قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

جلسه هفتم

آزادى و حد و مرز آن

1. نظريه سياسى اسلام و شبهه محدود گشتن آزادى

با توجه به اين كه جامعه اسلامى بايد بر اساس احكام و قوانين اسلامى و قوانين متغيّرى كه در چارچوبه ارزش‌هاى اسلامى وضع مى‌شود اداره گردد و سيستم حكومتى بايد با قوانين اسلام منطبق باشد و مجريان قانون نبايد از محدوده احكام و دستورات اسلامى پا را فراتر نهند و مردم نيز موظف‌اند كه به قوانين اسلامى عمل كنند، حال اين سؤال اساسى مطرح مى‌شود كه آيا چنين نظريه‌اى با آزادى انسان سازگار است؟ انسان بايد در وضع مقررات زندگى خود و در كيفيّت اجراى آن آزاد باشد، اين كه بگوييم حتما بايد در اين چارچوب حركت كند و اين مقررات را رعايت كند، با اصل آزادى انسان كه يكى از حقوق مسلّم بشر است منافات دارد.

    پيش از پرداختن به شبهه و سؤال فوق، لازم است نكته‌اى را به عنوان مقدمه عرض كنم كه در بحثهاى ديگر نيز مورد استفاده قرار مى‌گيرد و بايد با دقّت مورد توجه قرار گيرد: هنگامى كه ما با مفاهيم عينى و انضمامى سروكار داريم، تفاهم چندان مشكل نيست. براى مثال، در علوم طبيعى ما با مفاهيم عينى روبرو هستيم؛ يعنى، وقتى مى‌گوييم آب، حركت و برق؛ و در امور پزشكى، وقتى مى‌گوييم چشم، گوش، دست و پا، معده، ريه و كبدْ تفاهم درباره اين مسائل آسان است؛ زيرا همه مى‌فهمند كه منظور از اين الفاظ چيست. بله ممكن است بندرت موارد ابهام‌آميزى وجود داشته باشد، مثل اين كه اگر آب گل‌آلود بود، باز هم آب هست يا نه؟ اين‌گونه موارد نادر است و غالبا آنجا كه سروكار ما با مفاهيم عينى و انضمامى است چندان مشكلى در تفاهم پيش نمى‌آيد. اما آنجا كه سروكار ما با مفاهيم انتزاعى است ـ مثل مفاهيم فلسفى و مفاهيمى كه در علوم انسانى مانند روان‌شناسى، جامعه‌شناسى، حقوق، علوم سياسى و امثال آنها به كار مى‌رود ـ تفاهم مشكل مى‌شود. گاهى واژه‌اى داراى تعريفهاى بسيار متغايرى است و اين اختلاف در تعاريف كه براى اين واژه ذكر مى‌شود، موجب بروز مشكلات بسيارى در

تفاهم مى‌شود. غالبا در بحثهايى كه بر سر چنين واژه‌هايى درگير مى‌شود، افراد به نتيجه قطعى و مشخصى نمى‌رسند.

    براى مثال، همه با واژه فرهنگ آشنا هستيم و اين واژه در نظام آموزشى، در سطوح گوناگون، فراوان به كار رفته است و همچنين در اشعار و ادبيات و سخنان روزمره؛ با اين وجود اگر از كسى بپرسند فرهنگ چيست؟ شايد در بين هزاران نفر، يك نفر پيدا نشود كه درست بتواند فرهنگ را تعريف كند. حتى متخصصينى كه در مقام تعريف واژه فرهنگ برآمده‌اند، معتقدند كه اين واژه از پنجاه تا پانصد تعريف دارد! طبيعى است كه وقتى اصطلاح شايعى چنين ابهامى در تعريف آن باشد، آن ابهام و تفاوت نگرشْ مسائل و دغدغه‌هاى اجتماعى را نيز تحت تأثير خود قرار مى‌دهد. از اين‌رو، وقتى سخن از توسعه فرهنگى به ميان مى‌آيد، سؤال مى‌شود توسعه فرهنگى چيست و مصاديق آن كدام است؟ و در چه صورت و چگونه فرهنگ توسعه مى‌يابد؟ اگر بودجه‌اى در مجلس شوراى اسلامى براى توسعه فرهنگى تصويب شد، اگر مصارف مشخص و مصاديق روشنى براى آن در نظر گرفته نشود، در هر وزارتخانه‌اى از اين واژه انتزاعى به نوعى تعريف مى‌شود و مصاديق خاصى مطمح نظر قرار مى‌گيرد و زمينه براى سوء استفاده سودجويان فراهم مى‌شود.

 

2. تفاوت نگرش در مفهوم آزادى

آنچه در باره واژهاى انتزاعى عرض كردم كه مصاديق مشخصى ندارند و تعريف آنها دشوار است، بدان جهت است كه متوجه باشيم ما در بحث آزادى با يك مفهوم انتزاعى سروكار داريم . وقتى مى‌گويند «آزادى» ، احساس خوبى براى شنونده حاصل مى‌شود و تقريبا همه اقوام و ملل قداست خاصى براى آزادى قائل‌اند؛ زيرا انسان فطرتا مى‌خواهد آزاد باشد و همواره در پى كسب آزادى است. اگر بپرسند انسان بهتر است برده باشد يا آزاد؟ قهرا همه ترجيح مى‌دهند كه آزاد باشند و براى هيچ كس بردگى مطلوب نيست. اما چون تعريف روشنى از آزادى وجود ندارد، به مواردى بر مى‌خوريم كه قائلين به آزادى نيز خود دچار اختلاف مى‌شوند: گاهى در يك طرف، كسى برداشتى را ارائه مى‌دهد و در طرف ديگر، ديگرى مى‌گويد: آنچه تو گفتى منظور من نبود و منظور من از آن مفهوم و معنايى كه از آن دفاع مى‌كردم چيز ديگرى بود. در مقابل، آن يكى نيز حرف طرف را نقض مى‌كند و مى‌گويد آنچه تو به من نسبت دادى منظورم نبود، منظورم چيز ديگرى است.

اگر مرورى داشته باشيم بر مجموعه مقالات، كتابها و رساله‌هايى كه در ارتباط با مفهوم آزادى است، بخصوص آثارى كه در چند سال اخير ارائه شده، در مى‌يابيم كه مفهوم مشخص و مشتركى بين صاحب‌نظران و نويسندگان وجود ندارد. يك نفر آزادى را به صورتى تعريف كرده است و از آن حمايت مى‌كند و شخص ديگر به معناى ديگر، و به تعريف نويسنده ديگر انتقاد مى‌كند. طبيعى است كه با اين اختلاف و تفاوت نگرشْ تفاهم حاصل نمى‌شود و براى حصول تفاهم بايد تعريف مشتركى داشته باشيم تا بحث به نتيجه برسد. يعنى وقتى ما مى‌توانيم به اين سؤال كه آيا آزادى با اسلام سازگار است يا خير؟ پاسخ دهيم كه بدانيم آزادى به چه معناست. در مورد واژه‌اى كه داراى معانى متعددى است ـ تا آنجا كه نويسندگان غربى، در كتابهايشان، براى آن تا حدود دويست تعريف ذكر كرده‌اند و هر چند بسيارى از آن تعاريف به هم نزديك‌اند و تنها با كم و زياد شدن يكى يا دو كلمه با هم اختلاف يافته‌اند، امّا در مواردى نيز آن تعاريف با يكديگر تنافى دارند ـ چگونه مى‌توان قضاوت كرد كه با اسلام سازگار است يا خير؟

    نظير واژه آزادى واژه «دموكراسى» است كه يك واژه غربى است و گاهى به «مردم سالارى» و گاهى به «حكومت و يا حاكميّت مردم» تعريف مى‌شود. اما باز معناى دقيق و مشخصى از آن ارائه نشده است. مشخص نيست كه آيا دموكراسى يك نوع حكومت است؟ يا نوعى روش در رفتار اجتماعى است؟ آيا به حوزه حكومت و مسائل سياسى ارتباط دارد يا به حوزه جامعه‌شناسى يا مديريّت؟ در اين خصوص بحثهاى زيادى وجود دارد. بعلاوه، ترجمه چنين واژگانى از زبانى به زبان ديگر بر ابهام و مشكل مى‌افزايد.

    همچنين واژه «ليبراليسم» كه سابقا «آزادى خواهى» ترجمه مى‌شد و آزادى خواهى، به تبع واژه آزادى، از جاذبيّت و قداست و مطلوبيّت ويژه‌اى برخوردار بود و بر اين اساس در دهه‌هاى آخر حكومت پهلوى احزابى به نام «احزاب آزادى‌خواه» شكل گرفتند.

    پس با توجه به ابهامهايى كه در اين‌گونه مفاهيم انتزاعى وجود دارد، بحث مشكل مى‌شود؛ چون با وجود اين ابهامات، مفاهيم لغزنده مى‌شوند و نمى‌توان بطور قطع بيان كرد كه حد معنا اين است و ديگر تغيير نمى‌كند. اين‌گونه مفاهيم كشدار هستند و حد و مرز مشخصى ندارند و قبض و بسط پيدا مى‌كنند؛ طبيعى است كه اين مشكلات باعث مى‌گردد كه بحث دچار پيچيدگى و ابهام گردد.

 حال با توجه به اين مشكلات و ابهامات و تفاوت برداشت و نگرش از آزادى - تا آنجا كه در حدود دويست تعريف براى آن برشمرده‌اند ـ اگر در بررسى آزادى از ديدگاه اسلام، بخواهيم هر يك از تعاريف را جداگانه با اسلام مقايسه كنيم، چنين كارى در محيطهاى آكادميك دشوار و پيچيده است، تا چه رسد به يك بحث عمومى كه براى اقشار گوناگون مطرح شود. بناچار بايد بحث را به شيوه كاربردى و تطبيقى پيش برد و بنگريم كه طرفداران آزادى چه معنا و مفهومى از آن در ذهن دارند؟ و از آزادى چه مى‌خواهند؟ آنگاه ببينيم آنچه آنها مى‌خواهند با اسلام سازگار است يا خير. آنان كه به دنبال آزادى هستند و از آن حمايت مى‌كنند و مدعى مى‌شوند كه در اين كشور آزادى وجود ندارد، چه معنايى را از آزادى اراده مى‌كنند؟ آيا مطبوعات آزاد نيستند؟ يا افراد آزادى فردى ندارند؟ يا آزادى سياسى، اجتماعى و اقتصادى ندارند؟ و يا آزادى بيان ندارند؟ اساسا بايد ديد آن مدّعيان در چه حالت و چه صورت مردم را آزاد مى‌دانند؟

    اگر مقدارى روى مصاديق بحث كنيم، امكان دارد كه به نتيجه روشنى برسيم، زيرا حداقل مى‌دانيم طرف مقابل چه مى‌گويد و چه مى‌خواهد و در اين صورت، در زمينه بحث و گفتگو جوّ مبهم و تيره‌وتارى وجود نخواهد داشت تا كسانى بتوانند از آن سوء استفاده كنند.

 

3. مطلق نبودن آزادى و ردّ شبهه تقدّم آن بر دين

معمولا افراد فريبكار و مغرض از مفاهيم انتزاعى و لغزنده‌اى چون «آزادى» به نفع اغراض خود سوء استفاده مى‌كنند، طورى آن را ذكر مى‌كنند كه مخاطب به شكلى مى‌فهمد، ولى قصد اصلى اين افراد دقيقا چيز ديگرى است و با بيان كلمات فريبنده و با روشهاى مغالطه‌آميز اغراض سوء خود را تلقين مى‌كنند. براى مثال، در بحثها، سخنرانى‌ها و مقالات برخى از مجلاّت و روزنامه‌ها اين سؤال را مطرح كرده‌اند كه آيا دين بر آزادى مقدّم است و يا آزادى بر دين؟ آيا اصلْ آزادى است و دين تابعى از آزادى است، يا اصلْ دين است و آزادى تابعى از دين است؟

    بى‌ترديد، اين سؤال به نظر مى‌رسد كه سؤالى علمى است و فهم اين كه دين اصل است يا آزادىْ جاذبه بسيارى دارد. اما در مقام بحث اگر بگوييم دين اصل است، مى‌گويند: تا كسى آزاد نباشد چگونه دينى را انتخاب مى‌كند؟ زيرا بايد آزاد باشد تا دين را بپذيرد؛ پس معلوم مى‌شود كه آزادى بر دين مقدّم است. آنگاه نتيجه مى‌گيرند كه دين نمى‌تواند آزادى را محدود

كند، چون آزادى پدر دين است و بر آن تقدّم دارد! پس انسان هر كارى را مى‌تواند انجام دهد و به هر صورتى كه خواست مى‌تواند بينديشد! چنانكه مى‌نگريد، اين استدلال مغالطه‌آميز بظاهر موجّه به نظر مى‌رسد؛ زيرا اگر كسى آزاد نباشد، چگونه مى‌تواند اسلام را بپذيرد. او بايد آزاد باشد تا اسلام را بپذيرد؛ پس معلوم مى‌شود كه آزادى بر دين مقدّم است و اساس آن است و به دين اعتبار مى‌بخشد و اساسا علت وجودى دين است. در اين حالت، دين ديگر نمى‌تواند عامل زاينده و سازنده خودش را از بين ببرد و يا محدود كند. در نهايت، نتيجه مى‌گيرند كه در هر محيط دينى هر فردى نهايت آزادى را خواهد داشت!

    عده‌اى ديگر استدلال مى‌كنند كه وقتى انسان آفريده مى‌شود برده نيست، بلكه آزاد است؛ پس بايد در زندگى نيز آزاد باشد. همچنين استدلال مى‌كنند كه داشتن اختيار و اراده آزاد يك ارزش بى‌همتاست. بر اين اساس، اگر وقتى انسان وارد دنيا شد دست و پايش فلج باشد و زبانش لال باشد، چه ارزشى دارد؟ ارزش انسان در اين است كه آزاد باشد كه هر كجا خواست برود و هر حركتى كه خواست با دستش انجام دهد و هر چه مى‌خواهد بگويد. حال كه انسان تكوينا آزاد آفريده شده است، قانونا نيز بايد آزاد باشد! اين همان مغالطه طبيعت گرايانه است كه از «است» «بايدِ» ناصحيح استنباط شده است. ما اگر بخواهيم به اين مسائل جدّى بپردازيم، نيازمند ارائه بحثهاى فلسفى دقيق و آكادميك هستيم و به اين زودى‌ها به نتيجه نخواهيم رسيد.

    همان‌طور كه بيان شد، اگر بخواهيم درباره تعريف آزادى بحث كنيم، بايد دهها تعريف را بررسى كنيم؛ از اين رو، بهتر است كه روى مصاديق آن بحث كنيم و به كسانى كه فرياد آزادى سر مى‌دهند بگوييم: آيا اجازه مى‌دهيد كه كسى سيلى محكمى به گوش شما بزند و استدلال كند كه آزادم؟ قطعا پاسخ منفى است و خواهند گفت بديهى است كه منظور ما اين نيست؛ زيرا اين تجاوز به حق ديگرى است. پس نتيجه مى‌گيريم كه آزادى در حدّى مطلوب است كه موجب تجاوز به حقوق ديگران نشود و آزادى مطلق نيست. حال اگر بگوييم اجازه مى‌دهيد كسى هرچه خواست درباره فاميل و ناموس شما بگويد؟ او به شما كتك نمى‌زند، بلكه تنها به شما بى‌حرمتى مى‌كند و فحش و ناسزا مى‌گويد. طبيعى است كه اجازه نخواهد داد، چون اين رفتار نيز تجاوز به حقوق ديگران است و عِرض و ناموس هر كس، در جامعه، محترم است. پس معلوم مى‌شود كه تجاوز به عِرض و ناموس منحصر به تجاوز فيزيكى نيست.

حال اگر كسى بخواهد در روزنامه بر عليه او بنويسد و آبرو و شخصيّت او را با مقاله و نوشته‌اى لكه‌دار كند، آيا در اين صورت كه برخورد فيزيكى صورت نگرفته و با زبان به او توهين و بى‌حرمتى نشده، او اجازه خواهد داد؟ مسلما او اجازه نخواهد داد و آن عمل را تجاوز به حقوق و به خطرافكندن عرض و ناموس خود مى‌داند و اجازه نمى‌دهد كه ديگران آبرويش را بريزند و حقوقش را پايمال كنند. پس تاكنون سه قيد اصلى براى آزادى مورد تأييد قرار گرفت و اگر اين قيود رعايت نشود، به حقوق ديگران تجاوز شده است.

 

4. لزوم رعايت ارزش‌ها و مقدّسات هر جامعه

نكته ديگرى كه بايد به آن بپردازيم اين است كه ارزش‌ها و مقدّسات در جوامع متفاوت‌اند و بطور نسبى مورد نظر قرار مى‌گيرند. براى مثال، در برخى محيطها اگر كسى به دلخواه با خواهر كسى يا دختر كسى رابطه‌اى برقرار كند عيبى ندارد. همان‌گونه كه در كشورهاى اروپايى و آمريكايى بدون استثناء اگر هر كسى با هر زنى روابط دوستانه برقرار كند، به هر جا كه بينجامد هيچ اشكالى ندارد؛ چون با رضايت طرفين است. اما اگر شاكى برود، در دادگاه، شكايت كند كه به عُنف به من تجاوز شده است و من راضى نبودم، دادگاه به شكايت او رسيدگى مى‌كند. اما صِرف اين كه مرد و زنى دوستانه و به دلخواه خود روابطى داشته باشند عيبى ندارد! حال اگر كسى به يك نفر بگويد: من با خواهر شما دوست هستم و ديشب هم فلان جا بوديم، در فرهنگ اروپايى اين سخن زشت نيست و چه بسا خوشنود هم بشوند؛ اما در جامعه و محيط ما زشت است و فحش تلقى مى‌شود و كسى حق ندارد چنين سخنى بگويد.

    از اينجا يك نتيجه ديگرى مى‌گيريم و آن اين است كه هر جامعه‌اى براى خود ارزش‌هايى دارد و چيزهايى را محترم و داراى قداست مى‌شمارد، در حالى كه ممكن است در جامعه ديگرى اين قداست‌ها و ارزش‌ها مطرح نباشد. حال مبناى اين قداست‌ها و ارزش‌ها كدام است؟ بى‌شك مبناى اين قداست‌ها و ارزش‌ها فرهنگ و محيط اجتماعى و باورهاى هر جامعه است و بديهى است كه اين ارزش‌ها براساس جامعه، فرهنگ و محيط اجتماعى هر فرد در هر كشورى تعريف مى‌شود. لذا اگر در محيطى، براساس فرهنگ خاص آن مردم، چيزى قداست داشت و محترم بود، نبايد به آن تجاوز و بى‌احترامى كرد و هر كس در هر محيطى حق ندارد كه هر چه خواست بگويد؛ بلكه بايد به گونه‌اى سخن گويد كه به مقدّسات آن مردم بى‌احترامى نشود.

دريافتيم كه آزادى داراى قيودى است و بطور خاص در هر جامعه بايد ارزش‌ها و مقدّسات آن جامعه محترم شمرده شود. لازمه آزادى اين نيست كه انسان هرچه خواست بگويد و به هر قسم كه خواست عمل كند. بله در محيطى كه سخنى را بى‌احترامى تلقى نمى‌كنند، گفتنش رواست؛ اما در جامعه‌اى كه آن سخن و يا عمل بى‌احترامى به مقدّسات جامعه و مذهب تلقى مى‌شود، كسى حق ندارد بدون توجه به ارزش‌ها و مقدّسات هرچه خواست بگويد و هر كار خواست انجام دهد و كسى چنين اجازه‌اى نمى‌دهد. گرچه در غرب برخى مسائلى كه ذكر شد از قداست برخوردار نيستند و ارزش شمرده نمى‌شوند و هر كس در گفتنش و انجامش آزاد است؛ اما در جامعه ما به دليل حاكميّت مقدّسات و ارزش‌هاى متفاوت با آنچه در غرب مطرح است، آزادى از آن وسعت و گستردگى برخوردار نيست كه هركس هرچه خواست به نواميس مردم نسبت دهد. دليل اين امر آن است كه در فرهنگ ما اين مسائل ارزش دارند و رعايت ارزش‌ها و مقدّسات هر قوم و جامعه‌اى لازم است و تجاوز به آنها به بهانه آزادى صحيح نيست.

    پس آزادى به آن وسعتى كه برخى تصور كرده‌اند، مورد قبول هيچ انسان عاقلى نيست و بايد آزادى را به گونه‌اى تعريف كنيم كه شامل هتك و زير پا نهادن مقدّسات و ارزش‌هاى جامعه نشود. بر اين اساس، در جامعه‌اى كه نوعى سخن‌گفتن بى‌احترامى به مقدّسات مردم تلقى مى‌شود، گفتن آن سخن ممنوع است. در جامعه اسلامى كسى حق ندارد به بهانه آزادى، به مقدّسات اسلامى و مقدّسات مردم بى‌احترامى كند، مخصوصا آن مقدّساتى كه براى مردم از جانشان عزيزتر است.

    مردم ما ثابت كردند كه حاضرند صدها هزار جان عزيزانشان فدا بشود، اما اسلام پابرجا بماند. حال وقتى در فرهنگ غربى به هر صورت به كسى اهانت شود ـ مثلاً به او بگويند دماغت بزرگ است و بد ريخت هستى ـ او حق دارد به دادگاه برود و شكايت كند، در فرهنگ ما نيز اگر كسى به چيزى توهين كند كه از جان، ناموس، پدر، مادر، زن و فرزند براى مردم عزيزتر است، طبيعى است كه مردم حق دارند به او اعتراض كنند كه چرا به اسم آزادى به مقدّسات ما توهين كردى.

 

5. انگيزه‌هاى نامشروع در بيان آزادى

آن كسانى كه دم از آزادى مى‌زنند و روضه نبودن آزادى مى‌خوانند و مرثيه‌سرايى مى‌كنند كه

آزادى در ايران نيست، چه مى‌خواهند بگويند؟ برخى از آنها رفتارهايى را در كشورهاى غربى ديده‌اند و يا شنيده‌اند و يا فيلمهايى را تماشا كرده‌اند و هوس كرده‌اند كه زندگى‌اى مثل غربى‌ها داشته باشند؛ در ايران اجازه اين كارها داده نمى‌شود. مگر حكومت اسلامى از كجا دستور مى‌گيرد؟ مگر حكومت اسلامى از اسلام، خدا و پيامبر دستور نمى‌گيرد؟ آنها حكم خدا را نمى‌خواهند بپذيرند، براى ولىّ فقيه بهانه و اشكال تراشى مى‌كنند و كينه او را به دل مى‌گيرند. در صورتى كه ولىّ فقيه از خودش چيزى نمى‌گويد:

«... فَإِنَّهُمْ لاَ يُكَذِّبُونَكَ وَ لَكِنَ الظَّالِمِينَ بِايَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ»(1)

كافران در واقع تو را تكذيب نمى‌كنند، بلكه آيات خدا را انكار مى‌كنند.

مگر فقيه صاحب رساله و مرجع تقليد از خودشان چيزى مى‌گويند؟ آنها هرچه مى‌گويند از قرآن، احاديث، كلام خدا و پيغمبر گرفته شده، اما آنها نمى‌خواهند اين را بپذيرند. در دانشگاههاى معتبر آمريكا در فضاى باز اتفاق مى‌افتد كه دانشجويان دختر و پسر، در حضور ديگران، كارى انجام مى‌دهند كه ما از بردن نامش نيز شرم مى‌كنيم. آن وقت معلوم است كه در عشرتكده‌هاى چنين جامعه‌اى چه مى‌گذرد و حدس بزنيد آن فيلمى كه از آن عشرتكده‌ها تهيه مى‌شود، اگر در اختيار جوانان اين مملكت قرار بگيرد، چه تاثيرى روى آنان مى‌گذارد! طبيعى است جوانى كه چنين فيلمى را مشاهده كرده، صبح كه به دانشگاه مى‌رود آرامش ندارد؛ چون شب خوابش نبرده. از طرفى فشار غريزه زياد است و از طرفى ديدن اين فيلمها بيشتر آنها را تحريك مى‌كند و آرامش و آسايش را از آنها سلب مى‌كند. وقتى چنين جوانى فرياد مى‌زند كه آزادى نيست، معنايش اين است كه نمى‌گذاريد آن چيزى كه دلم مى‌خواهد انجام دهم و منظور از بحثهاى پراكنده‌اى كه در اطراف آزادى و اسلام و تقدّم و تأخر آن مى‌كنند، آزادى در ارضاء غريزه جنسى است. پس از اول بگوييد كه از آزادى چه مى‌خواهيد؟ اگر مى‌خواهيد آنچه در محيط كفر و الحاد تجويز مى‌شود و انجام مى‌گيرد در محيط اسلامى نيز تجويز شود، بدانيد و مطمئن باشيد كه چنين نخواهد شد. زيرا مردم جان عزيزانشان را فدا كردند تا ارزش‌هاى اسلامى پياده شود، نه هرزگى و فساد غرب رايج گردد.

    ممكن است كسانى بگويند كه ما واقعا مسلمان هستيم و به اين نظام رأى داده‌ايم و به امام و رهبرى نيز معتقديم و آن نوع آزادى را كه در غرب رايج است نمى‌خواهيم. بلكه ما علاقه‌منديم


1. انعام/ 33.

كه آنچه را مى‌خواهيم صريح و مستقيم و بدون دغدغه بنويسيم، مى‌خواهيم آزادى بيان و قلم و آزادى عمل داشته باشيم. اين آزادى را به ما بدهيد و بگذاريد حرفمان را بزنيم. اين سخن و درخواست موجّهى است و در اعلاميه حقوق بشر نيز يكى از حقوقى كه براى همه انسانها، به عنوان فوق قوانين موضوعه، در نظر گرفته شده آزادى مطبوعات و آزادى بيان است و اين آزادى‌ها در دنيا به عنوان اصول دموكراسى شناخته شده است. به ايشان گفته مى‌شود كه شما آزاديد نظر خودتان را راجع به مجريان قوانين بنويسيد و بيان كنيد. اما آيا شما همين چيزها را مى‌خواهيد بگوييد؟ مثلاً مى‌خواهيد بگوييد فلان قاضى در فلان‌شهر درست عمل كرد يا نكرد؟ فلان شهردار درست عمل كرد يا خير؟ فلان كارمند اداره درست رفتار كرد يا نكرد؟ يا مى‌خواهيد راجع به اصل اسلام و ارزش‌هاى اسلام چيزى بنويسيد و همه چيز را نفى كنيد؟ يا مى‌خواهيد به مقدّسات توهين كنيد؟

 

6. محدوديّت آزادى بيان

اگر منظور شما از آزادى اين است كه آنچه انجامش جايز نيست، نوشتن و گفتنش جايز باشد، چنانكه در مثال عرض كرديم، چطور كسى مُجاز نيست كه حتى كلام اهانت‌آميزى درباره شخص شما بگويد و چنين آزادى‌اى ندارد، اما وقتى نوبت مى‌رسد به توهين به مقدّسات و ارزش‌ها مى‌گوييد آزادى بيان اقتضا مى‌كند كه ما هرچه مى‌خواهيم بنويسيم و هر چه مى‌خواهيم بگوييم! چطور نسبت به شخص خودتان اجازه نمى‌دهيد كسى يك كلمه توهين‌آميزى به زبان بياورد و گفتيد مى‌رويم دادگاه و شكايت مى‌كنيم. اجازه نمى‌دهيد كه مسائل شخصى شما را در روزنامه بنويسند و گفتيد كسى حق ندارد كه اسرار مرا افشا كند و آنها را در روزنامه بنويسد. حال چطور شما حق داريد اسرار يك ملّتى را افشا كنيد؟ چطور در نظر شما افشاى اسرار يك فرد جايز نيست، اما افشاى اسرار يك ملّت جايز است! يعنى در نظر شما وقتى يك فرد تبديل به شصت ميليون شد، افشاى اسرار او جايز مى‌شود؟ آيا نبايد نسبت به يك جامعه در گفتار و نوشتار حدودى را رعايت كرد و هر چيزى را نگفت و هر چيزى را ننوشت؟ جامعه نيز حقوقى دارد، مقدّساتى و ارزش‌هايى دارد و بايد حريم ارزش‌هاى جامعه حفظ بشود و نبايد مقدّسات شكسته شود.

    همان‌طور كه شما بى‌احترامى به شخص خودتان را تحمل نمى‌كنيد و اجازه نمى‌دهيد كسى

به حريم ناموس و اسرار خانوادگى شما تجاوز كند، چطور به خود اجازه مى‌دهيد كه به مقدّسات يك جامعه شصت ميليونى كه صدها هزار شهيد براى پاسدارى از آنها داده است، توهين كنيد؟ آيا به نظر شما هيچ منعى نبايد وجود داشته باشد؟ آيا به بهانه وجود آزادى، نبايد هيچ حد و مرز قانونى وجود داشته باشد؟ مگر آزادى مطلق است؟ اگر آزادى مطلق بود كه من نيز بايد حق داشته باشم كه هر چه خواستم درباره هر كسى بگويم! چطور وقتى حرمت و مقدّسات يك ملّت شصت ميليونى شكسته مى‌شود، اگر اعتراضى به شما بشود مى‌گوييد بيان آزاد است! چه مغالطه‌اى از اين بالاتر كه شكستن حريم يك فرد جايز نيست، اما شكستن حريم يك ملّت 60 ميليونى، بلكه يك جامعه يك ميلياردى مسلمان جايز است؟ اين چه منطقى است ؟ آيا به صِرف اين كه در اعلاميه حقوق بشر آمده كه مطبوعات يا بيان آزاد است، تجاوز به حريم مقدسّات نيز آزاد مى‌شود؟! يك كلمه مبهم آزادى به كار مى‌رود و هر كسى آن را به دلخواه خود تفسير و از آن سوء استفاده مى‌كند.

 

7. ضرورت تبيين مفاهيم و مصاديق واژه‌ها

در اينجا پيشنهاد مى‌كنم كه به جاى استفاده از الفاظ مبهم و كش‌دار بر مصاديق تكيه كنيم. بگوييد اين كار جايز است يا جايز نيست؟ مثلا به جاى اين كه بگوييد آيا اسلام با دموكراسى موافق است يا نه، بگوييد شما چه مى‌خواهيد و چه كارى مى‌خواهيد انجام دهيد؟ آيا مى‌خواهيد خدا و احكام او را ناديده بگيريد، اين را اسلام نمى‌پذيرد. اگر دمكراسى به اين معناست كه مردم حق دارند هر قانونى را وضع كنند، گرچه بر خلاف قانون خدا باشد؛ اگر همه عالم هم جمع شوند ما چنين دموكراسى‌اى را نمى‌پذيريم. اما اگر دموكراسى؛ يعنى، مردم در سرنوشت خودشان مؤثر باشند، كسى بر آنها تحميل نكند؛ اما مردم در چارچوبه ارزش‌هاى اسلامى و قوانين و مبانى اسلامى حركت كنند، اين چيزى است كه در كشور ما از آغاز انقلاب بدان عمل شده است: اگر ادعا كنيم كه در هيچ كشورى از كشورهاى دنيا به اندازه ايران به آراى مردم احترام گذاشته نمى‌شود، شايد ادعاى گزافى نباشد. چون من اسناد و مدارك كافى در اختيار ندارم مى‌گويم «شايد»، ولى معتقدم كه در هيچ جاى دنيا چنين آزادى‌اى وجود ندارد.

    پس بهتر است به جاى اين كه بر سر كلمه دموكراسى مجادله كنيم كه آيا اسلام با دموكراسى مخالف است يا موافق، بياييد مصاديقش را مشخص كنيد كه مثلا آيا اسلام اجازه

مى‌دهد كه همجنس‌بازى آزاد و قانونى شود ولو همه رأى بدهند؟ بديهى است كه اسلام هرگز اجازه نمى‌دهد ولو مردم صددرصد به آن رأى دهند. اگر دموكراسى اين قدر بى‌حد و حصر است ما آن را قبول نداريم. اما اگر منظورتان از دموكراسى اين است كه مردم انتخابات آزاد داشته باشند، نمايندگان مجلس را آزادانه انتخاب كنند، رئيس جمهورشان را آزادانه انتخاب كنند و حق داشته باشند نمايندگان مجلس و مسؤولين نظام را استيضاح كنند، البته بايد اين آزادى وجود داشته باشد كه دارد و ما نيز صددرصد از آن حمايت مى‌كنيم. پس بهتر است كه به جاى استفاده از الفاظ و كشمكش بر سر آنها، بياييم بر روى مصاديق بحث كنيم.بى پرده و عريان بگوييم كه چه مى‌خواهيم تا جواب قاطع هم بشنويم. وقتى الفاظ مبهم، كشدار، لغزنده و مفاهيم نامشخص به كار مى‌رود، طبعا جواب مشخصى هم نخواهد داشت: مفاهيمى از قبيل آزادى، دموكراسى، ليبراليسم، جامعه مدنى و تمدّن و فرهنگ مفاهيمى هستند لغزنده و قابل تفسيرهاى گوناگون كه دعوا كردن بر سر اينها به هيچ وجه عقلايى نيست. بگوييد چه چيزى مى‌خواهيد، تا بگوييم با اسلام مى‌سازد يا نمى‌سازد.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org