قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
قسمت اول2.6 مگابایت
قسمت دوم2.81 مگابایت

 

بسم الله الرحمن الرحيم‏

راز و نياز

«نفس اماره»

آن چه پيش رو داريد گزيده‏اي از سخنان حضرت آية اللّه علامه مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 30/06/86 هم زمان با نهم ماه مبارك رمضان 1428 ايراد فرموده‏اند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

مناجات الشاكين

دومين مناجات از مناجات خمسه عشر مناجات الشاكين است يعني كساني كه نزد خدا شكايت مي‏كنند. البته اين شكايت از امور مادي و دنيوي يا ظلم‏هايي كه در دنيا به ايشان مي‏شود نيست. شكايت‏ها از مشكلاتي است كه در راه انجام وظايف، تعبّد به خدا و در راه رسيدن به كمال انسان وجود دارد. در اين مناجات محور اين شكايت‏ها سه چيز است؛ نفس، شيطان و قلبي كه سياه و سخت باشد. اين مناجات با اين جمله شروع مي‏شود: «إلهي إلَيْكَ أشْكُو نَفْساً بِالسُّوءِ أمَّارَةً»؛ شكايت از نفس امّاره است.

نفس اماره

در قرآن هم از زبان حضرت يوسف(ع) اين اصطلاح به كار رفته است كه «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي1»؛ اصطلاح«نفس امّاره»؛ از همين‏جا گرفته شده است. أمّارة صيغه‏ي مبالغه از امر است يعني نفسي كه بسيار امر مي‏كند، امر به كارِ بد. اجمالاً مي‏دانيم عاملي درون ما هست كه همواره ما را به كارهاي بد دعوت مي‏كند امّا بايد بدانيم رابطه‏اش با قلب و عقل چيست؟ عميق‏تر اين كه اصلاً خدا چرا چنين قوه‏اي را درون ما قرار داده است و چطور مي‏شود با آن مبارزه و از تأثيرات سوءش جلوگيري كرد؟ يك شيوه‏ي بحث اين است كه ما آيات را بررسي كنيم و ببينم موارد استعمال نفس كجاست؟ يك راه هم بحث‏هاي عقلي و بحث‏هاي علم النفس است كه آن هم راه خودش را دارد. اما بالاخره بايد دانست اين نفس چيست؟ چه طور امر به گناه مي‏كند؟ اين چه عاملي است كه همه‏اش مي‏گويد گناه كن؟

كدام نفس؟

از آن وقتي كه خودمان را شناختيم يادمان هست كه گرسنه و تشنه، يا شاد و ناراحت مي‏شديم. اين حالاتي كه براي ما پيدا مي‏شد چيزهايي بود كه تحتِ اختيارِمان نبود. من نبودم كه به اختيار خودم، خودم را گرسنه يا تشنه مي‏كردم؛ يا غضب و شهوت را در خودم ايجاد مي‏كردم. من نيازي را احساس مي‏كردم و در اثر آن برانگيخته مي‏شدم كه كاري را انجام بدهم. آن وقت كه ما گرسنه مي‏شديم، ميل داشتيم اطاعت خدا كنيم؟ يا ميل داشتيم دشمني با خدا كنيم؟ يا هيچ كدام؟ گرسنه كه مي‏شديم مي‏خواستيم سير بشويم ولي ديگر فكرش را نمي‏كرديم كه اين حلال است يا حرام است؟! فقط به فكر لذت بوديم. آن عاملي كه باعث مي‏شد كه ما غذا بخوريم يا حركت‏هاي ديگري انجام بدهيم تا روز آخري كه زنده هستيم در ما هست. آيا خودِ اين عامل مي‏گويد چه بخور يا چه نخور، تا حلال باشد و حرام نباشد؟ چه چيز گناه و چه چيز ثواب دارد؟ نه، خود اين عامل نمي‏گويد حتماً برو گناه بكن، مي‏گويد كاري بكن لذت داشته باشد، حلال شد حلال، نشد حرام. چقدر؟ تا آنجايي كه بتواني. اگر ده مرتبه هم گرسنه شدي و اشتها داري باز هم بخور! ساير نيازهاي زندگي هم همين طور است. اين عوامل، طبيعي است. اين كه چه وقتي اشتها داشته باشم بستگي به عوامل طبيعي دارد و در اختيار من نيست. رشدِ بدني، شرايطِ محيط، آب و هوا، عوامل ارثي و... مقدمه مي‏شود براي كارهاي بعدي انسان. در همه‏ي اين حالات عاملي درون من هست كه مي‏گويد اين خواسته‏ها را ارضاء كن. اين همان من يا «نفس»؛ است. اين خواسته‏هايي هم كه هست خودبخود شر نيست، بالاخره خوردن در افطار و سحر هم هست، ثواب هم دارد، ارضاء غرائز ديگر هم بعضي اوقات مستحب يا حتي واجب است. خودش في نفسه امر شرّي نيست.

عوامل شرّ

شر از آن جا پيدا مي‏شود كه خواسته‏هاي مختلفي كه در وجود ما هست با هم تعارض پيدا مي‏كند. اگر من نيرويم را صرفِ بخشي از اينها بكنم بخش ديگر محروم مي‏ماند؛ اين يك عامل شر است. عامل ديگر اين است كه اگر زياد به ارضاي غريزه‏اي بپردازند، نمي‏گذارد غرايز ديگر شكوفا بشود. همه‏ي غرايزِ ما در يك زمان شكوفا نمي‏شود. غريزه‏ي خوردن و آشاميدن از اوّل هست، بعد از چندي غريزه‏ي بازي پيدا مي‏شود، بعد از بازي است كه خواسته‏هاي ديگري در شخص بيدار مي‏شود. بعضي خواسته‏هاي انسان هست كه مقدماتي مي‏خواهد تا شكوفا شود و در ابتدا همه آن را درك نمي‏كنند، انسان بايد به يك حدّي از بلوغ برسد. ارضاي بعضي غريزه‏ها آن بلوغ‏هاي انساني و عقلاني را به تأخير مي‏اندازد. ارضاء زياد شهوات شكم و دامن مانع مي‏شود از اينكه غرائز عالي‏تر و پاك‏تر در انسان رشد كند و شكوفا شود. به علاوه، هر چه قدر انسان بيشتر به غرايزش پاسخ مثبت بدهد حريص‏تر و علاقه‏اش بيشتر مي‏شود. فرض كنيد انسان دلش مي‏خواهد به منظره‏ي زيبايي نگاه كند، دفعه‏ي اول نگاه مي‏كند لذّتي مي‏برد ولي براي دفعه‏ي دوم خيلي حريص‏تر است كه نگاه كند، بارِ سوم باز حريص‏تر؛ به جايي مي‏رسد كه ديگر معتاد مي‏شود، نمي‏تواند نگاه نكند! كار به جايي مي‏رسد كه آن خواسته‏هاي عالي‏تري كه براي انسان‏هاي بالغ‏تر هست؛ يعني بلوغ عقلي و انساني (نه بلوغ حيواني) شكوفا نمي‏شود. در صورتي كه انسان آفريده شده است براي اين كه آن‏ها رشد كند.

لذت داني، لذت عالي

بعضي مي‏گويند اين «نفس امّاره»؛ كه شما مي‏گوييد مي‏خواهد گناه كند، خُب، خواسته‏ي خودش است، يك نياز است!امّاره بودن به سوء از آن جهت است كه در ابتدا خواسته‏هايي مشترك بين انسان و حيوان است و اينها تحت اختيار انسان هم نيست. اين طور نيست كه خودِ وجود اين احساس بد باشد يا به طور كلي ارضائش بد باشد. خدا چيزي را لغو نيافريده است. اگر لذت في حد نفسه بد بود، خدا اين قدر به انسان وعده نمي‏داد كه روز قيامت در بهشت چه لذتهايي داري. يك لذت از آن جهت بد است كه مانع لذتهاي عالي‏تر شود. اين سوئي كه نفس به آن امر مي‏كند آن مواردي است كه انسان را از خيرات بيشتري محروم مي‏كند. اين «امّارة بالسّوء»؛ است يعني مي‏گويد يك كارهايي بكن، چون لذت دارد. من اجابت مي‏كنم اما توجه ندارم به اينكه من را از لذت‏هاي بالاتري محروم خواهد كرد.

رضايت محبوب

از آن طرف انسان‏ها به جايي مي‏رسند كه بالاترين لذتشان اين است كه احساس كنند خدا از ايشان راضي است. در روابط عاطفي بين اشخاص هم گاهي عاشق طوري مي‏شود كه جز رضاي محبوبش چيزي برايش لذت ندارد. يك نگاهِ رضايت‏آميز محبوبش از همه چيز برايش ارزشمندتر است. «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ2»؛ امام سجّاد(ع) مي‏فرمايد: خدايا اگر رضايت تو در اين باشد كه بدن من تكه تكه شود و در آتش بسوزد؛ رضاي تو براي من لذيذتر است. يك اشكال خواسته‏هاي مشترك بين انسان و حيوان اين است كه مرز ناشناسند، مي‏گويد: چيزي بخورم سير بشوم، حلال يا حرام فرقي نمي‏كند! و نتيجه اين مي‏شود كه انسان را از درك لذت‏هاي بالاتري مثل لذت از رضايت الهي محروم مي‏كنند.

ادب عبوديت

نكته‏اي ديگر را هم به آن اضافه كنيد! قرآن كريم آيه‏اي دارد كه «ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ3». مضموني هم در روايتي قدسي است كه مي‏فرمايد: قال الله تعالي: «أَنَا أَوْلَي بِحَسَنَاتِكَ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَوْلَي بِسَيِّئَاتِكَ مِنِّي4»؛ كارهايي كه تو انجام مي‏دهي، قدرت تو نيست، قدرتي است كه من به تو دادم. اگر ضرر داشت و گناه كردي، از ناحيه‏ي انتخاب غلط خودت است. ادب عبوديت هم اين است كه آدم هميشه خوبي‏ها را به خدا نسبت بدهد و بدي‏ها را به خودش. اين دو مطلب را ضميمه كنيد به اين كه نفس خواسته‏هايي دارد كه اين خواسته‏ها مرز نمي‏شناسد يا مفاسدي دارد كه مزاحم با خواسته‏هاي ديگر مي‏شود و جلوي رشد عقل و كمالاتِ ديگر معنوي را مي‏گيرد. وقتي به اين‏ها توجه كرديم شما هرچه بدي و گناه ببينيد، برگشتش به همين خواسته‏هاي نفساني است و اين كه مفس أمّاره بالسوء است به همين معناست. با اين مقدّمه چند جمله از مناجات الشّاكّين را مي‏خوانيم.

اوصاف نفس

«إلهي إلَيْكَ أشْكُو نَفْساً بِالسُّوءِ أمَّارَةً»؛ معني «امّارة بالسّوء»؛ را عرض كرديم. ابتدا همين تحريك نفس است يعني آدم را هل مي‏دهد به سوي كارهاي سوء. صيغه‏ي مبالغه هم از دو جهت توضيح دارد؛ يكي اينكه وقتي چيزي را مي‏خواهد دست بردار نيست، يكي هم اين كه متعلقات امرش يكي و دو چيز نيست؛ مفاسد همه‏اش در يك خط نيستند. گناه شاخه‏هاي مختلفي دارد. به هر حال اگر من به نفس انقياد پيدا كردم و به امرش گوش دادم؛ سريعاً مرتكب گناه مي‏شود. اما اگر مقاومت كردم عقب نشيني مي‏كند.
«وَإلي الخَطيئَةِ مُبادِرَةً وَبِمَعاصِيكَ مُولَعَةً»؛ حالا اگر يك بار گناه كردي، دست بردار نيست. هر باري كه آدم به خواسته‏ي نفس پاسخ دهد خواهشِ نفس قوي‏تر مي‏شود. اين طور نيست كه نفس ابتداءً غضب خدا را بخواهد. نفس خواسته‏ي خودش را مي‏خواهد، ولي وقتي اين خواسته قوي شد ديگر آدم اعتنا نمي‏كند كه اين حلال است يا حرام. تسليم خواسته‏هاي نفس كه شد كم كم حريص مي‏شود و عملاً در معرضِ سخط الهي قرار مي‏گيرد. «وَلِسَخَطِكَ مُتَعَرِّضَةً»؛ اين نتيجه‏ي آن حريص شدن به گناه است.
«تَسْلُكُ بي مَسالِكَ المَهالِكِ،»؛ چنين موجودي كه من را به سوء و معصيت دعوت مي‏كند، مرا در معرضِ غضب و سخطِ خدا قرار مي‏دهد، يك عاملي است كه من را در راه هلاكت پيش مي‏برد. نتيجه چه مي‏شود؟ راه هلاكت نتيجه‏اش هلاكت است. اما به اين هم اكتفا نمي‏شود؛ آن چنان به هلاكت مي‏افتم كه هيچ كس دلش به حال من نمي‏سوزد.

«وَتَجْعَلُني عِنْدَكَ أهْوَنَ هالِك»؛ اگر آدم جايي لغزش پيدا كند و زمين بخورد اشخاصي هستند كه دلشان مي‏سوزد و در صدد معالجه برمي‏آيند امّا اين خطّي كه نفس پيش پاي من مي‏گذارد و من را با سرعت در اين مسير به حركت در مي‏آورد؛ انتهايش اين است كه آدم هلاك مي‏شود و خدا هيچ اعتنايي هم به او ندارد؛ خوارترين هلاك شونده مي‏شود. هلاك مي‏شود آن هم با خواري و ذلّت. اين دعاها جنبه‏ي تربيتي و تعليمي هم دارد؛ يعني خواننده‏اي كه متوجه مي‏شود چه لغزشگاه‏ها و خطرهايي در مسير زندگي‏اش هست هم بيشتر به آن توجه مي‏كند، هم خودش در صدد علاج بر مي‏آيد و هم از خدا مي‏خواهد كه حفظش كند.
«كَثيرَةَ العِلَلِ»؛ علت اينجا يعني مرض و بيماري. كثيرة العلل يعني عيب و علتش زياد است.
«طَويلَةَ الأَمَلِ»؛ با اين همه عيب، آرزوهاي دور و دراز هم دارد كه به هيچ وجه قانع نمي‏شود.
«إن مَسَّها الشَّرُّ تَجْزَعُ، وَإن مَسَّها الخَيْرُ تَمْنَعُ»؛ اين همان است كه در قرآن ذكر شده: «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً * إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً 5»؛ اين صفات را به نفس نسبت مي‏دهد. اگر خيري به او برسد و چيزي موجب رضايت و شادي‏اش بشود، سعي مي‏كند اين خير را به خودش اختصاص دهد. هر چه مال و ثروت بيشتري داشته باشد حريص‏تر مي‏شود. اگر به سختي و بلايي مبتلا شود، هيچ صبر و طاقتي ندارد. داد و فريادش بلند مي‏شود. از هر مختصر چيزي كه ناراحتي ببيند هزار جور شكوه و شكايت مي‏كند.؛ «مَيَّالَةً إلي اللَّعِبِ وَاللَّهْوِ»،؛ اين نفس ميل شديدي به بازي و سرگرمي دارد. شايد ديده باشيد بعضي بچه‏ها را كه از بازي كردن سير نمي‏شوند. چند روز پيشتر در اخبار آمده بود: مردي در چين سه روز پشت سر هم بازي اينترنتي كرده تا همان جا جان داده است!
«مَمْلُوءةً بِالغَفْلَةِ وَالسَّهْوِ»؛ لازمه‏اش اين است كه وقتي انسان در يك چيزي متمركز شد، از چيزهايي كه مهم هست و بايد در زندگي به آن‏ها توجه كند غفلت مي‏كند.
«تُسْرِعُ بي إلي الحَوْبَةِ، وَتُسَوِّفُني بِالتَّوْبَةِ»؛ وقتي پاي گناه در ميان مي‏آيد من را هل مي‏دهد و مي‏گويد عجله كن، امّا وقتي صحبت از توبه مي‏شود، مي‏گويد: نه! حالا دير نمي‏شود. امروز باشد تا فردا ببينيم چه مي‏شود! از اوّل سال، نه، از شب‏هاي قدر. انشاءالله محرم بيايد،...! پاي توبه كه مي‏رسد تأخير مي‏اندازد؛ تسويف مي‏كند اما صحبت گناه كه مي‏شود نمي‏گويد كمي صبر كن، مي‏گويد سريع‏تر! در اين قسمت حضرت سجّاد(ع) به پيشگاه الهي عرض مي‏كنند كه خدايا از چنين موجودي پيش تو شكايت مي‏كنم. يعني بايد توجه كنيم چنين عامل خطري در كمين ما هست و از خواسته‏هاي اصلي‏مان اين باشد كه خدا ما را از اين خطرات حفظ كند.


1. يوسف، 53.

2. توبه، 72.

3. نساء، 79.

4. الكافي، ج 1، ص 157، باب الجبر و القدر، روايت 3.

5. معارج، 21-19.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org