قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
قسمت اول2.58 مگابایت
قسمت دوم2.84 مگابایت

 

بسم الله الرحمن الرحيم‏

راز و نياز

«شيطان‌شناسي»

آن چه پيش رو داريد گزيده‏اي از سخنان حضرت آية اللّه علامه مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 1/7/86 هم زمان با يازدهم ماه مبارك رمضان 1428 ايراد فرموده‏اند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

شيطان، مبدأ شرارت

در مناجات شاكين، سه محور تشخيص داده مي‏شود. اول: شكايت از نفس؛ دوم: شكايت از شيطان و سوم: شكايت از قلب، در بعضي از حالات و صفاتش. شيطان يك معناي عامي دارد كه به صورت صفت ذكر مي‏شود، يعني موجودي كه مبدأ شرارت است. گاهي شيطان بر «ابليس»؛ اطلاق مي‏شود، شيطان با الف و لام عهد كه گفته مي‏شود يعني آن شيطان معيني كه معهود است، وگرنه لفظ شيطان اسم خاص نيست بلكه ابليس اسم خاص است. شواهدي هست كه عنوان شيطان بر غير ابليس هم اطلاق مي‏شود. ما اين موجود را نمي‏شناسيم و نمي‏بينيم، قرآن هم مي‏فرمايد «إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ1». ما نه از دركِ شيطان تجربه‏ي حسّي داريم و نه هيچ برهانِ عقلي وجود شيطان را اثبات مي‏كند. فقط راه شناختنش وحي است. اگر انبياء نفرموده بودند كه چيزي به نام ابليس وجود دارد و شيطاني هست كه در انسان وسوسه‏هايي ايجاد مي‏كند، هيچ راهي براي اثباتش نداشتيم؛ مگر اينكه كسي از اولياء خدا باشد ببيند يا خودش از شياطين باشد!

من بهترم!

خداي متعال براي اينكه هم ميزانِ ايمان و تسليم ابليس را آزمايش كند و هم وسيله‏اي براي آزمايش بني آدم قرار دهد، او را سالها قبل خلق كرد تا اينكه نوبت به خلقت حضرت آدم(ع) رسيد. بعد به ملائكه دستور داد كه سجده كنند. شيطان هم در صف ملائكه بود. همه‏ي فرشتگاني كه مورد اين خطاب بودند، اطاعت كردند و در مقابل حضرت آدم سجده كردند، مگر ابليس. خداي متعال فرمود: چرا تو سجده نكردي؟ گفت: خدايا من از انسان بهترم؛ «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ2»؛ وجود من كامل‏تر است، افضل است، صحيح نيست كه موجود كاملتر در مقابل موجود ناقص به خاك بيفتد. با اين عصياني كه شيطان كرد، معلوم شد ايمانِ ابليس، مطلق نيست. ايماني پذيرفته است و موجب كمال مي‏شود كه شرط و قيدي نداشته باشد. شش هزار سال ملائكه خيال مي‏كردند ابليس هم مثل خودشان ايمانِ مطلق دارد. اين جريان بايد اتفاق مي‏افتاد تا معلوم شود ايمان او مطلق نيست. اين هشدار بزرگي براي ما هم هست كه خودمان را بيازماييم، ببينيم ايمان ما مطلق است يا مشروط است؟ آيا طوري هستيم كه هر چه خدا امر كند اطاعت كنيم؟ اين بستگي به مراتب امتحان دارد.

امتحان الهي

آنهايي كه ظرفيتشان بيشتر باشد امتحانشان سخت‏تر است. برخي تكاليف بسيار سخت است و شايد در ميان ميليون‏ها انسان يك نفر هم ظرفيتش را نداشته باشد، ولي خدا ظرفيت‏هايي در افرادي سراغ دارد و آن تكاليف را متوجه آنها مي‏كند، تا امتحانشان كند و به درجات عالي برسند. به حضرت ابراهيم(ع) دستور مي‏دهد كه جوانِ شادابِ زيباي مؤدب با معرفتت را به دست خودت سر بِبُر؛ «وَ إِذِ ابْتَلي إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ3»، اين امتحان براي همه نيست، ما اگر خاري هم توي پاي بچه‏مان برود نمي‏توانيم تحمل كنيم. ابليس، امتحان شد فقط به اينكه در مقابل انسان به خاك بيفتد. شيطان گفت تو من را از اين تكليف معاف كن، من عبادتي مي‏كنم كه هيچ كس نكرده باشد. به حسب روايت، خداي متعال فرمود؛ «إني أحب أن أطاع من حيث أريد4»؛ اگر مي‏خواهي اطاعت كني، همانطوري كه من مي‏گويم انجام بده و الّا تو دلت را اطاعت كرده‏اي و هر طور دلت خواسته عمل كرده‏اي. شيطان در اين امتحان مردود شد، آگاهانه هم مردود شد! از يك طرف كبر و خودبزرگ‏بيني كه در دلش بود و از يك طرف حسدي كه نسبت به حضرت آدم داشت، باعث شد سرسختي نشان بدهد. اين موجب شد تا انسان‏ها به وسليه‏ي اين ابليس آزمايش شوند. بعد از اينكه ابليس مردود شد گفت: «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الُْمخْلَصِينَ5»؛ قسم خورد به عزت الهي كه همه‏ي آدميزادها را گمراه كند. فقط يك استثناء كرد و آن بندگان مخلَص را، يعني آنهايي را كه خدا براي خودش خالص كرده است.

تسلّط شيطان

اولاً شيطان هيچ كس را نمي‏تواند مجبور كند. اگر كسي روز قيامت بگويد: خدايا! من تحتِ وسوسه‏ي شيطان مجبور شدم اين كار را بكنم، خدا بر او حجت دارد. شيطان بر هيچ كس تسلطي ندارد. روز قيامت جهنمي‏ها با هم به تخاصم مي‏پردازند، او مي‏گويد تقصير تو بود، ديگري مي‏گويد تقصير تو بود «كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَه6»؛ هر گروهي آن ديگري را لعنت مي‏كند، تا بالاخره مي‏آيند سراغ ابليس و مي‏گويند: تو بودي كه همه‏ي ما را گمراه كردي، جواب مي‏دهد «ما كانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ»؛ من تسلطي بر شما نداشتم، «إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي7»؛ مگر اين كه من دعوتتان كردم و شما قبول كرديد. البته گاهي كار به جايي مي‏رسد كساني خودشان را در اختيار شيطان قرار مي‏دهند و مركب شيطان مي‏شوند. خودشان مي‏روند در اختيار شيطان، خب او هم تسلط پيدا مي‏كند، ولي خدا براي شيطان بر كسي تسلطي قرار نداده است «إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَي الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ8»؛ اگر كساني ولايت شيطان را بپذيرند و بگويند تو آقا و ما نوكرتيم و هر چه تو مي‏گويي ما عمل مي‏كنيم، شيطان هم اين هديه را از ايشان مي‏پذيرد و سوارشان مي‏شود. اين طور افراد نه‏تنها خودشان گمراه مي‏شوند بلكه ابزاري مي‏شوند براي گمراه كردن ديگران. شياطين انس از اينجا پيدا مي‏شوند.

حكمت خلقت شيطان

چرا خدا شيطان را آفريد و چرا اينطوري شد؟ اين چراها در سطح ساده‏اي براي افرادي كه با تدبير الهي و با فلسفه‏ي آفرينش آشنا نيستند زياد مطرح مي‏شود. خدا اين عالم را طوري آفريده كه كارها با اسباب انجام بگيرد. اين هم حكمت‏ها دارد، نه اينكه خدا نمي‏توانست كارها بدون اسباب انجام شود. اصلاً وجود اين اسباب، فلسفه‏ي وجود اين عالم است. اگر اين اسباب نباشد، اين عالم جا ندارد. براي مثال همه‏ي ما احتياج به غذا داريم، قرآن هم تصريح مي‏كند روزي شما و فرزندانتان همه با خداست. سؤال مي‏شود كه خوب بود ظهر كه مي‏شد خدا روزي ما را مي‏گذاشت سر جانمازمان، چرا آدم بايد اين قدر زحمت بكشد و كار كند؟! اين اسباب براي چيست؟ راحت خدا يك نان درست مي‏كرد، مي‏گفت: نان! موجود شو؛ «كُنْ فَيَكُونُ»؛ براي خدا كه هيچ زحمتي ندارد! اما اين حكمت دارد. از اوّلي كه دنبال غذا مي‏رويد تا آخر، چقدر براي شما زمينه‏ي آزمايش فراهم مي‏شود. چقدر تكليف براي شما و ديگران پيش مي‏آيد كه در هر قدمي يا بهشت است يا جهنّم، يا ثواب است يا عقاب. آيا كشاورز در زمين خودش كشت مي‏كند يا در زمين غصبي؟ آيا زكاتش را مي‏دهد يا نمي‏دهد؟ آيا مزد كارگر را درست مي‏دهد يا نه؟ نانوا نان را درست مي‏پزد يا نه؟ معامله‏ها درست است يا نه؟ ربا و كم فروشي هست يا نيست؟ سر يك شكم سير شدن، بايد هزارها زمينه براي تكليف پيش بيايد. زمينه‏اي كه انسان رشد كند. رشد ما در اطاعت امر خداست، امري بايد باشد تا اطاعت كنيم. امر به چه؟ هر چه بيشتر زمينه‏ي امر و نهي فراهم شود، زمينه‏ي تكامل انسان هم بيشتر فراهم مي‏شود و اين عالم آفريده شده تا ما تكامل پيدا كنيم. درست است كه هواهاي نفساني خودش عاملي براي امتحان است، كه آيا ما به تمايلات خودمان عمل مي‏كنيم يا زمينه را براي شكوفايي استعدادها و خواست‏هاي معنوي و ملكوتي فراهم مي‏كنيم؟ امّا در خيلي از اين موارد، هر دو طرف، عاملي ضعيف است. احتياج به يك تحريك داريم، يعني زمينه‏ي امتحان بيشتر، عميق‏تر، لطيف‏تر و قوي‏تري بايد فراهم شود. در اين ميان نقش شيطان تقويت هواهاي نفساني است.

وسوسه؛ همان آش و همان كاسه

نكته ديگر اين كه چرا تصور مي‏كنيم غذاي حرام لذتش بيشتر است؟ چرا تصور مي‏كنيم غذاي دزدي مزه‏اش بيشتر است؟ چرا فكر مي‏كنيم نظر به نامحرم لذتش بيشتر است؟ بعد هم مي‏بينيم، نه، خيلي زشت‏تر هم بود و هيچ لذت فوق‏العاده‏اي هم نداشت، اما باز فردايش همان آش است و همان كاسه! باز خيال مي‏كند نه خير، اين چيز ديگري است! انسان در كار خودش تعجب مي‏كند كه چطور مي‏شود هر روز فريب مي‏خورم؟ اين كار شيطان است. موجودي است كه به شما القاء مي‏كند اين لذتش بيشتر است، «يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ9»؛ وسوسه مي‏كند،«لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ10»؛ خودش گفته من چيزهايي را كه ضرر دارد، گناه است و موجب عذاب مي‏شود، در نظر مردم زينت مي‏دهم. كاري مي‏كنم خيال كند اين چيز ديگري است!

شك، توهم، ترس

مجموع كارهايي كه شيطان مي‏كند چند سنخ است. يكي اين كه در شناخت‏هاي ما با وسوسه‏ها و القائاتش تصرف و يقين ما را تدريجاً به شك بدل مي‏كند. گاهي در واضح‏ترين چيزهايي كه هيچ عاقلي انكار نمي‏كند، آدم مبتلا به شك مي‏شود.
در يك دسته چيزهايي كه آدم مي‏داند ارزش و لذتش چه اندازه هست، توهماتي مي‏كند و گمان مي‏كند كه لذتش فوق‏العاده است. بعدش هم مي‏بيند كه نشد، باز هم مرتبه‏ي دوم و سوم تكرار مي‏كند.
نوع ديگر كار شيطان اين است كه در مواردي كه انسان بايد كار و تكليفي انجام بدهد، مي‏ترسد ضرر كند. مصداق واضحش خمس دادن است. سر سال كه مي‏شود جانش در مي‏آيد خمسش را بدهد! با اين كه خرج‏هاي ديگر مي‏كند؛ سفر مي‏كند سوغاتي مي‏خرد، خرج‏هاي الكي مي‏كند. «الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ11»؛ وعده‏ي فقر به آدم مي‏دهد، يا تعبير بهترش «يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ12»، مي‏ترساند. مي‏گويد: اگر تكليفت را انجام بدهي فقير مي‏شوي. اگر روزه بگيري مريض مي‏شوي. در صورتي كه برعكس است، آن دوايش است، همان زكات و خمس باعث رشد مالش مي‏شود. «الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً». شياطين انس هم عيناً همين كار را مي‏كنند، دست پرورده‏ي همين هستند! مي‏نشينند تعريف مي‏كنند، ديشب رفتيم فلان جا چقدر حال كرديم، راست و دروغ به هم مي‏بافد تا اين جوان را تحريك كند فردا شب با او باشد. كار شيطان هم همين است، مي‏گويد: بيا ببين چقدر لذت دارد. گول اين آخوندها را نخور، دم غنيمت است.

الهي أشكو...

از لطف‏هاي قرآن اين است كه به صورت‏هاي مختلف به ما هشدار مي‏دهد چنين دشمني داريد؛ «إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّ13»، اين واقعاً دشمن شماست، شما هم با او دشمني كنيد. وقتي انسان ديد كسي به اين فكر است كه او را به گناه بكشاند، اين هم شيطان است، نبايد او را دوست خودش حساب كند. «إلهي أشْكُو إلَيْكَ عَدوّاً يُضِلُّني»، آن دشمن، دشمني نيست كه فقط بخواهد مال من يا خوشي زندگي من كم بشود، نه، او مي‏خواهد من را گمراه كند. از اين دشمن به تو پناه مي‏برم و شكايت مي‏كنم. بعد مصداقش را ذكر مي‏فرمايد. «وَشَيْطاناً يُغْويني»، چون خودش گفته بود:؛ «لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ»، قسم خورده به اغواي من. حالا كار اين دشمن چيست؟
«قَدْ مَلأَ بِالوَسْواسِ صَدْرِي»؛ سينه‏ي من را پر از وسواس مي‏كند. «وَأحاطَتْ هَواجِسُهُ بِقَلْبي»؛ اين خطوراتي را كه القاء مي‏كند قلب من را احاطه مي‏كند. يعني آنچنان خاطراتي در ذهن آدم ايجاد مي‏كند و فشار مي‏آورد كه قوّه‏ي ادراكي انسان را احاطه مي‏كند. تا مي‏آيم فكر صحيحي بكنم، فوراً خاطرات شيطاني مي‏آيد، و قلب را احاطه مي‏كند.
«يُعاضِدُ لِيَ الهَوي»؛ اين نقش شيطان را درست نشان مي‏دهد، آني كه من را به گناه مي‏كشد، هواي نفس است، اما اين هواي نفس و خواهش‏ها را شيطان تقويت مي‏كند.
«وَيُزَيِّنُ لِي حُبَّ الدُّنْيا»، انسان بطور طبيعي علاقه‏هايي به دنيا دارد، ما فرزندِ اين دنيا هستيم، رشدمان در طبيعت است، چيزهاي اين دنيا را دوست داريم، اما اينطور نيست كه به آنها عشق بورزيم. هر وقت نيازي احساس مي‏كنيم غذا مي‏خوريم اما شيطان اين چيزها را تزيين مي‏كند. اين باعث مي‏شود كه تدريجاً آدم نسبت به دنيا عشق بورزد و فريفته‏ي دنيا شود. اولياء خدا هم از غذاي خوب خوردن و استفاده از زينت‏هاي دنيا لذت مي‏برند، «مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ14»؛ از معاشرت با همسر خوبشان لذت مي‏برند، ممنوع نيست، اما دلباختگي و فريفته شدن و شيفتگي است كه آدم را به تجاوز و طغيان مي‏كشاند و بعد هم خداي نكرده به بي‏ايماني.
«وَيَحُولُ بَيْني وَبَيْنَ الطَّاعَةِ وَالزُّلْفي»، آن وقت كار به اينجا مي‏رسد كه من ديگر آن رغبتي كه به اطاعت خدا و به تقرب دارم، ميلي كه به كمالات انساني و ارزش‏هاي معنوي دارم، فراموشم مي‏شود. من مي‏مانم و همين خواسته‏هاي حيواني و همين لذت‏هاي دنيا كه روز به روز مرا از خدا و از كمالات انساني دور مي‏كند. خداوند همه ما را در پناه خودش قرار دهد ان شاء الله.


1. اعراف / 27.

2. اعراف / 12.

3. بقره / 124.

4. بحارالأنوار، ج 2، ص 262، باب البدعة و السنة، روايت 5.

5. ص / 83-82.

6. اعراف / 38.

7. ابراهيم / 22.

8. نحل / 100.

9. ناس / 5.

10. حجر / 39.

11. بقره / 268.

12. آل‏عمران / 175.

13. فاطر / 6.

14. اعراف / 32.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org