قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
قسمت اول2.96 مگابایت
قسمت دوم2.16 مگابایت

 

بسم الله الرحمن الرحيم‏

راز و نياز

در مسير معرفت

آن چه پيش رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي(دامت بركاته)؛ در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 22/12/86 ايراد فرموده‌اند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

ادامه‌ي مناجات عارفين

عرض كرده بودم كه در مناجات عارفين بيشتر روي دو مفهوم تكيه شده است؛ معرفت الهي و محبت الهي. البته الفاظ ديگري هم هست كه مترتّب بر همين‏ها مي‏شود؛ مثل شوق، انس و مانند اين‌ها. از اين جهت ؛ بحثي مطرح كرديم و نتيجه گرفتيم كه بعضي از مراتب معرفت، در گروِ محبت است. وقتي انسان محبت داشته باشد استعداد اين را پيدا مي‏كند كه مراتب عالي معرفت را پيدا كند، ولي بعضي از مراتب معرفت هم هست كه شرط آن محبت است. تقريباً رابطه‏ي بين اين‌ها يك نوع تاثير و تأثر متقابل است، منتها داراي مراتب است. ؛ محبت در معرفت تأثير مي‌گذارد و باز آن مرتبه‏ي معرفت، موجب محبت بيشتر مي‏شود تا برسد به عالي‏ترين مرتبه‏ي محبت كه مخصوص اولياء خداست. مطالبي كه در ضمن اين مناجات‏ها آمده، براي ما مي‏تواند خيلي اميدبخش باشد. مي‏تواند ايجاد انگيزه كند و توجه ما را به مقامات اولياء خدا جلب كند. شوق رسيدن به آنها را در ما ايجاد كند و در نهايت، همت‏مان بلندتر شود.
زندگي مادي همت انسان را پايين مي‏آورد و آدمي را به پستي مي‏كشاند. ممكن است انسان با اين كه مؤمن است، ولايت دارد، اهل محبت است و تحصيلات ديني هم دارد، گاهي شرايط مالي زندگي آن‌چنان او را پست كند كه مثل يك چارپا ‏شود. اين خيلي پستي است كه انسان با اين همه نعمت‌هايي كه خدا به او داده؛ مثل عقل و معرفت، ولايت، استعداد، شرايط زندگي در حكومت اسلامي و وجود علماي بزرگوار، باز هم احساس كند كه مثل يك چهارپاست. اگر نباشد توجه به اين معارفي كه در كلمات اهلبيت(ع) آمده، انسان همين‌طور پست و آلوده مي‏شود. براي همه‏ي انسان‌ها حيف است اما براي ما خيلي بيشتر! مگر در ميان شش ميليارد انسان، چند درصد از مردم اين امكانات برايشان فراهم شده؟ و با اينكه خداي متعال اينها را به ما لطف و عنايت كرده، ما برگرديم به آن حيوانيت؟! إِنْ هُمْ إِلاّ كَالْأَنْعامِ1، ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ2. اين است كه وجود اين مناجات‌ها و كلمات واقعا نعمت بزرگي است و بايد قدرش را دانست. حتي اگر انسان عباراتش را هم بخواند و حالش مساعد هم نباشد، در عمق ذهنش نقش مي‌بندد كه چيزهاي ديگري هم هست و آدميت فقط حيوانيت نيست.
إلهي فَاجْعَلْنا مِنَ الَّذينَ تَرَسّخَتْ أشْجارُ الشّوْقِ إلَيْكَ فِي حَدائِقِ صُدُورِهِمْ؛
خدايا ما را از كساني قرار ده كه درخت محبت و شوق به تو، در دل‌هايشان ريشه دوانده است. محور اين فرازها محبت و شوق و انس به خداست. محور قسمت‌هاي ديگر هم شناخت ‌است؛ شناخت‌هاي حصولي يا حضوري.

كشف غطاء

قَدْ كُشِفَ الغِطاءُ عَنْ أبْصارِهِمْ؛
من را از كساني قرار ده كه پرده از جلوي چشمان‌شان برداشته شده است. اين تعبيري است كه شايد ريشه‏اش در قرآن باشد و در كلمات اهل‏بيت(ع) هم به صورت‌هاي مختلفي بيان شده است. «كشف غطاء»؛ يكي از اوصاف روز قيامت است.
فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ3، از آن استفاده مي‏شود كه ما در اين عالم، برخلاف اينكه چيزهايي را واضح مي‏بينيم و خيال مي‏كنيم عمقش را درك مي‏كنيم، ولي از نظر قرآن همه‏ي اينها يك پرده است. گاهي اشخاصي را مي‏بينيم كه فكر مي‌كنيم آدم‌هاي ناجوري هستند. سر و وضعشان، لباسشان، آرايش مو و صورتشان طوري است كه فكر مي‌كنيم خيلي عوضي هستند. بعد كه نزديك و مأنوس مي‌شويم مي‌بينيم اينها خيلي از ما پاك‏ترند. شرايط خانوادگي و محيط، آن‌ها را اين گونه بار آورده و گرنه در دلشان يك صفا و نورانيتي هست كه واقعا تعجب آور است. گاهي هم عكس آن؛ كساني را انسان مي‏بيند خيال مي‏كند قيافه‌ا‏ي نوراني دارند، اما وقتي مقداري با آن‌ها آشنا مي‏شود از راه آثار مي‏بيند خيلي آدم‌هاي پستي هستند. خداي متعال به خاطر مصالحي، شرايط اين عالم را طوري آفريده كه پرده روي باطن‏ها باشد ؛ كه نه خوب‏ها درست شناخته شوند و نه بدها، تا زندگي عالم بگذرد و شرايط امتحان بيشتر براي همه فراهم شود. يك روايت هم هست كه مي‏فرمايد: لَوْ تَكاشَفْتُمْ ما تَدافَنْتُمْ4. حديث معروف ديگري هم از اميرمؤمنين(ع) نقل شده كه فرموده‌اند: لَو كُشِفَ الغِطاءُ ما ازْدَدْتُ يَقين5؛ اگر پرده برداشته شود بر يقين من افزوده نمي‏شود. روايت دلالت مي‏كند بر اينكه اين پرده‏اي كه روي عالم هست، مانع مي‏شود از اينكه انسان يقين كامل پيدا كند. اگر پرده برداشته شود، آن وقت ديگر همه مي‏بينند و كسي شك نمي‏كند. آيه‌اي در قرآن داريم كه روز قيامت گناهكاران مي‏گويند: رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنّا مُوقِنُونَ6. آن عالم از خواصش اين است كه پرده برداشته مي‏شود. ولايت الهي، حاكميت الهي و قدرت الهي آشكار مي‏شود. لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ7. همه آنجا مي‏بينند كه فقط قدرت خداي متعال در هستي نافذ است و هيچ كس ديگر از خودش چيزي ندارد. عده‌اي در عالم دنيا نسبت به آخرت شك داشتند و انكار مي‏كردند، و اين شك‌ها باعث مي‏شد كه به ثواب و عقاب اخروي اهميت نمي‏دادند. اينها وقتي پرده برداشته مي‏شود و عالم آخرت را مي‏بينند مي‏گويند: رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا؛ حالا ديديم و شنيديم. فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنّا مُوقِنُونَ؛ حالا يقين داريم، پس ما را به دنيا برگردان كه از اين يقين استفاده كنيم و كار خوب كنيم. جواب داده مي‏شود كلاّ، در دنيا حجت بر شما تمام شد،؛ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آياتِ رَبِّكُمْ وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا8. به هر حال منظور تعبير كشف غطاست. طبع اين عالم اين است كه عالمي است مستور. البته در اين عالم هم ممكن است براي بعضي از اولياء خدا پرده برداشته شود. در اينجا حضرت سجّاد(ع) از خدا مي‏خواهند كه من را از كساني قرار ده كه پرده از جلوي چشمشان برداشته شده است.
وَانْجَلَتْ ظُلْمَةُ الرَّيْبِ عَنْ عَقائِدِهِمْ وَضَمائِرِهِمْ.
همه‏ي ما كم و بيش مبتلا به شك‌ها و شبهه‏هايي در زندگي‏مان شد‌ه‌ايم يا مي‏شويم. وقت‌هايي هم كه خيال مي‏كنيم شك و شبهه‏اي نداريم، اگر شبهه‏اي محكم مطرح شود خيلي هم قرص نيستيم. خوشبختانه همه‏ي شبهه‏ها به گوش همه نمي‏رسد وگرنه خيلي‏ها دچار لغزش مي‏شدند. حضرت هم مي‏فرمايد: من را از كساني قرار ده كه مبتلا به شك و شبهه نمي‏شوند. ظلمتِ ريب و شبهه از دل‌ها و عقايدشان برداشته شده است.
وَانْتَفَتْ مُخالَجَةُ الشَّكِّ عَنْ قُلُوبِهِمْ وَسَرائِرِهِمْ؛
پرده از جلوي چشمهايشان برداشته شده و معرفتشان كامل‏تر شده است. ريب و شك از قلب و عقايدشان منتفي شده و اعتقاداتشان به يقين رسيده است. اينها همه مربوط به معرفت است.

شرح صدر

وَانْشَرَحَتْ بِتَحْقِيقِ الْمَعْرِفَةِ صُدُورُهُمْ.
باز يكي از تعبيرات قرآني اين است كه؛ فَمَنْ يُرِدِ اللّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماءِ9. دو حالت را براي انسان مجسم مي‏كند؛ گاهي شرح صدر دارد و گاهي ضيق صدر. ؛ يعني گاهي سينه‏اش باز است و گاهي گرفته. اين يك حالت احساسي و خاص است. گاهي انسان يك حالت انبساطي پيدا مي‏كند. دلش مي‏خواهد هر چه بيشتر فكر يا كار كند، اظهار محبت كند يا عبادت كند و گاهي آنچنان گرفته مي‏شود كه گويا مي‏خواهد خفه شود. فشار در خودش احساس مي‏كند. شرح صدر، خودش نه علم است و نه معرفت. نه معرفت است و نه محبت، اما حالتي است كه از جفت شدن معرفت و محبت، براي انسان پيدا مي‏شود كه احساس مي‏كند دلش باز است. از حالات خودش لذت مي‏برد. يا اوقاتش زود تلخ نمي‏شود. انسان احساس مي‏كند كه دلش براي پذيرش و تسليم امر خدا و خضوع در مقابل عظمت الهي آماده است. يك وقت هم انسان، اسم عبادت و نماز و دعا و العياذ بالله گاهي اسم خدا را هم مي‏شنود ناراحت مي‏شود. وَ إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤمِنُونَ بِالْآخِرَةِ؛10؛ آنهايي كه ايمان به آخرتشان ضعيف است يكي از آثارش اين است كه اسم خدا را نمي‏خواهند بشنوند. اين همان ضيق صدر است. حضرت در اينجا مي‏گويند: خدايا مرا از كساني قرار ده كه دل و سينه‏شان باز شده و شرح صدر دارند، نه چون كساني كه گرفتار ضيق هستند و آمادگي براي شنيدن معارف و عمل كردن به دستورات خدا و تقرب به خدا ندارند. علتش را هم مي‏فرمايند چيست، وَانْشَرَحَتْ بِتَحْقِيقِ الْمَعْرِفَةِ صُدُورُهُمْ؛؛
كساني هستند كه تو معرفت را در دل آنها تحقق بخشيده‌اي كه به واسطه‏ي اين معرفت سينه‏شان باز شده است.

همت بلند دار...

وَعَلَتْ لِسَبْقِ السَّعادَةِ فِي الزَّهادَةِ هِمَمُهُمْ.
ما معمولاً اگر همت بلندي داشته باشيم، همتمان متوجه مقامات دنيوي است. آنهايي كه چيزهاي بزرگتر مي‏خواهند همتشان بالاتر است. در امور معنوي هم عينا همين طور است. بعضي‏ها همين كه برود بهشت و از آتش جهنم نجات پيدا كند برايش بس است. بعضي‏ها خيلي بيشتر مي‏خواهند، به يكي دو تا قصر و يكي دو تا همسر بهشتي قانع نيستند. همتشان بالاتر است. يكي از بزرگان اين حديث را نقل مي‏كرد كه در بهشت كساني هستند كه آنچنان از مشاهده‏ي جلوه‏هاي الهي مدهوش مي‏شوند كه سال‌ها در اين حال مي‏مانند به طوري كه حوري‏هايي كه همسرشان هستند پيش خدا شكايت مي‏كنند كه خدايا، تو ما را براي اينها آفريدي كه از ما لذت ببرند اما به ما اعتنايي نمي‌كنند. آن‌ها چيز ديگري درك كرده‌اند كه اين لذت‌ها نزد آن ارزشي ندارد. در اين دنيا هم كه هستند، هر چه بيشتر مي‏خواهند كارهايي انجام دهند كه آن‌ها را ؛ به مقامات عالي معنوي برساند. شرطش اين است كه دلبستگي به لذت‌هاي دنيا نداشته باشند. در بعضي از خطبه‏هاي نهج البلاغه نقل شده: حضرت علي(ع) وقتي مي‌ايستاد خطبه بخواند، پيشاني‏اش مثل زانوي شتر پينه بسته بود، يك پارچه‏ي پشمينه‏ي درشتي روي دوشش افتاده بود، شمشير در دستش و كفشش از ليف خرما بود. امير چندين كشور عالم!
ابن عباس نقل مي‏كند: علي(ع) در خيمه‌ي جنگ نشسته‌؛ بود. ديدم دارد كفشش را وصله مي‏كند. گفتم: آقا، حالا چه وقت وصله زدن كفش است، مگر يك كفش چقدر مي‏ارزد؟ فرمود: به خدا قسم ارزش اين كفش پيش من از حكومت و سلطنت بيشتر است، مگر اينكه حقي را احيا كند، يا از ظالمي بگيرد و به مظلومي بدهد. اينها كساني هستند كه همتشان خيلي بلند است اما در زهد ورزيدن، وَعَلَتْ لِسَبْقِ السَّعادَةِ فِي الزَّهادَةِ هِمَمُهُمْ؛؛ به خاطر آن سعادتي كه خدا نصيبشان كرده، همت‌هاي آن‌ها بلند است، براي زهد ورزيدن، نه براي جمع مال و مقامات دنيايي.
وَعَذُبَ في مَعينِ الْمُعامَلَةِ شِرْبُهُمْ، وَطابَ في مَجْلِسِ الاُنْسِ سِرُّهُمْ.
اين فراز حاصل معرفت و محبت است. مي‏گويد اينها مجلس انسي با خدا دارند كه در آنجا خدا به آنها شرابي مي‏نوشاند كه آن شراب، شراب انس است. اين شرابي كه مي‏نوشند بسيار خوش طعم و گواراست.

الهام ياد او

إلهي ما ألَذَّ خَواطِرَ الإِلْهامِ بِذِكْرِكَ عَلَي الْقُلُوبِ.
تعبير؛ ما ألَذَّ،؛ يعني حضرت سجاد(ع) لذتي را درك كرده كه خودش تعجب مي‏كند. آن لذت چيست؟ مي‏گويد: آن وقتي كه تو، ياد خودت را به دل من الهام مي‏كني، خاطره‏اي براي من پديد مي‏آيد كه اين لذيذترين خواطر است. تصور كنيد كه عاشق دلباخته‏اي نسبت به محبوبي علاقه‏ي شديدي دارد. دائما هم در فكر و يادش است. اتفاقاً گرفتاري برايش پيش مي‏آيد و براي لحظه‏اي غافل مي‏شود. در آن حال محبوبش با اشاره‏اي يا با وسيله‏اي او را متوجه مي‌كند كه از من غافل نشو! من اين‏جا هستم. محبوب، محب را به ياد خودش بيندازد. آن وقتي كه تو ياد خودت را به من الهام مي‏كني چقدر لذت دارد.

سير با قدم توهّم
وَما أحْلَي المَسِيرَ إلَيْكَ بِالأوْهامِ في مَسالِكِ الغُيُوبِ،
اين‏طور كه نقل مي‏كنند آنهايي كه خدا بهشان عنايتي كرده، گاهي بر اثر استغراق در عبادت و تمركز و توجه به ساحت قدس الهي، حالت‌هايي برايشان پيدا مي‏شود كه گويا لحظه‏اي محبوب را مي‏بينند. به حضرت موسي(ع) كه درخواست ديدن و رؤيت خدا را كرد خطاب شد: لَنْ تَرانِي وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَي الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَرانِي فَلَمّا تَجَلّي رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسي صَعِقاً،11؛ تجلي الهي موجب اين شد كوه از هم بپاشد، و موسي بيهوش ؛ روي زمين افتاد. حالا شايد اين رؤيت ذات هم نبود، تَجَلّي رَبُّهُ؛ جلوه‏اي از خود را ظاهر كرد و موسي طاقت نياورد. به هر حال اولياء خدا گاهي مراتبي از اين جلوه‏ها برايشان پيدا مي‏شود و لحظه‏اي غرق در لذت و سرور مي‏شوند و همه چيز را فراموش مي‏كنند. ولي خب، لحظه‏ي كوتاهي است. آنهايي كه شكرگزارند و قدر اين نعمتهاي خدا را مي‏دانند، سعي مي‏كنند سايه‏اي از آن حال را براي خودشان حفظ كنند. براي تقريب به ذهن، كم نيستند كساني كه آرزو دارند يك بار در عمرشان از نزديك مقام معظم رهبري را زيارت كنند. خب وقتي ديدند و لذتي برايشان پيدا شد، بعد چه؟ مدام مي‌خواهند اين خاطره را در ذهن حفظ كنند. آن لحظه چقدر شيرين است! وقتي چشمم به جمال آقا افتاد... اين ديگر ديدن نيست. آن لحظه، يك لحظه بود و تمام شد، اما خاطره‏اش، همين طور برايشان لذت‌بخش است و هر چه بيشتر به آن توجه داشته باشند هم زنده مي‏ماند و هم دائما اين لذت ادامه پيدا مي‏كند. مي‏توانيم بگوييم اين يك صورت وهمي است از آن رؤيت، كه خود آن رؤيت نيست. حضرت سجاد(ع) مي‏فرمايد: خدايا، چقدر شيرين است قدم برداشتن در راهي كه انسان با قدم‌هاي توّهم، در مسير قرب تو حركت كند؛ يعني در لحظه‏اي يك چيزي برايشان ظاهر شده، به دنبال آن براي بقاي آن حالت، توهّمي از آن را دارد كه لحظه به لحظه اين توهّم را ادامه مي‏دهد. اين در واقع سير با قدم توهّم است. اگر يك حال كشف و شهود آني برايش پيدا شود سعي مي‏كنند آن را با خيال و توهم ادامه دهند و بالاخره همين توهم و ادامه دادن اين حالت، باعث مي‏شود كه روحشان آماده شود تا براي بار ديگر از تجليات بيشتري استفاده كنند؛ يعني اين قدرداني از آن حالت است. اكثر كساني كه حركت مي‏كنند در واقع با قدم توهّم حركت مي‏كنند. حتي گاهي خيال مي‏كنند شهود برايشان پيدا شده، ولي همان هم توهّم شهود بوده است. اين است كه حتي با قدم توهّم، در اين راه قدم برداشتن بسيار لذت‌بخش است و همان هم بايد خدا توفيقش را بدهد، رزقنا الله و اياكم انشاءالله.


1. فرقان / 44.

2. انعام / 91.

3. ق / 22.

4. بحارالانوار، ج 74، ص 385، باب 15.

5. بحارالانوار، ج 40، ص 153، باب 93.

6. سجده / 12.

7. غافر / 16.

8. زمر / 71.

9. انعام / 125.

10. زمر / 45.

11. اعراف / 143.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org