قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 فصل ششم

امدادهاى غيبى خداوند و پيروزى حق

 به مقتضاى حكمت الهى، جنگ‌هاى بشر كه با سوء يا حسن استفاده انسان از آزادى و اختيار خويش به وقوع مى‌پيوندد، در نهايت به پيروزى قطعى حق و حقيقت و طرفداران آن خواهد انجاميد. خداى متعال در قرآن مجيد نيز براى تشويق و ترغيب مسلمين به جهاد، ضمن دادن وعده نعمت‌هاى دنيوى و اخروى، اهل حق را به پيروزى نهايى نيز نويد مى‌دهد. از اين رو، جاى اين سؤال هست كه پيروزى حق و اهل حق ـ كه هم مقتضاى حكمت الهى است و هم قرآن مجيد بدان وعده و بشارت داده است ـ چگونه تحقق مى‌يابد؟ به تعبير ديگر، خداى متعال به منظور محقق ساختن مقتضاى حكمت بالغه خود و وفا كردن وعده خويش به پيروزى حق و اهل حق، چگونه مؤمنان و مجاهدان راه خدا را نصرت و تأييد مى‌كند و آنان را به پيروزى نهايى مى‌رساند؟

در پاسخ اين سؤال طبعاً بلافاصله به ذهن مى‌رسد كه پيروزى نهايى مؤمنان و اهل حق با تأييدات الهى و امدادهاى غيبى او ميسر خواهد شد.

اما سؤال ديگرى كه در اين جا مطرح مى‌شود اين است كه آيا نصرت و تأييد الهى نسبت به اهل حق مطلق و بدون قيد و شرط است و يا مقيّد و مشروط به شرايطى است كه مؤمنان بايد آن‌ها را رعايت كنند؟ به عبارت

روشن تر، آيا خداى متعال پيروزى مؤمنان را در هر جنگى كه با اهل باطل داشته باشند به طور مطلق تضمين كرده، يا اين كه اين پيروزى منوط به پاى بندى مؤمنان به قيود و شرايط خاصى است كه مورد نظر خداى متعال مى‌باشد؟ اين فصل را به بحث و بررسى پيرامون اين مهم اختصاص داده ايم.

امدادهاى الهى و پيروزى اهل حق

همان گونه كه اشاره شد، در تقابل حق و باطل، پيروزى اهل حق در گرو امدادهاى غيبى و تأييدات الهى است. سؤالى كه در اين جا مطرح مى‌شود اين است كه اين امدادها و تأييدات به چه روش يا روش هايى صورت مى‌پذيرد؟

در پاسخ به پرسش مذكور، و با بررسى آياتى كه در اين زمينه در قرآن كريم آمده است، امدادها و تأييدات الهى را مى‌توان به دو دسته كلى تقسيم كرد.

نخست، آن دسته از امدادها و تأييداتى است كه جنبه باطنى و روحى و روانى دارد؛ يعنى خداى متعال با تصرّفاتى كه در روح و روان مؤمنان مى‌كند، روان آنان را به گونه اى تحت تأثير قرار مى‌دهد كه احساس قدرت، پشت گرمى و پيروزى مى‌كنند و روح اميد در آن‌ها دميده مى‌شود. آنان در اين حالت دشمن را در برابر خود ناچيز و ضعيف مى‌پندارند و همين امر منشأ حمله بى امان آنان بر دشمن مى‌گردد.

در راستاى همين نوع امداد، از سوى ديگر نيز ممكن است خداى متعال روح و روان دشمن را تحت تأثير قرار دهد و در آن به گونه اى تصرّف

كند كه آنان مرعوب شده، خود را ناچيز و ضعيف و مسلمانان و مؤمنان را قدرتمند و عده آنان را زياد احساس كنند. طبيعى است كه اين حالت روانى، سبب عقب نشينى و شكست آن‌ها مى‌شود.

دوم، آن دسته از امدادها و تأييداتى است كه جنبه بيرونى و ظاهرى دارد؛ يعنى حوادثى در جهان خارج و بيرون از روح و روان دو طرف اتفاق مى‌افتد و زمينه اى را فراهم مى‌آورد كه مؤمنان پيروز و دشمنانشان مغلوب مى‌شوند.

در اين جا، به عمده ترين روش‌هاى مربوط به هر يك از اين دو دسته كه در قرآن كريم آمده، اشاره مى‌كنيم.

روش‌هاى امداد باطنى و روحى

1. ايجاد رعب در دل كفّار

يكى از روش‌هاى امداد باطنى و روحى كه خداوند براى امداد اهل حق و شكست اهل باطل به كار مى‌گيرد القاى رعب و ايجاد ترس در دل‌هاى كفّار و مشركان است؛ يعنى كفّار در ميدان جنگ آن چنان مرعوب مى‌شوند و ترس و اضطراب و نگرانى بر دلشان مسلط مى‌شود كه قادر به ماندن در ميدان جنگ و پايدارى در برابر مسلمانان نبوده، فرار را بر قرار ترجيح مى‌دهند.

اين عامل دست كم در چهار مورد از آيات قرآن مجيد مطرح شده و به شكلى مورد تأكيد قرار گرفته است. در دو مورد خداوند به مسلمانان وعده مى‌دهد كه در آينده دشمنانشان را مرعوب آنان خواهد كرد و بدين وسيله شجاعت و شهامت مبارزه و پيكار با مسلمانان را از آنان خواهد گرفت. در

دو مورد نيز خبر مى‌دهد كه در گذشته با ترساندن دشمنان و مرعوب ساختن آنان، به مسلمانان كمك كرده تا بر دشمن پيروز شوند. در اين جا اين آيات را مرور مى‌كنيم.

سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَكُوا بِاللّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً؛1 به زودى در دل‌هاى كسانى كه كفر ورزيدند هراس افكنيم، زيرا چيزى را با خدا شريك گردانيده اند كه بر (حقانيت) آن (خداوند) دليلى نازل نكرده است.

در آيه اى ديگر خداوند عامل پيروزى مسلمانان را اين گونه بيان مى‌كند:

إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الأَْعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنان؛2 (و به ياد آر) زمانى را كه پروردگارت به فرشتگان وحى كرد كه من با شما هستم، پس كسانى را كه ايمان آورده اند ثابت قدم بداريد. به زودى در دل كافران هراس خواهيم افكند، پس فرازِ گردن‌ها را بزنيد و همه سر انگشتانشان را قطع كنيد.    هم چنين خداوند در مورد آن چه در گذشته اتفاق افتاده و با كمك خود سبب پيروزى مسلمانان و شكست كفار شده است چنين مى‌فرمايد:

وَ رَدَّ اللّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً وَ كَفَى اللّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتالَ وَ كانَ اللّهُ قَوِيًّا عَزِيزاً. وَ أَنْزَلَ الَّذِينَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ صَياصِيهِمْ وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِيقاً. وَ أَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِيارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ


1. آل عمران (3)، 151.

2. انفال (8)، 12.

تَطَؤُها وَ كانَ اللّهُ عَلى كُلِّ شَيْء قَدِيراً؛1 و خداوند آنان را كه كفر ورزيده اند، بى آن كه به مالى رسيده باشند، به غيظ (و حسرت) برگرداند، و خدا مؤمنان را در (كار) جنگ كفايت نمود، و خدا همواره نيرومند شكست ناپذير است. و كسانى از اهل كتاب را كه با (مشركان) هم پشتى كرده بودند از دژهاشان فرود آورد و در دل هاشان هراس افكند (تا آن كه) گروهى از آنان را بكشتيد و گروهى را اسير كرديد؛ و زمينشان و خانه‌ها و اموالشان و زمين هايى را كه بر آن قدم ننهاده بوديد به شما ميراث داد، و خدا همواره بر هر چيزى توانا است.

در آيه اى ديگر نيز با اِخبار از گذشته مى‌فرمايد:

هُوَ الَّذِى أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ دِيارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ فَأَتاهُمُ اللّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَ أَيْدِى الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الأَْبْصارِ؛2 او است كسى كه از ميان اهل كتاب كسانى را كه كفر ورزيدند در نخستين اخراج (از مدينه) بيرون كرد؛ (در حالى كه) شما گمان نمى‌كرديد كه از خانه هاشان بيرون روند و خودشان (هم) گمان داشتند دژهاشان در برابر خدا مانع آن‌ها خواهد بود، و(لى) خداوند از آن جايى كه گمان نمى‌بردند به سويشان آمد و در دل هاشان هراس افكند (به طورى كه) به دست خودشان و دست مؤمنان خانه‌هاى خود را خراب مى‌كردند. پس اى صاحبان بينش و بصيرت پند گيريد.


1. احزاب (33)، 25 ـ 27.

2. حشر (59)، 2.

2. ايجاد آرامش در دل مؤمنان

شيوه ديگر امدادهاى غيبى باطنى اين است كه خداوند در دل مؤمنان ايجاد آرامش مى‌كند. آيات مربوط به اين مورد به چند گروه تقسيم مى‌شوند.

برخى از آيات از سكون و آرامشى كه بر دل پيامبر(صلى الله عليه وآله) نازل مى‌شود خبر مى‌دهد:

فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُود لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلى وَ كَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ اللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛1 پس خداوند آرامش خود را بر او فرو فرستاد، و با سپاهيانى كه آن‌ها را نمى‌ديديد او را تأييد كرد و كلمه كافران را پست گردانيد، و كلمه خدا است كه برتر است، و خدا شكست ناپذير حكيم است.

دسته دوم آياتى هستند كه دلالت دارند بر اين كه آرامش بر دل پيامبر(صلى الله عليه وآله) و مؤمنان نازل مى‌شود؛ نظير اين آيه كه مى‌فرمايد:

ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ذلِكَ جَزاءُ الْكافِرِينَ؛2 آن گاه خداوند آرامش خود را بر رسول خدا و بر مؤمنان فرو فرستاد و سپاهيانى را كه نمى‌ديديد فرود آورد و كسانى را كه كفر ورزيدند عذاب نمود، و اين است سزاى كافران.

و نظير اين آيه كه مى‌فرمايد:

إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ كانَ اللّهُ بِكُلِّ شَيْء عَلِيماً؛3 آن گاه كه


1. توبه (9)، 40.

2. همان، 26.

3. فتح (48)، 26.

كافران در دل‌هاى خود تعصب (آن هم) تعصب جاهليت ورزيدند، پس خدا آرامش خود را بر رسول خويش و مؤمنان فرو فرستاد و روح پرهيزكارى را همراهشان كرد، و آنان به (رعايت) آن (آرمان) سزاوارتر و شايسته (اتصاف به) آن بودند، و خدا همواره بر هر چيزى دانا است.

دسته سوم آياتى است كه دلالت دارد بر اين كه خداوند آرامش و اطمينان را بر دل مؤمنان نازل مى‌كند؛ نظير اين آيه كه مى‌فرمايد:

لَقَدْ رَضِيَ اللّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِيباً؛1 محققاً خداوند از مؤمنان خشنود گرديد هنگامى كه در زير آن درخت با تو بيعت كردند. پس آن چه را در دل‌هاى ايشان بود بازشناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد و پيروزى نزديكى به آنان پاداش داد.

هم چنين در آيه اى ديگر مى‌فرمايد:

هُوَ الَّذِى أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِمْ وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الأَْرْضِ؛2 اوست آن كس كه در دل‌هاى مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ايمانى بر ايمان خود بيافزايند؛ و سپاهيان آسمان و زمين از آنِ خدا است.

3. تصرّف در درك و ارزيابى طرفين به نفع مؤمنان

سومين شيوه از امدادهاى غيبى و باطنى خداوند نسبت به مؤمنان اين است كه دشمنان را در نظر آنان كم و ناچيز نشان مى‌دهد تا نهراسند، و از


1. فتح (48)، 18.

2. همان، 4.

سوى ديگر نيز كارى مى‌كند كه كفار سپاه مؤمنان و مسلمانان را كم ارزيابى كنند تا تجهيزات و سلاح و ارتش زياد به ميدان جنگ وارد نكنند. خداوند در اين باره مى‌فرمايد:

إِذْ يُرِيكَهُمُ اللّهُ فِي مَنامِكَ قَلِيلاً وَ لَوْ أَراكَهُمْ كَثِيراً لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِي الأَْمْرِ وَ لكِنَّ اللّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ وَ إِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلاً وَ يُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولاً؛1 (اى پيامبر به ياد بياور) هنگامى را كه خداوند آنان (سپاه دشمن) را در خواب به تو اندك نشان داد؛ و اگر آن‌ها را به تو بسيار نشان مى‌داد قطعاً سست مى‌شديد و حتماً در كار (جهاد) منازعه مى‌كرديد، ولى خدا (شما را) به سلامت داشت، كه او به اسرار دل‌ها دانا است. و آن گاه كه با هم برخورد كرديد آنان را در ديدگان شما اندك جلوه داد و شما را (نيز) در ديدگان آنان كم نمودار ساخت تا خداوند كارى را كه انجام شدنى بود به پايان رساند.

در آستانه جنگ بدر رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) در خواب تعداد مشركان مكه را كه به جنگ مسلمانان آمده بودند اندك مى‌بيند، و چون خواب خود را براى مسلمانان باز مى‌گويد آنان مى‌پندارند كه واقعاً با گروهى اندك مواجهند و همين امر سبب افزايش قوّت و جرأت و جسارت آنان مى‌شود و به استقبال جنگ مى‌روند.

اگر آن حضرت در خواب تعداد دشمنان را به همان اندازه واقعى و يا بيشتر از آن مى‌ديد مسلمانان مرعوب مى‌شدند و در اقدام به جنگ و رويارويى با چنين دشمنى دچار ترديد و تزلزل مى‌گشتند و از شركت در


1. انفال (8)، 43 ـ 44.

جنگ خوددارى مى‌كردند و يا با رعب و وحشت و ترديد و تزلزل با دشمن روبرو مى‌شدند، و در هر حال به شكست مسلمانان مى‌انجاميد.

از سوى ديگر به هنگام جنگ نيز خداى متعال در ذهن و روان و قواى ادراكى هريك از افراد دو طرف نبرد تصرف نمود، آن چنان كه تعداد مشركان در ديدگان مسلمانان و تعداد مسلمانان در چشم مشركان اندك و ناچيز به نظر آمد. وقتى مسلمانان تعداد مشركان را كم يافتند، اين امر موجب ازدياد قوّت قلب و شجاعت و شهامتشان شد و با دلاورى بيشتر به مصاف دشمن رفتند و به قلب دشمن حملهور شدند. از آن سو مشركان كه تعداد و نفرات مسلمانان را كم يافتند، در ارزيابى نيروى اسلام به اشتباه افتادند و آنان را دست كم گرفتند و از اين رو در صدد تهيه نيروى كافى براى مقابله با مسلمانان و فراهم آوردن ابزار و وسايل جنگى فراوان بر نيامدند و به نيروى كمترى براى مقابله با مسلمانان اكتفا كردند و همين امر سبب شكست آنان شد.

اگر مشركان از جهت كمّى عده حقيقى مسلمانان را در مى‌يافتند و از جهت كيفى متوجه قدرت و شجاعت مجاهدان مسلمان مى‌شدند ـ كه به تعبير قرآن در آن زمان هر يك نفر از آنان با ده نفر از مشركان هماورد بود ـ و خلاصه خود را با عده فراوان و ساز و برگ قابل توجه و سربازان پرقدرت و نيرومند روبه رو مى‌ديدند، يا اقدام به جنگ نمى‌كردند و يا با تجهيزات و سلاح‌ها و ساز و برگ و سربازان بيشتر به ميدان مى‌آمدند، كه در اين صورت خطر و تهديدشان براى مسلمانان بيشتر بود و چه بسا كه سپاه اسلام را در هم مى‌شكستند.

روش‌هاى امداد بيرونى و ظاهرى

پس از ذكر عوامل درونى و باطنى اكنون به ذكر آن دسته از امدادهاى غيبى خداوند مى‌پردازيم كه جنبه بيرونى و ظاهرى دارد. در يك تقسيم مى‌توان اين عوامل را به دو دسته «عوامل طبيعى» و «عوامل فوق طبيعى» تقسيم كرد، كه در اين جا به ترتيب درباره هريك از آن دو به اجمال سخن مى‌گوييم.

1. امدادهاى طبيعى

در زمينه امدادهاى طبيعى، قرآن كريم دست كم به دو عامل اشاره مى‌كند. نخستين عامل طبيعى «طوفان» و «باد شديد» است كه در بعضى جنگ‌ها سبب پيروزى مسلمين و شكست كفار گرديد. خداوند در اين باره مى‌فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ كانَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الأَْبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللّهِ الظُّنُونَا؛1 اى كسانى كه ايمان آورده ايد نعمت خداى را بر خود به ياد آريد؛ آن گاه كه لشكرهايى (از دشمن) به سوى شما آمدند، پس به سويشان تندبادى و لشكرهايى كه آن‌ها را نمى‌ديديد، فرستاديم، و خدا به آن چه مى‌كنيد همواره بينا است. و هنگامى‌كه (سپاهيان دشمن) از بالا و پايين (پاى) شما بر شما (در) آمدند و آن گاه كه چشم‌ها خيره شد و جان‌ها به گلوگاه‌ها رسيد و به خدا گمان هايى (نابجا) برديد.


1. احزاب (33)، 9.

اين آيه كه به جنگ احزاب اشاره دارد باد و طوفان را از جمله عوامل پيروزى مسلمانان بر مى‌شمارد. در اين آيه هم چنين به گسيل داشتن سپاهيان نامرئى اشاره شده كه امداد غيبى ديگرى است و شاهد بحث فعلى ما نيست. البته احتمال دارد كه منظور از سپاه نامرئى در اين آيه همان باد باشد؛ چرا كه گرچه باد خود امرى محسوس است، اما اين كه باد به عنوان لشكر الهى عمل كند و امدادى غيبى از جانب خداوند باشد، امرى است كه براى بشر ناشناخته و نامحسوس است.

دومين عامل طبيعى كه خداوند به وسيله آن، مسلمانان را در جنگ كمك كرده و در قرآن به آن اشاره شده «باران» است. خداوند در يكى از آيات در اين زمينه مى‌فرمايد:

إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلى قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الأَْقْدامَ؛1 (ياد آريد) آن هنگام را كه (خدا) خواب سبك آرامش بخشى كه از جانب او بود بر شما مسلط ساخت و بر شما از آسمان آبى فرو باريد تا با آن شما را پاكيزه كند و وسوسه شيطان را از شما دور سازد و دل هاتان را محكم كند و گام ها(يتان) را بدان استوار سازد.

اين آيه نيز به وقايع جنگ بدر اشاره دارد. شبى كه در فرداى آن، جنگ بدر ميان مسلمانان و كفار قريش رخ داد باران رحمت الهى فرو باريد و زمين زير پاى سپاه اسلام نمناك و محكم گرديد به گونه اى كه مى‌توانستند به آسانى در آن حركت كنند و مانور بدهند و علاوه بر اين، گرد و غبار زياد و ناراحت كننده هم آنان را نيازارد. خلاصه آن كه نم نم باران آن


1. انفال (8)، 11.

شب تاريخى، براى طرف مسلمان بسيار مفيد بود و به نوبه خود كمك شايانى به مسلمانان كرد و منشأ پيروزى آنان گرديد. از آن سو، در زمينى كه دشمن در آن مستقر شده بود باران بيشترى باريد، به صورتى كه زمين زير پاى دشمن گل شد آن چنان كه قدرت تحرك و مانور را از سربازان و جنگجويان دشمن گرفت و در نهايت منشأ شكست آنان گرديد.

علاوه بر اين‌ها مسلمانان كه دستخوش كسالت و سستى شده بودند، در هواى بارانى و مرطوب نشاط و سرزندگى خود را از نو باز يافتند؛ به ويژه كه براى تطهير و نظافت و شستشوى دست و رو و تحصيل طهارت ظاهرى و باطنى، از اين باران پرخير آبى به كف آوردند.

خلاصه آن كه اين باران براى مسلمانان نوعى امداد غيبى و رحمت الهى بود كه مجاهدان را فعال تر، پر تلاش تر، سرزنده تر، دل گرم تر و ثابت قدم تر كرد، و از سوى ديگر، براى مشركان غضب الهى بود و آنان را در موضع ضعف و ناتوانى انداخت؛ چرا كه هم زمين را گل كرد و هم منشأ اضطراب و دلهره و نگرانى و سستى و كسالتشان شد. نهايت امر نيز به پيروزى قاطع مسلمانان انجاميد و دشمن با دادن تلفات زياد و تحمل شكستى سنگين، فرار را بر قرار ترجيح داد.

2. امدادهاى غير طبيعى

در مورد امدادهاى غيبى الهى از طريق عوامل فوق طبيعى نيز قرآن كريم به دو عامل اشاره مى‌كند: يكى سپاهيان نامرئى و ديگرى فرشتگان.

البته بدون شك اين كه غير از فرشتگان، سپاهيان نامرئى ديگرى هم وجود داشته باشند امرى است كاملا ممكن، اما احتمال قوى تر اين است

كه اين دو عنوان، يعنى «سپاه نامرئى» و «فرشته»، به يك مصداق خارجى اشاره داشته باشند و منظور از سپاهيان نامرئى همان فرشتگان باشند.

در مورد سپاهيان نامرئى، خداوند در يك جا مى‌فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ كانَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً. إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الأَْبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللّهِ الظُّنُونَا. هُنالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَدِيداً؛1 اى كسانى كه ايمان آورده ايد نعمت خدا را بر خود به ياد آريد؛ آن گاه كه لشكرهايى به سوى شما آمدند، پس به سويشان تندبادى و سپاهيانى كه آن‌ها را نمى‌ديديد گسيل داشتيم، و خدا به آن چه مى‌كنيد همواره بينا است. و هنگامى كه از بالا و پايين (پاى) شما بر شما (در) آمدند و آن گاه كه چشم‌ها خيره گرديد و جان‌ها به گلوگاه‌ها رسيد و به خدا گمان هايى (بى جا) برديد. آن جا (بود) كه مؤمنان در بوته آزمايش قرار گرفتند و به شدت تكان خوردند.

در اين آيه، همان طور كه گفته شد، احتمال قوى آن است كه منظور از سپاهيان نامرئى فرشتگان باشند؛ ولى احتمال ديگر ـ كه آن نيز قبلا اشاره شد ـ اين است كه منظور از سپاهيان نامرئى همان باد و طوفان باشد؛ زيرا باد گرچه محسوس است، اما اين كه سپاهى الهى و امدادى غيبى براى شكست دشمن باشد، براى بشر امرى محسوس و شناخته شده نيست.

در آيه اى ديگر چنين مى‌فرمايد:

لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ فِي مَواطِنَ كَثِيرَة وَ يَوْمَ حُنَيْن إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ


1. احزاب (33)، 9 ـ 11.

فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الأَْرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ. ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ذلِكَ جَزاءُ الْكافِرِينَ؛1محققاً خداوند شما را در موارد بسيارى و (از آن جمله) در جنگ حنين كمك كرد؛ آن هنگام كه شمار زيادتان شما را به شگفت آورده بود، ولى (زياد بودنتان) از شما دفع (خطر) نكرد و زمين با همه فراخى بر شما تنگ شد، سپس در حالى كه پشت (به دشمن) كرده بوديد، برگشتيد. آن گاه خداوند آرامش خود را بر رسول خود و بر مؤمنان نازل كرد و سپاهيانى را فرو فرستاد كه آن‌ها را نمى‌ديديد و كسانى را كه كفر ورزيدند عذاب كرد، و سزاى كافران همين است.

نيز در آيه اى ديگر مى‌فرمايد:

فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُود لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلى وَ كَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ اللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛2 پس خداوند آرامش خود را بر او (پيامبر) فرو فرستاد و وى را با سپاهيانى كه نمى‌ديديد تأييد كرد، و كلمه كسانى را كه كفر ورزيدند پايين ترين (كلمه) قرار داد، و كلمه خدا است كه برتر است، و خدا شكست ناپذير حكيم است.

در هر حال در اين چند آيه اى كه تا كنون ذكر كرديم سخن از سپاهيان نامرئى است و از فرشتگان صراحتاً سخنى به ميان نيامده است. بنابراين در خود اين آيات مصداق روشن و مشخصى براى سپاهيان نامرئى بيان نشده است.


1. توبه (9)، 25 ـ 26.

2. همان، 40.

اما دسته اى ديگر از آيات قرآن كريم در مقام بيان امدادهاى غيبى خداوند، به صراحت از فرستادن فرشتگان و حتى تعداد آن‌ها نام مى‌برد؛ مانند اين آيه كه مى‌فرمايد:

وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْر وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ. إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلاف مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلِينَ. بَلى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلاف مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمِينَ. وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْرى لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ. لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خائِبِينَ؛1

محققاً خداوند شما را در (جنگ) بدر ـ با آن كه ناتوان بوديد ـ يارى كرد. پس، از خدا پروا كنيد، باشد كه سپاس گزارى نماييد. هنگامى كه (تو اى پيامبر) به مؤمنان گفتى: آيا شما را بس نيست كه پروردگارتان شما را با سه هزار فرشته فرود آمده يارى كند؟ آرى، اگر شكيبايى كنيد و پرهيزگار باشيد و (كفار) با اين شتابى كه دارند بر شما بتازند، پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته نشان دار يارى خواهد كرد. و خدا آن (كمك) را جز نويدى براى شما قرار نداد تا دل هاتان با آن آرام گيرد، و يارى جز از جانب خداى تواناى فرزانه نيست. تا گروهى از كسانى را كه كفر ورزيدند نابود سازد يا آنان را خوار كند، تا نوميد باز گردند.

اين آيات شريفه درباره جنگ بدر است. جنگ بدر اولين جنگ مسلمانان و در زمانى است كه مسلمانان تازه در آغاز راه تشكيل جامعه


1. آل عمران (3)، 123 ـ 127.

اسلامى هستند و از نظر عِدّه و عُدّه در ضعيف ترين حالت به سر مى‌برند. قرآن نيز در اين آيات با تعبير «أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ» به همين مطلب اشاره دارد. از اين رو به طور طبيعى مسلمانان نگران بودند كه با اين توان نظامى ضعيف چگونه مى‌توانند با سپاه كفر مقابله كنند. اين نگرانى با مشاهده سپاه دشمن و تجهيزات آنان بيشتر هم شد؛ چرا كه آنان فقط از نظر تعداد، بيش از سه برابر سپاه اسلام بودند. در اين جا خداوند به پيامبرش پيغام داد كه ما سه هزار فرشته براى يارى شما فرو فرستاديم و اگر لازم باشد بيشتر نيز خواهيم فرستاد. در نهايت نيز با يارى همين فرشتگان، جنگ بدر با پيروزى چشم گير مسلمانان خاتمه يافت.

خداى متعال در ادامه مى‌فرمايد، اين يارى خداوند در واقع نتيجه شكيبايى و پرهيزكارى مسلمانان بود، و نكته مهم نيز همين است كه شرط يارى خداوند، پايدارى مسلمانان و رعايت تقوا از جانب آن‌ها است و در صورت تحقق اين شرط، خداى متعال نيز بر اساس حكمت و مصلحت خويش از يارى آنان دريغ نخواهد كرد.

نكته ديگرى كه در اين آيات مورد اشاره قرار گرفته مسأله «توحيد افعالى» است. مى‌فرمايد، گرچه به ظاهر اين فرشتگان بودند كه به يارى مسلمانان آمدند و جنگ با كمك آنان به نفع مسلمانان خاتمه يافت، اما مؤمنان بايد متوجه باشند كه فرشتگان جز مأمورانى از جانب خداى متعال نيستند. كمك فرشتگان نبايد مؤمنان را از اين امر غافل كند كه سبب ساز و مؤثر اصلى خداى متعال است و هرگونه يارى و نصرتى در حقيقت از سوى او و به دست او است. از اين رو نقطه اصلى توجه آنان بايد خداى متعال باشد؛ و اين نكته اى است كه قرآن كريم در موارد مختلف، مكرر به

آن توجه مى‌دهد. اين تأكيد براى آن است كه مردم اصل «توحيد» را فراموش نكنند و پيوسته به خاطر داشته باشند كه «لا مؤثر فى الوجود الا الله». در جنگ نيز مؤثر حقيقى جز ذات اقدس الهى نيست و فرشتگان جز فرمان او كارى نمى‌كنند و نه در پيروزى مسلمين و نه در هيچ جاى ديگرى، در تأثير خود هيچ گونه استقلالى ندارند.

يك نكته تفسيرى

در آيات شريفه‌اى كه ذكر شد گرچه صراحتاً وعده نزول فرشتگان و يارى آنان، به مسلمانان داده شده، اما در مورد اين‌كه آيا خداوند به اين وعده عمل نمود و سرانجام فرشتگانى را كه وعده داده بود به كمك مسلمانان فرستاد يا نه، آيات نام برده صراحتى ندارد؛ ولى اين مسأله با توجه به برخى آيات ديگر روشن مى‌شود.

خداوند در يكى ديگر از آيات قرآن در اين باره مى‌فرمايد:

إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْف مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفِينَ وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْرى وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛1 (به ياد آوريد) زمانى را كه از پروردگارتان كمك خواستيد، پس درخواست شما را اجابت كرد كه من شما را با هزار فرشته كه پى در پى آيند يارى خواهم كرد. و خداى متعال آن (وعده) را جز بشارتى براى شما قرار نداد، و تا آن كه با آن دل هاتان آرامش يابد؛ و يارى جز از نزد خداى متعال نيست، (و) بى گمان خدا شكست ناپذير فرزانه است.


1. انفال (8)، 9 ـ 10.

اين آيات نيز درباره همان جنگ بدر است. همان گونه كه اشاره شد، در اين جنگ مسلمانان از جهت نيروى انسانى تقريباً يك سوم مشركان بودند و امكانات مالى و تجهيزات نظاميشان نيز در مقايسه با ساز و برگ نظامى دشمن تقريباً صفر بود و به حساب نمى‌آمد.

با توجه به اين شرايط، مسلمانان كه طبيعتاً در خود توان و ياراى مقابله با دشمن را نمى‌ديدند، به همراه پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) دست به دعا برداشتند و به درگاه پروردگار اظهار اضطرار و ناتوانى كردند و از حضرتش تقاضاى يارى نمودند.

خداى متعال نيز كه به مسلمانان وعده داده بود در صورت لزوم سه هزار فرشته و حتى اگر لازم باشد پنج هزار فرشته به كمك آنان بفرستد، با هزار فرشته ايشان را كمك كرد. در توجيه اين امر مى‌توان گفت، حتماً به بيش از اين تعداد نيازى نبوده است و اصولا مطرح كردن عدد سه يا پنج هزار در اين جا، براى دادن روحيه به سپاه اسلام و اشاره به اين است كه مسلمانان مطمئن باشند امداد كافى و مورد نياز، هر چقدر هم كه زياد باشد، به آنان خواهد رسيد و نبايد از اين بابت نگران باشند. بنابراين فرستادن بيش از هزار ملائكه نه تنها لازم نبوده است، كه لغو و بيهوده نيز بوده، و خداوند كار لغو و بيهوده انجام نمى‌دهد.

علاوه بر آيه نام برده، اين آيه نيز دلالت دارد بر اين كه خداوند وعده خود را عملى كرد و تعدادى از ملائكه را براى يارى مسلمانان در جنگ بدر فرو فرستاد:

إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا؛1 (به


1. همان، 12.

ياد آر) هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان وحى كرد كه من با شما هستم، پس كسانى را كه ايمان آورده اند استوار سازيد.

نتيجه اين امداد غيبى و فرود آمدن فرشتگان اين شد كه مسلمانان در برابر كفار پابرجا و ثابت قدم مبارزه كردند و سپاه كفر متحمل شكستى فضاحت بار و سنگين گرديد، به گونه‌اى كه تعداد كشته شدگان آنان بيش از سه برابر تعداد شهداى سپاه اسلام بود.

يك پرسش و پاسخ آن

از آن‌چه تا كنون در اين فصل بيان كرديم سه نتيجه كلى به دست مى‌آيد:

اولا، حكمت بالغه الهى مقتضى اين است كه حق بر باطل پيروز شود و اراده تكوينى او به اين پيروزى تعلق گرفته است.

ثانياً، در بسيارى از آيات قرآنى، ضمن وعده نعمت‌هاى ديگر، وعده پيروزى بر دشمن نيز به طرفداران حق و مجاهدان فى سبيل الله داده شده است.

ثالثاً، قرآن كريم دست كم بر شش قسم از امدادهاى غيبى كه وقوع يافته است تصريح كرده است.

با توجه به اين سه نتيجه، اكنون اين سؤال پيش مى‌آيد كه آيا اين مطالب به اين معنا است كه مؤمنان در هر زمان و مكان و در هر شرايط و اوضاع و احوالى اگر با دشمنان خود به جنگ بپردازند تأييدات الهى را دريافت خواهند كرد و بر دشمن پيروز مى‌شوند؟

اگر پاسخ ما به اين پرسش مثبت باشد، شكست‌هايى كه در بعضى مقاطع تاريخى بر مؤمنان وارد آمده است قابل توجيه نخواهد بود و پاسخ

ما را نقض خواهد كرد؛ و اگر پاسخ ما به پرسش نام برده منفى باشد، با آياتى كه ذكر كرديم ـ آياتى كه در آن‌ها به مؤمنان وعده پيروزى داده شده است ـ در تعارض خواهد بود.

براى تبيين و حل اين مسأله بايد توجه كنيم كه از ديدگاه قرآن و اسلام، زندگى دنيوى جز به منظور ابتلا و آزمايش انسان‌ها نيست. خداى متعال انسان را آفريده و به او اراده، اختيار و آزادى عنايت فرموده است تا به هر راهى كه خود مى‌خواهد برود؛ يعنى مقتضاى آزادى انسان انتخاب مسير دلخواه در زندگى است. در عين حال خداوند با ارسال پيامبران و از طريق آنان به بشر مى‌آموزد كه خير و صلاح و سعادت و كمال انسانى اش جز از طريق اطاعت از خدا و بندگى و عبوديت به دست نمى‌آيد. اطاعت و عبوديت نيز جز اين نيست كه انسان در همه شرايط تسليم خداوند باشد فرامين او را به كار بندد و اوامر و نواهى او را به هر قيمت عملى سازد و در اين راه از هيچ دشوارى و ناهموارى و نشيب و فرازى نهراسد، و در يك جمله، در همه زندگى كسب رضاى خدا را هدف اصلى خود قرار دهد. طبيعى است كه در كسب رضاى حق، هرچه كه تلاش انسان بيشتر، مشقت بارتر و سخت تر باشد تأثير بيشترى در كمال او دارد و كارش با موفقيت بيشتر و ثمرات و نتايج بهتر و افزون ترى همراه خواهد بود؛ چنان كه جمله معروف «افضل الاعمال احمزها»1 كه ظاهراً از متن روايات برگرفته شده، به همين حقيقت اشاره دارد.

حال اگر بنا باشد كه مؤمنان بدانند در همه جنگ هايى كه با دشمنان خود دارند، صد در صد پيروز و كامياب مى‌شوند، اقدام به جهاد و ايثارشان ـ


1. ر.ك: بحارالانوار، ج 82، باب 1؛ روايت 55.

كه طبيعتاً با آسودگى خاطر نسبى و دغدغه كمترى همراه است ـ آن چنان تأثير برجسته و ارزش والايى نخواهد داشت.

كسى كه از قبل بداند و صد در صد مطمئن باشد كه در جنگ با دشمن خود پيروز خواهد شد، پرداختن به چنين جنگى براى او نگرانى زايد و مشكل عمده اى ايجاد نمى‌كند و به همان نسبت، نتيجه و تأثير عمده اى نيز در ايجاد كمال براى او به بار نخواهد آورد.

به عكس، كسى كه اميدش به پيروزى در جنگ و كاميابى ظاهرى و دنيوى اندك و ناچيز است و با اين حال براى اداى تكليف الهى دست به اقدام زده باشد، خود را به آب و آتش مى‌زند و از اقدام به هيچ كار خطير و هولناكى روى گردان نيست، و بدين ترتيب به همان نسبت نتيجه معنوى بيشترى عايد او خواهد شد. مسلّماً چنين كسى منزلت بيشترى در پيشگاه خدا پيدا مى‌كند و در طريق طى كردن مدارج معنوى سرعت بيشترى خواهد داشت، و شايد سرّ عظمت كربلا و شهداى كربلا نيز در همين باشد.

از اين رو در همه امور و شئون زندگى اصل بر اين است كه حوادث و وقايع بر طبق علل و اسباب عادى اتفاق بيافتد و جريان طبيعى داشته باشد تا زمينه اختيار و آزمايش كاملا فراهم باشد. در عين حال، از سوى ديگر چون تحقق خير و كمال مطلوب اصلى و بالذّات است و اراده تكوينى خداى متعال به پيروزى حق تعلق گرفته است، مؤمنان در جنگ با دشمن به طور كامل به حال خود رها نمى‌شوند. در مواردى كه لازم باشد خداى متعال يك سلسله از عوامل روحى و باطنى يا عوامل آشكار و ظاهرى، اعمّ از طبيعى يا فوق طبيعى، را به خدمت آنان مى‌گمارد و تدبيرى به كار مى‌بندد كه سير كلى امور و نتيجه نهايى پيكار حق و باطل به نفع آنان باشد.

بنابراين بر مؤمنان است كه اولا، همواره در پى عمل به تكاليف الهى و دينى خود باشند؛ و ثانياً، در اين راه و در عمل به تكاليف، از همه مواهب مادى و اسباب و وسايل طبيعى كه در اختيار دارند استفاده كنند و تا آن جا كه در توان دارند در انجام وظيفه كوتاهى نكنند.

حال با توجه به اين دو نكته، اگر مؤمنان بر دشمن پيروز شدند و قادر به پيروزى بر دشمن بودند كه ديگر نيازى به امدادهاى غيبى نيست؛ اما اگر با وجود همه كوشش‌ها و تلاش‌ها و استفاده از همه امكانات و توان خود، اسباب و وسايل عادى وافى به مقصودشان در دست يابى به هدف نهايى، يعنى پيروزى حق، نبود، خداى متعال به اندازه نياز و شايستگى ايشان آنان را امداد و تأييد خواهد كرد.

اما اگر مؤمنان در استفاده از اسباب و وسايل عادى و طبيعى سستى كردند و آن چه كه در توان داشتند و ممكن و مقدورشان بود به كار نگرفتند و در تشخيص وظيفه و يا عمل به آن، كوتاهى كردند، در اين صورت لياقت و صلاحيت دريافت امدادهاى غيبى و تأييدات الهى را نخواهند داشت.

وضع مؤمنان در اين زمينه، دقيقاً به وضع شخص بيمار مى‌ماند، كه در درجه اول بايد به پزشك مراجعه كند و دستورات او را مو به مو به كار بندد، از خوردن غذاهاى مضرّ پرهيز كند و در همه جا راه احتياط را در پيش گيرد تا بهبود يابد. حال اگر با اين همه، پزشك و دارو و درمان‌هاى طبيعى و رايج نتوانست درد او را درمان كند و على رغم كوتاهى نكردن در مراجعه به پزشك و دارو و درمان، اثرى از بهبودى و معالجه در او مشاهده نشد، در چنين فرضى ممكن است حكمت الهى مقتضى اين باشد كه بر اثر دعا و توسل به درگاه احديت، به طريقى معجزه آسا شفا يابد.

بيمارى كه بدون به كار گرفتن آن چه كه به طور طبيعى در توان دارد، در خانه نشسته و از خدا شفا مى‌طلبد و بدون استفاده از وسايل عادى طالب بهبودى است، توقعى بى جا و بيهوده دارد.

بنابراين، به صورت يك قاعده كلى، در همه موارد اصل بر اين است كه در تأمين نيازهاى خود از اسباب و وسايل طبيعى و عقلانى استفاده كنيم و از گام نخست در انتظار معجزه نباشيم؛ چرا كه، رويّه الهى اين نيست كه در همه جا معجزه كند و از طريق غير عادى اعجاز مشكلات بندگان خود را برطرف سازد.

البته بر اساس بينش توحيدى بايد توجه داشته باشيم كه مشكل ما خواه از طرق عادى حل شود و خواه از طريق اعجاز و غيرعادى، در هر حال مؤثر حقيقى در وراى همه اين وسايل عادى و غير عادى خداى متعال است. آرى، اعتقاد راستين به توحيد و يگانگى خداوند ايجاب مى‌كند كه تأثير وسايل و اسباب عادى و طبيعى را هم مستقل نبينيم؛ كه آن‌ها نيز از سوى خداى متعالند.

از اين رو توجه باطنى و اعتماد قلبى انسان پيوسته بايد به خدا باشد و بس. حتى در صورتى كه اسباب و وسايل عادى كاملا براى انسان مهيّا باشد، در عين به كار گرفتن و استفاده از آن‌ها باز هم لازم است دست نياز به درگاه خدا دراز كند و براى انجام كار و حل مشكل خود از او استمداد كند؛ اما اين مطلب غير از اين است كه كسى بدون استفاده از كار و تلاش و بدون به كار گرفتن درك و عقل خود، منتظر باشد كه كارها خود به خود به مدد خدا انجام شود! نمى‌شود انسان در خانه بنشيند و از خدا روزى بخواهد، به پزشكى مراجعه نكند و از خدا شفا بخواهد، يا اسباب و وسايل و ابزار

جنگى و سلاح‌هاى رايج را در مصاف با دشمن به كار نگيرد و از خدا پيروزى طلب كند! چنين توقعى بى جا است و بدون هيچ اقدامى، و صرفاً با تكيه بر چنين توقعاتى، كمتر ممكن است كه انسان به نتيجه دلخواه دست يابد.

نتيجه اين كه، امدادهاى غيبى خداوند و تأييدات الهى نسبت به مسلمانان در جهاد با دشمنانشان، مشروط به اين شرط كلى است كه مؤمنان آن چه در توان دارند به كار گيرند. تنها در اين صورت است كه اگر آنان موفق به حل مشكل نشدند و با به كارگيرى همه نيرو و توان ظاهرى، باز هم نيازمند به كمك‌هاى فوق العاده ديگرى بودند، خداى متعال از راه‌هاى فوق العاده و غيرطبيعى آن چه را در اختيار ندارند و نيازمند آنند به آنان مى‌رساند و مشكل آن‌ها را حل مى‌كند. قرآن كريم نيز همين نتيجه را تأييد مى‌كند و از آيات قرآن مى‌توان فهميد كه امدادهاى غيبى خداوند بى قيد و شرط نيست.

اكنون پس از اين بحث كلى، جاى پرسش از شرايط امدادهاى غيبى الهى است. قرآن كريم در اين باره شرايط مختلفى را مطرح كرده كه در اين جا به بررسى و ذكر آن‌ها مى‌پردازيم.

شرايط و زمينه‌هاى امدادهاى غيبى خداوند

تا آن جا كه ما تحقيق و بررسى كرديم، قرآن كريم براى پيروزى مؤمنان در جهاد با كفّار دوازده شرط بيان داشته است، كه هرگاه آنان اين دوازده شرط را كاملا رعايت كنند، خداى متعال به ايشان توجه ويژه خواهد كرد و نصرت و فتح آن‌ها حتمى است. در اين جا اين دوازده شرط را ذكر كرده و يك به يك بررسى مى‌كنيم.

شرط نخست، به كمّيّت نيروى انسانى مربوط مى‌شود. مؤمنان بايد زمانى اقدام به جهاد كنند كه نيروى انسانى و سرباز تربيت شده و ورزيده به مقدار كافى و در حد كفايت در اختيار داشته باشند؛ چرا كه به هر حال، نيروى انسانى از نخستين و مهم ترين شرايط و اركان جهاد با دشمن محسوب مى‌شود. بنابراين مسلمانان در شرايطى بايد اقدام به جنگ كنند كه عده آن‌ها زياد شده و به حد كافى رسيده باشد.

در آغاز بعثت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و در مكه، عده مسلمانان به اندازه اى نبود كه بتوانند با دشمنان خود نبرد كنند؛ از اين رو، مأمور به خوددارى از جنگ بودند. با اين وصف، چنان كه از آيه 77 سوره نساء استفاده مى‌شود، در اين شرايط كه تعداد مسلمانان كم بود و هنوز توان كافى براى جنگ با دشمن را نداشتند، كسانى بودند كه شور و حرارتى به سر داشتند و براى اقدام به جنگ عجله مى‌كردند. آنان نسبت به پيامبر(صلى الله عليه وآله) و مسلمانان اعتراض داشتند كه چرا براى جنگ با دشمن اقدام نمى‌كنيد و چرا نبايد با مشركان بجنگيم؟

آرى، در چنين شرايطى كه فرمان خدا و رسولش به مسلمانان اين بود كه از برافروختن آتش جنگ خوددارى كنند و در عوض به خودسازى و خواندن نماز و دادن زكات به فقرا و مردم بى بضاعت بپردازند (كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ) اينان با برخوردهاى احساساتى خود شعار جنگ مى‌دادند و سعى داشتند آتش جنگ را شعلهور سازند. اما هنگامى‌كه زمينه جنگ فراهم شد و شرايط اجتماعى به پيامبر اسلام و مسلمانان اجازه اقدام به اين كار را مى‌داد ـ و از اين رو فرمان جنگ از سوى خداى متعال نازل شد ـ همين افراد كه قبلا شعار جنگ سر مى‌دادند، عقب نشستند و از

رفتن به ميدان جنگ خوددارى كرده، به آمدن فرمان جنگ اعتراض نمودند!1

در هر حال، با گذشت زمان به تدريج بر عده مسلمانان افزوده شده و تشكل و سازمان پيدا كردند و امكانات مالى و نظامى‌شان بيشتر شد، تا هنگامى كه توان رزمى آنان به حد كفايت رسيد و قانون جهاد نازل شد و فرمان خداوند براى مقابله و جنگ با مشركان صادر گرديد.

البته بايد توجه داشت كه منظور از اين شرط اين نيست كه شمار مؤمنان بايد به اندازه شمار دشمنان برسد و يا از آن‌ها بيشتر شود تا جنگ با كفار برايشان جايز يا واجب شود؛ چرا كه در اين جا غير از كمّيّت و تعداد، عوامل ديگرى نيز در تعادل و توازن و كم و زياد كردن قواى طرفين دخيل است كه نبايد آن‌ها را از نظر دور داشت.

بسا ممكن است عده مؤمنان و نيروى انسانى آنان به مراتب كمتر از نيروى انسانى دشمن باشد اما با توجه به عوامل ديگر، اعم از عوامل مادى يا معنوى، توان رزمى آن‌ها در مجموع بيش از دشمن باشد؛ هم چنان كه قرآن در يكى از آيات به اين حقيقت اشاره كرده، مى‌فرمايد:

كَمْ مِنْ فِئَة قَلِيلَة غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ؛2بسا گروهى اندك كه به اذن خدا بر گروهى بسيار پيروز شدند.

از اين رو در عين آن كه مؤمنان بايد به كفايت نيروى رزمى خود از نظر


1. قرآن كريم در آيه 77 سوره نساء در اين باره مى‌فرمايد: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النّاسَ كَخَشْيَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَل قَرِيب قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ وَ الاْخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِيلاً.

2. بقره (2)، 239.

تعداد توجه داشته باشند، اما اين امر الزاماً به آن معنا نيست كه تعدادشان برابر يا بيشتر از كفار باشد و اين عامل بايد در ضمن عوامل دخيل ديگر مورد توجه قرار گيرد. قرآن كريم نيز علاوه بر كمّيّت، به عوامل مؤثر ديگر نيز به خوبى توجه كرده و حد نصاب لازم براى كمّيّت را متغير و تابع ساير عوامل قرار داده است؛ از جمله در يك آيه مى‌فرمايد:

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ؛1 اى پيامبر، مؤمنان را به پيكار برانگيز. اگر از شما بيست تن پايدار باشند بر دويست تن چيره مى‌گردند، و اگر از شما صد تن (پايدار) باشند بر هزار تن از كسانى كه كفر ورزيدند چيره مى‌شوند، زيرا آنان گروهى هستند كه نمى‌فهمند.

اين آيه در شرايطى نازل شد كه آگاهى و ايمان و اعتقاد و روحيه ايثار و فداكارى بالا و قوى در اكثر قريب به اتفاق مسلمانان، از آنان پولادهايى آبديده ساخته بود كه در ميدان نبرد هم چون كوه در مقابل دشمن پايدارى مى‌كردند و به سان درختان كهن و ريشه دار در طوفان حوادث صحنه‌هاى نبرد، قامت استوارشان ذره اى خم نمى‌شد.

اما قرآن كريم با نظرداشت ساير عوامل و تغيير و تحولاتى كه احياناً تأثير اين عوامل را كمتر مى‌كرد، در آيه بعد مى‌فرمايد:

الاْنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْكُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفاً فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللّهِ وَ اللّهُ مَعَ الصّابِرِينَ؛2 اكنون خدا بر شما تخفيف داد و معلوم


1. انفال (8)، 65.

2. انفال (8)، 66.

داشت كه در شما ضعفى هست. پس اگر از شما صد تن شكيبا باشد بر دويست تن پيروز گردند و اگر از شما هزار تن (شكيبا) باشند به اذن الهى بر دو هزار تن پيروز شوند، و خدا با شكيبايان است.

در آيه نخست، خداى متعال پيامبر گرامى‌اش را فرمان داده است كه مؤمنان را به جهاد تشويق كند؛ و براى رفع توهم برخى از آنان، كه گمان مى‌كردند چون شمار مسلمانان با شمار كافران برابرى نمى‌كند هنوز موقع جنگ نيست، آنان را متوجه اين حقيقت مى‌كند كه يك مؤمن شكيبا مى‌تواند با ده تن از كفار بجنگد و بر آنان پيروز شود؛ از اين رو براى اين كه مؤمنان اجازه شروع جنگ و اميد به پيروزى در آن را داشته باشند، از نظر تعداد حتى اگر نسبت آن‌ها به دشمن يك دهم باشد باز هم كافى است و قادر به پيروزى بر دشمن خواهند بود.

اما آيه دوم ناظر به شرايط ديگرى غير از شرايط مورد نظر در آيه نخست و مربوط به شرايطى است كه مسلمانان از نظر ايمان و اعتقاد قوّت و قدرت گذشته را از دست داده و گرفتار ضعف و سستى شده اند. از اين رو خداى متعال تكليفشان را سبك تر مى‌كند و چنين مقرّر مى‌فرمايد كه در شرايط فعلى اگر تعداد رزمندگان سپاه اسلام نصف سپاه دشمن باشد بر دشمن پيروز خواهند شد و در چنين شرايطى نبايد نگران كمّيّت نيروى خود باشند و مى‌توانند به جنگ اقدام كنند.

در مجموع اين آيات نشان مى‌دهد كه اگر مؤمنان چنان كه بايد و شايد در كمال شايستگى و در اوج ايمان باشند، هر يكشان قادر است در برابر ده تن از دشمنان ايستادگى كند و حتى اگر تعدادشان يك دهم دشمن هم

باشد واجد شرايط اقدام به جهاد با دشمن هستند؛ اما در هر زمانى، و از جمله در زمان نزول آيه دوم، اين گونه نيستند، ولى با اين وصف باز هم هر يكشان با دو تن هماورد خواهد بود. پس بايد دست كم تعدادشان نصف تعداد دشمن باشد تا مجاز يا مكلّف به پيكار با دشمن شوند، زيرا در اين صورت اميدى به پيروزى آنان هست. اما تا قبل از فرا رسيدن آن زمان بايد از جنگ خوددارى كنند؛ چرا كه در مجموع فاقد شرايط هستند و احتمال پيروزى آنان بر دشمن بسيار ناچيز است، و نبايد بى گدار به آب بزنند و خود را بيهوده در معرض هلاكت قرار دهند.

به هرحال، نتيجه اى كه از اين دو آيه مى‌گيريم اين است كه مسلمانان قبل از اقدام به جنگ با كفار، با در نظر گرفتن ساير شرايط، بايد توجه كنند كه از نظر نيروى انسانى حد نصاب لازم را داشته باشند و در مجموع، احتمال پيروزيشان بر دشمن احتمال قابل ملاحظه اى باشد.

شرط دوم، مربوط به مسايل اقتصادى جنگ و تأمين هزينه‌هاى آن و فراهم آوردن مسايل مالى مورد نياز در زمان جنگ است. بى شك هر جنگى به تناسب ضيق و گستره اى كه دارد، هزينه هايى را در بر خواهد داشت و غالباً دولت اسلامى داراى آن چنان قدرت اقتصادى نيست كه بتواند همه هزينه‌هاى يك جنگ را، به ويژه اگر نسبتاً وسيع و طولانى باشد، تأمين كند. از اين رو در بسيارى از موارد تأمين بخشى از هزينه‌ها و مخارج جنگ بر عهده مسلمانان خواهد بود.

در پاره اى از مقاطع تاريخى، مانند دوران صدر اسلام، مسلمانان به حدى فقير و تنگدست اند كه بيت المال هميشه خالى است؛ چرا كه آن قدر نياز و نيازمند وجود دارد كه معمولاً تا چيزى در بيت المال جمع مى‌شود به

سرعت هزينه مى‌گردد و به محض آن كه مالى در آن فراهم شود بايد بين مردم تقسيم گردد تا به كمك آن بتوانند ضروريات زندگى شخصى و خصوصى خود را فراهم كنند.

در چنين شرايطى اگر دشمنى به مسلمانان تجاوز كند، آنان ناچارند كليه مخارج جنگ را خودشان تأمين كنند. از اين رو مى‌بينيم كه در اثناى آيات جهاد بارها به مسلمانان فرمان داده شده كه هزينه جنگ را به صورت خوديارى و از اموال شخصى خودشان تأمين كنند و آنان را ترغيب مى‌كند كه اين كار نيز به نوبه خود، بخشى از جهاد در راه خدا خواهد بود؛ جهاد با مال يا جهاد مالى. در اين جا برخى از اين آيات را مرور مى‌كنيم.

در يكى از آيات، خداوند مى‌فرمايد:

وَ أَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ؛1 و در راه خدا انفاق كنيد، و به دست خود خويشتن را به هلاكت ميفكنيد، و نيكى كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست مى‌دارد.

در اين آيه كه در ضمن آيات جهاد آمده، خداوند ابتدا مسلمانان را به انفاق فى سبيل الله و بذل و بخشش اموال در راه خدا و جهاد مالى براى تأمين هزينه جنگ فرمان مى‌دهد. سپس با جمله «وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ» خاطرنشان مى‌كند كه اگر مسلمانان جهاد مالى نكنند و هزينه جنگ را نپردازند، طبعاً در جنگ با دشمن شكست مى‌خورند، كه در اين صورت در حقيقت به دست خود خويشتن را به هلاكت و نابودى افكنده اند. جنگ هم مثل هر كار ديگرى هزينه هايى دارد و براى پيروز شدن در جنگ با دشمن بايد هزينه آن را پرداخت.


1. بقره (2)، 195.

در آيه ديگرى در همين باره مى‌خوانيم:

وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْء فِي سَبِيلِ اللّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ؛1هر آن چه كه در راه خدا خرج كنيد (پاداشش) به شما باز مى‌گردد و بر شما ستم نخواهد رفت.

اين آيه نيز كه در سياق آيات جهاد قرار گرفته، از راه ديگرى مسلمانان را به جهاد مالى ترغيب مى‌كند. مى‌فرمايد، بدانيد اموالى را كه در راه خدا خرج مى‌كنيد از بين نمى‌رود، بلكه به خودتان باز خواهد گشت و در آخرت پاداش معنوى آن را دريافت خواهيد كرد، علاوه بر اين كه در دنيا نيز موجب پيروزى شما در جنگ خواهد شد.

در آيه اى ديگر مى‌فرمايد:

ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ فَمِنْكُمْ مَنْ يَبْخَلُ وَ مَنْ يَبْخَلْ فَإِنَّما يَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَ اللّهُ الْغَنِيُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ؛2 شما همان مردمى هستيد كه براى انفاق در راه خدا فرا خوانده شده ايد. پس برخى از شما بخل مىورزند، و هركس بخل ورزد فقط از خودش دريغ داشته است، كه خداى متعال بى نياز است و شما نيازمنديد.

خداى متعال در اين آيه شريفه به مسأله اقتصاد جنگ پرداخته و با تعبيرى بسيار هشدار دهنده (ها اَنْتُمْ هؤُلاءِ) مسلمانان را به انفاق فى سبيل الله و جهاد مالى دعوت مى‌فرمايد و خاطرنشان مى‌كند كه هركس در اين جا بخل ورزد و در هزينه كردن امساك كند در حقيقت نسبت به خود بخل ورزيده و به زيان خود كار كرده است؛ زيرا اولا، سبب شكست


1. انفال (8)، 60.

2. محمد (47)، 38.

مسلمانان شده است، كه دود اين شكست به چشم خود او هم خواهد رفت، و ثانياً، خود را از دريافت پاداش چندين و چند برابر انفاق در آخرت محروم نموده است. در پايان نيز خاطرنشان مى‌كند كه خداى متعال غنى است و هرگز به اموال و انفاق‌هاى شما نيازى ندارد و اگر به شما فرمان به انفاق كردن مى‌دهد، به منظور رشد و استكمال خودتان است.

حاصل آن كه، شرط دوم براى يارى خداوند و پيروزى مؤمنان اين است كه از صرف مال در راه تأمين هزينه جنگ دريغ نكنند. بنابراين مردمى كه بخل مىورزند و از صرف اموال خود براى اداره جهاد فى سبيل الله امساك مىورزند و در عين حال دست استغاثه و تضرّع و استمداد به درگاه الهى برمى‌دارند و در انتظار پيروزى به سر مى‌برند، فهم درستى از قرآن كريم و تعاليم اسلامى ندارند و خيالى خام در سر مى‌پرورانند.

شرط سوم، به تهيه و آماده كردن ساز و برگ نظامى و وسايل و ابزار جنگى مربوط مى‌شود. سپاه اسلام اگر تصميم دارد با دشمن بجنگد، بايد مجهز به سلاح‌هاى روز و پيشرفته باشد و دست كم ابزار جنگى و سلاح هايى متناسب با آن چه دشمن دارد تهيه كند تا قادر به جنگيدن با دشمن و پيروز شدن در جنگ باشد.

مسلمانان بدين منظور كه دشمنان اسلام را بترسانند و از جهت روانى شرايطى فراهم آورند كه آنان انديشه تجاوز و تعدّى به بلاد اسلامى را به ذهن خود راه ندهند، بايد تجهيزاتى پيشرفته، كامل و بيشتر از تجهيزات دشمنان، يا دست كم برابر با آنان، توليد يا تهيه كنند و به حد كافى نيروى رزمى كارآزموده و آموزش ديده براى جنگ آماده كنند. خداوند در اين زمينه مى‌فرمايد:

وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ؛1 و هرچه در توان داريد از نيرو و اسبان جنگى آماده كنيد، تا با آن، دشمن خدا و دشمن خودتان و ديگرانى جز آنان را ـ كه شما آن‌ها را نمى‌شناسيد و خدا آن‌ها را مى‌شناسد ـ بترسانيد.

شرط چهارم، به نظم و انضباط و اطاعت از فرماندهى مربوط مى‌شود. مؤمنان مكلّفند كه هميشه و به خصوص به هنگام جنگ، از رهبران الهى خود و كسانى كه از جانب خداى متعال مجاز به امارت و حكومت بر آنان هستند فرمانبردارى و پيروى كنند.

اگر جنگجويان انضباط نظامى نداشته باشند و هر يك از آنان بخواهد به جاى اطاعت از فرمانده، رأى خود را به كرسى بنشاند و به دلخواه خود عمل كند، طبعاً وحدت از دست مى‌رود و تفرقه و پراكندگى جاى آن را مى‌گيرد و اين امر به نوبه خود سبب ضعف و شكست و نابودى جبهه خودى خواهد شد.

از اين رو مسأله نظم و انضباط در ارتش بسيار مهم است و به ويژه امروزه بر ارتش‌هاى جهان انضباطى آهنين و استوار و مقرراتى غير قابل اغماض حاكم است كه سرپيچى از آن‌ها چه بسا افراد و نظاميان را به سوى محاكمه صحرايى و مجازات‌هاى بسيار شديد سوق مى‌دهد.

خداوند در اين باره مى‌فرمايد:

وَ أَطِيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ؛2 و از خدا و پيامبرش فرمان بريد و با هم نزاع مكنيد كه ضعيف مى‌شويد و مهابتتان از دست مى‌رود.


1. انفال (8)، 60.

2. همان، 46.

اين آيه بر دو نكته اساسى تأكيد دارد نخست، بر اطاعت از رسول خدا، به ويژه در زمان جنگ، و دوم، بر پرهيز و دورى از اختلاف و كشمكش و تفرقه. اين دو نكته هريك به نوبه خود بسيار مهم هستند و كوتاهى در هر كدام از آن دو، سبب ضعف جبهه اسلام و شكست مسلمانان خواهد شد و از همين روى، خداى متعال در قرآن بر اين دو نكته محورى تأكيد ويژه كرده است.

شرط پنجم، به رعايت شيوه‌هاى نظامى و شگردهاى جنگى مربوط مى‌شود. در مبارزه و جنگ با دشمن خونخوار، بى حساب حركت كردن و دل به دريا زدن درست نيست. جنگجويان مؤمن بايد همه روش‌ها و راه و رسم‌هاى جنگ را بياموزند و آن‌ها را مو به مو اجرا كنند و پيوسته در وضع آماده باش كامل به سر برند و سلاح خود را همراه داشته باشند تا غافل گير نشوند. آنان بايد در اقدام بر عليه دشمن شرايط گوناگون را در نظر بگيرند: اگر اوضاع و شرايط مناسب حمله دسته جمعى، گسترده و يكپارچه است اقدام به حمله گسترده كنند، و اگر اوضاع و شرايط مقتضى حمله پراكنده و از نوع حملات چريكى است از همين طريق به دشمن ضربه بزنند. خداى متعال در اين باره مى‌فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانْفِرُوا ثُبات أَوِ انْفِرُوا جَمِيعاً؛1اى كسانى كه ايمان آورده ايد، آمادگى خود را (در برابر دشمن) حفظ كنيد و گروه گروه (براى جنگ) بيرون رويد يا به طور جمعى روانه شويد.

شرط ششم، به آگاهى و هشيارى مسلمانان و سوءظنّ به دشمن مربوط


1. نساء (4)، 71.

مى‌شود. سپاه اسلام، و به ويژه سردمداران آن، بايد هشيار باشند تا در دام مكر و خدعه دشمن گرفتار نشوند. طبيعى است كه دشمن در پى شكست مسلمانان و پيروزى خويش است و براى دست يابى به اين مقصد از هيچ كارى مضايقه نخواهد كرد. مسلّماً دشمن در صورت لزوم، براى فريب دادن مسلمانان نقشه‌هاى مكرآلود و خدعه آميز به كار خواهد گرفت؛ براى مثال، در بسيارى از موارد ممكن است در واقع قصد ادامه جنگ داشته باشد، اما براى آن كه با هزينه كمترى به هدف برسد و يا ضربه كارى تر و زيان بارترى به مسلمانان بزند، فريب كارانه به ظاهر از صلح، آتش بس و حكميّت دم بزند تا افكار عمومى را بفريبد و به نفع خويش تحت تأثير قرار دهد.

بنابراين همه مسلمانان و همه جنگجويان مسلمان، به خصوص فرماندهان نظامى، امراى لشكر، و به ويژه و از همه بيشتر فرماندهى كل و شخص رهبر به جهت تأثير ويژه اى كه بر عموم مؤمنان و مسلمانان دارد، بايد سخت به هوش باشند تا فريفته نيرنگ بازى‌ها و دغل كارى‌هاى دشمن نشوند و مصالح دنيوى و اخروى جامعه اسلامى و سپاه اسلام را تضييع نكنند. خداى متعال در اين باره مى‌فرمايد:

وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْم خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى سَواء إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنِينَ؛1 و اگر از خيانت گروهى بيم دارى، به طور عادلانه به آن‌ها اعلام كن كه پيمانشان لغو شده است؛ زيرا خدا خائنان را دوست نمى‌دارد.

در آيه ديگرى نيز مى‌فرمايد:


1. انفال (8)، 58.

فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الأَْعْلَوْنَ وَ اللّهُ مَعَكُمْ؛1 پس سستى مورزيد و (كافران را) به صلح دعوت نكنيد، كه شما برتريد و خدا با شما است.

شرط هفتم، به آموزش و كسب علم و معرفت و اعتقادات درست مربوط مى‌شود. در آيه 65 از سوره انفال، كه در بيان نخستين شرط از شرايط دوازده گانه آن را ذكر كرديم، خداى متعال علت ضعف كفار در مقابله با مؤمنان را محروم بودن از درك و فهم عميق و فقدان معرفت و اعتقادات صحيح معرفى كرده و با جمله: «بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ» به اين مطلب اشاره كرده است. به قرينه تقابل، مى‌توان از اين آيه شريفه دريافت كه يكى از نقاط قوّت و عوامل قدرت مؤمنان و مسلمانان، درك و فهم بالا، بينش صحيح و اعتقادات درست آن‌ها است.

كفّار براى دست يابى به شؤون مادى و قدرت و ثروت و شوكت دنيوى مى‌جنگند و به معنويت و آخرت توجهى ندارند و نمى‌دانند كه نتيجه كار و سرنوشتشان چه مى‌شود و پس از مرگ چه رخ خواهد داد. اما مؤمنان با اين انگيزه كه خدا از آن‌ها راضى و خشنود شود و به درگاه خداى متعال تقرب يابند به ميدان نبرد قدم مى‌گذارند و با دشمنان خدا و اسلام و عدالت نبرد مى‌كنند. آنان مى‌دانند كه سرانجامِ كارشان چيست و سرنوشتشان چه مى‌شود و در هر حال، آينده برايشان روشن است و خود را پيروز و سربلند مى‌دانند، اعم از اين كه به پيروزى ظاهرى نيز دست يابند يا دست نيابند. جبهه كفر و جنگجويان كافر كوركورانه قدم بر مى‌دارند و نمى‌دانند براى چه مى‌جنگند. آنان نه وضعيت و موقعيت خود در اين عالم را مى‌دانند و نه


1. محمد (47)، 35.

دشمن خود را به درستى مى‌شناسند و در حقيقت تير در تاريكى مى‌افكنند؛ در حالى كه مؤمنان هرچه مى‌كنند از سر دانش، بينش، بصيرت و شناخت است.

بنابراين در مجموع، از مفهوم و منطوق اين آيه شريفه مى‌توان فهميد كه عامل قوّت و قدرت مؤمنان فهم عميق و معرفت درست آنان، و متقابلا عامل ضعف و شكست كفار كم فهمى و كج فهمى و نادانى و اعتقادات شرك آلود و بى اساس آنان مى‌باشد. اگر چنين است، پس هر قدر كه بر علم و معرفت مؤمنان افزوده شود بر قوّت و قدرتشان نيز افزوده خواهد شد؛ و از آن جا كه مؤمنان مكلف به فراهم كردن وسايل و مقدمات پيروزى بر كفارند، بر آنان لازم است كه در كنار فراهم آوردن عِدّه و عُدّه و مجهّز شدن به سلاح‌هاى روز، اين عامل قوّت بخش و قدرت افزا را نيز توسعه دهند.

شرط هشتم، داشتن تقوا است. در آيه 125 سوره آل عمران، كه پيش از اين در باب سخن از امدادهاى غيبى خداوند از آن ياد كرديم، چنين آمده است:

بَلى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلاف مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمِينَ؛ آرى، اگر پايدارى كنيد و پارسا باشيد و (كفّار) با اين شتابى كه دارند بر شما بتازند، پروردگارتان با پنج هزار فرشته نشان دار كمكتان خواهد كرد.

بنابراين داشتن تقوا و پرهيزكار بودن براى كسانى كه به امدادهاى غيبى الهى دل بسته اند يك شرط اساسى و ضرورى خواهد بود و اگر مؤمنان متقى و پارسا نباشند، نبايد به كمك‌هاى فوق العاده خداى متعال اميد داشته باشند.

شرط نهم، داشتن صبر و بردبارى است. در آيه اى كه هم اينك ذكر آن گذشت (125 آل عمران) صبر و پايدارى از جمله شروط امداد الهى قلمداد گرديده است.

هم چنين در آيات 65 و 66 از سوره انفال نيز، كه در بيان نخستين شرط از شروط دوازده گانه مورد استناد قرار گرفت، خداوند بر داشتن صفت صبر و استقامت به عنوان يك شرط ضرورى براى مبارزان و جهادگران مسلمان تأكيد كرده است.

اساساً و به طور كلى، با قطع نظر از جنگ، قرآن كريم بر اين وصف پافشارى و اصرار فراوان دارد و در بيش از هفتاد موضع آن را مى‌ستايد يا بدان توصيه و تكليف مى‌كند، و به ويژه در ارتباط با جنگ و جهاد فى سبيل الله نقش آن را در پيروزى بر دشمن نقشى اساسى و كليدى معرفى مى‌كند.

شرط دهم، توكل و اعتماد بر خداى متعال است. در سرتاسر آيات مربوط به جهاد، خداى متعال عنايت و اهتمام خاصى به اين صفت نشان داده است.

مؤمن بايد به اين حقيقت توجه كند كه نصرت و فتح فقط از جانب خداى متعال است و بس. بنابراين جنگجويان مؤمن و مسلمان، در عين استفاده از همه اسباب و وسايل مادى، نبايد به آن‌ها دل ببندند و گمان كنند كه چون وسايل ظاهرى و ابزار جنگى و نيروى فراوان دارند، قطعاً بر دشمن پيروز مى‌شوند؛ بلكه، در عين استفاده كامل از همه ابزار، وسايل و سلاح‌هاى جنگى، بايد تنها و تنها خداى متعال را مؤثر حقيقى بدانند، به او توكّل كنند و به لطف و عنايت و نصرت او اعتماد داشته باشند.

در يكى از جنگ‌هاى صدر اسلام (جنگ حُنين) مسلمانان به سبب غفلت از همين مسأله ضربه سختى خوردند. آنان كه به فراوانى عِدِّه و عُدِه خود دل بسته بودند و از مشاهده جنگجويان فراوان مسلمان ذوق زده و مغرور شده بودند، على رغم اين ابهت و عظمت ظاهرى و كثرت نيروى انسانى، در نهايت كارشان به شكست انجاميد. ديدن آن جمعيت زياد و سپاه عظيم چشم آن‌ها را پر كرد و از ياد خدا غافل شدند. كثرت جمعيتشان آنان را به اعجاب واداشت و سبب سستى و بى خيالى ايشان و ناچيز شمردن دشمن و در نهايت شكستشان گرديد. خداوند در مورد اين واقعه رنج آور مى‌فرمايد:

لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ فِي مَواطِنَ كَثِيرَة وَ يَوْمَ حُنَيْن إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الأَْرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ؛1 قطعاً خداوند شما را در مواضع بسيارى يارى كرده است، و (نيز) در روز (جنگ) حنين؛ هنگامى‌كه شمار زيادتان شما را به شگفت آورده بود، ولى به هيچ وجه از شما دفع (خطر) نكرد، و زمين با همه فراخى بر شما تنگ گرديد، سپس در حالى كه پشت (به دشمن) كرده بوديد، برگشتيد.

شرط يازدهم، دعا و استغاثه به درگاه الهى است. در آيه 9 از سوره انفال، كه در ضمن بيان نصرت‌ها و تأييدات الهى ذكر شد، خداوند مى‌فرمايد:

إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ؛ (به ياد آوريد) آن هنگام را كه پروردگار خود را به فرياد مى‌طلبيديد، پس دعاى شما را اجابت كرد.

هم چنين قرآن كريم درباره همه خداپرستان مجاهدى كه در ركاب


1. توبه (9)، 25.

پيامبران الهى(عليهم السلام) با دشمنان حق و حقيقت نبرد مى‌كردند، مى‌فرمايد:

وَ ما كانَ قَوْلَهُمْ إِلاّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فِي أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ؛1و سخن آنان جز اين نبود كه گفتند: پروردگارا، گناهان ما و زياده روى ما در كارمان را بر ما ببخش و گام هايمان را استوار دار و ما را بر گروه كافران يارى ده.

شرط دوازدهم، ياد خداوند متعال است. مؤمنان بايد پيوسته و فراوان به ياد خدا باشند؛ چنان كه مى‌فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْكُرُوا اللّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛2 اى كسانى كه ايمان آورده ايد، هنگامى‌كه با گروهى برخورد (نظامى) مى‌كنيد پايدارى ورزيد و خدا را بسيار ياد كنيد، باشد كه رستگار شويد.

همان گونه كه ملاحظه شد، از اين شرايط دوازده گانه، برخى جنبه مادى و ظاهرى، و پاره اى ديگر جنبه باطنى و معنوى دارند. در هر صورت، آن چه مهم است اين نكته است كه شرط دريافت تأييدات الهى و امدادهاى غيبى خداوند، رعايت كامل اين شروط است و تنها در اين صورت است كه اگر مؤمنان احياناً نيازها و كمبودهايى داشته باشند، خداوند آن را از راه‌هاى غيرعادى و امدادها و كمك‌هاى غيبى برطرف خواهد كرد.


1. آل عمران (3)، 147.

2. انفال (8)، 45.

فصل قبلي

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org