قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلى نَبَيِّنا مُحَمَّد وَآلِهِ الْمَعْصُومينَ لا سِيِّما بَقِيَّة اللّهِ فِى الاَرَضينَ عَجَّلَ اللّهُ تَعالى فَرَجَهُ وَجَعَلْنا مِنْ اَعْوانِه وَاَنْصارِه وَمَنَّ عَلَيْنا بِرِضاهُ وَاللَّعْنُ عَلى اَعْدائِهِمْ اَجْمَعينَ

 

يك بحث كلى و فشرده درباره

خودشناسى براى خودسازى

مقدمه

انسان از جهات مختلف، موضوع علوم گوناگون قرار مى‌گيرد: روان شناسى، جامعه شناسى، تاريخ، اخلاق، طب و حتى فيزيولوژى و بيولوژى، علومى هستند كه هر يك، وجود انسان را از نظر خاصى مورد بحث قرار مى‌دهد. ما در اين جا به بحث درباره انسان مى‌پردازيم از اين نظر كه موجودى است كمال پذير؛ و درباره كمال نهايى و راه رسيدن به آن گفتگو مى‌كنيم و مى‌كوشيم از راه تأمل در وجود خويش و يافتن عواملى كه در فطرت ما براى سير و وصول به هدف اصلى نهاده شده است، و شناختن كشش‌هايى كه به سوى آرمان‌هاى بلند انسانى وجود دارد، و هم چنين روابطى كه وجود ما را با ديگران مى‌پيوندد و به ما امكان مى‌دهد كه با استفاده از آن‌ها و كوشش در راه تحكيم و تقويت آن‌ها خود را

نيرومندتر و براى ترقى و تكامل آماده تر سازيم، راه بهره بردارى هر چه بيش تر و هر چه بهتر از نيروهاى درونى و امكانات بيرونى را براى رسيدن به كمال و سعادت حقيقى بشناسيم؛ باشد كه به يارىِ خداى متعال، گامى در راه تكامل خود و ديگران برداريم.

بنابراين، موضوع بحث عبارت است از «انسان از اين نظر كه موجودى است كمال پذير». و هدف و فايده آن عبارت است از «شناختن كمال حقيقى و راه رسيدن به آن». و اسلوب آن عبارت است از «بررسىِ بينش‌هاى درونىِ خويش براى باز شناختن خواست‌ها و كشش‌هايى كه در وجود ما براى كمال نهاده شده، و عواملى كه ما را در راه رسيدن به آن كمك مى‌كند، و بررسىِ شرايطى كه مى‌توان از آن‌ها براى اين منظور بهره بردارى كرد.» و براى اثبات مطالب مى‌كوشيم به دريافت‌هاى وجدانى و براهين ساده عقلى اكتفا كنيم، و با استفاده از روشن ترين و قطعى ترين معلومات، به كشف مجهولات نايل آييم، و در صورت لزوم، به دليل‌هاى پيچيده عقلى و نقلى اشاره‌اى مى‌كنيم.

ضرورت خودشناسى

براى موجودى كه فطرتاً داراى حب ذات است، كاملا طبيعى است كه به خود پردازد و در صدد شناختن كمالات خويش و راه رسيدن به آن‌ها برآيد. پس درك ضرورت خودشناسى، نيازى به دليل‌هاى پيچده عقلى يا تعبدى ندارد. از اين رو، غفلت از اين حقيقت و سرگرم شدن به چيزهايى كه به هيچوجه در كمال و سعادت آدمى مؤثر نيست، امرى است غير طبيعى و انحراف آميز و اين امر است كه بايد علتش را جستجو كرد و راه سلامت و نجات از آن را شناخت.

همه تلاش‌هاى انسانى، اعم از علمى و عملى، براى تأمين لذايذ و

منافع و مصالح «انسان» انجام مى‌گيرد. پس شناختن خود انسان و آغاز و انجام او و هم چنين كمالاتى كه ممكن است به آن‌ها نايل گردد، مقدم بر همه مسائل، بلكه بدون شناختن حقيقت انسان و ارزش واقعىِ او، ديگر بحث‌ها و تلاش‌ها بيهوده و بى پايه است.

اصرارى كه اديان آسمانى و پيشوايان دينى و علماى اخلاق، بر خودشناسى و به خودپردازى دارند، همگى ارشادى است به همين حقيقت فطرى و عقلى. قرآن شريف، فراموش كردن نفس را لازمه فراموش كردن خدا و به منزله عقوبت اين گناه معرفى مى‌فرمايد:

«وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللّهَ فَاَنْساهُمْ اَنْفُسَهُمْ.»1

مانند كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند خدا هم خودشان را از يادشان برد.

و در جاى ديگر مى‌فرمايد:

«عَلَيْكُمْ اَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ اِذا اهْتَدَيْتُمْ.»2

به خويشتن پردازيد، كسى كه گمراه شد، به شما زيان نزند اگر هدايت يافتيد.

و با اين كه آيات الهى را چه در آفاق و چه در انفس، مورد توجه قرار داده است، چنان كه مى‌فرمايد:

«سَنُريهِمْ آياتِنا فى الاْفاقِ وَ فى اَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ اَنَّهُ الْحَقُّ.»3

آيات خويش را در آفاق و در وجودشان به آنان مى‌نمايانيم تا برايشان روشن شود كه او حق است.

اما براى آيات انفس، موقعيت خاصى قايل شده و با تعبير:

«وَ فى اَنْفُسِكُمْ اَفَلا تُبْصِرُونَ.»4 و در خودتان نيز آياتى است مگر نمى‌بينيد؟


1ـ حشر/ 19.

2ـ مائده/ 105.

3ـ فصلت/ 53.

4ـ ذاريات/ 21.

كسانى را كه به خويشتن نمى‌پردازند و آيات الهى را در درون خويش مشاهده نمى‌كنند، نكوهش فرموده است.

پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) نيز براى خودشناسى، اهميت فوق العاده‌اى قايل شده‌اند و آن را راه خداشناسى معرفى مى‌فرمايند:

«مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ، عَرَفَ رَبَّهُ.»

كسى كه خودش را شناخت، پروردگارش را شناخت.

از امير مؤمنان(عليه السلام) روايات بسيارى در اين زمينه با مضامين مختلف نقل شده است كه مرحوم «آمدى» قريب سى روايت از آن‌ها را در «غرر الحكم» مى‌آورد. از جمله آن‌ها اين كلمات قصار است:

«مَعْرِفَةُ النَّفْسِ اَنْفَعُ الْمَعارِفِ.»

شناخت خويش سودمندترين شناخت‌ها است.

«عَجِبْتُ لِمَنْ يُنْشِدُ ضالَّتَهُ وَ قَدْ اَضَلَّ نَفْسَهُ فَلايَطْلُبُها.»

درشگفتم از كسى كه گمشده اش را مى‌جويد درحالى كه خود راگم كردهونمى جويدش.

«عَجِبْتُ لِمَنْ يَجْهَلُ نَفْسَهُ كَيْفَ يَعْرِفُ رَبَّهُ.»

در شگفتم از كسى كه خود را نمى‌شناسد چگونه پروردگارش را مى‌شناسد.

«غايَةُ الْمَعْرِفَةِ اَنْ يَعْرِفَ الْمَرْءُ نَفْسَهُ.»

نهايت معرفت اين است كه انسان خودش را بشناسد.

«اَلْفَوْزُ الاَكْبَرَ مَنْ ظَفَرَ بِمَعْرِفَةِ النَّفْسِ.»

بزرگ ترين كاميابى از آنِ كسى است كه به خودشناسى نايل شود.

و نيز از آن حضرت روايت شده است:

«كُلَّما زادَ عِلْمُ الرَّجُلِ زادَ عِنايَتُهُ بِنَفْسِهِ وَ بَذَلَ فى رِياضَتِها وَ صِلاحِها جَهْدَهُ.»1

هر قدر بر دانش شخص افزوده شود، اهتمامش به خودش بيش تر مى‌شود و در راه تربيت و اصلاح خويش بيش تر مى‌كوشد.


1ـ مستدرك الوسائل، ج 2، ص 310.

توضيحات

چون در اين بحث، تعبيراتى به كار مى‌رود كه احياناً عين يا نظير آن‌ها در بحث‌هاى ديگرى ممكن است با معناى مغايرى استعمال شود، براى جلوگيرى از سوء تفاهم، به توضيحات زير مبادرت مى‌ورزيم:

الف) منظور از «خودشناسى» ـ چنان كه اشاره شد ـ شناختن انسان است از آن نظر كه داراى استعدادها و نيروهايى براى تكامل انسانى است. بنابراين، مرتبه‌اى از علم حضورى كه هر كسى به خود دارد، ما را از اين بحث مستغنى نمى‌سازد. هم چنين علم حضورىِ كاملى كه در اواسط سير معنوى حاصل مى‌شود و انسان حقيقت خويش را بى پرده مشاهده مى‌كند، در اين جا منظور نيست؛ زيرا آن از نتايج خودسازى است نه از مقدمات آن؛ هم چنان كه شناختن اندام‌هاى بدن و چگونگىِ كار آن‌ها كه در علم فيزيولوژى مورد بحث قرار مى‌گيرد، ارتباطى با بحث ما ندارد. حتى شناختن روان و نيروهاى درونىِ انسان نيز آن طور كه در روان شناسى مورد بحث واقع مى‌شود، در اين جا مورد توجه نيست؛ گرچه پاره‌اى از مباحث قطعىِ روان شناسى، ممكن است به عنوان مبادىِ بحث، مورد استفاده قرار گيرد.

ب) منظور از خودسازى و به طور كلى، پرداختن به خويش، شكل دادن و جهت بخشيدن به فعاليت‌هاى حياتى است نه محدودكردن و متوقف ساختن آن ها. به عبارت ديگر، غرض از اين بحث، اين است كه بدانيم چگونه كوشش‌هاى علمى و عملىِ خود را تنظيم كنيم و آن‌ها را به چه سويى سوق دهيم تا در رسيدن به كمال حقيقى، مؤثر باشد. بنابراين، لازمه اين بحث، انكار حقايق خارج از ذهن يا انكار ارزشى كه شناختن آن‌ها دارد و يا هرگونه تمايل ايده آليستى، كه جنبه غير مثبت داشته باشد، نيست. چنان كه گرايش‌هاى پراگماتيستى هم كه مبتنى بر اصالت عمل

مفيد براى زندگىِ مادى و دنيوى و از مظاهر اومانيسم است، نمى‌تواند مبيّن حاق اين بحث باشد، بلكه خواهيم ديد كه مباين با آن است، مگر اين كه براى برخى از اين انواع تفكرات، تفسيرهايى مشتمل بر جهانى متعالى و وسيع، در نظر بگيرند كه آن هم مورد نظر بنيان گذاران و طرفداران اين مكتب‌ها نيست.

ج) منظور از خودگرايى و درون نگرى و خودكاوى در اين جا اين است كه انسان با تأمل در وجود خويش و استعدادهاى درونى و كشش‌هاى باطنىِ خود، هدف اصلى و كمال نهايى و نيز مسير سعادت و ترقى حقيقى را بشناسد، نه اين كه پيوندهاى وجودى خود را با ديگران نديده انگارد، و امكاناتى كه براى پيشرفت و تكامل، در پرتو اجتماع و همكارى وجود دارد، انكار كند. بنابراين، منظور از اين گونه تعبيرات نيز جنبه‌هاى مثبت آن‌ها است و نبايد با تعبيراتى نظير: فردگرايى و درون گرايى و خودبينى و خودپرستى، كه در روان شناسى و اخلاق و غيره به كار مى‌رود و متضمن معانىِ منفى است، اشتباه شود.

د) پاره‌اى الفاظ ديگر هست كه معانىِ اصطلاحىِ متعددى دارد و در علوم مختلف، براى معانىِ متفاوتى به كار مى‌رود و حتى ممكن است برخى از اصطلاحات در يك علم، اما در مكتب‌هاى مختلف آن علم، معانى متغايرى داشته باشد؛ مانند عقل، نفس، شهود، حسّ، ادراك، خيال، قوه، نيرو و غريزه... تقيّد به اصطلاح خاص در اين گونه موارد، گوينده و شنونده را در تنگنا قرار مى‌دهد. از اين رو، براى تعيين معناى منظور، بايد به قراين كلامى اتكا كرد و كسانى كه تنها به اصطلاح علمى يا فلسفىِ خاصى آشنايى دارند، بايد خود را در چارچوبه همان اصطلاح مقيد نسازند تا دچار سوء تفاهم نشوند.

 

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org