قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
قسمت اول3.24 مگابایت
قسمت دوم2.92 مگابایت

 

بسم الله الرحمن الرحيم‏

راز و نياز

«زبان مناجات»

آن چه پيش رو داريد گزيده‏اي از سخنان حضرت آية اللّه علامه مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 29/06/86 هم زمان با هشتم ماه مبارك رمضان 1428 ايراد فرموده‏اند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

گناه معصوم؟

درباره مناجات‏ها و دعاها چند سؤال مطرح مي‏شود. نخست اين كه اصل عصمتِ انبياء، و به خصوص پيغمبر اسلام(ص) و اهلبيت(ع) با نسبتِ گناه دادن و استغفار كردن آن‏ها چه طور سازگار است؟ دوم، حضرات چهارده معصوم(ع) كه فرموده‏اند: ما در قيامت و حتي در همين دنيا شفاعت ديگران را مي‏كنيم و در شبِ اوّل قبر يا وقت جان دادن سفارش شيعيان را مي‏كنيم، چگونه خودشان اين همه گريه و ناله سر داده و اظهار ترسِ از عذاب الهي كرده‏اند؟ و بالاخره سؤال سوم اين است كه تعبيرهايي در اين مناجات‏ها است كه درباره يك گناهكار عادي هم سازگار نيست چه برسد نسبت به كساني كه داراي چنين مقام‏هايي بوده‏اند؟ به هر حال، معمايي با توجه به اين تعبيرات در دعاها براي همه ما مطرح مي‏شود. بزرگان جواب‏هايي را داده‏اند. بعضي از جواب‏ها انسان را قانع مي‏كند و برخي ديگر نيز جواب‏هاي قانع‏كننده‏اي ندارد.
بعضي اظهار داشته‏اند كه اساساً اين دعاها و مناجات‏ها براي تعليم ديگران است. در واقع دعاهايي كه از ائمه اطهار(ع) نقل شده، متناسب با حالِ معصيت‏كاران است. ولي بايد گفت: بسياري از دعاها اين طور نيست. همان طور كه مي‏دانيم گريه‏هاي پيامبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) به گونه‏اي بود كه آنان بيهوش مي‏شدند و به حالت اغماء مي‏افتادند، كساني هم كه آنان را مي‏ديدند، مي‏پنداشتند كه از دنيا رفته‏اند. آيا اين حالات فقط براي تعليمِ ديگران بوده است؟ علاوه بر اين، قرآن خطاب به پيامبر(ص) مي‏فرمايد: «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ1»، يعني براي گناهت استغفار كن. روايتي است خطاب به حضرت عيسي(ع)، خداي متعال به ايشان كه از بزرگترين پيغمبران خداست مي‏فرمايد:«وَ اعْلَمْ أَنَّ سُرُورِي أَنْ تُبَصْبِصَ إِلَيَّ2»؛ يعني تو در مقابل من آن چنان به خاك بيفت و صورتت را روي خاك بمال، مثل سگي كه در مقابل صاحبش تملق مي‏كند! و اين تعبيري است كه در حديث قدسي آمده است.
برخي به گونه‏اي ديگر پاسخ سؤالات را داده‏اند. آنان اظهار مي‏دارند كه همه اين دعاها و اين حالات براي تعليم ديگران نيست؛ بلكه «حسنات الابرار سيئات المقربين3». درست است كه انبياء و ائمه معصومين(ع) مرتكب گناهاني كه در شرع از آن‏ها نهي شده نمي‏شوند؛ ولي آنان متناسب با مقام و شأن خودشان گناهاني دارند كه اين توبه‏ها، استغفارها و گريه‏ها از آنهاست. فرض كنيد شخصيتي محترم در مجلسي نشسته است. حال اگر يك خادمي يا يك بچه‏اي، در اين مجلسي حرف نامربوطي بزند، آن شخص بزرگوار اصلاً به او اعتنا نمي‏كند؛ اما اگر اين كار را كسي انجام دهد كه داراي مقاماتي باشد؛ براي او يك گناه بزرگي است. چه بسا كساني كه داراي مقامات بزرگي هستند، نزديكان خود را به واسطه يك حركات ساده‏اي مؤاخذه يا عزل كنند. به بيان ديگر، انسان‏هاي خوب كارهايي را انجام مي‏دهند كه اگر آن كارها را كه كساني كه مقرب هستند انجام دهند، گناه محسوب مي‏شود. در همين زمينه به يك داستان توجه كنيد، مي‏گويند: وقتي مرحوم آخوند ملا محمد كاشي كه از بزرگان علما و اوتاد بود، براي نماز شب بر مي‏خواست، در و ديوار نيز با او تسبيح مي‏گفتند. ايشان روزي در صحن مدرسه صدر اصفهان مي‏بينند كه يك ايلياتي با دستپاچگي وضو مي‏گيرد و با سرعت دو ركعت نماز مي‏خواند. وي به آن مرد مي‏گويد چه كار كردي؟ آن مرد اظهار مي‏دارد: من فقط خواستم به خدا بگويم كه من ياغي نيستم و مي‏دانم اين نماز من، نماز نيست. در اين حال مرحوم آخوند كاشي به گريه مي‏افتد و مي‏گويد: اين نماز تو از نمازهاي ما خيلي بهتر است. در واقع اين نمازي كه ما به آن افتخار مي‏كنيم و اميدواريم كه موجب نجاتمان شود، براي مقربين بزرگ‏ترين گناه است و جسارت به خداي متعال محسوب مي‏شود. مرحوم امام5 در توجيه اين مسأله مي‏فرمايند: فرض كنيد فردي پايش شكسته است و نمي‏تواند پايش را جمع كند. در اين حال شخص بزرگي به عيادت او مي‏آيد. آن شخص مريض عذرخواهي مي‏كند كه آقا ببخشيد من نمي‏توانم پايم را جمع كنم! آن شخص مريض از اين شرمنده است كه چطور بايد در مقابل اين شخص محترم پايش را دراز كند، با اينكه تقصيري ندارد، اما از اين حال خودش شرمنده است. براي اولياء خدا چيزهايي كه تقصيري هم ندارند و از لوازم انسان بودن و در دنيا زندگي كردن است، يك گناه تلقي مي‏شود.
به هر حال اين جواب تا حدود زيادي اين اشكالات را پاسخ مي‏دهد. ولي باز نسبت به بعضي از سؤالاتي كه عرض شد، خيلي جواب قانع‏كننده‏اي به نظر نمي‏رسد. اصلِ اين كه انسان بتواند بفهمد كه چرا انبياء براي خودشان قائل به گناه هستند، چرا استغفار مي‏كنند و چرا گريه مي‏كنند. تا حدّي قابلِ فهم است. اما كسي كه مي‏داند گناهانش يك قصور ذاتي است و لازمه زندگي در اين دنياست، چرا بايد آن كار را آن قدر زشت بداند كه از ترس خدا غش كند؟ و به تعبيري بگويد: «فمن يكون أسوء حالا مني إن أنا نقلت علي مثل حالي إلي قبري4»، چه كسي از من بدحال‏تر است، وضعش بدتر از من است؟ يا اين كه بگويد: خدايا من هر وقت گفتم كه اهل توبه شدم و ديگر كارهاي زشت را ترك مي‏كنم و به عبادت مي‏پردازم، حادثه‏اي برايم پيش آمد كه من را از نماز خواندن باز داشت و حال نماز خواندن و مناجات را از من سلب كرد. چرا اين طور شد، آيا من مجالستم با علما كم شده؟ آيا به خاطر اين است كه با اهل لهو و لعب رفاقت كردم؛ «كلما قلت قد تهيأت و تعبأت و قمت للصلاة بين يديك و ناجيتك ألقيت علي نعاسا إذا أنا صليت و سلبتني مناجاتك إذا أنا ناجيت».
جوابي كه در اين زمينه داده شده اين است كه: امام چون مسئول پيروانش است، خود را جاي آنان مي‏گذارد. «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ5»؛ در روز قيامت هر گروهي به دنبال امامي محشور مي‏شوند، گويي كه قافله‏اي هستند و يك قافله سالاري دارند و او بايد از پيروان خود دفاع كند. پس امام در اين عالم خود را تنزل مي‏دهد و فرض مي‏كند كه يكي از پيروانش مي‏باشد. البته پذيرفتن اين جواب تا حدي مشكل است. ولي به هر حال، شايد اين پاسخ براي بعضي از دعاها به خصوص آنها كه در مقام تعليم به ديگران هستند، متناسب باشد، ولي اين جواب باز همه اشكالات را برطرف نمي‏كند و قانع كننده نيست.
اما جواب ديگري هم هست كه شايد بيانش سخت‏تر و تصوّرش مشكل‏تر باشد، اما به نظر مي‏رسد اگر درست تصور شود، تصديقش چندان مشكل نباشد و آن اين است كه: وجود انسان مراتبي دارد. به خصوص وجود آن‏هايي كه داراي مراتب كاملي از انسانيت هستند، ذومراتب است. بالاخره آنان بدن دارند، بدن خوراك مي‏خواهد، لوازمش را هم دارد، انسان براي خوردن بايد اشتها داشته باشد كه اين يك مرتبه از وجود انبياء هم هست. «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ6»؛اين مرتبه در يك بچّه دو يا سه ساله، مرد پنجاه ساله و در يك شخص بي‏سواد هست، در پيغمبران و امامان معصوم نيز هست، اما اين همه مرتبه وجودشان نيست. يك مرتبه عالي‏تري هم هست كه در انسان‏هاي ديگر نيز كمابيش پيدا مي‏شود و آن اين است كه انسان در سنين مختلفي، يك درك خاص ديگري در وجودش پيدا مي‏شود، زشتي‏ها و زيبايي‏ها، خوبي‏ها و بدهايي را درك مي‏كند و اين فراتر از آن مرتبه‏ي پايين حيواني است كه آن را مرتبه عقلاني مي‏ناميم. مرتبه‏اي كه انسان رشد ديگري پيدا كرده و فقط فكر خوردن و آشاميدن و اشباع غرائز نيست، بلكه عواطفش رشد مي‏كند، خوبي بعضي چيزها مثل راست گفتن و وفادار بودن را درك مي‏كند كه بچه دو ساله آن‏ها را درك نمي‏كند. بچه دو ساله بلوغ يك نوجوان سيزده ساله يا يك جوان هجده ساله را ندارد، تا بالغ نشود بعضي چيزها را اصلاً درك نمي‏كند و اين بلوغ، بلوغِ حيواني است. وجود انسان در هر مرتبه‏اي يك بلوغي دارد. به يك بلوغ كه رسيد، خواسته‏هايي در او پيدا مي‏شود كه در افراد ديگر نيست. انبياء نيز يك بلوغي دارند كه ما از آن هيچ نمي‏دانيم. خيلي اگر رشد كنيم، در مكتب آنان تربيت شويم، دستورات آنها را عمل كنيم، آرام آرام به يك مراتب نازلي از آن بلوغ مي‏رسيم، براي مثال كساني كه در عمل به دستورات ائمه اطهار(ع) بسيار دقت كرده‏اند، گاهي ممكن است حالي برايشان پيدا شود كه بخواهند يك روز، يك هفته، يابيشتر با خدا انس بگيرند، آنان منتظرند خلوتي پيدا كنند تا با خدا گفت‏وگو كنند. ما معناي اين چيزها را نمي‏دانيم. مي‏دانيم پيغمبر اكرم(ص) در وقت نماز مي‏فرمودند «ارحني يا بلال»، يعني بلال ما را از اين گرفتاري‏ها راحت كن. نقل شده است: مرحوم آقا شيخ محمد حسين اصفهاني پس از انجام عبادت‏هاي روزانه‏اش، خود را محاسبه مي‏كرد و وقتي مي‏خوابيد، متكّاي زير سرش، از اشكِ چشمش خيس مي‏شد. آن اشك از چه بود، نمي‏دانيم، يعني عقلمان نمي‏رسد. هم چنين روايت داريم كه حضرت شعيب صد سال گريه كرد تا چشمش نابينا شد، خدا چشمش را به او برگرداند، باز صد سال ديگر گريه كرد. براي بار سوم خدا جبرئيل را فرستاد كه به او بگويد: اگر اين گريه‏ها از ترس جهنم است من جهنم را بر تو حرام كردم، اگر از شوق بهشت است، بهشت را بر تو واجب كردم، چرا اين قدر گريه مي‏كني؟ عرض كرد: خدايا تو مي‏داني اين گريه‏ها نه از ترس عذاب است و نه شوق به بهشت، اين گريه‏ها از محبّت و اشتياق به ديدار توست! خطاب شد كه راست گفتي.
ما به هيچ وجه نمي‏توانيم تصور كنيم اين چه گريه‏اي است. به هر حال اين يك واقعيت است كه كساني به چنين بلوغي رسيده‏اند. حال آيا براي كسي كه اين چنين محبت و عشقي به خداوند دارد، توجه به غير محبوب برايش گناه نيست؟ در واقع همين كارهايي كه براي ما واجب است و بايد انجام دهيم، براي آن كساني كه به آن مقام رسيده‏اند گناه تلقي مي‏شود، آن هم گناه عظيمي كه سالها بايد بگريند تا آن را جبران كنند! حقايقي در قرآن هست كه براي ما سنگين مي‏آيد. حضرت داود به واسطه يك قضاوت بيجا و بي تحقيق، آن قدر گريه كرد كه در روايت آمده است: كه از رطوبت اشك چشمش از زمين گياه روئيد، خواب و خوراك نداشت، شبانه روز گريه مي‏كرد تا از جانب خدا سروش بخشش آمد: «إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ7»؛ ما نه تنها تو را بخشيديم، بلكه تو را نيز خليفه قرار داديم و قضاوت را در اختيار تو نهاديم كه هر چه حكم كني، حكم واقعي باشد.
بنابراين انسان داراي مراتبي است و از خصوصيات او اين است كه مي‏تواند در هر حال، در يكي از اين ابعادِ وجودي‏اش تمركز پيدا كند، يعني بيشتر توجهش را به آن بُعد معطوف كند و مي‏تواند به آن مواهبي كه خداي متعال به بندگان خاصش داده است توجه كند.
در روايات آمده: «أَنَا أَوْلَي بِحَسَنَاتِكَ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَوْلَي بِسَيِّئَاتِكَ مِنِّي8»؛ خدا دوست دارد كه همه خوبي‏ها را به خدا نسبت دهيم و بدي‏ها را به خود. بگوييم: من گنهكارم، من جاهلم، من عاجزم، من فقيرم؛ تو كريمي، تو لطف كردي، تو حيات دادي، تو عقل دادي، تو عصمت دادي. مگر اين گونه نيست؟ همه عيب‏ها بر مي‏گردد به اين نداري‏ها. آن وقتي كه انسان دست خود را پُر از نداري‏ها، يعني گناهان ببيند، مي‏داند كه اگر خداوند لطف نكرده بود، چه مي‏شد؟ انسان بايد در مقام عبادت نهايت تذلل را داشته باشد. پيشتر بيان شد وقتي انسان به خدا نزديك است و رحمت خدا را دريافت مي‏كند كه از يك طرف از خودش هيچ نبيند و از طرفي همه فيض‏ها را از خدا بگيرد. چه وقتي انسان خود را در نهايت ذلّت و پستي و ناچيزي مي‏بيند؟ آن وقتي كه همه خوبي‏ها را براي خدا بداند. البته براي خدا هم هست، فقط بايد نگاهش به همان نداشته‏هاي خود باشد.

منشأ گناهان

منشأ همه گناهان، بي عقلي و بي‏معرفتي است. آن كه منم اين نداشته‏ها و اين فقرهاست و هر چه دادي از توست. انسان وقتي ببيند كه خود منشأ همه فسادها هست، و همه خوبي‏ها از خداست، اصلاً به هيچ‏چيز خود نمي‏نازد و نمي‏بالد. مي‏گويد همه چيز براي توست، هر وقت بخواهي مي‏گيري، وقتي هم كه دادي امانت است و مال من نيست. با اين حال است كه مي‏شود انسان همه گناهان را به خود و همه خوبي‏ها را به خدا نسبت دهد. بنابراين وقتي معصوم مي‏گويد: خدايا گناهان از من است، تو من را نگه‏دار، ناظر به اين مقام خود است. مؤمنيني هم كه مراتب نازلتري داشته باشند، هر كدام به اندازه معرفتشان همين بيان را دارند. پس با قدري تحليل و پرورش اين جواب، مي‏توانيم به بيشتر آن اشكالات پاسخ دهيم. ان شاء الله خدا به ما معرفتي دهد كه اين شبهه‏ها مانع از توجهمان نشود. آن حالات ائمه و انبياء به واقع بوده است. شوق، گريه‏ها، عبادت‏ها، حتي خوف‏ها، خوف از عذاب، با مقام و عصمتشان هيچ گونه منافاتي ندارد.
پروردگارا بر محبت و ولايت و معرفت ما بيفزاي.


1. غافر، 55.

2. الكافي، ج 2، ص 502.

3. بحارالأنوار، ج 25، ص 205، باب 6.

4. مصباح‌المتهجد، ص 590، دعاي سحر معروف به ابوحمزه ثمالي.

5. اسراء، 71.

6. كهف، 110.

7. ص، 26.

8. الكافي، ج 1، ص 157، باب الجبر و القدر، روايت 3.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org