قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
برای‌دریافت‌فایل‌صوتی‌این‌جاراکلیک‌کنید11.1 مگابایت

بسم الله الرحمن الرحيم

پيامبر اعظم ‏صلي الله وعليه وآله در آينه نهج البلاغه

آن چه پيش رو داريد گزيده‏اي از سخنان حضرت آية اللّه مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در شب 21 ماه مبارك رمضان 1427 ايراد فرموده‏اند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

تأسي به رسول الله‏(صلي الله وعليه وآله)

قرآن مي‏فرمايد: پيغمبر براي شما اسوه‏ايست كه بايد از او پيروي كنيد «لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرا»؛ يكي از1؛ بركات وجود بعضي از انبياء: علاوه بر مقام رسالت، مقام امامتي است كه در قرآن به آن اشاره شده «وَ إِذِ ابْتَلي‏؛ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما»؛ به مقتضاي اين مقام، كساني كه اهتمام به امام دارند از گفتار و رفتار او تأسي مي‏كنند. امام معنايش‏2؛ همين است، قدم پيش مي‏گذارد ديگران هم پشت سرش، همه گفتار و رفتارش الگوست.
اميرالمؤمنين‏‏(عليه السلام) در اين باره مي‏فرمايند:«وَ لَقَدْ كَانَ فِي رَسُولِ اللَّهِ‏(صلي الله وعليه وآله) كَافٍ لَكَ فِي الْأُسْوَةِ وَ دَلِيلٌ لَكَ عَلَي ذَمِّ الدُّنْيَا وَ عَيْبِهَا»؛ الگو3؛ بودن پيغمبر(صلي الله وعليه وآله) براي شما كافيست، زيرا دنيا بسيار نارسا و معيوب است «وَ كَثْرَةِ مَخَازِيهَا وَ مَسَاوِيهَا»؛ زشتي‏ها و پليديهايش چقدر زياد است «إِذْ قُبِضَتْ عَنْهُ أَطْرَافُهَا»؛ چيزي از دنيا در اختيار او قرار داده نشد «وَ وُطِّئَتْ لِغَيْرِهِ أَكْنَافُهَا»؛ و اكناف دنيا در اختيار غير او قرار داشت «وَ فُطِمَ عَنْ رَضَاعِهَا»؛ مثل بچه‏اي كه از شير گرفته مي‏شود پيغمبر از دنيا گرفته شد «وَ زُوِيَ عَنْ زَخَارِفِهَا»؛ از زيورهاي دنيا دور شد. تا اينجا كه «فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الْأَطْيَبِ الْأَطْهَرِ(صلي الله وعليه وآله) فَإِنَّ فِيهِ أُسْوَةً لِمَنْ تَأَسَّي وَ عَزَاءً لِمَنْ تَعَزَّي»؛ اگر مي‏خواهي الگو بگيري، به پيغمبرت تأسي كن «وَ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَي اللَّهِ الْمُتَأَسِّي بِنَبِيِّه»؛ كسي نزد خدا محبوبتر است كه به پيغمبر(صلي الله وعليه وآله) تأسي كند «وَ الْمُقْتَصُّ لِأَثَرِه»؛ و كسي كه آثار او را دنبال كند. «قَضَمَ الدُّنْيَا قَضْما»؛ به اندازه ضرورت از دنيا استفاده كرد، «وَ لَمْ يُعِرْهَا طَرْفا»؛ حتي گوشه چشمي هم به دنيا نكرد. «عُرِضَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيَا فَأَبَي أَنْ يَقْبَلَهَا»؛ جبرئيل به پيغمبر(صلي الله وعليه وآله) عرض كرد كه كليد گنج‏هاي زمين در اختيار شما است، فرمود: من دوست دارم يك روز از نعمت خدا بهره‏مند شوم و شكر خدا كنم، روز ديگر گرسنه باشم و باز احتياج خودم را از خدا بخواهم.

صفاتي از پيامبر اكرم‏(صلي الله وعليه وآله)

ما بايد به اندازه توان، همت و شرايط زندگيمان از پيامبر(صلي الله وعليه وآله) يا اميرالمؤمنين‏‏(عليه السلام) پيروي كنيم و نحوه زندگي آنها را قله‏اي در نظر بگيريم و به طرف آن حركت كنيم. حضرت امير‏(عليه السلام) در مورد خصوصيات پيامبر(صلي الله وعليه وآله) مي‏فرمايد: «وَ لَقَدْ كَانَ‏(صلي الله وعليه وآله) يَأْكُلُ عَلَي الْأَرْض»؛ روي زمين مي‏نشست و همانجا غذا مي‏خورد «وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْد»؛ مانند بردگان مي‏نشست «وَ يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَه»؛ پيغمبر به جاي اينكه كفش نو بخرد يا آن را به ديگري بدهد تا وصله بزند، با دست خودش وصله مي‏زد «وَ يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَه»؛ لباس پاره‏اش را با دست خودش وصله مي‏زد «وَ يَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَارِي»؛ بر الاغ برهنه سوار مي‏شد «وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ وَ يَكُونُ السِّتْرُ عَلَي بَابِ بَيْتِهِ فَتَكُونُ فِيهِ التَّصَاوِير»؛ حضرت به يكي از همسرانش كه پرده‏اي به در خانه آويخته بود كه تصويري روي آن بود، فرمودند: «يَا فُلَانَةُ غَيِّبِيهِ عَنِّي»؛ اين پرده را از جلوي چشم من دور كن «فَإِنِّي إِذَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ ذَكَرْتُ الدُّنْيَا وَ زَخَارِفَهَا»؛ وقتي نگاهم به اين پرده مي‏افتد به ياد دنيا و زخارف آن مي‏افتم.
بعد اميرالمؤمنين‏‏(عليه السلام) مي‏فرمايد «فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ وَ أَمَاتَ ذِكْرَهَا مِنْ نَفْسِه»؛ محبت دنيا را از دلش بيرون و ياد آن را از خاطرش دور كرد «وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِيبَ زِينَتُهَا عَنْ عَيْنِه»؛ دوست داشت كه حتي زينت‏هاي دنيا جلوي چشمش نباشد «لِكَيْلَا يَتَّخِذَ مِنْهَا رِيَاشاً وَ لَا يَعْتَقِدَهَا قَرَاراً وَ لَا يَرْجُوَ فِيهَا مُقَاما»؛ مبادا وقتي نگاهش به زينت‏هاي دنيا مي‏افتد فكر اين باشد كه از اينها براي خودش انتخاب كند، و باور كند كه دنيا جايگاه خوبي است و بد نيست در آن اقامت كنيم «وَ كَذَلِكَ مَنْ أَبْغَضَ شَيْئاً أَبْغَضَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَيْهِ وَ أَنْ يُذْكَرَ عِنْدَه»؛ اگر كسي چيزي را زشت بشمارد و با آن دشمني داشته باشد، نه مي‏خواهد به آن نگاه كند، نه حتي يادي از آن بكند. تا اينجا كه اميرالمؤمنين‏‏(عليه السلام) مي‏فرمايد: «فَلْيَنْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِه»؛ كسي مي‏خواهم كه با عقل خودش قضاوت و فكر كند «أَكْرَمَ اللَّهُ مُحَمَّداً بِذَلِكَ أَمْ أَهَانَه»؛ اينكه خدا نعمت‏هايش را در اختيار پيغمبر(صلي الله وعليه وآله) نگذاشت، براي پيغمبر(صلي الله وعليه وآله) اكرام و احترام بود يا اهانت؟! «فَإِنْ قَالَ أَهَانَهُ فَقَدْ كَذَبَ وَ اللَّهِ الْعَظِيمِ بِالْإِفْكِ الْعَظِيم»؛ به خداي بزرگ قسم اگر كسي بگويد خدا مي‏خواهد با اين وسيله به پيغمبرش بي‏احترامي كند دروغ بزرگي به خدا بسته «وَ إِنْ قَالَ أَكْرَمَه»؛ اگر كسي جواب دهد كه نه، خدا بي‏احترامي نكرده است، «فَلْيَعْلَم»؛ اگر خدا او را به ندادن نعمتهاي دنيا اكرام كرده بود، پس به آنهايي كه نعمت داده، اهانت كرده است؟ بالاخره آيا نعمت دادن نشانه اكرام است يا اهانت؟ در سوره فجر هم آمده «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَن»؛ وقتي خدا نعمتي به انسان مي‏دهد مي‏گويد: خدا خيلي به من اكرام كرد.4؛ اما اگر نعمت را از او بگيرد و روزي‏اش را تنگ كند، مي‏گويد: من پيش خدا خوار شدم كه روزي‏ام را كم كرد. اصلاً اينها ملاك نيست. اينها همه وسيله امتحان است. به هر كس پول مي‏دهند، براي اين است كه آيا اكرام يتيم مي‏كند، به فقرا رسيدگي مي‏كند يا نه؟ نه اين كه اگر كسي ثروت دارد، پيش خدا عزيز است و آن كسي كه ندارد پيش خدا ذليل.
«خَرَجَ مِنَ الدُّنْيَا خَمِيصا»؛ پيغمبر(صلي الله وعليه وآله) از دنيا رفت در حالي كه شكمش گرسنه بود «وَ وَرَدَ الْآخِرَةَ سَلِيما»؛ اما با سلامت وارد عالم آخرت شد «لَمْ يَضَعْ حَجَراً عَلَي حَجَر»؛ سنگي روي سنگ نگذاشت و خانه‏اي نساخت «حَتَّي مَضَي لِسَبِيلِهِ وَ أَجَابَ دَاعِيَ رَبِّه»؛ تا اين كه جهان را ترك گفت و دعوت پروردگارش را پذيرفت «فَمَا أَعْظَمَ مِنَّةَ اللَّهِ عِنْدَنَا حِينَ أَنْعَمَ عَلَيْنَا بِهِ سَلَفاً نَتَّبِعُهُ وَ قَائِداً نَطَأُ عَقِبَه»؛ در اينجا اميرالمؤمنين‏‏(عليه السلام) مي‏فرمايد: چگونه شكر خدا را به جا آوريم كه يك همچون الگويي براي ما قرار داد تا به او تأسي كنيم و پا جاي پاي او بگذاريم. بعد اشاره مي‏كند كه من سعي مي‏كنم مثل پيغمبر باشم «وَ اللَّهِ لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِي هَذِهِ حَتَّي اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَاقِعِهَا»؛ به خدا سوگند آنقدر اين پيراهن پشمين را وصله زدم كه ديگر خجالت مي‏كشم بدهم وصله كنند. آن قدر به تعميركاري كه لباس من را وصله مي‏كرد مراجعه كردم كه ديگر به من گفت: هنوز وقت آن نشده كه اين پيراهن را دور بياندازي «وَ لَقَدْ قَالَ لِي قَائِلٌ أَ لَا تَنْبِذُهَا عَنْكَ فَقُلْتُ اغْرُبْ عَنِّي فَعِنْدَ الصَّبَاحِ يَحْمَدُ الْقَوْمُ السُّرَي»؛ گفتم از من دور شو به من كاري نداشته باش، صبحگاهان، رهروان شب ستايش مي‏شوند. اين ضرب‏المثلي است در بين اعراب؛ كساني كه شب‏رو هستند و مي‏خواهند به مقصد بزرگي برسند، شب تا صبح خستگي مي‏كشند و در تاريكي راه سخت را طي مي‏كنند اما وقتي صبح مي‏شود و به مقصد مي‏رسند، خوشحال مي‏شوند و اين شب روي خودشان را ستايش مي‏كنند. يعني بگذار اين دنيا بگذرد و وقت پاداش برسد؛ آن وقت مي‏ببيني نتيجه زندگي من كساني كه دل به دنيا نبسته‏اند چه خواهد شد؟ اين نمونه‏اي است از نگاه پيغمبر اكرم‏(صلي الله وعليه وآله) و شاگردش علي‏‏(عليه السلام).

طرح و حل مسئله آنچنان كه بايد!

قرآن با نظر بسيار تحقيرآميزي به دنيا نگاه مي‏كند، «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُور»5؛ اين چه نگاهي است به زندگي؟ در جاي ديگر هم با تأكيد مي‏فرمايد «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلاد»؛ دنيا6؛ اينهاست، خوردن و پول جمع كردن و افتخار كردن به اين و آن، به خود باليدن و فخر فروشي كردن. در اامه مي‏فرمايد همه اينها «كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطاما»؛ سراسر دنيا مثل باراني است كه مي‏بارد و گياه سبز و خرمي از زمين مي‏رويد «أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَباتُه»؛ كساني كه كشاورزي مي‏كنند و دانه‏ها را زيرزمين مي‏كنند خيلي خوششان مي‏آيد «ثُمَّ يَهِيج»؛ بعد اين گياهان رشد مي‏كند و ميوه مي‏دهد «فَتَراهُ مُصْفَرًّا»؛ سپس كم‏كم زرد مي‏شود از آن طراوت و خرمي اثري نمي‏ماند. اين دنياست. اين بيان قرآن براي چيست؟ يعني به دنيا بچسبيد كه چيز ارزشمندي است؟! پيداست در مقام تحقير است «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّياح»7؛ مَثل زندگي دنيا همچون آبي است كه از آسمان مي‏آيد و گياهي سبز مي‏شود. طولي نمي‏كشد خار و خاشاك مي‏شود و بادها آن را به اطراف پراكنده مي‏كنند. «وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوان»؛ انواع وسايل تأكيد در اين آيه به كار رفته‏8؛ «لَهِيَ الْحَيَوان»، تنها زندگي آخرت، زندگيست. اصلاً دنيا را در مقابل آخرت، نمي‏شود زندگي ناميد، و لذا كافر در روز قيامت مي‏گويد «يا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَياتِي»،9؛ كاش براي زندگي فكري كرده بودم.
در نهج‏البلاغه كمتر صفحه‏ايست كه درباره مذمت دنيا، چيزي در آن نباشد. چرا اين‏جوري است؟ يعني اسلام مي‏خواهد يك مشت درويش‏مآبِ صوفي‏مسلك تربيت كند كه دنيا را رها كنند و بروند يك گوشه بنشينند و ذكر بگويند. مگر پيغمبر(صلي الله وعليه وآله) و علي‏‏(عليه السلام) اين‏گونه بودند؟ مگر علي نخلستان‏ها به بار نياورده بود؟ مگر چاه‏هاي بسياري حفر نكرده بود؟ قرآن چه مي‏خواهد بگويد؟

دو نكته مهم‏

مي‏دانيم هدف انبياء و پيغمبر اسلام و قرآن اين نبوده كه مردم دست از دنيا بكشند؛ و در گوشه‏اي ديرنشيني كنند. اسلام اين را نمي‏گويد.
از يك طرف هم بيانات عجيبي وجود دارد كه آدم را سوق مي‏دهد به اينكه حتي گوشه چشمي به دنيا نكند، علي‏‏(عليه السلام) مي‏گويد: «لَمْ يُعِرْهَا طَرْفا»؛ شما بايد به پيغمبري تأسي كنيد كه گوشه چشمي به دنيا نكرد. اصلاً گوشه چشمش را هم به دنيا عاريه نداد. چگونه اين را حل كنيم؟ بايد توجه داشته باشيم كه دنيا صرف نظر از روش، رفتار و ارتباطي كه ما با آن برقرار مي‏كنيم، مخلوق خداست و هيچ مخلوقي في حد نفسه زشت و بد نيست «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَه»10؛ مخصوصاً در همين نهج‏البلاغه مي‏فرمايد: دنيا تجارت‏خانه اولياءالله و مسجد ملائكةالله است.11؛ چه كسي گفته دنيا بد است؟ جواب اين است كه اين مذمت يا حُسن، تابع نظر ماست. اگر ما به دنيا نظر ابزاري كرديم، باور كرديم كه وسيله است و بخاطر وسيله بودن سراغش رفتيم؛ اشكالي ندارد. پول دربياوريم براي اطاعت خدا، براي كمك به بندگان خدا، هيچ عيبي ندارد «مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَ مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيب»؛ اگر كسي هدفش دنيا باشد، اندكي از امور و لذايذ دنيا به او مي‏دهيم، اما بداند «وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيب»؛ هيچ بهره‏اي در آخرت نخواهد داشت. «مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّم»12؛ آنهايي كه عاشق‏؛ دنيا هستند يك مقداري از دنيا بهشان مي‏دهيم، «ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِيد». همه دنيا كه بهشان نمي‏رسد! دنيا محدود است ولي اين قطعي است كه آنها كه فقط هدفشان دنياست جهنم در انتظارشان است. «ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُورا»؛ اين يك دسته، «وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعي‏؛ لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُورا»13؛ اينها هم دسته ديگر هستند.

دسته سوم‏

ما چه هستيم؟ نه كسي هستيم كه هميشه فقط به فكر بندگي خدا باشيم و بگوييم جز اطاعت خدا و رضايت خدا هيچ چيز نمي‏خواهيم، ما معمولاً اين‏گونه نيستيم. آن گونه هم نيستيم كه اصلاً خدا و قيامت را فراموش كرده باشيم. نمونه‏اش همين نمازي كه مي‏خوانيم، توسلات و توبه‏هايي كه مي‏كنيم. پس ما در واقع گروه سومي هستيم. پس چرا قرآن انسان را دو نوع معرفي كرده يك جا مي‏گويد «مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيا»؛ و يك جا هم مي‏گويد «مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَة»؛

تربيت قرآن و دسته سومي‏ها!

اين روش تربيت قرآن است. دو قطب را مشخص مي‏كند مثل كفر و ايمان، تا اشخاص اين قله‏ها را بشناسند. ببينند سمت و سويشان به كدام طرف است. اما گاهي اين طرف و گاهي آن طرف، نوسان پيدا مي‏كنند «خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئا»14؛ گروهي كه‏؛ گاهي به ياد آخرت مي‏افتند و دوست دارند در آخرت مقام و حور و قصر داشته باشند؛ ولي حريف نفسشان هم نمي‏شوند كه بطور كلي لذتهاي دنيا را رها كنند؛ تكليف ما كه در اين گروه هستيم چيست؟ جواب اين است كه به دلت نگاه كن. ببين بيشتر به كدام قطب توجه داري. قرآن معياري براي ما مشخص كرده مي‏گويد: بايد ببيني دلبستگي‏ات به كدام بيشتر است؟ چون دلبستگي كمّي نيست نمي‏توان نشان داد كه آدم بيشتر دلش به اين بسته است يا آن. بقول معروف اينها از مقولات كيفي است نه كمّي. بايد بگرديم فرمولش را پيدا كنيم. بعضي از چيزهاي دنيا ضرر اساسي به آخرت نمي‏زند مثلاً ترك مستحبات و انجام مكروهات مستوجب عذاب نمي‏شود يا به كلي آخرت را نمي‏سوزاند. «الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإثْم... إِلاَّ اللَّمَم»15؛ لغزشهاي كوچك زودگذري كه آدم دنبال‏؛ نمي‏كند، يك وقت اين چيزهاست؛ يك وقت نه، دلبستگي‏هايي است، آدم به گناهي عادت مي‏كند كه مانع مي‏شود وظايف واجبش را درست انجام بدهد. اين خطرناك است.
«قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا»16؛ بايد محبت‏هايتان را بسنجيد. ببين محبتت به دنيا بيشتر است يا آخرت؟ دنيا همين پدر و مادر، همسر و فرزند است «تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها»؛ كسب و كار بازار است؛ مي‏خواهم درآمدم روزبه روز بيشتر شود «وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها»؛ كاخ‏هاي زيبا بسازم. ببين اينها را بيشتر دوست داري يا خدا و پيغمبر و جهاد را؟ اگر جايي امر داير شد كه رضايت خدا را به دست بياوري يا رضايت همسرت را يا يكي از دوستان، ببين كدام را فداي ديگري مي‏كني. اينجا معلوم مي‏شود چه كاره هستي. اگر علاقه‏ات به دنيا بيشتر بود، جزء دنياپرستاني «فَتَرَبَّصُوا حَتَّي يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِه»؛ پس منتظر عقوبت خدا باش. قرآن از يك طرف قله اوجي را براي عظمت و كمال انسان معرفي مي‏كند كه آن مقام انبياء و اولياء خدا است، يك حضيض هم نشان مي‏دهد؛ ته جهنم. آن هم كساني هستند كه همه چيز را فداي شهوت مي‏كنند، بعد مي‏گويد: خودت را بسنج؛ به كدام نقطه نزديكتري؟ اوج چه هست؟ آن نقطه‏اي كه پيغمبر رسيده بود «مَنْ أَبْغَضَ شَيْئاً أَبْغَضَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَيْهِ وَ أَنْ يُذْكَرَ عِنْدَه»؛ شما بايد به اين سمت حركت كنيد، دست كم آنجا كه هوس دنيا با تكاليف واجب و حرام اصطكاك پيدا كرد، اگر توانستيد توقف پيدا كنيد و از هوس بگذريد، رسته‏ايد و الا خطر است.


1؛ - احزاب، 21.

2؛ - بقره، 125.

3؛ - نهج‏البلاغه، خطبه 160، ص 226.

4؛ - فجر، 15.

5؛ - آل عمران، 185.

6؛ - حديد، 20.

7؛ - كهف، 45.

8؛ - عنكبوت، 64.

9؛ - فجر، 24.

10؛ - سجده، 7.

11؛ - «إِنَّ الدُّنْيَا... مُصَلَّي مَلَائِكَةِ اللَّهِ وَ... مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّه»؛ ر.ك: نهج‏البلاغه، حكمت 131، ص 493.

12؛ - اسراء، 18.

13؛ - اسراء، 19.

14؛ - توبه، 102.

15؛ - نجم، 32.

16؛ - توبه، 24.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org