- جلسه اول: راز بعثت پيامبران
- جلسه دوم: پيامبران، عقل و اختیار انسان
- جلسه سوم: نقش عقل و وحي در سعادت انسان
- جلسه چهارم: نبوت فراگیر و گستره دین
- جلسه پنجم: پیامبران؛ سعادت دنیا و آخرت
- جلسه ششم: دنیا؛ هدف یا ابزار
- جلسه هفتم: تأسی به پیامبر اعظم(صلیالله علیه وآله) از دیدگاه نهجالبلاغه
- جلسه هشتم: زینت دنیا و آخرتطلبی
- جلسه نهم: تأسی همهجانبه از قرآن و سنت پیامبر(صلیالله علیه وآله)
- جلسه دهم: اشباه الرجال در کلام امیر مؤمنان
صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
برایدریافتفایلصوتیاینجاراکلیککنید | 11.1 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
پيامبر اعظم صلي الله وعليه وآله در آينه نهج البلاغه
آن چه پيش رو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آية اللّه مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در شب 21 ماه مبارك رمضان 1427 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
تأسي به رسول الله(صلي الله وعليه وآله)
قرآن ميفرمايد: پيغمبر براي شما اسوهايست كه بايد از او پيروي كنيد «لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرا»؛ يكي از1؛ بركات وجود بعضي از انبياء: علاوه بر مقام رسالت، مقام امامتي است كه در قرآن به آن اشاره شده «وَ إِذِ ابْتَلي؛ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما»؛ به مقتضاي اين مقام، كساني كه اهتمام به امام دارند از گفتار و رفتار او تأسي ميكنند. امام معنايش2؛ همين است، قدم پيش ميگذارد ديگران هم پشت سرش، همه گفتار و رفتارش الگوست.
اميرالمؤمنين(عليه السلام) در اين باره ميفرمايند:«وَ لَقَدْ كَانَ فِي رَسُولِ اللَّهِ(صلي الله وعليه وآله) كَافٍ لَكَ فِي الْأُسْوَةِ وَ دَلِيلٌ لَكَ عَلَي ذَمِّ الدُّنْيَا وَ عَيْبِهَا»؛ الگو3؛ بودن پيغمبر(صلي الله وعليه وآله) براي شما كافيست، زيرا دنيا بسيار نارسا و معيوب است «وَ كَثْرَةِ مَخَازِيهَا وَ مَسَاوِيهَا»؛ زشتيها و پليديهايش چقدر زياد است «إِذْ قُبِضَتْ عَنْهُ أَطْرَافُهَا»؛ چيزي از دنيا در اختيار او قرار داده نشد «وَ وُطِّئَتْ لِغَيْرِهِ أَكْنَافُهَا»؛ و اكناف دنيا در اختيار غير او قرار داشت «وَ فُطِمَ عَنْ رَضَاعِهَا»؛ مثل بچهاي كه از شير گرفته ميشود پيغمبر از دنيا گرفته شد «وَ زُوِيَ عَنْ زَخَارِفِهَا»؛ از زيورهاي دنيا دور شد. تا اينجا كه «فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الْأَطْيَبِ الْأَطْهَرِ(صلي الله وعليه وآله) فَإِنَّ فِيهِ أُسْوَةً لِمَنْ تَأَسَّي وَ عَزَاءً لِمَنْ تَعَزَّي»؛ اگر ميخواهي الگو بگيري، به پيغمبرت تأسي كن «وَ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَي اللَّهِ الْمُتَأَسِّي بِنَبِيِّه»؛ كسي نزد خدا محبوبتر است كه به پيغمبر(صلي الله وعليه وآله) تأسي كند «وَ الْمُقْتَصُّ لِأَثَرِه»؛ و كسي كه آثار او را دنبال كند. «قَضَمَ الدُّنْيَا قَضْما»؛ به اندازه ضرورت از دنيا استفاده كرد، «وَ لَمْ يُعِرْهَا طَرْفا»؛ حتي گوشه چشمي هم به دنيا نكرد. «عُرِضَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيَا فَأَبَي أَنْ يَقْبَلَهَا»؛ جبرئيل به پيغمبر(صلي الله وعليه وآله) عرض كرد كه كليد گنجهاي زمين در اختيار شما است، فرمود: من دوست دارم يك روز از نعمت خدا بهرهمند شوم و شكر خدا كنم، روز ديگر گرسنه باشم و باز احتياج خودم را از خدا بخواهم.
صفاتي از پيامبر اكرم(صلي الله وعليه وآله)
ما بايد به اندازه توان، همت و شرايط زندگيمان از پيامبر(صلي الله وعليه وآله) يا اميرالمؤمنين(عليه السلام) پيروي كنيم و نحوه زندگي آنها را قلهاي در نظر بگيريم و به طرف آن حركت كنيم. حضرت امير(عليه السلام) در مورد خصوصيات پيامبر(صلي الله وعليه وآله) ميفرمايد: «وَ لَقَدْ كَانَ(صلي الله وعليه وآله) يَأْكُلُ عَلَي الْأَرْض»؛ روي زمين مينشست و همانجا غذا ميخورد «وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْد»؛ مانند بردگان مينشست «وَ يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَه»؛ پيغمبر به جاي اينكه كفش نو بخرد يا آن را به ديگري بدهد تا وصله بزند، با دست خودش وصله ميزد «وَ يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَه»؛ لباس پارهاش را با دست خودش وصله ميزد «وَ يَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَارِي»؛ بر الاغ برهنه سوار ميشد «وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ وَ يَكُونُ السِّتْرُ عَلَي بَابِ بَيْتِهِ فَتَكُونُ فِيهِ التَّصَاوِير»؛ حضرت به يكي از همسرانش كه پردهاي به در خانه آويخته بود كه تصويري روي آن بود، فرمودند: «يَا فُلَانَةُ غَيِّبِيهِ عَنِّي»؛ اين پرده را از جلوي چشم من دور كن «فَإِنِّي إِذَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ ذَكَرْتُ الدُّنْيَا وَ زَخَارِفَهَا»؛ وقتي نگاهم به اين پرده ميافتد به ياد دنيا و زخارف آن ميافتم.
بعد اميرالمؤمنين(عليه السلام) ميفرمايد «فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ وَ أَمَاتَ ذِكْرَهَا مِنْ نَفْسِه»؛ محبت دنيا را از دلش بيرون و ياد آن را از خاطرش دور كرد «وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِيبَ زِينَتُهَا عَنْ عَيْنِه»؛ دوست داشت كه حتي زينتهاي دنيا جلوي چشمش نباشد «لِكَيْلَا يَتَّخِذَ مِنْهَا رِيَاشاً وَ لَا يَعْتَقِدَهَا قَرَاراً وَ لَا يَرْجُوَ فِيهَا مُقَاما»؛ مبادا وقتي نگاهش به زينتهاي دنيا ميافتد فكر اين باشد كه از اينها براي خودش انتخاب كند، و باور كند كه دنيا جايگاه خوبي است و بد نيست در آن اقامت كنيم «وَ كَذَلِكَ مَنْ أَبْغَضَ شَيْئاً أَبْغَضَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَيْهِ وَ أَنْ يُذْكَرَ عِنْدَه»؛ اگر كسي چيزي را زشت بشمارد و با آن دشمني داشته باشد، نه ميخواهد به آن نگاه كند، نه حتي يادي از آن بكند. تا اينجا كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) ميفرمايد: «فَلْيَنْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِه»؛ كسي ميخواهم كه با عقل خودش قضاوت و فكر كند «أَكْرَمَ اللَّهُ مُحَمَّداً بِذَلِكَ أَمْ أَهَانَه»؛ اينكه خدا نعمتهايش را در اختيار پيغمبر(صلي الله وعليه وآله) نگذاشت، براي پيغمبر(صلي الله وعليه وآله) اكرام و احترام بود يا اهانت؟! «فَإِنْ قَالَ أَهَانَهُ فَقَدْ كَذَبَ وَ اللَّهِ الْعَظِيمِ بِالْإِفْكِ الْعَظِيم»؛ به خداي بزرگ قسم اگر كسي بگويد خدا ميخواهد با اين وسيله به پيغمبرش بياحترامي كند دروغ بزرگي به خدا بسته «وَ إِنْ قَالَ أَكْرَمَه»؛ اگر كسي جواب دهد كه نه، خدا بياحترامي نكرده است، «فَلْيَعْلَم»؛ اگر خدا او را به ندادن نعمتهاي دنيا اكرام كرده بود، پس به آنهايي كه نعمت داده، اهانت كرده است؟ بالاخره آيا نعمت دادن نشانه اكرام است يا اهانت؟ در سوره فجر هم آمده «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَن»؛ وقتي خدا نعمتي به انسان ميدهد ميگويد: خدا خيلي به من اكرام كرد.4؛ اما اگر نعمت را از او بگيرد و روزياش را تنگ كند، ميگويد: من پيش خدا خوار شدم كه روزيام را كم كرد. اصلاً اينها ملاك نيست. اينها همه وسيله امتحان است. به هر كس پول ميدهند، براي اين است كه آيا اكرام يتيم ميكند، به فقرا رسيدگي ميكند يا نه؟ نه اين كه اگر كسي ثروت دارد، پيش خدا عزيز است و آن كسي كه ندارد پيش خدا ذليل.
«خَرَجَ مِنَ الدُّنْيَا خَمِيصا»؛ پيغمبر(صلي الله وعليه وآله) از دنيا رفت در حالي كه شكمش گرسنه بود «وَ وَرَدَ الْآخِرَةَ سَلِيما»؛ اما با سلامت وارد عالم آخرت شد «لَمْ يَضَعْ حَجَراً عَلَي حَجَر»؛ سنگي روي سنگ نگذاشت و خانهاي نساخت «حَتَّي مَضَي لِسَبِيلِهِ وَ أَجَابَ دَاعِيَ رَبِّه»؛ تا اين كه جهان را ترك گفت و دعوت پروردگارش را پذيرفت «فَمَا أَعْظَمَ مِنَّةَ اللَّهِ عِنْدَنَا حِينَ أَنْعَمَ عَلَيْنَا بِهِ سَلَفاً نَتَّبِعُهُ وَ قَائِداً نَطَأُ عَقِبَه»؛ در اينجا اميرالمؤمنين(عليه السلام) ميفرمايد: چگونه شكر خدا را به جا آوريم كه يك همچون الگويي براي ما قرار داد تا به او تأسي كنيم و پا جاي پاي او بگذاريم. بعد اشاره ميكند كه من سعي ميكنم مثل پيغمبر باشم «وَ اللَّهِ لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِي هَذِهِ حَتَّي اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَاقِعِهَا»؛ به خدا سوگند آنقدر اين پيراهن پشمين را وصله زدم كه ديگر خجالت ميكشم بدهم وصله كنند. آن قدر به تعميركاري كه لباس من را وصله ميكرد مراجعه كردم كه ديگر به من گفت: هنوز وقت آن نشده كه اين پيراهن را دور بياندازي «وَ لَقَدْ قَالَ لِي قَائِلٌ أَ لَا تَنْبِذُهَا عَنْكَ فَقُلْتُ اغْرُبْ عَنِّي فَعِنْدَ الصَّبَاحِ يَحْمَدُ الْقَوْمُ السُّرَي»؛ گفتم از من دور شو به من كاري نداشته باش، صبحگاهان، رهروان شب ستايش ميشوند. اين ضربالمثلي است در بين اعراب؛ كساني كه شبرو هستند و ميخواهند به مقصد بزرگي برسند، شب تا صبح خستگي ميكشند و در تاريكي راه سخت را طي ميكنند اما وقتي صبح ميشود و به مقصد ميرسند، خوشحال ميشوند و اين شب روي خودشان را ستايش ميكنند. يعني بگذار اين دنيا بگذرد و وقت پاداش برسد؛ آن وقت ميببيني نتيجه زندگي من كساني كه دل به دنيا نبستهاند چه خواهد شد؟ اين نمونهاي است از نگاه پيغمبر اكرم(صلي الله وعليه وآله) و شاگردش علي(عليه السلام).
طرح و حل مسئله آنچنان كه بايد!
قرآن با نظر بسيار تحقيرآميزي به دنيا نگاه ميكند، «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُور»5؛ اين چه نگاهي است به زندگي؟ در جاي ديگر هم با تأكيد ميفرمايد «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلاد»؛ دنيا6؛ اينهاست، خوردن و پول جمع كردن و افتخار كردن به اين و آن، به خود باليدن و فخر فروشي كردن. در اامه ميفرمايد همه اينها «كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطاما»؛ سراسر دنيا مثل باراني است كه ميبارد و گياه سبز و خرمي از زمين ميرويد «أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَباتُه»؛ كساني كه كشاورزي ميكنند و دانهها را زيرزمين ميكنند خيلي خوششان ميآيد «ثُمَّ يَهِيج»؛ بعد اين گياهان رشد ميكند و ميوه ميدهد «فَتَراهُ مُصْفَرًّا»؛ سپس كمكم زرد ميشود از آن طراوت و خرمي اثري نميماند. اين دنياست. اين بيان قرآن براي چيست؟ يعني به دنيا بچسبيد كه چيز ارزشمندي است؟! پيداست در مقام تحقير است «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّياح»7؛ مَثل زندگي دنيا همچون آبي است كه از آسمان ميآيد و گياهي سبز ميشود. طولي نميكشد خار و خاشاك ميشود و بادها آن را به اطراف پراكنده ميكنند. «وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوان»؛ انواع وسايل تأكيد در اين آيه به كار رفته8؛ «لَهِيَ الْحَيَوان»، تنها زندگي آخرت، زندگيست. اصلاً دنيا را در مقابل آخرت، نميشود زندگي ناميد، و لذا كافر در روز قيامت ميگويد «يا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَياتِي»،9؛ كاش براي زندگي فكري كرده بودم.
در نهجالبلاغه كمتر صفحهايست كه درباره مذمت دنيا، چيزي در آن نباشد. چرا اينجوري است؟ يعني اسلام ميخواهد يك مشت درويشمآبِ صوفيمسلك تربيت كند كه دنيا را رها كنند و بروند يك گوشه بنشينند و ذكر بگويند. مگر پيغمبر(صلي الله وعليه وآله) و علي(عليه السلام) اينگونه بودند؟ مگر علي نخلستانها به بار نياورده بود؟ مگر چاههاي بسياري حفر نكرده بود؟ قرآن چه ميخواهد بگويد؟
دو نكته مهم
ميدانيم هدف انبياء و پيغمبر اسلام و قرآن اين نبوده كه مردم دست از دنيا بكشند؛ و در گوشهاي ديرنشيني كنند. اسلام اين را نميگويد.
از يك طرف هم بيانات عجيبي وجود دارد كه آدم را سوق ميدهد به اينكه حتي گوشه چشمي به دنيا نكند، علي(عليه السلام) ميگويد: «لَمْ يُعِرْهَا طَرْفا»؛ شما بايد به پيغمبري تأسي كنيد كه گوشه چشمي به دنيا نكرد. اصلاً گوشه چشمش را هم به دنيا عاريه نداد. چگونه اين را حل كنيم؟ بايد توجه داشته باشيم كه دنيا صرف نظر از روش، رفتار و ارتباطي كه ما با آن برقرار ميكنيم، مخلوق خداست و هيچ مخلوقي في حد نفسه زشت و بد نيست «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَه»10؛ مخصوصاً در همين نهجالبلاغه ميفرمايد: دنيا تجارتخانه اولياءالله و مسجد ملائكةالله است.11؛ چه كسي گفته دنيا بد است؟ جواب اين است كه اين مذمت يا حُسن، تابع نظر ماست. اگر ما به دنيا نظر ابزاري كرديم، باور كرديم كه وسيله است و بخاطر وسيله بودن سراغش رفتيم؛ اشكالي ندارد. پول دربياوريم براي اطاعت خدا، براي كمك به بندگان خدا، هيچ عيبي ندارد «مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَ مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيب»؛ اگر كسي هدفش دنيا باشد، اندكي از امور و لذايذ دنيا به او ميدهيم، اما بداند «وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيب»؛ هيچ بهرهاي در آخرت نخواهد داشت. «مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّم»12؛ آنهايي كه عاشق؛ دنيا هستند يك مقداري از دنيا بهشان ميدهيم، «ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِيد». همه دنيا كه بهشان نميرسد! دنيا محدود است ولي اين قطعي است كه آنها كه فقط هدفشان دنياست جهنم در انتظارشان است. «ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُورا»؛ اين يك دسته، «وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعي؛ لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُورا»13؛ اينها هم دسته ديگر هستند.
دسته سوم
ما چه هستيم؟ نه كسي هستيم كه هميشه فقط به فكر بندگي خدا باشيم و بگوييم جز اطاعت خدا و رضايت خدا هيچ چيز نميخواهيم، ما معمولاً اينگونه نيستيم. آن گونه هم نيستيم كه اصلاً خدا و قيامت را فراموش كرده باشيم. نمونهاش همين نمازي كه ميخوانيم، توسلات و توبههايي كه ميكنيم. پس ما در واقع گروه سومي هستيم. پس چرا قرآن انسان را دو نوع معرفي كرده يك جا ميگويد «مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيا»؛ و يك جا هم ميگويد «مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَة»؛
تربيت قرآن و دسته سوميها!
اين روش تربيت قرآن است. دو قطب را مشخص ميكند مثل كفر و ايمان، تا اشخاص اين قلهها را بشناسند. ببينند سمت و سويشان به كدام طرف است. اما گاهي اين طرف و گاهي آن طرف، نوسان پيدا ميكنند «خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئا»14؛ گروهي كه؛ گاهي به ياد آخرت ميافتند و دوست دارند در آخرت مقام و حور و قصر داشته باشند؛ ولي حريف نفسشان هم نميشوند كه بطور كلي لذتهاي دنيا را رها كنند؛ تكليف ما كه در اين گروه هستيم چيست؟ جواب اين است كه به دلت نگاه كن. ببين بيشتر به كدام قطب توجه داري. قرآن معياري براي ما مشخص كرده ميگويد: بايد ببيني دلبستگيات به كدام بيشتر است؟ چون دلبستگي كمّي نيست نميتوان نشان داد كه آدم بيشتر دلش به اين بسته است يا آن. بقول معروف اينها از مقولات كيفي است نه كمّي. بايد بگرديم فرمولش را پيدا كنيم. بعضي از چيزهاي دنيا ضرر اساسي به آخرت نميزند مثلاً ترك مستحبات و انجام مكروهات مستوجب عذاب نميشود يا به كلي آخرت را نميسوزاند. «الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإثْم... إِلاَّ اللَّمَم»15؛ لغزشهاي كوچك زودگذري كه آدم دنبال؛ نميكند، يك وقت اين چيزهاست؛ يك وقت نه، دلبستگيهايي است، آدم به گناهي عادت ميكند كه مانع ميشود وظايف واجبش را درست انجام بدهد. اين خطرناك است.
«قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا»16؛ بايد محبتهايتان را بسنجيد. ببين محبتت به دنيا بيشتر است يا آخرت؟ دنيا همين پدر و مادر، همسر و فرزند است «تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها»؛ كسب و كار بازار است؛ ميخواهم درآمدم روزبه روز بيشتر شود «وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها»؛ كاخهاي زيبا بسازم. ببين اينها را بيشتر دوست داري يا خدا و پيغمبر و جهاد را؟ اگر جايي امر داير شد كه رضايت خدا را به دست بياوري يا رضايت همسرت را يا يكي از دوستان، ببين كدام را فداي ديگري ميكني. اينجا معلوم ميشود چه كاره هستي. اگر علاقهات به دنيا بيشتر بود، جزء دنياپرستاني «فَتَرَبَّصُوا حَتَّي يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِه»؛ پس منتظر عقوبت خدا باش. قرآن از يك طرف قله اوجي را براي عظمت و كمال انسان معرفي ميكند كه آن مقام انبياء و اولياء خدا است، يك حضيض هم نشان ميدهد؛ ته جهنم. آن هم كساني هستند كه همه چيز را فداي شهوت ميكنند، بعد ميگويد: خودت را بسنج؛ به كدام نقطه نزديكتري؟ اوج چه هست؟ آن نقطهاي كه پيغمبر رسيده بود «مَنْ أَبْغَضَ شَيْئاً أَبْغَضَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَيْهِ وَ أَنْ يُذْكَرَ عِنْدَه»؛ شما بايد به اين سمت حركت كنيد، دست كم آنجا كه هوس دنيا با تكاليف واجب و حرام اصطكاك پيدا كرد، اگر توانستيد توقف پيدا كنيد و از هوس بگذريد، رستهايد و الا خطر است.
1؛ - احزاب، 21.
2؛ - بقره، 125.
3؛ - نهجالبلاغه، خطبه 160، ص 226.
4؛ - فجر، 15.
5؛ - آل عمران، 185.
6؛ - حديد، 20.
7؛ - كهف، 45.
8؛ - عنكبوت، 64.
9؛ - فجر، 24.
10؛ - سجده، 7.
11؛ - «إِنَّ الدُّنْيَا... مُصَلَّي مَلَائِكَةِ اللَّهِ وَ... مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّه»؛ ر.ك: نهجالبلاغه، حكمت 131، ص 493.
12؛ - اسراء، 18.
13؛ - اسراء، 19.
14؛ - توبه، 102.
15؛ - نجم، 32.
16؛ - توبه، 24.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org