قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
قسمت اول2.8 مگابایت
قسمت دوم2.71 مگابایت

 

بسم الله الرحمن الرحيم‏

راز و نياز

«؛ شکر»

آن چه پيش رو داريد گزيده‏اي از سخنان حضرت آية اللّه علامه مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 14/07/86 مطابق با بيست و چهارم ماه مبارك رمضان 1428 ايراد فرموده‏اند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

شكر و سپاس

در مناجات‏هاي خمسه عشر، بعد از مناجات راغبين مناجات شاكرين است. «شكر»؛ از واژه‏هايي است كه در همه‏ي زبانها به عنوان يك واژه‏ي زيبا و دلپسند، خودش و معادل‏هايش به كار مي‏رود. امروز در ادبيات عرفي همه‏ي جوامع لفظ متشكرم، سپاسگزارم و... يك لفظ كاملاً رايجي است و نشانه‏ي ادب تلقي مي‏شود. ولي وراي اين ادب كه ناشي از نوعي قرارداد اجتماعي است، يك ارزش اخلاقي هم نهفته است كه باز تقريباً همه‏ي جوامع انساني به اين ارزش‏ها باور دارند. ما يك سلسله ارزشهايي داريم كه برخاسته‏ي از دين و اعتقادات ديني است. ولي يك سلسله ارزشهايي است كه بي دين‏ها هم باور دارند و به آن احترام مي‏گذارند و رعايت آن را ارج مي‏گذارند، مثل راست‏گويي، وفاي به عهد، امانت داري.
حالا اين ارزش از كجا پيدا مي‏شود و اعتبارش چيست، بحثي است كه بايد در فلسفه‏ي اخلاق بررسي شود. كساني معتقدند اينها از قراردادهاي بين عقلاست، چيزي كه همه‏ي عقلا قبول دارند. در منطق مي‏خوانيم اينها از آراي محموده است. مثال مي‏زنند به حسن عدل و حسن صدق و به دنبالش مي‏گويند اين آراي محموده در جدل استفاده مي‏شود. و چون اين‏ها اعتباريات است، در برهان استفاده نمي‏شود. بعضي‏ها هم گفته‏اند كه اين‏ها يك قيود خفيه‏اي دارد كه اگر با آن قيودش به كار برود برهاني است، اما وقتي بدون حيثيت تقييديه در نظر گرفته مي‏شود جزء آراي محموده است. ولي در اينكه همه‏ي ملل و جوامع در طول زمانهاي مختلف به اين ارزش دلبستگي داشته‏اند و به يك معنا اين يك امر فطري است، اختلاف زيادي نيست. البته اينجا غير از فطرياتي است كه در منطق مي‏گوييم.
انسان خودش هم مي‏تواند تجربه كند كه اگر كسي خدمتي براي انسان كرد، انسان از خدمت او شاد مي‏شود و خودش را در مقابل او مانند يك بدهكار مي‏بيند و كمترين وظيفه‏اش اين است كه به زبان بگويد متشكرم. اگر اين كار را نكند عموم مردم مي‏گويند بي‏ادب است. مي‏گويند دور از فرهنگ است، ارزش‏هاي اخلاقي سرش نمي‏شود. يا كمي جسورانه‏تر مي‏گويند دور از انسانيت است، اين قدر به ايشان خدمت كرديم يك دست مريزاد هم نگفتند! ولي انسان حس مي‏كند مسأله عميق‏تر از اين‏هاست.

ريشه فطري و فرا انساني شكر

گاهي اتفاقاتي مي‏افتد كه نشان مي‏دهد اين مطلب يك ريشه‏ي فطري دارد. بيش از ده سال پيش در سفري به آمريكاي لاتين، در چند تا از كشورها دعوت داشتم و سخنراني مي‏كردم. يك شب در دانشگاهي كه هم دانشجوهاي پسر بودند و هم دختر و خيلي هم شلوغ بود، بعد از سخنراني، دور ما را گرفته بودند. به زحمت دوستان مي‏توانستند ما را از هجوم مراجعه كنندگان دور كنند. يك خانمي از ته سالن با اصرار مي‏خواست خودش را به ما برساند. اين بيشتر دوستان ما را نگران كرد كه شايد قصد سويي داشته باشد. بالاخره با زحمت خودش را به نزديك ما رساند و هي دستش را بلند مي‏كرد. گفتم خب بگذاريد ببينيم چه مي‏گويد. راه را باز كردند نزديك آمد و گفت: «خيلي متشكرم!»؛ گويا يك بدهي براي خودش قائل بود كه تا نگويد من متشكرم، وجدانش راضي نمي‏شد. مي‏شود گفت اين چيزي است فراتر از ارزشهاي انساني. در حيواناتي هم كه هوش پيشرفته دارند چنين چيزي ديده مي‏شود. مخصوصاً در سگ كه خيلي محسوس است: پوزه به خاك مي‏مالد، دم مي‏جنباند و اظهار تشكر مي‏كند. حالا اين آيا برهاني است يا نه، در جاي خودش بايد بحث كنيم.

وجوب شكر مُنْعم

علماي علم كلام مي‏گويند عقلاً واجب است انسان درباره‏ي معرفت خدا تحقيق كند. دليلش وجوبش چيست؟ دو دليل مي‏آورند: يكي خوف ضرر محتمل، يكي هم وجوب شكر منعم. عقل مي‏گويد شكر منعم واجب است. ما اين نعمت‏هايي كه داريم بايد ببينيم چه كسي اين نعمت‏ها را به ما داده تا شكرش را به جاي بياوريم. اين مسئله قطعي است. از راه وجوب شكر منعم مي‏خواهند وجوب تحقيق درباره‏ي خداشناسي را اثبات كنند. حالا اين استدلال تمام است يا نه؛ باز جاي خودش بحث مي‏شود. منظور اين است كه اينقدر اين مسئله اهميت دارد كه براي لزوم خداشناسي هم از وجوب شكر يا از حسن شكر استفاده مي‏شود.

مسئله شكر در قرآن

به حسب يك تقسيمي در قرآن مي‏گويد «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً 1 »، يعني انبياء كه آمدند، بعد از رسيدن هدايت انبياء به مردم، مردم دو دسته مي‏شوند، شكرگزار و ناسپاس. خيلي مسئله‏ي مهمي است كه نشانه‏ي كسي كه از هدايت انبياء استفاده كرده اين است كه در مقام شكر بربيايد. آيات بسيار ديگري هم وجود دارد كه نشانه اهتمام به مسئله شكر است مانند؛ «وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛ 2»؛ «وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ3»، حتي امور تشريعي را كه بيان مي‏كند، در مورد حج و صيام، باز مي‏فرمايد: «لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛ 4»، حتي مي‏فرمايد: «فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛ 5 »، كه حتي تقوي هم مقدمه‏ي شكر است. اين‏ها نشان از اهميت بسيار زياد اين موضوع و لزوم بحث در مورد آن است.

شرايط تحقق شكر

وقتي كسي در مقام تشكر از كسي بر مي‏آيد كه خيري از آن شخص به او رسيده باشد. اگر هيچ رابطه‏اي بين آنها نباشد، مفهومِ شكر به كار نمي‏رود. فرض كنيد خطاطي است كه خيلي خط عالي دارد. شما مي‏گوييد من تشكر مي‏كنم كه شما چنين خطي داريد؟! اين جا ندارد. وقتي جا دارد تشكر كنم كه او براي شما يك كاري كرده باشد. پس بايد بين دو نفر چنين رابطه‏اي باشد. اين رابطه چه موقع و تحت چه شرايطي تحقق پيدا مي‏كند؟
فرض كنيد كسي هديه‏اي را براي ديگري فرستاده است. اگر طرف باورش نيست كه اين چيز ارزشمندي است، خيال مي‏كند چيز بي ارزشي است يا شايد هم فكر كند مسخره‏اش كرده‏اند؛ او هيچ وقت در مقام شكر برنمي‏آيد. همچنين اگر كسي به طور اتفاقي خدمتي به كسي كرده است بدون اين كه قصد نفع رساندن داشته باشد، اين هم باز جاي تشكر ندارد، او براي خودش زحمتي كشيده است. باز از آن طرف اگر به كسي خيري برسد ولي بگويد اين اتفاقي بوده و كسي اين را براي من نفرستاده؛ در اين جا هم از كسي تشكر نمي‏كند، چون منعمي را نمي‏شناسد كه شكرش كند. پس هم بايد خيري به او برسد و هم بداند كه از يك شخصي بوده و او هم مي‏خواسته به او خيري برساند. آن وقت در مقام شكر برمي‏آيد.

توحيد و شكر

چه زماني در مقابل خدا شكر كردن صدق مي‏كند؟ آن وقتي كه ما بدانيم اولاً نعمتي به ما رسيده، و آن را به عنوان نعمت بپذيريم. ثانياً باور كنيم از طرف خود خداست نه كس ديگر. ثالثاً خدا مي‏خواسته اين خير را به ما برساند و از دستش در نرفته! خدا هر كاري را انجام مي‏دهد با علم و تدبير و اراده و اختيار خودش انجام مي‏دهد. همه چيز روي حساب است. بعضي چيزهاست كه انسان زود باور مي‏كند كه از خدا است و شكرش را به جا مي‏آورد، مخصوصاً در امور غير عادي. فرض كنيد يك مريضي شفا پيدا بكند يا در يك خشكسالي مردم دعا كنند باران بيايد. ولي دين به ما مي‏آموزد كه هر خيري به شما مي‏رسد از خداست، خواه بي واسطه و خواه با وسائطي؛ با يك، دو، يا صد، يا هزار واسطه! «ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ6»، «بِيَدِكَ الْخَيْرُ؛ 7»؛ (تقديم جار و مجرور مفيد حصر است) خير فقط به دست توست. بعضي در علّيت خداوند نسبت به پديده‏هاي طبيعي مثل باران باريدن، رعد و برق، روئيده شدن گياهان و... شك مي‏كنند! مي‏گويند اين‏ها عوامل طبيعي و عادي دارد. اما اّقلّ چيزي كه بايد در نظر داشت اين است كه در اين سلسله‏ي اسباب، رأس سلسله يادمان نرود. درست است كه اينها يك سلسله‏اي است از اسباب، كه در يكديگر اثر مي‏گذارد اما سلسله جنبان اصلي خداست. درست است كه اين گياه در اثر نزول باران سبز مي‏شود، باران در اثر بارور شدن ابرها پديد مي‏آيد، ابرها در اثر بخار آب و جريان باد و جابجا شدن هواي سرد و گرم به وجود مي‏آيد، و... اما چه كسي اين نظام را برقرار كرده است؟ چه كسي اين جريان را كليد مي‏زند؟! وقتي معرفتمان بيشتر شود و خداي متعال مقداري نورانيت به دل ما دهد خواهيم فهميد غير از اينكه سرسلسله‏ي كارها دست اوست و او سر زنجير هستي را تكان مي‏دهد تا حلقه‏ها به حركت در بيايند، كنار هر حلقه‏اي هم حضور دارد! برگي بي اجازه‏ي او حركت نمي‏كند و در پاييز برگي بي اراده‏ي او بر زمين نمي‏افتد. خوش به حال آنهايي كه اين معرفت را پيدا كرده‏اند و دائماً در حال تماشاي افعال الهي در عالم هستند. پس بالاخره آن ادني مرتبه‏اش را همه‏ي ما بايد توجه داشته باشيم كه درست است يك نظام اسباب و مسبباتي است، اما حركت دهنده‏ي اين سلسله كس ديگري است. او را نبايد فراموش كنيم. بنابراين هر خيري به ما مي‏رسد بايد خدا را شكر كنيم.

شناخت و توجه به نعمت‏ها

شما در اطرافتان به چه مي‏توانيد نگاه كنيد كه صدها و هزارها نعمت دست به دست هم نداده باشد تا آن براي شما فراهم بشود؟ اول بايد بدانيم كه هر كدام از اينها نعمت است. يعني همه اين‏ها به درد ما مي‏خورد. انسان غافل اصلاً به اينها توجه ندارد. شايد گاهي گوشه و كنار بعضي اشخاص را ببينيد يا بشنويد كه در بعضي از كشورها، فقط فكرشان شكم و دامن است! اصلاً توجه ندارد زمين چيست؟ آسمان كجاست؟! «أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ8»، «ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ؛ 9». اما انساني كه عقلش كار بكند، مست و خواب نباشد و هشيار باشد، در اطرافش كه نگاه مي‏كند، مي‏بيند عجب چيزهاي خوبي وجود دارد! اين هوا كه اينقدر ارزان در اختيار من و شما قرار مي‏گيرد، عجب چيز مفيدي است! از نزديكترين چيزها تا دورترين كهكشانها نعمت‏هاي الهي است. مثلاً ما راحت دستمان را مي‏آوريم، مي‏بريم، مي‏نويسيم، اما هيچ توجهي نداريم كه اين نعمتي است كه خدا به ما داده است. براي حركت دادن يك انگشتش چند رشته عصب با چه مكانيسمي بايد فعاليت كنند؟ آنچنان بايد در اختيار تو باشند تا بتواني با آن بنويسي. يكي از اين‏ها عيب بكند، دست از كار مي‏افتد. بنابراين، ما اولاً بايد بشناسيم كه چقدر چيزهاي خوب و چقدر نعمت وجود دارد. علومي كه به انسان كمك مي‏كند كه نعمت‏هاي خدا را بشناسد، از اين جهت مي‏تواند براي بشر بسيار مفيد باشد. اگر از اول آدم قصدش اين باشد كه با اين علوم مثل فيزيك، شيمي، زيست‏شناسي، فيزيولوژي و... نعمت‏هاي خدا را بشناسد تا در صدد شكرش بربيايد، از اولي كه مي‏رود ياد بگيرد عبادت است.

استفاده از نعمت‏ها، مقدمه شكر

انسان بايد ياد بگيرد كه چگونه از اين نعمت‏ها استفاده كند. آن هم علمي مي‏خواهد. اگر از اول قصدش اين باشد كه من اين علم را ياد مي‏گيرم تا از نعمت‏هاي خدا، خودم و ديگران استفاده كنيم تا شكرش را به جا بياوريم، اين هم از اول عبادت است. هر قدمي كه بر مي‏دارد برايش ثواب نوشته مي‏شود. حالا همه چيز وجود دارد و مي‏شود از آن استفاده كرد، اما من كه مالكش نيستم، بايد بروم زحمت بكشم، پول در بياورم تا با آن درآمد بتوانم از نعمت‏هاي خدا استفاده كنم؛ تا شكرش را به جا بياورم. چون تا آدم يك چيزي را نچشيده و خيري را درك نكرده، انگيزه‏ي شكر ندارد. اگر در تابستان بعد از يك خستگي شديد و گرماي زياد يك شربت به ليموي خنك بياورند تناول بفرماييد، يا حتي يك ليوان آب خنك و دلنشين، آدم زنده مي‏شود. عجب چيز خوبي! نهر آبش دارد از كنار خانه‏تان عبور مي‏كند، هيچ وقت نمي‏گوييد عجب چيز خوبي است اما وقتي انسان استفاده مي‏كند مي‏فهمد چه چيز خوبي است. خدا مي‏فرمايد: «رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»؛ ما چيزهاي خوب روزي‏تان كرديم تا شكرش را به جا بياوريد. تا استفاده نكنيد و روزي‏تان نشود، انگيزه‏ي شكر نداريد. اگر گفته‏اند:«الْعِبَادَةُ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ تِسْعَةُ أَجْزَاءٍ فِي طَلَبِ الْحَلَالِ10»، بي‏حساب نگفته‏اند. امروز آن كساني كه در آزمايشگاه‏ها براي تحقيق درباره‏ي انرژي اتمي كار مي‏كنند، اگر قصدشان اين باشد كه از اين نعمت خدا استفاده كنند تا قدر نعمت خدا را بدانند و شكرش را به جا بياورند؛ يا براي اينكه مسلمان‏ها را از گدايي و دريوزگي پيش كفّار نجات بدهند و عزت اسلامي را حفظ كنند، خيلي ارزش دارد. اگر به اين قصد باشد از همان روز اولي كه قدم بر مي‏دارند و دنبال آن كار مي‏روند، عبادت است.

تفقّه براي تشكّر

هم چنين انسان بايد ياد بگيرد چگونه و از چه راهي مي‏توان به نعمت‏هاي خدا رسيد. آيا هر راهي حلال است؟ آيا مي‏توان با رشوه خواري، اختلاس، سوء استفاده از بيت المال و... به نعمت‏ها رسيد؟ پس بايد من ياد بگيرم چه راهي حلال است و چه راهي حرام. از كجا ياد بگيرم؟ همانند علمي كه به من مي‏گفت اين نعمت از چه راه به دست مي‏آيد، بايد علم حلال و حرام را هم براي اين ياد بگيرم كه بدانم چه چيز مرضي خداست تا عمل كنم و چه مرضي خدا نيست تا ترك كنم. هم خودم عمل كنم و هم به ديگران بياموزم. هر قدمي هم كه براي ياد گرفتنش برمي‏دارم مي‏شود عبادت. مرحوم شهيد ثاني از خانه كه بيرون مي‏آمد تا برود براي حضور در جلسه‏ي درس، كفش‏هايش را بيرون مي‏آورد، پابرهنه راه مي‏افتاد. به او مي‏گفتند: اين چه عملي است، شما چرا اينطوري مي‏كنيد؟ مي‏گفت مي‏خواهم با كفش روي بال ملائكه پا نگذارم! پيغمبر اكرم(ص) فرمود: «إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضًا بِهِ11»؛ فرشتگان براي اظهار خشنودي از دانش‏پژوه و از طالب علم، بال خودشان را زير پايش پهن مي‏كنند. از همانجا كه از خانه بيرون مي‏آمد، هر قدمي كه بر مي‏داشت عبادت بود. از كجا بفهمم چه نعمت است، چه نيست؟ بايد فقه بخوانم، حلال و حرام بدانم. بايد قرآن و حديث ياد بگيرم. بايد فقيه داشته باشيم. همه‏ي آنها اگر به قصد اطاعت خداست مي‏شود عبادت. البته ممكن است كساني اين‏ها را روي مقاصد شيطاني انجام بدهند كه باعث ندامت و حسرتشان خواهدشد ولي اگر براي خدا به قصد استفاده از نعمت‏هاي خدا و براي شكر نعمت‏هاي خدا و كسب رضاي او باشد، از همان قدم اول عبادت است.


1. انسان / 3.

2. نحل / 78.

3. انفال / 26.

4. ر.ك: بقره / 185 و حج / 36.

5. آل‏عمران / 123.

6. نساء / 79.

7. آل‏عمران / 26.

8. نحل / 108.

9. حجر / 3.

10. مستدرك‏الوسائل، ج 13، ص 12، باب استحباب طلب الرزق، روايت 5.

11. الكافي، ج 1، ص 34، باب ثواب العالم و المتعلم، روايت 1.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org