قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
قسمت اول2.36 مگابایت
قسمت دوم2.98 مگابایت

 

بسم الله الرحمن الرحيم‏

راز و نياز

«؛ چگونه شکر کنيم؟!»

آن چه پيش رو داريد گزيده‏اي از سخنان حضرت آية اللّه علامه مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 16/07/86 مطابق با بيست و ششم ماه مبارك رمضان 1428 ايراد فرموده‏اند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

خشنودي، سرور، احترام

بعد از اين كه انسان دانست امر مطلوبي از ناحيه‏ي خداي متعال به او رسيده، حالاتي به طور طبيعي در او پيدا مي‏شود. اگر آن چيزها فايده‏ي فوري و آني داشته باشد، يك حالت التذاذي برايش پيدا مي‏شود. فرض كنيد تشنه بود و آب خنكي خورد، وقتي توجه داشته باشد كه خدا اين نعمت را براي او فرستاده، غير از لذتي كه از آب خوردن مي‏برد، از اينكه خدا به او نعمت داده نيز لذت مي‏برد. به دنبال اين لذت (كه البته اينها فاصله‏ي زماني ندارد) احساس سرور به انسان دست مي‏دهد. يك حالت انبساط خاصي در او ايجاد مي‏شود. وقتي توجه كند اين نعمتي كه موجب لذت و شادي او شده، از طرف خداي متعال است، نسبت به خدا هم حال خاصي پيدا مي‏كند. مي‏شود اسمش را حالت رضايت گذاشت؛ خشنودي از خدا. به دنبال آن نسبت به آن شخصي كه به او نعمت داده، ؛ به طور طبيعي و فطري، يك احترامِ خاصي قائل مي‏شود.البته اين متناسب با خدمتي كه كرده و يا موقعيتي كه دارد، فرق مي‏كند. اينها همه حالاتِ رواني است كه در درون انسان به ترتيب پيدا مي‏شود. وقتي انسان نسبت به شخصي احساسِ احترام كرد آن وقت انگيزه‏اي پيدا مي‏كند كه اين احترام را ابراز كند و ديگر از قلب خارج مي‏شود و نوبت به جوارح و اندام‏ها مي‏رسد كه اين را به چند صورت ابراز مي‏كند. البته اينها بيشتر جنبه‏ي عرفي دارد و يك عكس العمل كاملاً طبيعي نيست. لذا احترام گذاشتن در بينِ جوامع مختلف تفاوت مي‏كند. گاهي با زبان چيزي مي‏گويد و گاهي با حركاتي حالتِ احترامش را نشان مي‏دهد. اولين عكس العملِ رفتاري كه در اين حالت براي انسان پيدا مي‏شود اين است كه بگويد «تشكر مي‏كنم.»؛ در همه‏ي جوامع، حركاتي هم به عنوان آدابِ احترام گذاشتن انجام مي‏دهند و چون قراردادي است، و طبيعي نيست با يكديگر تفاوت مي‏كند. ؛ كما اينكه همه به يك زبان هم سخن نمي‏گويند. بعضي دستشان را به هم مي‏گذارند. بعضي سرشان را خم مي‏كنند. بعضي‏ها دست به سينه مي‏زنند، بعضي‏ها تا زانو خم مي‏شوند و...

ادب در شكر

در شرع مقدس هم نهايت اين ادب مخصوصاً در مقابل خداي متعال به اين صورت وضع شده كه شخص روي خاك بيفتد و صورتش را روي خاك بگذارد. «إِذَا ذَكَرَ أَحَدُكُمْ نِعْمَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلْيَضَعْ خَدَّهُ عَلَي التُّرَابِ شُكْراً لِلَّهِ1»؛ وقتي يادتان مي‏آيد كه خدا نعمتي به شما داده و در مقابل اين نعمت احساس كوچكي مي‏كنيد و مي‏خواهيد اداي شكر كنيد، گونه‏هايتان را روي خاك بگذاريد. بعد مي‏فرمايد اگر كسي سوار اسب بود و در اين حال يادش آمد كه خدا چه نعمت‏هايي به او داده، «فَلْيَنْزِلْ فَلْيَضَعْ خَدَّهُ عَلَي التُّرَابِ»؛ از اسب پياده بشود و صورتش را روي خاك بگذارد و بگويد «الحْمَدُ لِلَّهَ». اما اگر مي‏ترسد اين عمل جلوي مردم اسباب شهرت بشود؛ «وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ يَقْدِرُ عَلَي النُّزُولِ لِلشُّهْرَةِ»، همانجا كه سوار اسب است، صورتش را بگذارد روي برآمدگي زين و بگويد «الحْمَدُ لِلَّهَ». اگر اين هم نشد، صورتش را روي كف دست بگذارد؛ «فَلْيَضَعْ خَدَّهُ عَلَي كَفِّهِ». به خاطر احترام به نعمت خدا و شكر او فقط به شكر زباني اكتفا نكند. اين ادبِ شرعي است و آن خم شدن‏ها و دست به سينه گذاشتن، ادب‏هاي عرفي است. اما ادب عبوديت اين است كه وقتي ياد نعمت خداي متعال مي‏افتد صورتش را روي خاك بگذارد.

استفاده از نعمت‏ها چگونه؟

وقتي انسان توجه كند كه اين نعمت‏ها آني و لحظه‏اي نيست دو نوع مي‏تواند با آنها برخورد كند يك حساب اين است كه چگونه از اين نعمت‏ها استفاده كند تا به نفعش تمام بشود؟ تا سوء استفاده و ضرر نكند. يك حساب هم اين است، آن كسي كه اين نعمت را داده، چه انتظاري از اين نعمت داشته است؟ البته طبق مباني كلامي خودمان، در مورد خداي متعال اين دو تا بر هم منطبق است. يعني اگر نعمتي مي‏دهد تا در يك راهي صرف كنيم، براي اين است كه نفعش به خود ما برسد، والاّ او كه انتظاري براي خود ندارد. نفعي از اين نمي‏برد. اگر چشم داده براي اين است كه از ديدني‏ها براي تكامل و سعادت ابدي‏مان استفاده كنيم. دست و پا و نعمت‏هاي معنوي و عقل و ايمان و... همه‏ي براي اين است تا از آن استفاده كنيم و خودمان به كمال برسيم. وگرنه خدا كه لذتي به معناي لذت بشري نمي‏برد. خدا دوست دارد كه ما اين نعمتش را در جايي استفاده كنيم كه به دردمان مي‏خورد. اقل مراتبش اين است در جايي كه موجب ضرر است استفاده نكنيم. به لسان شرعي و فقهي، يعني در معصيت و راه حرام مصرف نكنيم. اگر در راه بد مصرف كرديم، خلافِ انتظار خداست. وقتي كسي نعمتي را براي معصيت و در راهي كه موجب عذاب بود به كار برد، اگر آن نعمت را نداشت برايش بهتر بود. اين در واقع «بدّل نعمة الله كفراً»، «بدّل نعمة الله نقمة»، نعمت خدا را به نقمت تبديل كرده است. بنابراين اقتضاي شكر اين است كه وقتي نعمت را دريافت كرد، آن را در راهي مصرف كند كه برايش ضرر نداشته باشد. بالاترش اين است كه سعي كند آن را صرفِ عبادت كند. حالا در راه عبادت مصرف كردن هم مراتبي دارد. همان بحث مطرح مي‏شود كه كساني كه عبادت مي‏كنند با چه انگيزه‏اي عبادت مي‏كنند؟ «خَوْفاً مِنَ النَّارِ»، يا «رَغْبَةً فِي ثَوَابِهِ»؛ يا «قُرْبَتاً إلَي اللَّه»؛ و «إبْتغاء مَرضاتِ اللَّه»؟ به حسب اين مراتب باز ارزش شكرش افزوده مي‏شود.

مراتب انگيزه شكر

حالا سؤال مي‏شود چه كار كنيم كه اصلاً انگيزه‏ي شكر كردن داشته باشيم؟ درست است كه انسان فطرتاً در مقابل كسي كه يك نعمتي به او مي‏دهد، دلش مي‏خواهد تواضعي بكند و احترام براي طرف قائل شود، اما اولاً همان را هم خيلي وقتها توجه نداريم، ثانياً وقتي هم توجه مي‏كنيم، اينقدر كار و گرفتاري داريم كه به شكر نعمت‏ها نمي‏پردازيم. گاهي خيلي هنر كنيم، يك «الحمد للّه»؛ مي‏گوييم! اما چه كار كنيم تا اين مراتب را طي كنيم و به چنين فضائلي برسيم و شكري كامل داشته باشيم؟ در هر كار اختياري اگر بخواهيم انگيزه‏اي براي انجامش داشته باشيم، بايد منافعش را در نظر بگيريم. اگر كاري منافعي داشته باشد، انسان دنبال منافع و خير آن مي‏رود. اگر بعضي كارهاي خير را انجام نمي‏دهيم يا به اين دليل است كه باورمان نيست كه منفعت دارد، يا توجه نداريم و غافليم. حالا صرفنظر از اينكه كارهاي مزاحمي پيدا مي‏شود كه نمي‏گذارد انجام بدهيم. پس اول قدمي كه بر مي‏داريم اين است كه درباره‏ي منافعش فكر كنيم! شكر كردن چه فايده‏اي دارد؟ اين شكر كردن براي هر انسان، حتي انسان كافر، اگر روح حق‏شناسي در او باشد، يك نتيجه‏ي نقد برايش دارد و آن اين است كه از دارايي‏هايي كه دارد و از چيزهايي كه خدا به او داده شاد مي‏شود. ما اگر فكر كنيم، فقط همين بدن خودمان، چقدر ارزش دارد؛ گوش و چشم و دست و پاي من چقدر ارزش دارد، كه اگر مثلاً يكي از اين‏ها عيب كند انسان بايد ميليون‏ها تومان خرج آن بكند، خود همين باعث شادي در زندگي مي‏شود. آن وقت كمبودهايي هم كه در كنارش هست ديگر برايش مهم نيست.
بعد وقتي توجه كند كسي هست كه اين همه نعمت مي‏دهد، معلوم مي‏شود او مرا دوست داشته است. يكي از بزرگترين نيازهاي رواني انسان‏ها اين است كه در زندگي محبوب باشند، يعني كساني دوستشان بدارند.اگر انسان يك وقت احساس كند هيچ كس او را دوست ندارد بدترين بلا براي او است. احتمال دارد ديوانه شود! احتمال دارد اقدام به خودكشي كند. ولي وقتي توجه كند به اينكه كسي كه اين نعمت‏ها را به او داده چقدر به او محبت دارد يك آرامش روحي خاصي پيدا مي‏كند. سپس اين كه متوجه بشود ممكن است اين نعمت از بين برود و اگر شكر نعمت‏ها را به جا بياورد، نعمتش دوام پيدا مي‏كند انگيزه‏اي براي شكر كردن مي‏شود. شكر مي‏كند تا نعمتش دوام داشته باشد. بعد اگر بداند كه نه تنها دوام پيدا مي‏كند، بلكه افزايش مي‏يابد و مرتبه‏اش شدت پيدا مي‏كند و كاملتر مي‏شود، باز انگيزه‏ي شكر بيشتر مي‏شود. و بالاخره اگر بداند كه در اثرِ شكر كردن، يك نعمتِ ابدي كه همان نعمت‏ها و لذت‏هاي آخرت است؛ برايش پيدا مي‏شود انگيزه‏اش بسيار بسيار زيادتر مي‏شود.

فوايد شكر

پس علت اينكه ما در مقامِ شكر بر نمي‏آييم غفلت از فوايد شكر است. آرامش روحي، شاد شدن در زندگي، اهميت ندادن به بعضي از كمبودها، دوامِ نعمت، افزايش نعمت، زياد شدن نعمت و بالاخره نعمتِ ابدي، به عنوان پاداش شكر به انسان داده مي‏شود. نكته‏ي ديگر اين است كه گاهي خودِ شكر كردن انگيزه مي‏شود براي انجام يك كارهاي ديگر! اين كه انسان روي خاك بيفتد و صورتش را به عنوان تعظيم و احترام و شكر خدا روي خاك بگذارد، خودش يك عبادت است. هم شكر نعمت قبلي است و هم خود شكر، عبادت است. چه انگيزه‏اي من را وادار كرد؟ مي‏تواند همان انگيزه‏ها باشد، يعني اميد اينكه نعمت دوام پيدا كند، و آخرش اميد به ثواب، ولي مي‏تواند بالاتر از اين باشد، و آن اينكه چون خدا اين را دوست دارد! چون خدا دوست دارد كه در مقابلِ نعمتي كه به من داده، خضوع و تذلل كنم. هيچ مطالبه‏ي ثوابي هم نمي‏كنم. انتظاري ندارم كه در مقابل اين خضوع و شكر كردن، مزدي به من بدهد. نه، اصلاً خود اين، اداي يك تكليف است. وظيفه‏ي من است. در اين‏جا حالاتِ اشخاص تفاوت مي‏كند، بعضي‏ها ناآگاهانه از اين شكرشان قصد ديگري دارند. يعني ته دلشان اگر بپرسند كه آقا از اسب پياده شدي و افتادي به خاك و سرت را گذاشتي روي زمين كه چه بشود؟ مي‏گويد: آقا ثواب دارد، روايت دارد كه هر كه اين كار را بكند چقدر خوب است. اين نوع انگيزه‏ي شكر، باز براي پاداش است. اما كساني هستند كه اين انگيزه را ندارند، يعني حتي اگر در مقابلِ اين چيزي هم به او ندهند، كمبودي در خودش احساس مي‏كند كه در مقابلِ نعمت خدا اگر شكر نكنم، بدهكارم. ناراحت است. گاهي در مكالمات عرفي هم مي‏گويند «من يك عذرخواهي به شما بدهكارم»، البته باز همين را هم اگر تحليل كنيد، يك انگيزه و لايه‏ي زيريني دارد. يعني چون اگر نكند ناراحت است، دلش مي‏خواهد وجدانش را راحت كند. تا مي‏رسد به جايي كه ديگر خودش را فراموش مي‏كند و آن چنان غرق در عظمت و محبت و لطف الهي مي‏شود كه خودش را از ياد مي‏برد.

برنامه شكرگذاري

اگر بخواهيم درباره نعمت‏هاي خدا فكر كنيم و هر روز درباره‏ي نعمت‏هايي كه مي‏دانيم و مي‏شناسيم، شكر كنيم، فكر نمي‏كنم سال‏ها وقتي براي كار ديگري پيدا كنيم! مگر نعمت‏هاي خدا يكي دوتاست، پس چه كنيم؟ براي اينكه اهلِ ناسپاسي و كفران نباشيم، بالاخره بايد مقداري از وقتمان را براي شكر نعمت‏هاي خدا در نظر بگيريم. حالا هر كسي متناسب با برنامه‏ي خودش، زندگي و معرفت و كارش. لحظاتي را بايد فكر كنيم و مقداري به زبان هم شكر كنيم. يكي از بهترين كارها اين است كه گاهي، هفته‏اي يك بار، ماهي يك بار، يكي از اين دعاهايي كه براي شكر است، بخوانيم. در همين صحيفه‏ي سجاديه، غير از مناجات شاكرين، يك دعاي ديگر هم هست در اعترافِ به تقصير از اداي شكر. يكي از بهترين دعاهايي كه آدم را به ياد نعمت‏هاي خدا مي‏اندازد و در شكر مؤثر است و نيز بزرگان فرموده‏اند آثار دنيوي زيادي هم دارد، دعاي جوشن صغير است. كار ديگري هم كه همه‏ي ما عادت كرده‏ايم، بعد از نماز سجده‏ي شكري است كه غالباً به جا مي‏آوريم. حالا كم يا زياد، طولاني يا كوتاه، اما سعي كنيم نعمت‏هاي خدا را يك نوع دسته‏بندي كنيم. يك وقت انسان مي‏گويد خدايا براي همه‏ي نعمت‏هايت شكر. خيلي خوب، اين يك جور شكر است. اما جا دارد دسته بندي كند، خدايا تو را شكر مي‏كنم براي نعمت‏هايي كه در بدنم هست، در محيط اطرافم، در روحم، نعمت‏هايي كه مربوط به قلب و ايمان و هدايتم هست، نعمت‏هايي كه مربوط به خانواده‏ام‏است. همسرم، فرزند خوب، بستگان خوب دارم، همسايه‏هاي خوب، رفيق، استاد خوب، معاشريني كه دارم، تا برسد به نعمت‏هاي اجتماعي.

نعمت‏هاي اجتماعي

«الحمد للّه»؛ در كشور امن و اسلامي زندگي مي‏كنيم و از بزرگترين نعمت‏هاي خدا اين است كه اگر دستمان به امام زمان (صلوات الله عليه) نمي‏رسد، نايب امام زمان بر ما ولايت دارد و حكومت مي‏كند. بنده خودم يادم هست يك وقتي بود دانشجويانِ ما در دانشگاه حتي جرئت نمي‏كردند نمازشان را بخوانند، از بس مسخره‏شان مي‏كردند. در صدد بودند حتي ورود دختران با حجاب را هم به دانشگاه ممنوع كنند. روزگاري تعداد مشروب‏فروشي‏ها در بعضي شهرها از كتاب‏فروشي‏ها بيشتر بود! حكومت امروز كشورمان را بايد مقايسه كنيم با حكومت‏هايي كه در جاهاي ديگر هستند كه هر روز كوسِ رسوايي‏شان را مي‏زنند. اينجا شما مي‏بينيد شبانه روز مسئولين بالاي كشور خواب و استراحت ندارند. اينها شكر ندارد؟ كشورهاي همسايه را ببينيد چه وضعي از لحاظِ امنيت دارند. خيال نكنيد ناامني فقط در افغانستان و در عراق است. با يك مسيحي كه در قم معارف اسلامي مي‏خواند مصاحبه كرده بودند، گفته بود: «من در هيچ جاي دنيا چنين امنيتي كه در ايران هست نديده‏ام. من بسياري از كشورهاي دنيا را ديده‏ام؛ در كشور خودمان كه يكي از كشورهاي بسيار پيشرفته است اول غروب كه مي‏شود زن جرئت نمي‏كند تنها توي خيابان بيايد.»؛ چندي پيش توي روزنامه‏ها نوشته بودند كه يك شخصي در آلمان اختراع كرده، زن‏هايي كه مي‏خواهند رانندگي بكنند، در كنارشان يك نيم تنه شكل انسان زنده بگذارند كه از دور خيال كنند يك آدمي پهلويش نشسته؛ براي اينكه به ماشينش حمله نكنند و مورد تجاوز قرار نگيرد!
بايد شاكر همه چيز باشيم. «شكراً للّه»؛ براي سلامتي بدن، «شكراً للّه»؛ براي سلامتي روح و ايمانم، براي توفيقِ به اسلام و تشيعم، «شكراً للّه»؛ براي امنيت و براي نظام اسلامي‏ام، «شكراً للّه»؛ براي فداكاري شهدا، اينها را دسته بندي كنيم، اقلاً هر روز در ظرف يكي دو دقيقه به طور فهرست‏وار آنها را شكر بگوييم.


1. الكافي، ج 2، ص 98، باب الشكر، روايت 25.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org