قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
برای‌دریافت‌فایل‌صوتی‌این‌جاراکلیک‌کنید13.06 مگابایت

بسم الله الرحمن الرحيم

پيامبر اعظم (صلى الله عليه وآله) در آينه نهج البلاغه

آن چه پيش رو داريد گزيده اى از سخنان حضرت آية اللّه مصباح يزدى (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبرى است كه در شب 20 ماه مبارك رمضان 1427 ايراد فرموده اند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

چكيدهاى از آن چه گفته شد

هدف اصلى از بعثت همه انبيا و از جمله پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) اين است كه بشر را در راه رسيدن به هدف آفرينش كمك كنند. سعادت انسان، رسيدن به قرب الهى و مقامى است كه خداى متعال براى انسان مقدر فرموده كه جز از راه تلاش اختيارى در راه بندگى او حاصل نمىشود. سعادت انسان در دنيا و آخرت در گرو راهنمايىهاى انبيا است. خدماتى كه ديگران انجام مىدهند؛ نسبت به خدمات انبيا قابل مقايسه نيست. كمك انبيا يك كمك ضرورى و حياتى است اما كمكهاى ديگران يك فضلهايى است كه اگر هم نبود، مانع نمىشد انسان به سعادت ابدى خودش نايل شود.

سؤالى در ذهن...

ممكن است كسى بگويد هدف خلقت، خداپرستى است و خيلى به سعادت دنيا كارى ندارد. چون كسانى در دنيا زندگى مىكنند كه خدانشناس هستند و زندگى خوبى هم دارند. پس چطور مىگوييد سعادت دنيا و آخرت در گرو پيروى از انبيا است؟ از يك طرف مىگوييد انبيا باعث مىشوند انسان، در دنيا هم سعادتمند باشد. معنايش اين است كه سعادت دنيا براى شما ارزشمند است؛ از يك طرف نيز مىبينيم، هم در قرآن و هم در روايات به دنيا با نظر تحقير نگاه شده است. اگر دنيا دوست داشتنى نيست و اهميتى ندارد پس اين ديگر چه منتى است كه بر سر انسانها مىگذاريد، كه اگر سعادت دنيا هم مىخواهيد بايد از انبيا پيروى كنيد؟ اين خواه ناخواه زمينه تفكر انحرافى سكولاريسم را فراهم مىكند اينكه از نظر انبيا دنيا اهميتى ندارد و دين فقط توجهاش به آخرت است و دنيا را به خود مردم واگذار كرده. بنابراين تلاشهايى كه در دنيا انجام مىگيرد در زمينه علم و اقتصاد و سياست، در زمينه حقوق، جنگ، صلح و مسائل ديگر كه همه مربوط به دنياست، كارى به دين ندارد. ابتدا شبهه را با عبارتى از نهجالبلاغه تقويت مىكنم، آن وقت در مقام پاسخش برمىآييم.

طرح اشكال از نهجالبلاغه

خطبه 109 در وصف پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مىفرمايد: «قَدْ حَقَّرَ الدُّنْيَا وَ صَغَّرَهَا وَ أَهْوَنَ بِهَا وَ هَوَّنَهَا وَ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ زَوَاهَا عَنْهُ اخْتِيَاراً وَ بَسَطَهَا لِغَيْرِهِ احْتِقَاراً فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ وَ أَمَاتَ ذِكْرَهَا عَنْ نَفْسِهِ وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِيبَ زِينَتُهَا عَنْ عَيْنِهِ لِكَيْلَا يَتَّخِذَ مِنْهَا رِيَاشاً أَوْ يَرْجُوَ فِيهَا مَقَام1؛ »؛ پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) دنيا را بسيار تحقير كرد و كوچك شمرد، به دنيا اهانت كرد و خوار شمرد و دانست كه خدا، دنيا را در اختيار او نگذاشته و دنيا را براى ديگران گسترش داده است. اين حسن انتخاب از جانب خدا بوده زيرا خدا، براى دنيا ارزشى قائل نبود كه در اختيار دشمنان قرار داد (در روايتى داريم كه اگر خدا كمترين ارزشى براى دنيا قائل بود جرعه آبى به دشمنانش نمىنوشانيد) پيامبر دلش را از دنيا برگرداند و ياد دنيا را از خاطر خودش برد. دوست داشت كه حتى زينتهاى دنيا جلوى چشمش نباشد. تا در اين مقام برنيايد؛ كه از دنيا يك لباس فاخر و زينتى براى خودش انتخاب كند يا اميدى داشته باشد كه در دنيا اقامت دائم داشته باشد. با توجه به اين فراز، آنهايى كه اشكال تراشى يا مغالطه مىكنند، مىگويند: آخر ببينيد پيغمبر اصلا اعتنايى به دنيا نداشت، آن وقت مىآيد قانون براى دنيا وضع كند؟ ما توقع داشته باشيم؛ دين و پيغمبر امور دنيامان را اصلاح كند؟ دين خيلى نظرش بلندتر است، نظرش به آخرت است. كارى به دنيا ندارد. پس كار دنيا را به خود ما واگذار كردند. خود ما بايد با عقل خودمان قانون را وضع و اجرا كنيم.

جواب شبهه

يك وقت است مىگوييم اين چيز ارزش دارد، براى كسى كه از اين زاويه به آن نگاه مىكند و اگر كسى از زاويه ديگرى نگاه كند، يك ارزش ديگرى پيدا مىكند. اين مقدمه در ذهنتان باشد كه اين ارزشگذارىها از زواياى مختلف با نگرشهاى مختلف تفاوت دارد. نكته ديگر اينكه ما ارزشگذارىهايى كه براى اشياء مىكنيم معمولاً بخاطر تأثير و فايدهاى است كه براى رسيدن به يك چيز ديگرى دارد. مثلاً وقتى جنسى را مىخريم و برايش ارزشى قائل هستيم در نظر مىگيريم اين جنس چه فايدهاى دارد: يا از آن لذت مىبريم يا شكممان را سير كند يا فايده معنوى از آن مىبريم. اين ارزشها همه ارزشهاى ابزارى است و وسيلهاى است براى رسيدن به يك چيز ديگر. بعضى مىگويند ما مىخوريم براى اينكه كيف كنيم و سير شويم؛ ديگر به بعدش فكر نمىكنند. اگر كسانى كمى عاقلتر باشند مىگويند: آخر سير بشويم كه چه؟ آنچه نهايتاً اكثر مردم به آن مىرسند اين است كه اين باعث اين مىشود زنده بمانيم، خود زندگى يك مقصد اصيل براى ماست. البته آن زندگى كه توأم با لذت و خوشى باشد نه اينكه دائماً درد بكشيم. اما كسانى هستند كه از اين بالاتر فكر مىكنند. مىگويند: ما اصلا عمر و زندگى را براى چه مىخواهيم؟ مىگويند: مىخواهيم زنده باشيم تا كارهاى خوب كنيم. خدمت كنيم به خلق خدا و عبادت كنيم، براى اينكه در آخرت به ما بهشت بدهند. حيات ابدى داشته باشيم. وقتى هم به زندگى ابدى رسيدند، ديگر نمىشود گفت: سعادت ابدى براى چه مىخواهيد؟! آن كه ابدى است، ديگر بعدش چيزى نيست و هميشه هست. اما كسانى هستند كه كلاسشان از اين هم بالاتر است. مىگويند ما آنجا را مىخواهيم چون جايى است كه خدا مىپسندد. اگر مىگفت دنيا بهتر است، من دنيا را مىخواستم. حتى اگر مىگفت من جهنم را دوست دارم، جهنم را ترجيح مىدادم. امام زينالعابدين(عليه السلام) مىفرمايد (به اين مضمون) خدايا! اگر رضاى تو در اين است كه هفتاد بار كشته شوم، من رضاى تو را ترجيح مىدهم. پس ما يك چيزى را هدف اصلى قرار مىدهيم و بقيه چيزها مقدمه است. كار مىكنيم تا پول در بياوريم. مدرك مىگيريم تا كار پيدا كنيم. هر كدام ارزشش براى يك چيز ديگر، مقدمه است. نهايتاً بايد به يك ارزش ذاتى برسيم.
مردم به طور كلى دو دسته هستند، دستهاى هدف اصلىشان در همين دنياست؛ يعنى هر چه تلاش مىكنند نهايتاً مىخواهند نتيجهاش را همين جا ببرند. شكم سير، زندگى راحت، خانه مجلل، زن زيبا، اتومبيل لوكس، بعد از اينها به هيچ چيز فكر نمىكنند. طبعاً اگر به اين چنين كسى بگويند خدا اين چيزها را گفته، مىگويد: خُب، گفته براى خودش گفته است. روز قيامتى هست، بهشتى، جهنمى؛ مىگويد باشد، ما كارى به اين كارها نداريم. ما اهل فكر نيستيم، ما اهل عمليم! ذهنش تماماً مشغول همين لذتهاى دنياست. اين مىشود دنياطلبي.
دسته ديگر يا فطرت بيدارى دارند يا در اثر تعاليم انبيا و يا مربيان صالح به اين فكر افتادهاند كه راستى بعد از اين دنيا خبر ديگرى هم هست. ممكن است يك چيزى باشد كه لذتش از اينها بيشتر باشد. به فكر افتادند، و بعد تحقيق كردند و باور كردند يك چيزهايى هست كه يك لحظهاش به عمر صد ساله اين دنيا مىارزد. از يكى از بزرگان كه معتقدم اين را چشيده، شنيدم مىگفت: اگر سلاطين عالم مىدانستند نماز چه لذتى مىتواند براى انسان ايجاد كند، دست از سلطنتشان مىكشيدند و مىرفتند اين نماز را ياد مىگرفتند. تازه اين لذتى است كه در اين دنيا براى انسان پيدا مىشود. آنهايى كه در كمال لطف الهى الى الابد مستاند «سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُور2»؛ چگونه است؟ البته آيا اشيايى كه در اين عالم هست، اين خوردنىها و نوشيدنىها، فوايدى مىتواند داشته باشد؟ يكى از فايدههايى كه دارد اين است كه انسان همه اينها را در راه بندگى خدا و اطاعت خدا استفاده كند.

دنيا، هدف يا ابزار؟

اميرالمؤمنين(عليه السلام) به آن كسى كه مذمت دنيا مىكرد فرمود: تو چه مىگويى؟! دنيا تجارتخانه اولياى خداست3. اگر اين گونه نگاه كنيم با اينكه عمر دنيا فوقش 100 سال هست، اما مىتواند ارزش بىنهايت داشته باشد، چرا؟ براى اينكه با همين عمر محدود، سعادت بىنهايت كسب مىشود. ارزش هر چيزى به نتيجهاش است. از اين لحاظ بايد مواظب بود انسان، يك لحظهاش را هم مفت از دست ندهد. خيلى ارزش دارد. از اين ديدگاه، دنيا هيچ عيبى ندارد. بسيار هم زيباست «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْء خَلَقَهُ4»؛ اما يك وقت است كسانى به اين نعمتهاى دنيا آنچنان فريفته مىشوند كه ديگر به ماوراى دنيا نمىانديشند. اصلا يادشان مىرود كه چيز ديگرى هم هست يا نيست. اگر فكر و باور هم كردند، آنچنان غفلت مىكنند كه انگار نمىدانند. براى چنين افرادى، «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُورِ5»؛ ابزارى است كه انسان را از حقايق اصيل و از هدف اصلى باز مىدارد. مثل اينكه يك كسى قلمى خريده كه با آن چيز بنويسد؛ اما همهاش سعى مىكند آن را تزيين و گردگيرى كند. شما اتومبيل را بيا از طلا و جواهرات ديگر بساز و تزيين كن؛ اين تأثيرى در اتومبيل بودن ندارد. اتومبيل ارزشش به اين است كه انسان را خوب ببرد و سالم به مقصد برساند. تو كه اينجا ايستادهاى! اين حماقت است، اين غرور است. اين غرور، نه آن غرورى است كه ما در فارسى مىگوييم؛ اين غرور يعنى فريب خوردن. امّا انسان عاقل، ارزش دنيا را درك كرده و ارزش آخرت را هم مىداند. اما در مقام مقايسه ارزش دنيا چقدر است؟ اگر كسى خيال كند معنىِ «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً6»؛ اين است كه دو تا شهر هست، يكى اسمش دنياست و ديگرى آخرت؛ يك خانه خوب همين جا داشته باشى، يك خانه خوب هم آنجا و به همان اندازهاى كه براى آخرتش كار مىكند براى اين هم كار كند؛ اين قضاوت به نظر شما چه جور قضاوتى است؟ قضاوت نادرستى است براى اينكه در اين خانه حداكثر 100 سال و در سراى آخرت بىنهايت زندگى مىكنيد. آن كجا و اين كجا؟ خب، هر دو تايش هم خوب، شما كار خوب مىكنيد، گناه نمىكنيد، خرابش هم نمىكنيد، اما ارزش مساوى برايش قائل مىشويد؟ آن يكى است؛ اين هم يكى؟ اين نادانى است.

نسبت دنيا به آخرت

«وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى7»؛ هم كميّتش و هم كيفيتش قابل مقايسه با دنيا نيست. همه لذات دنيا را جمع كنيد به اندازه يك لحظه لذتى كه اولياء خدا در بهشت دارند نمىرسد. روايت مىفرمايد: شربتهايى كه به اهل بهشت مىدهند؛ اگر يك قطرهاش در دنيا بيفتد، تمام دنيا معطر مىشود و همه مزبلهها از بين مىرود و اگر يك قطره از زقوم جهنم در دنيا بيفتد هر موجود زندهاى از بوى تعفن آن هلاك مىشود. از نظر كميّت مكانى «جَنَّة عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ8»؛ گستره بهشتى كه به هر كسى مىدهند به اندازه گستره همه آسمانها و زمين ست. زمانش هم زمان بىنهايت «خالِدِينَ فِيها أَبَد9»؛ هر عددى بنويسى هر چه دلت مىخواهد كنارش صفر بگذار، باز تمام نمىشود. اين دو تا را مىشود با هم مقايسه كرد؟ آن وقت انسان از آخرت صرف نظر كند و بگويد حالا يك نان و پنيرى به ما مىدهند؛ از صدقه سر يك كسى شفاعتمان مىكنند؛ بالاخره ما را يك جايى در طويله بهشت جايمان مىدهند، از آن طرف تمام همّش را صرف آباد كردن زندگى دنيايش كند! چطور همه اينها براى شما ارزش دارد؟ با اينكه اينها چند سالى بيشتر برايت دوام نمىآورد. آنچه كه هميشه بناست بماند، برايت هيچ ارزشى ندارد؟ اينجاست كه پيغمبر ارزش اين دو را درك مىكند. مىبيند نامتناهى در مقابل متناهى قابل مقايسه نيست. نمىشود گفت دنيا چند ميليونيم آخرت مىارزد. اصلا نسبتى ندارد. به اندازه يك قطرهاى در مقابل يك اقيانوس؟ نسبت دنيا و آخرت از نسبت يك قطره آب نسبت به اقيانوس كبير كمتر است براى اينكه هر دوتايش محدود است. نسبت بين دو متناهى است اما اين نسبت بين متناهى و نامتناهى است، نسبتى ندارند.

المؤمنُ كَيِّسٌ

مؤمن واقعى از دنيا حداكثر استفاده را مىبرد. آن عبادتى كه مىكند، دارد از نعمتهاى دنيا استفاده مىكند. از چشم و گوش و دست و پايش، از بدنش، مگر اينها دنيا نيست؟ او مىداند از دنيا چه جور استفاده كند، چگونه فريب دنيا را نخورد، دل به آن نبندد و جورى نباشد كه دنيا او را از آخرت غافل كند «لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّه10». اگر لذتى هم از دنيا مىبرد آنچنان است كه براى آخرتش نتيجه داشته باشد. از الطاف الهى اين كه خدا اوليائش را در همين دنيا هم از لذتهاى دنيا محروم نكرده؛ مىگويد اگر به اين لذتهايتان اينگونه جهت دهيد، ثواب آخرتى هم دارد. نمىگويد لذتهاى دنيا را فراموش كنيد. مىگويد اگر حركت خداپسندى انجام دادى يا غمى را از دل مؤمن برداشتى، هم براى خودت لذت دارد و هم خدا آنچنان پاداشى به تو مىدهد كه نتوانى حساب كنى. اين جور نيست كه انسان وقتى مىخواهد خدايى بشود بايد از همه لذتهاى دنيا صرف نظر كند. بايد لذتها را بهگونهاى جهت داد كه در جهت سعادت آخرت قرار بگيرد. اما براى اينكه به دنيا دل نبندى، به لذتهاى آن، كمتر توجه كن. مبادا به غفلت دچار شوى.

نبوت و قوانين دنيا

حالا دين آمده كه دنياى ما را سامان بدهد يا نه؟ اگر دنيا سامان پيدا نكند كه آخرتى نخواهد بود. سامان گرفتن دنيا قانون مىخواهد. از خوردنىها، آشاميدنىها گرفته تا اداره مملكت تا روابط بين اللمل. همه اينها قانون مىخواهد. اگر طورى تنظيم شد كه موجب سعادت آخرت براى خودت و براى همه انسانهاى ديگر شود، خدا مىپسندد و بهترين استفادهاى است كه از دنيا مىكنى. اما اگر به گونهاى تنظيم شد كه به آخرت خودت يا ديگران لطمه بزنى، اين همان دنياطلبى است «مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِيد11»؛ آنهايى كه دنياطلب هستند ارادهشان در دنيا منحصر شده «إِنْ هِيَ إِلاّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْي12»؛ «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّى عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَياةَ الدُّنْي13»؛ اگر كسانى اين جورى شدند خدا نتيجه كارهايشان را در اين دنيا به آنها مىدهد. زحمتهايى كه مىكشند، نتيجه دنيويش را مىبرند. اميرالمؤمنين(عليه السلام) تعبير زيبايى در نهجالبلاغه دارد؛ مىفرمايد: بعضىها هستند كه «يبصرون بالدنيا»، بعضى هم هستند كه «يبصرون الى الدنيا»؛ گروهى دنيا را ابزار بينش قرار مىدهند. برخى هم نگاهشان را به خود دنيا متمركز مىكنند. به عنوان مثال اگر عينك به چشمم نباشد، درست نمىبينم، اين عينك را وسيله قرار مىدهم براى ديدنِ بهتر. اما يك وقت عينك را برمىدارم و به خود عينك نگاه مىكنم. وقتى نگاه به عينك مىكنم چيز ديگر نمىبينم «مَنْ أَبْصَرَ اِلَى الدُّنْيا أَعْمَتْهُ»14اگر نظرت را به دنيا متمركز كنى دنيا كورت مىكند. انسان بايد نگاهش را به دنيا نگاه ابزارى كند؛ از دنيا عبرت بگيرد؛ زيبايىهاى آفرينندهاش را ببيند و در مقابل عظمت او سر بر خاك گذارد. دنيا گذرگاه است.


1- نهجالبلاغه، خطبه 109، ص 162.

2- انسان، 21.

3- ر.ك: نهجالبلاغه، حكمت 131، ص 492.

4- سجده، 7.

5- آل عمران، 185.

6- بقره، 202.

7- اعلى، 17.

8- آل عمران، 133.

9- نساء، 57.

10- نور، 37.

11- اسراء، 18.

12- مؤمنون، 37.

13- نجم، 29.

14- نهجالبلاغه، خطبه 82، ص106.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org