قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس شصت و چهارم

 

توحيد افعالي

 

 

·   مقدمه

·   توحيد در خالقيت و ربوبيت

·   توحيد در افاضهٔ وجود

·   نفي جبر و تفويض

 

 

 

 

مقدمه

در درس گذشته توحيد به‌معناي نفي شريك در وجوب وجود، و نيز به‌معناي نفي كثرت در درون ذات را بيان كرديم و ضمناً اشاره‌اي به نفي مغايرت صفات با ذات الهي نموديم و توضيح آن در بحث صفات الهي خواهد آمد. اما شركي كه در ميان طوايف مختلف مشركين شايع بوده و هست، شرك در خالقيت و به‌خصوص شرك در تدبير جهان است و مباحث گذشته براي ابطال آن كافي نيست؛ زيرا ممكن است كسي با پذيرفتن توحيد به‌معناي گذشته معتقد شود كه واجب‌الوجودِ يگانه، تنها يك يا چند مخلوق را آفريد و ديگر نقشي در آفرينش ساير مخلوقات و تدبير امور آنها ندارد، و اين امور به‌وسيلهٔ كساني انجام مي‌گيرد كه خودشان واجب‌الوجود نيستند، اما در ايجاد و تدبير ساير پديده‌ها مستقل هستند و نيازي به خداي متعالي ندارند. ازاين‌رو لازم است توحيد در خالقيت و ربوبيت جداگانه مورد بحث قرار گيرد.

توحيد در خالقيت و ربوبيت

فلاسفهٔ پيشين براي اثبات توحيد در خالقيت و نفي شريك براي خداي   متعالي در آفرينش و ادارهٔ جهان، به اين صورت استدلال مي‌كرده‌اند كه آفرينش، منحصر به آفرينش مستقيم و بي‌واسطه نيست و خدايي كه نخستين  مخلوق را مستقيماً و بي‌واسطه مي‌آفريند، افعال و مخلوقات او را هم با  وساطت وي مي‌آفريند، و اگر صدها واسطه هم در كار باشد باز هم همگي   آنها مخلوق باواسطهٔ خداي متعالي به‌شمار مي‌روند، و به تعبير فلسفي، علتِ علت

هم علت است و معلولِ معلول هم معلول. در واقع، با اضافه كردن همين مقدمه به براهين اثبات واجب‌الوجود، معلوليت همهٔ جهان را نسبت به وي اثبات مي‌كرده‌اند.

اما براساس اصول حكمت متعاليه و مخصوصاً با توجه به اصل تعلقي بودن وجود معلول و عدم استقلال آن نسبت به علت هستي‌بخش، اين مطلب تبيين روشن‌تر و استوارتري يافت و حاصل آن اين است كه هر‌چند هر علتي نسبت به معلول خودش از نوعي استقلال نسبي برخوردار است، اما همگي علت‌ها و معلول‌ها نسبت به خداي متعالي عين فقر و وابستگي و نياز هستند و هيچ‌گونه استقلالي ندارند. ازاين‌رو خالقيت حقيقي و استقلالي، منحصر به خداي متعالي است و همهٔ موجودات در همهٔ شئون خودشان و در همهٔ احوال و ازمنه، نيازمند به وي مي‌باشند و محال است كه موجودي در يكي از شئون هستي‌اش بي‌نياز از وي گردد و بتواند مستقلاً كاري را انجام دهد.

اين يكي از درخشان‌ترين و ارزشمندترين دستاوردهاي فلسفهٔ اسلامي است كه به بركت انديشهٔ تابناك صدرالمتألهين به جهان فلسفه ارائه گرديد.

همچنين فلاسفه براهين ديگري را براي توحيد در خالقيت و ربوبيت اقامه كرده‌اند كه مبتني بر مقدمات نظري متعددي است و براي جلوگيري از اطالهٔ سخن، از ذكر و بررسي آنها صرف‌نظر مي‌شود و تنها به برهاني كه در قرآن كريم به آن اشاره شده (لو كان فيهما آلههٔ الاّ اللّه‌ لفسدتا) بسنده مي‌كنيم.

اين برهان به چند صورت تقرير شده است و ذيلاً تقريري را كه روشن‌تر و به مفاد آيه نزديك‌تر به‌نظر مي‌رسد مي‌آوريم:

اين تقرير از دو مقدمه تشكيل مي‌شود:

1. وجود هر معلولي ­به­علت­ خودش مي‌باشد، و به ديگر سخن، هر معلولي وجود خودش ­را با همهٔ شئون و متعلقاتش­ از علت­هستي‌بخش­ خودش ­دريافت ­مي‌دارد و اگر احتياج به­شروط و معداتي هم داشته باشد، مي‌بايست­ وجود آنها هم مستند به علت هستي‌بخش خودش باشد. بنابراين اگر دو يا چند علت هستي‌بخش در عرض هم فرض 

شوند، معلول هريك از آنها وابسته به علت خودش مي‌باشد و هيچ‌گونه وابستگي به علت ديگر يا معلول‌هاي آن نخواهد داشت و بدين‌ترتيب، ارتباط و وابستگي ميان معلول‌هاي آنها به‌وجود نخواهد آمد؛

2. نظام اين جهان مشهود (آسمان‌ها و زمين و پديده‌‌هاي آنها). نظام واحدي است كه در آن پديده‌‌هاي هم‌زمان و ناهم‌زمان با يكديگر ارتباط و وابستگي دارند. اما ارتباط پديده‌هاي هم‌زمان، همان تأثير و تأثرات علّي و معلولي گوناگون در ميان آنهاست كه موجب تغييرات و دگرگوني‌هايي در آنها مي‌شود و به هيچ وجه قابل انكار نيست. اما ارتباط بين پديده‌هاي گذشته و حال و آينده به اين صورت است كه پديده‌هاي گذشته، زمينهٔ پيدايش پديده‌هاي كنوني را فراهم آورده‌اند، و پديده‌هاي كنوني هم به نوبهٔ خود زمينهٔ پيدايش پديده‌هاي آينده را فراهم مي‌سازند. اگر روابط علّي و اِعدادي از ميان پديده‌هاي جهان برداشته شود، جهاني باقي نخواهد ماند و هيچ پديدهٔ ديگري هم‌ به‌وجود نخواهد آمد. چنان‌كه اگر ارتباط وجود انسان با هوا و نور و آب و مواد غذايي بريده شود، ديگر نمي‌تواند به وجود خود ادامه دهد و زمينهٔ پيدايش انسان ديگر يا پديدهٔ ديگري را فراهم سازد.

با ضميمه كردن اين دو مقدمه نتيجه گرفته مي‌شود كه نظام اين جهان كه شامل مجموعه پديده‌هاي بي‌شمار گذشته و حال و آينده است، آفريدهٔ يك آفريدگار مي‌باشد و تحت تدبير حكيمانهٔ يك پروردگار اداره مي‌گردد؛ زيرا اگر يك يا چند آفريدگار ديگري مي‌بود، ارتباطي ميان آفريدگان به‌وجود نمي‌آمد و نظام واحدي بر آنها حكم‌فرما نمي‌شد، بلكه هر آفريده‌اي از طرف آفريدگار خودش به‌وجود مي‌آمد و به كمك ديگر آفريدگانِ همان آفريدگار پرورش مي‌يافت، و در نتيجه نظام‌هاي متعدد و مستقلي به‌وجود مي‌آمد و ارتباط و پيوندي بين آنها برقرار نمي‌شد، در صورتي كه نظام موجود در جهان، نظام واحد هم‌بسته‌اي است و پيوند بين پديده‌هاي آن مشهود است.

در پايان بايد اين نكته را خاطرنشان كنيم كه خالقيت وربوبيت، انفكاك‌ناپذيرند و

پرورش و تدبير و ادارهٔ امور يك موجود، جداي از آفرينش او و آفريدگان مورد نياز او نيست. مثلاً روزي دادن به انسان، چيزي جداي از آفريدن دستگاه گوارش براي او و آفريدن مواد خوراكي در محيط زندگي او نيست. به ديگر سخن، اين‌گونه مفاهيم از روابط آفريدگان با يكديگر انتزاع مي‌شود و مصداقي منحاز از آفرينش آنها ندارد. بنابراين با اثبات توحيد در خالقيت، توحيد در تدبير امور و ساير شئون ربوبيت نيز ثابت مي‌گردد.

توحيد در افاضهٔ وجود

همچنين معناي ديگر توحيد، انحصار تأثير استقلالي و افاضهٔ وجود به ذات مقدس الهي است كه شواهد فراواني در آيات و روايات دارد و با توجه به برهاني كه براساس اصول حكمت متعاليه براي توحيد در خالقيت و ربوبيت اقامه شد، به خوبي اثبات مي‌گردد. ولي در اين زمينه كژانديشي‌هايي وجود دارد كه بايد به آنها توجه كرد و از سقوط در دره‌هاي افراط و تفريط پرهيز نمود.

از يك سوي گروهي از متكلمين (اشاعره) به استناد ظواهر دسته‌اي از آيات و روايات، به‌كلي سلب تأثير از علل متوسطه نموده و اساساً منكر عليت و تأثير براي آنها شده‌اند و خداي متعالي را فاعل بي‌واسطه براي هر پديده‌اي قلمداد كرده‌اند و معتقد شده‌اند كه عادت الهي بر اين جاري شده كه در شرايط خاصي پديدهٔ معيّني را به‌وجود بياورد وگرنه اسباب و شرايط، هيچ تأثيري در پيدايش آن ندارند.

از سوي ديگر، گروه ديگري از متكلمين (معتزله) به نوعي استقلال در تأثير، به‌خصوص در مورد فاعل‌هاي اختياري قائل شده‌اند و استناد افعال اختياري انسان را به خداي متعالي صحيح ندانسته‌اند؛ و اين يكي از اصلي‌ترين اختلافات بين اين دو مكتب است.

امافلاسفه هر‌چند استناد باواسطهٔ همهٔ پديده‌‌ها حتي افعال اختياري انسان رابه خداي متعالي صحيح مي‌دانستند، اما اين استناد را تنها بر اساس علهٔ‌العلل­بودن واجب‌الوجود توجيه مي‌كردند،تا اينكه صدرالمتألهين تبيين صحيحي از رابطهٔ عليت­ به‌‌دست داد و ثابت

كرد كه علل متوسطه چون خودشان معلول خداي متعالي هستند، هيچ‌گونه استقلالي ندارند و اساساً افاضهٔ وجود به‌معناي دقيق كلمه، مختص به خداي متعالي مي‌باشد و ساير علت‌ها به‌منزلهٔ مجاري فيض وجود هستند كه با اختلاف مراتبي كه دارند، نقش وسايط را بين سرچشمه اصلي وجود و ديگر مخلوقات ايفا مي‌كنند. بنابراين معناي عبارت معروف «لا مؤثر في الوجود الاّ اللّه‌»، اين خواهد بود كه تأثير استقلالي و افاضهٔ وجود مخصوص به خداي متعالي است، و اين حقيقتي است كه در لسان آيات و روايات به‌صورت منوط بودن همه چيز حتي افعال اختياري انسان به اذن و مشيت و اراده و تقدير و قضاي الهي بيان شده است، و در واقع اين امور، نشان‌دهندهٔ مراحل مختلفي است كه عقل براي استناد پديده‌‌ها به ذات مقدس الهي در نظر مي‌گيرد، و از يك نظر مي‌توان اين بيانات را از قبيل تدريج در تعليم تلقي كرد؛ زيرا فهميدن معناي دقيق توحيد افعالي براي كساني كه ورزيدگي كافي در مسائل عقلي ندارند ميسر نيست و بهترين راه تعليم آن اين است كه در چند مرحله انجام گيرد.

نفي جبر و تفويض

يكي از شبهاتي كه موجب اين شده است كه معتزله استناد افعال اختياري انسان را به خداي متعالي نفي كنند، اين است كه گمان كرده‌اند در غير اين صورت بايد ملتزم به مجبور بودن انسان در مطلق افعالش بشويم. اين فرض علاوه بر اينكه خلاف وجدان و بداهت است، جايي براي تكليف و هدايت و پاداش و كيفر باقي نمي‌گذارد و همهٔ آنها محتواي خودشان را از دست خواهند داد. بدين‌ترتيب، مسئلهٔ جبر و تفويض در كلام اسلامي مطرح شده و بحث‌هاي فراواني از طرفين دربارهٔ آن انجام گرفته كه بررسي همهٔ آنها نيازمند به كتاب مستقلي است، و در اينجا در حدي كه با مسئلهٔ مورد بحث ارتباط پيدا مي‌كند به آن مي‌پردازيم.

شبههٔ يادشده را به اين صورت مي‌توان تقرير كرد: هر فعل ­اختياري، فاعلي دارد كه با

اراده و اختيار خودش آن را انجام مي‌دهد و محال است كه فعل واحد از دو فاعل سربزند و مستند به ارادهٔ هردو باشد. اكنون اگر افعال انسان را مستند به اراده و اختيار خودش بدانيم، جايي براي استناد آنها به خداي متعالي باقي نمي‌ماند، مگر از اين نظر كه خدا آفرينندهٔ انسان است و اگر او را نيافريده بود و نيروي اراده و اختيار را به او نداده بود، افعال اختياري وي هم تحقق نمي‌يافت. ولي اگر آنها را مستند به ارادهٔ الهي بدانيم، بايد استناد آنها را به ارادهٔ انسان نفي كنيم و انسان را تنها موضوعي بي‌اختيار براي تحقق افعال الهي بشماريم، و اين همان جبر باطل و غيرقابل‌قبول است.

پاسخ اين است كه استناد فعل واحد به ارادهٔ دو فاعل در صورتي محال است كه هر دو فاعل در عرْض يكديگر مؤثر در انجام آن فرض شوند و به اصطلاح، فاعل جانشيني باشند، اما اگر دو فاعل در طول يكديگر باشند، استناد فعل به هردوي آنها اشكالي ندارد. استناد به دو فاعل طولي تنها به اين معنا نيست كه اصل وجودِ فاعل بي‌واسطه، مستند به فاعل باواسطه است، بلكه علاوه بر اين، تمام شئون وجود او هم مستند به فاعل هستي‌بخش مي‌باشد و حتي در انجام كارهاي اختياريش هم بي‌نياز از او نمي‌باشد و دمادم، وجود و همهٔ شئون وجودش را از او دريافت مي‌دارد، و اين است معناي صحيح «لا جبر و لا تفويض، بل امر بين الامرين». چنان‌كه قبلاً يادآور شديم فهم صحيح اين معنا در سايهٔ درك صحيح رابطهٔ عليت و تعلقي بودن وجود معلول ميسر مي‌شود كه ابتكار تبيين آن از افتخارات صدرالمتألهين به‌شمار مي‌رود.

خلاصه

1. فلاسفهٔ پيشين براي اثبات توحيد در خالقيت و ربوبيت، به اين صورت استدلال كرده‌اند كه خداي متعالي علت بي‌واسطه براي نخستين معلول، و علت باواسطه براي ساير مخلوقات است و علت باواسطه هم علت‌ به‌شمار مي‌رود، پس خداي متعالي آفريدگار همهٔ جهان مي‌باشد كه بعضي را بي‌واسطه و بعضي را باواسطه آفريده است.

2. دليل دوم اين است كه هيچ علتي به جز خداي متعالي استقلال در وجود و ايجاد ندارد، پس خالقيت حقيقي و استقلالي مخصوص اوست.

3. دليل سوم اين است كه نظام اين جهان كه شامل پديده‌هاي بي‌شمار گذشته و حال و آينده مي‌شود، نظام واحد هم‌بسته‌اي است، و اگر جهان داراي چند آفريدگار مي‌بود، نظام‌هاي متعدد و مستقلي مي‌داشت و مخلوقات يكي از خدايان، نيازي به خداي ديگر و آفريدگار او نمي‌داشت.

4. ربوبيت و تدبير آفريدگان، از روابط آنها با يكديگر انتزاع مي‌شود و مصداقي منحاز از وجود آنها ندارد. ازاين‌رو با اثبات توحيد در خالقيت، توحيد در ربوبيت و تدبير جهان هم ثابت مي‌شود.

5. اشاعره رابطهٔ عليت بين مخلوقات را انكار كرده، همگي آنها را بي‌واسطه مستند به خداي متعالي انگاشته‌اند، و معتزله نوعي استقلال براي ساير فاعل‌ها، به‌ويژه فاعل‌هاي اختياري قائل شده‌اند و استناد افعال اختياري انسان به خداي متعالي را نفي كرده‌اند.

6. فلاسفهٔ پيشين استناد پديده‌‌ها و ازجمله افعال اختياري انسان را به خداي متعالي به‌عنوان اثبات مي‌كرده‌اند.

7. با توجه به تعلقي بودن وجود معلول، توحيد افعالي تبيين روشن‌تر و صحيح‌تري مي‌يابد و افعال اختياري انسان هم از اين نظر مستند به خداي متعالي خواهند بود كه افاضهٔ وجود و تأثير استقلالي مخصوص اوست.

8. بياناتي­كه­دركتاب و سنت مبني بر استناد همهٔ پديده‌‌ها و ازجمله افعال اختياري

انسان به اذن و مشيت و اراده و تقدير و قضاي الهي وارد شده، ناظر به مراحل مختلفي است كه عقل براي استناد پديده‌ها به خداي متعالي در نظر مي‌گيرد و در عين حال مي‌توان آنها را تعليم مرحله به مرحله براي توحيد افعالي تلقي كرد.

9. شبههٔ قائلين به تفويض اين است كه هر فعل اختياري مستند به ارادهٔ فاعل واحدي است و اگر افعال انسان مستند به ارادهٔ الهي باشد، نمي‌توان آنها را مستند به ارادهٔ انسان دانست، و لازمه‌اش جبر باطل و غيرقابل‌قبول است.

10. پاسخ اين است كه استناد يك فعل به دو اراده در صورتي محال است كه تأثير اراده‌ها در عرْض هم فرض شود، اما با توجه به اينكه انسان مانند ديگر مخلوقاتْ استقلالي در وجود و شئون وجودش ندارد، افعال مستند به ارادهٔ او هم در مرتبهٔ بالاتري مستند به ارادهٔ الهي مي‌باشد.

پرسش

1. چرا اثبات توحيد در وجوب وجود، براي اثبات توحيد در خالقيت و ربوبيت، كافي نيست؟

2. دلايل توحيد در خالقيت را بيان كنيد.

3. توحيد در ربوبيت چگونه اثبات مي‌شود؟

4. نظر اشاعره و معتزله را دربارهٔ توحيد افعالي بيان كنيد.

5. فلاسفه توحيد افعالي را چگونه تبيين كرده‌اند؟

6. توحيد افعالي در متون ديني چگونه بيان شده است؟

7. شبههٔ معتزله در مورد استناد افعال اختياري انسان به خداي متعالي را بيان كنيد.

8. پاسخ صحيح اين شبهه چيست؟

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org