رابطه متقابل مردم و حكومت (3)
رويكردهاى مختلف در بحث رابطه متقابل مردم و حكومت
موضوع مورد بحث، يعنى روابط متقابل مردم و حكومت را از چند زاويه مىتوان مورد مطالعه و بررسى قرار داد. يكى از ديدگاه تاريخى؛ يعنى اين كه بررسى كنيم حكومت هايى كه در طول تاريخ در جوامع بشرى وجود داشته، چگونه روابطى بين آن ها و مردم برقرار بوده است. اين رويكرد مستلزم كارى گسترده است كه بيشتر نياز به اطلاعات تاريخى دارد.
زاويه ديگر، بررسى وضع فعلى جهان و روابطى كه بين مردم و حكومت ها در جهان امروز وجود دارد و به صورت يك بحث توصيفى است. در اين رويكرد، روابط موجود بين دولت ها و مردمِ تحت حاكميت آنها در جوامع مختلف، به حسب مكاتب و ايدئولوژى هاى مختلف بيان مىشود، كه البته اين توصيف، زمينه اى براى ارزشيابى بعدى نسبت به ميزان مطلوبيت انواع گوناگون اين روابط مىشود، ولى به هر حال اصل بحث يك بحث توصيفى است.
زاويه ديگر، مربوط به ديدگاه اسلام درباره حكومت و رابطه حكومت با مردم است كه خود اين مسأله را هم از دو نظر مىتوان مورد بررسى قرار داد: يكى به صورت يك بحث دستورى و تئوريك، و ديگر به صورت بحثى موضوعى و عينى. در زمينه مشاهدات عينى حكومت اسلامى، مىتوان رابطه حكومت با مردم را از زمانى كه حكومت اسلام به دست پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در
مدينه تأسيس شد به عنوان سند و منبعى براى دريافت و شناخت ديدگاه اسلام در خصوص مسايل اجتماعى مورد بررسى قرار داد. در همين زمينه هم چنين مىتوان نظير اين نوع روابط را در ساير مقاطعى كه حكومت هايى به نام اسلام تشكيل شده بررسى كرد؛ به خصوص آنچه بيشتر براى ما قابل توجه است، بررسى رابطه حكومت در عصر انقلاب اسلامى است كه نمونه كامل آن رابطه امام رضوان الله عليه با مردم بود. شيوه اين بحث، بررسى نمونه هاى عينى و خارجى است. در اين روش، جامعه به منزله آزمايشگاهى است كه براى به دست آوردن يك نظريه و بررسى و ارزشيابى آن نظريه، قابل مطالعه است.
شيوه ديگر بحث، به صورت يك بحث تحليلى است كه با توجه به مبانى اسلام، رابطه حكومت با مردم چگونه بايد باشد. در اين روش با صرف نظر از اين كه در طول تاريخ جوامع اسلامى چه روابطى برقرار بوده، مقصود اين است كه كدام يك از آنها با موازين و مبانى انديشه اسلامى وفق مىداده و كدام وفق نمىداده است. متقابلا در يك بحث تطبيقى مىتوان نوع روابط حكومت ها با مردم را در مكاتب و جوامع ديگر و به خصوص در جوامع غربى و بالاخص در زمان حاضر مورد بررسى قرار داد. در اين شيوه نيز روابط مذكور را مىتوان هم به صورت عينى و خارجى مطالعه كرد (بحث توصيفى) و هم بر اساس مبانى فكرى كه در فلسفه سياست اتخاذ مىكنند (بحث تحليلى).
حقيقت اين است كه بسيارى از مطالب در مقام بحث، تئورى، سخن يا نوشتار بيان مىشود اما در عمل، صددرصد به اجرا درنمىآيد، بلكه گاهى فاصله بسيار زيادى (حتى گاهى تا حدّ 180 درجه) بين آنچه گفته مىشود و آنچه در عمل تحقق پيدا مىكند، مشاهده مىشود. در عالم اسلام نيز چنين مصاديقى وجود دارد. ما تئورى حكومت اسلامى داريم ولى در مقاطعى از تاريخ مسلمين، در بعضى از مناطق كشورهاى اسلامى كسانى به حكومت
رسيده اند و شيوه هايى براى حكومت اتخاذ نموده اند و روابطشان را با مردم به گونه اى تنظيم كرده اند كه كمتر از حكومت كفر نبوده است. حكومت امثال حَجّاج بن يوسف يا بعضى ديگر از مروانيان، به نام اسلام و حتى به نام خليفه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، در طول تاريخ اسلام فراوان بوده، در حالى كه درست در جهت عكس اهداف حكومت اسلامى و عكس تئورى حكومت اسلامى عمل مىكردند.
برخى افراد، به خصوص كسانى كه بيشتر علاقه مند به بحث هاى جامعه شناختى هستند، مىگويند ما چندان به بحث هاى نظرى و تئوريك كارى نداريم، بلكه ما رفتارهاى عينى را مشاهده مىكنيم. در نظر اينان اسلام همان است كه مسلمانان دارند، يا مسيحيت آن است كه مسيحيان دارند. اين كه ما بگوييم اسلام چنين و چنان است، يا اسلام گفته كه بايد چنين عمل كرد، ولى در عمل مشاهده كنيم واقعيت عينى در ميان مسلمانان چيز ديگرى است، اين بحث فايده اى ندارد. اگر ما در صدد تعريف و تبيين حكومت اسلامى هستيم، بايد ببينيم حكومت مسلمان ها چگونه بوده، و الآن هم حكومت هايى كه به نام اسلام حكومت مىكنند چه وضعى دارند.
نگرش فوق، گرايشى جامعه شناختى است كه چندان به بحث هاى تئوريك و ارزشى بهايى نمىدهد. در اين نگرش، واقعيت هاى عينى را مورد بررسى قرار مىدهند و بر اساس همان شواهد عينى هم قضاوت مىكنند. شايد شما هم در طول اين دو دهه اى كه از پيروزى انقلاب اسلامى مىگذرد چنين رويكردى را در برخى مكتوبات يا سخنرانى ها ملاحظه كرده باشيد. پيش از انقلاب نيز كسانى بودند كه به نام اسلام و اسلام شناسى بحث و سخنرانى مىكردند و مىگفتند اسلام همان است كه در عمل مسلمان ها مشاهده مىشود؛ اين كه تصور كنيم اسلام چيز ديگرى است غير از آنچه در رفتار مسلمان ها مشاهده
مىشود، توهم و خواب و خيالى بيش نيست. اما حقيقت اين است كه ما مسلمانان معتقديم، اسلام همان است كه خداى متعال فرموده يا بيانات پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)و ائمه اطهار(عليهم السلام) اقتضا مىكند. اسلام آن چيزى است كه قرآن معرفى مىكند. بنابراين، حقيقت اسلام، صد در صد موافق با آنچه مسلمان ها عمل كرده اند يا عمل مىكنند، نيست.
همين معنى را مىتوانيد به تئورى حكومت اسلامى بعد از پيروزى انقلاب اسلامى ايران تسرّى دهيد. اگر بگويند نظريه حكومت اسلامى و انقلاب اسلامى را بايد به وسيله واقعيات عينى و عملكرد جمهورى اسلامى معرفى كرد، چنين نگرشى غلط و چنين روشى نادرست است؛ زيرا ممكن است در بسيارى از موارد انحراف پيدا شده باشد و آنچه كه مطلوب بوده تحقق پيدا نكرده باشد. فرق است بين تئورى و عمل. البته كسانى كه علاقه مند هستند كه آنچه را در تئورى پذيرفته اند در عمل هم تحقق ببخشند، همواره تلاش مىكنند كه رفتارشان را به سوى آن نقطه ايده آل جهت دهند و منحنى حركتشان منحنى صعودى باشد و اگر بى درنگ و ناگهان به آن هدف نهايى نمىرسند، لااقل مسير مسيرى باشد كه پيوسته به آن هدف ايده آل نزديك شوند؛ اما اگر سمت و سوى حركت چنين نبود، ما قولى نداده ايم كه اين حكومت سر تا به پا و در همه مسير خود، حتماً حكومت اسلامى مطلوب است و صد در صد از آن دفاع كنيم. ما تا آن جا از حكومت جارى دفاع مىكنيم كه با اصول و مبانى اسلام، با اصول و تئورى حكومت اسلامى وفق دهد. اما اگر در مرحله عمل تخلفى شده يا بشود، ما ضمانتى نداريم كه بگوييم چون اينها به نام حكومت اسلامى، حكومت مىكنند پس حتماً همه چيز آن صحيح است و ما از همه جزئياتش دفاع مىكنيم.
آيا در طول تاريخ بشر، دوران قابل اعتنايى بوده كه يك حكومت دينى
(قبل از اسلام) يا حكومت اسلامى (بعد از اسلام)، آن طور كه خدا خواسته و آن طور كه مقتضاى آن دكترين بوده، صد در صد تحقق پيدا كرده باشد؟ جواب بنده اين است كه نمىدانم. اگر چنين چيزى بوده، مدت كوتاهى در زمان پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و نيز مدت كوتاهى در زمان اميرالمؤمنين(عليه السلام) بوده است. اما ساير زمان ها آنچه بر متدينان به ساير اديان يا بر مسلمان ها گذشته يا به نام حكومت دينى و اسلامى عمل شده، ما آنها را صد در صد دينى يا اسلامى نمىدانيم و فقط تا آن اندازه كه با مبانى و اصول دينى يا اسلامى وفق مىدهد، از آن دفاع مىكنيم. آن جايى هم كه تخلف شده، انتقاد مىكنيم.
اما كسانى كه گرايش هاى جامعه شناختى دارند، اين گونه قضاوت نمىكنند. آنان مىگويند حكومت اسلامى يعنى همين چيزى كه در ايران در جريان است و عمل مىشود، و به همين روى اگر عدم موفقيت ها و نارسايى هايى به چشم بخورد، معلوم مىشود كه حكومت اسلامى اين نارسايى ها را دارد. نتيجه چنين سخنى اين خواهد شد كه اگر اين حكومت نتوانست اهداف خودش را تحقق ببخشد، معلوم مىشود كه اسلام نمىتواند اهدافى كه گفته و وعده هايى كه داده عملى سازد. بنابراين از نظر آنان آن نقص از اسلام خواهد بود. اشاره كرديم كه به باور ما اين قضاوت درست نيست؛ زيرا ممكن است اسلام توصيه هايى كرده و دستوراتى داده باشد، ولى ما به هر دليل، نتوانسته يا نخواسته ايم به آن توصيه ها و دستورات عمل كنيم و در نتيجه از رسيدن به نقطه مطلوب بازمانده باشيم.
مطالعه توصيفى رابطه متقابل مردم و حكومت در اسلام
به هر حال در زمينه رابطه حكومت و مردم در اسلام يك شيوه، استفاده از مطالعات عينى و مشاهدات و بررسى شواهد خارجى است؛ اين كه بنگريم در
حكومت هاى اسلامى چه گذشته و چه روابطى بين حكومت ها و مردم برقرار بوده است. بايد توجه داشت كه حاصل اين مطالعات، بيان گر رابطه حكومت و مردم در «اسلام» نيست، بلكه در واقع حاكى از رابطه حكومت و مردم در «حكومت مسلمانان» مىباشد. حقيقت اين است كه در موارد زيادى كارهايى به نام اسلام شده، كه نه تنها افتخارى براى مكتب اسلام نيست، بلكه گاهى ننگ براى اسلام است. نمونه هاى زيادى در اين زمينه وجود دارد.
يكى از اين نمونه ها همين مسايلى است كه ما در اين روزهاى ماه محرم به عزاى آن نشسته ايم. مگر كسانى كه در شام حكومت مىكردند و فرزندان رسول الله(صلى الله عليه وآله) را به شهادت رسانده و دخترانش را اسير كردند، تحت چه عنوانى حكومت مىكردند؟ آنها خودشان را خليفه رسول الله(صلى الله عليه وآله) مىدانستند، در حالى كه در مجالس خود شراب مىنوشيدند و مست مىشدند، حرف هاى نامربوط مىزدند، اشعار مبتذل مىخواندند و زنهاى آوازهخوان برايشان مىزدند و مىخواندند و مىرقصيدند. آنها هم به نام اسلام حكومت مىكردند. اين مسايل تازگى ندارد و مربوط به امروز و ديروز نيست. آن روز هم ترانه خوان ها و سرودخوان ها بودند كه سرودهاى ملّى مىخواندند و از ايل و تبارشان، از بزرگان و گذشتگان آن مردم تعريف مىكردند و به اين كه پدران ما چنين و چنان بودند، مىباليدند. آن روزها هم اين مسايل بوده و اختصاص به امروزه ندارد كه به نام فرهنگ ملى و به نام اسلام، بسيارى از كارهاى خلاف شرع را انجام دهند. حقيقت اين است كه اينها را نمىتوان و نبايد به حساب اسلام گذاشت.
به هر حال اين مسأله قابل بررسى است كه در تاريخ مسلمان ها، رابطه حكومت هايى كه به نام اسلام حكومت مىكردند با مردم چگونه بوده است. همان گونه كه بيان كرديم عملكردها يكسان نبوده، بلكه بسيار متفاوت بوده
است. گاهى تا حدى به اسلام نزديك بوده و گاهى صد در صد ضدّ اسلام بوده است. در هر صورت اين بحث تاريخى براى مقصودى كه فعلا در پى آن هستيم فايده چندانى ندارد. آنچه كه ممكن است در اين شيوه تاريخى، براى ما مفيد واقع گردد، بررسى چند نمونه از حكومت هايى است كه ما آنها را حكومت اسلامى مىدانيم و مىتوان به عنوان منبعى مناسب براى شناخت نظريه اسلام به آنها استناد كرد. نمونه واضح آن، حكومت اميرالمؤمنين على(عليه السلام) است. چه خوب است امسال كه سال على(عليه السلام) و رفتار علوى است، كسانى ويژگى هاى حكومت على(عليه السلام) را شناسايى و بررسى كنند و حاصل آن بررسى ها را به صورت مقالات يا بحث و تحقيق به جامعه ارايه كنند. البته بايد نوآورى در تحقيق و پرهيز از تكرار مكررات و بازنويسى نوشته هاى قبلى، و نيز توجه به نيازمندى ها، به ويژه مسايلى كه امروز مورد حاجت ما است، رعايت گردد. بايد سعى كنيم از لابه لاى سيره اميرالمؤمنين(عليه السلام) به اين سؤال امروز جامعه پاسخ دهيم كه چگونه بايد حكومت كرد، چگونه بايد با مردم رفتار كرد و مردم چگونه بايد روابطشان را با حكومت تنظيم كنند. زمانى كه امام(رحمه الله) در پاريس تشريف داشتند، خبرنگاران خارجى زيادى به خدمتشان مىرفتند و سؤال مىكردند: ماهيت حكومتى كه شما مىخواهيد تشكيل دهيد چيست؟ امام(رحمه الله) مىفرمود، مدل حكومت ما حكومت اسلامى است. سؤال مىكردند، حكومت اسلامى يعنى چه؟ چگونه بايد باشد؟ چه الگويى داريد؟ امام(رحمه الله) مىفرمود الگوى حكومت ما، حكومت اميرالمؤمنين(عليه السلام) است. از آن جهت كه شخصيت على(عليه السلام) در بين تمام جوامع و اقوام عالم، با هر مذهب و قوميّتى، شناخته شده است و هر كسى چيزى از زندگى و رفتار على(عليه السلام) و عدالت آن حضرت به گوشش خورده، امام(رحمه الله) مىفرمود الگوى حكومت ما حكومت على(عليه السلام) است. اين كه امام(رحمه الله) چه اندازه توانست اين الگو را در
جامعه انقلابى ما پياده كند، قابل بررسى است. اما انصاف اين است كه امام(رحمه الله)تا آن جا كه مربوط به خودش مىشد، كوتاهى نكرد. حضرت امام(رحمه الله) تا آن جا كه مربوط به خودش مىشد، از مولايش پيروى كرد. آن زندگى ساده، آن عبادت هاى شبانه، آن مهربانى ها نسبت به محرومان جامعه، آن ناله ها و گريه ها، آن توسلات، پاى بندى به حق، تحت تأثير نزديكان واقع نشدن، منافع خود و خانواده و بستگان را ترجيح ندادن، همه حاكى از تأسى ايشان به على(عليه السلام)است. جا داشت كه در سال امام كه گذشت، ما را بيشتر با امام آشنا مىكردند، ولى متأسفانه به جاى آن ما را بيگانه تر كردند. مطالبى به نام ديدگاه هاى امام مطرح و منتشر شد كه بسيارى از آنها ضد ديدگاه هاى امام راحل بود. چه مىشود كرد؟! در زمان پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و اميرالمؤمنين(عليه السلام)هم اين چنين بود. خود مرحوم امام امروز سخن مىگفت، فردا تحريف مىكردند؛ با اين كه هيچ رهبرى در عالم در ساده گويى مثل امام(رحمه الله) نبود. گاهى مىفرمود، من ديگر نمىدانم به چه زبانى بايد سخن بگويم كه تحريف نكنند.
به هر حال زندگى امام بسيار شبيه جدّش بود. اما به هر حال حكومت با يك نفر درست نمىشود، و به اصطلاح با يك گل بهار نمىشود. ايشان در حدى كه مىتوانست، به كسانى كه زيردستش بودند و مستقيماً روى آنها اثر داشت، آنها را تحت مراقبت خود قرار مىداد، گاهى آنها را نصيحت مىكرد، احياناً تَشر مىزد و يا انتقاد مىكرد. آن طور كه حافظه ام يارى مىكند، از مسؤولان درجه اول كشور شنيدم كه: پيش نيامد كه ما يك مرتبه خدمت امام برويم و امام از ما انتقاد نكنند، هر وقت مىرفتيم يك انتقادى داشتند. حتى نسبت به آن نزديكانى كه مثل چشم خود آنها را دوست مىداشت، اگر نقاط ضعفى داشتند امام به آنها تذكر مىداد. البته معناى تذكر دادن اين نبود كه صد در صد عمل شود، ولى به هر حال ايشان نقش خودش را ايفا مىكرد. اگر ما در
طول تاريخ اسلام بخواهيم دو نمونه حكومت را به عنوان نمونه حكومت اسلامى نشان دهيم يكى حكومت على(عليه السلام) است و ديگرى حكومت امام خمينى(رحمه الله). البته معناى اين سخن آن نيست كه سايرين همه مقصر بودند يا هستند، بلكه امام ويژگى هايى خاص داشت، هم از لحاظ شخصيت شخص خودش و هم از لحاظ شرايط اجتماعى كه تقدير الهى براى ايشان پيش آورده بود. براى هر كسى اين شرايط عيناً فراهم نمىشود. از طرف ديگر همه كس نمىتوانند آن نقشى را كه امام ايفا مىكرد، ايفا كنند؛ چون همه آن پايگاه و موقعيت اجتماعى را ندارند. بنابراين مقصودم اين نيست كه ديگران مقصرند؛ گرچه افرادى هم هستند كه جاى انتقاد در رفتارشان هست و كمبودهايى دارند كه مىتوانستند نداشته باشند. به هر حال انسان ها ساخته يك ماشين و كليشه اى نيستند، بلكه هر كس ويژگى هاى شخصى خودش را دارد؛ هم چنان كه معرفت، ايمان و تقوا و قدرت روحى و مديريت هم مراتب دارد. غير از ويژگى هاى ذاتى اشخاص و تفاوت هاى شخصيتى كه هر فرد دارد، امور اكتسابى نيز در افراد بسيار متفاوت از يكديگر است. البته بايد خدا را شكر كنيم كه بعد از امام(رحمه الله)نسخه بدل ايشان را امروز داريم و خداوند ان شاءالله، سايه ايشان را همواره بر سر ما مستدام بدارد.
به هر حال بررسى تاريخى نيز شيوه اى براى بررسى رابطه حكومت و مردم است. نمونه رفتار حاكمان با مردم را مىتوان در زندگى على(عليه السلام) و در زندگى امام رضوان الله عليه جستجو نمود. همه در اين زمينه چيزهايى شنيده و يا خوانده ايم و مىتوانيم براى ديگران تعريف كنيم. آن قدر نقطه هاى برجسته در زندگى اميرالمؤمنين(عليه السلام) هست كه اگر كسى در صدد بيان آن باشد، چنان چه يك سال هم بنشيند و صحبت كند باز هم مطلب براى گفتن دارد.
روزى در حالى كه على(عليه السلام) در محراب نماز ايستاده و اقامه گفته بود و آماده
گفتن تكبيرة الاحرام بود زنى وارد مسجد شد و صدا زد يا على، صبر كن. حضرت نماز را شروع نكرد، بلكه رو كرد به آن زن و فرمود: چه مىگويى؟ گفت: اين والى كه براى محل ما فرستادى، شخصى ستم كار است، رفتارش درست نيست، و... . امام جماعت و حاكم اسلام در مسجد ايستاده، اقامه گفته و مىخواهد تكبير بگويد، خانمى آمده و از فرماندار شهرشان شكايت مىكند. اشك از چشمان على(عليه السلام) جارى شد و گفت: خدايا مىدانى من به ظلم او راضى نبودم. سپس فرمود، قلم و كاغذ بياوريد و قبل از اين كه تكبيرة الاحرام نمازش را بگويد، حكم عزل آن والى را نوشت و به آن خانم داد. آن گاه فرمود: الله اكبر.
كجاى عالم شنيده شده كه رابطه بين حكومت و مردم شبيه چنين حكومتى باشد؟ آن قدر اين نمونه ها فراوان است كه اگر اينها را در تابلوهاى زرين بنويسند و نقش كنند و در موزه هاى جهان نصب كنند، هر انسان با انصافى به آن بنگرد، از تعجب و حيرت زمين گير مىشود. مگر مىشود انسانى چنين وارسته باشد؟! اين چه مكتبى است؟!
نمونه هايى شبيه اينها در زندگى امام(رحمه الله) نيز وجود داشت. البته بين حضرت على(عليه السلام) و مرحوم امام فاصله بسيار است، اما نمونه هايى شبيه سيره اميرمؤمنان(عليه السلام) در رفتار ايشان نيز ديده مىشد. كسى كه در اين عصر، در اين جهان، به شهادت همه دوستان و دشمنان محبوب ترين انسانى است كه در اين قرن در كل جهان ديده شده است. دشمنان نيز معترفند كه در قرن گذشته كسى به محبوبيت امام(رحمه الله) در عالَم وجود نداشته است. دشمنانش نيز گرچه نه به زبان، اما قلباً ايشان را دوست مىداشتند و مجذوب شخصيت، عدالت و صداقتش بودند. ظاهر و باطن و حرف و عملش يكى بود. آنچه مىگفت عمل مىكرد و همان را كه عمل مىكرد، مىگفت. واقعاً دل سوز فرد فرد مردم از پير و
جوان، كوچك و بزرگ و زن و مرد بود. اگر مىديد كسى محروم است، حالش منقلب مىشد.
حضرت موسى(عليه السلام) در كوه طور شنيد كه عده اى از مردمش بت پرست شده اند، اما حال موسى(عليه السلام)تغييرى نكرد. وقتى از كوه طور برگشت و ديد كه مردم بت مىپرستند، در اين هنگام بود كه الواح آسمانى را انداخت، رنگش تغيير كرد، جلوى مردم ريش برادرش هارون را گرفت و گفت: أَفَعَصَيْتَ أَمْرِى1. گرچه حضرت موسى(عليه السلام) قبلا هم مىدانست، اما دانستن غير از ديدن است. امام(رحمه الله) نيز مىدانست محروم در جامعه زياد است، اما وقتى طفل يتيم يا شخص محرومى را مىديد، آن چنان عواطفش تحريك مىشد و دلش مىسوخت و احساس مسؤوليت مىكرد كه واقعاً شگفت آور بود.
به هر حال اين يك روش بحث است كه ما شيوه سلوك اميرالمؤمنين(عليه السلام) را با مردم بررسى كنيم تا ببينيم رابطه حكومت با مردم در اسلام چگونه است.
اما در يك بحث تحليلى، با صرف نظر از نمونه هاى عينى كه واقع شده، بايد ملاحظه كنيم مبانى فكرى و نظرى اسلام در زمينه حكومت چه اقتضا مىكند؟ رابطه حكومت با مردم چگونه بايد باشد؟ اين مطلب را در جلسه بعد بحث مىكنيم و در فرصت باقى مانده اين جلسه، مطلبى را در زمينه بحث تاريخى و عينى رابطه متقابل مردم و حكومت اشاره مىكنيم.
مطالعه توصيفى رابطه متقابل مردم و حكومت در نظام دموكراسى
همان طور كه ما مىتوانيم در خصوص رابطه حكومت با مردم در عالَم اسلام، يك بررسى عينى داشته باشيم، مىتوانيم همين مطالعات عينى را در خصوص رابطه حكومت با مردم در ساير مكاتب نيز انجام دهيم. همه ما مىدانيم
1. طه (20)، 93.
تحولات سياسى جهان و رشد فكرى و عقلانى مردم خصوصاً در غرب، در نهايت به اين جا رسيده كه بهترين شكلى كه مىشود حكومت كرد اين است كه دين را كنار بگذاريم. بهترين مدل حكومت، حكومت دموكراسى و حاكميت خواست و اراده مردم در همه زمينه ها است. البته اين كه چگونه مىتوان اين حكومت را سر و سامان داد، هم در مقام نظر و تئورى و هم در مقام عمل، تحولاتى رخ داده تا رسيده به مرحله كنونى دنياى معاصر كه شيوه معمول و مطلوب در دنيا، به ويژه در كشورهاى پيشرفته، مدل دموكراسى است؛ يعنى حكومتى كه بشر با فكر و خواست خود همه چيز آن را ترسيم كند.
اكنون مىتوان در يك مطالعه عينى بررسى كرد كه حكومت دموكراسى چگونه در دنيا پياده مىشود. به عبارت ديگر، اين كه گفته مىشود دموكراسى يعنى حكومت يا حاكميت بر اساس خواست مردم، در عمل بررسى كنيم و ببينيم حكومت هايى كه به نام مردم حكومت مىكنند، چگونه حكومت مىكنند، وظايف و نقش آنها چيست و رابطه اشان با مردم چگونه است؟
بنابراين مىخواهيم صرف نظر از هر گونه تعصبى، يك نمونه حكومت را در يكى از پيشرفته ترين كشورهايى كه سنگ دموكراسى و حقوق بشر را به سينه مىزند، يعنى امريكا، بررسى كنيم. در اين بررسى عينى مىخواهيم ببينيم حكومت در آمريكا چگونه شكل مىگيرد، ساختار قدرت در آن جا به چه شكلى است و رابطه حكومت با مردم چگونه است.
به لحاظ آنچه كه خود انديشمندان غربى و امريكايى با بررسى ها و آمار و نمونه هاى عينى در كتاب ها و مقالاتى كه در اين زمينه ها نوشته اند، منعكس كرده اند، در كمال بى طرفى و با بيان ساده اعلام مىكنيم كه حكومت، خواه از حزب جمهورى خواه باشد و خواه از حزب دموكرات، واسطه اى است بين سرمايه داران و توده هاى مردم. آنچه نقش اصلى را در سياست گذارى اين
كشورها ايفا مىكند، منافع سرمايه داران است. البته سرمايه داران گروه هاى مختلفى هستند؛ از زمين داران گرفته تا ارباب صنايع، سازندگان هواپيماها، صنايع فضايى، ادوات جنگى، صنايع الكترونيك، رايانه، اينترنت و ساير تكنولوژى هايى كه امروز در اختيار بشر است. اين عده، جمعيت اندكى هستند كه مجموعاً ده درصد آمريكا را هم تشكيل نمىدهند. قطعاً ده درصد نيستند. ساير مردم، از سرمايه اين ملت جز نان بخور و نمير چيزى در اختيار ندارند. البته بين خود اين سرمايه داران رقابت است، و براى اين كه در رقابت پيروز شوند گروهى بيشتر با حزب جمهورى خواه كار مىكنند، همان طور كه عده ديگرى نيز از حزب دموكرات پشتيبانى مىكنند. هدف مشترك هر دو گروه پيروزى سرمايه است. به تعبير حضرت امام(رحمه الله) نزاع بين آنان، يك جنگ زرگرى است و آن چنان با هم دشمنى اى ندارند، بلكه هدفشان تأمين منافع سرمايه داران است.
اما رابطه احزاب حاكم با سرمايه داران، چه گونه است؟ از آنها پول مىگيرند، تا هزينه تبليغات را تأمين كنند، تا در نتيجه حزبشان در انتخابات شهرى، ايالتى يا رياست جمهورى پيروز شود و حكومت و قدرت را به دست بگيرند. اگر پول سرمايه داران نباشد، يكى از آنها هم به حكومت نمىرسد. بسيارى از اين كمك ها رسمى است و در دفترها ثبت مىشود و قانونى است و هيچ اشكالى هم ندارد، اما بسيارى ديگر از اين كمك ها طبق اصول و قوانين خودشان هم رشوه و دزدى است. در يكى از كشورهاى اروپايى (كه همه جا شهرتش پيچيده و ديگر نيازى به بيان نيست) حزبى كه چندين سال در كشور حاكم بود و موفقيت هايى را نيز براى آن كشور در زمينه هاى مختلف، از جمله پيشرفت هاى اقتصادى ايجاد كرد، الآن معلوم شده كه چه رشوه هاى كلانى گرفته و الآن مسأله محاكمه سران و رهبران آن مطرح است.
واقعيت اين است كه در امريكا رابطه دولت با سرمايه داران، رابطه مزدورى و نوكرى است. از سرمايه داران پول مىگيرند تا در انتخابات پيروز شوند و بعد خواسته هاى آنها را تأمين كنند. اين خواسته ها هم در بخش قانون گذارى، در مجلس نمايندگان و مجلس سنا، و هم در بخش اجرايى به دست دولت مردان تأمين مىشود. آن جا كه نبض كارها به دست مجريان است، آنان بايد منافع سرمايه داران را تأمين كنند. هر روز در خبرها مىشنويم كه وزير دفاع آمريكا با هزار حيله و نيرنگ راه مىافتد و به اين كشور و آن كشور مىرود تا مقدارى اسلحه بفروشد و پول دربياورد. تا چه شود؟ تا زندگى صاحبان صنايع اسلحه سازى تأمين شود. اگر اين كار را نكند، فردا به حزبش رأى نمىدهند. رأى نمىدهند يعنى چه؟ يعنى پول به آنها نمىدهند تا تبليغات كنند. پيروزى در انتخابات در گروِ تبليغات است و تبليغات در گروِ پول است و پول در دست سرمايه داران است. سرمايه داران بايد پول بدهند تا احزاب براى پيروزى خود تبليغ كنند، و در نتيجه پيروزى، دولت تشكيل بدهند. هدف از تشكيل دولت با اين روش، تأمين منافع سرمايه داران است. در اين صورت ارتباط حكومت با يك قشر اقليت سرمايه دار برقرار مىگردد. پس رابطه آنها با توده مردم چگونه مىشود؟ رابطه يك روباه فريب كار براى فريب دادن طعمه هايش خواهد بود كه بايد انواع تبليغات فريبنده را انجام دهد تا به هر طريقى شده مردم را راضى و جامعه را كنترل كند. البته اين كار، احتياج به روان شناسى بسيار پيشرفته اى دارد؛ چه اين كه مردم، گروه هاى مختلفى هستند، اعم از گروه هاى مذهبى، اقليت هاى مذهبى، گروه هاى سنّى، جوان و پير، بازنشسته ها و زنان و مردان. اين كه چگونه مىتوان هر كدام از اين گروه ها و صنف ها را ارضا كرد تا تبليغات در آنها مؤثر افتد، يك روان شناسى مخصوص به خود دارد. در كشورهايى هم كه از آنها الگوبردارى مىكنند، همين
كارها را انجام مىدهند. در كشورهاى بسيار عقب مانده يا توسعه نيافته هم با الگوبردارى از آمريكا مثلاً سعى مىكنند اقليت هاى مذهبى را شناسايى نموده، با آنها تماس بگيرند و به آنها وعده بدهند كه اگر ما به حكومت رسيديم، فرماندارها و استاندارهاى شما را بومى و از ميان خودتان انتخاب مىكنيم، تا به او رأى بدهند. براى زنان نيز تبليغاتى خاص در نظر مىگيرند؛ مثلاً مىگويند اگر ما به حكومت رسيديم اين آزادى ها را به آنها مىدهيم. در اين ميان، بيشترين و مهم ترين تبليغات انتخاباتى بر روى جوانان متمركز مىشود. آنان همواره بزرگ ترين طعمه سياست مداران هستند.
اين كارها مخصوص يك كشور و دو كشور نيست، بلكه در تمام كشورهاى دموكراتيك اين شيوه ها عمل مىشود. اقليت هاى قومى، اقليت هاى مذهبى، زنان و جوانان بيشترين مخاطبان تبليغات سياست مداران دنيا هستند. در همين كشورهاى نزديك خودمان، مثلاً در هندوستان، مىبينيم وقتى مىخواهند براى انتخابات تبليغات كنند، احزاب زيادى هستند كه به مسلمان ها باج مىدهند. هنگام تبليغات انتخاباتى تلاش مىكنند به مسلمانان هندوستان، كه اقليت مذهبى قابل توجهى هستند (با جمعيتى حدود دو برابر جمعيت كشور ما) وعده و وعيد بدهند كه اگر ما سر كار بياييم براى مسلمانان چنين و چنان مىكنيم تا رأيشان را بخرند. به اقليت هاى قومى كه گوشه و كنار كشور هستند وعده مىدهند كه زبانتان را آزاد مىكنيم، فرهنگ شما را به رسميت مىشناسيم، آداب و رسومتان را بومى مىكنيم و چيزهايى از اين قبيل. اين وعده ها و اين همه تبليغات به اين نحو يعنى چه؟ يعنى فريب دادن توده مردم.
مزدورى سرمايه داران، نقش حقيقى دولت ها در دموكراسى غربى
بدين ترتيب نقش اساسى و مهم حكومت ها در كشورهاى دموكراتيك،
مزدورى سرمايه داران و فريب دادن توده مردم است. كدام كار را انجام مىدهند كه در اين دو مقوله نمىگنجد؟ اين بهشت موعودى كه به من و شما وعده مىدهند كه شما اسلام را كنار بگذاريد تا به اين رشد و توسعه برسيد و حقوق بشر در كشورتان رعايت شود، چيست و كجا است؟ در كنار برخى از اين پيشرفت ها و توسعه هاى صنعتى، چه ظلم ها و جنايت ها و فسادهايى مىشود، خدا مىداند. آنها حاضرند بشريت را به لجن بكشند، تا منافع يك عده محفوظ باشد. باور نمىكنيد؟! براى نمونه ملاحظه كنيد هاليوود در آمريكا چه مىكند. هاليوود يك كمپانى فيلم سازى است كه به غير از حفظ منافع خود به چيز ديگرى فكر نمىكند. در يك بررسى و مطالعه اى كه انجام دادند معلوم شد كه بيشترين تماشاگران فيلم ها نوجوان هايى هستند كه صحنه هاى خشونت آميز را دوست مىدارند. بر همين اساس، هاليوود نيز بيش از هشتاد درصد فيلم هايى را كه مىسازد، داراى صحنه هاى خشونت آميز است. نتيجه ديدن اين گونه فيلم ها چيست؟. دود آن اول به چشم خود همان مردم مىرود. امروز بدترين و فاسدترين كشورهاى دنيا از لحاظ جنايت هايى كه به دست نوجوان ها انجام مىگيرد، آمريكا است. كمتر روزى است كه جنايتى از اين سنخ در امريكا انجام نگيرد. بيش از 200 ميليون قبضه اسلحه در دست مردم است و اسباب بازى بچه هايشان شده است. اين بدان جهت است كه جانشان در خطر است و براى دفاع از خودشان بايد خود و بچه هايشان اسلحه داشته باشند تا كسى در راه به آنها آسيب نرساند. آنهايى كه تمكّن مالى دارند، بچه هايشان را هنگام رفت و آمد به مدرسه، با پليس استخدام شده اسكورت مىكنند تا به مدرسه بسپارند. بچه ها تا از مترو به مدرسه برسند، ايمنى ندارند. چرا اينها را آزاد مىگذارند تا اين صحنه هاى خشونت آميز و آن فسادهاى اخلاقى و جنسى را در معرض ديد جوانان و نوجوانان بگذارند و اخلاق آنها را
فاسد كنند؟ و چرا سعى مىكنند اينها را به كشورهاى ديگر بفروشند؟ چه اصرارى براى فروش دارند؟ براى اين كه از آن پول دربيايد.
كانادا، يكى از شريك هاى نزديك تجارى آمريكا است كه هم مرز آن نيز هست و به قول معروف آن طور كه سابقاً مىگفتند، حيات خلوت آمريكا است. اين كشورى كه شريك تجارى آمريكا است و در قرارداد نفتا شريك اصلى آمريكا محسوب مىشود (كشورهاى عضو اين پيمان عبارتند از: كانادا، آمريكا و مكزيك) حاضر نيست كه فيلم هاى هاليوود در آن جا آزاد فروش برود و مردم كانادا آن صحنه ها را ببينند. البته در نظر داشته باشيد صحنه هايى كه در خود كانادا وجود دارد براى ما صحنه هايى جهنمى است و ما تاب ديدن آن را نداريم. اما آنها با آن زندگى فسادآميزى كه خودشان دارند، حاضر نيستند فيلم هاى آمريكايى را تماشا كنند! چه خبر است كه آمريكا اصرار دارد اين فيلم ها بايد بدون سانسور فروش برود و اين جزو قراردادهاى تجارى آنها است؟ فقط براى اين كه كمپانى هاى فيلم سازى به پول و سودشان برسند و سهمى هم به اين حزب بدهند تا بتواند تبليغات كند و با كسب آراى عمومى، به حكومت خود ادامه دهد و به خواسته هايش برسد. اين شكل حكومت، همان بهشت موعودى است كه به ما وعده مىدهند كه اگر حكومتمان دموكراتيك شد، مثل آمريكا مىشود؛ يعنى حكومت نوكرى در خدمت سرمايه داران و روباهى فريبنده براى توده مردم.
پرسش و پاسخ
پرسش: آيا هيچ تجربه عملى قابل استفاده به عنوان يك الگوى تام براى حكومت اسلامى وجود داشته يا خير؟ اگر پاسخ منفى است آيا مىتوان پذيرفت كه حكومت جمهورى اسلامى به شكل آزمايش و خطا كار را شروع كرده و به همين شكل نيز بايد ادامه يابد؟
پاسخ: اين كه گفتيم ما به دشوارى مىتوانيم نمونه اى از حكومت اسلامى را نشان دهيم كه صددرصد باشد، نه بدان معنا است كه در تئورى و در قوانين كشوردارى اسلامى نقص هايى وجود دارد، بلكه اين به سبب طبيعت انسان است. انسان موجودى نيست كه بتوان او را كليشه اى بار آورد و در فضا و مسيرى خاص او را محدود كرد كه هيچ تخلف نكند. اين بدان جهت است كه انسان موجودى مختار است. از اين رو خواه ناخواه در مقام عمل، عموم مردم دچار تخلفاتى خواهند شد، كه از جمله آنها همين كسانى هستند كه عهده دار مناصب حكومتى مىشوند. اين افراد (كارگزاران حكومت) از بهشت و عرش الهى نمىآيند. آنها از همين مردمند؛ حال چه با موازين اسلامى بهترين ها انتخاب شوند و يا اين كه با همين موازين دموكراتيك و بر اساس تبليغات، رأى بياورند. حتى ما كه در حكومت اسلامى در مقام تئورى و نظريه پردازى، نسبت به شرايط شايستگى عهده دارى مناسب حكومت بسيار سخت گيرى مىكنيم و معتقديم كه حكومت بايد هر چه نزديك تر و شبيه تر به حكومت معصوم باشد، مقصود ما در رأس هرم است نه در قاعده. اين كه در تمام تشكيلات، همه معصوم باشند امكان ندارد. حتى در زمانى هم كه خود امام معصوم حضور دارد عصمت فقط در رأس هرم است. مگر در زمان اميرالمؤمنين(عليه السلام) نبودند كسانى كه آن حضرت آنان را به عنوان والى(استاندار) مىفرستادند، ولى برخى از آنان تخلف مىكردند، خيانت مىكردند، بيت المال را برداشته و فرار مىكردند و به نزد معاويه مىرفتند؟ در حكومت على(عليه السلام)بود، حكم از على(عليه السلام) داشت، اما بيت المال را برمىداشت و فرار مىكرد و نزد ديگرى مىرفت؛ چون مىدانست اگر نزد على بيايد، همه را از او مىگيرد. علت اين امر، وجود نقص در تئورى حكومت اسلامى نيست. سرشت بشر اين گونه است كه انتخاب گر است، و بر اساس انتخاب هايى كه افراد مىكنند، همه فرشته نمىشوند. بالاخره نقايصى وجود دارد، تخلفاتى انجام مىدهند و يا
لااقل اشتباهاتى مىكنند. بنابراين، آن ايده آلِ صددرصد هرگز تحقق پيدا نمىكند. البته در زمان ظهور حضرت ولىّ عصر(عليه السلام) چقدر به طرح ايده آل نزديك مىشوند، من دقيقاً نمىدانم. ما هم آرزو داريم، آن زمان را درك كنيم و از بركات آن استفاه كنيم. اما با وجود اين، آيا در زمان ظهور، جلوى همه تخلفات گرفته مىشود؟ آيا ديگر به كسى ظلم نمىشود و آيا در تك تك كارهايى كه كارگزاران مختلف حكومتى آن حضرت انجام مىدهند احكام اسلام دقيقاً اجرا مىشود؟ اين پرسشى قابل تأمل است كه بايد ان شاءالله آن زمان را درك كنيم و ببينيم. آنچه مسلّم است اين است كه كسانى كه تخلف مىكنند، مجازات مىشوند، اما اين كه اصلا تخلف نمىشود، دليل متقن و ضمانتى بر آن نداريم.
حال در اين شرايط آيا بايد از شكل ايده آل حكومت صرف نظر كرد و رسيدن به چنين حكومتى را هدف خود قرار ندهيم؟ پاسخ منفى است. طبيعت انسان اين چنين است كه بايد نقطه ايده آلى را در نظر بگيرد و به آن سمت پيش برود و سعى كند هر چه بيشتر به آن نزديك بشود. تا زمانى كه ما ملاحظه كنيم كه حكومتمان طورى است كه موازين اسلامى بيشتر رعايت مىشود و منحنى آن سير صعودى دارد، بايد راضى باشيم كه مردم خوبى داريم، نه اسلام خوبى؛ چون اسلام خودش خوب است، اگر ما توانستيم خودمان را به اسلام نزديك كنيم و ارزش هاى اسلامى را بيشتر پياده كنيم، بايد خدا را شكر كنيم كه جامعه ما موفق شده كه به طرح ايده آل اسلام نزديك تر شود.
بنابراين انتظار اين كه حكومتى تحقق پيدا كند كه هيچ گونه تخلفى در آن رخ ندهد و موازين اسلامى، به طور صد در صد، اجرا شود، توقعى بى جا است. اما توقع اين كه ما روز به روز بتوانيم به آن نزديك تر شويم و بيشتر به دستورات اسلام عمل كنيم توقع بى جايى نيست؛ البته به شرط اين كه خودمان بيشتر تلاش كنيم.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org