قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

جلسه سى و هفتم

كالبد شكافى بحث خشونت

1. مرورى بر مطالب پيشين

گفتيم كه حكومت اسلامى وظيفه دارد احكام و قوانين اسلامى را در جامعه پياده كند و نظم و امنيّت را بر قرار سازد و كشور را از تهاجمات خارجى و آشوبهاى داخلى حفظ كند. بالطبع در اين مسير بايد از قوه قهريه و زور و خشونت استفاده كرد، و گر نه نمى‌شود با لبخند و مدارا و محبت جلوى كسانى را گرفت كه از روى دشمنى و عناد با كشور اسلامى مى‌جنگند و يا كسانى را كه با انگيزه‌هاى شيطانى، در داخل آشوب به پا مى‌كنند، با اظهار دوستى و ملاطفت سر جاى خود نشاند. عرض كرديم همان طور كه اسلام احكام مبتنى بر رأفت، رحمت و مهربانى دارد و دعوت به برادرى، محبت و دوستى مى‌كند؛ همچنين در شرايط خاص و ويژه احكامى توأم با درشتى، تندى و خشونت دارد و دعوت به مبارزه و مجازات مجرمان و آشوبگران نيز مى‌كند. البته چون اين بحث فرعى بود و از محورهاى اصلى مباحث ما به شمار نمى‌رفت، در حد اختصار بدان پرداختيم و در ارتباط با آن، حقّ مطلب را ادا نساختيم. اما عكس‌العمل‌هايى كه روزنامه‌ها و مطبوعات به آن بحث نشان دادند، حاكى از آن است كه درباره جايگاه خشونت و محبّت در اسلام لازم است بحث جامع و فراگيرى ارائه گردد و بدين دليل، در حدّ حوصله اين جلسه در همين زمينه مطالبى را عرض خواهم كرد.

 

2. تبليغات و فعاليت‌هاى تخريبى دشمنان بر عليه اسلام

از ديرباز دشمنان، اسلام را دين خشونت و دينى كه با زور شمشير گسترش يافته است معرفى كرده‌اند. چون در اسلام آيين جهاد و مبارزه با دشمنان محترم شمرده شده و در قرآن آيات

فراوانى درباره جهاد وجود دارد و اساساً جهاد به عنوان يكى از واجبات و فروع دين شمرده شده است. با سوء استفاده از اين مطلب، چنين القاء كرده‌اند كه اسلام دين خشونت است و در هنگام گسترش اسلام، مردم بزور و فشار به اسلام گرويدند. در مقابل، عده‌اى تلاش مى‌كنند كه با اتخاذ موضعى انفعالى از اسلام دفاع كنند و مى‌گويند در اسلام خشونت وجود ندارد و اسلام همواره به رحمت و مودّت دعوت كرده است و احكام جهاد و تعبيرات خشن و تندى كه در اسلام درباره جهاد آمده است، مربوط به زمان خاص و شرايط خاصّى بوده است، و امروزه آن مباحث كاربرد ندارد و نبايد مطرح شود و در اين زمان تنها بايد از نرمش، انعطاف، تساهل و تسامح سخن گفت!

   ملّت ما آگاه‌اند و مى‌دانند دشمن با چه اغراضى عليه اسلام تبليغ مى‌كند و تحت تأثير تبليغات دشمن قرار نمى‌گيرند. ولى بايد توجّه داشت كه مسأله فراتر از اين است و به اينجا ختم نمى‌شود و چنانكه همواره دشمنان با استفاده از شيوه‌ها و شگردهاى متنوع و پيچيده عليه اسلام تبليغ مى‌كردند، امروز نيز با استفاده از شيوه‌هاى تبليغاتى كه طى قرنها آموختند و كارايى آنها را تجربه كرده‌اند و با استفاده از شيوه‌هاى گوناگون ادبى و هنرى، در تبليغات مستمرّ خود، شبهاتى را به معارف اسلامى وارد مى‌كنند كه مى‌تواند آثار عميق و خطرناكى در فرهنگ مردم ما بر جاى بگذارد و عدّه‌اى را نسبت به مبانى دينى خود سست گرداند. اين چيزى است كه نظريات روان‌شناختى و تجارب عينى آن را تأييد مى‌كند. ما به عيان مى‌توانيم به محيط اسلامى خودمان و ساير كشورها بنگريم كه چگونه وقتى تبليغات مستمرّ دشمن با جاذبه‌هاى علمى و ادبى همراه مى‌گردد، نسلى را تحت تأثير قرار مى‌دهد؛ تا آنجا كه ممكن است نسل جديد كه هدف سم‌پاشى‌ها و تبليغات ضدّ فرهنگى دشمن قرار گرفته، هويّت ملّى و دينى و اصالت خويش را فراموش كند و تحت تأثير تبليغات فاسد دشمن شخصيت مسخ‌شده‌اى را براى خود شكل بخشد.

   ما اگر در فرهنگ كنونى رايج بين مرد م خودمان و بخصوص فرهنگ رايج بين روشنفكران بنگريم، آثار تبليغاتى دشمنان، در طىّ چند قرن گذشته، و نيز مفاهيمى را كه در فرهنگ ما داخل كرده‌اند خواهيم ديد. يكى از مفاهيم و ارزشهاى غربى كه وارد فرهنگ ما شده مفهوم

آزادى و دموكراسى است كه آن را به صورت ارزش مطلق در ادبيات ما وارد ساخته‌اند و چنان روى اين مفاهيم تبليغ كرده‌اند كه آنها را به صورت بتى در آورده‌اند بطورى كه كسى جرأت نمى‌كند عليه دموكراسى سخن بگويد و نقايص و كاستى‌هاى آن را بر شمارد. با اين كه دانشمندان غربى خود كتابهاى فراوانى در رد و نقد دموكراسى نوشته‌اند و امروزه نيز برخى از فلاسفه سياست و جامعه‌شناسان، به مناسبت‌هاى گوناگون، عليه دموكراسى سخن مى‌گويند و در رد و نقد آن كتاب مى‌نويسند، و برخى آن كتابها به زبانهاى گوناگون عالم و از جمله به فارسى ترجمه شده‌اند و در اختيار مردم قرار گرفته‌اند؛ اما دشمنان در طىّ چند قرن تبليغات خود و بخصوص در قرن بيستم، چنان اين مفاهيم را مقدّس جلوه داده‌اند كه در جهان سوّم كسى جرأت نمى‌كند در نقد آنها سخن گويد و اگر ما عليه آزادى و دموكراسى غربى سخن بگوييم، متّهم به ارتجاع و كهنه‌پرستى و استبداد مى‌شويم.

 

3. غرب و ادعاى دروغين دفاع از حقوق بشر

بى‌ترديد غربى‌ها در تبليغات خود انگيزه‌هاى خاصّى دارند و براى رسيدن به منافع خود و تحت سلطه در آوردن كشورهاى انقلابى و مبارز، مرتّب دم از دموكراسى و آزادى و حقوق بشر مى‌زنند و هر كس با آنها مخالف باشد، متّهم به ضديّت با دموكراسى و عدم رعايت حقوق بشر مى‌گردد. با اين كه ما شاهديم كه هيچ عكس‌العملى در برابر استبدادى‌ترين و ضدّ مردمى‌ترين حكومت‌ها نشان نمى‌دهند؛ چون آن حكومت‌ها را تأمين‌كننده منافع و دست‌نشانده خود مى‌دانند.

   بطلان و دروغ‌بودن ادعاهاى آنها آن گاه آشكار مى‌گردد كه وقتى در كشورى، بر اساس اصول دموكراسى، انتخاباتى انجام مى‌گيرد و نتيجه آن به نفع مسلمانان و اسلام‌گرايان رقم مى‌خورد و حزبى كه گرايش به اسلام دارد اكثريّت آراء را كسب مى‌كند، در كمال ناباورى انتخابات باطل مى‌گردد؛ و پس از كودتاى خشن نظامى، گروهى از نظاميان حكومت را به دست مى‌گيرند و هر روز دهها نفر از مردم بى‌گناه را مى‌كشند و مسلمانان آزادى خواه را در بند مى‌كشند. اما نه تنها اين مدّعيان دروغين حقوق بشر آن حكومت را متّهم به زير پا نهادن

حقوق بشر و عدم رعايت آزادى و حقوق اساسى انسانها نمى‌كنند، بلكه بسرعت آن حكومت را به رسميت مى‌شناسند و اقدامات آن را تأييد مى‌كنند و به حمايت گسترده از آن دست مى‌زنند.

   يا وقتى صيهونيست‌هاى اشغالگر سرزمين فلسطين را اشغال مى‌كنند و مردم را از خانه و كاشانه خود بيرون مى‌كنند و هزاران نفر از آنان را به قتل مى‌رسانند و ميليونها نفر را آواره ساير كشورها مى‌كنند، هيچ كدام نمى‌گويد كه رفتار آنها مخالف حقوق بشر است. بلكه دولت‌هاى قدرتمند و ابرقدرت‌ها آن دولت غاصب و اشغالگر را به رسميّت مى‌شناسند و با اين كه آن رژيم، در طول حاكميّت غاصبانه خود، صاحبان اصلى آن سرزمين را تحت شكنجه و آزار و قتل و غارت قرار داده و مى‌دهد و خانه و كاشانه آنان را ويران مى‌كند، آنان كه دم از حقوق بشر مى‌زنند هيچ اعتراضى نمى‌كنند. تنها هر از چند گاهى سازمان ملل، در راستاى سياست‌هاى خود و تبليغ از آنها، بيانيه يا قطعنامه‌اى بى‌روح و غير مؤثّر صادر مى‌كند و عملا به آن رژيم اشغالگر چراغ سبز نشان مى‌دهند كه اگر به قطعنامه‌ها عمل نكنى، هيچ مشكلى پيش نمى‌آيد و برخوردى صورت نمى‌پذيرد. چه اين كه ما مى‌نگريم ده‌ها قطعنامه و بيانيه عليه رژيم اشغالگر قدس تصويب شده است و آن رژيم به هيچ يك از آنها عمل نكرده است و با همه آنها مخالفت كرده، در مقابل نه تنها توبيخ و مجازات نشده، بلكه به عنوان جايزه، ميلياردها دلار كمك بلا عوض، سلاحهاى پيشرفته و فوق مدرن، زير دريايى‌هاى اتمى و تكنولوژى ساخت سلاحهاى اتمى و كشتار جمعى در اختيار او مى‌نهند. آيا هيچ كدام از دولت‌هاى به اصطلاح مدافع حقوق بشر مى‌گويد آن رژيم كه ابتدايى‌ترين حقوق انسانها را زير پا نهاده است و قراردادها، پيمانها و قطعنامه‌هاى بين‌المللى را به رسميّت نمى‌شناسد و با آنها مخالفت مى‌كند، مخالف دموكراسى و حقوق بشراست؟

 

4. برچسب خشونت‌طلبى و توطئه براندازى نظام اسلامى

پس از پيروزى انقلاب، در كشور ما تبليغات وسيعى عليه خشونت براه انداختند. ابتدا گفتند انقلاب و قيام مردم عليه رژيم قانونى پهلوى خشونت است. پس از پيروزى انقلاب، وقتى

گروهكهاى منافق كه مردم را همراه و هماهنگ با اهداف غير اسلامى خود نيافتند، به رويارويى با انقلاب و مردم برخاستند و تعدادى از شخصيت‌ها و رجال دينى و سياسى را ترور كردند و حتّى به مردم بى‌گناه نيز رحم نكردند تا اين كه بالاخره مردم به مبارزه با آنها پرداختند و آنان را از كشور بيرون كردند؛ اما از آن هنگام تاكنون غربى‌ها عليه مردم و حكومت ما تبليغ مى‌كنند و مى‌گويند رفتار ما با منافقين خشونت‌آميز بود ! كسى خسارات و ضربه‌هايى را كه منافقين متوجه اين كشور و انقلاب كردند به حساب نمى‌آورد و آن همه جنايت و ترورهاى كور و بى‌هدف را محكوم نمى‌كنند، اما وقتى ملّتى براى دفاع از كيان دين و كشور خود بپا مى‌خيزد و تروريست‌ها را سركوب مى‌كند و برخى را به مجازات مى‌رساند و برخى را از كشور بيرون مى‌اندازد، سر و صدا راه مى‌اندازند كه اينها بر خلاف حقوق بشر عمل مى‌كنند!

   همچنين وقتى در روزهاى پس از 18 تيرماه عده‌اى آشوبگر و اوباش به راه مى‌افتند و اموال عمومى و بيت‌المال، بانك‌ها، ماشين‌هاى شخصى و دولتى و حتى مساجد را به آتش مى‌كشند و به ناموس مردم توهين كرده، چادر از سر زنان بر مى‌دارند، كسى نمى‌گويد آنان برخلاف حقوق بشر عمل مى‌كنند بلكه آنان را اصلاح‌طلب و طرفدار آزادى و دموكراسى معرفى مى‌كنند! اما وقتى دولت جمهورى اسلامى ايران و بسيجيان فداكار و جان بركف بپا مى‌خيزند و در مقام دفاع از دين و شرف و نظام مطلوبشان برمى‌آيند و آشوبگران و مزدوران بيگانگان را از صحنه خارج مى‌كنند، فريادشان به آسمان بر مى‌خيزد كه در ايران آزادى نيست و نظام ايران ديكتاتورى است!

   غربى‌ها به واهى‌بودن ادعاهايشان واقف‌اند و اين شيوه‌هاى تبليغاتى را، بخصوص پس از انقلاب، براى اين كه زمينه تغيير نظام اسلامى و سرنگونى آن فراهم آيد پيش گرفته‌اند. گرچه ما غافل و بى‌خبريم و از عمق توطئه‌ها و نقشه‌هاى آنان اطلاع نداريم، اما آنان با تجربه‌هاى فراوانى كه كسب كرده‌اند، خوب مى‌دانند براى اين كه بتوانند نظامى مردمى را كه ريشه در مردم و فرهنگ دينى آنان دارد، به خيال باطل خود روزى ولو پنجاه سال ديگر سرنگون كنند، از اكنون بايد به فعاليت‌هاى گسترده و پيچيده روانى و فرهنگى دست بزنند. هدف آنان اين است كه پس از گذشت يكى، دو نسل از انقلاب جوانانى كه انقلاب را درك نكرده‌اند و شاهد مفاسد

قبل از انقلاب و جنايات رژيم پهلوى نبوده‌اند و دستاوردهاى انقلاب را نشناخته‌اند و نيز تربيت شده امام و ياران امام نيستند، تحت تأثير تبليغات آنان قرار گيرند؛ تا زمينه براى سقوط حكومت اسلامى و جايگزين شدن حكومت دست نشانده به اصطلاح دموكرات فراهم آيد.

 

5. زمينه‌سازى براى عدم حضور مردم در صحنه

آنها براى اين كه به هدف شوم خود برسند برنامه‌ريزى‌هاى حساب شده‌اى كرده و فعاليت‌هاى فرهنگى ريشه‌دارى انجام مى‌دهند و از ابزارهاى مؤثّرى بهره مى‌جويند. از جمله ابزارهاى فرهنگى كه در دو دهه پس از انقلاب ـ بخصوص در دو، سه سال اخير ـ از آن استفاده مى‌كنند، مفاهيمى از قبيل تساهل و تسامح و مداراست و آنها را به عنوان ارزش مطلق مطرح مى‌كنند و در مقابل، قاطعيّت و خشونت را مطلقاً محكوم مى‌كنند. دليل اين رويكرد اين است كه آنان دريافته‌اند كه آنچه ضامن بقاى نظام اسلامى است عشق و علاقه مردم و بخصوص جوانان و بسيجيان به اسلام و رهبرى است؛ تا آنجا كه حاضرند براى دفاع از اين ارزشها ـ كه به قيمت خون صدها هزار شهيد به دست آمده ـ جان خود را به خطر افكنند. آنان با تبليغات و استفاده از ابزارهاى فرهنگى تلاش مى‌كنند كه شجاعت، ايثار، شهامت و نيروى معنوى غيرت و تعصّب دينى را از مردم بگيرند. از اين رو، انواع خشونت‌هاى منفى و غير انسانى و ظالمانه‌اى را كه در دنيا انجام گرفته است و نتايج شوم و دردناكى به بار آورده، به رُخ مردم ما مى‌كشند، تا به آنها چنين القاء كنند كه خشونت چنين آثار بد و زشتى را دارد؛ پس خشونت مطلقاً محكوم و مذموم است. يعنى حتّى اگر كسى به تندى حرف بزند، شعار مرگ بر امريكا سر دهد و يا اگر لازم شد در برابر آشوبگران بايستد و آنان را سر جاى خود بنشاند، رفتارش خشونت است و محكوم و مذموم مى‌باشد.

   آنها با تبليغ عليه خشونت و زدن برچسب خشونت‌طلب به نيروهاى مدافع انقلاب، مى‌خواستند مردم ما در برابر توطئه‌ها و نقشه‌هاى بيگانگان و اقدامات براندازى عوامل سرسپرده آنان اقدامى نكنند و از صحنه خارج شوند، تا به خيال خام خود كودتاى ديگرى چون كودتاى 28 مرداد در سال 1332 به راه اندازند. همان طور كه در اين زمينه تجربه داشتند

و در 28 مرداد آن سال يك مشت اوباش، اراذل بى‌سروپا و عوامل مزدور خود را به صحنه آوردند، تا به مال، جان و ناموس مردم تعرّض كنند و نقشه كودتاى بيگانگان را عملى سازند؛ روزهاى پس از 18 تيرماه امسال [1378] را نيز مناسب براى اجراى كودتا و آشوب ديگرى در اين مملكت ديدند. آنها با مطالعات و بررسى‌هاى گسترده و صرف هزينه‌هاى كلان و فريب‌دادن افراد ساده‌لوح، مقدمات آن كار را از قبل تهيه ديده بودند. چنانكه مصاحبه‌ها و اعترافات مزدوران آنها كه صريحاً اعتراف كردند كه از آمريكا كمك فكرى و پول دريافت كرده‌اند، گوياى اين حقيقت بود. تا اين كه وقتى موقع را مناسب ديدند، مزدوران، اراذل و اوباش را به صحنه آوردند تا آنان با پوشش فعاليت‌ها و حمايت‌هاى گسترده رسانه‌اى، خبرى و مطبوعاتى كه از داخل و خارج صورت مى‌پذيرفت و با برخوردارى از ساير حمايت‌ها و پشتيبانى‌ها و با تعرض به مردم و آتش‌زدن اموال شخصى و دولتى و ايجاد ناامنى و هرج و مرج، نقشه كودتا را عملى سازند.

   آرى آنها با تقبيح مطلق خشونت و ترويج اين مطلب كه خشونت مذموم و محكوم است، مى‌خواستند مقاومت مردم را بشكنند و انگيزه آنان را براى مقاومت و دفاع از انقلاب ضعيف كنند، تا وقتى نظاره‌گر تحرّكات و اقدامات ضدّ انسانى و ضدّ انقلابى و تخريب اموال مردم و هجمه به امكانات دولتى و بلوا و آشوب از سوى عده‌اى خودفروخته هستند، دم فرو بندند و سكوت كنند و آنان را سر جاى خود ننشانند. اگر هم خواستند اقدامى كنند، اقدام عملى و فيزيكى و خشونت‌آميز انجام ندهند و تنها آشوب‌گران را دعوت به آرامش و گفتگو كنند و به خواسته‌هاى آنان گوش كنند. به آنان بگويند شما حقّ اعتراض داريد و حق داريد ناراحت باشيد، بياييد نماينده‌اى تعيين كنيد تا ما بنشينيم و پس از بررسى، خواسته‌هاى شما را تأمين كنيم و با هم كنار بياييم. قدرى شما از خواسته‌ها و مواضعتان دست بكشيد، قدرى هم ما از مواضعمان عقب مى‌نشينيم. طبيعى است كه خواسته‌هاى آنها چيزى جز حذف قوانين و مقرّرات اسلامى، حذف شعارها و شعاير اسلامى و عدم دفاع از اسلام نخواهد بود، و با تأمين اين خواسته‌ها به نحو مسالمت‌آميز كودتاى خزنده‌اى در كشور انجام مى‌گيرد و در نتيجه، به طور كلى ارزشهاى اسلامى از بين مى‌رود و اگر هم نياز به حمايت‌ها و پشتيبانى‌هاى نظامى

بيگانگان بود، آنان ـ چنانكه از قبل پيش‌بينى شده بود ـ از طريق مرزهاى شرقى و غربى به كشور ما حمله مى‌كنند و كار را يكسره مى‌سازند و حكومت دست نشانده خود را سركار مى‌آورند.

 

6. ضرورت مقابله با توطئه‌هاى فرهنگى و زير سؤال‌بردن مقدسات

پس هدف از اين كه، بخصوص طى چند سال اخير، مسأله خشونت را به عنوان ضدّ ارزش مطلق مطرح مى‌كنند و در مقابل، تسامح، تساهل، مدارا و نرمش را به عنوان ارزش مطلق مطرح مى‌كنند و چنان اين تبليغات گسترده و حساب‌شده در رسانه‌ها، مطبوعات و مجلاّت انجام مى‌گيرد كه حتّى برخى از خواص فريب خوردند و به دام توطئه‌هاى فرهنگى دشمن افتادند، چيزى جز گرفتن غيرت و تعصّب دينى از مردم مسلمان نيست، تا در موقع لازم به دفاع از اسلام و انقلاب برنخيزند. شاهد آن، حوادثى بود كه اخيراً رُخ داد و هنوز حقايق زيادى فاش نگشته است كه تدريجاً آشكار خواهد شد. اينجا بود كه بنده، بر حسب تشخيص خودم، احساس كردم كه خطر فرهنگى عظيمى كه مقدمه توطئه نظامى و براندازى نظام است، ما را تهديد مى‌كند و به صحنه آمدم و تصميم گرفتم كه به شبهات و القائات دشمنان پاسخ گويم و نقشه‌هاى فرهنگى آنان را بر ملا سازم و مردم را هشيار سازم و عافيت‌طلبان و كسانى را كه در اثر تبليغات دشمن به خواب غفلت رفته‌اند، بيدار گردانم و لااقل با ايجاد ترديد و شك در باورها و انديشه‌هاى كاذبى كه تحت تأثير تبليغات فرهنگى غرب كسب كرده‌اند، آنها را متوجه خطر عظيمى بكنم كه كيان فرهنگ و دين آنها را تهديد مى‌كند و با ايراد شوك به جامعه و طرح پرسشهايى باعث گردم كه كمتر آنان تحت تأثير آن تبليغات دشمنان قرار گيرند.

   بنده در جهت انجام وظيفه خويش، تصميم گرفتم كه بت نفى مطلق خشونت را بشكنم و اين تصور را كه هر خشونتى بد است و هر نرمشى مطلوب است، نفى كنم. از اين جهت در جلسه قبل عرض كردم كه چنان نيست كه مطلق خشونت محكوم و مذموم باشد و مطلق نرمش مطلوب باشد، بلكه هر كدام از آنها با قيودى و در چارچوبه‌اى مطلوب هستند. همچنان كه همين سخن را در بحث آزادى نيز داشتم و گفتم آزادى مطلق مردود است و آزادى در

چارچوبه ارزشهاى دين و اسلام مطلوب ماست. در آن هنگام، برخى از دوستان عصبانى شدند كه چرا فلانى عليه آزادى سخن مى‌گويد. اما وقتى توطئه‌هاى پشت پرده را ديدند و متوجه سوء استفاده‌هاى گسترده از آزادى شدند و دريافتند كه عده‌اى تحت لوا و پوشش آزادى در پى شكستن مقدّسات و از بين بردن ارزشهاى والاى دينى ملّت ما هستند؛ تا آنجا كه حتّى يكى از كسانى كه در اين نظام پُست مهمّى دارد و به عنوان يكى از چهره‌هاى سياسى شناخته مى‌شود، در يكى از سخنرانى‌هاى خود گفت: مردم ما آزادند كه حتّى عليه خدا تظاهرات كنند؛ آن دوستان بصراحت فرمودند: آزادى مطلوب و مورد نظر ما، آزادى در چارچوب ارزشهاى اسلامى است. اگر آن سخنان مطرح نشده بود و آن شوك به جامعه وارد نگشته بود، شايد مسؤولين لازم نمى‌ديدند كه از «نظريه آزادى در چارچوب ارزشهاى اسلامى» دفاع كنند، نه از مطلق آزادى.

   امروز نيز اگر مى‌گوييم خشونت مطلقاً مذموم نيست، بدان جهت است كه عدّه‌اى در پرتو نفى مطلق خشونت، هر حركتى را كه در دفاع از اسلام و ارزشهاى اسلامى انجام مى‌گيرد، خشونت‌آميز و نامطلوب قلمداد مى‌كنند و آن را محكوم مى‌كنند. اين يك واقعيت است و تنها يك تصوّرى نيست كه در ذهن بنده به وجود آمده باشد تا عدّه‌اى بگويند: بحث بنده مجرّد است و در خلأ مطرح مى‌شود. اتّفاقاً بنده براى ادّعاى خود شواهد زيادى دارم كه فرصت پرداختن به همه آنها نيست و به ذكر برخى از آنها اشاره مى‌كنم: عدّه‌اى اصل جهاد را زير سؤال بردند و آن را خشونت‌آميز معرّفى كردند و يكى از آنها در سخنرانى خود در دانشگاه تهران و در دهه عاشورا گفت: كشته شدن سيدالشهداء(عليه السلام) عكس‌العمل خشونتى بود كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در جنگ بدر انجام داد!

   يعنى آن شخص، جهاد اسلامى و جنگها و غزوات پيامبر اكرم را محكوم مى‌كند و مى‌گويد وقتى پيامبر مشركان را مى‌كشد، فرزندان آنان نيز مى‌آيند و فرزندان پيامبر را مى‌كشند. اگر پيامبر آنها را نكشته بود، فرزندانشان فرزندان پيامبر را نمى‌كشتند ! بواقع، او يزيديان را تبرئه و اسلام و پيامبر را محكوم مى‌كند. آن وقت نه تنها كسى دم بر نمى‌آورد كه آن سخن توهين به پيامبر اكرم و تحريف شخصيت امام حسين و جريان كربلا و انكار ضروريّات دين است،

بلكه برخى در روزنامه‌هاى خود سخنرانى او را چاپ مى‌كنند و با تيتر بزرگ از آن تبليغ مى‌كنند! متأسّفانه، مسؤولين در برابر اين رسوايى‌ها حسّاسيّتى نشان نمى‌دهند. در كشورى كه با نام امام حسين(عليه السلام) انقلاب كرد و با نام امام حسين پايدار مانده است، قيام امام حسين را لوث مى‌كنند و نتيجه مى‌گيرند كه اگر ما نخواهيم چنين جريانهايى اتفاق بيفتد و اگر نخواهيم حسين‌هاى زمانمان كشته شوند، بايد رفتار خشونت‌آميز نداشته باشيم!

   حال روى سخن من با آن نويسنده‌اى است كه در روزنامه كثيرالانتشارى نوشته است فلانى خارج از موضوع و در خلأ سخن مى‌گويد و از من خواسته است كه در سخنانم تجديد نظر كنم. آيا من در خلأ سخن مى‌گويم يا در فضاى اجتماعى زمان خويش؟ آيا آنچه من گفتم موضوع مطرح در كشور ما نيست و آيا سخنان من ناظر به واقعيّاتى نيست كه هر روزه در اين كشور اتّفاق مى‌افتد؟ آيا من بايد تجديد نظر كنم، يا شما كه زمانى عضو حزب بين‌الملل اسلامى بودى و افتخار حمايت از فدائيان اسلام را داشتى؟

   در اينجا لازم مى‌دانم كه بخشى از سخنان گهربار و راهگشاى امام راحل(قدس سره) را يادآور شوم كه ما را از خطرات فرهنگى و توطئه‌هايى بيم مى‌دهد كه تحت لواى آزادى انجام مى‌پذيرد:

   «اكنون وصيّت من به مجلس شوراى اسلامى در حال و آينده و رئيس جمهور و رؤساى جمهور مابعد و به شوراى نگهبان و شوراى قضايى و دولت در هر زمان آن است كه نگذارند اين دستگاههاى خبرى و مطبوعات و مجلّه‌ها از اسلام و مصالح كشور منحرف شوند و بايد همه بدانيم كه آزادى به شكل غربى آن كه موجب تباهى جوانان و دختران و پسران مى‌شود، تبليغات و مقالات و سخنرانى‌ها و كتب و مجلاّت برخلاف اسلام و عفّت عمومى و مصالح
كشور حرام است و بر همه ما و همه مسلمانان جلوگيرى از آنها واجب است. و از آزادى‌هاى مخرّب بايد جلوگيرى شود و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه برخلاف مسير ملّت و كشور اسلامى و مخالف با حيثيّت جمهورى اسلامى است به طور قاطع اگر جلوگيرى نشود، همه مسؤول مى‌باشند و مردم و جوانان حزب‌الّلهى اگر برخورد به يكى از امور مذكور نمودند، به دستگاههاى مربوطه رجوع كنند، و اگر آنان كوتاهى نمودند، خودشان مكلّف به جلوگيرى هستند.»(1)


1. امام خمينى، وصيت‌نامه سياسى، الهى، بند دوّم.

7. تصوير اسلام از رحمت و غضب خداوند

از جمله شبهاتى كه غربى‌ها بر اسلام و قرآن وارد كرده‌اند اين است كه خدايى كه در قرآن معرفى شده عبوس، خشن و اهل غضب و انتقام است؛ امّا خداى انجيل باگذشت، رئوف و با سعه صدر و پر تحمّل و آن قدر مهربان و دلسوز مردم است كه، العياذ باللّه، پسرش را فرستاد كه كشته شود، تا همه مردم بخشيده شوند و خون او جريمه و تاوان معصيت و گناه گنهكاران گردد ! آيا واقعاً خدايى كه قرآن معرفى مى‌كند خشن و عبوس است، يا رحيم و رئوف؟

   پاسخ شبهه فوق اين است كه خداوند هم داراى صفت رحمت است و هم داراى صفت غضب. هم «ارحم الرّاحمين» است و هم «اشدّ المعاقبين»؛ و از 114 سوره قرآن، 113 سوره با «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»آغاز مى‌گيرد كه در آن دو عنوان از صفت رحمت خدا؛ يعنى، «رحمان» و «رحيم» آمده است. تنها يك سوره از قرآن با «بسم الله» آغاز نشده است امّا در سوره نمل دو بار عنوان «بسم الله» آمده است و علاوه بر طليعه سوره، در ميانه سوره نيز تكرار شده است؛ آنجا كه ملكه سبا نامه حضرت سليمان به خود را كه با «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» آغاز شده است، بر قوم خود مى‌خواند. به هر حال، در قرآن 114 مرتبه عنوان «بسم اللّه الرحمن الرّحيم» تكرار شده كه در آن دو صفت از رحمت الهى ذكر گرديده است. اما در كنار معرّفى رحمت بى‌كران الهى، آياتى نيز ويژگى خشم و غضب خدا را معرفى مى‌كنند؛ از جمله:

«... وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَام.»(1)

و خداوند (براى كيفر بدكاران و كافران لجوج) عزّتمند و صاحب انتقام است.

«إِنَّا مِنَ الُْمجْرِمِينَ مُنْتَقِمُونَ.»(2)؛ مسلّماً ما از مجرمان انتقام خواهيم گرفت.

«... فَبَاءُو بِغَضَب عَلَى غَضَب وَلِلْكافِرِينَ عَذَابٌ مُهِينٌ.»(3)

از اين‌رو، به خشمى بعد از خشمى (از سوى خدا) گرفتار شدند؛ و براى كافران مجازاتى خواركننده است.

   اگر اروپاييان ـ به تعبير خودشان ـ خداى خود را فقط مهربان و رحيم معرفى مى‌كنند و


1. ال عمران/ 4.

2. سجده/ 22.

3. بقره/ 90.

مى‌گويند خداى ما خشم و غضب ندارد، خدايى را كه در اسلام و قرآن معرفى شده است، درست معرفى نكرده‌اند؛ و چنانكه آنها مى‌گويند خدايى كه ما به آن معتقديم فقط اهل خشم و غضب نيست. بلكه هم داراى رحمت است و هم داراى غضب، و بى‌ترديد رحمت او بر غضب و خشم او برترى و چيرگى دارد؛ از اين رو فرمود:

      «... كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ...»(1)؛ (خداوند) رحمت (و بخشش) را بر خود حتم كرده است.

   اين معنى در روايات فراوان و متواترى از ناحيهّ شيعه و سنّى نقل شده است و در دعاهاى ما آمده است كه:

      «يا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ.»؛ اى كسى كه رحمتش بر غضبش پيشى گرفته است.

   يعنى رحمت خدا غضب او را نفى نمى‌كند، بلكه بر آن سبقت دارد و تا آنجا كه حكمت و لطف و فضل الهى ايجاب كند، بندگان مشمول رأفت و رحمت حضرت حق خواهند بود و خشم و غضب الهى ظاهر نمى‌گردد؛ مگر در هنگامى كه ضرورت باشد خداوند عده‌اى را گرفتار خشم و غضب خود گرداند. از اين روست كه مى‌نگريم خداوند بر اقوامى چون قوم عاد، ثمود و لوط ـ كه داستانشان در قران نيز آمده است ـ غضب كرد و با فرود آوردن عذاب خويش بر آنها، نابودشان ساخت. چرا كه آنان با آن كه پيامبران الهى مكرّر آنان را دعوت به هدايت كردند و براى اين كه مسير هدايت در برابرشان آشكار و هويدا شود، معجزات و نشانه‌هاى الهى را نيز ارائه دادند؛ با اين همه راه طغيان و فساد پيش گرفتند و اندكى تغيير در رفتار پليد و زشت آنان رُخ نداد و بيش از پيش به عصيان و مخالفت با دستورات الهى و پيامبر او پرداختند. اينجا بود كه حكمت و مشيّت الهى ايجاب كرد كه آنان گرفتار خشم و عذاب الهى گردند، تا عبرتى باشند براى مفسده‌جويان و گردنكشان لجوج و معاند.

   بنابراين، خدايى كه در قرآن معرفى شده است، عبوس نيست، بلكه خداى رحمت و مهربانى است و تنها به هنگام ضرورت و جايى كه حكمتش ايجاب كند، خشم و غضب خويش را بروز مى‌دهد. پس در برابر اين سؤال كه آيا اسلام مبتنى بر رحمت و مهربانى است و يا مبتنى بر سخت‌گيرى و خشونت است؛ مى‌گوييم: در اسلام اصل، رحمت است و بنابراين


1. انعام/ 12.

است كه رحمت و رأفت حاكم گردد، اما در موارد خاصّى كه قرآن نيز به آنها اشاره دارد، نبايد رحمت و رأفت نشان داد و آنجا بايد سخت‌گيرى، شدّت عمل و خشونت نشان داد. خداوند نيز هم داراى صفت رحمت است و هم داراى خشم، غضب و انتقام.

 

8. ضرورت مبارزه با دشمنان و منافقان و برداشتن موانع هدايت

اما در ارتباط با دين و گسترش و دفاع از آن: اسلام در قرآن ابتدا دعوت به هدايت و ارشاد انسانها مى‌كند، در عين حال اگر كسانى جلوى نشر دعوت انبياء بخصوص پيامبر اسلام را گرفتند؛ قرآن فرمان مى‌دهد كه با آنان بجنگند و آن خارهاى سر راه هدايت انسانها را كنار بزنند. از اين رو، در عصر پيامبر و معصومان جهاد ابتدايى واجب گرديد، براى اين كه موانع هدايت مردم برداشته شود. بر اين اساس، وقتى پيامبر اسلام مبعوث مى‌گردد، مسأله اين نيست كه او مى‌تواند در امور داخلى كشورهايى چون روم و ايران دخالت كند و يا نمى‌تواند؛ بلكه واقعيت آن است كه پيامبر براى هدايت همه انسانهاى روى زمين مبعوث شده، پس هر كسى، حتّى پادشاه ايران و قيصر روم نيز، اگر با دعوت پيامبر مخالفت كرد، وظيفه پيامبر است كه با آنان بجنگد. از اين جهت براى سران كشورها نامه فرستاد و آنان را دعوت به اسلام كرد و از آنان خواست كه مسير هدايت مردم كشورهايشان را به روى رسول خدا و نمايندگان ايشان هموار سازند؛ و الاّ آماده جنگ گردند.

   پس با اين كه جهاد يكى از اصول مسلّم اسلام است و شيعه و سنّى و همه فرَق اسلامى بر آن اتّفاق دارند و كسى با آن مخالفت ندارد ـ و جهاد و جنگ با ائمّه كفر از اين جهت واجب شده بود كه آنها مانع هدايت و ارشاد مردم خودشان و گسترش دعوت پيامبر بودند؛ و از اين رو رسول خدا موظّف بود كه براى كنار زدن آنها و ايجاد زمينه براى هدايت مردم، با آنها وارد جنگ شود ـ با اين وصف چگونه مى‌توان گفت اسلام مطلقاً جنگ و جهاد را لازم و جايز نمى‌داند؟ مگر ما مى‌توانيم آياتى را كه در زمينه جهاد و مبارزه با كفر و نفاق و دشمنان اسلام وارد شده است، نديده بگيريم و آنها را پنهان سازيم؟

   آرى قتال و مبارزه با دشمنان خدا يكى از اصول مسلّم اسلام است و با اين كه اسلام در

احكام جهاد، بالاترين اصول انسانى را مدّ نظر قرار داده است و سفارش به رعايت آنها كرده است، اما در عين حال تأكيد مى‌كند كه وقتى در برابر معاندان و كسانى كه آگاهانه عليه حق و حقيقت بر خاسته‌اند و سرستيز با دين خدا دارند و پيمان شكسته‌اند، بجنگيد:

«وَإِنْ نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِى دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا اَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ.»(1)

و اگر پيمانهاى خود را پس از عهد خويش بشكنند، و آيين شما را مورد طعن قرار دهند، با پيشوايان كفر پيكار كنيد؛ چرا كه آنها پيمانى ندارند. شايد (با شدّت عمل شما) دست بردارند.

   همچنين خداوند هم در سوره تحريم آيه 9 و هم در سوره توبه آيه 73 فرمان مى‌دهد كه پيامبر و مسلمانان با كفّار و منافقان بجنگند و با درشتى و خشونت با آنان رفتار كنند:

«يَا أَيُّهَا النَّبِىُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوئهُمْ جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ.»(2)

اى پيامبر، با كافران و منافقان جهاد كن و بر آنها سخت بگير. جايگاهشان جهنم است، و چه بد سرنوشتى است.

   (آن نويسنده نوشته بود كه آيات جهاد مربوط به كفار است و در آيه فوق دقّت نكرده بود كه علاوه بر كفار خداوند دستور جهاد و مبارزه با منافقان داخلى را نيز صادر كرده است.)

   همچنين در جاى ديگر خداوند مى‌فرمايد:

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ امَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ.»(3)

اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، با كافرانى كه به شما نزديكترند پيكار كنيد، (و دشمن دورتر، شما را از دشمنان نزديك غافل نكند.) آنها بايد در شما شدّت و خشونت (و قدرت) احساس كنند؛ و بدانيد خداوند با پرهيزگاران است.

   در آيه فوق دستور مى‌دهد كه مسلمانان با كفارى كه در نزديكى آنها بسر مى‌برند بجنگند و


1. توبه/ 12.

2. همان/ 73.

3. همان/ 123.

از آنان غافل نگردند و طعم غضب و درشتى و خشونت خود را به همسايگان كافر خود بچشانند، تا بترسند و عليه آنان خيانت و توطئه نكنند. همچنين در آيه ديگر خداوند مى‌فرمايد:

«وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قَوَّة وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدوَّكُمْ وَاخَرِينَ مِنْ دُونِهِم لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ...»(1)

هر نيرويى در قدرت داريد، براى مقابله [=دشمنان] آماده سازيد، و (همچنين) اسبهاى ورزيده (براى ميدان نبرد)، تا به وسيله آنها دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد؛ و (همچنين) گروه ديگرى غير از اينها كه شما نمى‌شناسيد و خدا آنها را مى‌شناسد.

   (به كسانى كه با ادبيات عرب آشنا هستند، توصيه مى‌كنم بنگرند معادل واژه «ارهاب» در زبانهاى خارجى و غير عربى چيست؛ اگر من بگويم، روزنامه‌ها تيتر مى‌كنند كه فلانى طرفدار تروريسم است.)

   به هر حال، قرآن دستور داده است كه درباره كسانى كه با منطق نمى‌شود با آنان سخن گفت و گستاخانه راه هدايت و ارشاد و دعوت پيامبر را سد كرده‌اند و از روى عناد و دشمنى و آگاهانه با اسلام مى‌جنگند، با خشونت و شدّت تمام برخورد شود و مسلمانان در آنان رعب و وحشت ايجاد كنند، تا خيال تجاوز، خيانت و ضربه زدن به مسلمانان به سرشان نزند. نمى‌شود به آنان گفت: شما به دين خودتان، ما نيز به دين خودمان؛ بياييد دوستانه و برادرانه در كنار هم زندگى مسالمت‌آميزى داشته باشيم.

 

9. مخالفت با احكام جزايى و كيفرى اسلام

برخى از نويسندگان در مقاله خود به ما اعتراض و انتقاد كرده بودند كه اسلام در ارتباط با كفّار دستور داده است كه با خشونت و شدّت با آنان رفتار شود، نه شهروندان داخلى؛ غافل از اين كه اسلام براى برخى از جرايم، تخلّفات و مفاسدى كه شهروندان مسلمان مرتكب مى‌شوند،


1. انفال/ 60.

حدود و مجازات سختى را در قوانين جزايى خود منظور كرده است. مثلا در مورد دزد، اسلام دستور داده است كه دست او را قطع كنند. يا درباره زنا و ساير اعمال منافى عفّت دستور داده است كه درباره آنها حد جارى شود، و مثلا زانى بايد صد تازيانه بخورد؛ و در پاره‌اى موارد حكم اعدام را بر مرتكبان برخى از اعمال منافى عفّت معيّن كرده است. در واقع مجازاتى كه اسلام براى اين قبيل مجرمان در نظر گرفته، خيلى سخت و غير قابل تحمّل است. البته نبايد از نظر دور داشت كه اسلام براى اثبات پاره‌اى از جرايم منافى عفّت، مثل زنا، شرايط سختى را معيّن كرده كه در پرتو آن شرايط بندرت موردى اثبات مى‌گردد كه موجب اجراى حد شود.

   وجود برخى از مقرّرات و حدود شرعى باعث گرديده كه دشمنان اسلام از آنها به عنوان حربه و سوژه‌اى عليه اسلام استفاده كنند و ادّعا كنند كه اسلام حقوق بشر را رعايت نمى‌كند و در قوانين جزايى خويش با خشونت رفتار مى‌كند و كرامت انسانى را ناديده مى‌گيرد. آرى، دشمنان و طرفداران دروغين حقوق بشر مى‌گويند: بريدن دست مسلمانى كه دزدى كرده است عملى غير انسانى و خشونت‌آميز است و با كرامت انسانى منافات دارد؛ چون باعث مى‌گردد شخصى كه به جُرم دزدى دستش قطع شده است، تا پايان عمر از اين اندام مفيد محروم گردد و در جامعه، به عنوان يك دزد شناخته شود. در مقابل، عدّه‌اى از مدّعيان دفاع از اسلام گفتند: آن قوانين جزايى مربوط به گذشته و زمان خاصّى بوده است و امروز راههاى بهترى براى حفظ امنيّت و جلوگيرى از دزدى و ساير جرايم وجود دارد و ديگر نبايد دست دزد را بريد. اگر راههاى بهترى براى حفظ امنيّت و جلوگيرى از جرايم وجود داشت، نبايد در آمريكا كه در آن به اصطلاح شيوه‌ها و راههاى بهتر اجرا مى‌شود، در هر پانزده دقيقه يك جنايت اتفاق بيفتد و لازم باشد كه در هر دبيرستانى پليس مسلّح حضور پيدا كند.

   آيا آن كسانى كه با وقاحت تمام مى‌گويند اين حدود و احكام اسلامى مخدوش‌اند و آنان را خشونت‌آميز معرفى مى‌كنند و ادّعا مى‌كنند كه آنها مربوط به 1400 سال پيش بوده است و در زمان ما كسى آنها را نمى‌پذيرد، فراموش كرده‌اند كه امام كسانى را كه لايحه قصاص را غير انسانى معرّفى كردند و عليه آن تظاهرات به راه انداختند، مرتد شناختند و فرمودند همسرانشان بر آنان حرام هستند و خونشان مباح است و اموال آنان به ورثه مسلمانشان منتقل مى‌گردد؟

   آرى، طرفداران حقوق بشر آمريكا احكام جزايى اسلام را غير انسانى و خشونت‌آميز معرّفى كرده، آنها را محكوم مى‌كنند. به آنها مى‌گوييم: اگر آن احكام خشونت‌آميز است، مى‌پذيريم كه در مواردى احكام و حدود اسلامى خشونت‌آميز است و در عين حال ما از همين اسلام كه برخى از احكامش خشونت‌آميز است دفاع مى‌كنيم و حاضريم با همه وجود به مقابله با توطئه‌هايى كه عليه آن طرّاحى شده است به‌پا خيزيم. ما نمى‌پذيريم كه احكام منسوخ شده باشد و معتقديم كه «حَلاَلُ مُحَمَّد حَلاَلٌ إِلَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَحَرامُ مُحَمَّد حَرامٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.»

   اساساً ما انقلاب كرديم كه احكام و دستورات اسلام پياده شود و الاّ شاه هم مى‌گفت: «آنچه من مى‌گويم موافق روح اسلام است و روحانيون اشتباه مى‌كنند و مرتجع‌اند»! بايد مسائل و احكامى كه در قرآن و اسلام آمده است اجرا گردد. همان اسلامى كه مردم براى حاكميّت آن خون عزيزانشان را دادند و اكنون نيز حاضرند در راه آن جانفشانى كنند. همان اسلامى كه مقام معظّم رهبرى معرّفى كردند و فرمودند: اسلام ناب همان كتاب و سنّت است كه بايد احكام و مقرّرات الهى، با شيوه و روش مناسب و اجتهادى، از آن دو منبع عظيم الهى استنباط گردند. كسانى كه اين اسلام را قبول ندارند، اساساً اسلام را نپذيرفته‌اند؛ چون ما اسلام ديگرى نداريم.

 

10. محدود نبودن اِعمال خشونت به حوزه قوانين جزايى و كيفرى

يكى از نويسندگان در مقاله خود، در يكى از روزنامه‌ها، نوشته بود كه موارد حدود و تعزيرات و اعمال خشونت‌هايى كه در اسلام تجويز شده، مربوط به قوانين جزايى است و ما نيز قبول داريم قوانينى كه اسلام براى مُجرمان و تبهكاران و متخلّفان در نظر گرفته، كم و بيش خشونت‌آميز است. ولى خشونتى كه مورد بحث است و ما محكوم مى‌كنيم مربوط به قوانين جزايى اسلام نيست و اصلا قوانين جزايى موضوع بحث خشونت نبوده است، و گفته است كه بنده خارج از موضوع سخن مى‌گويم و در چندين روزنامه تيتر كردند كه چرا من از موضوع خارج شده‌ام! عرض مى‌كنم موضوع بحث من انحرافات فرهنگى است كه در جامعه ما پديد آمده است. در همين روزنامه‌ها نوشتند كه كشته شدن سيدالشهدا عكس‌العمل خشونت جدّش در جنگ بدر بود! اى قاضى و حقوقدانى كه در روزنامه مى‌نويسى فلانى خارج از موضوع

سخن مى‌گويد، كسى كه آن مطلب را درباره شهادت امام حسين(عليه السلام) گفته است، منظورش از خشونت چيست و چه نوع خشونتى را نفى مى‌كند؟ بنده درباره همين موارد و مصاديق و موضوعاتى كه در جامعه مطرح مى‌شوند سخن مى‌گويم. درباره سوء استفاده‌هايى كه از عناوينى چون خشونت و آزادى و مدارا صورت مى‌پذيرد سخن مى‌گويم، تا آنجا كه گفته‌اند: جنگ بدر خشونت بود، پس اسلام دين خشونت است! بنابراين، من از موضوع خارج نشده‌ام.

   ممكن است كسى بگويد: ما آن القائات و سوء استفاده‌ها را رد مى‌كنيم و اسلام را دين خشونت نمى‌دانيم و حرف ما اين است كه صرف نظر از دستورات حكومتى، قوانين جزايى و مشروعيّت دادگاههايى كه براى صدور احكام جزايى وجود دارند، آيا مردم نيز مى‌توانند اِعمال خشونت كنند و در صحنه‌هايى وارد عمل شوند و جداى از سازمان حكومت، برخوردهاى فيزيكى داشته باشند؟ بنده سؤال مى‌كنم كه شما انقلاب اسلامى را خشونت مى‌دانيد، يا خير؟ كسانى كه 17 شهريور سال 57 و حوادثى را كه در آن روز در تهران رُخ داد به ياد دارند، مى‌دانند كه جوانان غيور و مردم قهرمان ما عليه رژيم پهلوى چه كردند. آيا تظاهرات و اقدامات مردم، عليه رژيم پهلوى، خشونت بود، يا نبود؟ آيا آنها صحيح بود، يا خير؟ آيا اسلام آن تحرّكات و اقدامات را تجويز كرده بود، يا نكرده بود؟ اگر اسلام آنها را تجويز نكرده بود، پس انقلاب شما غير قانونى است، چون اسلام عارى از خشونت است و اقدامات خشونت‌آميز را تجويز نمى‌كند! همچنين اقدامات مقدّس و ضربه‌هايى كه مرحوم نواب صفوى و فدائيان اسلام به دستگاه رژيم پهلوى وارد ساخته‌اند ـ كه به جهت حركت و اقدام ارزشمند و انقلابى آنان، نامشان براى هميشه در كشور ما زنده مانده است و مورد تجليل و احترام مردم ما هستند و امروزه برخى از خيابانهاى تهران و ساير شهرها به نامشان مزيّن گشته‌اند ـ بجا و صحيح بود و يا ناصحيح و محكوم است؟ همچنين برادران عزيز هيئت‌هاى مؤتلفه اسلامى؛ يعنى، شهيد محمد بخارايى و همكاران عزيزش كه نخست وزير شاه جلاد را به درك واصل كردند.

   ممكن است كسى بگويد نبايد آنها اقدامات خشونت‌آميز انجام مى‌دادند، بلكه بايد به طور مسالمت‌آميز حزب رسمى تشكيل مى‌دادند و بر سر مواضع و خواسته‌هاى خود، با رژيم شاه

مذاكره و گفتگو مى‌كردند. اما مگر كسى حرفِ آنها را گوش مى‌داد و اگر آنها حرف حساب آنها را مى‌شنيدند كه مجبور به انجام اقدام عملى و خشونت‌آميز نمى‌شدند. وقتى ديدند كسى به حرف و خواسته بر حقّ آنان گوش نمى‌دهد، چاره‌اى بجز توسّل به خشونت نداشتند.

   ممكن است آن قاضى بفرمايد: من آن اقدامات خشونت‌آميز را محكوم مى‌كنم و آنها بايد با مدارا و نرمش و در كمال حوصله و آرامش رفتار مى‌كردند و در پى حلّ مشكلات خويش و تأمين خواسته‌هايشان بر مى‌آمدند ! عرض مى‌كنم: كسانى را كه در 18 تيرماه به بعد به خيابانها ريختند و آشوب به راه انداختند و مسجد آتش زدند، به اموال مردم و دولتى آسيب رساندند و چادر از سر خانمها برداشتند و عليه اسلام شعار دادند، شما با لبخند و نوازش و با در آغوش گرفتن، آنها را ساكت كرديد و سر جاى خود نشانديد، يا همين بسيجيان عزيز ما بودند كه جان بر كف گرفتند و همه خطرات را بر خويش هموار ساختند و به ميدان آمدند و آنان را سر جاى خود نشاندند؟ و صد افسوس كه هيچ وقت كسى حقّ اين عزيزان مظلوم را نشناخت و از آنان قدردانى به عمل نمى‌آورند؛ البته آنان براى خدا در صحنه‌هاى دفاع از انقلاب و اسلام حاضر مى‌شوند و خداوند نيز به آنها خير و اجر فراوان عنايت خواهد فرمود.

   ممكن است آن آقا بگويد: ما اقدام بسيجيان در سركوب و از صحنه خارج‌كردن فتنه‌گران و آشوب‌گران و مزدوران بيگانگان را محكوم مى‌كنيم و نبايد با آنها برخوردى صورت مى‌پذيرفت و آنان آزاد بودند كه حرفشان را بزنند و اعتراض كنند. چنانكه آمريكايى‌ها گفتند: كسانى كه قيام كردند و در خيابانها راه افتادند و مسجدها را آتش زدند، خواهان آزادى بودند. پس آنها حق داشتند كه بگويند ما آزادى مى‌خواهيم و دين نمى‌خواهيم ! همان طور كه آن آقا در سخنرانى خود گفته بود: مردم حق دارند حتّى عليه خدا تظاهرات كنند.

   اگر بگويند: وقتى آنها ديدند اگر با زبان خوش و آشكارا بگويند ما دين و اسلام را نمى‌خواهيم، دولت به حرفشان گوش نمى‌دهد؛ اين بود كه مجبور شدند اموال مردم و اموال دولتى و مسجدها را آتش بزنند و عليه اسلام شعار بدهند، تا حرفشان به جايى برسد؛ پس رفتار آنها صحيح بود، نه كسانى كه آنها را سر جاى خود نشاندند. به ايشان مى‌گوييم: پس بالاخره شما نيز خشونت را تجويز كرده‌ايد، چون در ارتباط با آن جريان يكى از دو كار را بايد

تأييد كنيد: يا بايد بگوييد رفتار كسانى كه به خيابانها ريختند و مسجدها را آتش زدند و عليه نظام و اسلام شعار دادند، صحيح بود؛ در اين صورت شما نيز خشونت را تأييد كرده‌ايد، چون رفتار آنها خشونت بود. يا بايد بگوييد كه اقدام بسيجيان و توده مردم و نيروهاى انتظامى‌كه آشوب‌گران را سر جاى خود نشاندند، درست و صحيح بود؛ در اين صورت نيز خشونت را تأييد كرده‌ايد، پس شما چه خشونتى را تجويز مى‌كنيد؟

   ما به سخنان فرصت‌طلبان و دگرانديشان و كسانى كه در مواضع و اصول خويش تجديد نظر كرده‌اند، گوش نمى‌دهيم و براى ما ملاكْ سخنان و مواضع معمار انقلاب، حضرت امام خمينى(رحمه الله) است و تابع او هستيم و احكام ولايى و حكومتى اسلام را از او فرا گرفتيم. ايشان فرمود: اگر جوانان و مردم حزب‌الّلهى مشاهده كردند كه پاره‌اى از تبليغات، مقالات، سخنرانى‌ها، كتابها و مجلاّت برخلاف اسلام، عفّت عمومى و مصالح كشور است، بايد موارد را به دستگاههاى ذى‌ربط گزارش دهند و آنها موظّف‌اند كه رسيدگى كنند. اما اگر دستگاههاى مسؤول كوتاهى كردند و از راههاى قانونى جلوى انحرافات و تبليغات فاسد و مسموم را نگرفتند، راهى جز اين باقى نمى‌ماند كه مردم و جوانان متديّن خود وارد عمل شوند و بر هر مسلمانى واجب است كه اقدام كند.

   همه شاهد بودند كه وقتى سلمان رشدى مرتد كتاب آيات شيطانى را نوشت و به ساحت مقدّس قرآن و پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نسبت‌هاى زشت و ناروايى داد و توهين به پيامبر كرد، امام فتواى قتل او را صادر كردند و بر هر مسلمانى واجب كردند كه اگر دستش به سلمان رشدى رسيد او را به قتل برساند. بى‌ترديد آن فتوا و حكم فقط اختصاص به امام نداشت و همه فقهاى اسلام چنين فتوا دادند و همه كشورهاى اسلامى آن حكم را تأييد كردند. حال سؤال اين است كه آيا فتواى امام خشونت نبود؟ پس مى‌بينيد كه امام هم اِعمال خشونت در حقّ كسى كه به ضروريّات دين و اصول مسلّم اسلام توهين و جسارت مى‌كند و قصد توطئه و ضربه واردكردن به اسلام و هتك حيثيّت مقدّسات اسلامى را دارد، جايز و بلكه لازم مى‌دانند و چنين كسى را مرتد و واجب القتل معرفى مى‌كنند.

11. اسلام و لزوم پاسخگويى به شبهات علمى در همه شرايط

البته اگر كسى قصد توطئه و ضربه زدن نداشت حتى اگر نسبت به اصل دين و ضروريّات و احكام اسلام شبهه و سؤال دارد، مى‌تواند مطرح كند و بايد با كمال احترام و رعايت حيثيت و شخصيت او به سخنانش گوش داد و با استدلال و منطق به او پاسخ گفت. چرا كه اسلام دين منطق و متّكى بر استدلال و برهان است و در هر شرايطى از مسلمانان و علماء مى‌خواهد كه با كمال متانت، بردبارى، سعه صدر و با استفاده از منطق قوى و با تكيه بر براهين عقلى و الهى به شبهات و سؤالات پاسخ گويند و حقانيّت اسلام را به اثبات برسانند. از اين رو، قرآن فرمان مى‌دهد كه حتّى اگر در هنگامه نبرد، فردى از ميان سپاه دشمن پرچمى سفيد برافراشت و نزد مسلمانان آمد تا در حقانيّت اسلام تحقيق كند و پرسش خويش را مطرح سازد، بايد مسلمانان او را در حفاظت و اسكورت خويش قرار دهند كه كسى به او صدمه نزند و با رأفت و مهربانى سخنانش را گوش كنند و با ارائه دليل و حجّت و برهان، حق را به او بشناسانند؛ پس از آن باز با اسكورت او را به جاى اول خويش هرچند در ميان سپاه دشمن باشد باز گردانند:

«وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلاَمَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ يَعْلَمُونَ.»(1)

و اگر يكى از مشركان از تو پناهندگى بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود (و در آن بينديشد)؛ سپس او را به محل امنش برسان، زيرا آنها گروهى ناآگاه‌اند.

   قرآن مى‌فرمايد حتّى اگر كسى كه براى تحقيق و پرسش آمده، اسلام را نپذيرفت و مسلمان نشد، باز با اسكورت او را به محل امن خود باز گردانيد و نبايد كسى متعرض او شود؛ چون او براى طرح سؤالات خود آمده است و بايد امنيّت او حفظ شود و به سؤالات او پاسخ داده شود. در كجاى دنيا و در چه مكتبى چنين برخوردهاى متعالى و انسانى سفارش شده است؟

   البته اگر كسى از روى عناد و توطئه براى براندازى نظام اسلامى شبهه‌افكنى كند و در عقايد، اصول و ارزشهايى كه مردم مسلمان سخت بدان پايبند هستند، تشكيك ايجاد كند، بايد با او برخورد شود و حساب او با كسى كه سؤال و شبهه دارد و صادقانه مى‌خواهد شبهه و سؤال خود را مطرح كند و پاسخ دريافت كند، متفاوت است.


1. توبه/ 6.

12. مقابله با توطئه‌ها و عكس‌العمل بيگانگان

نبايد در مقابل فعاليت‌هاى گسترده فرهنگى و تبليغى دشمنان اسلام و عوامل خودفروخته داخلى آنها و قلم به مزدانى كه اصول و ارزشها و باورهاى دينى مردم را نشانه گرفته‌اند، ساكت نشست. مسلّماً آنان طرح توطئه گسترده‌اى را ريخته‌اند و بر خلاف دگرانديشان كه اين نوع فعاليت‌ها را تبادل فرهنگى مى‌نامند و در روزنامه‌ها مى‌نويسند كه توطئه‌اى در كار نيست و ادّعاى وجود توطئه را امر موهومى تلقّى مى‌كنند، آشوب‌ها و جريانات اخير كه در راستاى همان فعاليت‌ها و سياست‌هاى فرهنگى دشمن انجام گرفت، حقيقت وجود توطئه را براى مردم ما آشكار ساخت.

   آن اقدامات و تظاهرات عليه نظام اسلامى و حمله به مراكز دولتى و ايجاد بلوا و آشوب، حاكى از آن بود كه در وراى آن جريان، توطئه‌اى خطرناك عليه نظام وجود داشت كه مقام معظّم رهبرى نيز خبر دادند كه توطئه‌اى از سوى دشمنان عليه نظام در كار بوده است. با توجّه به اين حقيقت بود كه وقتى آشوب‌گران و اراذل و اوباش را سر جاى خود نشاندند و آتش فتنه را فرزندان فداكار اين ملّت قهرمان خاموش ساختند، موج حمايت از آنها و محكوميّت نظام اسلامى در دنيا به راه افتاد و حتّى شمار زيادى از نمايندگان پارلمان امريكا رسماً درخواست كردند كه جمهورى اسلامى ايران محكوم شود و قانونى عليه آن وضع گردد؛ چون دولت اسلامى با عوامل و مزدوران خارجى برخورد كرد و اجازه نداد كه آشوبگران هر كارى دلشان مى‌خواست انجام دهند!

   هر روزه در گوشه و كنار دنيا اعتصابات و زد و خوردهايى رُخ مى‌دهد و عده‌اى كشته و يا مجروح مى‌گردند. ما شاهديم كه هر روزه رژيم صهيونيستى مردم مسلمانى را كه خواهان حقوق از دست‌رفته خود هستند به گلوله مى‌بندد و عدّه‌اى را به قتل مى‌رساند، و حتّى در برخى از رژيمهاى وابسته به آمريكا گاهى صدها نفر توسط حكومت به قتل مى‌رسند و كسى آنها را محكوم نمى‌كند و نمى‌گويد سركوب آنان مخالفت با آزادى است. بلكه از آن رژيمها حمايت مى‌شود و مى‌گويند آنها عليه حكومت قانونى قيام كرده بودند و حكومت نيز حق دارد از خود دفاع كند. اما وقتى در ايران سروصدايى به راه مى‌افتد و در دانشگاه به طرز مشكوك يك نفر به

قتل مى‌رسد كه هنوز قاتل او ـ كه قاعدتاً از عوامل نفوذى دشمن و از خود آشوبگران بوده ـ شناسايى نشده است و يا فرد ديگرى در صحنه تصادفى كشته مى‌شود، و همچنين وقتى عده‌اى آشوبگر و اوباش به راه مى‌افتند و مساجد را آتش مى‌زنند و به ناموس مردم توهين مى‌كنند و نيروهاى انقلابى با آنان برخورد مى‌كنند؛ در كشورهاى غربى، بخصوص در آمريكا، بر عليه نظام ما سروصدا به راه مى‌اندازند و دولت ما را محكوم مى‌كنند و نظام ما را مخالف آزادى و دموكراسى معرفى مى‌كنند. ادّعا مى‌كنند كه تظاهركنندگان به دنبال آزادى و احقاق حقوق خود بوده‌اند، اما دولت ايران آنان را سركوب كرده است و در نتيجه علاوه بر محكوميت دولت ايران، سعى مى‌كنند قانونى براى مبارزه با دولت اسلامى ايران وضع كنند!

 

13. قرآن و لزوم دشمنى و برائت جستن از دشمنان

نتيجه گرفتيم كه اولا خدايى كه اسلام معرفى مى‌كند هم رحمت دارد و هم غضب، و گرچه رحمتش افزونتر است و بر غضب او پيشى مى‌گيرد، اما چنان نيست كه رحمت خداوند غضب او را نفى كرده باشد چنان كه خداوند بر پاره‌اى از اقوام كه بر گناهان خويش اصرار ورزيدند، غضب كرد و آنان را گرفتار عذاب خود ساخت.

   ثانياً، اسلام احكام تند و خشنى عليه دشمنان و معاندان با اسلام دارد و از مردم مى‌خواهد كه نسبت به دشمنان خدا صريحاً اظهار نفرت و اظهار برائت كنند. جا دارد كه دوستان سوره ممتحنه را مطالعه كنند كه در آن شيوه برخورد مسلمانان با مشركان و كفّار ترسيم شده است و كسانى كه طرح دوستى با دشمنان خدا مى‌ريزند، مورد نكوهش قرار مى‌گيرند و خداوند ما را از اين كه پنهانى و مخفيانه با دشمنان اسلام سازش كنيم و نرد دوستى ببازيم، بر حذر مى‌دارد. در آن سوره، خداوند از مسلمانان مى‌خواهد كه از ابراهيم و ياران او پند گيرند و شيوه برخورد او با مشركان و دشمنان خدا را الگوى خويش سازند، نه اين كه بر روى دشمنان و منافقان و عوامل آشكار و پنهان دشمن كه كمر به نابودى اسلام و مسلمين بسته‌اند، لبخند بزنند!

«يَا اَيُّهَا الَّذِينَ امَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّى وَعَدوَّكُمْ أَوْلياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ

جِهاداً فِى سَبِيلِى وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِى تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنْتُمْ وَمَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ.»

اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگيريد. شما نسبت به آنان اظهار محبت مى‌كنيد، در حالى كه آنها به آنچه از حق براى شما آمده كافر شده‌اند و رسول الله و شما را به جهت ايمان به خداوندى كه پروردگار همه شماست از شهر و ديارتان بيرون مى‌رانند. اگر شما براى جهاد در راه من و جلب خشنودى‌ام هجرت كرده‌ايد، (پيوند دوستى با آنان برقرار نسازيد،) شما مخفيانه با آنها رابطه دوستى برقرار مى‌كنيد؛ در حالى كه من به آنچه پنهان يا آشكار مى‌سازيد از همه داناترم و هر كس از شما چنين كارى كند، از راه راست گمراه شده است.

«قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِى إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بَرَءَاءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدَاً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللّهِ وَحْدَهُ...»(1)

براى شما سرمشق خوبى در زندگىِ ابراهيم و كسانى كه با او بودند وجود داشت، در آن هنگامى كه به قوم (مشرك) گفتند: ما از شما و آنچه غير از خدا مى‌پرستيد بيزاريم؛ ما نسبت به شما كافريم و ميان ما و شما عداوت و دشمنى هميشگى آشكار شده است، تا آن زمان كه به خداى يگانه ايمان بياوريد.

   به ما مى‌گويند كه صحبت از زندگى كنيد و ديگر شعار مرگ بر آمريكا سر ندهيد. نخير، بايد شعار مرگ بر آمريكا گفت و بالاتر، چون ابراهيم بايد صريحاً به آنها بگوييم: تا هنگامى كه در برابر حق خضوع نكنيد و سر در مقابل خدا فرود نياوريد و دست از سلطه‌جويى و خوى استكبارى بر نداريد و از مسيرى كه پيش گرفته‌ايد باز نايستيد و منافع مردم دنيا را به يغما نبريد و ملل آزاده را سركوب نسازيد، ما با شما دشمن هستيم. در حالى كه آنها منافع و ثروت كشور ما و ساير كشورها را به يغما برده‌اند و خسارات فراوانى به ما وارد ساخته‌اند به عزّت و حيثيّت ما ضربه وارد كردند و تعداد زيادى از عزيزانمان را كشتند، چگونه با آنها دوست شويم


1. ممتحنه/ 1، 4.

و اظهار محبت كنيم؟ آيا دهها و صدها بار تجربه در دنيا كافى نيست كه ما درك كنيم كه آنها بجز به خوى استكبارى و منافع خود به هيچ چيز ديگر نمى‌انديشند؛ باز هم فريب آنان را بخوريم.

   پس اسلام و قرآن به ما دستور مى‌دهند كه نسبت به دشمنان صريحاً اظهار برائت و دشمنى كنيم. حال اگر ما تابع اين اسلام و قرآنى هستيم كه ميليونها نسخه از آن در دست مسلمانان وجود دارد و بر برائت از دشمنان تأكيد دارد و اين اظهار برائت و دشمنى تنها در چارچوبه قوانين جزايى نيست، بلكه فراتر از آن است؛ چگونه مى‌گوييم بايد به روى همه لبخند زد و نسبت به همه مهربان بود؟

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org