرد آن حضرت را در اين عالم مبعوث فرمود تا آن طرحي که براي آفرينش و از جمله آفرينش انسان پيش‌بيني شده بود عملي شود.
هنگامي که پيغمبر مبعوث شدند با اين صحنه در جهان مواجه شدند که اطراف عالم را گمراهي‌ها، جهالت‌ها و ابهام‌ها فرا گرفته بود. مردم در دين‌ها و مذاهب‌شان بسيار پراکنده و انواع معبودها را براي خودشان انتخاب کرده و به پرستش آن‌ها مشغول بودند؛ اما راه صحيح بندگي خدا در ابهام فرو رفته بود و کساني که طالب حقيقت بودند راه اصلي سعادت را نمي‌شناختند؛ لذا پيغمبر اکرم به اين مهم اقدام کردند که بشر را هدايت کنند به راه مستقيمي که موجب سعادت دنيا و آخرتشان مي‌شود. اين‌ حاصلِ بياناتي است که حضرت در اين چند جمله مي‌فرمايند.
موضوعي که در اين‌جا مناسب است درباره آن بحث شود، مسأله افتراق مردم در روش‌هاي پرستش و وجود اديان و مذاهب متفاوت و متضاد است. برخي از سؤالاتي که در اين باره مطرح است عبارتند از اين‌که: اين افتراق از چه زماني پديد آمده است؟ چگونه اين اديان و مذاهب مختلف شکل گرفته است؟ خداي متعال براي رفع اين اختلافات چه چاره‌اي انديشيده است؟ و نهايتا نقش پيغمبر اسلام در مقابل اين اديان و مذاهب مختلف چه بوده است؟

تفسير مادي از کثرت اديان

درباره چگونگي پيدايش اديان مختلف دو نظريه وجود دارد. يک نظريه، نظريه جامعه‌شناسان است. مؤسسان اين علم عموماً گرايش‌هاي مادي‌گرايانه و ماترياليستي داشتند و هنوز هم اکثر جامعه‌شناسان همين گرايشات را دارند. آقاي اگوست‌کنت مؤسس علم جامعه‌شناسي مي‌گويد: دوران زندگي بشر به سه دوره تقسيم مي‌شود: يک دوره، دوره اساطير، سحر، جادو و دين بوده است. در اين دوره بشر هنوز از علم بهره چنداني نداشت و نمي‌توانست پيدايش پديده‌ها را تفسير کند؛ لذا براي اين پديده‌ها به عوامل ماوراء مادي استناد مي‌کرد. دوره دوم، دوره آشنايي با فلسفه است. فيلسوفان اين پديده ها را به صور نوعي استناد دادند و گفتند: عالم به دست اين عوامل ماورايي که در درون همين عالم‌اند اداره مي‌شود. تا اين‌که علوم تجربي پيشرفت کرد و فلسفه را کنار زد. هر اندازه علم پيشرفت کند، حقايق بيشتر روشن مي‌شود. آنگاه ما مي‌فهميم که نه ارواحي در کار است، نه خداياني و نه عوامل فلکي و ... . وي دين را در کنار سحر و جادو و اساطير مطرح مي‌کرد و اين‌ها را از يک مقوله مي‌دانست. ساير جامعه‌شناسان هم در چنين فضايي پرورش پيدا کردند.
يکي از مسائلي که در جامعه‌شناسي مطرح شد منشأ پيدايش دين بود و اين‌که آيا اول، دين واحدي در ميان بشر وجود داشته است و بعد اديان متعدد به وجود آمده‌اند يا ابتدا اديان متعدد بوده و بعد با هم ادغام شده و به صورت يک يا چند دين درآمده‌اند؟ پيش از انقلاب يکي از نوانديشان که گاهي به نام اسلام‌شناس هم شناخته مي‌شد در دانشگاه تهران سخنراني مفصلي تحت عنوان «جامعه‌شناسي شرک» داشت. خلاصه آن سخنراني اين بود که بشر ابتدائاً به صورت قبايل مختلفي زندگي مي‌کرد و هر قبيله براي رئيس قبيله احترامي قائل بود. گاهي بعد از مرگ رئيس قبيله سمبلي از او مي‌ساختند و به عنوان احترام به او در جايي نگهداري مي‌کردند. اين سمبل کم‌کم به بت تبديل شد. کم‌کم براي اين بت‌ها آداب و مناسکي مرسوم شد و کم‌کم اين آداب به صورت يک مجموعه و يک دين درآمد. بنابراين ابتدا اديان فراواني وجود داشته و هر قبيله براي خود ديني داشته است. بعدها که تمدن بشر پيشرفت کرد همان‌طور که در امور سياسي و اجتماعي سعي کردند به هم نزديک شوند و شهرک‌ها تبديل به يک شهر بزرگ و شهرها به صورت يک کشور درآمدند، در امور ديني هم سعي کردند با هم متحد و در هم ادغام شوند. پس سير از کثرت به وحدت است. اين يک نوع تفسير از پيدايش دين است که سير اديان را از کثرت به وحدت مي‌داند.

تفسير الهي از کثرت اديان

راه ديگر رجوع به منابع اسلامي، وحي و قرآن است. ببينيم قرآن در اين زمينه چه مي‌فرمايد. قرآن تقريباً عکس حرف جامعه‌شناسان را مي‌گويد. بر اساس آموزه قرآن نسل انسان از آدم و حوا خلق شده‌اند و حضرت آدم پيغمبر و خداپرست بوده است. طبيعي است که وقتي اين پيامبر خدا براي جمعيت چند نفري خانواده‌اش خداپرستي و توحيد را تبليغ کند اين چند نفري که به تازگي خلق شده‌اند همان روش پدرشان را انتخاب کنند. قرآن هم به همين مطلب قائل است و مي‌فرمايد: كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيه فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمْ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ ‏.2 در روايات هم آمده است که: «کانوا قبل نوح امة واحدة‌ علي فطرة الله؛ همه انسان‌ها ابتدا بر فطرت خدايي بودند.» بعد اشاره مي‌فرمايد که تدريجا بين مردم اختلافاتي پديد آمد. خداي متعال پيغمبران را مبعوث کرد تا برنامه‌اي براي زندگي بشر ارائه و راه سعادت را به بشر نشان دهند. بعد عده‌اي در همين دين واحدي که خدا فرستاده بود از روي برتري‌طلبي و تجاوزگري، اختلاف ايجاد کردند. امروز هم اين برنامه هم‌چنان ادامه دارد. در درون هر يک از اديان بزرگ صدها فرقه وجود دارد. تنها مذهب پروتستان در مسيحيت بيش از پانصد فرقه اصلي دارد. ساير مذاهب هم همين حال را دارند. قرآن مي‌فرمايد: تنها عاملي که اين اختلافات را ايجاد مي‌کند رياست‌طلبي و برتري‌طلبي کساني است که از روي هواي نفس اين فرقه‌ها را ايجاد مي‌کنند (فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمْ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ). نظر قرآن اين است که دين حق يکي بود. پيغمبران هم همه همين دين را تبليغ مي‌کردند؛ البته هر پيغمبري ممکن بود متناسب با زمان خودش احکامي بياورد و پيغمبر بعدي بعضي از آن احکام را نسخ کند؛ اما قرآن همه اين اديان را به يک اصل و يک ريشه و يک مباني واحد برمي‌گرداند و اسم همه را اسلام مي‌گذارد. پيغمبران هم وقتي مي‌خواستند از دنيا بروند به اطرافيانشان سفارش مي‌کردند که جز با اسلام از دنيا نرويد (فَلاَ تَمُوتُنَّ إَلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ)3. اما قرآن اختلافات را عمدي و ناشي از تجاوز، سرکشي، برتري‌طلبي، سودجويي، رياست‌طلبي و ... مي‌داند. اگر اين‌ها را کنار مي‌گذاشتند اختلافي پديد نمي‌آمد. انبياي الهي آن چنان راه حق را بيان کردند که اگر کسي مي‌خواست مي‌توانست حقيقت را بفهمد. ولي عده‌اي آب را گل‌آلود کردند و با شبهات و بدعت‌ها دين حق را تحريف کردند. پس بر اساس نظر قرآن کريم سير اختلافاتي که در اديان پديد آمده از وحدت به کثرت بوده است.

نحوه پيدايش تحريفات

جالب است بدانيم که اين تحريفات از اول به همين شکلي که ما امروز مي‌بينيم نبوده است. مثلا امروز اعتقاد به تثليث و سه خدايي (پدر، پسر و روح‌القدس) از ارکان مسيحيت است. ولي اين مسأله از اول در مسيحيت وجود نداشته و يک باره هم پيدا نشده است. ابتدا در ميان پيروان يهوديت و بعد در پيروان نصرانيت تعبيرات مجازگونه‌اي به کار مي‌بردند و مي‌گفتند: ما فرزندان خدا و دوست خدا هستيم (وَقَالَتِ الْيَهُودُ وَالنَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاء اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ).4 اين تعبير، تعبيري تشريفاتي و مجازي بود. عُزير که بعد از گذشت صد سال از مرگش دوباره زنده شد، يهوديان گفتند: عزير پسر خداست (وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ).5 مسيحيان خيلي اُولي بودند براي اين‌که اين لقب را به حضرت مسيح بدهند؛ چون حضرت مسيح پدر جسماني نداشت. اين مجازگويي‌ها کم‌کم جدي شد و تبديل به رکن دين گشت. قرآن با اين مسأله فرزنددار بودن خدا به شدت مبارزه کرده است. از طرف ديگر اصول جدي دين را مجاز گرفتند و تأويل کردند و کم‌کم حذف کردند. از هر دو طرف در دين تحريف ايجاد کردند. امروز هم چنين گرايش‌هايي وجود دارد و بايد هشيار بود.
امروزه تصور ابتدايي ما از بت‌پرستي اين است که آن‌ها معتقدند اين بت‌ها عالم را آفريده‌اند! در صورتي که مطلب به اين سادگي نيست. اغلب کساني که مبتلا به شرک بوده‌اند به نوعي وجود خالق واحد را قبول داشته‌اند. قرآن از قول بت‌پرستان مي‌فرمايد: «مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى؛6 ما اين‌ها را پرستش نمي‌کنيم مگر براي اين‌که ما را به الله نزديک کنند.» يعني به وجود الله به عنوان خالق زمين و آسمان‌ معتقد بودند. بعضي از بت‌پرستان معتقد بودند که خدا دختراني دارد که آن‌ها را خيلي دوست دارد و آن‌ها فرشته‌اند. مي‌گفتند: چون ما نمي‌توانيم با آن‌ها ارتباط برقرار کنيم به اين بت‌ها به عنوان نمادي از آن ملائکه احترام مي‌گذاريم؛ آن‌ها از اين کار خوششان مي‌آيد و پيش خدا براي ما پارتي‌بازي مي‌کنند! درباره آتش‌پرستان ايران هم گفته شده که: اين‌ها به آتش به عنوان يک نماد قداست احترام مي‌گذاشتند تا خدا از آن‌ها راضي باشد، و معتقد نبودند که همين آتشي که خودشان روشن کرده‌اند آسمان و زمين را خلق کرده است. البته عده‌اي هم اصلاً به آفريننده‌اي معتقد نبودند؛ بلکه به يک نوع طبيعي‌گري معتقد بودند. مي‌گفتند: «اين طبيعت هميشه وجود داشته و اين تحولات را داشته است؛ ولي برخي افراد مي‌توانند در اين تحولات نقش ايفا کنند!» نمرود و فرعون از جمله کساني بودند که خود را به عنوان رب معرفي مي‌کردند؛ اما به اين‌که عالم آفريننده‌اي دارد قائل نبودند. به هر حال معناي پرستش اين نيست که معبود همان خالق است.

پلوراليسم ديني؛ انحرافي خطرناک

انسان گاهي با افرادي با چنين اعتقاداتي برخورد مي‌کند، اما مي‌بيند روحيه نجيب و خيرخواهانه‌اي دارند. مثلاً بعضي از مرتاضان پابرهنه راه مي‌روند و با جاروي نازکي مرتب جلوي پايشان را جارو مي‌کنند، که مبادا مورچه‌اي را پايمال کنند! تا اين حد براي موجود زنده احترام قائل‌اند. با ديدن اين روحيات، انسان با خود مي‌گويد: آيا چنين انسان‌هايي با اين روحيه با صفا اهل بهشت نيستند؟
بايد بدانيم که اگر کسي در شرايطي واقع شود که واقعاً يقين داشته باشد راه اشتباهي که مي‌رود صحيح است و احتمال خلاف ندهد، مستضعف است و ممکن است خدا او را ببخشد، به شرطي که در تشخيص حق کوتاهي نکرده باشند و به همان حدي که مي‌فهمد عمل کند. اما عده‌اي اين فکر را ترويج مي‌کنند که: بت‌پرستان نه تنها پاک‌اند، بلکه اهل بهشت هم هستند. پلوراليست‌هاي مذهبي تصريح مي‌کنند به اين‌که: نه شيعه بر سني امتيازي دارد و نه سني بر شيعه؛ نه مسلمان بر بت‌پرست برتري دارد و نه بت‌پرست بر مسلمان (الطرق الي الله بعدد انفاس الخلائق). هر يک از اين ها يک صراط مستقيم است و ما صراط‌هاي مستقيم داريم. اين‌ دسته از بت‌پرست‌ها صرفاً احترامي براي بت‌ها قائل‌اند؛ چون معتقدند اين احترام در زندگي آن‌ها تأثير دارد. گرچه اين اعتقاد غلط است، اما باعث نمي‌شود که بگوييم: اين ها به خداي ديگري معتقدند.
اين يک گرايش انحرافي است. همان‌طور که قبلاً اشاره کردم مسأله تثليث در مسيحيت، ابتدا با تعارف و مجازگويي شروع شد. کم‌کم وقتي ديدند که پدري براي حضرت مسيح نيست، گفتند: عيسي پسر الله است؛ اما ببينيد قرآن با اين مسأله چگونه برخورد مي‌کند. مي‌توانست بگويد: «اين‌که نصاري گفتند: عيسي پسر الله است، يک لقب تشريفاتي است و نمي‌خواهند بگويند: واقعاً الله پدر و عيسي پسر است.» اگر اين‌گونه برخورد مي‌کرد ارتباط ما با مسيحيت نزديک‌تر مي‌شد و پلوراليزم هم زودتر محقق مي‌شد. اما قرآن مي‌گويد: «تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا * أَن دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا؛7 از اين حرف که گفتند: خدا فرزند دارد، نزديک است آسمان‌ها از هم بپاشد و زمين دهن باز کند و کوه‌ها فرو ريزد.» قرآن در مقام احتجاج مي‌گويد: ما از اصل مشترکي شروع مي‌کنيم و آن اين‌که غير از خداي واحد را نپرستيم (قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ)8؛ اما در مقام مبارزه با اعتقاد فاسد، قاطعانه مي‌گويد: اين حرف شما به قدري غلط و زشت است که جا دارد عالم از هم بپاشد. آيا با وجود چنين گناه بزرگي مي‌توان گفت: آن يک صراط مستقيم است و ما هم يک صراط مستقيم؟!
بله، قرآن مي‌فرمايد: إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ النَّصارى‏ وَ الصَّابِئينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ؛9 ولي معناي اين آيه اين نيست که اگر بعد از اين‌که پيغمبر اسلام آمد و حجت بر آن‌ها تمام شد و معلوم شد که دين حق، دين پيغمبر اسلام است و احکام دين‌ آن‌ها منسوخ است، ولي با اين حال آن‌ها لجاجت کنند و به او ايمان نياورند، باز هم فرقي با مؤمنين ندارند. اين آيه در مقام اين است که بگويد: پيرو هر ديني در آن وقتي که وظيفه‌اش بود از آن دين تبعيت کند، اگر به وظيفه‌اش عمل کرد، خدا به او پاداش مي‌دهد، و اگر به وظيفه‌اش عمل نکرد، هرچند القاب غليظ و شديد هم داشته باشد، روي سعادت را نمي‌بيند. توجه داشته باشيم که يکي از بزرگ‌ترين وظايف ما مسأله حفظ اصالت دين، مذهب و اعتقادات است و بيش‌ترين بار اين وظيفه بر دوش روحانيان است.

وَفَّقَنا اللهُ وَ إِيِّاکُم.


1. بلاغات‌النساء، ص27 و بحارالانوار، ج29 ص220.

2 . بقره، 213.

3 . بقره، 132.

4 . مائده، 18.

5 . توبه، 30.

6 . زمر، 3.

7 . مريم، 90 و 91.

8 . آل‌عمران، 64.

9 . بقره، 62.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org