قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
قسمت اول2.57 مگابایت
قسمت دوم2.46 مگابایت

 

بسم الله الرحمن الرحيم‏

راز و نياز

«؛ مراتب شکر»

آن چه پيش رو داريد گزيده‏اي از سخنان حضرت آية اللّه علامه مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 15/07/86 مطابق با بيست و پنجم ماه مبارك رمضان 1428 ايراد فرموده‏اند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

خداي شكور

خلاصه بحث گذشته اين شد كه وقتي موجودِ ذي شعوري، خدمتي براي موجودِ ذي شعور ديگري انجام بدهد، آن شخصي كه خدمتي دريافت كرده، احساسِ خاصي برايش پديد مي‏آيد و رفتاري مترتب بر آن احساس انجام مي‏دهد. بنابراين ما به عنوان كسي كه نعمت‏هاي الهي را دريافت مي‏كنيم و اين نعمت‏ها را خدا براي خير ما عطا فرموده، در مقابلِ اين انعامِ الهي، بالفطره حالتي برايمان پيش مي‏آيد كه لوازمي دارد. اوّل اين كه با زبان تشكر كنيم. بعد رفتار خاصي انجام بدهيم. اين همان حقيقت شكر است.
نكته‏اي كه اينجا براي تتميم بحث بايد متذكر شويم اين است كه در قرآن، شكر در موردِ خداي متعال هم به كار رفته است. يكي از اسماء حسناي الهي، شكور است. در چهار جاي قرآن صفت شكور براي خدا به كار برده شده است. در دو مورد هم خداي متعال نسبت به بعضي انسانها مي‏فرمايد: سعي اين‏ها مورد سپاس و تشكر است؛ «وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعي لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً 1»، اين كه سعي و تلاشِ آخرت طلبان مورد تشكر است، ظاهراً وجه ديگري ندارد جز اينكه خدا شكر مي‏كند. شاكرشان خداست. به هر حال اين جاي ترديدي نيست كه خداي متعال در مواردي خودش را شكرگزار معرفي مي‏كند. حال اين معنايش چيست؟ و آيا آن تعريفي كه براي شكر كرديم در اينجا هم صادق است؟

حقيقت و مجاز در صفات

مقدمه‏اي را بايد در اينجا تأكيد كنيم كه خداي متعال گاهي براي بيان بعضي از حقايق، تعبيراتي به كار مي‏برد كه ما بتوانيم آنها را بفهميم. در اصل، استعمال اين تعبيرات يك نوع مجاز يا استعاره است. اصولاً هر مفهومي را درباره‏ي خدا به كار ببريم (كه دلالت بر اسم، صفت يا فعل الهي مي‏كند) چون ما حقيقتش را درك نمي‏كنيم خالي از مجاز نيست. ولي در مواردي اين مجاز خيلي روشن است. يعني تعمدي در كار است كه كلام تنزل پيدا كند تا انسانها آن انگيزه‏ي كافي را براي عمل به مقتضايش پيدا كنند. براي مثال در انفاقات مستحب يا در قرض دادن، مالي را از خودمان در اختيار انساني ديگر قرار مي‏دهيم. خدا مي‏فرمايد «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً 2»، براي اينكه ما را تشويق كند كه اين انفاقات يا قرض الحسنه را انجام بدهيم، مي‏فرمايد كيست كه به خدا قرض بدهد. شما فكر نكنيد كه اين پولتان را به انسان ديگري مي‏دهيد؛ يا مثلاً در زكات مجاني به او مي‏دهيد، نه، اين پول را شما به خدا مي‏دهيد. براي شما نگه مي‏دارد و در قيامت به شما پس مي‏دهد؛ «فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً». اين از آن رباهاي حلال است. خدا از شما قرض مي‏گيرد، چند برابر به شما پس مي‏دهد. اين تعبير از نهايتِ لطف الهي است كه در تعابير، خودش را در حدّ يك انسان تنزّل مي‏دهد و مي‏گويد شما اين كار را بكنيد و به من قرض بدهيد، من روز قيامت چند برابر جبران مي‏كنم. اين براي چيست؟ براي اينكه ما را وادار كند يك كاري به نفع خودمان انجام دهيم. و گرنه او كه به اين‏ها نيازي ندارد، «وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ3». اين طور تعبيرات مبتني بر يك قرارداد اعتباري است. خدا «يعتبر نفسه مستقرضاً». اين مطلب به صورت لطيف‏تري در بسياري ديگر از موارد هم مي‏آيد.

آثار تكويني عمل

اساساً اينكه خداي متعال مي‏گويد اگر كار خير بكنيد، من به شما پاداش مي‏دهم يا اگر گناه كنيد، عذابتان مي‏كنيم؛ ظاهر اين ملازمه‏اي كه بين كار خير و پاداش، گناه و عقوبت، وجود دارد يك قرارداد است. مثل قرارداد دو نفر با هم. كانّه ما يك كاري براي خدا انجام مي‏دهيم و خدا هم پاداش مي‏دهد. در تعبير جزا و اجر كه در قرآن به كار رفته، مثل «فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ4»؛ كه اجر يعني مزد كار؛ يك نوع تنزل وجود دارد. چون خدا كه به كار ما احتياجي ندارد تا به فرض در مقابل عمل ما بدهكار باشد. پاداش‏ها و عقاب‏ها از آيات و روايات و هم از بحث‏هاي عقلي، نتيجه گرفته مي‏شود كه اين بخشيدن‏ها نتيجه‏ي وضعي اعمال خود ماست. ثواب‏هايي كه براي اعمال وجود دارد اثري است كه در آن عالم، بر اين كار به طور تكويني مترتب مي‏شود. بخشيدن هم پشتوانه‏اي دارد، اينطور نيست كه صرف يك قرارداد گزافي باشد كه اين كار را مي‏كني و آنها تو را مي‏بخشند! نه، كار خوبي كه انسان مي‏كند، باعث بخشش مي‏شود؛ اين كار در آن كارِ قبلي اثر مي‏گذارد. اين كار يك نورانيتي دارد كه آن ظلمت قبلي را از بين مي‏برد ولي براي اينكه ما بيشتر بفهميم و بيشتر برايمان منشأ اثر بشود نعبيرش اين است كه اين مزد كار است و آنجا هم عقاب و كيفر كار است و گاهي هم خدا كيفرش را در شرايط خاصي مي‏بخشد. يعني اين تعبيرات يك نوع تعبيرات اعتباري است؛ مبتني بر حقايقي كه ذهن ما با آن حقايق خيلي آشنا نيست، اما وقتي به صورت مفاهيم اعتباري بيان مي‏شود بهتر مي‏فهميم و بهتر تأثير مي‏گذارد.

تجارت با خدا

در تعبير مشابهي در قرآن مي‏فرمايد كه خداي متعال جانهاي مجاهدين را مي‏خرد. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَري مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ؛ 5 ». يا بالاتر، لفظ تجارت را به كار برده است؛ «هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلي تِجارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ6»؛ مي‏خواهيد تجارتي به شما ياد بدهم كه براي شما خيلي سود داشته باشد. بياييد جان‏هايتان را بفروشيد به خدا. در راه خدا جهاد كنيد كه خدا جان شما را مي‏خرد و در مقابلش بهشت مي‏دهد. اين تعبير كه، «خدا مي‏خرد»، آيا يعني واقعاً ما مالك چيزي هستيم كه خدا ندارد و ما به او مي‏فروشيم؟ مگر ما جانمان براي خودمان است؟ جان همه را خدا مي‏گيرد. مال خودش است. اين فروختني نيست. يك تنزلي است براي اينكه ما تشويق شويم به كار خير تا انگيزه‏ي رفتار ما بشود. عبادت مطلوب خداست؛ مطلوب خدا، نه از آن جهت كه احتياج به آن دارد، بلكه از آن جهت كه خدا خوبي‏ها را دوست دارد و اصلاً ما را براي عبادت خلق كرده است، براي اينكه كمال ما در اين است كه از راه عبادت به قرب الهي برسيم. اين تعبيرات براي اين است كه ما رابطه‏ي خودمان را بيشتر با خدا درك كنيم و سعي كنيم كارهايي انجام بدهيم كه او مي‏پسندد تا به كمال بيشتري برسيم. وقتي اين كارها را انجام مي‏دهيم، اعتباراً خدمتي را انجام داده‏ايم. در دعاي كميل هم داريم كه من را دائماً در خدمت خودت قرار بده. آن وقت در مقابل اين خدمتي كه ما ارائه مي‏دهيم، خدا تشكر مي‏كند.

خدا چگونه تشكر مي‏كند؟

شكر يعني قدرداني؛ حالا قدرداني خدا چيست؟ رضوان الهي، افزايش نعمت و... . خود همين كه «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ7»، وقتي شما شكر نعمت به جا مي‏آوريد من نعمتتان را زياد مي‏كنم، يعني قدرداني از شكرتان. شكر شما عبادتي است كه انجام مي‏دهيد و من شكر شما را تشكر مي‏كنم. تشكرش به اين است كه نعمتتان را افزايش مي‏دهم. بيشتر پيش خدا محبوب و مشمول رضوان الهي مي‏شويد. اينها شكر خداست. پس باز تعريف شكر در اين جا هم صادق است كه خدا شكر مي‏كند، يعني در مقابلِ خدمتي كه بندگان در پيشگاه الهي ارائه مي‏دهند، او قدرداني مي‏كند، كاري انجام مي‏دهد كه متناسب با قدرداني آن نعمت‏ها و خدمت‏هاست.

رابطه معرفت و شكر

قبلاً عرض كرديم براي تحقق زمينه‏هاي شكر بايد نعمت‏هاي خدا را بشناسيم، چه قبل از پيدايش و چه حال و چه در آينده. آنهايي كه نعمت‏هاي معنوي را مي‏شناسند، مثلاً ارزش عقل، ايمان، معرفت، محبت، ولايت و امثال اين‏ها را درك مي‏كنند، مراتب شكرشان بالاتر خواهد بود. توفيق انجام عمل خير، عاقبت به خيري، با ايمان از دنيا رفتن، مشمول رحمت الهي قرار گرفتن، در بهشت از نعمت‏هاي خدا و از رضوان الهي بهره‏مند شدن، همه‏ي اينها نعمت‏هاي خداست و چون همه‏ي اينها به نفع و مطلوب ماست احتياج به شكر دارد، اما فهم و مراتب معرفت ما متفاوت است. خيلي‏ها اصلاً نمي‏دانند خدا چه چيزهايي براي ما آفريده است! (با مسامحه عرض مي‏كنم) تا ابد هم بنشينيم و نعمت‏هاي خدا را بشماريم، نه تمام مي‏شود و نه ما قادريم به شمارش. فقط بخواهيم يكي يكي اجزا تشكيل دهنده بدن را بشماريم و شكر آن‏ها را به جا آوريم. سال‏ها طول مي‏كشد چه رسد به احصاء تمام نعمت‏هاي الهي در عالم. هر اندازه آدم بيشتر پي‏ببرد كه چقدر نعمت‏هاي خدا زياد است، مرتبه‏ي شكرش افزايش پيدا مي‏كند.

مراتب معرفت

از طرف ديگر تمام نعمت‏ها از خداست. از خدا دانستن هم مراتبي دارد؛ يكي از اين جهت است كه خدا عالم را آفريده و همه‏اش از آن خداست. ولي يك وقت از جهت ارتباطي كه بين اينها با وجود من برقرار شده مورد توجه قرار مي‏گيرد. اين‏ها مقدمه شده براي اينكه من به وجود بيايم، حيات و عقل و شعور داشته باشم. اينها را هم از چند جهت به خدا نسبت مي‏دهيم، يكي به عنوان سر سلسله، كه اينها زنجيره‏اي است كه حلقه‏ي اولي دست خداست. اما كساني كه معرفتشان بيشتر است مي‏گويند علاوه بر حلقه‏ي اوليه، در پيدايش هر پديده‏اي مجموعه عواملي در كار است كه در همه‏ي آنها خدا دخيل است. يك نوع شراكتي براي خدا در پديده‏ها قائل مي‏شوند. مثل اينكه مي‏گوييم: ان شاء الله من غذا مي‏خورم و سير مي‏شوم. اين ان شاء اللهي كه مي‏گويم يعني مشكل و مرضي پيش نيايد و الّا سيري را مال غذا مي‏دانم. يا مثلاً بهبود مرض را از دارو مي‏دانم. اگر مي‏گوييم ان شاءالله، بگو انشاءالله يعني طبيب اشتباه نكند. از اين بالاتر، باز بينش ديگري است كه تأثير اصلي را براي خدا قائل است. بقيه به عنوان ابزارهاي كار است، مثل خطاطي كه تأثير اصلي از براي خطاط است، و قلم و كاغذ و مركب ابزار است، براي قلم و كاغذ هم تأثير قائليم، اما تأثير ابزاري. و بالاخره مي‏رسد به پايه‏ي معرفت اولياء خدا كه تأثير حقيقي را براي خدا قائلند. اما چگونه؟ هر وقت رسيديم انشاءالله مي‏فهميم! اين را با بيان نمي‏شود گفت. عده‏اي به حدي از توحيد افعالي مي‏رسند كه تأثير حقيقي را از او مي‏بينند. اگر اسبابي هم لازم است اسبابي است كه او قرار مي‏دهد. تأثير اسباب لازمه‏ي آن فعل و مرتبه‏اي از فعل است، اما كار كارِ اوست. خب، كساني كه اين معرفت‏هاي مختلف را دارند، شكرشان هم تفاوت مي‏كند. كسي كه براي خدا در پديده‏ها يك درصد سهم قائل است مي‏گويد من بايد بروم كار كنم، زحمت بكشم، عرق بريزم، كار ياد بگيرم، قرارداد ببندم، پول بگيرم، خدا هم كمك كند. خيلي وقتي‏ها نعوذ باللّه خدا، يك جنبه‏ي تشريفاتي دارد! باز هم خوب است، بهتر از آنهاست كه خدا را هيچ‏كاره مي‏دانند، «قالَ إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلي عِلْمٍ عِنْدِي8»؛ قارون گفت: پولها را با هوش و زحمت خودم به دست آورده‏ام.

تفاوت انسان‏ها در معرفت و شكر

به هر حال انسانها از لحاظ معرفت خيلي متفاوتند. «لَوْ عَلِمَ أَبُوذَرٍّ مَا فِي قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ9»، در يك روايت دارد «لَكَفَّرَهُ»، بعدش در ذيل بعضي روايات دارد «لَقَدْ آخَي رَسُولُ اللَّهِ(ص) بَيْنَهُمَا»؛ در ميان اصحاب پيغمبر هيچ كس ايمانش نزديكتر از سلمان و ابوذر به هم نبود، به طوري كه پيغمبر اكرم(ص) آنها را برادر قرار داد. در عين حال چيزهايي را سلمان مي‏دانست و درك مي‏كرد كه اگر به ابوذر مي‏گفت لقتله يا لكفّره. مراتب معرفت اينقدر متفاوت است. به دليل همين اختلافي كه در مراتب معرفت هست، مراتب شكر و ارزش شكر هم تفاوت مي‏كند. اين هم اختلافي است در اينكه ما چه اندازه اين نعمت‏ها را از خدا بدانيم، يعني تأثير حقيقي‏اش را چه اندازه از خدا بدانيم. و بالاخره مي‏رسد به اينجا كه ما مي‏دانيم كه خدا اين خورشيد را آفريده و باران را نازل مي‏كند، (صد در صد درك هم كرديم) اما چه اندازه قصد داشته تا به من سود برساند؟ باران را نازل كرده و منطقه‏اي را سيراب كرده است، آيا واقعاً مي‏خواسته به من هم برسد؟ چون زماني انسان انگيزه‏ي شكر قوي دارد كه بداند به خاطر شخص او اين كار را كرده‏اند. بله گاهي مثلاً ممكن است انسان به عنوان نماينده ملتي از خدمتي كه به يك ملتي شده تشكر كند كه اما اينجا تشكرش به نمايندگي از جمع است. اين فرق مي‏كند با اينكه خودش انگيزه داشته باشد كه شخصاً تشكر كند. واقعاً اين باراني كه نازل شد، مي‏خواست نفعش به من هم برسد؟ اين بادي كه آمد مي‏خواست نسيمش به من هم بخورد؟ آيا اينطور است يا نه؟ اين هم معرفتِ خاصي است، باز مربوط به توحيد. درك كردن و باور كردنش آسان نيست.

تأثير توحيد در شكر

اگر بخواهيم مقداري نزديك شويم، خوب است از اينجا شروع كنيم كه آيا خدا باراني را كه مي‏فرستد مي‏داند هر قطره‏اش كجا مي‏ريزد؟ يا نمي‏داند؟ آيا بادي كه مي‏فرستد، مي‏داند اين باد كدام برگ‏ها را به حركت در مي‏آورد يا نمي‏داند؟ در قرآن هم صريحاً مي‏فرمايد «وَ ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ10»؛ يا «وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ11»؛ همه‏ي اينها را خدا مي‏داند. وقتي باور كرديم خدا مي‏داند، سؤال مي‏كنيم آيا خدا مي‏داند كه اين براي من نافع است يا نمي‏داند؟ اگر نداند كه باز، علم خدا ناقص است، پس هم مي‏داند چقدر نعمت مي‏فرستد و به كجاها مي‏رسد و هم مي‏داند كه به چه كساني و دقيقاً به چه اشيائي خواهد رسيد. خب وقتي كه اين‏ها را مي‏داند و مي‏داند كه اين‏ها خير من است، آن وقت نمي‏خواهد اين خير را به من برساند؟ مگر او هر چيز خوبي را دوست ندارد؟
ما وقتي چيزي نمي‏خواهيم، به اين دليل است كه يا دركمان ناقص است كه نمي‏دانيم چه چيز براي چه خوب است تا قصد بكنيم، يا چون احتياجي به آن نداريم، به آن اهميت نمي‏دهيم. خداوند هر چيزي را كه خلق مي‏كند و به كمال مي‏رساند براي خود آن موجود است. پس زمينه‏ي شكر به اين صورت فراهم مي‏شود كه ما بدانيم آنچه در اين عالم از گذشته و حال و آينده هست در وجود ما مؤثر است، و به نفع ما تمام مي‏شود، و همه اين‏ها از خداست و خدا براي ما آفريده است. البته منافات ندارد كه براي ديگر موجودات هم آفريده باشد، آن حسنِ تدبير خداست كه با يك تير چند نشان مي‏زند. در حديث قدسي است كه من با هر بنده‏اي آنچنان رفتار مي‏كنم كه گويا غير از او بنده‏اي ندارم و بندگان من با من آنچنان رفتار مي‏كنند كه گويا غير از من همه خداي آنها هستند.!
پس هر قدر معرفت ما بيشتر شود اولاً به وجود نعمت‏ها، دوم به تأثير آنها در خيرِ ما، سوم به اينكه اين‏ها از طرف خداست و چهارم اينكه همه‏ي اينها به خاطر ما خلق و ترتيب داده شده و عنايت بوده كه اينها به ما برسد تا استفاده كنيم، زمينه‏ي شكر براي ما بيشتر فراهم مي‏شود و شكر ما ارزش بيشتري خواهد داشت.


1. اسراء / 19.

2. بقره / 245.

3. مزمل / 20.

4. تين / 6.

5. توبه / 111.

6. صف / 10.

7. ابراهيم / 7.

8. قصص / 78.

9. الكافي، ج 1، ص 401، باب فيما جاء أن حديثهم صعب مستصعب، روايت 2.

10. يونس / 61.

11. انعام / 59.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org