قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 فصل پنجم

شيوه‌هاى انگيزش و پرورش مجاهدان

 يكى ديگر از مسايل مهم جنگ، به آماده سازى روحى جنگجويان و ايجاد انگيزه در آنان مربوط مى‌شود. سپاهيان و جنگاورانى كه انگيزه لازم براى نبرد را نداشته باشند، كارآيى آن‌ها تا حد قابل ملاحظه اى نزول خواهد كرد. يك لشكر با انگيزه و با روحيه مى‌تواند با ده لشكر بى انگيزه و فاقد روحيه مقابله كند و بر آن‌ها فايق آيد. در تاريخ جنگ‌هاى دنيا نمونه‌هاى مختلفى از اين دست را مى‌توان مشاهده كرد. از اين رو مسأله انگيزه و آمادگى روحى را به تعبيرى مى‌توان در صدر عوامل موفقيت يك سپاه و ارتش ارزيابى كرد. قرآن كريم نيز به اين امر عنايت و اهتمام فراوان دارد و براى ايجاد روحيه و انگيزه در مجاهدان از روش‌هاى مختلفى استفاده كرده است. در اين فصل به بررسى اين روش‌ها و ذكر نمونه هايى از آيات مربوط به هر يك مى‌پردازيم.

روش تبشير و انذار

براى دعوت مردم به دين، و نيز تربيت و هدايت آنان در مسير پاى بندى و تعهد نسبت به دستورات دينى و تكاليف الهى، «تبشير» و «انذار» يكى از روش‌هاى كلى همه انبيا بوده است. از همين رو نيز هست كه انبياى الهى

«مبشّر» و «منذر» ناميده شده اند: فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ؛1 پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيم دهنده برانگيخت. «تبشير» و «انذار» همان چيزى است كه در عرف جارى از آن به «تشويق» و «تنبيه» تعبير مى‌كنيم.

براى تفكيك بيشتر بحث، در ادامه بهتر است هر يك از «تبشير» و «انذار» در زمينه جبهه و جنگ، و آيات مربوط به آن‌ها را جداگانه مورد بحث قرار دهيم.

نمونه هايى از آيات مربوط به «تبشير»

در قرآن كريم آيات فراوانى در تشويق و ترغيب مردم به جهاد وجود دارد. در برخى از اين آيات به مجاهدان وعده نعمت‌هاى اخروى، و در بعضى ديگر وعده نعمت‌هاى دنيوى داده شده است.

بديهى است كه در تعاليم انبيا، سعادت ابدى و نعمت‌ها و لذت‌هاى اخروى، محور اصلى هستند، آن چنان كه نعمت‌ها و لذت‌هاى دنيوى اساساً قابل قياس با آن سعادت جاودانه نيستند؛ اما اين هم طبيعى است كه در ميان مردم، قشر عظيمى هستند كه به هر علت ـ نظير: سستى ايمان، كمى همت، نقد بودن لذت‌ها و نعمت‌هاى دنيوى و يا هر علت ديگر ـ نعمت‌ها و لذت‌هاى دنيا در نظرشان جاذب تر و دل انگيزتر مى‌نمايد و محركى قوى براى ايجاد حركت و تلاش در آن‌ها محسوب مى‌شود.

از اين رو در قرآن كريم، براى بشارت مجاهدان در عين آن كه بر نعمت‌ها و لذت‌هاى ابدى و جاودانه آخرت تأكيد گرديده، تشويق و ترغيب از طريق دادن وعده نعمت‌ها و لذايذ دنيوى نيز وجهه نظر قرار گرفته است.


1. بقره (2)، 213.

در اين جا ابتدا نمونه هايى از آيات مربوط به وعده نعمت‌هاى اخروى، و سپس نمونه هايى از آيات مربوط به وعده نعمت‌هاى دنيوى را ذكر مى‌كنيم.

بشارت به نعمت‌هاى اخروى

هم چنان كه گفتيم، دسته اى از آيات قرآن، با تعابير مختلف مجاهدان را ـ كه در راه خدا تا مرز شهادت جنگيده اند و يا گرفتار زيان و خسارت و نقص عضو گشته و يا اسير شده اند و يا با شركت در جنگ و رفتن در جبهه خويش را به مخاطره انداخته و با دشمن جنگيده اند و سالم هم باز گشته اند ـ به نعمت‌هاى بزرگ و جاودانه اخروى بشارت داده اند. چند نمونه از اين آيات را با هم مرور مى‌كنيم.

ـ فَلْيُقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ وَ مَنْ يُقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً؛1پس كسانى كه زندگى دنيا را به آخرت سودا مى‌كنند بايد در راه خدا بجنگند؛ و هر كس كه در راه خدا پيكار كند، پس كشته يا پيروز شود، به زودى پاداشى بزرگ به او خواهيم داد.

اين آيه كه با زبان معامله و خريد و فروش (يشرون) سخن مى‌گويد، براى همگان قابل فهم بوده و كسانى را كه سوداى فروش دنيا در مقابل نعمت‌هاى ابدى آخرت در سر دارند، به پيكار و جهاد فى سبيل الله فرا مى‌خواند.

ـ لا يَسْتَوِى الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَ


1. نساء (4)، 74.

الْمُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدِينَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدِينَ دَرَجَةً وَ كُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنى وَ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدِينَ عَلَى الْقاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً. دَرَجات مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً وَ كانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِيماً؛1 مؤمنان خانه نشسته [و به جهاد نرفته] كه ناراحتى و زيانى نديده اند با مجاهدانى كه در راه خدا با مال و جان خود مى‌جنگند، يكسان نيستند. خداوند كسانى را كه با اموال و جان‌هاى خود [بر عليه دشمن خدا]جهاد مى‌كنند بر خانه نشستگان، به درجه اى [مهم]برترى بخشيده، و همه را خداى متعال وعده [پاداش] نيكو داده، [ولى]مجاهدان را بر خانه نشستگان به پاداشى بزرگ برترى بخشيده است؛ [آن پاداش بزرگ] مرتبت‌ها و آمرزش و رحمتى از جانب او است، و خدا آمرزنده مهربان است.

با دقت در اين آيات مى‌توان مؤمنان را به سه دسته تقسيم كرد:

دسته اول آنان كه به علت نقص در اعضا يا حواس يا قواى خود و يا به سبب فقر و تنگ دستى قادر به جهاد مالى يا جانى با دشمنان خدا و دين نيستند. اين دسته از مؤمنان طبعاً معذورند و تكليف جهاد متوجه آنان نيست؛ چرا كه خداوند مى‌فرمايد:

لا يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَها؛2 خداوند هيچ كس را جز به مقدار توان و وسعش تكليف نمى‌كند.

دسته دوم كسانى اند كه گرچه قدرت بر جهاد مالى يا جانى با دشمن دارند، ليكن جهاد بر ايشان واجب عينى نيست و از اين رو، براى ترك


1. نساء (4)، 95ـ96.

2. بقره (2)، 286.

جهاد مورد سؤال قرار نمى‌گيرند و مؤاخذه نمى‌شوند و عذاب و عقاب ندارند.

دسته سوم آنانند كه قدرت جهاد جانى و مالى با دشمن را دارند و موفق به عمل به اين فريضه بزرگ هم مى‌شوند. مراد از «مجاهدين» در اين آيه، كه بر «قاعدين» برترى داده شده اند، همين گروه سومند. هم چنين مراد از «قاعدين» را بايد گروه دوم از سه گروه مذكور بدانيم؛ چرا كه اگر جهاد بر كسانى واجب عينى باشد و با اين وجود از آن سر باز زنند، مورد مؤاخذه قرار خواهند گرفت و مستحق عقاب خواهند بود؛ در حالى كه آيه مى‌فرمايد، «قاعدين» نيز نزد خدا پاداش دارند (وَ كُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنى)، با اين تفاوت كه پاداششان نسبت به «مجاهدين» كمتر است.

ـ أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فِي سَبِيلِ اللّهِ لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللّهِ وَ اللّهُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظّالِمِينَ. الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ. يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَة مِنْهُ وَ رِضْوان وَ جَنّات لَهُمْ فِيها نَعِيمٌ مُقِيمٌ. خالِدِينَ فِيها أَبَداً إِنَّ اللّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ؛1 آيا آب دادن حاجيان و آباد كردن مسجدالحرام را همانند (كار) كسى مى‌دانيد كه به خدا و روز جزا ايمان آورده و در راه خدا جهاد كرده است؟ (نه)، اين دو نزد خدا يكسان نيستند، و خدا ستم كاران را هدايت نمى‌كند. كسانى كه ايمان آورده، مهاجرت كرده و در راه خدا با مال و جانشان جهاد كرده اند نزد خدا مقامى هرچه والاتر دارند و آنان همان رستگارانند. پروردگارشان آنان را از جانب خود به رحمت و خشنودى خويش و باغ هايى كه در


1. توبه (9)، 19ـ22.

آن‌ها نعمت پايدار باشد نويد مى‌دهد. در آن براى هميشه جاودان بمانند. بى گمان در نزد خداى متعال پاداشى بزرگ است.

اين آيات به يكى از مسايل فرهنگى صدر اسلام در مورد حج اشاره دارد. حج، هم در نظر مسلمانان و هم در نظر مشركان، اهميت فراوان داشت. پرده داران خانه كعبه و كسانى كه به حاجيان آب مى‌رساندند و از آنان پذيرايى مى‌كردند، در نزد مردم مقام و حرمتى خاص داشتند و اين افراد نيز از داشتن چنين سمَتى به خود مى‌باليدند و آن را مايه برترى خود بر همگان مى‌دانستند.

خداوند متعال در رد مباهات و افتخار اين گونه افراد به كارهاى خود، در اين آيات به مسلمانان چنين تعليم مى‌دهد كه اين گونه كارها كه دست مايه فخرفروشى عده اى شده است، هرگز در ارزش خود هم سان و معادل ايمان به مبدأ و معاد و جهاد در راه خدا نيست. از اين رو هيچ كس نبايد فريفته ارزش اين گونه كارها و منصب‌ها شود و متصديان آن‌ها را هم پايه مؤمنان مجاهد پندارد.

چگونه ارزش چنين كارهايى را مى‌توان با ارزش ايمان و جهاد در راه خدا برابر دانست در حالى كه در بسيارى از موارد، افرادى مشرك و ظالم و به دور از هدايت خدا عهده دار چنين منصب‌ها و امورى مى‌گردند؟!

وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قالُوا ذَرْنا نَكُنْ مَعَ الْقاعِدِينَ. رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ. لكِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ أُولئِكَ

لَهُمُ الْخَيْراتُ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ جَنّات تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الأَْنْهارُ خالِدِينَ فِيها ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ؛1 و هر گاه سوره اى فرستاده مى‌شود كه به خداى متعال ايمان بياوريد و همراه فرستاده اش جهاد كنيد، توانگرانشان از تو رخصت طلبند و گويند بگذار ما با خانه نشينان (و معذورين از جنگ) باشيم. راضى شدند كه با بازماندگان باشند، و بر دل هاشان مهر زده شده است؛ از اين رو آنان قدرت درك (حقايق را) ندارند. لكن پيامبر و كسانى كه به او ايمان آورده اند با مال‌ها و جان‌هاى خود جهاد كردند و آنان همان‌ها هستند كه همه نيكى‌ها براى آنان است و آنان، هم ايشان، از رستگاران هستند. خدا براى آن‌ها باغ هايى آماده كرده است كه از زير (درختان) آن جوى‌ها روان است و در آن جاودان بمانند. اين است رستگارى بزرگ.

إِنَّ اللّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَ الإِْنْجِيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِى بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ؛2 خداوند از مؤمنان جان‌ها و اموالشان را خريدارى كرده، كه (در برابر) بهشت براى آنان باشد؛ همان كسانى كه در راه خدا پيكار مى‌كنند و مى‌كشند و كشته مى‌شوند. اين وعده حقى است بر او (كه) در تورات و انجيل و قرآن (آمده است)، و چه كسى از خداوند به پيمان خود وفادارتر است؟ پس (اى مؤمنان) به اين معامله اى كه كرده ايد شادمان باشيد؛ و اين همان رستگارى بزرگ است.


1. توبه (9)، 86 ـ 89.

2. همان، 111.

اين آيه نيز مانند اولين آيه اى كه ذكر كرديم، با زبان معامله و تجارت و خريد و فروش كه براى انسان‌ها قابل فهم تر است. مى‌فرمايد، در اين بازار خريدار خداوند است و جان و مال مؤمنان را به بهاى بهشت و نعمت‌هاى جاودانش از آنان خريدارى مى‌كند. اين عهد و پيمانى است كه خداوند در كتاب‌هاى آسمانى به آن متعهد گرديده و هيچ كس نسبت به تعهداتش پاى بندتر از خداوند نيست. از اين رو نبايد ترديدى روا داشت كه اين تجارتى است پرسود و مؤمنان با انجام اين معامله، به رستگارى و سعادتى بزرگ نايل خواهند آمد.

ـ در آيه اى ديگر خداوند نسبت به مجاهدان راه خدا و استقامت و استحكام آن‌ها ابراز محبت مى‌كند:

إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ؛1 محققاً خداوند كسانى را كه در راه او صف در صف پيكار مى‌كنند، چنان كه گويى بنايى آهنين اند، دوست مى‌دارد.

ـ خداوند در آيه اى ديگر ايمان و جهاد را تجارتى معرفى مى‌كند كه انسان را از عذاب مى‌رهاند:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَة تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذاب أَلِيم. تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ. يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ يُدْخِلْكُمْ جَنّات تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الأَْنْهارُ وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنّاتِ عَدْن ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ؛2 اى كسانى كه ايمان آورده ايد آيا شما را به تجارتى راهنمايى كنم كه شما را از عذابى دردناك مى‌رهاند؟ به خدا و فرستاده اش ايمان بياوريد و در راه خدا با مال‌ها و


1. صف (61)، 4.

2. همان، 10 ـ 12.

جان هايتان جهاد كنيد؛ اين براى شما، اگر بدانيد، بهتر است. (اگر چنين كنيد، خداوند) گناهانتان را بيامرزد و شما را در باغ هايى كه از زير (درختان) آن جويبارها روان باشد و خانه هايى پاكيزه در باغ‌هاى عدن وارد كند. اين رستگارى بزرگ است.

مژده به نعمت‌هاى دنيوى

دسته ديگر از آيات قرآن كريم، با تعابير مختلفى مجاهدان فى سبيل الله را به نعمت‌هاى دنيوى وعده مى‌دهد تا بدانند كه تلاش و كوشش آن‌ها در همين عالم نيز ثمربخش خواهد بود و با جديّت بيشترى كارهاى خطير خود را دنبال كنند.

البته اگر در جهاد، انگيزه الهى و نيت عمل به تكليف و قصد تقرب در كار نباشد و تنها بر اساس انگيزه مادى و دنيوى صورت پذيرد، از نظر اسلام هيچ ارزشى نخواهد داشت. اين حقيقت در روايات متعددى مورد تأكيد قرار گرفته است.

در بعضى از روايات چنين آمده است كه اگر كسى براى دست يابى به مالى و كسب ثروتى بجنگد و در آن جنگ كشته شود مقتول همان مال خواهد بود.1 هم چنين در برخى نقل‌ها چنين آمده است كه مسلمانى به منظور دست يابى به مركبى به سپاه دشمن حمله كرد و در همان حمله كشته شد و از اين رو بين مسلمانان به «قتيل الحمار» شهرت پيدا كرد.2(يعنى كسى كه براى الاغى كشته شده است!)


1. ر.ك: بحارالانوار، ج 70، باب 53، روايت 38.

2. ر.ك: جامع السعادات، ج 3، ص 89 (فصل: النية روح الاعمال و الجزاء بحسبها).

در هر صورت، از آن جا كه وعده نعمت‌هاى دنيوى و مادى نيز مى‌تواند در رفتار و سلوك بسيارى از افراد مؤثر باشد و انگيزه آنان را براى جنگ با دشمن تقويت كند، قرآن كريم از ذكر اين گونه وعده‌ها نيز فروگذار نكرده است. بايد توجه داشت كه اين روش تربيتى اختصاص به پرورش مجاهدان ندارد و در موارد ديگرى غير از جهاد نيز قرآن از اين روش استفاده كرده است. در اين جا به برخى از اين گونه آيات در باب جهاد اشاره مى‌كنيم:

ـ خداوند در يك مورد، خطاب به مجاهدان مسلمان مى‌فرمايد:

وَعَدَكُمُ اللّهُ مَغانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَها؛1 خداوند به شما غنيمت‌هاى بسيارى را وعده داده است كه آن را به دست خواهيد آورد.

ـ در آيه اى ديگر چنين وعده مى‌دهد:

لَقَدْ صَدَقَ اللّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَرِيباً؛2 محققاً خداوند رؤياى پيامبر خود را تحقق بخشيد (كه ديده بود) شما بدون شك، به خواست خدا در حالى كه سرهاى خود را تراشيده و موى كوتاه كرده ايد، با خاطرى آسوده وارد مسجدالحرام خواهيد شد. خدا چيزى را دانست كه شما نمى‌دانستيد، و غير از اين، پيروزى نزديكى (براى شما) مقرّر داشت.

ـ در آيه اى ديگر مى‌فرمايد:

وَ أُخْرى تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللّهِ وَ فَتْحٌ قَرِيبٌ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ؛3 و (وعده) ديگر (خداوند) كه آن را دوست مى‌داريد، يارى و پيروزى نزديك از جانب خداوند است و مؤمنان را (بدان) نويد ده.


1. فتح (48)، 20.

2. همان، 27.

3. صف (61)، 13.

ستايش جهادگران، روش تبشيرى ديگر براى انگيزش

روش ديگرى كه قرآن مجيد براى ايجاد روحيه در مجاهدان و انگيزش آنان براى جهاد به كار مى‌گيرد و مى‌توان آن را گونه اى روش تبشيرى دانست، مدح و ستايش جهادگران است. در اين جا، از باب نمونه، به يكى از آياتى كه داراى چنين مضمونى است اشاره مى‌كنيم:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْم يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّة عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّة عَلَى الْكافِرِينَ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِم ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ؛1 اى كسانى كه ايمان آورده ايد هر كس از شما از دين خود بازگردد، به زودى خدا گروهى را خواهد آورد كه دوستشان مى‌دارد و آنان (نيز) او را دوست مى‌دارند. (آنان) نسبت به مؤمنان فروتن (و) نسبت به كفار سركشند، در راه خدا جهاد مى‌كنند و از سرزنش هيچ سرزنش كننده اى نمى‌هراسند. اين فضل خدا است كه به هر كه بخواهد مى‌دهد، و خدا وسعت بخش دانا است.

مى‌فرمايد اگر مسلمانى به تكاليف الهى خود عمل نكند و حتى از دين خدا برگردد، به خداوند ضررى نمى‌زند؛ چرا كه او هدف خود را به وسيله مردمى ديگر تحقق خواهد بخشيد. آن گاه با بيان ويژگى‌هاى چنين مردمى، در واقع به ستايش آنان پرداخته، مى‌فرمايد آنان مردمى هستند كه هم خدا آن‌ها را دوست مى‌دارد و هم آن‌ها خدا را دوست مى‌دارند، در برابر بندگان شايسته او متواضع و فروتن اند، در مقابل دشمنان و منكران وى متكبر و مقتدرند، در راه خدا جهاد مى‌كنند و از اين كه در جنگ


1. مائده (5)، 54.

شكست بخورند و مورد ملامت و ريشخند ديگران واقع شوند هراسى به دل راه نمى‌دهند؛ بلكه، همه همّت و تلاش آن‌ها صرف اين مى‌شود كه به تكاليف خود پاى بند و نسبت به فرامين الهى مطيع و فرمان بردار باشند. در پايان نيز مى‌فرمايد برخوردارى آنان از اين ويژگى ها، در نتيجه عنايت ويژه الهى و فضل و كرم پروردگار نسبت به آنان است.

بنابراين خداوند در اين آيه با لحنى بسيار ستايش آميز از مجاهدان ياد مى‌كند و آنان را به سبب داشتن اين خصلت‌هاى ارزشمند ـ و از همه ارزشمندتر خصلت مجاهدت با دشمنان خدا و بى توجهى به سرزنش و ملامت ديگران ـ مى‌ستايد. طبيعى است كه اين گونه برخورد تأثيرى بسيار عميق در روحيه مؤمنان و مسلمانان داشته و موجب ترغيب و تشجيع آنان براى جهاد و مبارزه با دشمنان خدا مى‌گردد.

نمونه هايى از آيات مربوط به «انذار»

قرآن كريم براى انگيزش مجاهدان از طريق «انذار» و تهديد نيز، همانند «تبشير» و تشويق، هم به عذاب‌هاى اخروى و هم به بلاها و مصيبت‌هاى دنيوى اشاره مى‌كند. سرّ اين مسأله نيز همان گونه كه در روش «تبشير» اشاره كرديم، اين است كه براى بسيارى از انسان‌ها تشويق و تنبيه‌هاى دنيوى به لحاظ نقد بودنشان، انگيزشى تر از تشويق و تنبيه از طريق ذكر نعمت‌ها و بلاهاى اخروى است. در اين جا نمونه هايى از اين قبيل آيات را مرور مى‌كنيم.

قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها

أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهاد فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللّهُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ؛1 (اى پيامبر) بگو: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و خويشانتان و اموالى كه گرد آورده ايد و تجارتى كه از كسادش بيمناك هستيد و خانه هايى كه به آن‌ها دل خوش كرده ايد، نزد شما از خدا و پيامبرش و جهاد در راه خدا محبوب ترند، پس منتظر باشيد تا خدا فرمانش را (درباره شما) صادر كند، و خداوند بدكاران را راهنمايى نمى‌كند.

لحن اين آيه بسيار تهديدآميز است و خداوند به كسانى كه از انجام وظيفه و تكليف خود كوتاهى كرده و علقه‌هاى خويشاوندى و يا انگيزه‌هاى مادى و رفاه طلبى آنان را از شركت در امر خطير و پراهميت جهاد باز مى‌دارد، هشدار مى‌دهد كه آينده خود را خراب نكنند و از خشم و غضب الهى برحذر باشند.

اين آيه ضمن برشمردن برخى موانع حضور در جهاد، با لحنى تهديدآميز اشاره مى‌كند كه اگر انسان خويشان و بستگان، مال، تجارت، مسكن (و به طور كلى دنيا) را بيش از خداى متعال دوست بدارد به طورى كه تعلق خاطر و دل بستگى به اين امور او را از جهاد در راه خدا بازدارد، اين امر موجب فسق او مى‌گردد و چنين كسى بايد منتظر عواقب وخيم و خطرناك اين كار خود از ناحيه خداوند باشد. پايين ترين مرتبه دوستى مؤمن نسبت به خداى متعال اين است كه خدا را كمتر از اشخاص يا اشياى ديگر دوست نداشته باشد. البته در درجات بالاى ايمان، فرد مؤمن به مرحله اى مى‌رسد كه با وجود خداى متعال هيچ كس يا چيز ديگرى را


1. توبه (9)، 24.

درخور محبت و دل بستگى مستقل نمى‌داند. در اين مرحله دل بستگى مؤمن به ديگر موجودات در پرتو خدادوستى او شكل مى‌گيرد. اما به هر حال اگر افراد مؤمنى به آن درجه كامل ايمان نرسيدند، بايد بدانند كه كمترين مراتب ايمان و پايين ترين نصاب خدادوستى اين است كه محبت خداى متعال در دل مؤمن كمتر از محبت‌هاى ديگر و تعلقات مادى و خويشاوندى او نباشد.

كمترين انتظار از فرد مؤمن اين است كه به هنگام دوران امر بين محبت خدا و ساير محبت ها، دوستى خدا را ترجيح دهد و راهى را برگزيند كه خشنودى خداوند در آن است. اين كمترين حد خدادوستى است كه مى‌تواند انسان را نجات دهد و از سقوط و انحطاط رهايى بخشد.

ـ در جايى ديگر در همين زمينه مى‌فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ اثّاقَلْتُمْ إِلَى الأَْرْضِ أَ رَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الاْخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الاْخِرَةِ إِلاّ قَلِيلٌ. إِلاّ تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً أَلِيماً وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَيْئاً وَ اللّهُ عَلى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ؛1 اى كسانى كه ايمان آورده ايد، شما را چه شده است كه چون به شما گفته مى‌شود (براى جنگ) در راه خدا بسيج شويد، سنگين به زمين مى‌چسبيد؟ آيا به جاى آخرت به زندگى دنيا راضى شده ايد؟ (اگر چنين است) پس (بدانيد كه) بهره زندگى دنيا نسبت به آخرت اندكى بيش نيست. اگر (براى جنگ) بسيج نشويد، (خدا) شما را به عذابى دردناك عقوبت خواهد كرد و گروهى ديگر را جانشين شما مى‌سازد، و كمترين زيانى به او نخواهيد رسانيد و خدا بر همه چيز توانا است.


1. همان، 38ـ39.

خطاب اين آيات شريفه به آن دسته از مؤمنان سست ايمان و يا منافقانى است كه به ظاهر ادعاى ايمان مى‌كنند و طبعاً در امر جهاد فى سبيل الله تعلل مىورزند و محكم به دنيا و ماديات چسبيده اند. خداوند در اين آيات با لحنى عتاب آلود، خطاب به اين گونه افراد مى‌فرمايد، چرا هنگامى كه فرمان جهاد داده مى‌شود به زمين چسبيده ايد و از جاى خود حركت نمى‌كنيد؟! آيا دست از سعادت اخروى شسته و به زندگى چند روزه دنيا دل خوش كرده ايد؟! در حالى كه زندگى دنيا نسبت به لذت و سعادت اخروى بسيار ناچيز است. اگر براى جهاد با دشمن قيام نكنيد، خداى متعال به عذاب سخت گرفتارتان خواهد كرد و براى پيروزى اسلام و اجراى عدالت كسان ديگرى را به جاى شما جايگزين خواهد نمود تا در راه خدا با دشمنان او جهاد كنند.

ـ در آيه اى ديگر در اين مورد آمده است:

ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ فَمِنْكُمْ مَنْ يَبْخَلُ وَ مَنْ يَبْخَلْ فَإِنَّما يَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَ اللّهُ الْغَنِيُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثالَكُمْ؛1 شما همان (مردمى) هستيد كه براى انفاق در راه خدا فراخوانده شده ايد. پس برخى از شما بخل مىورزند، و هركس بخل ورزد تنها به زيان خود بخل ورزيده، و (گرنه) خدا بى نياز است و شما نيازمنديد؛ و اگر پشت كنيد (خدا) گروهى ديگر غير از شما را جايگزين خواهد كرد كه مانند شما نباشند.

اين آيه خطاب به كسانى است كه رسالت و مسؤوليت انفاق اموال خود در راه خدا را به دوش دارند و مى‌توانند با جهاد مالى خود پشت جبهه را


1. محمد (47)، 38.

استحكام بخشند و جهادگران خط مقدم را به پيروزى بر دشمن اميدوار سازند؛ ولى با وجود داشتن اين مسؤوليت بخل مىورزند و از انفاق اموال خود در راه خدا و جهاد مالى خوددارى مى‌كنند. روشن است كه در صدر اسلام و زمان نزول اين آيه، بيشتر اين انفاق‌ها و كمك‌هاى مالى براى تأمين هزينه جنگ و جهاد در راه خدا بوده است، كه مسلمان‌ها مى‌بايستى ناگزير آن را تأمين كنند تا اسلام بر كفر پيروز شود. البته تأمين چنين هزينه اى ـ كه باعث پيروزى اسلام و مسلمين مى‌شود ـ خود سبب افتخار و سعادت براى عامل آن خواهد شد، افتخار و سعادتى كه كمتر كسى مى‌تواند به آن نايل گردد. در هر صورت، خداوند خطاب به كسانى كه از انفاق مالى و تأمين هزينه جنگ سر باز مى‌زنند و در پرداختن مخارج اين فريضه بزرگ الهى شركت نمى‌كنند هشدار مى‌دهد كه اگر از انفاق خوددارى كنند كسانى ديگر را جايگزين آنان خواهد كرد كه مثل آنان بخل نورزند و از كمك مالى در اين زمينه خوددارى نكنند و با رغبت و اشتياق اموال خود را در اين راه صرف كنند.

ـ در آيه اى ديگر مى‌فرمايد:

وَ أَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ؛1 در راه خدا انفاق كنيد و خويشتن را با دست خود به هلاكت ميفكنيد.

اين آيه نيز كه در بين آيات مربوط به جهاد است بر اين حقيقت دلالت دارد كه اگر مسلمان‌ها از انفاق اموال خود در راه خداوند خوددارى كنند و هزينه جنگ با دشمن را فراهم نياورند، طبيعى است كه در اين صورت دشمنانشان در جنگ با آن‌ها پيروز خواهند شد و آنان را قلع و قمع كرده،


1. بقره (2)، 195.

همه چيزشان را تباه مى‌كنند. بنابراين بخل ورزيدن و خوددارى از پرداخت هزينه جنگ نه تنها از جهت اقتصادى به نفع آنان نيست، بلكه مال، جان، عرض و ناموس، آبرو و حيثيت، قدرت و شوكت، عزّت و شرف، دين و مذهب و همه چيزشان را نابود خواهد كرد.

نكوهش از ترك جهاد، شيوه اى ديگر براى انذار

روش ديگرى كه خداوند براى انگيزش مسلمانان به جهاد به كار گرفته و مى‌توان آن را گونه اى روش انذارى دانست، نكوهش كسانى است كه در جهاد با دشمن، سستى و سهل انگارى مى‌كنند و احياناً ديگران را نيز از شركت در جهاد باز مى‌دارند. در اين مورد خداوند در يك جا مى‌فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانْفِرُوا ثُبات أَوِ انْفِرُوا جَمِيعاً. وَ إِنَّ مِنْكُمْ لَمَنْ لَيُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قالَ قَدْ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيَّ إِذْ لَمْ أَكُنْ مَعَهُمْ شَهِيداً. وَ لَئِنْ أَصابَكُمْ فَضْلٌ مِنَ اللّهِ لَيَقُولَنَّ كَأَنْ لَمْ تَكُنْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُ مَوَدَّةٌ يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً؛1اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خود را آماده (جنگ) كنيد و گروه گروه يا همه با هم (براى جنگ از شهر) كوچ كنيد. و قطعاً در ميان شما كسى هست كه كندى به خرج دهد؛ پس اگر مصيبتى به شما رسد، مى‌گويد: راستى خدا به من نعمت بخشيد كه با آنان (در ميدان جنگ) حاضر نبودم. و اگر فضل و نعمتى از سوى خداوند متعال به شما رسد (و به مال و غنيمتى دست يابيد) ـ چنان كه گويى هرگز ميان شما و او دوستى نبوده است ـ خواهد گفت:اى كاش با آنان مى‌بودم تا به رستگارى بزرگى مى‌رسيدم!


1. نساء (4)، 71 ـ 73.

هم چنان كه از اين آيات استفاده مى‌شود، همواره در بين مسلمان‌ها كسانى بوده و هستند كه حضور در جبهه برايشان سخت و سنگين است و علاوه بر اين كه خودشان از شركت در جهاد خوددارى مى‌كنند، براى توجيه كار خود و كاستن از عوارض خودداريشان از شركت در جنگ، ديگران را نيز مى‌ترسانند و از رفتن به جبهه باز مى‌دارند. اگر مسلمانان در جنگ با دشمن شكست بخورند يا شهيد، اسير و مجروح بدهند، اينان مى‌گويند خدا به ما كَرَم كرد كه به اين مصايب گرفتار نشديم و اگر به جبهه رفته بوديم ما هم صحيح و سالم نمى‌مانديم! و اگر مسلمان‌ها بر دشمن پيروز شوند و قضيه به نفع آن‌ها فيصله يابد و غنايمى از دشمن بگيرند، اينان مى‌گويند اى كاش ما هم توفيق شركت در جنگ را پيدا كرده بوديم و به چنين رستگارى بزرگى نايل مى‌آمديم؛ گويى كه كسى جلوى توفيق حضورشان در جنگ را گرفته، يا اصلا روحشان هم خبر نداشته كه جبهه و جنگى در كار است!

واضح است كه در اين آيه، خداوند با بيان اين حالات و گفته‌هاى وانشستگان از جنگ، در واقع آنان را نكوهش مى‌كند كه چرا از جنگ كناره گيرى كرده و با برخوردى منافقانه سعى دارند در هر صورت (پيروزى يا شكست سپاه اسلام) كار خود را موجه جلوه دهند.

در جايى ديگر، خداوند آنان را كه از شركت در جنگ وحشت دارند مذمّت كرده، مى‌فرمايد:

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النّاسَ كَخَشْيَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا

إِلى أَجَل قَرِيب قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ وَ الاْخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِيلاً؛1

آيا نديدى كسانى را كه به آنان گفته شد (فعلا از جنگ) دست نگاه داريد و نماز را برپا داريد و زكات دهيد؛ و(لى) چون پيكار بر ايشان مقرر شد، گروهى از آنان از مردم ترسيدند مانند ترس از خدا يا ترسى سخت تر و گفتند: پروردگارا، چرا بر ما پيكار را واجب كردى و چرا مدّت كوتاهى به ما مهلت ندادى؟ بگو: بهره دنيا اندك است، و براى هركس كه پرهيزكارى پيشه خود كند آخرت بهتر است و (در آن جا) به اندازه نخ هسته خرمايى بر شما ستم نخواهد شد.

در زمانى كه مسلمانان در مكه بودند، و نيز سال‌هاى اول پس از هجرت به مدينه، به لحاظ اين كه تعدادشان بسيار اندك و شرايط از هر نظر به ضرر آن‌ها بود، فرمان جهاد صادر نشد و مسلمانان تنها موظف به خودسازى بودند. در اين زمان برخى از مسلمانان به پيامبر(صلى الله عليه وآله) اعتراض مى‌كردند كه چرا به مقابله با مشركان برنمى‌خيزد و فرمان جهاد نمى‌دهد. اما بسيارى از همانان پس از آن كه فرمان جهاد صادر شد شروع به عذر آوردن و بهانه جويى كردند و به بهانه‌هاى مختلف نسبت به شركت در جنگ تعلل ورزيده از زير بار آن شانه خالى مى‌كردند. در اين آيه خداوند با سرزنش اين گونه افراد كه تا پيش از صدور فرمان جهاد، مرتب فرياد جنگ سر مى‌دادند و خواستار مقابله با دشمن بودند، آنان را به سبب بهانه جويى‌ها و تعللشان براى حضور در جبهه و جنگ نكوهش مى‌كند.


1. همان، 77.

شيوه‌هاى ويژه انگيزش و تربيت جهادگران

استفاده از تبشير (نويد) و انذار (تهديد) اختصاصى به مسأله انگيزش مؤمنان براى جهاد ندارد و دو شيوه كلى در كار پيامبران محسوب مى‌شود. انبيا در زمينه‌هاى گوناگون و براى مقاصد مختلف از اين دو ابزار بهره جسته اند. اما در اين ميان، در برخى مسايل، و از جمله در مسأله انگيزش مؤمنان به جهاد، علاوه بر اين دو شيوه عمومى، از برخى شيوه‌هاى خاص نيز استفاده شده است. در اين جا برخى از شيوه‌هاى خاصى را كه در قرآن براى انگيزش مسلمانان نسبت به جنگ و جهاد استفاده شده مورد بررسى قرار مى‌دهيم.

الف) تحريك غريزه انتقام جويى و احقاق حق

يكى از شيوه‌هاى خاص تربيتى قرآن كريم براى انگيزش مسلمانان به جهاد، تحريك غريزه دفاع، قصاص، انتقام و خون خواهى است كه ريشه در سرشت و فطرت انسان دارد. هر انسان و بلكه هر حيوانى ذاتاً و از نظر اصل خلقت اين گونه است كه در برابر متجاوزان به خود مى‌ايستد و از حقوق خويش دفاع مى‌كند و تجاوزگر را به سزاى عمل خويش رسانده، از او انتقام مى‌گيرد. از اين رو بيان پاره اى از آيات جهاد به گونه اى است كه اين غريزه را تحريك و انگيزه احقاق حق و انتقام جويى را نيرومندتر و فعال تر مى‌كند. در اين زمينه خداوند در آيه اى خطاب به مسلمانان مى‌فرمايد:

وَ قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ؛1 و در راه خدا با كسانى كه با شما مى‌جنگند، بجنگيد.


1. همان، 190.

خداوند در اين آيه از يك حقيقت روان شناختى استفاده كرده است. يادآورى و تأكيد خداوند بر اين حقيقت كه دشمن قبلا به مسلمان‌ها حمله كرده و با آن‌ها جنگيده است، به منظور تحريك حسّ انتقام جويى مسلمان‌ها است تا در جنگ با دشمن خود ترديد نكنند و انتقام خود را از او بگيرند. كاملا ممكن بود كه خداوند از تعابير ديگرى براى بيان حكم قتال استفاده كند و به جاى اين تعبير، مثلاً، بفرمايد: «قاتلوا فى سبيل اللّه المشركين» يا: «قاتلوا فى سبيل اللّه الذين اشركوا» و يا بفرمايد: «قاتلوا فى سبيل اللّه الكفّار» يا «الّذين كفروا»؛ ليكن هيچ يك از اين تعابير نمى‌توانست مقصود روان شناختى فوق را برآورده سازد.

در اين آيه اصطلاحاً مى‌توان گفت، تعبير «الذين يقاتلونكم» مُشعر به علّيّت است؛ يعنى از آن جا كه آن‌ها با شما مى‌جنگند بر شما است كه شما نيز با آن‌ها بجنگيد، و بدين سان مسلمانان را به دفاع از خويش و جنگ با كسانى كه به جنگشان آمده اند، برمى‌انگيزد. در آيه بعدى نيز با تعبير: «وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ؛ و از همان جا كه شما را بيرون راندند آن‌ها را بيرون برانيد» باز هم بيش از پيش، روح انتقام جويى را در مسلمانان برمى‌انگيزد تا مصمم تر به جنگ با دشمن برخيزند و در اين راه از هيچ كوششى دريغ نكنند.

در آيه اى ديگر مى‌فرمايد:

أَلا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ أَوَّلَ مَرَّة أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ؛1 چرا با


1. توبه (9)، 13.

گروهى كه سوگندهاى خود را شكستند و آهنگ بيرون كردن پيامبر كردند و همانان جنگ با شما را آغاز كردند، پيكار نمى‌كنيد؟ آيا از آنان مى‌ترسيد؟ اگر (به راستى) مؤمنيد شايسته تر اين است كه از او بترسيد.

خداى متعال در اين آيه در ترغيب مسلمانان به جنگ با مشركان، خاطرنشان مى‌كند كه آنان، هم عهدشكنى كرده و پيمان عدم تجاوز و ترك تعرّض به شما را نقض كردند، هم پيشواى شما رسول خدا را وادار به ترك مكه و خانه و زندگى و خويشاوندان و مهاجرت به مدينه نمودند، و هم در جنگ با شما پيش دستى كردند و آغازگر جنگ بودند. بنابراين راهى جز جنگ با آن‌ها باقى نمانده است؛ با آن‌ها بجنگيد و از آنان نترسيد و خدا را در نظر بگيريد.

جالب اين است كه در اين جا نيز در آيات بعد با صراحتى بيشتر و با جملاتى روشن، مثل: «وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْم مُؤْمِنِينَ»، يا «وَ يُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ» به اين حقيقت روان شناختى اشاره دارد كه، روح انتقام جويى خود را سيراب و با حمله به دشمن، كينه‌ها را از دل خود خارج كنيد تا آرامش بيابيد و دل‌هاى مؤمنان خنك شود.

در آيه اى ديگر چنين مى‌فرمايد:

وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَما يُقاتِلُونَكُمْ كَافَّةً؛1 و همگى با مشركان پيكار كنيد چنان كه آنان همگى با شما پيكار مى‌كنند.

اين كه خداوند در اين آيه توجه مسلمانان را به اين حقيقت جلب مى‌كند كه مشركان با همه امكانات و توان خود به جنگ با شما آمده اند، به


1. همان، 36.

اين منظور است كه آنان را به جنگ با كفار برانگيزد و غريزه انتقام جويى را در ايشان تحريك كند.

در جايى ديگر مى‌فرمايد:

أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ . الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقّ إِلاّ أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللّهُ؛1 به كسانى كه جنگ بر آنان تحميل شده، اجازه (جهاد) داده شده است؛ چرا كه مورد ستم قرار گرفته اند، و البته خداوند بر يارى آنان توانا است. همانان كه به ناحق از خانه و شهر خود رانده شدند (و گناهى ندارند) جز اين كه مى‌گويند: پروردگار ما خدا است.

در اين دو آيه شريفه، خداى متعال به مسلمانان گوشزد مى‌كند كه دشمنانشان از هر نظر مستحق برخورد و درگيرى هستند؛ زيرا هم آغازگر جنگ بوده اند و هم نسبت به مسلمانان از هر نظر ستم روا داشته اند، به ويژه كه آنان را از شهر و ديار خود بيرون رانده و آواره ساخته اند. آنان بدون آن كه مسلمانان مرتكب جرم و گناهى شده باشند و تنها به جرم مسلمان، خداپرست و موحد بودن، اين همه نسبت به ايشان ستم روا داشته اند.

خداوند با تكيه بر اين حقايق به مسلمانان گوشزد مى‌كند كه نبايد به اين زورگويى‌ها و ستم كارى‌ها تن دهند و چنين ذلّت هايى را پذيرا باشند؛ بلكه بايد به جنگ با دشمن متجاوز ستم كار برخيزند و از حيثيت و شرف و اعتقاد و هستى خود در مقابل هجوم دشمن دفاع كنند و بدانند كه خداوند توانا آن‌ها را يارى خواهد كرد. نخستين مرحله كمك الهى به آنان نيز همين اذن جهاد و دفاع است كه در اين آيه مطرح شده و طبعاً نصرتى


1. حج (22)، 39ـ40.

تشريعى خواهد بود. علاوه بر اين كه خداى متعال تنها به دادن اذن اكتفا نكرده است، بلكه با تأكيد بر اين كه مسلمانان نخست مورد هجوم دشمن قرار گرفته اند و جنگشان جنگى دفاعى و مقابله به مثل است و توجه دادن به اين حقيقت كه دشمن آنان را بدون آن كه مرتكب گناهى شده باشند از شهر و ديارشان آواره كرده است؛ غريزه دفاع و قصاص را در درون روح و جان آن‌ها بيدار كرده، حس انتقام جويى آنان را برمى‌انگيزد.

ب) تحريك عواطف انسانى

يكى ديگر از شيوه‌هاى تربيتى قرآن در مورد جهادگران، تحريك احساسات و عواطف انسانى آنان نسبت به مستضعفان و مظلومان است. بايد دانست كه هيچ يك از عواطفى كه در انسان وجود دارد، خود به خود، ارزش مثبت يا منفى ندارد و مورد ستايش يا نكوهش قرار نمى‌گيرد، بلكه اين امر به چگونگى استفاده از آن‌ها بستگى دارد. از اين رو مهم، جهت دادن به آن‌ها است. هر احساس يا عاطفه اى ممكن است در مسير صحيح به كار افتد و در چارچوب احكام شرع و عقل عمل كند و ممكن هم هست در مجراى نادرست فعال شود و انسان را از مسير درست و خط مستقيم احكام شرع و عقل به بيراهه بكشاند.

يكى از عواطف انسانى عاطفه مثبتى است كه هرشخصى نسبت به هم كيشان خود دارد و خير و سعادت آنان را خواستار است. قرآن كريم با استفاده از اين عاطفه و تحريك و تقويت و جهت دهى آن، مسلمانان را به جنگ با ستم كاران و مستكبرانى كه هم كيشانشان را مورد ستم قرار داده اند ترغيب و به حمايت از مستضعفان و مظلومان وامى‌دارد؛ آن جا كه

مى‌فرمايد:

وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيراً؛1چرا در راه خدا (و در راه نجاتِ) مردان و زنان و كودكان مستضعف نمى‌جنگيد؟ همانان كه مى‌گويند پروردگارا ما را از اين شهرى كه مردمش ستم پيشه اند بيرون ببر و براى ما از نزد خويش سرپرستى قرار ده و براى ما از نزد خويش ياورى تعيين فرما.

در اين آيه خداوند متعال مسلمانان را نكوهش مى‌كند كه چرا با دشمن نمى‌جنگند؛ مگر هم كيشان خود را از زن و مرد و كوچك و بزرگ در بند ستم دشمن نمى‌بينند و مگر صداى ناله و فرياد استغاثه آن‌ها را نمى‌شنوند؟ طرح اين گونه مطالب، در واقع بدين منظور است كه غريزه فطرى و انسان دوستى مسلمانان تحريك گردد و براى رهايى مستضعفان و مسلمانان گرفتار در بند ستم اقدام كنند؛ كسانى كه به ضعف كشيده شده اند و نمى‌توانند به تنهايى و بدون كمك ديگران از خود دفاع كنند و از چنگال مشركان و كفار ستم گر رهايى يابند.

ج) تبيين اهداف مقدّس جهاد

ديگر شيوه تربيتى ويژه اى كه قرآن كريم براى انگيزش مجاهدان به كار گرفته، بيان اهداف پاك، والا و مقدّس جنگ و جهاد آزادى بخش اسلامى است. آگاهى از اين اهداف، انگيزه جهاد را در مبارزان تقويت مى‌كند و


1. نساء (4)، 75.

سبب مى‌شود كه افراد مطمئن تر، مصمم تر و با نگرانى كمتر به جنگ با دشمن اقدام كنند.

از جمله آياتى كه اين روش در آن استفاده شده، مى‌توان به اين آيه اشاره كرد:

وَ قاتِلُوهُمْ حَتّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ؛1 با آنان پيكار كنيد تا فتنه اى باقى نماند و دين تنها از آن خداوند باشد.

در آيه 39 سوره انفال نيز همين جمله عيناً تكرار شده، تنها با اين تفاوت كه بعد از كلمه «دين»، كلمه «كُلُّهُ» اضافه گرديده است.

خداوند در اين آيه هدف جهاد را ريشه كن شدن فتنه، گسترش اسلام و حاكميت دين خدا معرفى مى‌كند تا انگيزه جهاد و درگير شدن با دشمن را در مسلمانان تقويت كند. اگر مسلمانان به اين حقيقت توجه كنند كه جنگ با دشمنان اسلام چنين نتايجى را به دنبال خواهد داشت با دلگرمى بيشتر تلاش مى‌كنند و سختى‌ها و زحمت‌هاى جنگ را بهتر تحمل خواهند كرد.

د) جهادگران، مجراى تحقق اراده الهى

ديگر شيوه خاص تربيتى قرآن در مورد مجاهدان مسلمان بيان اين نكته عميق و حقيقت والاست كه مجاهدان راه خدا، در واقع ايادى خداوند و مجارى و وسايل تحقق اهداف الهى هستند. توجه به اين نكته سبب مى‌شود تا مجاهدان به حساسيّت كار و موقعيت و منزلت خويش پى ببرند و اقبال بيشترى نسبت به جنگ و تحمل رنج‌ها و زحمات طاقت فرساى آن از خود نشان دهند. دانستن اين مطلب در روحيه مجاهدان فى سبيل الله تأثير مثبت عميق و چشمگيرى دارد و آنان با اطلاع از اين حقيقت، در


1. بقره (2)، 193.

واقع نسبت به حقانيت، تقدس و ارزش كارى كه مى‌كنند آگاه شده، كرامت، عظمت و جايگاه بلند خود را احساس مى‌كنند.

اين آيه شريفه را مى‌توان از جمله مصاديق بهره گيرى از اين روش برشمرد:

فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ رَمى؛1 شما آنان را نكشتيد، بلكه خدا آنان را كشت؛ و هنگامى كه (ريگ به سوى آنان) انداختى، تو نينداختى، بلكه خدا انداخت.

يعنى شما تا آن جا پيش رفته ايد كه دستهايتان به منزله دستان خدا است و كارى كه مى‌كنيد كارى خدايى است.

در آيه اى ديگر نيز در همين زمينه مى‌فرمايد:

قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ؛2 با آنان پيكار كنيد تا خدا آنان را به دست شما عذابشان كند.

يعنى، شما ابزار تحقق فعل الهى هستيد و اين خدا است كه از طريق شما بر آن‌ها مى‌تازد و به بلا و سختى و عذابشان در مى‌افكند.

هـ) توجه به عوامل بازدارنده و خنثى كردن آن ها

در مسأله جهاد هميشه عواملى هستند كه نقش بازدارندگى دارند و مانع حضور برخى افراد در جبهه و جنگ مى‌شوند. قرآن كريم در مسير انگيزش جهادگران، از اين عوامل نيز غفلت نورزيده و تلاش كرده تا با آموزش‌هاى خاصى آن‌ها را خنثى و بى اثر سازد.

بى شك، هر جنگى، خواه ناخواه، خسارت ها، سختى ها، ناكامى‌ها،


1. انفال (8) 17.

2. توبه (9)، 14.

نقص عضوها و تلفاتى انسانى را در پى دارد. اين گونه حوادث ناخوش آيند و پى آمدهاى ناگوار جنگ معمولاً سبب مى‌شود كه اكثر انسان‌ها از شركت در جنگ بيم ناك باشند. بسيار كم اند كسانى كه رنج‌ها و زحمت‌ها و تألّمات و حتى كشته شدن در راه خدا را فوز و فلاح براى خود تلقّى مى‌كنند و بدون توجه به اين گونه پى آمدها به استقبال دشمن مى‌روند و در راه خدا از همه چيز خود مى‌گذرند.

قرآن كريم، با توجه به اين پى آمدها و براى آن كه نقش منفى و بازدارنده آن‌ها را خنثى و وسوسه‌ها و القائات شيطانى را از مجاهدان دور كند، به يكايك اين گونه حوادث پرداخته و درباره هريك از آن‌ها نكاتى را يادآورى مى‌كند تا هيچ يك از آن‌ها نتواند مسلمانان را از انجام وظيفه شركت در جهاد باز دارد. در اين جا به برخى از اين نكات اشاره مى‌كنيم.

1. جبران خسارت‌هاى اقتصادى

فقر مالى و محروميت‌هاى اقتصادى ناشى از جنگ (كه از قطع روابط اقتصادى، تجارى و حصر اقتصادى زمان جنگ به وجود مى‌آيد) سبب مى‌شود تا بسيارى از افراد با جنگ مخالفت كنند. اين مسأله نزد افكار عمومى تا بدان حد نامطلوب است كه حتى گاهى ملت هايى حاضر مى‌شوند به قيمت تحمل زورگويى‌ها و تن دادن به ذلت، از جنگ با متجاوزان به آب و خاكشان خوددارى كنند.

خداى متعال به منظور خنثى كردن اين عامل به مسلمانان و مؤمنان مجاهد وعده مى‌دهد كه اين گونه فقرها و محروميت‌هاى حاصل از جنگ را جبران خواهد كرد. در اين زمينه، از باب نمونه مى‌توان به اين آيه اشاره كرد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛1 اى كسانى كه آيمان آورده ايد، بدانيد كه مشركان نجس اند؛ پس نبايد بعد از امسال به مسجدالحرام نزديك شوند؛ و اگر (به سبب اين قطع رابطه) از فقر مى‌ترسيد، پس به زودى خدا ـ اگر بخواهد ـ شما را به فضل خويش بى نياز خواهد كرد، كه خدا داناى حكيم است.

در واقع اين كه خداوند مى‌فرمايد، مشركان نجس اند و پس از اين نبايد به مسجدالحرام نزديك شوند، خود به خود مقدمه جنگ و درگيرى و قطع روابط تجارى و اقتصادى مسلمانان با مشركان خواهد بود، كه به نوبه خود محروميت از برخى منافع اقتصادى را به دنبال خواهد داشت و همين مسأله ممكن است در اراده مسلمانان براى مقابله با مشركان تزلزل ايجاد كند. از اين رو خداى متعال با طرح اين مسأله كه اگر حكمت خداوند اقتضا كند شما را بى نياز خواهد كرد، سعى دارد نگرانى مسلمانان را از اين ناحيه برطرف نموده و اطمينان و اعتماد به نفس لازم را به آنان بدهد.

2. آموزش مسأله قضا و قدر

براى آن كه مصايب، محروميت ها، شدايد و مشكلاتى كه خواه ناخواه براى مجاهدان راه حق و شركت كنندگان در جنگ با دشمن پيش خواهد آمد مانع از شركت در جهاد نشود، قرآن كريم اين حقيقت را به مسلمانان تعليم مى‌دهد كه همه اين گونه حوادث و ديگر وقايعى كه در جهان اتفاق مى‌افتد تابع تقدير و تدبير الهى است. مسلمانى كه در مكتب قرآن آموزش ديده،


1. توبه (9)، 28.

مى‌داند كه خداى متعال براى همه موجودات طرحى حكيمانه و عادلانه در افكنده و هيچ حادثه اى از چارچوب و طرحى كه خداوند براى كل عالم تنظيم كرده است بيرون نمى‌ماند و بنابراين آن چه كه خداى متعال مقدّر فرموده است، اتفاق خواهد افتاد.

توجه به اين حقيقت كه هر چيزى كه در جهان اتفاق مى‌افتد، و از جمله مصايب و مشكلاتى كه براى مجاهدان پيش مى‌آيد، داخل در طرح و چارچوبى است كه بر اساس حكمت و عدل الهى شكل گرفته و وقوع آن‌ها حتمى و قطعى خواهد بود، در تقويت روحيه و اعتماد به نفس رزمندگان بسيار مؤثر است. اين نگرش باعث مى‌شود تا انسان نگران از دست دادن مال، سلامتى، امنيت و آرامش و آسايش خود، همسر و فرزندانش نباشد و هراس از اين امور مانع شركت او در جبهه و جنگ نگردد.

مجاهدان صدر اسلام به سبب ايمان و توجه خاصى كه به قضا و قدر الهى داشتند و مى‌دانستند آن چه را كه خداوند به طور قطعى مقدّر فرموده حتماً اتفاق خواهد افتاد، از روحيات و معنويات بسيار بلندى برخوردار مى‌شدند و در جنگ‌ها قوّت قلب و شجاعت فراوانى از خود نشان مى‌دادند؛ چرا كه با اين اعتقاد ديگر از هيچ چيز هراسى نداشتند و چيزى جلودارشان نبود. آنان معتقد بودند اگر مرگشان فرا رسيده باشد در منزل هم كه بمانند و در بستر خود بيارامند باز هم در خطر و تهديد خواهند بود، و گرنه در ميدان نبرد هم جان سالم به در خواهند برد. آرى، اين اعتقاد رمز شجاعت و بى باكى و هجوم بى امان آنان به دشمن بود. آنان به اميد دست يابى به «احدى الحسنيين» ـ شهادت در راه خدا و يا پيروزى ـ بر دشمن مى‌تاختند و او را به هزيمت و شكست وا مى‌داشتند.

خداوند در قرآن كريم در اين باره مى‌فرمايد:

ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَة فِي الأَْرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلاّ فِي كِتاب مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللّهِ يَسِيرٌ. لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ؛1

هيچ مصيبتى نه در زمين و نه در جان هايتان (به شما) نمى‌رسد مگر آن كه پيش از آن كه آن را پديد آوريم در كتابى است. بى گمان اين (كار) بر خدا آسان است. تا بر آن چه از دستتان رفته، اندوهگين نشويد و به آن چه كه به شما داده شده است شادمانى مكنيد.

هم چنين در آيه اى ديگر در همين مورد مى‌فرمايد: ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَة إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ؛2 هيچ مصيبتى جز به اذن خدا نرسد.

اگر در اصول و عقايد اسلامى نيك بنگريم و اين گونه تعاليم را مد نظر قرار دهيم، درخواهيم يافت كه بر اصول علمى و روان شناختى دقيقى استوارند، كه در بسيارى از موارد خداوند خود به آن‌ها اشاره كرده است. در آيه مذكور خداوند از يك سو مسأله قضا و قدر را به مسلمانان مى‌آموزد و از سوى ديگر، به جنبه‌هاى روان شناختى و آثار روانى آن نيز توجه مى‌دهد كه شما با داشتن چنين اعتقادى به قضا و قدر، دريادل خواهيد شد و نوعى وقار و آرامش و اطمينان خاطر به شما دست مى‌دهد كه با از دست دادن يا به دست آوردن نعمت‌ها خود را نمى‌بازيد و اين گونه حوادث در تصميم گيرى‌هاى اساسى شما تأثير چندانى ندارد.

آياتى كه در بالا ذكر شد مطلق حوادث و مصايب را، اعم از حوادث


1. حديد (57)، 22 ـ 23.

2. تغابن (64)، 11.

مربوط به جنگ و غير آن، در بر مى‌گرفت؛ اما آيات ديگرى هم در قرآن كريم داريم كه به طور ويژه مصايب و حوادث ميدان جنگ را مورد توجه قرار مى‌دهد و آن‌ها را نيز جزو قضا و قدر و حوادثى معرفى مى‌كند كه خداى متعال طرّاحى و تقدير فرموده و از قبل برنامه ريزى شده است و تا خدا نخواهد به كسى آسيبى نخواهد رسيد.

از جمله اين آيات مى‌توان به اين آيه شريفه اشاره كرد كه مى‌فرمايد:

وَ ما أَصابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ؛1 و روزى كه (در احد) آن دو گروه با هم برخورد كردند، آن چه به شما رسيد به اذن خدا بود.

در آيه اى ديگر نيز در همين باره مى‌فرمايد:

قُلْ لَنْ يُصِيبَنا إِلاّ ما كَتَبَ اللّهُ لَنا؛2 (اى پيامبر) بگو: جز آن چه خدا براى ما مقرّر داشته هرگز به ما نمى‌رسد.

كسانى در بين مسلمانان بودند كه در واقع، شركت در جهاد را خوش نمى‌داشتند، ولى به مجاهدان به دروغ مى‌گفتند كه ما هم اگر مى‌توانستيم با شما براى جنگ با دشمن به جبهه مى‌آمديم، و بر اين گفته دروغ خود به خداى متعال سوگند مى‌خوردند. بعضى ديگر از آنان بودند كه از پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) مى‌خواستند تا از رفتن به جبهه و شركت در جنگ معافشان بدارد. گروهى ديگر نيز بودند كه اگر جنگ به نفع مسلمانان مى‌شد، آنان ناراحت و غمگين مى‌شدند و در صورتى كه مسلمانان شكست مى‌خوردند و با حوادث تلخ مواجه مى‌شدند، سبب شادمانى آنان مى‌گشت و مى‌گفتند: ما اين حوادث تلخ را از قبل پيش بينى مى‌كرديم، از


1. آل عمران (3)، 166.

2. توبه (9)، 51.

اين رو در كار خود احتياط كرديم و در اين نبرد شركت نجستيم. خداى متعال از پيامبرش مى‌خواهد كه به همه گروه‌هاى نام برده بگويد ما از حوادث تلخ و مصايب دنيوى نمى‌ترسيم؛ زيرا مى‌دانيم كه همه اين مصايب با تقدير الهى و بر طبق طرح و برنامه حكيمانه قبلى خداوند وقوع مى‌يابد.

3. توجه به عموميت و تأثير مثبت سختى ها

از جمله مسايلى كه قرآن كريم به مؤمنان مجاهد يادآورى مى‌كند اين نكته است كه مصايب و حوادث تلخ زمان جنگ و ميدان نبرد اختصاص به مسلمانان و مجاهدان راه خدا ندارد، بلكه دشمنانشان نيز با چنين حوادث تلخى مواجه مى‌شوند و از آن رنج مى‌برند. بنابراين طرفين جنگ در مشكلات و حوادث تلخ و محروميت‌هاى زمان جنگ مشتركند. اما در اين ميان دو تفاوت اساسى وجود دارد كه وضع مسلمانان را از كفّار متمايز مى‌سازد و در حقيقت دو امتياز براى مسلمانان خواهد بود. يكى آن كه، مسلمانان در جنگ از امدادهاى غيبى و نصرت‌هاى الهى بهره مند هستند و دشمنانشان از چنين امتيازى بى بهره اند. چه بسيار اتفاق مى‌افتد كه با وجود عِدّه و عُدّه كمتر لشكر اسلام و قدرت و آرايش ظاهرى دشمن، در نهايت، ناباورانه پيروزى از آنِ مسلمانان مى‌گردد و دشمن كاملا غافل گير شده و شكست مى‌خورد.

دوم آن كه، مسلمانان در برابر مشكلاتى كه در جنگ مى‌بينند و يا حتى اگر شهيد مى‌شوند، پاداش بزرگ اين جهاد و شهادت را از خداى متعال دريافت خواهند كرد، در حالى كه دشمنانشان جز عقاب و عذاب نتيجه اى نمى‌گيرند.

خداوند در يك آيه در اين مورد مى‌فرمايد:

قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاّ إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ يُصِيبَكُمُ اللّهُ بِعَذاب مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَيْدِينا فَتَرَبَّصُوا إِنّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ؛1 بگو: آيا براى ما جز يكى از اين دو نيكى (پيروزى يا شهادت) را انتظار مى‌كشيد؟ در حالى كه ما انتظار مى‌كشيم كه خدا از جانب خود يا به دست ما عذابى به شما برساند. پس منتظر بمانيد كه ما هم با شما در انتظاريم.

بنابراين شايسته نيست كسانى كه در راه باطل اند و به هيچ منبع قدرت فوق طبيعى چشم اميد ندارند همه چيز خود را به مخاطره افكنند، ولى مسلمانان كه در دنيا انتظار نصرت الهى را دارند و در آخرت به رحمت ايزدى و پاداش بزرگ جهاد و شهادت دل بسته اند، سختى‌ها و ناهموارى‌هاى جنگ را تحمل نكنند و آن‌ها را بهانه اى براى خوددارى از شركت در جهاد قرار دهند. آيا نبايد انگيزه كسانى كه در راه حق جهاد مى‌كنند قوى تر از انگيزه كسانى باشد كه در راه باطل به قتال و جنگ با مسلمانان روى مى‌آورند؟

در آيه اى ديگر خداوند به مسلمانان دلدارى مى‌دهد كه:

إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ؛2 اگر به شما آسيبى رسيده (بدانيد كه) به آن گروه نيز آسيبى مانند آن رسيد.

زخمى شدن يا مجروح و مصدوم شدن در جنگ و ديگر حوادث تلخ آن، مخصوص شما مسلمانان نيست، بلكه ميان شما و دشمنانتان مشترك است. بنابراين، بايد تحمل داشته باشيد و در انتظار لطف و رحمت


1. همان، 52.

2. آل عمران (3)، 140.

الهى و پيروزى بر دشمن خود باشيد و با پيش آمدن چنين حوادثى به دشمن پشت نكنيد و از جنگ دست بر نداريد.

در آيه اى ديگر خداوند ضمن اشاره به اين كه مشكلات جنگ براى همه است به يك ويژگى مسلمانان اشاره كرده، مى‌فرمايد:

إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللّهِ ما لا يَرْجُونَ؛1 اگر شما در رنج هستيد بى گمان آنان هم رنج مى‌برند چنان كه شما رنج مى‌بريد، و حال آن كه شما چيزهايى از خدا اميد داريد كه آنان اميد ندارند.

4. آموزش حقيقت مرگ و شهادت

بى ترديد هيچ يك از مسايل و حوداث جنگ خطيرتر و پردغدغه تر از مسأله مرگ و كشته شدن نيست. از اين رو قرآن كريم نسبت به اين مسأله كه يكى از دل مشغولى‌هاى مهم در جنگ محسوب مى‌شود توجه خاص نشان داده است.

قرآن سعى مى‌كند تا هول و هراس انسان از كشته شدن در جنگ را كم، و يا حتى به كلى برطرف نمايد و براى اين منظور، تعاليم و آموزه‌هاى خاصى را مطرح مى‌كند. در اين جا نمونه هايى از اين تعاليم را مرور مى‌كنيم:

الف) محدود بودن عمر و حتمى بودن مرگ: يكى از اين تعاليم به مسأله قضا و قدر و آموزش آن مربوط مى‌شود. با توجه به مسأله قضا و قدر هر كسى عمرى معيّن دارد و هنگامى‌كه عمرش تمام شد و اجلش فرا


1. نساء (4)، 104.

رسيد، خواه در جبهه جنگ باشد يا در بستر گرم، مى‌ميرد. از سوى ديگر نيز هر انسانى تا وقتى كه عمرش تمام نشده و اجلش به پايان نرسيده است در هر شرايطى و در هر كجا كه باشد زنده مى‌ماند.

بنا بر اين آموزه اسلامى و الهى، اگر عمر انسان تمام و پيمانه او پر شده باشد، خوددارى از رفتن به جبهه جنگ هيچ فايده اى ندارد و نمى‌تواند از مرگ او پيش گيرى كند، و اگر هم زمان مرگ او فرا نرسيده و هنوز عمرش باقى باشد، نبايد از رفتن به جبهه جنگ ترسى به دل راه دهد.

خداوند در اين زمينه مى‌فرمايد:

وَ ما كانَ لِنَفْس أَنْ تَمُوتَ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ كِتاباً مُؤَجَّلاً؛1 و هيچ نفسى جز به اذن خداى متعال نخواهد مرد؛ (مرگ) حكمى است مدت دار.

با توجه به آيات قبل و بعد اين آيه كه به موضوع جهاد پرداخته اند، مفاد آيه نام برده اين است كه از رفتن به جبهه جنگ و شركت در جهاد در راه خدا نترسيد، زيرا مرگ هركسى تابع اراده و اذن الهى است. اگر اراده خدا به مرگ شما تعلق گرفته باشد نه تنها در جبهه، كه اگر در شهر و در ميان خانواده هم كه باشيد خواهيد مرد؛ با اين تفاوت كه اگر در جبهه و در راه خدا كشته شويد، به فوز عظيم شهادت رسيده ايد و اگر در ميان بستر بميريد از چنين پاداش بزرگى محروم خواهيد بود. از آن سو نيز اگر در اراده الهى مرگ شما فرا نرسيده باشد، بلكه اراده خدا بر اين باشد كه زنده بمانيد، در جبهه جنگ هم كه باشيد با همه تهديدها و خطرات زنده خواهيد ماند.

در همين باره، در آيه اى ديگر مى‌فرمايد:


1. آل عمران (3)، 145.

يَقُولُونَ لَوْ كانَ لَنا مِنَ الأَْمْرِ شَيْءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلى مَضاجِعِهِمْ؛1 مى‌گويند: اگر ما را در اين كار سهمى بود در اين جا كشته نمى‌شديم. بگو: اگر در خانه هايتان هم مى‌بوديد، كسانى كه كشته شدن بر آنان مقرّر شده بود قطعاً به سوى آرامگاه‌هاى خود مى‌آمدند.

پس از پايان جنگ اُحد گروهى از مسلمانان كه ايمان ضعيفى داشتند، شكست سپاه اسلام و كشته شدن عده اى از مسلمانان را به سوءتدبير فرماندهان و در رأس همه آن‌ها پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) نسبت دادند. آنان مدعى شدند كه اگر پيامبر و ديگر فرماندهان با آن‌ها مشورت كرده، رأيشان را پذيرفته بودند، چنين شكستى دامن گير سپاه اسلام نمى‌شد و اين تعداد از مجاهدان مسلمان به قتل نمى‌رسيدند. در اين آيه خداى متعال به پيامبرش فرمان مى‌دهد كه در پاسخ اين افراد بگويد، سهيم بودن يا نبودن آنان در تدبير جنگ نمى‌توانست در سرنوشت كشته شدگان تأثيرى داشته باشد و كاهش يا افزايش تلفات را سبب شود؛ چرا كه مرگ و زندگى افراد تابع اراده و تقدير الهى است. خداى متعال براى هر انسانى «اجل» و سرآمدى، و به تعبير ديگر، عمرى تعيين فرموده كه تا سر نرسد زندگى اش باقى است و انسان حتى اگر درگير سخت ترين و هولناك ترين نبردها باشد نخواهد مرد و برعكس، هنگامى‌كه عمر انسان به سر رسيد حتى اگر در بستر گرم خانه خود آرميده باشد خواهد مرد. بنابراين نمى‌بايد پيامبر و ديگران را در اين مورد نكوهش كرد.

البته اين بدان معنا نيست كه افراد در جايى كه وظيفه مشورت دارند اگر


1. همان، 154.

از آن سر باز زدند مجازات و كيفرى نداشته باشند، و يا اگر شخصى آگاهانه و عمداً از انجام دادن وظايفى كه در جنگ برعهده دارد امتناع كند يا مرتكب خيانتى شود، نبايد كيفر شود. هم چنين منظور، انكار ضرورت تدبير، تفكر و تأمل قبل از تصميم گيرى در كارها نيست؛ بلكه منظور توجه دادن مسلمانان به اين نكته است كه همه حوادث و مسايلى كه در جهان طبيعت و تكوين اتفاق مى‌افتد، و از آن جمله مرگ انسان، تابع تقدير و تدبير حكيمانه الهى است و در نظام هستى ملحوظ شده است. بنابراين انسان نبايد از مرگ هراسى به دل خود راه بدهد و ترس از مرگ وجهى ندارد.

در آيه اى ديگر چنين مى‌خوانيم:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ كَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ إِذا ضَرَبُوا فِي الأَْرْضِ أَوْ كانُوا غُزًّى لَوْ كانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا لِيَجْعَلَ اللّهُ ذلِكَ حَسْرَةً فِي قُلُوبِهِمْ وَ اللّهُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ؛1 اى كسانى كه ايمان آورده ايد، هم چون كسانى مباشيد كه كفر ورزيدند و درباره برادران خود هنگامى كه به سفر رفته (و در سفر مردند) و يا جهادگر شدند (و كشته گرديدند) گفتند: اگر نزد ما (مانده) بودند، نمى‌مردند و كشته نمى‌شدند. (شما چنين سخنانى مگوييد) تا خدا اين را در دل هاشان حسرتى قرار دهد. و خدا زنده مى‌كند و مى‌ميراند، و خدا به آن چه انجام مى‌دهيد آگاه است.

در واقع، خداوند متعال در اين تشبيه، سخن مذكور را به كافران نسبت مى‌دهد تا بدينوسيله به كفرآميز بودن آن اشاره كرده باشد، و از مؤمنان مى‌خواهد چنين انديشه و منطق كفرآميزى نداشته باشند. منطق توحيدى


1. همان، 156.

ايجاب مى‌كند كه مؤمنان تا آن جا كه در توان دارند به وظايف خود عمل كنند و بدانند كه آن چه مقدّرشان باشد، چه مرگ و چه زندگى، همان خواهد شد. چنين باور و نگرشى سبب مى‌شود تا آنان بدون ترديد و تزلزل و با آرامش و طمأنينه، و مصمم و مستحكم كار خود را پيش برند. آرى، كافران در نتيجه همين منطق غلط و بينش نادرست، همواره دستخوش درد و دريغ و آه و افسوس اند كه چرا چنين شد و چرا چنان نشد، و يا اى كاش چنين كرده بوديم و چنان نكرده بوديم.

در آيه اى ديگر نيز در همين باره مى‌فرمايد:

أَيْنَ ما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوج مُشَيَّدَة؛1 هر كجا باشيد مرگ شما را در مى‌يابد؛ هرچند در برج‌هاى محكم باشيد.

اين آيه نيز در بين آيات جهاد آمده و از اين رو مربوط به جهاد است و به چاره ناپذيرى مرگ و بيهوده بودن ترس از آن اشاره دارد.

ب) مرگ انتقال است نه نيستى: يكى ديگر از تعاليم قرآن كريم براى مبارزه با ترس از مرگ اين است كه به مؤمنان و جهادگران راه خدا اين حقيقت را متذكر مى‌شود كه انسان با مرگ يا كشته شدن از بين نمى‌رود و مرگ به معناى نيستى و معدوم شدن نيست، بلكه سرآغاز حياتى ديگر است؛ حياتى كه در آن، مؤمنان و مجاهدان راه خدا قرين لذت و سعادت و نعمت‌ها و مواهب بى كران الهى خواهند بود.

كافر كه مرگ را نيستى مى‌داند، پيوسته با ترديد و تزلزل و ترس و وحشت به ميدان نبرد گام مى‌نهد، اما مؤمن به عشق دست يابى به مقام


1. نساء (4)، 78.

شهادت و انتقال به حياتى ابدى و سراسر لذّت و سرور، سراسيمه و بى ترس و ترديد به ميدان نبرد مى‌شتابد و در برابر دشمن خدا و خلق خدا سينه سپر مى‌كند. او در اين راه چندان پاى مى‌فشرد تا دشمن را از پاى در آورد و اسلام و مسلمين پيروز شوند. چنين كسى از اين كه در اين راه به دست دشمن كشته شود باكى به دل راه نمى‌دهد، بلكه آن را شهادت و هديه اى الهى و بس ارزشمند تلقى مى‌كند.

چنين انديشه اى است كه مسلمان و مؤمن مجاهد را در برابر دشمن به منطقى قاطع و محكم و كوبنده مجهز مى‌كند؛ منطقى كه قرآن آن را اين گونه بيان مى‌دارد:

قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاّ إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ يُصِيبَكُمُ اللّهُ بِعَذاب مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَيْدِينا فَتَرَبَّصُوا إِنّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ؛1 بگو آيا براى ما جز يكى از اين دو نيكى (شهادت يا پيروزى) را انتظار داريد؟ در حالى كه، ما درباره شما انتظار مى‌كشيم كه خدا از نزد خود يا به دست ما عذابى به شما برساند. پس منتظر باشيد كه ما هم با شما منتظريم.

بر اساس اين آموزه، مجاهدان راه خدا يكى از دو راه را در پيش دارند كه هر دو مشتمل بر مصلحت و نفع آنان خواهد بود، يكى پيروزى مسلمانان و غلبه بر دشمن، كه مصلحت اسلام و مسلمين و جامعه اسلامى را در بر دارد، و ديگرى، كشته شدن در راه خدا، كه چيزى جز شهادت در راه خدا و نيل به سعادت ابدى و هميشگى نيست.

از آن سو دشمنان اسلام و مسلمين نيز يكى از دو راه را پيش رو دارند كه هر دو منشأ زيان و خسران و شقاوت و بدبختى شان خواهد شد. يكى


1. توبه (9)، 52.

پيروزى ظاهرى آنان بر مسلمانان كه عذاب و عقاب اخروى آنان را به دنبال خواهد داشت. پيروزى ظاهرى و زودگذر كسانى كه كج راهه مى‌روند و راه خدا را سد مى‌كنند و با عدالت و انسانيت و خدا و پيامبر و دين مى‌جنگند و تشنه قدرت و رياست اند، چيزى از عذاب و عقاب اخروى آنان نخواهد كاست.

دوم اين كه، در همين جهان و در نبرد با مسلمانان متحمل شكست شوند و به دست مجاهدان مؤمن به هلاكت برسند؛ كه در اين صورت، هم از تمتعات دنيوى محروم مى‌شوند و هم به عذاب ابدى گرفتار خواهند شد.

ج) آينده و سرنوشت شهيد: آموزه ديگر قرآن كريم اين است كه اساساً شهيدان و كشته شدگان در راه خداى متعال نمى‌ميرند، بلكه زنده اند و در پيشگاه خداى متعال از نعمت‌هاى او بهره مى‌برند. خداوند در اين زمينه مى‌فرمايد:

وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ؛1 و كسانى را كه در راه خدا كشته مى‌شوند مرده مگوييد، بلكه زنده اند، ولى شما درك نمى‌كنيد.

آرى، اطلاق نام «مرده» بر كشته شدگان راه خدا درست نيست، زيرا آنان به معناى حقيقى كلمه زنده و كاميابند.

در آيه اى ديگر مى‌فرمايد:

وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ. فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ.


1. بقره (2)، 154.

يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَة مِنَ اللّهِ وَ فَضْل وَ أَنَّ اللّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ؛1 هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند مرده مپندار، بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند. به آن چه خدا از بخشش خود به آنان داده است شادمانند و براى كسانى كه از پى ايشانند و هنوز به آنان نپيوسته اند شادى مى‌كنند، كه نه بيمى بر ايشان است و نه اندوهگين مى‌شوند. از نعمت و بخشش خداى متعال شادمانند و خداى متعال پاداش مؤمنان را تباه نمى‌كند.

بدين ترتيب، از ديدگاه قرآن كريم شهيدان گرچه به ظاهر كشته شده اند، اما از زندگى حقيقى و بالاترين مراتب و درجات حيات و لذّت برخوردارند، آن چنان كه زندگى و لذت دنيوى در مقايسه با آن بسيار ناچيز به حساب مى‌آيد. مگر ما در زندگى دنيا جز در پى لذت و سعادتيم؟ چه لذت و سعادتى بالاتر از اين كه آدمى در نزد خداى متعال از نعمت‌ها و رزق و روزى او بهره مند باشد؟

اين آموزش‌ها و تعاليم قرآنى و توجه دادن مجاهدان مسلمان به سرنوشت والا و پرارزش شهيد و زنده بودن و بهره مندى او از نعمت‌هاى الهى، هراس از مرگ را از دل مجاهدان مى‌زدايد و باعث مى‌شود آنان بى پروا از مرگ و شهادت به صف دشمنان حمله كرده، آنان را به عجز و ناتوانى در برابر خود وادارند.

ممكن است در اين جا اين مسأله به ذهن بيايد كه زندگى پس از مرگ اختصاصى به شهيدان ندارد و همه مردم پس از مرگ زنده مى‌شوند و به پاى ميزان حساب مى‌روند.


1. آل عمران (3)، 169 ـ 171.

در پاسخ بايد بگوييم كه البته هيچ يك از دو مرحله حيات پس از مرگ، يعنى «زندگى برزخى» و «زندگى اخروى»، اختصاص به شهدا ندارد و همه انسان‌ها از اين دو حيات بهره مند خواهند بود، لكن اين بهره مندى براى همه يكسان و همانند نيست. بعضى از انسان‌ها داراى حيات برزخى و زندگى اخروى نامطلوب و همراه با سختى و تلخى و شقاوتند و پاره اى ديگر، در هر دو حيات قرين لذت و سعادت خواهند بود.

خداى متعال درباره گناه كاران و كسانى كه پاى بند به حدود الهى نيستند و در آخرت اهل جهنم خواهند بود، مى‌فرمايد:

إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحْيى؛1محققاً هر آن كس كه گنهكار بر پروردگارش وارد شود جهنم براى او است؛ در آن نه مى‌ميرد و نه زندگى مى‌يابد.

در جايى ديگر نيز درباره آنان مى‌فرمايد:

وَ يَتَجَنَّبُهَا الأَْشْقَى. الَّذِى يَصْلَى النّارَ الْكُبْرى. ثُمَّ لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحْيى؛2 و آن كه شقى ترين (مردم) است از آن (پند و موعظه الهى) دورى گزيند؛ همان كس كه در آتشى بزرگ در آيد؛ آن گاه در آن نه مى‌ميرد و نه زندگى مى‌يابد.

بى شك ميان مرگ و زندگى واسطه اى وجود ندارد؛ از اين رو ممكن است اين پرسش به ذهن بيايد كه مقصود آيه از اين جمله كه «جهنّميان نه مى‌ميرند و نه زندگى دارند» چيست؟

در پاسخ اين سؤال مى‌توان گفت: اين كه مرگ ندارند بدان علت است كه پيوسته داراى احساس و ادراك هستند و عذاب و تلخى كيفر گناهانى را


1. طه (20)، 74.

2. اعلى (87)، 11 ـ 13.

كه كرده اند درك مى‌كنند. اما از سوى ديگر، اين چه زندگى مى‌تواند باشد كه در آن، انسان معذّب هزاران بار آرزوى مرگ خواهد كرد و مرگ به مراتب گواراتر از آن خواهد بود؟!

در قرآن كريم آمده كه جهنّميان در چنان شرايط سخت و احوال نامطلوبى زندگى مى‌كنند كه پيوسته از ته دل آرزوى مرگ دارند و از مالك جهنّم مى‌خواهند كه از خداى متعال مرگشان را درخواست كند؛ كه البته چنين درخواستى از آنان هرگز پذيرفته نمى‌شود:

وَ نادَوْا يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ قالَ إِنَّكُمْ ماكِثُونَ؛1و فرياد مى‌كنند: اى مالك (بگو:) پروردگارت جان ما را بگيرد. (مالك) مى‌گويد: محققاً شما ماندگاريد.

بنابراين آنان در عين آن كه مرده و بى درك و احساس نيستند، حياتى سراسر درد و رنج و عذاب دارند كه مرگ هزاران بار از آن خوش تر است.

از اين جا مى‌توان فهميد مراد از زنده بودن شهيدان نيز اين است كه پس از مرگ و رفتن از دنيا، در حيات برزخى و زندگى اخروى خود سعادت مند هستند و پاداش رنج‌ها و تلاش‌ها و مجاهدت‌هاى خود را مى‌بينند. اين زندگى سراسر لذت و سعادت مخصوص كسانى است كه به خوشى‌ها و لذت‌هاى كوتاه دنيا دل نبستند و بيش از هر چيز ديگر مراقب بودند كه از سوى پروردگار عالم چه تكليفى متوجه آنان شده است؛ يعنى انبيا، صديقين، شهدا و صالحان. كسانى كه در اين دنيا پرچم رسالت آسمانى و الهى را به دوش مى‌كشند و با فساد و ظلم و بى عدالتى و تباهى مبارزه مى‌كنند و در اين راه متحمل رنج‌ها و سختى‌هاى فراوان مى‌شوند،


1. زخرف (43)، 77.

ناگزير در جهان آخرت مى‌بايد به پاداش زحمات و تلاش‌هاى خود برسند.

اگر حيات برزخى و اخروى را با زندگى اين جهانى مقايسه كنيم به اين نتيجه مى‌رسيم كه دنيا را در مقايسه با برزخ و آخرت حقيقتاً نمى‌توان حيات و زندگى ناميد. آرى، حيات حقيقى و راستين جز در آخرت، آن هم تنها براى انسان‌هاى كامل و وارسته ـ به ويژه شهدا كه مورد بحث ما هستند ـ مصداقى ندارد. خداوند در اين مورد مى‌فرمايد:

وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ؛1 اين زندگى دنيا جز بازيچه و سرگرمى نيست و محققاً آخرت همان زندگى حقيقى است؛ اگر مى‌دانستند.

بنابراين شهيد با غلطيدن در خون خويش و شهادت در راه خدا نمى‌ميرد، بلكه به حيات جاويد مى‌رسد؛ حياتى كه زندگى دنيا با تمامى زرق و برق هايش، در پيش آن بازيچه اى بيش نيست. و به راستى اگر كسانى به چنين باورى برسند، آيا به هنگام نبرد كمترين نگرانى و دغدغه اى نسبت به مرگ خواهند داشت؟!


1. عنكبوت (29)، 64.

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org