- جلسه اول: وحدت و اختلاف
- جلسه دوم: وحدت و اختلاف
- جلسه سوم: وحدت بر مدار حق
- جلسه چهارم: فدک بهانه بيان حقايق
- جلسه پنجم: تفاوت هاي حمد، شکر و ثنا
- جلسه ششم: بانوي محدثه
- جلسه هفتم: درياي نعم الهي
- جلسه هشتم: شکر نعم الهي
- جلسه نهم: حقيقت توحيد
- جلسه دهم: انواع خداشناسي
- جلسه يازدهم: امکان شناخت خدا
- جلسه دوازدهم: افعال الهي
- جلسه سيزدهم: هدف آفرينش
- جلسه چهاردهم: هدف آفرينش
- جلسه پانزدهم: برگزيده خدا
- جلسه شانزدهم: عالم نور
- جلسه هفدهم: فلسفه نبوت
- جلسه هجدهم: اصالت توحيد و عرضي بودن شرک
- جلسه نوزدهم: رسالت هاي پيامبر
- جلسه بيستم: صراط مستقيم
- جلسه بيست و يکم: لقاي دوست
- جلسه بيست و دوم: کتاب خدا
- جلسه بيست و سوم: اصالت ايمان
- جلسه بيست و چهارم: نماز درهم شکننده تکبر
- جلسه بيست و پنجم: زکات پاک کننده جان و مال
- جلسه بيست و ششم: روزه، تمرين اخلاص و حج، مظهر شکوه دین
- جلسه بيست و هفتم: عدالت، اطاعت، امامت
- جلسه بيست و هشتم: جهاد، عزت بخش اسلام
- جلسه بيست و نهم: صبر، راز رسيدن به پاداش
- جلسه سي ام: امر به معروف، مصلحتي فراگير
- جلسه سي و يکم: حکمت و آثار نيکي به والدين و ارتباط با خويشاوندان در کلام صديقه کبري(س)
- جلسه سي و دوم: مباني فلسفي حقوق جزاي اسلامي
- جلسه سي و سوم: پاي بندي به تعهد، نردبان تکامل
- جلسه سي و چهارم: امنيت جسمي، رواني و مالي زمينه ساز رشد انسان
- جلسه سي و پنجم: شرک، دشمن ترين دشمن
- جلسه سي و ششم: اطاعت از الله، ريسمان نجات
- جلسه سي و هفتم: فاطمه سلام الله عليها خود را معرفي مي کند
- جلسه سي و هشتم: فاطمه سلام الله عليها از خدمات رسول خدا مي گويد
- جلسه سي و نهم: فضايل اميرالمومنين و رذايل دشمنانش
- جلسه چهلم: تيغ نفاق بر پيکر امت اسلامي
- جلسه چهل و يکم: قرآن؛ معيار حق و منبع قانون
- جلسه چهل و دوم: فتنه سقيفه از زبان فاطمه(س)
- جلسه چهل و سوم: احتجاجات حضرت فاطمه(س) براي عدم صلاحيت خلفا
- جلسه چهل و چهارم: راهکارهاي ايجاد وحدت مذاهب اسلامي
- جلسه چهل و پنجم: افشاي عدم صلاحيت خلفا در کلام حضرت فاطمه سلام الله عليها
- جلسه چهل و ششم: چکيده مباحث گذشته
- جلسه چهل و هفتم: فاطمه سلام الله عليها با انصار سخن مي گويد
- جلسه چهل و هشتم: فرياد هل من ناصر فاطمه سلام الله عليها
- جلسه چهل و نهم: واپسين احتجاج
- جلسه پنجاه: شگردهاي شيطاني بر عليه فاطمه سلام الله عليها
- جلسه پنجاه و يکم: اجماعي دروغين بر عليه فاطمه سلام الله عليها
- جلسه پنجاه و دوم: آيات خطاب فاطمه سلام الله عليها
- جلسه پنجاه و سوم: دفاع از ولايت در بستر بيماري
- جلسه پنجاه و چهارم: اگر علي عليه السلام حاکم ميشد ...
- جلسه پنجاه و پنجم:سرانجام جامعهاي که علي عليه السلام را رها کنند
- جلسه پنجاه و ششم: ماجراي غصب خلافت از ديدگاه اهل بيت عليهم السلام
صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
قسمت اول | 3.78 مگابایت |
قسمت دوم | 3.3 مگابایت |
بسماللهالرّحمنالرّحيم
آنچه پيش رو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباح يزدي (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در ماه مبارک رمضان 1431 مصادف با 22/05/89 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
وحدت و اختلاف
مقدمه
حلول ماه مبارک رمضان را به همه علاقهمندان به اسلام تبريک و تهنيت عرض ميکنيم. اميدواريم خداي متعال در اين ماه شريف به برکت وجود مقدس وليعصر ارواحنافداه همه ما را مشمول عنايات خاص خودش قرار دهد. براي بحث اين ماه و نيز سال آينده پيشنهاد شد که درباره خطبه حضرت زهرا سلاماللهعليها صحبت شود. حقيقت اين است که بيش از 25 سال است که ما شبهاي پنجشنبه خدمت برادران عزيز روحاني و بعضاً غيرروحاني هستيم و به اميد اينکه لياقت شفاعت اهلبيت عليهمالسلام را کسب کنيم آيات قرآن و کلمات اهلبيت عليهمالسلام را مطرح کردهايم. بارها تمايل داشتيم که درباره کلمات حضرت؛ زهرا صلواتاللهعليها صحبت کنيم؛ ولي غالباً اين شبهه پيش ميآمد که طرح کردن سخنان ايشان ممکن است موجب حساسيت برادران اهل سنت و احياناً عامل اختلاف بيشتر شود؛ ولي بعد از اينکه امسال خطبه حضرت زهرا سلاماللهعليها به ثبت رسيد و با تيراژ زياد چاپ و منتشر شد و مراجع عظام تقليد حفظهمالله آنرا تاييد و امضا کردند، در مقابل آن سؤال، سؤال ديگري مطرح شد و آن اينکه با وجود انتشار اين خطبه در سطح عموم آيا خودداري کردن از شرح و بيان آن توجيه معقولي دارد؟ اصولاً آن وحدتي که مطلوب است چگونه بايد تحقق پيدا کند؟ آيا بايد بسياري از حقايق مکتوم بماند و چه بسا بعد از گذشت زمانهايي مورد انکار قرار بگيرد؟ يا اينکه مسائل علمي و تحقيقي، بايد دور از تعصبات و به انگيزه استفاده از معارف بيان شود. اين حقايق است که نقش اساسي را در حفظ اسلام و اهداف اسلام دارد و بايد در محافل علمي مورد تحقيق بيطرفانه قرار بگيرد تا زمينهاي فراهم شود براي اينکه کساني که در اشتباه هستند از اشتباه خارج شوند.
فکر ميکنم که دل حضرت زهرا سلاماللهعليها از اين بيشتر شاد شود که ابتدا درباره اصل مسأله حفظ وحدت بحث کنيم. چند جلسهاي درباره وحدت و اختلاف بحث کنيم و در ادامه، درباره اين خطبه شريف که يکي از فصيحترين و بليغترين کلماتي است که از اهلبيت؛ صلواتاللهعليهم نقل شده و از نظر تاريخي هم جاي تشکيکي درباره آن باقي نمانده بحث کنيم تا مشمول عنايتهاي خاص حضرت؛ زهرا سلاماللهعليها قرار بگيريم.
انقلاب زنده کننده نام حضرت زهرا سلام الله عليها
حقيقت اين است که يکي از برکات انقلاب اسلامي زنده شدن نام حضرت زهرا صلواتاللهعليها در جامعه بود. ما بخش عمدهاي از جوانيمان را قبل ازانقلاب گذرانديم. در شهر يزد که يکي از شهرهاي مذهبي است اصلا چيزي به نام دهه فاطميه و اين حرفها شهرتي نداشت. عواملي باعث شد که نام حضرت زهرا سلاماللهعليها در جامعه ما به صورت ويژهاي زنده شود و برکات بسيار عظيمي را براي عالم اسلام به ارمغان آورد. از عواملي که من ميشناسم يکي بيانات حضرت امام رضواناللهعليه درباره حضرت زهرا بود که مشابه آن را کمتر کسي بيان کرده بود. حقيقت اين است که ايشان از کساني بودند که نام حضرت زهرا را در اين عصر و زمان احيا کردند. همراه اين يک جاذبه معنوي در ميان رزمندگان ما نسبت به حضرت زهرا پيدا شد که من آن را نميتوانم با اسباب عادي توجيه کنم. به همراه اينها عامل ديگر اقدام چند تن از مراجع بزرگ قم در احياي دهه فاطميه بود که خودشان در مجالس عزاداري حتي با پاي برهنه شرکت کردند. و بالأخره به اينجا رسيد که امسال خطبه حضرت زهرا به عنوان يک سند ثبت شد و مراجع به صورت بيسابقهاي آنرا تأييد و امضا کردند و شايد همين امر باعث شد به ما هم پيشنهاد شود که درباره اين خطبه بحث کنيم.
وحدت؛ تقويت ملاکهاي مشترک
آيا معرفي اهلبيت و مواضع و تاريخ ايشان اگر به طور صحيح، علمي و تحقيقي بيان شود با وحدت مخالفت دارد؛ يا بر عکس، آنچه اساساً عامل وحدت امت اسلامي است مسأله امامت و ولايت است؟ با توجه به اينگونه سؤالات، يک نوع تکليف شرعي احساس کردم که بحث جامعي نسبت به مسأله «وحدت و اختلاف»؛ مطرح کنم و در خلال بحث سؤالاتي مطرح شود تا عزيزاني که اهل تحقيقاند آنها را دنبال کنند و به سرانجام برسانند.
معناي حقيقي وحدت بديهي است و جاي ابهامي ندارد؛ اما براي جامع بودن بحث احتمالاتي را مطرح ميکنيم. اگر منظور از ايجاد وحدت اين باشد که انسانها کاملاً يکي شوند يعني هيچ تعددي ميانشان نباشد، همه ميدانند چنين چيزي امکان ندارد. دو انسان دو موجودند و هيچ وقت يکي نميشوند. امکان ندارد که بين همه افراد جامعه وحدت حقيقي به وجود آيد.
مسألهاي را علماي علمالاجتماع مطرح کردهاند و آن اينکه آيا مجموعه انسانهايي که يک جامعه را تشکيل ميدهند ميتوانند يک وحدت حقيقي داشته باشند؛ يعني يک هويت جديدي غير از هويت افراد به وجود آيد. اين هم بحثي است که در فلسفه اجتماعي بايد طرح کرد. اين مسائل محل بحث ما نيست. وحدتي که محل بحث است اين است که ما انسانهاي کثيري که در يک جامعه هستيم و هر کدام يک وجود مستقلي داريم، با اين اختلافاتي که داريم تا چه اندازه بايد سعي کنيم که گرايش به وحدت پيدا کنيم؟ معناي اين ايجاد وحدت، وحدت حقيقي فلسفي نيست؛ بلکه منظور اين است که ملاکهاي مشترکي شناسايي کنيم و آن ملاکهاي مشترک را تقويت و چيزهايي که باعث پراکندگي و دشمني ميشود را کم و ضعيف کنيم. منظور از ايجاد وحدت وحدتي است که به اصطلاح اعتباري است. منظور اين نيست که کثرتها و اختلافات به کلي حذف شود. شبيه آنچه که در وحدت حوزه و دانشگاه، وحدت شيعه و سني، ؛ ووحدت همه طوايفي که در کشور زندگي ميکنند دنبال آن هستيم، يعني ملاکهاي مشترکي را شناسايي کنيم و سعي کنيم آن ملاکها بيشتر مورد توجه قرار گيرد و تقويت شود و در سايه تقويت آن ملاکها، چيزهايي که موجب اختلاف ميشود کمرنگ شود.
اين اندازه از معناي وحدت معلوم است؛ اما گاهي مسائلي مطرح ميشود که نميدانيم آيا وحدت اقتضا ميکند که ما از آنها صرف نظر کنيم يا چيز ديگري مطلوب است. يکي از مسائلي که به بحث ما مربوط ميشود و دغدغه ذهني ما هم بوده همين است که ما وقتي صحبت از وحدت شيعه و سني ميکنيم معنايش اين است که بايد مسائل شيعه و سني اصلاً حذف شود و فقط از اصل حقانيت اسلام و نبوت و معاد بحث کنيم به اين بهانه که وقتي مسائل اختلافي مطرح ميشود دلها از هم جدا ميشود؛ پس اصلاً اينها را ترک کنيم؟ آيا معناي وحدت اين است؟!
انواع اختلاف
در مباحث عقلي، وحدت در مقابل کثرت مطرح ميشود؛ اما در اينجا وحدت در مقابل اختلاف مطرح ميشود. وحدت در اينجا يعني نبودِ اختلاف. وقتي دعوت به وحدت ميکنيم يعني ميخواهيم که اختلافات کنار گذاشته شود؛ پس در واقع بايد مفهوم وحدت و مفهوم اختلاف را با همديگر بسنجيم. حال که در اين بحث، وحدت در مقابل اختلاف به کار ميرود اول معناي اختلاف را بررسي ميکنيم.
ممکن است دو موجود داشته باشيم که کاملاً مثل هم باشند؛ مثل کالاهايي که معمولاً در کارخانهها با اصول فني ساخته ميشود. خيلي به زحمت ميشود تشخيص داد که کدام الف است و کدام ب. کثرت هست اما اختلافي نيست و مثل هم هستند؛ پس وحدت در اينجا وحدتي است که نه با مثل بودن منافات دارد نه با کثرت و تعدد. اختلاف آن است که مثل هم نباشند دو چيز وقتي مثل هم نبودند ميگوييم با هم اختلاف دارند. معناي اختلاف جنگ و نزاع نيست؛ بلکه معناي آن وجود تفاوت است. آيا وجود اختلاف چيز بدي است؟ آيا اگر دو موجود تکويناً با هم فرق داشته باشند بد است؟ من سؤال ميکنم اگر اختلاف وجود نداشت اصلاً عالَمي به وجود ميآمد؟ اگر اختلافات تکويني نباشد اصلاً انساني نميتواند زندگي کند و اصلاً جامعه انساني شکل نميگيرد. اساس اين عالم هم همينطور است؛ اگر اختلافات تکويني نباشد اين عالم تحقق پيدا نميکند. تا اختلافات تکويني بين مرد و زن نباشد نسل انسان قابل بقاء نيست. پس اصل اختلافات تکويني که ربطي به اعمال و اختيارات ما ندارد لازمه وجود اين عالم است؛ اگر نباشد راه فيض الهي مسدود ميشود. بقاء اين عالم با اين زيباييها همه به خاطر اختلافات آن است و آن عين زيبايي است؛ الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ.1؛ بنابراين اين معنا از اختلاف محل بحث نيست.
نوع ديگري از اختلاف وجود دارد که فيالجمله اختيار افراد در آن نقش دارد. نمونه بارز آن در استفاده از مواهب طبيعي اين عالم است که نتيجهاش اين ميشود که عدهاي ثروتمند و عدهاي فقير باشند. صرف نظر از مسائل ارزشي ديگر، آيا خود اينکه توانايي انسانها مختلف است و آن اختلافات منشأ اين ميشود که بهرههاي اختياري و اکتسابي جديدي پيدا کنند، خوب است يا بد؟ اراده و فعل خودشان هم مؤثر است؛ اما منشأ آن اختلافات طبيعي خدادادي است. کسي هوش بيشتري داشته توانايي بيشتري داشته قواي بدنياش را بيشتر به کار گرفته است خلاقيتش بيشتر بوده ابتکارش بيشتر بوده و اين زمينه را فراهم کرده تا بهرههاي مادي بيشتري در اختيار بگيرد. اين صددرصد جبري نيست؛ اما در عين حال در نظام خلقت و در تدبير عالم منظور است. خدا ميفرمايد: «وَ هُوَ الَّذي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ في&rlm؛ ما آتاكُم؛2؛ خداوند شما را از لحاظ مواهب تکويني با هم مختلف قرار داد، بعضيها را بالاتر از بعضي؛ ديگر قرار داد براي اينکه زمينههايي براي امتحان شما فراهم شود.»؛ اگر کساني مواهب مادي بيشتري دارند تکاليف خاصي به آنها تعلق ميگيرد و آن زمينه امتحانش را فراهم ميکند. اصل اين عالم براي اين است که انسانها در معرض امتحانهاي مختلف قرار بگيرند تا خودشان مسيرشان را انتخاب کنند تا معلوم شود چه قدر خدا را اطاعت ميکنند. آنچه که خدا به من داده استعداد ذاتي است. اين اختلافات خدادادي زمينه ميشود که افراد در جامعه موقعيتهاي مختلفي پيدا کنند. اين موقعيتها تکاليف مختلفي را اقتضا ميکنند و اين يعني زمينههاي امتحان. اين يک نوع اختلاف است. آيا اين اختلاف خوب است يا بد؟ اگر چنين زمينههايي نباشد، اين امتحانات انجام نميگيرد. وقتي امتحانات انجام نگرفت تکاملي پيدا نميشود. در اين صورت غرض خلقت تحقق پيدا نميکند. اصلاً خدا انسان را آفريده تا با اختيار و انتخاب خودش مسيرش را تعيين کند و به آن کمالي که خداي متعال در سايه بندگي و اطاعت خودش قرار داده نايل شود. اگر اين امتحانها نباشد اين کمالات هم پيدا نميشود. اختيار انسان در وجود اين اختلافات فيالجمله مؤثر است. اينها هم جزء زيباييهاي خلقت است که در اصل هدف آفرينش منظوراست و بايد باشد.
نوع ديگري از اختلافات هم پيش ميآيد که سهم انتخاب و اختيار انسان در آنها بيشتر است. اين نوع از اختلافات به هدف نهايي آفرينش که مسأله عبادت و اطاعت خداست مربوط ميشود. در اينجا مسأله دين مطرح ميشود. اختلافاتي که تکويني و جبري نيست؛ يعني اين طور نيست که کسي که به دنيا ميآيد ابتدائاً با يک دين خاصي جبراً متولد شود. انتخاب يک دين و يک روش به انتخاب و اختيار خود افراد بستگي دارد. اينجا عوامل زيادي مؤثر است و فرمولهاي بسيار پيچيدهاي وجود دارد. منظور ما از دين يک سلسله باورهايي است که به دنبال آن ارزشهايي مطرح ميشود و آن ارزشها اعمال و رفتاري را ايجاب ميکند؛ مقصود از دين، باورها و ارزشهاست و رفتارهايي که ناشي از آنها ميشود. به هر حال اينجا که پاي انتخاب عقايد، ارزشها و احکام و عمل به احکام مطرح ميشود، اختلافات خيلي زياد ميشود و هر روز دامنهاش گستردهتر ميشود. در کشورهاي غربي شايد روزي نباشد که فرقه مذهبي جديدي به وجود نيايد. معمولاً هر سال صدها فرقه مذهبي در مغرب زمين به خصوص در آمريکا به وجود ميآيد! در اينجا پاي مؤاخذه و تکاليف شرعي هم به ميان ميآيد.
قرآن ميفرمايد:؛ كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فيهِ إِلاَّ الَّذينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمَ؛3؛ مردم امت واحدي بودند و از لحاظ فطري اقتضائات واحدي داشتند؛ اما بين آنها اختلاف ايجاد شد. اين اختلافات کمکم باعث ميشود که صرف نظر از مسائل اعتقادي، مسائل ارزشي هم مطرح شود؛ زيرا عدهاي در اثر انگيزهها و اغراض شخصي ميخواهند منافع بيشتري کسب کنند و به ديگران تجاوز کنند. در اينجا مسأله عدل، ظلم، قانون و ... مطرح ميشود. حال کساني که ميخواهند قانون وضع کنند خودشان از انگيزههاي اختلاف خالي نيستند. اين انگيزهها در قانونهايشان منعکس ميشود. کسي ميتواند قانون واقعي وضع کند که خودش از انگيزههاي اختلاف خالي باشد و نياز به اينها نداشته باشد. فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ؛ ... ؛ خدا پيامبران را مبعوث کرد. خداست که پيامبران را مبعوث ميکند تا اين اختلافات را رفع کنند.
از آنجا که آدميزاد موجود عجيبي است در همين عواملي که رفعکننده اختلاف است، اختلاف ايجاد ميکند. خدا پيغمبراني را فرستاد و کتاب آسماني نازل کرد براي اينکه اختلاف مردم را رفع کند؛ يعني اين کار را کرد تا همه تن به قانون دهند؛ حق را اعمال کنند و به همديگر ظلم نکنند تا زندگي سعادتمندانهاي داشته باشند؛ اما اين انسانِ ناسپاس، در خود دين اختلاف ايجاد کرد (وَ مَا اخْتَلَفَ فيهِ إِلاَّ الَّذينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُم).
تأکيد آيه روي اختلافي است که از روي بغي و تجاوز و سرکشي و به ناحق پديد ميآيد. «بغي»؛ اينجا در مقابل حق است. کساني به ناحق در دين اختلاف ايجاد کردند. اين افراد از راههاي مختلفي اختلاف ايجاد ميکنند. يک راه اين است که ميگويند مقصود خدا اين بود و ديگري ميگويد نه مقصود خدا آن است! حتي کار به جايي رسيد که چيزي را که خودشان درست کردند به خدا نسبت دادند؛ «فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَـذَا مِنْ عِندِ اللّهِ؛4؛ خودشان کتابي را نوشتند و گفتند اين را خدا فرستاده است.»؛ آنچه که از اين تحريفاتي که در کتاب خدا ايجاد کردند شايعتر است تحريف معنوي است؛ يعني در مقصود آيات الهي تحريف ايجاد کردند. اين چيزي است که امروز با عنوان تعدد قرائات بازارش رواج دارد. اين هنر جناب ابليس است که اين چنين شاگرداني را پرورش داده است که همان چيزي را که خدا براي وحدت و رسيدن به حق و سعادت قرار داد همان را ابزاري براي اختلاف، کينهتوزي و جنگ و بدبختي دنيا و آخرت قرار دادند. فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ ؛5؛ ديگر چه کاري بدتر از اين ميتوان انجام داد؟ تا قبل از نزول دين و کتاب، عذري داشتند و ميتوانستند بگويند ما نميدانيم حق چيست و باطل کدام است و خدا به چه چيزي راضي است؛ اما وقتي خدا کتاب نازل کرد، پيغمبر فرستاد و پيغمبران مردم را هدايت کردند، چرا در همين وسيله وحدت اختلاف ايجاد کردند؟! اين بدترين اختلافي است که در عالم به وجود آمد.
مرتبه نازلتر اين است که دين را قبول دارند و واقعاً هم در موقع فتوا دادن حاضرند بگويند حق چيست؛ اما در مقام عمل رعايت نميکنند. موقع عمل که ميرسد هواي نفس نميگذارد انسان به دانستههايش عمل کند. اينها اختلافاتي است که در جامعه به وجود ميآيد.
توصيه قرآن؛ وحدت حول محور حق
حال با توجه به اين اختلافات چه بايد کرد؟ يک راه اساسي که قرآن در برابر ما قرار ميدهد وحدت بر اساس حق است. قرآن کساني را که درصدد اصلاح جامعهاند و دلشان هم براي خودشان و هم براي ديگران، هم براي دنيايشان و هم براي آخرتشان ميسوزد و از ناهنجاريها رنج ميبرند و ميخواهند با آن مقابله کنند، به وحدت براساس حق دعوت ميکند. آيات زيادي در قرآن هست که ميفرمايد: همه انبيايي را که فرستاديم سرلوحه؛ دينشان اين بود: «أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ؛6؛ دين را به پا داريد و در دين اختلاف به وجود نياوريد». دين را با مضامين واحد و شفاف و قواعد مسلم غيرقابل تشکيک عرضه کنيد تا اين ديگر منشأ اختلاف مردم نشود. اگر دين واحد سالمي وجود داشته باشد ميتواند اختلافات مردم را حل کند و مشکلات را برطرف کند؛ اما با وجود اختلاف در خود دين، ديگر چه عاملي براي حفظ وحدت باقي ميماند؟
وحدت مطلوب، وحدتي است که براساس حق باشد، نه هر وحدتي. آيا اگر همه مردم متحد بر ظلم شوند کار خوبي است؟ آيا اين همان چيزي است که انبيا ميگويند؟ اين همان وحدتي است که همه عقلا ميگويند؟ چون وحدت است ديگر اشکالي ندارد؟! وحدت در واقع وسيلهاي است براي اينکه حق گسترش پيدا کند و از آن بيشتر استفاده شود و کسي مانع استفاده از اين نعمت الهي که خدا براي همه بندگان مقرر فرموده نشود. آيا اين نصيحت خدا عملي شد؟ همه ميدانيم که در همان آغاز اختلافات پديد آمد و بالأخره در دين خاتم هم که آخرين موهبت الهي براي انسانها تا روز قيامت است و بايد علاج همه دردهاي اجتماعي انسانها تا روز قيامت باشد از همان روز وفات پيامبرصلياللهعليهوآله در آن اختلاف شد.
حالا اگر کسي بخواهد به اين دين وفادار باشد و جلوي اين اختلافات را بگيرد چه راهي را بايد در پيش بگيرد؟ اين اختلافات از آنجا پديد آمد که رگههاي ناحقي در دين پديد آمد؟ اگر حق صرف باشد اختلافي ندارد. اگر بخواهند رفع اختلاف کنند بايد آن رگههاي ناحق را قطع کنند تا دين خالص و آن ديني که خدا فرستاده براي همه مردم روشن و حاکم شود؛ وحدت آن وقتي مطلوب است که بر اساس حق باشد. ما بايد تلاش کنيم حق را تبيين کنيم و در اختيار مردم بگذاريم و رگههاي باطل را معرفي کنيم تا کسي به آنها مبتلا نشود. اين يک ايده کلي و اساسي است که بايد اول خود انبياء (أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فيه) و دوم پيروان انبياء (وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ) در صدد عمل به آن باشند. مسأله بعدي اين است که وقتي اين طور نشد و اختلافات پديد آمد چه بايد کرد؟ انشاءالله در جلسه بعد اين موضوع را مطرح ميکنيم.
و صلّي؛ الله علي محمدٍ وَ آله الطّاهرين.
1. سجده، 7.
2؛ . انعام، 165.
3؛ . بقره، 213.
4؛ . بقره، 79.
5؛ . اعراف، 37.
6؛ . شوري، 13.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org